حرفهای انبیا در اراده الهی. و دیدن اراده الهی در یکی بودن اراده همه انبیا.
انس: جز مشاهده جمال الهی در جمال نبی نیست.
امانت: سنت نبی در تکالیف الهی اوست.
اخلاص: از غیر حق مبرّا شدن تا دل پاک نبی بستن است.
اتصال: فانی شدن بنده در محبت نبی تا فانی شود در محبت محبوب.
احسان: چون نبی، بدی ها را با نیک پاسخ دهی.
اختیار: انتخاب خواست الهی از طریق نبی است.
ادب: حفظ نفس است در برابر رسول تا قادر شود روح خود را در خدمت خدا در آورد.
ارادت: آن است که در برابر نبی حق اراده نباشد تا در برابر حق از تمامیت خود رها شود.
اشتیاق: شوق تقاضا و طلب از نبی است تا هم حال با رسولاللَّه صلی الله علیه و آله از خدا بخواهد: «اسْأَلُکَ الشَّوقَ الی لِقائِکَ وَ لَذَّة النَّظَر الی وَجْهِکَ الْکَرِیم».
اعتکاف: احساس مقیم مسجد نبی بودن در هر مکانی است.
الهام: نوری است که بواسطاه نبی از جانب خدا در قلب بتابد.
امام: رسول خدا و روش و قرآن خدای اوست.
امانت: عشق الهی در محبت به رسول اوست.
اولیا: صحابه او و همسان صحابه او بودن است.
ایمان: تصدیق توأمان وحدانیت و رسالت محمدی است، توأمان به دل و به فکر و به زبان و به عمل، که یک وجه بیش نیست و آن ایمان معصوم است.
باده: شراب نبوت مدینه نبی است که هر که نوشد در وحدانیت الهی غرق گردد.
برادر: برادری مؤمنان در عمل به سنت نبی است.
بصیرت: قوه قلبی است که به نور نبوت روشن باشد.
بقا: با حق و نبی حضور جاوید یافتن است و رغبت به حق با حضور نبی است.
بدعت: طرح کردن خود است برابر نبی.
ص: 127
ریسمان حق چنگ زدن است.
پ:
پاک: در همرهی با نبی است. در شریعت وضو و غسل بر دوام گیرند و در طریق نیت را دائماً تطهیر کنند.
پیر: رسول خداست که هیچ سالکی بیعشق به او و بییاری او به منزلگاه حق نرسد.
ت:
تجلی: در ظاهر شدن معانی اسماءاللَّه قرآنی بر دل سالک است.
تحیّر: آن است که چون خدا را بجویی، رسول را بیابی، و چون رسول را بجویی، خدا را بیابی، و چون هر دو را بجویی خود را نیابی.
تسبیح: به روش رسول، جلال خدا را به پاکی یاد کردن است هنگام تعزیت دل.
تسلیم: انقیاد است به دعوت پیامبر اسلام و قضای و قدر الهی.
تفرقه: صفت خلقِ بدون رسول و خداست.
تقوی: پرهیز بنده است از ما سویاللَّه تا جز راه محمد صلی الله علیه و آله را نجوید.
تکبر: در برابر رسول، خود را دیدن، و در برابر حق، هستی را بها دادن است.
تواضع: وضع نفس به انقیاد اوامر و نواهی نبوی تا به وضع. نفس با حق به مقام عبودیت رسد.
توبه: بیداری روح است در بازگشت از مخالفت رسول حق به موافقت حقِ رسول.
توحید: محو آثار بشری است در یکی بودن انبیا در نبی فانی شود و در یکی دانستن همه چیز در حق بقا یابد.
توکل: اعتماد به آنچه حق است نزد نبی.
ث:
ثبات: صبر نبی را اسوه خود یافتن تا توبه و توکل را استوار داشتن.
ثنا: خاص کسی است که در ثنای رسول، خود را میبیند و نه رسول را، و در ثنای حق، خلق را مینگرد و نه حق را.
ج:
جذبه: عنایت الهی است که بنده را به خود و رسول خود نزدیک گرداند. پس از اعلام رسالت محمد، جذبه حقیقت مصطفوی (مجذوب اول) است که ممکن است فردی را شایسته مجذوب الهی گرداند:
ور نه خاکی از کجا عشق از کجا گر نبودی جذبههای جان تو
اهمیت اکتساب چنین جذبهای است که مولانا فرمود:
ذرهای جذب عنایت برتر است از هزاران کوشش طاعت پرست
جمال: جمال حق: از زمره صفاتی است که به لطف و رحمت اختصاص دارد و جمال نبی از لطف حق است که او را رحمة للعالمین خواند تا در نبوت او رحمت واسعه الهی را بیابیم.
جمع: رفع مباینت بین رسول و خداست.
ح:
حال: یک لحظه عشق به نبی است برای حصول مقام معرفت حق، ارادت به نبی است از توجه به خداکه به محض موهبت بر دل سالک وارد شود.
حضور: حاضر بودن دل در «مقام نبوت» است تا از خود محو شود و در «وحدت حق» حضور یابد.
حقیقت: مشاهده حق با سلب خود در مدینه اوست.
حکمت: فهم درست وحی است.
حیا: شرم از حق و رسول حق است.
حیرت: از فرط معرفت و غلبه شهود جمال الهی برمیخیزد.
خ:
خلوت: محادثه و انس با نبی است تا در مجالست با حق به ذکر حق مهیا شود.
خلوتی: کسیاست که با تن با امروز مدینهها باشد و به دل با مدینه نبی.
خاموشی: چون شرط آگاهی بر شهود است: من عرف اللَّه کل لسانه، از جذبههای رحمت الهی است.
خانقاه: صفّه فقرا در برابر خانه رسول است که هر عارفی در همه جاها و همه عصرها خود را در آن مکان و نیاز مییابد.
خرقه: سند ارشادی است از فیض وجود ذی جود رحمت عالمیان.
خوف: شرم است از نزدیکی به کارهایی که در قرآن معاصی و مناهی نامیده شده است.
د:
دعا: به سنت رسول، اظهار خشوع و خضوع به درگاه حق است.
ذ:
ذکر: احضار معانی الفاظی است که پیامبران را تعلیم داد، تا دائماً آن را در ستایش حق، از ذهن بگذرانیم تا در قلب قرار گیرد. مشهورترین اذکار در عرفان:
ص: 129
«اللَّه»، «لا اله الّا اللَّه»، «لا اله الا اللَّه ملک و الحق و المبین سیدنا محمد رسولاللَّه صادق الوعد الأمین»،
ذوق: چشیدن شراب مدینه اوست.
ر:
رجا: بدایت آن امید به محبت رسول است در احساس حضور با او، و نهایت آن امید به لطف حق است که رجای فیاللَّه میباشد
رضا: خروج از رضای نفس که دائماً با شک و هراس همراه است و در آمدن به رضای حق است تا عارف به یقین، آرامش دل را حاصل کند. بدایت این حال، استغراق در نبوت است و نهایت آن مقام، ثمره استغراق در خدای محبوب است.
ریا: خود بینی در برابر نبی است که منجر به ترک اخلاص و از حق محجوب گشتن است.
ریاضت: خلاف نفس کردن است تا عارف در اطاعت خدا و رسول خدا قرار گیرد.
ز:
زهد: مقام رعایت حد شرع است.
زوال: در وحی نبی نیست شدن است.
س:
سالک: انسانی است که پس از حصول ایمان، به روش قرآن و سنت، با نیروی حال مقامات معنوی را طی میکند. مسافری است که از خود به جانب حق گام برمیدارد تا پس از رسیدن به مدینةالنبی طالب تقرب به پیشگاه الهی شود.
سالوس: کسی است که میخواهد با دروغ وانمود کند اهل مدینة النبی است.
سکر: حالتی است طربناک و پرنشاط که پس از طی مقامات و سیر و سیاحت، هنگام رسیدن به مدینه او حاصل میشود.
سکینه: اطمینان و آرامشی است که خداوند بر دل دوستان نبی مینهد.
سماع: استماع کلام الهی با صدای نبی است که موجب وجد و حیرت عظیم است.
سنت: زندگی محمد است.
سفر: سیر در نبوت است عَنِاللَّه
ش:
شریعت: سخن و فعل و حال نبی است که سالکان راه مدینه او بدان مکرمند.
شکر: علم به وجود نعمت نبوت
ص: 130
نبی است تا امکان ثنای منعم میسر شود.
شوق: هیجان دل است که خدای تعالی در دل عرفا افروزد تا غیر از مدینة العلم را نبینند.
شهود: رؤیت حق بود در مدینه علم نبی
شهید: آن کس است که حق بر دل او غالب بود تا حق را در رسول حق رویت کند.
شهادت: با گواهی به وحدانیت آغاز میشود تا به گواهی رسالت نبی منتهی شود.
ص:
صافی: آنکس است که در قلبش محبت هیچ محبوبی جز خدا و رسول او نباشد.
صبر: منازعت با روح است باللَّه و للرسول و نشانه آن خودداری از جزع است نسبت به بلاهای زندگی.
صدق: یکی بودن ظاهر و باطن در نزدیک شدن به نبی است.
صوفی: آنکس که بخواهد چون نبی زندگی کند تا آیات وحی بر او کشف شود.
ط:
طالب: آن کس است که عرفان را به جستجو در معرفت مدینه آغاز کند.
طریقت: سیر سالکان است در قلب نبی.
طلب: شب و روز با یاد خدای نبی و خدا بودن آخرین مرحلهای است از مراحل عرفان مدینه.
ظ:
ظهور: تجلی حق است در نامهایی که وحی، آن را بر محمد آشکار ساخت.
ع:
عابد: آنکس که عارف و عاشق حقیقی به خدا و رسول او است.
عارف: آنکس که مکاشفهای از توحید و نبوت بر حال او ظاهر شده باشد.
عشق: نتیجه ادراک و معرفت به:
«انَاللَّهَ جَمِیلٌ یُحِبُّ الْجَمال» است. حاصل چنین علمی، سیر و سلوک با یاد معشوق و تلاش به شوق دیدار است. غرق در این جذبه دیدار است که روح را لطیف، قلب را پاک و وجود آدمی را از کثرت تمایلات و آرزوها دور و به یک مقصود توجه میدهد، پس در حد ذات خود بیرنگ است.
عقل: اگر صادق است مظهر علم نبوی و نبی مظهر قدرت ایمان آدمی
ص: 131
است. و اگر مصلحت است مظهر قدرت خود خواستن آدمی است.
علم: دانستن آخرین دستاوردهای بشری برای شناخت قوانین طبیعت، معارف ماورای طبیعت، و رابطه انسان با آن دو به منظور عارف شدن بر معانی کلام خدا در قرآن و سخن نبوی است.
عنایت: توجه خدا به سالکی است که در کلام نبی او سیر میکند.
غ:
غم: شوق نافرجام از حضور در پیشگاه خدا و رسول او است.
غیب: آنچه که در چشم ظاهر ما از سخن نبی نگنجد.
ف:
فتح: بسط دل است بیآنکه خود مسبب آن باشیم. در قرآن سه جلوه دارد:
فتح قریب که فرمود: نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِیبٌ .... فتح مبین که فرمود: إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً. و فتح مطلق که فرمود:
إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ.
فقر: نیازمندی به فهم سنت رسول و توجه پاک به عنایت حق است. و چون در این نیازمندی استغنای از خلق نهفته است، فخر است؛ زیرا نتیجه آن عزت است. بنیاد این عرت عرفانی بر دو کلام رسول خدا استوار است: یکی «الْفَقْرُ فَخْری» و دیگری: «الْفَقْرُ کَنْزٌ»، از این روی در عرفان مدنی فقیر صادق کسی است که مستغنی باشد از غیر حق و نیازمند باشد به حق.
فنا: سقوط اوصاف مذمومه است و بقا را در اوصاف نبی دیدن.
فیض: مبدأ آن جود و کرم خداوند فیاض است که محمد را به پیامبری برانگیخت تا به متمسکان ساحت سنت او، فیضان رحمت الهی به دلها رسد.
ق:
قبض: حال دل از گدازش و قهر است و بسط حالت مسرّت از اشراق دل که از نوازش و لطف حق عارض شود، اساس این معرفت در وحی به محمد مکتوب است که: «واللَّه یقبض و یبسط».
قرب: نزدیکی ما به نبی اکرم است به صورتی که بهر جا و هر چه نظر کند چون او بجز خدا نبیند.
قطب: قطب عارفان اسلام جز نبی نیست.
قناعت: نگاه نکردن به مادیاتی که از دست رفته و حاصل نیست و بینیازی و بسنده کردن بدانچه هست، مخالف طمع.
ص: 132
ک:
کبر: خود را از دیگری بزرگ دانستن است که در کلام وحی موجب نقمت و مرتبتی از مراتب کفران نعمت است.
کبریا: عظمتی است که جز خدا هیچ موجودی استحقاق آن را ندارد. به استناد کلام وحی: وَلَهُ الْکِبْرِیَاءُ فِی السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ.
کشف: و مکاشفه نزد عارفان مدینه از حجاب بیرون آمدن است به لطف حق.
و در تحریر فرو رفتن به کنه حق.
کفر: نداشتن معرفت و ایمان قلبی به وحدانیت الهی و نبوت محمدی است که موجب خود پرستی و تفرقه و التفات به غیر حق میشود.
کمال: رسیدن به نهایت مقصود از رسالت محمد است.
ل:
لطف: رحمت کلی حق تعالی است به بندگانش تا به طاعت او نزدیک و از بدی ها دور سازد. و بدین لحاظ خداوند از زبان محمد ما را فرمود: «سَبَقَتْ رَحْمَتی عَلی غَضَبی». م:
ماحی: آمرزش و رحمت خداوند بربندگان است واز آنروییکیاز اوصاف و نام های نبی شد که خداوند خواست تا نفاق و کفر را به وجود او پاک کند.
محو: پاک شدن از رؤیت نفس است تا در حق نیست شود. که پیامبر در وحی الهی شنید: یَمْحُوا اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ.
مراد: رسولاللَّه است که عارفان اسلام دست ارادت بدو دادند تا آنان را به سوی حق هدایت کند.
مرید: کسی است که سالک محذوب رسول باشد.
مُقام: ایستادن در برابر حق است و مَقام جای ایستادن در مدینه نبی است.
شرط سالک را آن میدانم که دائماً از مُقام به مَقام رود و از مَقام به مُقام.
مقام صدق: همنشینی با نبی در برابر حق است
مولی: حقی است که محمد آن را شناخت و رسولی است که خدا بر او شهادت داد ...
ن:
نفس: اگر اماره باشد منبع مخالفت با وی است. و مخالفت با نفس، متابعت رسول در وحی است، اگر مطمئنه باشد:
از صفات بد جدا افتاده و به اخلاق نیکو
ص: 133
سیرتِ نبی متخلق شده است.
و:
واصل: کسی است که همشهر پیامبر شد.
وحدت: وجود حق است و موحد کسی است که مانند رسول نفس خود را در وحدت الهی فانی کند.
وحی: کلامی است که نبی آن را از خدا شنید.
ی:
یقین: اصل ایمان به رسالت محمدی است:
آلمان، کلن، صبح جمعه، 13 آبان 1379 برابر با 3 نوامبر سال 2000