شام (شمال) ذاتالجیش.
کوههایی است در راه شام.
7- حفیاء: جایی است در غابه واقع در جهت شام (شمال) مدینه.
8- ثیب که بهصورت تیم و یثیب تصحیف شده: کوهی است در شرق مدینه.
9- وعیره: کوهی در شرق ثور که از ثور بزرگتر و از احد کوچکتر است.
حَرَم: دو حرم داریم: یکی حرم مکه و دیگری حرم مدینه. نسبت به حَرَم:
«حِرْمی»- به کسر حاء و سکون راء- است و مؤنث آن «حِرْمیّة» میباشد. این نسبت غیرقیاسی است. بعضی آن را «حُرْمی»- به ضمّ حاء- گفتهاند که ظاهراً نظر به حرمةالبیت داشتهاند. مبرّر جواز فتح را بنا به اصل نقل کرده است. گفته شده که هرگاه غیر انسان را به حرم لغتدهنده میگویند: حَرَمی- به فتح اول و دوم- مثلًا گفته میشود: ثوب حَرَمی.
هریک از دو حرم یادشده حدود شناخته شدهای دارد.
حَرّة اشجع: اشجع از مشهورترین تیرههای قبیله عظفان است که در وادی مدینه به سمت شمال میزیستند. بهگمان برخی محققان، پارهای از قبایل هیثم ساکن شمال مدینه نسبشان به اشجع برمیگردد. اشجع از همپیمانان خزرج بودند و در جنگ «بُعاث» خزرجیان را یاری میرساندند، در جنگ حنین همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله جنگیدند. از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: «انصار و مزینه و جهینه و غفار و اشجع یاوران من در برابر مردم هستند». حرّه اشجع همان است که در دوره «فترت» (قبل از اسلام) در آنجا آتشی نمایان شد و طوایفی از عرب تصمیم به پرستش آن گرفتند اما مردی از عبس، بهنام خالد بن سنان، برخاست و آتش را خاموش کرد. پیامبر اکرم درباره خالد فرموده است: «او پیامبری بود که قومش وی را نابود کردند».
خالد بن سِنان عبسی حکیمی از پیامبران عرب در عصر جاهلیت بود که در سرزمین عبس مردم را به دین عیسی دعوت میکرد. ابن اثیر (1/ 131) مینویسد: یکی از معجزات او این است که در عربستان آتشی نمایان شد و مردم را به انحراف کشاند و نزدیک بود مجوسی شوند. اما خالد عصایش را برداشت و به درون آتش رفت و آن را
ص: 123
پراکنده ساخت ... و در حالی که در میان آتش قرار داشت آتش خاموش گردید.
گفتهاند: در میان فرزندان اسماعیل، تا قبل از محمد صلی الله علیه و آله، پیامبری جز خالد نبوده است.
ابن حجر داستان خالد بن سنان را در الإصابه: 1/ 466، آورده و گفته است:
درستترین مطلبی که در اینباره شنیدهام از سعید بن جبیر است. او میگوید: دختر خالد بن سنان عبسی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمد؛ حضرت فرمود:
«خوش آمدی ای دختر پیامبری که قومش او را نابود کردند».
ابن حجر داستان این پیامبر با قومش و داستان آتشی را که وی خاموش ساخت آورده است.
از آنجا که ما برای پیامبران قائل به معجزه هستیم و برای اولیا معتقد به کرامت، بنابراین، چنانچه خالد پیامبر بوده باشد این عمل او (خاموش ساختن آتش) یک معجزه است و اگر حکیمی صالح بوده کرامت بهشمار میآید.
حرّة بنی سُلیم: از نواحی مدینه است واقع در نزدیکی حِمی (قرقگاه) نقیع.
حرّة قباء: در سمت قبله مدینه واقع شده و در احادیث از آن سخن رفته است. حرّة حرّة واقم: سنگلاخ شرقی مدینه است. واقعه حرّه در زمان یزید در همین حرّه بهوقوع پیوست.
حَزْن (به فتح اول و سکون دوم):
ضد سَهْل (زمین نرم و هموار، دشت) است یعنی زمین درشت برآمده، نام راهی اس میان مدینه و خیبر که وقتی نام آن به پیامبر صلی الله علیه و آله گفته شد حضرت از پیمودن آن خودداری ورزید و از راه مرحب رفت.
حَزْوَرَة (به فتح اول و سکون دوم و فتح واو و راء): در لغت بهمعنای تپه و پشته کوچک است. حزروه نام بازار مکه بوده است. در حدیث آمده که رسول خدا صلی الله علیه و آله در حزروه ایستاد و فرمود: ای سرزمین مکه، تو بهترین سرزمینهایی و محبوبترین آنها در نزد من؛ اگر قوم من مرا از تو بیرون نمیکردند هرگز در سرزمین جز تو ساکن نمیشدم.
حُسْنی (به ضمّ اول و سکون دوم):
یکی از صدقات پیامبر صلی الله علیه و آله که جزء اموال مخیریق بود. این ملک در منطقه عوالی مدینه قرار داشت.
حُسَیْکة: مصفّر «حَسَکَة» است و حَسَکه واحد «حَسَک» میباشد بهمعنای خار. حَسَک السعدان نام جایی در مدینه بوده است.
ص: 124
حِشّان (به کسر اول و تشدید شین):
جمع «حشّ» است بهمعنای بوستان. اطم یا دژی بوده در مدینه نزدیک بقیع. در خبر وفات عباس بن عبدالمطلب از این محل نام برده شده و آمده است که مردم جنازه او را تا حِشّان تشییع کردند و همگی از زن و مرد و کودک در مراسم تشییع حاضر شدند.
حُشّ کوکب (به ضمّ حاء، فتح آن را نیز جایز دانستهاند): حشّ در لغت بهمعنای بوستان است و وجه تسمیه بوستان به حشّ آن است که مردم برای قضای حاجت به بستانها میرفتند.
کوکب نام مردی از انصار بوده است. حش کوکب در محل بقیعالغرقد قرار داشت و عثمان آن را خرید و به بقیع افزود.
حِصاب: محل رمی جمره در منا است. مصدری است که بهنام مکان و جایی تبدیل شده و برگرفته از «حَصباء» (سنگریزه) میباشد.
حَصّاص (به فتح اول و تشدید دوم):
یا حصحاص. ذوالحصاص هم میگویند.
کوهی است در حجاز مشرف بر ذیطوی. و ذیطوی از کوههای مکه است که امروزه ساختمانهای مکه از هرسو آن را درمیان گرفته است.
حِصْن: در لغت بهمعنای دژ و پناهگاه است. از جمله دژها و حصنهایی که در حدیث و سیره از آنها یاد شده دژهای خیبر است مانند: حصن ناعم، قموص، وطیح، سُلالم، حصن نزار، صعب بن معاذ، حصن ابیّ و قلعه زبیر.
حطیم: در جایگاه آن اختلافنظر است اما قویترین قول آن است که حطیم در فاصله حجرالاسود و زمزم تا مقام ابراهیم واقع شده است.
حَفاة: حدود 75 کیلومتر با جنوب المنصرف (مُسیجد) فاصله دارد و در راه هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله قرار داشته و در ناحیه الفُرُع از امارت مدینه واقع است.
حَفْر: به سکون فاء، چاهی جاهلی بوده در مکّه. این کلمه به جیم (جَفْر) نیز روایت میشود.
حَفْیاء (به فتح اول و سکون دوم):
در حدیث آمده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله اسبهایی را که برای مسابقه تربیت شده بودند از حفیاء مسابقه داد و خط پایان مسابقه ثنیةالوداع بود. گمان میکنم که حفیاء در «الغابه» بوده و همان است که امروزه بهنام «الخُلیل» خوانده میشود و در شمال مدینةالنبی واقع است.
ص: 125
حَلْقَه: وادیی است که راه حفاة به غائر از آن میگذرد و رسول خدا صلی الله علیه و آله در مسیر هجرت خود از این وادی عبور کرد.
حُلْوان (به ضمّ اول و سکون دوم):
بهمعنای پاداشت و بخشش است. یک حلوان در عراق داریم که در انتهای مرزهای شَواد بهطرف جبال است و یکی در مصر که نزدیک قاهره قرار دارد.
حُلَیفه: ذوالحلیفه نیز گفته میشود و آن دهکدهای است در حومه مدینةالنبی در راه مکّه که با مدینه نه کیلومتر فاصله دارد و در وادی عقیق در دامنه غربی کوه «عَیْر» واقع شده است. با خروج از ذوالحلیفه بهسمت مکه وارد بیداء میشوی. امروزه بهنام «بیارعلی» شهرت دارد و میقات مردم مدینه و کسانی است که برای حج یا عمره از مدینه میگذرند.
مسجد شجره در همین مکان است.
حَمراءالأسد: در حوادث دنباله جنگ احد از این نام یاد شده و آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله بیرون رفت تا اینکه به حمراءالأسد رسید.
حمراءالأسد: کوه سرخ رنگی است در بیست کیلومتری جنوب مدینه. هرگاه از ذوالحلیفه- از راه بدر- بهسمت مکه بیرون روید جنوب حمراءالأسد را میبینید. این کوه در کرانه چپ عقیقالحسا، در راه مدینه به الفرع، واقع شده است.
حِمی (به الف مقصور و گاه ممدود): در لغت بهمعنای جاهایی از اراضی موات است که از چراندن حیوانات در آنها جلوگیری میشود تا علفهایش زیاد شود و احشام مخصوصی در آن بچرند (قرقگاه، چراگاه اختصاصی). در نواحی مدینه جاهایی به این نام مشهورند.
حُنین: نام مکانی است که در کتاب خدا از آن یاد شده است: «وَ یَوْمَ حُنَیْن».
(1)جنگ حنین در همین مکان بهوقوع پیوست. در بیست و شش کیلومتری شرق مکه واقع شده و با دونشانهای که برای تعیین حدود حرم در راه نجد نصب شدهاند یازده کیلومتر فاصله دارد. وادی حنین امروزه بهنام «الشرائع» معروف است. بهعبارت دقیقتر، قسمت بالای آن را «صَدْر» میگویند و پایین آن را «الشرائع».
حَوْءَب: (به فتح اول و سکون دوم و فتح همزه): جایی است نزدیک بصره و در راه مکه. در حدیث آمده است که
1- توبه: 25
ص: 126
پیامبر صلی الله علیه و آله به عایشه فرمود: «شاید تو همان صاحب شتر پشمالویی باشی که سگهای حوءَب بر او پارس میکنند».
حَوْصی (به صاد یا ضاد): جایی است میان وادیالقری (العلا) و تبوک که رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگام رفتن به تبوک در آنجا فرود آمد و نماز خواند و در محل نماز آن حضرت مسجدی ساخته شد.
حَیْل (به فتح اول و سکون دوم):
بهمعنای قدرت و نیروست. جایی بوده میان مدینه و خیبر که رمه شتر رسول خدا صلی الله علیه و آله در آنجا میچرید و چون دچار خشکسالی شد شترها را نزدیک غابه بردند. در آنجا عُیینة بن حصن بن حذیفه فزاری به گلّه شتر حمله کرد و به غارت برد. آنچه آمد به نقل از معجمالبلدان یاقوت بود.
«خ»
خاخ: که به آن «روضة خاخ» نیز میگویند جایی است نزدیک حمراءالأسد از حدود عقیق. در داستان حاطب بن ابیبلتعه از این محل نام برده شده است. داستان از این قرار است که وی نامهای درباره فعالیتهای پیامبر صلی الله علیه و آله به مشرکان نوشت و آن را به زنی داد تا به دست مشرکان قریش در مکه برساند.
پیامبر صلی الله علیه و آله از ماجرا آگاه شد و علی و زبیر و مقداد را در تعقیب آن زن فرستاد و این سه نفر در محل روضة خاخ، واقع در نواحی مدینه، به او رسیدند و ....
خافقین: جایی است در اطراف مدینةالنبی که محل آن بر من معلوم نشد.
در داستان ساختن منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله از قول ابنسعد آمده است: سهل گفت: «در مدینه یک نجار بیشتر وجود نداشت. من و آن نجار به خافقین رفتیم و این منبر را از درخت شورهگزی بریدیم». مشهور است که منبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از دخرتان شورهگز غابه بوده که در جهت شام مدینه نزدیک حوضه آبریز مدینه و پشت احد واقع شده است.
یاقوت مینویسد: خافقین در لغت بهمعنای دو هوایی است که دو طرف کره زمین را احاطه کردهاند (جوّ زمین).
بعضی گفتهاند: بهمعنای مشرق و مغرب است. یاقوت ادامه میدهد: خافقان محلی است معروف. اما او موقعیت آن را تعیین و مشخص نکرده است. شاید مقصود راوی مکان خاصی نباشد بلکه منظورش این بوده که آندو به شرق و غرب رفتند. یعنی برای یافتن درختی
ص: 127
مناسب، همهجا را جستجو کردند.
خَبار (به فتح خاء): در لغت بهمعنای زمین نزم و سست دارای سنگ است. «خبار» که به آن فیفاءالخبار نیز گفته میشود و جایی است که وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله- قبل از جنگ بدر- مدینه را بهقصد تعقیب قریش ترک کرد از آنجا عبور نمود. گمان میکنم این مکان نزدیک مدینه در اطراف دانشگاه اسلامی باشد.
خَذَوات: جایی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله از آن عبور کرد و نزدیک «العرج» واقع است. (نک: العرج).
خَرّار (به فتح اول و تشدید راء):
جایی است در حجاز که در تعیین موقعیت آن اختلافنظر شدید است. مثلًا یکی میگوید: در خیبر است و دیگری میگوید: در جْفه. در اخبار سریّههای رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است که آن حضرت سعد (بن ابیوقاص) را با بیست نفر سواره برای گرفتن راه بر کاروان قریش به خرّار اعزام کرد؛ اما هنگامی که این گروه به خرار رسید متوجه شد که کاروان روز قبل عبور کرده و رفته است.
خُرَیْم: گردنهای است میان دو کوهِ واقع در بین جار و مدینه و بهقولی بین مدینه و روحاء، که راه رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگام بازگشتش از بدر از آنجا میگذشت.
خُزاعه: قبیلهای قحطانی است که از ازْد که در اطراف مکه، در مرّالظهران بهبعد، میزیستند. از کوههای این قبیله است: ابواء و از آبهای آنان است: وتیر، مُرییع و غُرابات. بنیمصطلق یکی از تیرههای همین قبیله میباشد. «مناة» یکی از بتهای این قبیله و قبیله هذیل بود که بین مکه و مدینه قرار داشت.
خَزْبی (به فتح اول و سکون دوم):
جایی است در سندالحرّة روبهروی مسجدالقبلتین در مدینه. خزبی زیستگاه بنیسلمه، از انصار بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله چون این نام را خوش نداشت آن را به «صالحه» تغییر داد؛ زیرا خَزِب در لغت بهمعنای التهابی آماسمانند در پوست است که بیشتر در پستان بهوجود میآید.
خَصّی: دژ و چاهی است در قباء مدینه.
خَطْمی (ذاتالخطمی): جایی است در پنج منزلی تبوک که رسول خدا صلی الله علیه و آله در آنجا مسجدی ساخت.
خُلَیص: وادی پر آب و زرعی است در یکصدکیلومتری شمال مکه.
ص: 128
رسول خدا صلی الله علیه و آله در آنجا مسجدی ساخت.
خَلیقه: کوهی است نزدیک مکه.
همین کوه بود که مشرکان در روز فتح مکه بالای آن رفتند و از فراز آن پیامبر و یاران آن حضرت را مینگریستند. نام این کوه در دوره جاهلی «کَیْد» بود.
خُمّ: در سیره و احادیث از «غدیر خم» یاد شده است. امروزه بهنام «الغُرَبة» معروف است و در هشتکیلومتری شرق جُحفه قرار دارد.
خِنافَه: یکی از صدقات پیامبر صلی الله علیه و آله در منطقه عالیه (بالای) مدینه بود.
خندق: غزوه خندق یا غزوه احزاب. خندق کانال یا گودالی است که مسلمانان برای جلوگیری از ورود نیروها و دستهجات مشرک و یهود به مدینه حفر کرد. مدینه از سه جهت در احاطه حرّه یا سنگلاخ بود و تنها طرفی که مشرکان میتوانستند از آنجا به مدینه حمله کنند شمال غربی مدینه، بین کوه سلع و پایین حرّه وبره- که امروزه به آن حرّه غربی مدینه میگویند- و شمال شرقی آن از سلع تا حرّه واقم بود. لذا مسلمانان بین این دوحرّه خندقی حفر کردند که از پشت کوه سلع دور میزد. (نک: نقشه غزوه خندق).
خَنْدَمه: کوهی است در مکه که در خبرهای مربوط به روز فتح مکه از آن یاد شده است.
خَیْف (به فتح اول و سکون یاء):
در لغت بهمعنای جای فروتر از درشتی کوه و بلندتر از مسیل آب است. نام مسجد خیف در منا از همین معنا گرفته شده است. اقوال دیگری نیز در اینباره گفته شده است. خَیف نامی است که به جاهای زیادی اضافه میشود و مشهورترین خیفها یکی خَیْف منا است که مسجد آن بهنام مسجد خیف شهرت دارد. گفتهاند: خیف منا همان خیف بنیکنانه است. و دیگری خیف نوح است که در راه مدینه به بدر قرار دارد.
خَیْل: بقیعالخیل در بازار مدینه نزد خانه زید بن ثابت بوده است. نیز، خیل کوهی است که در مغازی از آن یاد شده است.
خیمة امّ معبد: جایی است میان مکه و مدینه در راه هجرت که در طرف شمالی وادی قدید جای دارد. این مکان هنوز هم در میان مردم آن سامان معروف است. (نک: «راه هجرت»).
ص: 129
«د»
دارالأرقم (خانه أرقم): در مکه، نزدیک صفا بود. در آغاز بعثت، مسلمانان مخفیانه در این خانه نماز میخواندند.
دار نخلة: در مدینه بوده است. در حدیث از اینجا بهعنوان محل بازار آن روزگار مدینه نام برده شده است.
دارالندوة: در مکه قرار داشت و خانهای بود که در آنجا برای مشورت و رایزنی گردهم میآمدند. این مشورتخانه را قصیّ بن کلاب بنا کرد.
نَدْوَة مأخوذ از «نَدیّ» است و ندی و نادی و منتدی بهمعنای انجمن و باشگاه میباشد.
دَبَّة المستعجله: طبق یک توصیف قدیمی، مستعجله تنگی است که حاجی پس از طیّ نازیه بهطرف صفراء، از آن عبور میکند. به گفته سمهودی، رسول خدا را در این مکان مسجدی بوده است.
دَحْنا (به فتح اول و سکون حاء): از روستاهای طائف میباشد و قبل از جعرّانه واقع شده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله بعد از محاصره طائف و بازگشت از آن، از این روستا عبور کرد.
دُومةالجندل (به ضمّ دال):
دهکدهای است از توابع جَوْف در شمال عربستان سعودی، که در 450 کیلومتری شمال تیماء واقع شده است. در سیره از این مکان یاد شده است. (برای دیدن موقعیت آن به نقشه شماره 16 مراجعه کنید).
دلال: از املاک و داراییهای مخیریق در مدینه بوده که آنها را به پیامبر صلی الله علیه و آله بخشید. گمان میکنم در منطقه عوالی مدینه قرار داشته است.
دیر نجران: به آن «کعبه نجران» میگفتند و مردم برای گزاردن حج به آنجا میرفتند. اهالی نجران در زمان پیامبر برای مباهله آمدند و مسلمان شدند.
دیر نجران نیز در سرزمین بُصرای شام است. میگویند: در همین دیر بود که بحیرای راهب، پیامبر صلی الله علیه و آله را دیدار کرد و شناخت.
«ذ»
ذات عِرْق: میقات مردم عراق است و حد فاصل میان نجد و تهامه میباشد.
ذَرْع: چاهی در مدینه که در سیره از آن یاد شده است.
ذَرْوان: یا «ذوأروان»، چاهی بوده در مدینه که در داستان جادو شدن پیامبر صلی الله علیه و آله از آن سخن بهمیان آمده است. راجع به
ص: 130
موقعیت آن در ماده «بئر ذروان» سخن گفتیم.
ذوالجَدْر: جایی است در غرب کوه عَیْر در شش میلی مدینه که چراگاه شتران رسول خدا صلی الله علیه و آله بود.
رانوناء: از وادیهای مدینه است بین قباء و مسجدالنبی که از حرّه قباء در وادی بُطحان، واقع در جنوب مسجد غمامه میریزد.
در سیره آمده است که:
رسول خدا صلی الله علیه و آله جمعه را در محله بنیسالم ابن عوف بود، پس نماز را در مسجدی که در بطن وادی رانوناء است برگزار کرد و این نخستین نمازجمعهای بود که آن حضرت در مدینه خواند.
هنگامی که از مسجد قباء برمیگردید مسجد جمعه در سمت راست شما میافتد.
رَبَذة: در خبرهای مربوط به ابوذر غفاری و قرقگاه ربذه که عمر بن خطاب آن را برای اسبان مسلمانان قرق کرد، از ربذه نام برده شده است.
ربذه دهکده آبادی بود، امّا در سال 319 ه. ق. بر اثر یک سلسله جنگها ویران شد. در جنوب شرقی شهر حناکیه (صدکیلومتری جاده مدینه به ریاض) واقع شده و با شمال مهدالذهب 150 کیلومتر فاصله دارد.
رِحیضه: که بهنام «ارْحَضیَّة» نیز خوانده میشود، قریهای است از نواحی مدینه که هنوز هم معروف است و در شمال ابلی در راه مهد به مدینه قرار دارد.
رِقاع (به کسر اول): ذاتالرقاع یکی از غزوات پیامبر صلی الله علیه و آله است که در سال چهارم هجرت بهوقوع پیوست.
در سبب نامگذاری این غزوه به ذاتالرقاع اختلاف نظر است. بعضی گفتهاند: رقاع نام درختی است، عدهای گفتهاند: چون پاهای رزمندگان اسلام بر اثر راه رفتن سوراخ شده بود به پاهایشان کهنههایی پیچیده بودند (رقاع در لغت بهمعنای وصله و پینه است). برخی هم گفتهاند: رقاع نام کوهی است دارای لکههای سیاه و سفید و قرمزرنگ، بهطوری که مانند وصلهها و پینههایی در کوه دیده میشوند.
درباره موقعیت آن، بلادی گفته است: ذاتالرقاع زمینی است محصور در بین نخل (وادی حناکیه) و شُقْره که طول آن به بیست و پنجکیلومتری رسد؛ چرا که نخل با مدینه صدکیلومتر فاصله دارد و شقره هفتاد و پنج کیلومتر. نُخیل با این دو
ص: 131
رأس مثلثی را به سمت شمال تشکیل میدهد که هریک از دو ضلع آن از بیست و پنج کیلومتر فراتر نمیرود. غزوه ذاتالرقاع در این مساحت کوچک بهوقوع پیوست.
رُقْعَه: گاه به فتح راء مشدد نیز گفته میشود. ابن اسحاق مینویسد: جایی از شُقّه بنی عُذْره نزدیک وادی القری (شهرالعُلا) که رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگام رفتن به تبوک در آنجا مسجدی ساخت.
رُکْن: در لغت بهمعنای پایه و ستون خانه و امثال آن است. این کلمه هرگاه بهصورت مطلق بهکار رود مقصود رکن شرقی کعبه مشرّفه است که روبهروی غرب زمزم قرار دارد. از آنجا که رسول خدا صلی الله علیه و آله در هنگام طواف این رکن را استلام میکرد لهذا دست کشیدن به آن در وقت طواف مستحب میباشد.
طوافکننده هنگام رسیدن به روبهروی آن تکبیر میگوید. طواف از این رکن آغاز میشود و در شوط هفتم بدان ختم میگردد.
رکن یمانی: این رکن از طرف غرب در انتهای دیوار جنوبی کعبه است، و استلام آن مستحب میباشد و از آنجا طواف شروع نمیشود. علت نامگذاری آن به رکن یمانی این است که در جهت یمن واقع شده، چنانکه وجه تسمیه رکن عراقی بدین نام نیز، قرار گرفتن آن در سمت عراق میباشد.
رَکُوبه (به فتح اول و ضمّ دوم):
گردنه صعبالعبوری است میان مکه و مدینه که رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگام مهاجرتش به مدینه از آن عبور کرد. بکری به اشتباه گفت است: رسول اکرم در غزوه تبوک از این گردنه گذشت. این گردنه امروزه بهنام «ریعالغائر» معروف است. بلادی مینویسد: این گردنه راهی قدیمی دارد که به آن «دربالغائر» میگویند و از ذوالحلیفه نزدیک مدینه شروع میشود و در عقیق از درب الفُرُع میگذرد و حمراءالاسد را در سمت راست خود و کوه عَیْر را در سمت چپش میگذارد و سپس به چاه ماشی- همان قلهی- میرسد و آنگاه به سمت راست میپیچد و وارد وادی ریم میشود و سرانجام به ریعالغائر (رکوبه) منتهی میگردد.
راهنمای رسول خدا صلی الله علیه و آله در این گردنه عبداللَّه ذوالبجادین بوده است.
رَماده: سمهودی یکی از مساجد رسول خدا صلی الله علیه و آله را به آنجا نسبت داده و گفته است: از جمله مساجد پیامبر صلی الله علیه و آله
ص: 132
مسجد رماده است. وی به نقل از اسدی میگوید: دو میل پایینتر از ابواء، پیامبر صلی الله علیه و آله مسجدی تأسیس کرد که به آن مسجد رماده میگویند.
رَوْحاء: ایستگاهی است در کیلومتر هفتاد و چهار راه مدینه به بدر.
رسول خدا صلی الله علیه و آله در راه خود به مکه در آنجا فرود آمد. در سیره و احادیث از این منزلگاه یاد شده است.
روضه عُرَینه: یاقوت مینویسد: در یکی از وادیهای مدینه است که در زمان جاهلیت و اسلام قرقگاه اسبها بود.
قَلَهی در پایین آن واقع شده است.
رُومة (به ضمّ اول): همان «چاه رومه» یا «چاه عثمان» است. در حدیث از آن بهنام «حفیرةالمزنی» نیز یاد شده است. این چاه را عثمان بن عفان خرید و آن را صدقه قرار داد. محل آن هنوز هم در وادی عقیق معروف است و هرگاه کسی به سمت دانشگاه اسلامی برود پیش از آنکه به چهارراه منتهی به تبوک برسد، این چاه در سمت راست او قرار میگیرد. ما در کتاب «العقیق» خود راجع به این چاه تحقیق مفصلی بهعمل آوردهایم.
رُوَیْثه (به ضمّ اول و فتح دوم و سکون یاء): موضعی است که در احادیث از آن یاد شده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله در مسیر خود به مکه از آنجا عبور کرد. در حال حاضر، محل متروکی است در هفده کیلومتری جنوب مسیجید، واقع در راه مدینه به بدر، که در میان مردم آن دیار بهنام «محطة خَلصْ» معروف میباشد؛ چون در وادی خَلْص واقع شده است.
(نک: نقشه رویثه).
ریم یا بطن ریم: وادیی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله در راه هجرت در آنجا توقف فرمود. این وادی از ریزابههای وادی نقیع است که از غرب به آن میپیوندد. مصب ریم حدود شصت کیلومتر با مدینه فاصله دارد. امروزه در راه هجرت بین مدینه و مکه واقع میباشد. (نک: نقشه وادی عقیق).