(آنتالیا) رسیدم. در مسیر راه، یک شهر کوچک بود، «بیز لو»
نام داشت (همه از آن دوری میکردند)؛ آن دیار، بیماری حاد و واگیری داشت و ورود به آن ممنوع بود، مرضی شبیه «ناسور»
بود. همه افرادی که از راه دور میآمدند، در بیرون شهر نگهداری میشدند. پانزده روز تحت نظر (قرنطینه) قرار گرفتم. مردم آن سرزمین جرأت نداشتند به آنجا نزدیک شوند. مترصد بودم تا دوران قرنطینه پایان یابد. میگفتند باید از انتقال و شیوع بیماری طاعون به نقاط دور جلوگیری کرد. به موقع از «بیزلو» خارج شدم، پس از پنج روز به مراسم عید قربان رسیدم، پس از ادای نماز عید با همه همراهان و همکیشان خود خداحافظی و وداع کردم، عازم سفر شدم، پس از پنج روز به شهر «می دینگ لی»
(جزیره میتلوانی) رسیدم، پنج روز اقامت کردم، باد هم موافق و مناسب نبود».
یوسف مافوچو در مسیر عزیمت به استانبول، از شهر آنتالیا (یی جو لینگ یانگ) عبور کرد، به سبب «جلوگیری از بیماری حادّ (طاعون)»، در بیزلو مدت پانزده روز در قرنطینه نگهداری شد، پس از طی دوره مزبور و رهایی از آن وضعیت، در مراسم «عید» آن سال (1260 هجری قمری) شرکت کرد، و بعد وارد جزیره میتلوانی (شهر میدینگ لی) شد.
«روز بیست و دوّم ماه ذیحجّه، از میدینگ لی خارج شدم، یک روز به شهر «شه ناگای لار»
(شانقلار) رسیدم، معبر و گلوگاه مهم «یی سی جوان بو» (استانبول) است. روز بیست و چهارم به شهر «لی بوساغ»
رسیدم، کشتی که به آنجا رسید دیگر نتوانست ادامه مسیر دهد؛ زیرا باد تندی میوزید و مناسب نبود، هوا نیز بسیار سردبود، برای من بسیار سخت و دشوار بود، لذا از آن کشتی صرفنظر کردم و همه بهای آن را پرداختم، با استفاده از قایق کوچکی به سفر ادامه دادم و به «کریبوری»
رسیدم؛ یک شهر بزرگ در ساحل دریا، روبروی شهر «لی بوساغ» است. شش روز در آنجا ماندم، سوار کشتی بخار شدم، در طی یک شبانه روز به «یی سی جوان بو» (استانبول) رسیدم، روز سوّمِ نخستین ماه از بیست و پنجمین سال فرمانروایی دائو گوانگ، ماه صفر سال 1261 هجری، در خیابان «بوجولی موهامو»
ص: 191
در تجارتخانه یاریم. استانبول در محلّ تلاقی دریای سیاه و دریای روم (مدیترانه) قرار دارد. آن را دریای مرمره مینامند. در سه مکان، دریا در میان آنها قرار دارد، نام یکی اسلامبول و نام دیگری «گه لاده»
(1) (گراد)، دریا در میان آن دو نیمه خشکی قرار دارد، نام آن «او سیق دولی»
(2) است؛ دریا در میان اسلامبول و اوسیق دولی قرار دارد؛ مثل یک حوضچه. پایتخت اسلامبول است، نام قدیمی آن قسطنطنیه بوده، در آن هنگام سلطان از تبار عثمانی، پسر محمود، عبد المجید بوده. در هر جمعه، به معبد (مسجد) جامع پایتخت میرود.
معبد او مکانی است که به صورت مخصوص برای پادشاه بنا شده است.
پادشاه با عامه مردم در یک صف نیست.
در ماه سوم از شرق (چین)، ماه ربیعالثانی هجری به ملاقات یکی از وزیران سلطان رفتم. نام او «عالی فوبای قای»
(3) بود، در آخر به من گفت: پیغامی از کشور شما رسیده، رودخانه مصیبت وسیل دارد. من حدس زدم منظورش رود زرد (هوانگ خِه) است. وزیر سلطان گفت: همین طور است، این مطلب از انگلیس دریافت شده است، او همواره در ایالت «گوانگ دونگ»
(4) انتظار میکشد، هر چه را میشنود با یک نامه میفرستد، فوراً چاپ و منتشر میکند، و در مملکت آن دین پخش میکند».
در ماه چهارم شرق، ماه جمادی الأول هجری، با یک وزیر اعظم ملاقات کردم، نام او محمد رسول بود. روز بیست و ششم به زیارت آرامگاه حضرت یوشع رفتم، در کوهی نزدیک دریای سیاه قرار دارد.
در ماه پنجم شرق، روز پنجم از ماه جمادی الثانی هجری، به ضیافت سلطان در میدان مشق «او سی گدا»
(5) (اوسکودار) رفتم، به خاطر مراسم ازدواج خواهر سلطان، سرگرمیهای کمیاب و عجیب و غریب بی شماری دیدم. همچنین یک کشتی بادی (بالون)
(6) را که به آسمان رفت مشاهده کردم، یک نفر داخل آن قرار داشت.
پوشش هوایی آن شبیه هندوانه، شکل آن گرد بود، با استفاده از باد از زمین بلند میشد، داخل پوشش آن پر از باد بود؛ مانند دمیدن هوا در یک مثانه کامل. کشتی انسان را به هوا بلند کرد، به جایی رفت که چشم نمیتوانست ببیند، بالأخره مسافتی طولانی دور شد که حتی چشم نیز
1- Ge Lai tuo
2- Wusige Duo Li
3- A Er Le Fu Bai Kai
4- Guang Dong
5- Wu Si Gu Duo
6- لازم به ذکر است که بالون در 5 ژوئن 1783 میلادی اختراع شد. م
ص: 192
نمیدید، مردم میگفتند: در زمان های معمولی یک شبانه روز در آسمان میماند، مجدداً در محل صعود فرود میآید، یا اندکی دورتر از محل صعود.
این دفعه کشتی عاقبت مراجعت نکرد، هنوز خبری از آن ندارم، نمیدانم کجا به زمین نشست.
در ماه ششم از شرق (چین)، روز بیستم از ماه رجب هجری، من از طریق رسول تقاضای ورقه (بلیت) سلطان کردم، «جَبّه خانه»
(1) را سیاحت کردم؛ مانند «بیمارستان سلطنتی» در چین است.
نگهبان عمارت چون ورقه سلطان را دید، همه درهای انبار اسناد و اموال دولتی را گشود. آن روز، من در میان آن، عجایب زیاد و بی اندازه مشاهده کردم؛ مانند شنهای رود گنگ بی شمار بود، که نمیتوانستم شمار آنها را به خاطر بسپارم».
شیخ یوسف مافوچو در مسیر سفر دریایی به استانبول (یی سی جوان بو)، از شهر «کانگ پوساکی»
(2) (لی بوساغ) و «قلی بالا»
(3) (گلی بولی) نیز عبور کرد.
این شهرِ ساحلیِ دریای مدیترانه از فاصله دور در مقابل هم قرار دارند. روز سوم ماه نخست سال 1845 میلادی به شهر استانبول مقصد این سفر رسید.
مافوچو در رساله «یادداشتهای سفر به خانه خدا» به دقّت شرایط جغرافیایی استانبول را، که در ساحل دریای مرمره و در محل تلاقی دریای سیاه و دریای مدیترانه قرار دارد، شرح داده است. این سه شهر ساحلی؛ یعنی اوسکودار (اوسیق دولی)، اسلامبول (قسطنطنیه) و گراد با فاصله نسبتاً زیاد در دو سوی تنگه، روبروی هم قد برافراشتهاند.
مافوچو در خلال سیاحت و گردش در استانبول، به آرامگاه حضرت یوشع علیه السلام ادای احترام کرد؛ و به عنوان یک مسلمان چینی در جشن ازدواج خواهر سلطان حضور یافت؛ نمایش کشتی بادبانی بر فراز دریا- که بیانگر فنون عالی و ممتاز دریانوردی ترکها بود- را تماشا کرد و با معرفی سلطان عبد المجید، از «بیمارستان سلطلنتی» دیدن نمود، و به طور کلی اشیای گوناگون عجیب و غریب و کمیابی را تماشا کرد.
با مطالعه متن سفرنامه، به نظر میرسد که واژه «جَبّه خانه» نمیتواند به معنای «بیمارستان سلطنتی» باشد. به احتمال زیاد آن مکان موزه نگهداری
1- Zhuan Bu Ha Nai
2- Kang Pu Sai ji
3- Ge Li Bo Lu
ص: 193
اشیاء و لوازم خاندان سلطنتی بوده است، و چیزی شبیه موزه «تاشو این» محل نگهداری اشیای عتیقه خاندان سلطنتی ژاپن است.
ورود به بیت المقدس:
«در ماه هفتم تقویم شرق (چین)، روز پنجم ماه شعبان هجری، از استانبول خارج شدم. روز بیست و چهارم وارد شهر «لودوسی»
(1) شدم، جزیرهای در میان دریای روم (مدیترانه) است.
همسفران من حدود هفده نفر بودند.
یهودی هم بود. عازم زیارت «خانه پاک و پاکیزه» (بیت المقدس) بودیم. شامگاه از جزیره رودس خارج شدیم.
ماه هشتم تقویم شرق، روز اوّل ماه رمضان هجری، به «دیتوسیل»
(2) در جزیره دریایی «گوبولوسی»
(3) (قبرس) رسیدیم. آرامگاه خاله پیامبر «امّ ملیح»
(4) را زیارت کردم. روز سی ام (شعبان) به آخر رسیده بود. از داخل شهر خبر رسید هلال نو ماه رمضان رؤیت شده است.
شامگاه آن روز حرکت کردیم؛ بنابراین، روزه نگرفتم. روز هفتم به «یافو»
(5) رسیدیم، روز سوّم حرکت کردیم، یک روز و نیم در سفر بودیم، روز یازدهم ماه رمضان به «خانه پاک وپاکیزه» (بیت المقدس) رسیدیم».
شیخ یوسف مافوچو شش ماه در قسطنطنیه اقامت کرد و به عنوان یک مسلمان از سرزمین چین مورد پذیرایی صمیمانه و گرم مقامات دولتی قرار گرفت و این امر گوشهای از روابط دوستانه میان مردم ترکیه و چین را نشان میدهد.
مافوچو در ابتدای ماه هفتم آن سال، وارد جزیره رودس (شهر لودوسی) شد با بیش از هفده نفر از یهودیان همسفر بود، در مسیر خود از جزیره قبرس (گوبولوسی) و یافا و دیگر شهرها گذشتند. هدف این مسافرت زیارت «خانه پاک و پاکیزه» در شهر مقدس اورشلیم بود.
«خانه پاک و پاکیزه در شهر قدس، بر فراز کوهی است. طول آن از جنوب تا شمال، پنجاه تا شصت گام است؛ عرض آن از شرق تا غرب، چهارصد و سی گام است. سنگ معلّق در میان آن است، در قسمت پایین آن یک عمارت بزرگ دارد؛ بنایی بسیار زیبا است و در عصر حکومت بنی امیه بنا شده و شکل آن هشت ضلعی است. چهار در، و چهار
1- Lu Du Xi
2- Di tu Zi Le
3- Gu Bu Lousi
4- Wen mu mi Lai ha
5- Ya Fu
ص: 194
پنجره دارد. هر ضلع آن بیش از سه «جانگ» پهنا دارد. سنگ معلق بزرگ است، محیط آن حدود چهار «جانگ» است، بیش از پنج «چی» از زمین فاصله دارد. وسط آن حفرهای دارد. بر روی آن نشانی از جبرئیل است. پایین آن ردّپای پیامبر در شب معراج قرار دارد. کنار آن حفرهای است، متعلق به اسب شب معراج، (بُراق) برابر آن نیز حجره مانندی است، مساحت آن گنجایش بیست نفر را دارد. در میان آن اتاق آرام، (محراب) مریم و زکریا قرار دارد».
منظور از «خانه پاک و پاکیزه» همان مسجد صخره است که در سال 691 میلادی بنا گردید. واژه «قدس و مقدس» در زبان عربی به معنای «پاک و پاکیزه» است. دانشمند و مؤلف معروف اسلامی چین «وانگ دای یو» (1584 تا 1670 م) در کتاب «چینگ جن داشوئه»
(1) چنین مینویسد: «دین اسلام، جوهری پاک و پاکیزه دارد، اساس آن حقیقت و درستی است. پاک و پاکیزه است و کثیف و آلوده نیست. مستقیم و واقعی؛ یعنی بی طرف (عادلانه)، راه راست عادلانه و بی آلایش در میان سرزمینها رواج و گسترش مییابد؛ مانند لوبیا و ارزن (حبوبات) در میان آب و آتش ...».
قدیمیترین مسجد در شهر «چوان جو»
(2) در استان «فوجیان» چین نیز. «چینگ جینگ»
(3) (پاک و پاکیزه) نام دارد.
نقل میکنند که پیامبر اسلام، حضرت محمد صلی الله علیه و آله شبی در سن پنجاه و دو سالگی، که به سبب تبلیغ اسلام مورد اذیت و آزار شدید مشرکان قریش قرار گرفت، غمگین و ناراحت شد. فرشته آسمانی، جبرئیل، از آسمان فرود آمد و او را با خود به سوی آسمانها رهنمون شد، مکّه را ترک کردند و از راه مدینه به بیت المقدس رفتند و از نوک کوهی در محل مسجد صخره کنونی با کمک اسب آسمانی (براق) به آسمانها رفتند. به سرعت سعود کردند، و به بالاترین طبقات آسمانها عروج نمودند. در فاصلهای به اندازه «قاب قوسین» به لقای پروردگار متعال مفتخر شد و خدا با او سخن گفت. در طبقات هفتگانه آسمان سیر و سفر کرد. انبیای بزرگ را ملاقات کرد و به چشم خویش «بهشت» و «دوزخ» را دید و سپیده دم به شهر مکّه بازگشت.
قرآن مجید در سوره بنی اسرائیل،
1- Qing Zhen Da Xue
2- Quan Zhou
3- Qing jing
ص: 195
آیه نخست، این حادثه را چنین بیان میکند:
سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ اْلأَقْصَی الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ.
(1)کتاب «قصیدة البرده» این ماجرای شگفتانگیز حضرت محمد صلی الله علیه و آله را چنین سروده است:
تو در لیلة المعراج
مسجد الحرام و مسجد الاقصی را در نور دیدی
تو همچون ماه تابان و روشنی
که در شب تیره و تار سیر میکند.
یوسف ماجو (1640 تا 1711 م) یکی دیگر از نویسندگان و دانشمندان بر جسته مسلمان چین در کتاب «چینگ جن جی نان»
(2) در بخش «مدح پیامبر» حضرت محمد صلی الله علیه و آله را این گونه مدح و ستایش کرده است: «حمد و سپاس خداوند بلند مرتبهای را که همه اشیاء در دست قدرت اوست. تاریکی و روشنایی را خلق کرد و بندهاش را به مرتبه قرب خود مفتخر گردانید و او را از تمام آسمانها و افلاک بالاتر برد. سنگ معلّق (آویخته)، گواه جاودانهای است، تا این که همه تردیدها و سوء تفاهمها را دور کند.
بعدها مسلمانان در مکان عروج پیامبر اسلام «چینگ جینگ شی»
(3) (خانه پاک و پاکیزه/ مسجد صخره) را بنا کردند، تا یاد و خاطره این واقعه را برای همیشه گرامی بدارند. البته برخی همواره درباره معجزه معراج حضرت محمد صلی الله علیه و آله تردید کردهاند، مافوچو ضمن غلبه بر این شک و تردیدها در کتاب خود با عنوان «جی نان یائویان»
(4) با تأکید میگوید:
«واقعه معراج، یک کار خارقالعاده جاویدان است، پیامبر نیز یک انسان خارقالعاده جاویدان است، کار خارق العاده جاویدان، مسلماً از انسان خارق العاده جاویدان سر میزند؛ انسان خارق العاده جاویدان مسلماً کار خارق العاده جاویدان انجام میدهد ... در نتیجه توصیف دقیقی از «صخره معلق» بیان میکند.
«مسجد الاقصی در دویست و پنجاه گامی قبّة الصخرة قرار دارد». طول آن حدود یک صد و پنجاه گام است. فاصله در (دروازه) تا محراب حدود سی و پنج «جانگ» است، صخره معلق در شرق مسجد است که مغاری دارد. بعضی
1- اسراء: 2- 1
2- Qing Zhen Zhi nan
3- Qing jing Shi
4- Zhi Nan Yao Yan
ص: 196
میگویند اینجا مکان عروج پیامبر است.
مردم میگفتند معبد سلیمان در زیر قبّة الصخره قرار دارد، همچنین میگفتند در بیرون، من نتوانستم بفهمم.
آرامگاه داود در غرب شهر قرار دارد، با فاصله حدوداً دو لی، در فاصلهای بیش از یک لی از شهر، چشمهای که ایوب بر آن پای نهاد قرار دارد، با فاصله یک «تینگ» و نیم از شهر قدس، آرامگاه حضرت عزیر قرار دارد، در غرب مسجد قبة الصخره کوه طور قرار دارد، در دامنه کوه، آرامگاه [مادر] حضرت مریم قرار دارد. نصرانیها، با وجود این، مانع دیدار و تماشای مؤمنین نمیشوند. بر فراز کوه، محلّ عروج حضرت عیسی به آسمان قرار دارد. آرامگاه لبید بن ربیعه نیز در آنجا است. آرامگاه پیامبران زیادی در این مکان است، اما من علائم و آثار آنها را ندیدم. در شرق کوه قدس، با فاصله تقریباً چهار «تینگ»، آرامگاه حضرت موسی است. بعداً افراد در آنجا معبد و قصری را بنا و ترمیم کردند، امّا هیچ انسانی داخل آن ساکن نبود، آن مکان را «صیون» مینامند، فرامین درخشان پیامبران در آن است، یهود اعتقاد و باور ندارد. در جنوب قدس، با فاصله تقریباً چهار «تینگ»، شهری قرار دارد که نام آن را «خلیل» گویند، در داخل آن آرامگاه حضرت ابراهیم نیای پیامبران قرار دارد، آرامگاههای بعدی در جوار آن است.
همچنین آرامگاه حضرت یعقوب، و آرامگاه حضرت یوسف وجود دارد، آرامگاههای دیگری نیز در مسجد عمر قرار دارد، من همه را مشاهده کردم. در شمال خلیل، با فاصله تقریباً یک «تینگ» روستایی به نام «قلقیلیه» است. در آن آرامگاه حضرت یونس قرار دارد. در موصل نیز آرمگاه حضرت نوح واقع است و آرامگاه حضرت لوط، در نزدیکی شهر الخلیل است. شنیدم که شهر دیگری است با فاصله فقط یک «تینگ»، اما در آن دو مکان، موفق به گردش و تماشا نشدم؛ زیرا در آن منطقه در حال حاضر جنگ و نزاع وجود دارد، ندانستم سبب آن چیست، فردی را پیدا کردم تا مرا به آن سمت هدایت کند، حتی چیزی دادم، هیچکس نمیرود، حتی مرا نیز مانع شدند. روز بعد، با پای پیاده به «خانه پاک و پاکیزه» (مسجد الاقصی) مراجعت کردم، خیلی خسته و کوفته شدم».
مسلمانان جهان با کمال احترام اورشلیم را «شهر مقدس» (بیت المقدس)
ص: 197
مینامند. این مکان نه تنها دارای آثار و ابنیه باستانی مشهور در جهان؛ مانند مسجد الاقصی، قبّة الصخرة، مسجد عمر، «صخره معلّق» و دیگر مراکز است، بلکه آرامگاه گروه زیادی از پیامبران بزرگ الهی و صحابه و علمای دین است.
نام شخصیتهای تاریخی مذکور در «یادداشتهای سفر به خانه خدا» جملگی در کتابهای مقدس آسمانی ذکر شدهاند. یکی از این پیامبران شناخته شده برای مردم، حضرت سلیمان علیه السلام است که پادشاه بنی اسرائیل در قرن دهم قبل از میلاد بوده. دوران سلطنت وی عصر رونق و شکوفایی مملکت بنی اسرائیل بود. او تعداد زیادی از مردمان و سربازان را بسیج و معبد بزرگی بنا کرد.
برای اطلاع بیشتر به کتاب «تورات. سفر سموئیل» مراجعه کنید.
نقل میکنند که حضرت داود علیه السلام در قرن یازدهم قبل از میلاد، قبایل گوناگون بنی اسرائیل را متحد کرد و یک مملکت بزرگ تأسیس نمود و پایتخت آن را اورشلیم قرار داد.
چندین بار به قبایل همسایه لشکرکشی کرد و بر دامنه قلمرو خود افزود.
درباره جمله «چشمهای که ایّوب بر آن پای نهاد» نیز باید گفت: ایوب علیه السلام یکی از پیامبران الهی بود، مبتلا به مصیبت و رنج و بیماری لاعلاج شد، پوست بدنش فاسد و گندیده شد، بسیار بردبار و صبور بود، کمترین ناله و رنجش اظهار نمیکرد، سرانجام خداوند به او وحی کرد تا پای بر زمین بکوبد، چشمه زلالی فوران کرد، به محض این که خود را با آب چشمه شستشو داد، پوستش براق و لطیف و به حالت اوّلیه برگشت.
عبارت «آرامگاه مادر» در دامنه کوه طور نیز به محل دفن حضرت مریم علیها السلام یا همان «مریم مقدس» اشاره دارد. در کتاب مقدس انجیل از مادر عیسی علیه السلام نام میبرد و کتاب «انجیل عهد جدید» نیز او را «دختر باکره» خطاب میکند. روح مقدس در او دمیده شد و او حضرت عیسی علیه السلام، نجات دهنده بشر را به دنیا آورد. در این رساله نیز از «محل عروج عیسی به آسمان» بر فراز کوهی یاد شده است.
مسیحیان حضرت عیسی علیه السلام را «نجاتدهنده» خودقلمداد میکنند. چنین روایت میکنند که در عصر فرمانروایی روم باستان، حضرت عیسی علیه السلام تعالیم «انجیل» را ابلاغ و منتشر کرد و یکی از
ص: 199
پیروانش به نام یهودا به او خیانت کرد، فرمانروای روم دستور داد که او را به صلیب بکشند، روحش به بهشت پرواز کرد.
اسلام معتقد است که او را به صلیب نکشیدند، بلکه به هنگام تعقیب وی از سوی دشمنانش، او (روحاً و جسماً) به آسمان عروج کرد. از این رو، مافوچو میگوید: «فرامین روشن پیامبران در آن است، یهود اعتقاد و باور ندارد». یعنی یهودیان به حضرت عیسی علیه السلام و عروج او به آسمان ایمان ندارند.
مقصود از جمله «نیای پیامبران ابراهیم علیه السلام» در یادداشتهای مافوچو این است که حضرت ابراهیم علیه السلام جدّ پیامبران زیادی محسوب میشود. اسماعیل و اسحاق علیهما السلام فرزندان او هستند. ریشه «عید قربان» در آیین اسلام نیز به زمان حیات ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام بر میگردد.
خداوند برای آزمایش میزان صداقت و خلوص نیّت ابراهیم علیه السلام به وی دستور داد که فرزندش اسماعیل علیه السلام را در راه او قربانی کند، ابراهیم علیه السلام از بوته آزمایش سربلند بیرون آمد و صداقت و اطاعت خود را ثابت کرد. در نتیجه، خداوند دستور داد گوسفندی را به جای اسماعیل علیه السلام قربانی کند و این عمل سنّت نسلهای بعد قرار گرفت.
درباره عبارت «در موصل هم آرامگاه نوح قرار دارد» باید گفت که در کتاب مقدس «تورات- سفر پیدایش» چنین آمده است: وقتی که پروردگار امر کرد که باران و سیلاب گیتی را فرا گیرد، حضرت نوح به فرمان خداوند، یک کشتی بزرگ ساخت، و همه خانواده و پیروانش به همراه یک جفت از همه جانوران در آن کشتی پناه گرفتند. پس از این که مصیبت سیلاب بر طرف شد، انسانها و حیواناتِ داخل «کشتی نوح» بار دیگر به زاد و ولد در جهان پرداختند.
بازگشت به مصر:
«ماه هشتم از تقویم شرق (چین)، روز بیست و پنجم ماه شوال هجری، از «خانه پاک و پاکیزه» (بیت المقدس) خارج شدم. روز بیست و ششم به «یافو» رسیدم، سوار کشتی شدم و به «دمیاط» رسیدم. بی درنگ من همراه با جماعت حرکت کردم، نصف شب روز بیستم، به یک کرانه لم یزرع رسیدیم، آن مکان محل قرنطینه افراد دور دست بود. صاحب کشتی در آن ساحل لنگر انداخت، قصد داشت از قرنطینه فرار کند، امّا آرزویش بر
ص: 200
آورده نشد، حتی بدبختی و مصیبت به من نزدیک شد، نزدیک بود بمیرم.
همراهانم رفته بودند. من دو شب در شن زار کنار دریا بودم، یک نفر را ندیدم، نه غذا داشتم، نه آب آشامیدنی و نیز نمیدانستم از کدام راه بروم، بعداً همراهان درجستجوی منآمدند، بنابراین به قرنطیه رفتم، پانزده روز در آن اقامت کردم، که مدت زمان معین و محدود آن بود».
یوسف مافوچو پس از ترک بیت المقدس از راه یافا با کشتی به دمیاط رفت. این مکان به خاطر شیوع بیماری واگیر محل قرنطینه بود. ناخدای کشتی قصد داشت از آن محل دوری گزیند، اما مقصودش برآورده نشد، و موجب شد مؤلف «به بدبختی و مصیبت دچار گردد که نزدیک بود هلاک شود»، بعداًمجبور شد با پای خود به قرنطینه برود، و در آن مکان پانزده روز اقامت کند.
ادامه دارد ...
پینوشتها: