میگذرد. او با همراهی اربابش، از قاهره به کانال سوئز انتقال یافت و از آنجا از طریق دریا به فرماء صغیر، میان ینبع و حدّه رفتند و دو بار شترهایی برای رسیدن به مکه مکرمه کرایه کردند. مدت اقامتشان در آنجا دو ماه طول کشید و بیتز هر روز با اربابش پیرامون شهر میگشت و در ذهنش بناها و آداب و رسوم مردم ومناسک دینی را ثبت میکرد. این کوشش که برای تثبیت این تفصیلها بهکار برده بود، در کتاب مشهورش که آن را تدوین ساخته بود روشن است.
ژوزف بیتز یادداشتهایی مفصل از سفرش به مکه مینویسد که در این نوشته، شهر مکه و اماکنش را از جمله مسجدالحرام و کعبه و مناسک حج، همگی را توصیف میکند. طبیعتاً در اینجا نمیتوانیم آنچه را در آن مورد نوشته است ذکر کنیم و منحصراً به ذکر نمونههای منتخبی از آنچه را نوشته اکتفا میکنیم.
او از ابتدای رسیدنش به مکه میگوید: «... وقتی به مکه مکرمه رسیدیم راهنما ما را در خیابانی که در وسط شهر واقع بود راهنمایی میکرد، این خیابان به مسجدالحرام میرسید که آن را معبد مینامیدند و پس از آنکه کشتی خویشرا متوقفساختیم، نخستین چیزی که راهنما ما را به دور آن هدایت کرد، برکهای بود تا برای گرفتن وضو از آن استفاده کنیم و در این هنگام ما را به حرم شریف آورد، سپس کفشهای خود را درآوردیم، و آنها را نزد کفشدار گذاشتیم، سپس از بابالسلام وارد شدیم و پس از برداشتن گامهایی، راهنما ما را متوقف کرد و دستش را برای دعا بلند کرد و شروع به خواندن برخی ادعیهها نمود سپس حاجیان از او تقلید کردند و آنچه را که میگفت تکرار میکردند.
همینکه چشم حجاج به بیتاللَّه الحرام (خانه محرّم خدا) مسجد؛ یعنی کعبه افتاد، اشکها از چشمانشان جاری میشد و راهنما ما را در وقتی که پیوسته دعاها را تکرار میکرد پس از این، 7 بار در اطراف خانه طواف کردیم و به دنبال آن دو رکعت نماز طواف خواندیم و پس از پایان همه این کارها، راهنما ما را به مسیری جدید برد که بر ما واجب بود در آنجا هروله کنیم؛ یعنی از جایی به جای
ص: 75
دیگر تا آخر بدویم (میان صفا و مروه) پس مسافتی را پیمودیم که بیشتر از فاصله انداختن یک تیر نیست و من اعتراف میکنم به اینکه کاری نمیکردم مگر تعجب نسبت به این بیچارگان که تا آخرین حد میکوشیدند تا چنین خرافاتی را به خوبی ادا کنند و من احساس آنان را هنگامی که بخشی از آثار عبادت و ترس در پیشگاه خدا را در آنان دیدم سنجیدم.
حقیقتاً من نتوانستم هنگامی که این حماسه اعتقادی پایان گرفته و آنان را ملاحظه میکردم، جلو گریهام را بگیرم و از سرازیر شدن اشکهایم خودداری ورزم. علیرغم دوگانگیهایی که در آنها میدیدم و با اینکه آنها این دعاها را بدون فهمیدن ادا میکردند.
(1) اما در مورد آنچه متعلّق به حجرالاسود است، او اندیشهای عجیب داشت در حالی که پیرامون کعبه طواف میکرد میگفت:
«اینجا در یکی از گوشههای این خانه خدا سنگ سیاهی است که در پوششی از نقره قرار دارد و هرگاه کسی از گوشه به آن نزدیک شود بر او واجب است که این سنگ را ببوسد، میگویند:
این سنگ در گذشته رنگش سفید بوده است اما به علّت گناهان و اشتباهات حجاج که خود نیز قبول دارند، رنگ این سنگ به سیاهی تغییر یافته.» سپس میگوید: «که او معتقد نیست این مسأله درست باشد چه بسا انسان کور شود».
سپس تصمیم گرفت که به اطرافش بنگرد. اما او زیاد با دقت نگاه نکرد بلکه در هر لحظه نظرش را به جانب دیگری میافکند.
(2) بیتز مکه را چنین توصیف میکند:
«آن خانهای است که در بیابانی غیرقابل کشت و زرع واقع شده است. در میان تعدادی کوههای کوچک، و آن شهری محفوظ و امن نیست؛ زیرا نه دژی دارد و نه دروازهای ...»
علاوه بر این، شهر با تعداد هزاران تپه و کوههای کوچک احاطه شده است که تا حدودی نزدیک به یکدیگر هستند و همه آنها از سنگهای کوهستانی مایل به رنگ سیاه تشکیل شدهاند.
در قلّه یکی از آنها غاری مشهور است که آن را حِرا مینامند. محمد صلی الله علیه و آله پیامبر بزرگ در اینجا اعتزال و اعتکاف میجست و در عبادات و اندیشهها و روزهاش غرق میشد، به سوی این غار رفتم و از آثار دست و تجمّل پرستی
1- فرهنگ عتبات مقدس، ص 256
2- بیتر برینت: در شهرها و سرزمینهای دور دست عرب: مسافرتهای شرق شناسان در شهرها و کشورهای عرب، ترجمه خالد اسعد و احمد غسان شبانو، دار عتیبه، بیروت، دمشق، 1411 ه.- 1990 م. ص 78
ص: 76
اصلًا چیزی ندیدم و از این وضعیت بسیار در شگفت شدم».
(1) سپس میافزاید: «چیزی شگفتانگیز یا شادی آفرین در آنجا ندید و ساکنان مکه نیز او را شیفته خود نساختهاند،
(2)زیرا آنان فقیرانی ضعیف و لاغر و سستی بودهاند که نوعی گندمگونی در رنگشان
(3) مشاهده میشد، اما بیتز مدتی را در توصیف وضع آنان و حاجیان میگذراند سپس از آشنا شدن خود با صوفی نماها (درویشان) سخن میگوید که آنان زندگی زاهدانه دارند و عبادت میکنند و همانند راهبان وسوسهگر از نزدیکترین شهرها به دورترین آنها مسافرت و با صدقات دیگران زندگی میکنند و هر یک از آنان لبادهای سفید میپوشند و کلاه دراز سفید بر سر میگذارند (مانند برخی از دخترکان راهب مسیحی) و بر پشت هر یک از آنان پوست گوسفند یا بزی است و بر روی آن میخوابند و عصایی دراز در دست دارند و در اینجا بسیاری از ترکان از آن نوع زندگی پیروی میکنند.
(4)«بیتز همچنین میگوید: «در مکه آب فراوانی وجود دارد، اما این شهر از گیاه و زراعت تهی است، مگر در برخی از اماکن. با وجود این، در این شهر برخی میوههای ساده برای مردم فراهم شده، مانند انگور و خربزه و خیار و کدو تنبل و امثال آن. و این میوهها معمولًا از جایی آورده میشود که مسیر آن، 2 یا 3 روز با مکه فاصله دارد، آن مکان «خباش» نامیده میشود و شاید منظور بیتز طائف باشد.» سپس در ضمن توصیفش از حج و مناسک آن میگوید:
«سلطان مکه (یعنی شریف مکه) که از نسل پیامبر، حضرت محمد صلی الله علیه و آله است، عقیده ندارد به اینکه کسی غیر از او شایسته پاکیزه ساختن و شستن خانه خدا باشد و برای همین است که خود، شخصاً به این کار اقدام میکند و نزد او بزرگان هستند که آن خانه را با آب مقدس زمزم میشویند و سپس با آب پاکیزه معطر گلاب شستشو میدهند و هنگامی که مشغول این کار هستند به خانه خدا با صدای بلند سلام میکنند و برای همین است که مردم به صورت جمعی فشرده و انبوه در زیر در کعبه جمع میشوند تا قطرات آن آب بر رویشان بریزد و از سر تا پا مرطوب شوند، سپس جاروهایی که با آنها خانه مقدس را جاروب کردهاند در قطعات کوچکی به سوی آنان افکنده
1- فرهنگ عتبات مقدسه، صص 256- 256
2- شهرهای دوردست عرب.
3- فرهنگ عتبات مقدسه.
4- کشورهای دور دست عرب.
ص: 77
میشود و مردم آنها را در هوا میگیرند و هر کس قطعهای از آنها را به دست آورد، مانند اثر مقدس، آن را نزد خود حفظ میکند».
بیتز پس از اینها به ذکر جامه کعبه میپردازد و طبق معمول
(1) آن را توصیف میکند و در پایان حکم نهایایش را در باره این شهر و مردمش چنین صادر میکند:
«با اینکه شهر (مکه) از اماکن مقدسه شمرده میشود، اما من، آن را مقدس نمیدانم به خاطر فسق و فجور فراوان و فرو رفتن مردم در لذّات. اما نسبت به اخلاق، این شهر مساوی با قاهره بزرگ است. این مردم امکان دارد خود حرم شریف را بدزدند!»
(2)وی بدینگونه و به رغم تظاهرش با امانتداری علمی، تعمیمهای گستردهای که خالی از فریبکاری و ظلمت نیست به همه مردم شهر میدهد.
مدینه منوره
پس از آنکه بیتز، مکه مکرمه را پشت سر میگذارد، به توصیف ایجاد کاروانی که متوجه مدینه است، میپردازد و این کار را با تکیه بر برخی تفصیلات، که خالی از انحراف نیست، انجام میدهد. به ویژه از خطرهایی سخن میگوید که حجاج با آن روبرو هستند و رویارویی با این خطرات پس از ورود به صحرا است و از دزدان و راهزنانی بادیهنشین که با حجاج برخورد میکند ...
سپس میافزاید:
«و پس از روز دهم، این مسافرت ساده و آسان، از مکه وارد مدینه منوره میشویم و اما این شهر، کوچک و نیازمند است. با وجود این، به وسیله قلعهای احاطه شده است و مسجد بزرگی که در آن وجود دارد، اما این مسجد به عظمت و بزرگی مسجد مکه نیست».
(3)درباره قلعه مدینه منوره و مسجد آن، بیتز معتقد است که این قلعه تحقیقاً میان سالهای 1503- 1680 م ساخته شده است، در گوشهای از گوشههای مسجد، ساختمانی وجود دارد که پانزده قدم را اشغال میکند. در این بنا، پنجرههای بزرگی وجود دارد که با مس زرد رنگ پوشیده شده است و در داخل آن، برخی چراغهای روشن و آویختههای گرانقیمت وجود دارد، البته نه به تعداد
1- فرهنگ عتبات مقدس.
2- کشورهای دوردست عرب، ص 79
3- همان منبع.
ص: 78
زیاد؛ که بعضی نوشتهاند.
او میگوید: این چراغها درشمارش به سه هزار عدد میرسند و در وسط این جایگاه، قبر محمّد است و در اینجا به محمد اعظم میتازد و او را مدّعی مینامد. سپس به آنچه در مورد این قسمت به ادعای او، از خرافه در ذهنها وجود دارد، اشاره میکند؛ یعنی اینکه این پیکر پاکیزه، در حالی که او در تابوت خویش، آویخته میان سقف و زمین است مشاهده میشود. و سپس میگوید:
به بقعهای که برای مسیح، عیسیبن مریم مهیا شده. آنگاه میافزاید: همانا شهر مدینه، زاد و توشه خود و هر چه را که بدان محتاج است، از حبشه وارد میکند که در آن طرف بحر احمر
(1) واقع شده است.
درهرحال ارباب الجزایری «ژوزف بیتز» وی را آزاد کرد و راهش را باز گذاشت و با این کار به وعدهاش وفا کرد و زمام او را رها ساخت، در پایان زیارت این دو، از مکه مکرمه، این آزاد سازی محقق شد
(2) اما او در کنار سرورش به زندگی ادامه داد و در برابر پاداشهایی به او خدمت میکرد تا اینکه به الجزایر برگشت.
گریز و بازگشت
«بیتز» مدتی در الجزایر ماند و در آنجا به فکر گریز و بازگشت به شهر خود افتاد، پس از آنکه توصیه نامهای را از مستر «پیکر» کنسول انگلیسی در الجزایرِ آن روز برای کنسول انگلیسی در ازمیر، مستر «دری» گرفت، توانست خود را به یک کشتی که متوجه استانبول بود برساند، با اینکه اشتیاق به الجزایر، در ازمیر به دلش نشسته بود و در فکر این بود که برگردد و زندگی را در آن شهر مانند یک فرد مسلمان از سر گیرد، ولی به کشتی دیگری که فرانسوی بود و به سمت «لیغهورن» در ایتالیا میرفت، دست یافت و این، پس از آن بود که تاجری انگلیسی که در ازمیر اقامت داشت و مستر «ایلیوت» خوانده میشد، بهای تذکره او را پرداخت.
یکی از چیزهایی که بر میزان تعصب «بیتز» نسبت به مسیحیت و اصرارش در حفظ این اعتقاد دلالت میکندایناستکه علیرغم همه حوادث دگرگون سازی که برایش پیش آمد، او پایش را در لیغهورن بر زمین نگذاشت، مگر اینکه به سجده افتاد و بارها خاک آن را بوسید، در حالی که خدای را به
1- فرهنگ عتبات مقدس: در بخش مدینه، ج 3، ص 240
2- نشریه الحیاة.
ص: 79
خاطر بازگشت به سرزمین مسیحیت، سپاس گفت و خدا را شکر میکرد که پس از این غیبت طولانی، به این سرزمین بازگشت
(1) و آنگاه راهی وطن اصلیاش شد، وقتی که به لندن رسید، پس از 15 سال دوری از لندن، عازم منزل پدرش در جنوب غربی شهرهای آنجا شد. او در این هنگام 31 سال از عمرش گذشته.
بود
(2) وقتی در آنجا استقرار یافت، زیر سیطره رجال مطبوعاتی واقع شد ... با همه اینها خوشحال بود؛ زیرا دوستان و آشنایانش او را از این ورطه نجات دادند.
او پس از آن در شهر اکستر، مستقر شد و در سال 1704 م. داستان خود را منتشر ساخت و آنچه را دیده و تجربیاتی را که آزموده بود، در اختیار مردم قرار داد.
اما این داستانها مانند شهرهای عرب، در غرب جزئی از میراث ملی نشد و بسیاری از آگاهان، آن را فراموش کردند.
(3)شناخت احوال آن سرزمین مورد توجه بسیاری قرار گرفته و نوشتهای پیرامون آن بر این داستانهای او، چیرگی یافتند. با وجود این، تردیدی نیست که صراحت این اطلاعات به مردم انگلیس و غرب کمک کرد تا این امور مربوط به عرب را بفهمند، همان امور و شؤونی که در آن روزگار، علامت و نشانی برای این شهرها بودند؛ شهرها و صحراهای لم یزرعی را که توصیف کرده، برای یک جهانگرد اروپایی عادی و رسیدن به آن ساده نبود؛ زیرا آن شهرها نسبت به سرزمین غرب به علّت (تعصب) دینی، در حد گمان نویسنده غربی، بیتزبرینت و استیلای امپراتوری عثمانی مناطقی بسته بودند و به همین علت میبینیم که داستان «ژوزف بیتز» که ساده و صریح است آشکارتر و با روشنایی جادو مانندی که ازلحاظ طراوت وجاذبیت از داستانهای ماندیفیل، که داستانهایی ظریف در مورد شهرهای بربر نشین جذابتر است، درخشید.
یکی از چیزهایی که اشاره بدان شایسته است این است که جهانگرد انگلیسی «ریچارد بورتون» مطالب «بیتز» را سفرنامه مشهورش «حج به سوی مدینه و مکه» (1855- 1856)
(4)ملحق کرد اما اهمیت سفرنامه بیتز در آن است که اولین کوششی است که یک انگلیسی بدان اقدام کرده است.
1- فرهنگ عتبات مقدس، ج 2، ص 255
2- نشریه الحیاة، همان.
3- وعلی رغم این، کتب قدیمی، پیوسته توجّه عدهای را برانگیخت در سال 1993 در لندن قیمت این کتاب به مبلغی رسید که معادل با 2250 جنیه اسرالیایی بود در حالی که در عصر خود قیمت آن، بین 300- 400 جنیه استرالیایی بود. و سه مؤسسه در فروش چاپ اوّل آن در سال 1704 م با هم رقابت کردند که کتب قدیم را میفروختند. پس از افزایشهای متعدد، مؤسسه «فولیوز» موفق به دریافت کتاب شد.
4- برتون در سال 1853 م به سفر خود اقدام کرد، و هنگام بازگشتنش گزارش آن را به صورت کتابی منتشر ساخت:.
Barton Richard E- pilgrimage to Al Madina Meccah ..
ص: 80
این سفرنامه، متضمن توصیف مفصلی از شهر مدینه و مکه مکرمه و موسم حج و نیز توصیف الجزایر و اطراف آن و دو شهر اسکندریه و قاهره است.
مأموریتی سری!
هر چه از این سفرنامه، ستایش شود به ویژه در غرب و مناطق تحت تأثیر آن
(1) از سؤالهای برانگیخته شده پیرامون بسیاری از اطلاعات و مطالبی که در آن سفرنامه آمده است، نمیکاهد.
علاوه بر آنچه از محفوظات خود ارائه کرده، از برخی روایات هم استفاده نموده ولی این امر تشکیک در صحت معلوماتی که وی ذکر کرده را از بین نمیبرد، گرچه آن را تکذیب نمیکند.
این محقق بریتانیایی، «بیتز برینت» تاکید میکند که برخی از سخنان او همانا بر اساس شوق و رغبت او است نه بر اساس حقیقت. اگر چه او دروغگو و نسبت دهنده و ریاکار نیست.
(2)و بنابر این روش «شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ اهْلِها»؛ یعنی یکی از اعضای خانواده متهم، علیه او گواهی داد. مسلماً نزد هر فرد منصف که در جستجوی حقیقت است، آنگاه که کتاب «بیتز» را با عنوان «وصفٌ امین لِدیانَةِ و اخلاق المحمِّدیینْ» [توصیفی امانتدارانه از دین و اخلاق محمدیها] میخواند، سپس در مییابدکه ایناروپایی غرقدرپلیدیهای بردگی و اسارت، در بسیاری از مطالب این کتاب، خیانت ورزیده است.
اطلاق نام محمدیان صلی الله علیه و آله بر مسلمانان در واقع یک نامگذاری غلط و تشبیهی خطا است که آنان را به مسیحیان و مسیحیت تشبیه کرده است.
همانا پیامبرخدا، حضرت محمد صلی الله علیه و آله برای خویشتن مقام الوهیّت قائل نشده است، بلکه حتی ادعای داشتن علم غیب یا ایجاد معجزات نیز نکرده و به عکس، در طول حیاتش به شکلی واضح و آشکار، قاطعانه اعلام کرده که او فقط یک انسان فناپذیر است. لذا نام دین، در نسبت با پذیرندگانش همان اسلام است نه محمدیه و کسی که به رسالت محمد ایمان دارد، خویشتن را، محمدی نمیخواند، بلکه مسلمان میشمارد.
(3)و به همین گونه واضح است که نظریات «بیتز» همواره به طور جانبدارانه در منطقه میانه غربی، حائل میان شرق، در حقیقت مشرق سرزمینهای اسلامی
1- با تأسف در مییابیم که افراد زیادی سخنان مستشرقان و گردشگران را، پیرامون شرق، جزء مسلّمات پذیرفتهاند بدون هیچگونه توجّهی که سخنانشان تحریف و تهمت است.
2- سرزمینهای دور دست عرب.
3- تصویر عرب در مطبوعات انگلیسی، ص 47 پاورقی 107.
ص: 81
پذیرفته شده است.
به گفته ادوارد سعید، هر جهانگرد یا ساکن اروپایی در شرق همواره ناچار است که خود را از تأثیرات نگرانکننده شرق حفظ کند.
(1)این موضوع ما را به طرح سؤالات مهمی دعوت میکند که آیا این کتاب از الهامات و اندیشه خاص شخص بیتز است؟ اهمیت و ارزش این پرسش، هنگامی روشن میشود که بدانیم «بیتز» مدتی از زندگیش را در اسارت و بند بردگی گذرانده است، که در آن هنگام عمرش 15 سال بوده است، پس چگونه برایش میسر میشود که چهره فرهنگی خویش را بسازد و خود را مهیا کند. به ویژه که دورانی تلخ و پر رنج و مظلومیت را از ارباب اولش تحمل کرده، همان که به اعتراف شخص بیتز به سنگدلی و عربده کشی معروف بوده است.
به عبارتی دیگر، اگر بیتز مانند بسیاری از گردشگران دیگر یعنی آنان که به شرق اسلامی آمدهاند، از سلاح معرفت برای کاری مهم مثل مشاهده سرزمینهای مقدس درحجاز، ازکمترین حدی برخوردار باشد، این حرکت در پناه مأموریت و اهداف او ارزش و اعتبار مییابد.
اما اگر در این خصوص، جوانیکه هیچ بهرهای در درجات شناخت و معرفت ندارد پیشگام شود همه هدف او همین باشد که صرفاً حریص به جهانگردی و مسافرت است، پس چگونه به ثبت حوادث و تجربهاش اقدام کرده است، در حدّی که هیچ چیزی را در آن شرایط خاص فراموش نکرده است.
او حتی اندازهها و طولها و تعداد درها و دربانها را ذکر میکند و حتی طول طواف در اطراف (کعبه) را مورد بررسی قرار میدهد.
(2)همانا قرائتی فراگیر و مطالعه همه جانبه و دقیق گزارشهای بیتز و توجه دقیق او ما را به این نتیجه میرساند که به احتمال زیاد او یک مأموریت مهمی داشته که از جایی معین بر عهده او قرار گرفته است.
درنگ ما در این مورد چندان طول نمیکشد که انگشت اتهام را به سوی کنسول بریتانیا متوجه سازیم. آری کنسول انگلیس در الجزایر، آقای «پیکر» که در عملیات قرار دادن او به سوی اروپا با عبور از در ازمیر دخیل بوده، داشتن مأموریت او هرگز تعجب آور نیست.
1- کتاب الاستشراق، ص 182
2- کشورهای دور دست عرب، ص 79
ص: 82
در اینجا دهها دلیل و شاهد برای آن وجود دارد. یکی از چیزهاییکه بر این تشکیک میافزاید این است که خود «بیتز» در مقدمه سفرنامهاش به یک ملاحظه، به آن اشاره کرده و گویی تهمتی را از خود دفع میکند.
آنجا که میگوید: «برای بعضی روشن میشود که من در نوشتن این کتابها کوچک وقاحتی به خرج دادهام ... من ادعا نمیکنم که تواناییهای مطلوب برای نوشتن تاریخی دارم، اما برترین شایستگیها را در ذکر حقایق داشتهام».
(1)ما نمیفهمیم، این شایستگیهایی که «بیتز» از آن برخوردار است چیست؟!
این مرد تا آخرین لحظهاش به مسیحیت و انگلیسی بودن خود وفادار مانده است و چه بسا از سوی کسانی ناشناس به این مأموریت مهم اعزام شده باشد.
«بیتز» در این مسأله نمونه جدیدی نبوده، بلکه این حرکتی است که بیشتر کوششهای غرب، گر چه نه همه آنها، بر آن استوار بوده است، این همان رویایی است که جریان شرقشناسی در دورهای طولانی از زمان به چهرهای علمیگونه ولی خرافاتی به آن فخر و مباهات میکرده است و چیزی است که ادوارد سعید آن را به عنوان اتهام قومی به شرقشناسی خوانده است.
و اما برای تأکید بر وصف مستشرق که او نماینده حکومت است، نه فقط دلیلی روشن وجود ندارد، بلکه موجب سرگردانی است، و ممکن است مستشرق را به عنوان نمایندهای ویژه برای دولتی غربی دانست که برای تطبیق سیاستی معین درباره مشرق میکوشد، به درستی که هر گردشگر اروپایی دانش طلب است آیا همگی چنین نیستند؟ آنان در سرزمینهای مشرق به جولان پرداخته و میگویند: برای بررسی مشکلات دشوار و پیچیده آمدهاند.
(2)با اینکه فهم نقش «بیتز» و امثال او به نحوی روشن بدون فهم مرحله به مرحله اقدامات او و نیز جایگاه و شرایطی که در آن حرکت میکند، ممکن نیست و این موضوع نیز از حوزه بحث ما خارج است، اما اشارهای گذرا به آن، اهمیت و ارزش دارد. به ویژه در خصوص اهتمام و توجه غربیها به سرزمین شرق اسلامی و داخل شبه جزیره عربی پس از «بیتز» گروههای فعال
1- نشریه الحیاة.
2- تصویر عرب در مطبوعات انگلیسی، ص 34 هامش 60.
ص: 83
دیگری به ورود در داخل شبه جزیره عربی اقدام کردند، همه این گروهها منحصرا جنوب غربی شبه جزیره را مورد توجه قرار دادند، مشهورترین آنها، گروه دو نفره فرانسوی «وی لاجر بلود یر» و «باربیر» بودهاند.
اماپیش از ترک منطقه از جانب آنان دوران کوتاه ویژهای به وجود آمد که آن را میتوانیم پایان دوره احیای عملیات اکتشافی در شبه جزیره عربی بنامیم.
به استثناء «فارتیما» ... از رفتن هیچ شخصیتی به سرزمینهای عرب، که به سبب میل و رغبت در شناخت این منطقه یا این قوم و ملت به آنجا رفته باشد، اطلاع نداریم.
آنها یا به زور، مانند بردگان، یا از راه دیپلماسی یا تجارت آورده میشدند و تا کنون گفته نشده است که به آنچه در پیرامونشان میگذشته، توجهی داشته و یا از دیدنیهای خود چیزی نوشته باشند.
این امر به آن سبب بود که توجهات عمومیشان به آنچه در اطرافشان میگذشت، چیزی جز یک کار اضافهتر از اهداف و نیات ویژه آنان نبود و مسافرت آنها به این شهرها نیز برای تجزیه و تحلیل جامعهای که در آن، سکونت مییافتند نبود ولی از آغاز نیمه قرن هجدهم به بعد و حداقل تا جنگ جهانی اول بود که در این امر دگرگونی و تحوّلی پدید آمده و همه آنان که به شکل فعالی در مورد جزیرة العرب مینوشتند آن را توصیف کردند، جزئی از کار پیچیده آنان بود.
(1)بنا بر این، ما میتوانیم دوره «فارتیما» و «بیتز» را به عنوان نماینده مرحله هجوم استعماری بدانیم که پس از مدتی کوتاه مرحله توسعه استعماری نیز بدان افزوده میشود؛ یعنی همان دورهای که «برینت» در بین نیمه قرن هجدهم تا جنگ جهانی اول، معین ساخت.
دلیل ما بر این مطلب این است که گروههای غربی به نوبت به شکلی انبوه و دهشتانگیز، به آن سرزمین وارد میشدند. مستر هوگارت به این مطلب اشاره میکند، هنگامی که به ذکر نامهای اروپاییان که اراضی مقدس را، زیارت کردند میپردازد و میگوید:
«همانا هرم اروپایی که مکه را زیارت کردند، در حقیقت هرمی طولانی است. ایتالیاییها مثل فارتیما و فیناتی، و آلمانیها مثل فایلدوستیزن و فون مالتزان و انگلیسیها مثل بیتز و بورتون و کین و
1- کشورهای دوردست عرب، ص 81
ص: 84
سوئیسیها مانند بورخارت و اسپانیاییها مثل بادیا و سوئدیها مثل والین و هلندیها مثل هورگونیه و فرانسویها مانند کوتر نلمونت و در کنار اینها تعدادی از جنگجویان و گردشگران نیز وجود دارند.
جهانگرد، نیبور از جراحی فرانسوی شنیده است که توانسته به اراضی مقدس راه یابد و از دو مرد انگلیسی و نیز از جهانگرد «دوتی» همین را شنیده است که تعدادی از فرنگیها اینچنین وارد آنجا شدند. او خود نیز آنجا وارد شده و شخصا با مردی ایتالیایی برخورد کرده است که او، خود را فراری مینامیده است که در مسیرش به مکه مکرمه، همراه کاروان حاجیان ایرانی بوده است. همچنین ژوزف بیتز مردی ایرلندی در مدینه پیدا کرده و جهانگرد «مالتزان آن لیون روش» کنسول فرانسوی نیز در تونس و مردی انگلیسی برای اعمال حج به مکه رفت و مدینه را زیارت کرد.
این علاوه بر تعدادی از مردم کشورهای اروپای شرقی، مثل یونانیها بودند.
(1)تردیدی نیست که اینها نمونههای شناخته شده هستند و موارد پنهانیِ آن، بیشتر است. اینها اهل تفریح و گردشگری نبودند، بلکه در این مورد، مقاصد مهمتری وجود داشته که به آنان واگذار کردند.
در سایه یک رقابت فعال که دولتهای غربی، بر یکدیگر سبقت میگرفتند تا جایگاهی برای راهیابی به این سرزمین شرقی پیدا کنند، همانجایی که تصمیم داشتند که در سلطه آنان باشد.
بر این اساس است که گردشگر قرن شانزدهم و هفدهم توصیف این شهرها را جزئی از هدف اصلیاش میشمرد و میخواست توصیفی دقیق درباره آنچه دیده و تجربه و احیانا سختیها و رنجهایی را که در این شهرها دیده است، بنویسد، جاسوس از آب درآمد.
(2)بنابراین، در پایان قرن هفدهم و آغاز قرن هجدهم، معلوماتی اساسی درباره شبه جزیرة العرب، به خصوص دو شهر مقدس (مکه و مدینه) و یمن و ...
ارائه شد.
همانطور که روشن است «دیفارتیما» به تنهایی تا همین تاریخ همچنان پیشوا و رهبر بوده است.
اما دیگران نقالانی بیش نبودهاند. از
1- فرهنگ عتبات مقدس، ج 3، ص 241
2- کشورهای دور دست عرب، ص 81
ص: 85
قرن هجدهم، در تاریخ رهبری و راهنمایی به سوی شبه جزیرةالعرب تحوّلی پیش آمد که میتوان آن را رهبری واقعی نامید.
راویان این دوره کوتاه، مقاصدشان متعدد و متعارض بوده است. برخی از آنان هدفهایی سیاسی داشتند و برخی دیگر جنون ماجراجویی داشتند.
(1)شعلههای مبارزه و جنگ ارادهها و خواستها، که در شرق به شکلی خشن پدیدار شد، به خصوص از زمانی است که سم اسبهای لشگریان ناپلئون گلستانها لگدگوب کردند و همه آن هدفها در یک مسیر جای گرفت.پینوشتها:
1- مراجعاتی پیرامون عربیت و اسلام و اروپا، ص 120