پس از آن، همه در مزدلفه جمع میشدند و شب را در آنجا به دعا و تلبیه به سر میبردند و از آنجا راهی منا میشدند.
«ذبح» یا «نحر» از سنتهای زیبا و شگفت مراسم حج است. در قرآن کریم به این سنت اشاراتی روشن شده است و دلالت دارد بر اینکه قربانی کردن از امور رایج در میان مشرکان بوده و اسلام نیز آن را تأیید کرده است.
در قرآن، سخن از «هدی» است و هدی حیوانی است که قربانی میشود؛ از جمله عادات این مراسم، بستن گوسفند قربانی بوده که به آن «قلائد» میگفتند.
جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْیَ وَ الْقَلائِدَ ....
«خداوند خانه کعبه را خانه حرام قرار داده برای نگهبانی و نیز ماه حرام را حرمت داد و نیز هدی و قلائد (قربانی نشانه دار و بینشان) قرار داد ...».
«هدی شتر و گاو و گوسفندی است که برای قربانی حج میبرند و قلائد به معنای نعل و امثال آن است که به گردن شتر قربانی میبندند تا معلوم باشد حیوان مال حج است و کسی متعرض آن نشود.»
این سنت هم آغشته به شرک بوده؛ زیرا آنها قربانیهایشان را نزد بتها و اصنام انجام میدادند و در هنگام حج به یاد آنها بودند.
در این مورد هم قرآن کریم ضمن تأکید بر مسأله ذبح، موارد ناپسند آن را اصلاح کرده است.
وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَکُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ لَکُمْ فِیها خَیْرٌ فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْها صَوافَّ ....
شتران فربه را از شعائر حج مقرر کردیم که در آن قربانی، شما را خیر و صلاح است. پس هنگام ذبح آن شتران تا بر پا ایستاده نام خدا را یاد کنید.»
ص: 23
«بُدْن» عبارت است از شتران چاق و یا گاوی که چون در راه خدا قربانی میشود، از شعائر شمرده شده است.
(1) مراد از بردن نام خدا، یاد کردن خدا به هنگام ذبح و نحر شتر است. و این مطلب توصیهای به مشرکین است که گوسفند و شتر خود را در راه بتها قربانی میساختند.
(2) رمی جمرات
«جمرات» نام سه محل در منا است که به ترتیب از سمت منا رو به مکه، به محلّ اول «جمره اولی» و به دومی «جمره وسطی» و به آخری «جمره عقبه» گویند.
در ارتباط با سابقه تاریخی رمی جمرات، نظریات مختلف وجود دارد.
برخی از روایات، سابقه این عمل را تا زمان حضرت آدم علیه السلام و برخی دیگر پیشینه آن را تا ابراهیم علیه السلام میرسانند.
گروه نخست از روایات، رمی جمرات را یاد آور مناسکی میدانند که خداوند به وسیله انجام آنها، توبه حضرت آدم علیه السلام را پذیرفت.
(3) گروه دوم از روایات، خود بر سه دسته است: 1- رمی جمرات را از تعالیم جبرئیل به ابراهیم علیه السلام هنگام آموزش مناسک حج
(4) میدانند 2- ظهور شیطان بر ابراهیم علیه السلام و سنگ انداختن ابراهیم علیه السلام
(5) به او است 3- پرتاب سنگها از جانب ابراهیم علیه السلام به قدح قربانی
(6) را یاد میآورد و آغاز پیدایش این عمل معرفی میکنند.
از اسناد و شواهد تاریخی در عصر جاهلیت استفاده میشود: در مراسم حجی که پیش از ظهور اسلام در میان بت پرستان جزیرة العرب برگزار میشد، رمی جمره نیز جزئی از اعمال حج بوده و از محل جمرات به نام «جمار» یاد میشده است.
ابن هشام در حوادث عصر جاهلیت مینویسد:
غوثبن مرو پس از او فرزندانش متولی کوچ حاجیان از عرفات به مشعر و منا و از منا به مکه بودند. روز کوچ از منا که رمی رسید، میبایست یکی از این متولّیان ابتدا خود رمی جمره کند و سپس به حجاج اجازه رمی دهد. کسانی که شتاب داشتند که رمی جمره کرده و زودتر به سمت مکه حرکت کنند، به وی میگفتند: برخیز و سنگ بزن تا ما نیز سنگ بزنیم. او میگفت: نه، به خدا سوگند، دست نگهدارید تا ظهر شود. وقتی که ظهر میشد، بر میخاست و سنگ میزد و
1- المیزان، ج 6، ص 141
2- همان، ج 4، ص 376
3- علل الشرایع، ص 423
4- اخبار مکه، ج 1، ص 99
5- همان، ص 71
6- ترجمه تفسیر طبری، تصحیح حبیب یغمایی، ج 6، چاپخانه دولتی ایران، 1343 ش، صص 1541- 1542
ص: 24
مردم نیز با او سنگ میزدند.
(1) اینها همه گواهی میدهد که رمی جمار در عصر جاهلیت، جزئی از مناسک حج بوده و در اسلام نیز باقی مانده است. بر اساس گفته محمد عزة دروزه
(2)، آیه زیر به رمی جمرات اشاره کرده است:
وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فِی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ لِمَنِ اتَّقی وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ.
(3)«خدا را یاد کنید به ذکر تکبیر بعد از نماز، در چند روز معین (ایام تشریق در منا و عرفات) باکی نیست که روز حرکت از منا را مقدم یا مؤخر بدارد و آن که از گناه پرهیزکار بوده باکی بر او نیست. از خدا بترسید و بدانید که به سوی او بازخواهید گشت.»
در بیشتر تفاسیر
(4) منظور از «ایام معدودات»، ایام تشریق؛ یعنی یازدهم، دوازدهم و سیزدهم ذی حجه است و هیچ یک از این تفاسیر مطلبی در مورد رمی جمرات مطرح نکردهاند، لیکن میتوان با توجه به تطابق زمانی این ایام با ایام رمی جمرات چنین حدس زد که این آیه مربوط به رمی جمرات باشد.
حلق و تقصیر
سرتراشی (حلق) و کوتاه کردن مقداری از موی سر و یا گرفتن ناخن (تقصیر) در حجّ تمتع و عمره، از عباداتی است که مظهر و نشانه خضوع و خشوع بنده در برابر خالق توانا و متعال است. سابقه این عمل به حضرت آدم علیه السلام میرسد؛ چنانکه امام محمد باقر علیه السلام فرمود: «خدای سبحان جبرئیل را به همراه یاقوتی از بهشت فرستاده، آنگاه سر آدم علیه السلام توسط خود او و یا جبرئیل تراشیده شد».
(5) حلق، این سنت الهی، در دوران جاهلیت هم به جا آورده میشد و معتمرین نیز گاه عمره خود را به جای میآوردند، سرشان را نیز میتراشیدند. شواهد تاریخی نیز بر این مطلب دلالت میکند:
مراسم حج پس از عرفه و مزدلفه و نحر هدی و رمی جمار پایان مییافت و در واقع شامگاه دهم ذی حجه، اینان از مراسم حج فارغ شده بودند. تنها باید طواف بهجای
1- السیرة النبویة، ج 1، صص 119- 120
2- عصر النبی، ص 326
3- بقره: 203
4- التبیان، ج 2، ص 175؛ مجمع البیان، ص 387؛ المیزان، ج 2، ص 82
5- فروع کافی، ج 4، ص 195
ص: 25
بیاورند و آنگاه به دیار خود بازگردند.
حال نوبت به مراسم حلق و تقصیر میرسد. قبل از آنکه وارد مواقف شوند، تلبیه میکردند. عمل تلبیه عبارت بود از آنکه حاجی مقداری از گیاه خطمی و آس و سدر را با کمی کتیرا به هم میآمیخت و آن را در میان موهای سرش مینهاد و این برای آن بود که از مرتب کردن مو و کشتن شپش خودداری کنند. البته باید یادآور شد که عمل حلق و تقصیر تنها در منا انجام نمیشد، بلکه اوس و خزرج و هرکس از عرب یثرب و غیر یثرب که به روش آنان عمل میکردند، این کار را انجام میدادند و کسانی که در مواقف حاضر میشدند ولی حلق نمیکردند، چون از حج خارج میشدند، پیش مناة آمده و حلق میکردند. آنان حج را جز به این عمل، کامل نمیدانستند.
(1) از حادثه تاریخیِ زیر نیز میتوان به وجود این مسأله به عنوان سنّت جاری و قطعی بهره گرفت:
در سریه عبداللَّهبن جحش اسدی، او با همراهان خویش در قریه نحله فرود آمدند و برای کسب آگاهی از کاروان قریش، که حامل مویز و پوست و دیگر کالاهای تجارتی بوده، به کمین نشستند. روز آخر رجب بودکه کاروان رسید. رجال قریش که از دیدن مسلمانان بیمناک شدند، با مشاهده عکاشة بن محصن که سر تراشیده بود، آسوده خاطر شده و به همدیگر گفتند: اینانبرای انجامعمره آمدهاند و از ایشان خطری متوجه ما نخواهد شد. «2» قرآن کریم سر تراشی در حج را علامت ایمان میهمانان خانه خدا ذکر کرده و میفرماید:
لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُسَکُمْ وَ مُقَصِّرِینَ لا تَخافُونَ ...».
(2)«شما مؤمنان، البته به مسجدالحرام با دل ایمن وارد شوید و سرها بتراشید و اعمال تقصیر احرام را بیترس و هراس به جای آرید.»
طواف
از واجبات وارکان حج، طواف بیتاللَّه الحرام است که آیات زیر بدان اشارت دارد:
... وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْقائِمِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ ....
(3)
1- الاصنام، ص 14
2- فتح: 27
3- حج: 26
ص: 26
«خانه مرا برای طواف حاجیان ونمازگزاران و رکوع وسجدهکنندگان پاکدار.»
و نیز آیه:
ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ.
(1)«پس بازگو تا مناسک حج و حلق و تقصیر به جای آرند و به هر نذر و عهدی که در حج کردند وفا کنند و طواف کعبه را گرد خانه عتیق به جای آرند.»
از متن آیه نخست استفاده میشود که این مسأله پیش از بعثت نیز جاری و ساری بوده است. بهطور قطع میتوان گفت که این مراسم از قبل از بعثت به اسلام منتقل شده است.
(2)البته سابقه طواف به هزاران سال قبل از هبوط آدم علیه السلام به زمین، باز میگردد. فرشتگان از ناحیه رذم از آدم استقبال کرده و به او گفتند: ما ده هزار سال پیش از تو، در این خانه حج گزاردیم. آدم پرسید: شما هنگام طواف چه میگویید؟ گفتند: میگوییم: «سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ».
(3)اما به نقل از ابن عباس، نخستین کسی که در زمین بنیان خانه کعبه را نهاد و در آن نماز گزارد و بر آن طواف کرد، آدم علیه السلام بود.
(4) پس از مرگ حضرت آدم علیه السلام، پیامبران دیگر نیز حج گزاردند، چنانکه مجاهد گفته است: هفتاد و پنج پیامبر حج گزارده، طواف کردند.
(5) از جمله پیامبرانِ طواف کننده، حضرت ابراهیم علیه السلام است که چون از ساختن بیتالحرام فراغت یافت، جبرئیل پیش آمد و گفت: هفت بار به کعبه طواف کن و او همراه اسماعیل علیه السلام هفت دور طواف کرد و در هر دور، هر دو به تمام گوشههای کعبه دست میکشیدند و چون هفت دور تمام شد، هر دو پشت مقام ابراهیم علیه السلام دو رکعت نماز گزاردند.
(6) در دوران جاهلیت نیز مراسم حج و طواف خانه خدا همچنان پا بر جا بود، لیکن همانند برخی شعائر طواف جاهلی آمیخته با شرک بود. آنها علاوه بر طواف خانه، بر گرد بت نیز طواف میکردند. در این مورد نیز اسلام ضمن تأکید بر امر مهم طواف، سنتهای غلط موجود را اصلاح کرد.
1- حج: 29
2- عصر النبی، ص 328
3- اخبار مکه، ج 1، ص 44
4- همان، ج 1، ص 45
5- همان، ص 69
6- همان، ص 67
ص: 27
سعی بین صفا و مروه
صفا و مروه از نشانههای دین خدا و سعی میان آن دو یکی از ارکان حج بیتاللَّه الحرام است. پیشینه تاریخی کوههای صفا و مروه به قبل از هبوط حضرت آدم علیه السلام به زمین میرسد.
امام صادق علیه السلام در مورد نامگذاری این دو کوه فرمودهاند:
«صفا را به این دلیل صفا نامیدند که آدم برگزیده (صفی) بر آن فرود آمد. پس برای این کوه نامی از اسم آدم برگزید. خداوند میفرماید: ... إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً ... حوّا نیز بر مروه فرود آمد و چون زن بود، پس نامی از مرأة برای این کوه برگزیدند.
(1) لیکن شهرت این دو کوه از زمان حضرت ابراهیم علیه السلام به بعد است. آنگاه که آن حضرت با هاجر و اسماعیل به مکه آمد، آنان را در کنار حجره جای داد و خود به شام بازگشت.»
این ماجرا در کتاب اخبار مکه از زبان عبداللَّه بن عباس چنین آمده است:
«چون میان مادر اسماعیل و ساره، همسر دیگر ابراهیم علیه السلام کدورت پیش آمد، اسماعیل را که کودک شیرخواری بود و مادرش را همراه خود به مکه آورد.
هاجر مشک آبی داشت که از آن مینوشید و به کودک خود شیر میداد و هیچگونه زاد وتوشهای همراه نداشت.»
سعیدبن جیبر گفته است: ابن عباس در حالی که به نقطهای میان زمزم و صفا اشاره میکرد، چنین ادامه داد که:
«ابراهیم علیه السلام آن دو را کنار خاربنی که بالاتر از منطقه چاه زمزم قرار داشت، نشاند و سپس خود سوار بر مرکب شد و به بیرون مکه حرکت کرد. مادر اسماعیل از پی او حرکت نمود تا به منطقه کداء او را دنبال کرد. سپس پرسید او و پسرش رابه چه کسی وا میگذارد؟ ابراهیم علیه السلام فرمود: به خدای عزّوجلّ میسپارم. مادر اسماعیل گفت: خشنود و راضی هستم و در حالیکه کودک را در آغوش داشت برگشت و زیر آن خاربن نشست و کودکش را کنار خویش نهاد و مشک آب خود را آویخت و از آن میآشامید و کودک را شیر میداد تا آنکه آب مشک تمام شد و شیر پستان او هم خشکید. کودک سخت گرسنه شد و
1- بحارالأنوار، ج 96، چاپ دوم، موسسةالوفاء، بیروت، 1404، ص 43
ص: 28
به خود میپیچید. مادر بیم کرد که اسماعیل بمیرد و اندوهگین شد و با خود گفت چه بهتر که از پیش او بروم تا شاهد مرگ او نباشم.
مادر اسماعیل بالای کره صفا رفت که به اطراف مشرف شود، به این امید که شاید در صحرا کسی را ببیند و سپس به کوه مروه نگریست و گفت: خوب است میان دو کوه آمد و شد کنم تا اگر کودک بمیرد شاهد مرگ او نباشم و هفت بار میان دو کوه آمد و شد کرد.»
ابن عباس گفته است: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: به همین جهت سعی میان صفا و مروه معمول شد و مردم میان آن سعی میکنند.
«مادر برگشت و کودک خود را به همان حال دید که بر خود میپیچید، ناگاه صدایی شنید، نگریست و کسی را ندید. گفت: صدای تو را شنیدم اگر خیری پیش تو هست، مرا یاری کن و به فریادم رس. در این هنگام جبرئیل بر او آشکار شد. مادر اسماعیل از پی او به راه افتاد و جبرئیل با پای خود به چاه زمزم کوفت و از همانجا آب بر روی زمین آشکار شد.»
ابن عباس میافزاید پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: مادر اسماعیل مقداری خاک و شن بر گرد آن ریخت که مبادا پیش از آنکه مشک را بیاورد و از آب پر کند، آب به زمین فرو شود و نیز فرمودند: اگر مادر اسماعیل چنان نمیکرد، چشمه روانی میشد.
مادر اسماعیل مشک خود را آورده، آب برداشت و آشامید و پستانش پر از شیر شد و پسرش را شیر داد.»
(1) ابن عباس گوید: نخستین کسی که میان صفا و مروه دوید، مادر اسماعیل بود و بهدنبال هفت مرتبه آمد و شد میان صفا و مروه، این عمل سنت شد و نخستین بار ابراهیم خلیل علیه السلام همراه با فرزندش اسماعیل علیه السلام این سنت الهی را انجام دادند. به دنبال ابراهیم علیه السلام، پیامبران دیگر نیز پس از انجام طواف و خواندن نماز پشت مقام، به سعی آمده، سعی صفا و مروه میکردند.
در دوره جاهلی نیز سعی میان صفا و مروه یکی از مناسک حج بوده است که هفت بار سعی را انجام میدادند، با این تفاوت که میان دو صنم «اساف» و «نائله» انجام
1- اخبار مکه، ج 1، صص 54- 55
ص: 29
میگرفت و حالت اصلی خود را از دست داده بود. داستان عبرتآموز آن را ازرقی به نقل از محمد بن اسحاق اینگونه نقل کرده است:
چون جُرهمیان در منطقه حرم طغیان و سرکشی کردند، مردی از ایشان با زنی وارد کعبه شد و با او در آمیخت و آن دو به صورت سنگ مسخ شدند. نام مرد اساف پسر بغاء بود و نام زن نائله دختر ذئب. آن دو مجسمه را از کعبه بیرون آوردند، یکی را در کوه صفا و دیگری را در کوه مروه نهادند و منظور اصلی، آن بود که مردم عبرت بگیرند و از چنان کارهایی خودداری کنند و ببینند بر سر آن دو چه آمده است! این وضعیت ادامه داشت تا اینکه اندک اندک هر کس به صفا و مروه میرفت، به آن دو مجسمه دست میکشید و این دو مجسمه رفته رفته به صورت دو بت در آمدند و مورد پرستش واقع شدند. تا آنکه روز فتح مکه پیامبر صلی الله علیه و آله آن را همراه با بتهای دیگر شکست.
(1) پس از بعثت، برخی از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله گمان میکردند با وجود بتها روی کوه صفا و مروه، موحّدان باید سعی را ترک کنند، لیکن خداوند با فرستادن وحی، به آنان آموخت که حضور خود را در سعی حفظ نموده، رفته رفته زمینه را برای نابودی بت و بت پرستی فراهم سازند:
إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ.
(2)«سعی صفا و مروه از شعائر دین است. پس هرکس که حج خانه کند یا اعمال مخصوص عمره به جای آورد، باکی بر او نیست که سعی صفا و مروه را نیز بهجای آورد و هرکس به راه خیر و نیکی بشتابد، خدا پاداش وی را خواهد داد که او به همه امور خلق عالِم است.»
وقتی این آیه نازل شد، این شبهه را که «با بودن بتها دیگر نباید میان صفا و مروه سعی کرد» از بین برد و نیز به اهمیت صفا و مروه اشاره نموده و آن را از شعار دین خدا برشمرد. پس به همین دلیل، سعی صفا و مروه از ارکان حج است و اگر عمداً ترک شود حج باطل است.
1- همان، صص 122- 123
2- بقره: 158
ص: 30
تحریم صید در حال احرام
از جمله عادات جاهلیان، تحریم صید در حال احرام است که آیات قرآن بدان اشاره کرده و مسلمانان را از احلال صید نهی نمود. روح این آیات نشانگر این است که این مسأله تأکیدی است بر تقلیدی که پیش از اسلام بوده است:
(1) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ اْلأَنْعامِ إِلَّا ما یُتْلی عَلَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ ما یُرِیدُ. (2)«ای اهل ایمان، به عهد و پیمان خود وفا کنید و بدانید که بهائم زبان بسته برای شما حلال گردید، جز آنچه بعداً برایتان تلاوت خواهد شد، جز آن صیدی که در حال احرام بر شما حلال نیست. همانا خدا به هر چه بخواهد حکم کند.»و در ادامه همین سوره میفرماید:... وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا ...؛ «آنگاهکه از احرام بیرون شدید، صید کنید.»البته دلیل حرمت صید در دوره جاهلی، در اصل به همان احترام ویژهای که جاهلیان برای کعبه قائل بودند، بر میگردد. اقوام جاهلی در مقابل کعبه، کوچکی و تواضع میکردند و کعبه را بزرگ میداشتند و از ساختن خانه پیرامون کعبه و یا وارد شدن با حالت جنابت خودداری میکردند و هنگام روز در کنار آن باقی میماندند و شب هنگام از حرم خارج میشدند. لذا با این احترام فوقالعاده که برای کعبه قائل بودند، به خود اجازه نمیدادند که در آن مکان، در حالت احرام، صید کنند.پینوشتها:
1- الدر المنشور فی تفسیر المأثور، جلال الدین سیوطی، ج 1، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان، 1400، ص 159
2- مائده: 1