ص: 141
قهرمان یگانه توحید بت شکن مرد خانه توحید
روح تسلیم در تو پیدا شد خلّت از خلقت تو معنی شد
یاد روزی که پر شدی از عشق بنده بودی و حُر شدی از عشق
داد عزّت خدای کعبه تو را امتیاز بنای کعبه تو را
از خدایت چو این نشان آمد باز هم وقت امتحان آمد
در بیابان خشک و بی حاصل در برِ کعبه ای تمامی دل
تکیه بر رحمت خدا کردی زن و فرزند را رها کردی
هاجری ماند و هجر شوهر خویش زن تنها و لطف داور خویش
او که دید از اطاعت شوهر جست باید رضایت داور
صبر را پیشه کرد و برد پناه هاجر و کودکش به بیتاللَّه
کودکی در میان دامن داشت که از او شام خویش روشن داشت
غمگساری در آن کویر نداشت کودکش تشنه بود و شیر نداشت
بود جویای آب و آب نبود طفل را هم به سینه تاب نبود
زیر خورشید داغ دشت حجاز تشنه میرفت در نشیب و فراز
هرچه میدید چون سرابی بود که نه آبادی و نه آبی بود
گرچه راحت نداشت پندارش نا امیدی نبود در کارش
از صفا سوی مروه تا میرفت یا که از مروه تا صفا میرفت
گاهگاهی که خستهتر میشد ناظر کعبه و پسر میشد
کهای خدا، ای خدای ابراهیم به صفای دعای ابراهیم
جان این دل شکسته را بنواز درِ رحمت بر وی من کن باز
ناگه اشکش چو از بصر افتاد نظرش جانب پسر افتاد
دید فریاد او اثر داده نخل امید او ثمر داده
اینک این هاجر است و چشمه آب وین حقیقت که ای دل بیتاب
ای دلت بهر ما شکسته درست آب در زیر پای کودک تست
آه تو رهگشای عالم شد اشکهای تو آب زمزم شد
هر که دل میدهد به ما یکدم دلبرش میکنیم در عالم
ص: 142
در ره عشق رهبرش سازیم هر دلی را مسخّرش سازیم
قصه هاجر اندر آن صحرا هست درسی ز مکتب زهرا علیها السلام
که آن ضیا بخش اختر و انجم بود اندر رضای شوهر گم
هستیاش از علی حکایت داشت گرچه بر ماسوا ولایت داشت
جان فدای علی و زهرایش که ای «مؤیّد» نبود همتایش
طوافِ خانه حق
محمّد پروانه
ای امیدِ مسلمین، ای مقصد و ملجای ما مکّه ما، قبله ما، مسجد الأقصای ما
ای تجلّیگاهِ مکتب سازِ ما، دارالولا شهرِ میلادِ علی علیه السلام، ای گوهرِ یکتای ما
ای مطافِ قدسیانِ عرش بر فرشِ خدا بیتِ ربّ العالمین، ای وادی بطحای ما
ای فضای تو معطّر، از دَمِ ختم رُسُل ای امینت سیّدِ ما، مأمنَت مَأوای ما
ای مکانِ سَرمدی، ای مَطلعِ شمسِ ظهور آن فروغِ آسمانی، ناجیِ فردای ما
ای بهشتِ جاودانه، روضه ارضِ بقیع در کجای او نشانی هست، از زهرای ما؟
ای تجلّیگاهِ خورشید و سَرِ پیغمبران ای گُلِ گلدستههایت، سنیه سینای ما
ای حضورِ بینشانت شایع، ای رَبّ جلیل پُر امید و آرزوی توست، این دلهای ما
ای نشانی از بهشت، ای رَوضَة الجنّاتِ حق قابِ تصویرت، میانِ چشمِ گوهر زای ما
ص: 143
قطرهای ناچیز میباشم، در این شَطِ عظیم دستِ ما و دامنِ لطفِ تو، ای دریای ما
زیرِ ابرِ رحمتت ماندم، در این ارض السرور ای سحابِ رحمت، ای جانبخشِ روح افزای ما
جامِ دلها پُر شراب از عشقِ ناب و معنوی باده وصلِ تو را کم دارد این مینای ما
ای ز خورشیدِ بلند اختر، منوّرتر شده خانه اعلای تو، سازنده معنای ما
آنکه از الطافِ تو مأیوس باشد، حاج نیست چون که باشد کان لطفت، خارج از احصای ما
ای سحابِ رحمتت جان بخش، با دستِ کَرم میزَند رنگِ بهاری بر سر و سیمای ما
هر کس اینجا، در نمازِ عشق، از خود میرَود ای فروغِ لطفِ تو، روشنگرِ یلدای ما
گرچه مَبهوتاند از حیرت، همه مهمانِ تو میزَند فریاد اما، جمله اعضای ما
در طوافَت وحدتِ هر زائر اینجا کثرت است کثرت اینجا، هیأتی از وحدت زیبای ما
در ترنّم از دُعا، در مسجد پیغمبر است روشن از وِردِ خداوندی دلِ شبهای ما
موسمِ حج، موسمِ دیدار با ذاتِ خدا چون توانَد دید او را، دیده اعمای ما
عطرِ حیدر میوزد، از بیتِ اللَّهُ الصمد آنکه میباشد به گیتی، اسوه تقوای ما
عارفِ حق، عامل معروف در طولِ حیات شیرِ روز و زاهد شب، سَرورِ بیتای ما
ص: 144
ما همه ذرّاتِ سرگردان و تو کُلِّ وجود ذاتِ کُلّ تو نماید جذبِ خود، اجزای ما
میرود تا عرشِ اعلا ای همه خیز و کمال در طوافِ کعبه ذکر و ناله و غوغای ما
صحنه شور آفرینیهاست، میقات خدا عشق میبارد خدا، در جنّت المأوای ما
جامهها یکسان و همرنگ است چون صبح ازل این سپیدی آیتِ صُلح است بر بالای ما
در صفا و مروه، یادِ هاجرِ حق زنده شد تا بجوشد زمزم از متنِ دلِ صحرای ما
بر لَب اللَّهمُ لَبّیکَ بر دلم عشقِ خدا میرود راهی که اینجا رفته هاجر، پای ما
عِطر افشان میشود راهِ صفا تا مروه چون جُز خدا نامی نمیآید برون از نای ما
در مَنا، گُلیادِ اسماعیلِ ابراهیم هست آزمونی آسمانی در دلِ شیدای ما
در سکوتِ مَهْبطِ روح الامین تابیده است رشتههای نورِ پاکِ عُروة الوثقای ما
گفت: اقراء در حَرا، در مَهبطِ وحی رسول همصدا شد با مَلَک آن سیّد والای ما
شد حریمِ حُرمتت، غارِ حَرا، بابُ المُراد سایه سارِ سنگهایش، سایه طوبای ما
در جَبالِ کوهِ رحمت، در جوارِ کوهِ نور معرفت میتابَد اینجا، بر دلِ رسوای ما
سنگها مینالد، از آوای مولایم حسین علیه السلام همنوا شد، با حسین بن علی علیه السلام آوای ما
ص: 145
حجِ ما را کن قبول، ای رحمتِ للعالمین در جوارِ خانهات این است استدعای ما
گر ردیف چامه «ما» شد، آیتی از وحدت است گر چه در نزد تو هیچ است، این «من» و این «ما» ی ما
گفتهام را میکند تأیید، استادِ «کمال» فاش گویم، نیست توصیفِ تو در، یارای ما
در خراسانم، خراسانی است سبکِ چامهام این من و این طبعِ ناموزونِ ناشیوای ما
سایه لطفِ تو کی شامل شود «پروانه» را تا شود مهمانِ تو «پروانه» ی تنهای ما
رباعی
ذرّات قدم دور علی میگردند در شادی و غم دور علی میگردند
حُجّاج ندانسته و یا دانسته در طوف حرم دور علی میگردند
***
از راه گناه خسته بر میگردم با بال و پر شکسته بر میگردم
در ترک گناه عهد بستم با دوست نک بر سرِ عهد بسته بر میگردم
***
ای دایره لطف و کرامت حَرَمت باشد همه عالم حرم محترمت
شرمندهام از عمر تبه کرده خویش شرمندگی مرا بجز با کرمت
***
آنانکه ز صدق ربّنا میکردند با مِهر علی خدا خدا میکردند
گویند نبود دوزخی گر همه خلق اقرار به مهر مرتضی میکردند
***
آنانکه جهانی به نگاهی میبخشند باغی گل و لاله بر گیاهی بخشند
نالم که به آه من ببخشند اثر تا کوه گناه را به کاهی بخشند
***
ص: 146
بر قول پیمبر ار کسی گوش کند با شاهد جان دست در آغوش کند
فرمود ره بهشت را گم کرده است هرکس صلوات را فراموش کند
***
دل بستن بر حسین دَیْن است مرا پرداخت دَیْن فرضی عین است مرا
با داغ حسین و یاد غمهای حسن امید دو بین الحرمین است مرا
***
من گرچه گنهکار و بدم یا اللَّه از درگه خود مکن ردم یا اللَّه
گفتم که من و این همه عصیان چه کنم گفتی که بیا، من آمدم یا اللَّه
***
بر درگهِ لطف و کرَمَت یا اللَّه من جامه سفید آمدم و نامه سیاه
در پیش تو آمدم که از من بخری یک عمر گناه را بر یک لحظه نگاه
***
من غرقه گناه آمدهام یا اللَّه با روی سیاه آمدهام یا اللَّه
با مِهر محمّد و علی و زهرا اینجا به پناه آمدهام یا اللَّه
***
در کوی تو سر بر آستان دارم من وین کار من است تا که جان دارم من
از من تو مپرس تا چه داری من هیچ تو هرچه به من دهی همان دارم من
***
ای کاش به گوش ما ندایت برسد یا دست به دامان ولایت برسد
چندان به زمین کعبه رخ میسایم شاید که سرم به جای پایت برسد
***
ای دوست به کویت دل خون میآرم رنج و غم از اندازه فزون میآرم
من سائل کور و کر و لالم اما کاری که کنم دست برون میآرم
***
من ماندم و آهی که تو میدانی و من با روی سیاهی که تو میدانی و من
ای خالق بخشنده ببخشا و بپوش هر گونه گناهی که تو میدانی و من