یهودیان که اهل کتاب و علم بودند، در منطقه انصار سکونت داشتند و آن عربها اهل شرک و بتپرستی بودند و با یکدیگر میجنگیدند. یهودیان میگفتند: پیامبری مبعوث خواهد شد که زمان ظهور او نزدیک است. ما از او پیروی میکنیم و به همراه او، شما را همچون قوم عاد و ثمود خواهیم کشت و تمام عرب زیر لوای وی خواهند آمد و طوعاً و کرهاً متابعت از وی خواهند کرد و هرکس که مخالفت وی کند، خون و مالش مباح و معاقب و مستأصل شود و بنیاد و اصل وی برود.
آنان این سخنان را از یهود میشنیدند و دیگر احوالات پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله از تورات با ایشان میگفتند و میان یهود و قومی از خزرج عداوت بود. هرگاه که میان ایشان منازعت برخاستی و به مجادلت و خصومت برخاستندی، قوم یهود ایشان را تهدید کردی و میگفتند: ای قوم خزرج، نزدیک شد که پیغمبر آخرالزمان ظاهر شود و آن وقت ما جواب ایشان باز دهیم و شما را چون قوم عاد و ثمود و ارم بهقتل رسانیم و اول قومی که متابعت وی کند و چون وی ظاهر شود ما باشیم؛ چرا که ما اهل کتابیم و اصول وی میدانیم.
4. انعطافپذیری و آشنایی مردم یثرب با حکمت
از آنجا که در یثرب شغل کشاورزی رواج داشت و مردمانش به کار زراعت میپرداختند و این شهر نسبت به مکه از آب و هوای بهتری برخوردار بود و خشونت، خشکی و صلابت و سختی محیط جغرافیای مکه را نداشت، مردمانش انعطافپذیری بیشتری داشتند. همانگونهکه از مقایسه مردمان امروز مکه و مدینه نیز این معنی برداشت میشود؛ اهالی مکه، در معاشرت، مراوده و معامله با حجاج، رفتار خشنتری دارند، ولی اهل مدینه ملایمتر و در برخوردها و گفتگوها انعطافپذیرترند.
گذشته از اینکه مردم مدینه، جنوبی بودند و سابقه تمدن داشتند و با سخنان و اندیشه حکما نیز آشنا بودند. دو نکته شاهد این سخن است:
* تاریخ، نخستین مسلمان خارج از شهر مکه را مدنی معرفی کرده است.
* ودر تاریخ آمده است عربی دانا که مجلهای از لقمان همراه داشته نیز مدنی بوده است.
ص: 156
یثرب میآورند، آن است که گفتهاند:
نخستین شخص ایمان آورنده به پیامبر صلی الله علیه و آله، در خارج از مکه، مردی از مردم یثرب، بهنام ایاس بن معاذ بوده و داستان او چنین است:
ابو الحَیسَر، که بزرگ و رییس قبیله بنی عبدالأشهل بود، با قوم خود به جانب مکه آمد تا با قریش همپیمان شود و ایاسبن معاذ نیز با او همراه بود. چون پیامبر از آمدن آنان آگاه شد، نزد آنان رفت و فرمود: من به شما چیزی بگویم که بهتر از همپیمانی با قریش باشد؟
گفتند: بگو، آن چیست؟
فرمود: بدانید که من پیغمبر خدا هستم و خداوند مرا بر بندگان خود فرستاده تا آنان را به اسلام فراخوانم و قرآن را بر من نازل کرده و حلال و حرام را در آن بیان کرده است.
حضرت آنگاه آیاتی از قرآن برای آنان خواند و سپس ایشان را به اسلام دعوت کرد و گفت: سخن او بهتر است از همپیمانی با قریش و پیشنهاد کرد که به او ایمان آورید و از دین وی پیروی کنید.
ابو الحَیسر مشتی خاک بر او زد و گفت: این سخنان در حد تو نیست، بگذار به کاری که آمدهایم مشغول شویم و آن را به سرانجام رسانیم.
ایاس خاموش ماند و چیزی نگفت، ولی بعد از آن، پنهانی نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمد و اسلام را پذیرفت و چون به مدینه بازگشتند، اسلام خود را پنهان میداشت تا آن که وفات یافت.
(1) و کسانی که از قبیلهاش میگفتند که در حال مرگ پیوسته تهلیل، تکبیر، تحمید و تسبیح پروردگار میگفت تا درگذشت و شک نداشتند که او مسلمان مرده است.
(2) ب) حکایت مسلمان شدن سوید بن الصامت
سوید برای انجام حج و عمره به مکه آمده بود، او مردی هنرمند و کامل بود و شعر نیکو میسرود و از حکمت و دیگر علوم آگاهی داشت. چون پیامبر خبر ورود او را به مکه شنید، نزد وی رفته، به اسلام دعوتش کرد و گفت: ای سوید، من پیغمبر خدا هستم و پروردگارم مرا بر همه آدمیان مبعوث کرده است. سوید که از سخنان لقمان حکیم بسیار میدانست (و مجلهای از سخنان لقمان به همراه داشت)، چون دید که پیامبر او را از نزول قرآن خبر داد، گفت: ای محمد صلی الله علیه و آله، مگر این قرآن که به تو نازل شده، همچون سخنان لقمان حکیم است و من از آن بسیار به یاد دارم. پیامبر فرمود:
1- رضیعالدین اسحاقبن محمد همدانی، سیرة رسول اللَّه، تهران، انتشارات خوارزمی، ج 1، ص 425
2- سیرةالنبی، ج 2، صص 36 و 37 به نقل تاریخ پیامبر اسلام، دکتر محمد ابراهیم آیتی، ص 164 و سیره ابن هشام، ج 2، ص 69
ص: 157
چیزی از آن بگو. سوید از آنچه که یاد داشت، چیزی خواند. پیامبر فرمود: ای سوید، این سخنان نیکو است، اما آنچه که با من است نیکوتر است و بهتر؛ زیرا قرآن کلام خدا است. در آن، بیان همهچیز آمده است و راه راست و هویت و نجات خلق را به خدا نشان داده است. سوید گفت: ای محمد، بخوان. پیامبر صلی الله علیه و آله چند آیه از قرآن خواند و سوید را به اسلام دعوت کرد.
سوید را از نظم قرآن خوشآمد و گفت: من هرگز بدین زیبایی سخنی نشنیدهام و بدانست که کلام حق است و پیامبر صادق، و اسلام به دل گرفت ولی آشکار نکرد.
(1) و چندی بعد در جنگی که در مدینه، میان اوس و خزرج رخ داد، شرکت کرد و کشته شد.
(2) چند نکته از این حادثه:
1. مردم مدینه در اثر مجاورت با یهودیان و مسیحیان، از اندیشههای دینی آشنایی داشتند. اگرچه بسیاری از آنان بتپرست بودند، لیکن کسانی نیز بودند که به دنبال یافتن حقیقت میرفتند.
2. سوید جملهای از گفتار لقمان را همراه داشته، که بنابر نقلهایی
(3) آن را به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نشان داده است و این نشانه آن است که مردمانی از مدینه، با گفته حکما آشنا بودهاند.
3. از اینکه پیامبر خدا آن گفتهها را تأیید کرد و گفتههای لقمان را نیکو و قرآن را نیکوتر شمرد، دانسته میشود که انتساب آن مجله به لقمان و یا اکثر آن، صحیح بوده است.
5. ایمان آوردن سران قبایل
از جمله عوامل پیشرفت سریع اسلام در یثرب، ایمان آوردند سران طوایف و قبایل بود؛ یعنی ابتدا سران و به تبع آن، بقیه مردم ایمان آوردند و مقاومتی از جانب افراد عادی در مقابله با مسلمانان صورت نگرفت. برخلاف مکه که ابتدا بیشترین افراد مسلمان از جوانان و طبقه متوسط بود و اشراف و سران قبایل، در نهایتِ عناد و خصومت با اسلام و پیامبر برخورد کردند.
بر این اساس، تاریخ در مورد ایمان آوردن نخستین گروه از مردمان مدینه، چنین نگاشته است:
در سال بعد که قافله حُجاج از مدینه آمدند، دوازده تن از رؤسای انصار به اتفاق عزم رسیدن به حضور پیغمبر خدا کردند که در عقبه اولی سید صلی الله علیه و آله را بیافتند و با وی بیعت کردند و بعد که به مدینه بازگشتند اسلام در هر قبیلهای از اهل مدینه و مردم
1- سیرة رسول اللَّه، ج 1، ص 424 و سیره ابن هشام، ج 2، ص 69
2- سیرة ابن هشام، ج 1، ص 307
3- سیرة ابن هشام، ج 2، ص 68
ص: 158
شهر آشکار گشت.
و شاهد بر اینگونه اسلام آوردن طایفه بنیعبدالاشهل است:
پیامبر مصعببن عمیر را همراه آنان به مدینه فرستاد و برخی اسلام آوردن بنی عبدالاشهل را (که از طوایف بزرگ اطراف مدینه بود) از موفقیتهای مصعب میدانند و چنین نقل کردهاند که:
روزی مصعببن عمیر همراه اسعدبن زراره، برای تبلیغ اسلام به میان آن قبیله رفتند. سعد بن معاذ و اسیدبن حُضیر را، که از مِهتران قبیله بودند، به اسلام دعوت کردند و چون سعدبن معاذ به میان قبیله خود بازگشت، گفت: ای قوم، مرا در میان خود چگونه مییابید؟ گفتند: تو مخدوم و بزرگ مایی و فاضلترین و بهترینِ قومی. حکم تو بر ما نافذ است و هرچه فرمایی طاعت تو بر ما واجب. آنگاه سعد بانگ برآورده، گفت:
ای قوم، بدانید که من مسلمان شدهام و به دین محمد صلی الله علیه و آله آمدهام و سوگند خوردهام که با شما سخن نگویم مگر به خدا و پیامبر وی ایمان آورید و به دین محمد درآیید. چون سعد چنین گفت، هنوز شب فرا نرسیده بود که مردم قبیله از زن و مرد همگی ایمان آوردند.
(1) نتیجه آنکه از مقایسه شیوه برخورد بزرگان و سران قبایل یثرب با فرستاده پیامبر اسلام و برخورد سران قریش با آن حضرت، روشن میشود که یکی از عوامل تسریع در گسترش اسلام در یثرب، هماهنگی و انعطافپذیری بزرگان قبایل این شهر بود.
از جمله عوامل پیشرفت سریع اسلام در یثرب، ایمان آوردند سران طوایف و قبایل بود؛ یعنی ابتدا سران و به تبع آن، بقیه مردم ایمان آوردند و مقاومتی از جانب افراد عادی در مقابله با مسلمانان صورت نگرفت.
اختلاف نژاد
آنچه در علم انساب عرب آمده، این است که همه قبایل عرب ساکن جزیرةالعرب به دو دسته بزرگ تقسیم میشدند؛ یکی عرب جنوبی و قحطانی که عرب اصیل خوانده میشدند و دیگری عرب عدنانی و شمالی. هریک از این دو قبیله دارای ویژگیهایی است که در انتخاب نوع زندگی و اندیشه و گرایشهای آنان مؤثر است.
1- سیرة رسول اللَّه، ص 437 و 436
ص: 159
نژاد اوس و خزرج
در اینکه نژاد دو طایفه مهم مدینه؛ یعنی اوس و خزرج، از عرب قحطانی و یمنی است، جای تردید نیست، لیکن در چگونگی این مهاجرت به مدینه، اختلاف نظریه وجود دارد و شاید سخن ازرقی در «اخبار مکه» را نزدیکترین قول به واقعیت دانست که مینویسد:
«چون ثعلبةبن عمروبن عامر شنیده بود که سد مأرب در اثر سیل عرم از میان خواهد رفت، تمام اموال و املاکش را فروخت و با فرزندان و اقوام خویش یمن را ترک کرد و از شهری به شهری میرفت تا آنکه به ناحیه مکه رسید و با قبیله جُرهم درگیر شد و بعد از سه روز جنگ، آنان را شکست داد و در مکه و اطراف آن سکنی گزیدند و بعد از سالی، تبی دامنگیرشان شد که پیشتر از این تب چیزی نمیدانستند و آن را نمیشناختند. پیری را خواستند و شرح حال خود به او گفتند و از رنجی که به آنان رسیده بود، شکایت کردند. او به آنان گفت: از این رنجی که به شما رسیده، به من نیز رسیده است و این دردی است که در این ناحیه گسترده و بیماری فراگیر است. از چاره آن پرسیدند، گفت: در کوچیدن است ... آنانکه قصد ماندگاری در سرزمینی مرطوب، خوش آب و هوا و پرنعمت را دارند، به یثرب؛ سرزمین خرما کوچ کنند. اوس و خزرج به آنجا رفتند.
حسانبن ثابت در شعری، جدا شدن سه طایفه بزرگ یمنی به «خزاعه» و «اوس و خزرج» و «غسانی» میشود که در سه منطقه سکونت کردند، خزاعه در مکه، اوس و خزرج در مدینه و غسان در شام.
(1) از گزارش فوق و منابع بسیار دیگر، برمیآید که دو طایفه بزرگ مدینه، از اعراب قحطانی و اصیل عرب و منسوب به أزْد هستند.
نژاد قریش
جدّ فرضی قبایل شمال عربستان عدنان است. پسر عدنان، معد و پسر معد نزار بوده است. به همین جهت قبایل شمالی را، در مقابل جنوبیِ قحطانی، علاوه بر عدنان، قبایل معد و نزار نیز خواندهاند.
و یکی از تقسیمات قیس دسته قبائل عیلان بوده است و این دسته، اهمیتشان بهقدری است که گاهی تمام گروه قبایل شمالی را دربرابر قحطانیها گروه قیس خواندهاند ... از دستههای بزرگ دیگر مضر خندف است که شامل شاخههای هذیل و تمیم و کنانه بود و قریش از بطون
1- اخبار مکه، ازرقی، قم، منشورات رضی، ج 1، ص 94
ص: 160
کنانه است.
(1) اختلاف میان دو تیره مهم عرب قحطانی و عدنانی، ریشه در گذشتههای دور دارد؛ چنانکه گفته شد، از زمانی که سد مأرب فرو ریخت و عرب جنوب کوچید و در ناحیه مکه با عرب شمالی درگیر و بر آنان چیره شد تا زمان ظهور اسلام و دوران خلفای چهارگانه، تا عهد اموی و عباسی و شاید گذشته ایمان انصار در از خودگذشتگی، در حفاظت از جان پیامبر، در آغاز کار کینه و دشمنی دیرینه آنها با عدنانی موجب گشت که تا سر حد جان در دفاع از پیامبر و دین تازه اصرار بورزد. و این نکته مهم قابل توجه بوده و متأسفانه مورد غفلت واقع شده است. باید گفت بیشترین جنگی که از سوی اعراب بر پیامبر تحمیل شد و در مقابل اسلام مقاومتی صورت پذیرفت، از جانب قبایل عدنانی است و پس از قریش که خود سرکرده مخالفان و پرچمداران مبارزه با اسلام بودند، طوایفی چون هوازَن با همکاری نصر و جُشم و بنیهلال، که جملگی از عرب عدنانی بودند، جنگ حنین را بهوجود آوردند و طایفه بنیسلیم غزوه بنی سلیم را بعد از جنگ بدر بهوجود آوردند و قبیله هذیل نیز واقعه رجیع را در سال سوم آفریدند و طایفه بنیسلیم حادثه بئر مؤونه را بهوجود آوردند و طایفه بنی غطفان از شاخه قیس بن عیلان همپیمان بزرگ قریش در بهوجود آوردن جنگ احزاب بودند.
حاصل آنکه، آنان که به ستیزهجویی با اسلام برخاستند، از عرب قحطانی و آنان که بیشتر در خدمت اسلام درآمدند عرب عدنانی بودند و این کشمکشهای نژادی و قومی در دنیای عصبیت جاهلیت عرب، در تعیین گرایشها بیاثر نبوده است. اگرچه علت تامّه نبوده، ولی آنچه که قابل توجه است این است که نه در قرآن و نه در سیره پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نشانهای از اینکه در اسلام برای پیشرفت امور از این تمایلات استفاده شده باشد وجود ندارد، بلکه الغای آن شده و محور را تقوی و ایمان معرفی نموده است. ولی بعدها در عصر بنیامیه و بنیعباس از آن سوء استفاده نمودند، چنانکه گفتهاند: معاویه خلیفه اول اموی و پسرش یزید مال زیادی خرج کردند تا قبایل قضاعه را وادار سازند که از انتساب به یمن و قحطان چشمپوشی نمایند و خود را به معد و عدنان منتسب سازند، ولی بیشتر این قبایل این پیشنهاد را نپذیرفتند.
(2)
1- دتر عباس زریاب خوئی، بزم آورد، تهران، انتشارات علمی، ص 241
2- دکتر عباس زریا خوئی، بزم آورد، تهران، انتشارات علمی، ص 240