نقد و بررسی پاره‌ای از مسائل مناسک (1)

نوع مقاله : فقه حج

نویسنده

موضوعات


یکم: استحباب قدم نهادن به مشعر، برای صروره
در مناسک حضرت امام خمینی رحمه الله در بحث «مستحبات وقوف در مشعر الحرام» می‌خوانیم:
مستحب‌است با تن‌ودلی آرام از عرفات به سوی مشعر الحرام متوجه شده و استغفار نماید ... واگر حاجی صروره باشد، مستحب است که در مشعرالحرام قدم بگذارد. (1) برای روشن شدن حقیقت در این مسأله، لازم است مروری بر روایات و سخن فقیهان پیشین داشته باشیم؛ چنان‌که ملاحظه می‌شود، مسأله این است که «مستحب است حاجی صروره قدم در موقف مشعرالحرام بگذارد.» طبیعی است در اینجا این پرسش پیش می‌آید که مراد از این سخن و نظریه چیست؟ مگر حاجیان؛ اعم از صروره و غیر صروره، در شب عید قربان، در مشعر وقوف نمی‌کنند؟ پس استحباب قدم گذاشتن در مشعر به چه معنی است؟ شاید با توجه به همین ابهام‌است که برخی نوشته‌اند:
این حکم در روایات متعددی آمده است و احتمالًا منظور از آن، با پای برهنه قدم گذاشتن در سرزمین مشعر است. (2)- در مشعر الحرام مقداری قدم بزند و ظاهر آن است که قدم زدن را با پای خود


1- مناسک حج، صص 406 و 407، مسأله 995، با حواشی مراجع معظم تقلید دامت برکاتهم، چاپ سوم، بهار 1384
2- همان، ذیل مسأله 995، حاشیه.

ص: 41
انجام دهد نه با مَرکب. (1) اکنون برای واضح و روشن شدن مطلب، ابتدا روایات مسأله و مطالبی را که برای فهم مقصود مؤثر است، می‌آوریم و آنگاه به سخن فقیهان پرداخته، نتیجه‌گیری می‌کنیم:
1. علیّ بن ابراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن معاویة؛ و حمّاد عن الحلبی، عن أبی عبداللَّه علیه السلام، قال: قال: «لا تصلّ المغرب حتّی تأتی جمعاً (2) فتصلّی بها المغرب و العشاء الآخرة بأذان و إقامتین، و أنزل ببطن الوادی عن یمین الطریق قریباً من المشعر و یستحبُّ للصرورة أن یقف علی المشعر الحرام و یطأه برجله و لایجاوز الحیاض لیلة المزدلفة ...». (3)2. الحسین بن محمد، عن معلّی بن محمد، عن الحسن بن علیّ، عن أبان بن عثمان، عن رجل، عن أبی عبداللَّه علیه السلام، قال: «یستحبّ للصرورة أن یطأ المشعر الحرام و أن یدخل البیت». (4) 3. «فإذا أتیت مزدلفة و هی جمع، فانزل فی بطن الوادی عن یمین الطریق قریباً من المشعر الحرام ... و یستحبّ للصرورة أن یطأ المشعر برجله أو براحلته إن کان راکباً. قال اللَّه تعالی: فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ ...». (5) 4. و عنه [أی الإمام الصادق علیه السلام] أنّه، قال: «و انزل بالمزدلفة ببطن الوادی قریباً من المشعر الحرام، و لا تجاوز الجبل و لا الحیاض». (6) 5. و عنه- علیه السلام- «أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله لمّا صلّی الفجر بجمع یوم النحر، رکب القصواء حتّی أتی المشعر الحرام فرقی علیه و استقبل القبلة، و کبّر اللَّه و هلّله، و وحّده، و لم‌یزل واقفاً حتّی أسفر جدّاً، ثمّ دفع قبل أن تطلع الشمس». (7) 6. و عنه- علیه السلام- أنّه، قال: قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: «... کلّ مزدلفة موقِف، و کلُّ مِنی منحر، و وقف رسول اللَّه علی قزح و هو الجبل الذی علیه البناء». (8) 7. عن جعفر بن محمد [الصادق علیه السلام]، عن أبیه، عن جابر ...: «حتّی أتی [أی النبیّ صلّی اللَّه علیه و آله] المزدلفة، فصلّی بها المغرب و العشاء ... ثمّ اضطجع


1- فقرات فقهیه، ج 3، ص 328
2- جَمع، نام دیگر مزدلفه است.
3- الکافی، ج 4، ص 468، ح 1
4- همان، ص 469، ح 3؛ تهذیب الأحکام، ج 5، ص 218، ح 636، چاپ غفّاری.
5- کتاب من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 544 و 545، چاپ غفّاری.
6- دعائم الاسلام، ج 1، صص 321 و 322
7- همان، ص 322
8- همان.

ص: 42
حتّی طلع الفجر و صلّی الفجر، ثمّ رکب القصواء حتّی أتی المشعر الحرام، فرقی علیه و استقبل القبلة، فحمد اللَّه تعالی و هلّله و کبّر و وحّده، فلم یزل واقفاً حتّی أسفر جدّاً، فدفع قبل أن تطلع الشمس و أردف الفضل بن عبّاس». (1) 8. عن النبیّ (ص) أنّه أردف الفضل بن عبّاس و وقف علی قزح و قال: «هذا قزح، و هو الموقِف و جمع کلّها موقف». (2) 9. ... عن سلیمان عن حمران، قال: قلت لجعفربن محمد علیهما السلام ...: «کیف صار الصرورة یستحبّ له دخول الکعبة، دون من قد حجّ؟ ... فقلت: فکیف صار وطء المشعر الحرام علیه فریضة؟ قال: «لیستوجب بذلک وطء بحبوحة الجنّة». (3) روایات و ادلّه مسأله و آنچه ارتباطی به آن دارد، همین است. پیش از پرداختن به نقل سخن فقیهان در این باره، یاد آور می‌شوم که از همین روایات، به روشنی دانسته می‌شود «مشعر الحرام»، که در اینجا موضوع این مسأله است، مرادف «جَمع» و «مزدلفه» (/ موقف شب عید قربان) نیست، بلکه اخصّ از آن و بخشی از موقف است. در این فقره‌ها از روایات مذکور دقت شود:
- لاتصلّ المغرب حتّی تأتی جَمعاً [أی المزدلفة] ... و انزل ببطن الوادی عن یمین الطریق قریباً من المشعر.
- و انزل بالمزدلفة ببطن الوادی قریباً من المشعر.
- لمّا صلّی الفجر بجَمع یوم النحر، رکب القصواء حتّی أتی المشعر الحرام فرقی علیه و استقبل القبلة ... ثمّ دفع قبل أن تطلع الشمس.
روشن است که در این فقرات، «جمع»- یعنی مزدلفه- با مشعر مرادف نیست و از اینجا دانسته می‌شود که علاوه بر اطلاق شایع در زمان ما، که مشعر الحرام بر تمام موقف؛ یعنی جمع و مزدلفه اطلاق می‌شود، در این روایات بر بخشی از موقف؛ یعنی کوه قُزَح، که در مزدلفه بوده، اطلاق شده است. این نکته را شارح و مُحیِی اخبار اهل بیت علیهم السلام؛ علامه مجلسی (اعلی‌اللَّه مقامه) در شرح حدیث کافی و دیگران نیز- صریحاً- ذکر کرده‌اند:
قوله علیه السلام: «أن یقف علی المشعر الحرام» اعلم أنّه قد یطلق المشعر- بفتح المیم و


1- صحیح مسلم، ج 2، ص 891، ح 1218
2- سنن ابی داود، ج 3، ص 193، ح 1935
3- کتاب من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 238 و 239، ح 2292، چاپ غفاری.

ص: 43
قد یکسر- علی جمیع المزدلفة، و قد یطلق علی الجبل المسمّی ب «قُزَح» و هو المراد هاهنا فی الموضعین، کما ذکره الشیخ، و فسّرها ابن الجنید بما قرب من المنارة ...». (1)پدربزرگوار ایشان، مولی‌محمد تقی‌مجلسی رحمه الله هم در ترجمه‌وشرح سخن «فقیه» می‌گوید:
«... به زیر آی ... نزدیک به کوه قُزَح که مشعر الحرام- که مسجدی است و الحال مندرس شده است- در آنجاست ... و سنّت است نو حاجی (2) را، که داخل مشعر الحرام شود- که برکوه قزح است- اگر قدرت داشته باشد پیاده برود و الّا سواره برود.» (3) قوله: «من المشعر الحرام» هو المسجد الذی علی جبل قُزَح، بأن تنزل تحته ... و قد تقدّم استحباب دخول الصرورة فی مسجد قزح المسمّی بالمشعرالحرام ...». (4) نووی نیز در شرح حدیث طولانی جابر، در باره حَجّةالوداع- که قسمتی از آن نقل شد- در توضیح «المشعر الحرام» می‌گوید:
«المشعر الحرام: جبل بالمزدلفة یقال له: قزح ...».
قوله: «ثمّ رکب القصواء حتّی أتی المشعر الحرام ... أمّا المشعر الحرام فبفتح المیم ... و المراد به هنا قُزَح- بضمّ القاف و فتح الزای و بحاء مهملة.- و هو جبل معروف فی المزدلفة ...».(5) نووی در شرح المهذّب نیز می‌نویسد:
«المشعر الحرام المذکور فی القرآن، الذی یؤمر بالوقوف علیه، هو قُزَح جبل معروف بالمزدلفة، هذا مذهبنا ...». (6) مُطرّزی می‌نویسد: «المشعر الحرام: جبل بالمزدلفة و اسمه قُزَح، یقف علیه الإمام و علیه المِیقدة». (7) در برخی کتب دیگر نیز همین معنی آمده است:
- المشعر الحرام: جبل بآخر المزدلفة، و اسمه قُزَح .... (8)


1- مرآة العقول، ج 18، ص 127
2- معادل زیبایی است برای صروره.
3- لوامع صاحبقرانی، ج 8، ص 435 و 440
4- روضة المتّقین، ج 5، صص 282 و 286
5- شرح صحیح مسلم، ج 8، ص 181 و 189
6- المجموع شرح المهذّب، ج 8، ص 131
7- المغرب، ص 145، «مشعر». برای آگاهی از چند و چون میقده. نک: حَجّة الوداع، ص 231
8- المصباح المنیر، ص 372، «مشعر».

ص: 44
- المشعر الحرام، و تکسر میمه: بالمزدلفة، و علیه بناءٌ الیوم، و وهم من ظنّه جبیلًا بقرب ذلک البناء. (1)- المشعر الحرام: تلٌّ فی وسط المزدلفة، علیه عمارة مُحدَثة. و أمّا قول بعض مشایخ الحدیث و الفقهاء: «هو جبل صغیر علی یسار الحاجّ ...» فسهوٌ منهم و الصحیح أنّ المشعر الحرام هذا المعروف المعمور. (2)- ... أنّ الظاهر، بل الصواب، أنّ المشعر موضعٌ خاصّ من المزدلفة لا عینها .... (3) رفعت پاشا در باره اوصاف قُزَح و مسجد مزدلفه نوشته است:
در وسط مزدلفه، مشعر الحرام قرار گرفته است که مستحب است حجّاج در بامداد عید قربان، در آن وقوف کرده، به دعا و ذکر پروردگار مشغول شوند. به پیروی از فرموده خداوند: فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ ...» (4) و به پیروی از پیامبر که ... به قُزَح آمده و بر آن ایستادند ....
فاسی در شفاء الغرام، در مورد چگونگی ساختمان قزح، در سال 811 آورده است:
«ساختمانی مربّع شبیه به مناره است که طول هر ضلع آن 5/ 12 ذراع از ذراع آهنی است ... هرکس بتواند روی این ساختمان وقوف می‌کند و هرکس نتواند بر کنار آن ... اما اکنون در دو طرف راه دو دیوار ساخته‌اند که ... فاصله میان آن دو 60 متر است. فضای میان این دو دیوار در زبان مردم به مشعر الحرام معروف گردیده است.»
در مزدلفه و در کنار قُزَح مسجد کوچکی قرار دارد که فاسی گفته است:
«این مسجد دارای دیوار کوتاهی است ... که طول آن ... و عرض آن 22 ذراع است». در قبله این مسجد محرابی است که در آن لوحی سنگی قرار دارد و بر آن نوشته‌اند: «امیر یلبغا خاصکی این جایگاه را در ... سال 760 تجدید بنا نموده است» ... برخی از دیوارهای این مسجد هم اکنون منهدم شده است ....» (5) نقل این توضیحات، برای روشن شدن سخن فقیهان- از جمله شهید اوّل در دروس- ضروری‌بود. اکنون به‌نقل متن کلام عده‌ای محدود از فقیهان درمسأله مورد بحث می‌پردازم: (6) 1. شیخ مفید رحمه الله (م 413):
«و یستحبّ للصرورة من الرجال أن یدخلوا الکعبة، و یطؤوا المشعر الحرام


1- القاموس المحیط، ص 534، «شعر».
2- سفر السعاده، صص 180- 179، به نقل از حَجّة الوداع، ص 231
3- تاج العروس، ج 12، ص 192، «شعر».
4- بقره، آیه 198
5- مرآة الحرمین، صص 352- 350
6- سخن شیخ صدوق رحمه الله م 381 پیشتر در کتاب من لایحضره الفقیه نقل شد.

ص: 45
بأرجلهم و لیس علی النساء دخول الکعبة و إن کنّ صروراتٍ، و لا علیهنّ وطء المشعر، و لا لهنّ فی ذلک سنّة، کما ذکرنا». (1) 2. شیخ طوسی رحمه الله (م 460):
«و یستحبّ للصرورة أن یطأ المشعر الحرام، و لا یترکه مع الاختیار، و المشعرالحرام جبل هناک مرتفع یسمّی قُزَح، و یستحبّ الصعود علیه و ذکراللَّه عنده- فإن لم یمکنه ذلک فلا شی‌ء علیه- لأنّ رسول اللَّه- صلّی اللَّه علیه و آله- فعل ذلک فی روایة جابر». (2) 3. ابن حمزه رحمه الله (م قرن 6):
«و المندوب: ... الصعود علی قُزَح، و وطؤه بالرجل للصرورة و ذکر اللَّه تعالی عنده ...». (3) 4. محقق حلّی رحمه الله (م 676):
«و یستحبّ ... أن یطأ الصرورة المشعر برجله و قیل: یستحبّ الصعود علی قُزَح، و ذکراللَّه علیه. (4) 5. علّامه حلّی رحمه الله (م 727):
- «و یستحبّ للصرورة أن یطأ المشعر الحرام. قال الشیخ رحمه اللَّه: «والمشعر الحرام جبل هناک یسمّی قُزَح. و یستحبّ الصعود علیه و ذکر اللَّه تعالی عنده».
قال اللَّه تعالی فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ ...». (5)- «و یستحبّ ... وطء الصرورة المشعر برجله، و ذکر اللَّه علی قُزَح». (6) 6. شهید اوّل رحمه الله (م 786):
«و یستحبّ ... وطء الصرورة المشعر برجله أو بعیره، و قد قال الشیخ رحمه الله: و هو قزح، فیصعد علیه و یذکر اللَّه عنده. و قال الحلبی: یستحب وطء المشعر، و فی


1- احکام النساء، ص 33
2- المبسوط، ج 1، ص 368
3- الوسیله، صص 179 و 180
4- شرائع الاسلام، ج 1، ص 256
5- منتهی المطلب، ج 11، ص 85
6- غایة المراد و حاشیة الارشاد، ج 1، ص 432

ص: 46
حَجّة الإسلام آکد. و قال ابن الجنید: یطأ برجله أو بعیره المشعر الحرام قرب المنارة و الظاهر أنّه المسجد الموجود الآن». (1) 7. شهید ثانی رحمه الله (م 965):
- «... المراد بوطئه برجله، أن یعلوَ علیه بنفسه، فإن لم یمکن فببعیره، و الظاهر أنّ الوطء بالرجل یتحقّق مع النعل و الحفاء؛ إذ الاکتفاء بوطء البعیر ینبّه علیه. و قزح ... فی حدیث: أنّ النبیّ صلّی اللَّه علیه و آله وقف علیه ... فعلی هذا یکون جمع أعمّ من المشعر، و ظاهر العبارة یدلّ علیه ...». (2) با توجه به آنچه گذشت، مسلّم و محرز شد که مقصود از «المشعر الحرام» در این مسأله مزدلفه نیست، بلکه بخش کوچکی از مزدلفه؛ یعنی کوه قُزَح است و چون در مناسک فقیهان معاصر (دامت برکاتهم)، همه جا مشعر به جای مزدلفه و تمام موقف استعمال شده، تعبیر این مناسک- که فرموده‌اند: «اگر حاجی صروره باشد مستحب است که در مشعر الحرام قدم بگذارد» مسامحه‌آمیز و غلط انداز است و همین امر موجب خطای دیگری شده و آن این است که برخی فرموده‌اند- چنان که در آغاز این نکته گذشت-: «احتمالًا منظور با پای برهنه قدم گذاشتن در سرزمین مشعر است»، در حالی که اصلًا «سرزمین مشعر» مراد نیست. جالب اینجاست که در مناسک صاحب جواهر در این مسأله دقت شده و اساساً ایشان در مستحبات وقوف در مزدلفه نفرموده‌اند که «وطء مشعر برای صروره مستحب است» تا غلط انداز شود، بلکه مانند ابن حمزه در وسیله آورده‌اند:
«و یستحبّ وطء قُزَح برجله، سیّما الصرورة فی حجّة الاسلام، بل الأحوط ذلک؛ و الصعود علیه و ذکر اللَّه (تعالی شأنه) و الدعاء». (3) تا آنجا که بنده دیده‌ام، از فقیهان معاصر (دامت برکاتهم) هرکس متعرض این فرع فقهی در مناسک شده، همان عبارتی را به کار برده که در صدر این مقاله گذشت و نقد شد. فقط فقیه مدقّق، حضرت آیت‌اللَّه شبیری زنجانی (دامت برکاته)، به طور دقیق- و مانند مناسک صاحب جواهر- بدون این‌که نامی از مشعر بیاورند، در مستحبات


1- الدروس الشرعیه، ج 1، ص 399
2- مسالک الأفهام، ج 2، ص 28 و نیز نک: الروضة البهیّه، ج 2، ص 276
3- هدایة الناسکین، ص 202

ص: 47
مزدلفه نوشته‌اند:
«الصعود علی قُزَح، و هو جبل هناک، و ذکر اللَّه تعالی علیه، و وطؤه برجلیک حافیاً، خصوصاً فی الصرورة- أی من یأتی بحَجّة الإسلام عن نفسه- بل الأحوط استحباباً ذلک». (1) به هر حال، آنچه مقصود ماست خرده‌گیری بر «مناسک» نیست، بلکه تأکید بر روشن شدن تکلیف و حدود و ثغور این‌گونه اماکن و تبیین دقیق آن‌ها است. نمی‌توان حکمی را در ده‌ها هزار نسخه مناسک منتشر کرد که موضوع آن، مبهم و جای آن، نامشخص است. امروزه باید تشکیلات مسؤول- با تحقیقات وسیع و دامنه‌دار کتابخانه‌ای و میدانی- مشخص کنند که کوه قُزَح یا مسجد جوار آن، که موضوع این حکم است، کجاست و چه سرنوشتی در طول تاریخ پیدا کرده است و به عبارت دیگر، «المشعر الحرام» در روایات متعدد، از جمله در روایت حجة الوداع پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله، که قطعاً مرادف مزدلفه نیست- تا ادعا شود حدود و ثغورش مشخص است- کجاست؟
هدف عمده از ذکر این موضوع همین بود و گرنه در همین مسأله چند مطلب دیگر قابل بررسی است از جمله:
الف) آیا این حکم مخصوص مردان صروره است- چنان‌که شیخ مفید رحمه الله نوشته‌اند- یا اعم از زن و مرد؟
ب) وطء با راحله و مرکب و شتر هم صدق می‌کند- چنان‌که ابن جنید و شهید و عده‌ای دیگر فرموده‌اند- یا منحصر به «قدم» نهادن است؟
ج) وطء به «رجل» منحصر است به قدم نهادن با پای برهنه- که برخی احتیاط کرده‌اند- یا اعم است از برهنه و با کفش؟
د) «وطء قزح» و صعود بر آن، دو مستحب جداگانه‌اند- (2) چنان که از سخن عده‌ای از فقها از جمله صاحب جواهر در مناسک استفاده می‌شود- یا یک عنوان مستحب است؛ چنان که در اشکال برخی بر عبارت شرایع: «أن یطأ الصرورة المشعر برجله، و قیل: یستحبّ الصعود علی قزح و ذکر اللَّه علیه» آمده است:
«... لا یخفی أنّ ظاهر النص أنّ المراد بالمشعر مکان خاصّ لا المشعر الّذی یجب


1- مناسک الحج، ص 362
2- نک: ریاض المسائل، ج 6، ص 371

ص: 48
الوقوف فیه؛ لقوله: «قریباً من المشعر» و لعلّ المراد به الجبل المسمّی بقزح کما قیل. و علیه، فلا یکون محلّ لقوله فی المتن [أی الشرائع] بعد ذلک: «و قیل:
یستحبّ الصعود علی قزح». (1) خلاصه، این امور مورد نظر نیست. اضافه می‌کنم که برخی از فقیهان پیشین نیز در این مسأله دچار مسامحه شده‌اند و به طور قطع، متوجه نشده‌اند که مراد از «مشعر» در این فرع، مزدلفه نیست، از جمله مولی احمد نراقی رحمه الله، که فرموده‌اند:
«ورد فی الأخبار و کلمات الأصحاب استحباب وطء الصرورة المشعر برجله، و لا بدّ إمّا من حمل المشعر فیه علی موضع خاصّ من الموقف- کما قیل- أو جعل المستحب الوطء بالرجل الذی هو أعمّ من الوقوف راکباً و فی المحمل، بل مع الخفّ و النعل». (2) در حالی که به‌طور قطع باید گفت: مراد موضعی خاص از موقف است.
در پایان این بحث، هم برای توضیح بیشتر و هم برای مشخص شدن میزان تأثیر پذیری «جواهر» از «کشف اللثام» سخن این دو کتاب در این مسأله را نقل می‌کنم:
عبارات ستون سمت راست از فاضل هندی رحمه الله در کشف اللثام (ج 6، صص 87- 90) و عبارات ستون سمت چپ از جواهر (ج 19، صص 85- 82) است:
(و) یستحب (وطء الصرورة المشعر) کما فی الاقتصاد و الجمل و العقود و الکافی و الغنیة و النهایة و المبسوط، و فیها:
و لا یترکه مع الاختیار و فی الأخیر: و المشعر الحرام جبل هناک یسمّی القزح [ظ: قزح، بدون «ال»]، واستحبّه الحلبیّان مطلقاً، و جعله أبو الصلاح آکد فی حَجّة الإسلام.
(و) یستحبّ أیضاً (أن یطأ الصرورة) أی من لم یحجّ قبل (المشعر) کما نصّ علیه جماعة، بل عن المبسوط و النهایة:
و لا یترکه مع الاختیار، کما عن الحلبیّینِ استحبابه مطلقاً لا فی خصوص الصرورة، بل عن أبی الصلاح منهما أنّه آکد فی حجّة الإسلام، و إن کنّا لم‌نقف علی ما یدلّ علیه (برجلیه) کما فی محکیّ المبسوط و غیره. و


1- المرتقی إلی الفقه الأرقی، ج 2، ص 311، چنان‌که خواهد آمد جواهر عبارت شرایع را طوری معنی کرده است که این اشکال بر آن وارد نشود.
2- مستند الشیعه، ج 12، ص 247. عبارت نراقی در چاپ جدید و چاپ سنگی مستند الشیعه همین‌گونه است که نقل شد، ولی خالی از خلل نیست. و ظاهراً «هو أخصّ» به جای «هو أعمّ» صحیح است.

ص: 49
(برجله) کما فی کتاب أحکام النساء للمفید و المهذب و السرائر و النافع، و الشرائع و الوسیلة، و نصّ فیه علی قزح کما فی المبسوط. و [فی] التهذیب و المصباح و مختصره: یستحبّ للصرورة أن یقف علی المشعر أو یطأه برجله.
وفی الفقیه: أنّه یستحبّ له أن یطأه برجله، أو براحلته إن کان راکباً. و کذا الجامع و التحریر. و فی الدروس: و عن أبی علیّ:
یطأ برجله أو بعیره المشعر الحرام قرب المنارة- قال:- و الظاهر أنّه المسجد الموجود الآن.
قلت: الظاهر اشتراک المشعرین [کذا، والصواب: المشعر بین] ما عرفت حدوده المنصوصة، و هو یشمل جبل قزح و الوادی الذی بینه و بین المأزمین و هو جُمع [الصواب: جَمْع] و المزدلفة، و نصّ و اجمع علی أنّ الوقوف به فریضة، و بین جبل قزح الذی فسّر به فی المبسوط و الوسیلة و الکشاف و المغرب و غیرها و هو ظاهر الآیة و قولُ الصادق علیه السلام فی حسن الحلبی: «وأنزل ببطن الوادی عن یمین الطریق قریباً من المشعر، و یستحبّ للصرورة أن یقف علی المشعر الحرام ویطأه برجله». و فی مرسل أبان بن عثمان: «یستحبّ للصرورة أن یطأ المشعر الحرام و أن یدخل البیت. وللأعمش عن التهذیب و المصباح و مختصره:
یستحبّ للصرورة أن یقف علی المشعر أو یطأه برجله، ولعلّه لما تسمعه من الصحیح إن کان‌الواو فیه بمعنی «أو» و عن الفقیه: أنّه یستحبّ له أن یطأه برجله أو براحلته إن کان راکباً، و کذا عن الجامع والتحریر، وقد سمعت سابقاً ما حکاه فی الدروس عن أبی علیّ و ما استظهره هو، کما أنّک سمعت ما قلناه سابقاً من کون الظاهر اشتراکه بین المکان المخصوص المحدود بالحدود التی عرفتها الداخل فیها قُزَح و بین الجبل المخصوص الذی قد فُسِّر به المشعر الحرام فی محکیّ المبسوط والوسیلة والکشاف والمغرب والمعرب و غیرها، بل لعلّه ظاهر «عند» فی الآیة الشریفة، بل وقول الصادق علیه السلام فی حسن الحلبی: «و انزل ببطن الوادی عن یمین الطریق قریباً من المشعر، و یستحبّ للصرورة أن یقف علی المشعر الحرام و یطأه برجله». و فی مرسل أبان بن عثمان: «و یستحبّ للصرورة أن یطأ المشعر الحرام، و أن یدخل البیت». و قال له سلیمان بن مهران فی حدیث: «کیف صار وطء المشعر علی الصرورة واجباً؟ فقال:
لیستوجب بذلک وطء بحبوحة الجنّة» بل لعلّ ذلک هو ظاهر الأصحاب؛ ضرورةَ وجوب وطء المزدلفة بمعنی الکون بها، و ظاهر «الوقوف علیه» غیر «الوقوف به»، و
ص: 50
إذا سأله کیف صار وطء المشعر علیه واجباً؟- یعنی الصرورة- فقال: لیستوجب بذلک وطء بحبوحة الجنّة، و هو ظاهر الأصحاب؛ فإنّ وطء المزدلفة واجب و هو [کذا، و الظاهر زیادة «هو»] ظاهر «الوقوف علیه» غیر «الوقوف به»، و لا اختصاص للوقوف بالمزدلفة بالصرورة و بطن الوادی من المزدلفة، فلوکانت هی المشعر لم یکن للقرب منه معنی، و کان الذکر فیه لا عنده، و لو أُرید المسجد کان الأظهر الوقوف به أو دخوله، لا وطأه أو الوقوف علیه، و یمکن حمل کلام أبی علیّ علیه. کما یحتمل فی کلام من قیّد برجله استحباب الوقوف بالمزدلفة راجلًا، بل حافیاً کما قیل، لکن ظاهرهم متابعة حسن الحلبی، و هو کما عرفت ظاهر فی الجبل.
ثمّ المفید خصّ استحبابه فی کتاب أحکام النساء بالرجال، و هو من حیث الاعتبار حسن، لکنّ الأخبار مطلقة.
(و) یستحبّ (الصعود علی قزح) زیادة علی مسمّی وطئه (وذکر اللَّه تعالی علیه). فی المبسوط: «و یستحبّ للصرورة أن یطأ المشعر الحرام، و لا یترکه مع الاختیار، و المشعر الحرام جبل هناک یسمّی قزح، و یستحبّ الصعود علیه و ذکر اللَّه عنده، فإن لم یمکنه ذلک فلا شی‌ء علیه، لأنّ لا اختصاص للوقوف بالمزدلفة بالصرورة و بطن الوادی من المزدلفة، فلو کانت هی المشعر لم یکن للقرب منه معنی، و کان الذکر «فیه» لا «عنده»، بل لو أُرید المسجد کان الأظهر الوقوف به أو دخوله، لا وطأه أو الوقوف علیه، و یمکن حمل کلام أبی علیّ علیه، بل ربما احتمل فی کلام من قیّد برجله استحباب الوقوف بالمزدلفة راجلًا بل حافیاً، لکن ظاهرهم متابعة حسن الحلبیّ.
و فی کشف اللثام: «و هو کما عرفت ظاهر فی الجبل، ثمّ المفید خصّ استحبابه فی کتاب أحکام النساء بالرجال، و هو من حیث الاعتبار حسن، لکن الأخبار مطلقة» قلت: والعمدة الإطلاقات، بل لم یظهر لی حسنه من جهة الاعتبار، بل ینبغی الاقتصار علی الوطء برجله، و إن قال فی المسالک و المدارک: و الظاهر أنّ الوطء بالرجل یتحقّق مع النعل و الخفّ، بل فی الأُولی: «المراد بوطئه برجله أن یعلو علیه بنفسه، فإن لم یمکن فببعیره» و فیه منع واضح، و من الغریب ما فیها من أنّ الاکتفاءَ بوطء البعیر ینبّه علی‌الاکتفاء بالخفّ والنعل، مع أنّه لم نجد فی شی‌ء من نصوصنا الاکتفاء بذلک، و انّما ذکره فی الفقیه کما سمعت.
(و) علی کلّ حال فقد (قیل) و القائل الشیخ فی محکیّ المبسوط: (یستحبّ الصعود علی قزح و ذکر اللَّه علیه) قال: ما هذا
ص: 51
رسول‌اللَّه صلی الله علیه و آله فعل ذلک فی روایة جابر». یعنی ما روته العامّة عن الصادق عن أبیه علیهما السلام عن جابر: «إنّ النبی صلی الله علیه و آله رکب القصوی [کذا، و الصواب: القصواء] حتی أتی المشعر الحرام، فرقی علیه و استقبل القبلة فحمد اللَّه و هلّله و کبّره و وحّده، فلم‌یزل واقفاً حتی أسفر جدّاً».
و رووا أیضاً أنّه صلی الله علیه و آله أردف الفضل بن العباس ووقف علی قزح وقال: هذا قزح، و هو الموقف، وجُمَع [کذا، و الصواب: جُمْع] کلّها موقف. و لکون الخبرین عامیّین نسب المحقق استحبابه فی کتابیه إلی القیل.
و یحتمله التحریر والتذکرة و المنتهی.
ثمّ کلامه فیهما کالکتاب والإرشاد والتبصرة والوسیلة نصّ فی مغایرة الصعود علی قزح لوطء المشعر، و هو ظاهر ما سمعته عن عبارة المبسوط، و هی نصّ فی أنّ المراد بالمشعر هو قزح، و کذا الوسیلة.
وقال الحلبی: و یستحبّ له أن یطأ المشعر الحرام و ذلک فی حَجّةالاسلام آکد، فإذا صعده فلیکثر من حمد اللَّه تعالی علی ما منّ به و هو ظاهر فی اتّحاد المسألتین، و کذا الدروس. 1
لفظه: «یستحب للصرورة أن یطأ المشعر الحرام و لا یترکه مع الاختیار، والمشعر الحرام جبل هناک یسمّی قزح، و یستحب الصعود علیه و ذکر اللَّه عنده، فإن لم یمکنه ذلک فلا شی‌ء علیه، لأنّ رسول اللَّه فعل ذلک فی روایة جابر»، یعنی ما روته العامّة عن الصادق عن أبیه علیهما السلام عن جابر: «أنّ النبیّ صلی الله علیه و آله رکب القصواء حتی أتی المشعر الحرام، فرقی علیه و استقبل القبلة فحمد اللَّه تعالی و هلّله و کبّره و وحّده، فلم یزل واقفاً حتی أسفر جداً» ورووا أیضاً «أنّه أردف الفضل‌بن العباس ووقف علی قزح، وقال: هذا قزح و هو الموقف، و جَمْع کلّها موقف». و لعلّ ذلک و نحوه کافٍ فی ثبوت الاستحباب المتسامح فیه، و إن کان ظاهر المصنّف و غیره التوقّف فیه دون الوطء، مع أنّک سمعت ما فی الصحیح من استحباب الوقوف علیه والوطء.
و علی کلّ حالٍ فظاهر المصنّف و غیره بل صریحه مغایرةُ الصعود علی قُزَح لوطء المشعر، و هو ظاهر ما سمعته من عبارة المبسوط، و عن الحلّی [کذا، والصواب:
الحلبی]: «و یستحبّ له أن یطأ المشعر الحرام، و ذلک فی حجة الاسلام آکد، فإذا صعده فلیکثر من حمداللَّه تعالی علی ما منّ به» و هو ظاهر فی اتحاد المسألتین، وکذا الدروس، واللَّه العالم.
ص: 52
موضوع (1) دیگر که بحث از آن در اینجا مناسب است، این‌که در آیه شریفه: فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ .... (2) آیا مراد از ... الْمَشْعَرِ الْحَرامِ ... مزدلفه و جمع است یا خصوص کوه قزح، که بخش اندکی از «جمع» و مزدلفه است؟!
به نظر می‌رسد به دلایل و شواهد و مؤیّدات ذیل، که مجموعاً این مدّعی را اثبات می‌کند، خصوص کوه قزح مراد است:
الف) المشعر الحرام در بسیاری از کتب لغت به «کوه قزح» معنی شده و فرهنگ‌های لغت، این معنا را- و نه همه سرزمین مزدلفه را- مفهوم حقیقی آن دانسته‌اند؛ از جمله: المُغرب مطرّزی، المصباح المنیر فیّومی و همچنین برخی از کتاب‌های دیگر؛ از جمله تفاسیر مانند کشّاف و أنوار التنزیل و تفسیر الجلالین که گفته‌اند:
المشعر الحرام: قزح و هوالجبل الذی یقف علیه الإمام و علیه المیقدة. و قیل:
«المشعر الحرام: ما بین جبل المزدلفة من مأزمی عرفة إلی وادی محسّر، ولیس المأزمان و لا وادی محسِّر من المشعر الحرام».
والصحیح أنّه الجبل؛ لما روی جابر- رضی اللَّه عنه-: «أنّ النبیّ صلی الله علیه و آله لمّا صلّی الفجر، یعنی بالمزدلفة بِغَلَس، رکب ناقته حتّی أتی المشعر الحرام فدعا و کبّر و هلّل و لم یزل واقفاً حتّی أسفر». (3)- المشعر الحرام جبل یقف علیه الإمام و یسمّی قزح .... (4)- فَاذْکُرُوا اللَّهَ بعد المبیت بمزدلفة بالتلبیة و التهلیل والدعاء عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ ... هو جبل فی آخر المزدلفة یقال له: قزح .... (5) با توجه به سخن ادیبان و لغت شناسان، معلوم می‌شود موضوعٌ له و معنای حقیقی «المشعر الحرام» همان قزح است که در روایات متعدد آغاز این نکته، بدون هیچ عنایت و قرینه‌ای بر مجاز بودن بر آن- یعنی قزح- اطلاق شده است و معنای مشهور و امروزی مشعر یعنی تمام موقف شب عید و مزدلفه، معنایی مجازی است که به علاقه جزء و کل و از باب نام‌گذاری کلّ به نام جزء است. صاحب حدایق در این زمینه می‌گوید:
«... لا ریب أنّ المشعر یطلق علی مجموع هذا المحدود باعتبار کونه أحد المشاعر


1- اخیراً کشف اللثام در قم تصحیح و منتشر شده، ولی از همین چند صفحه معلوم می‌شود که تصحیح آن‌بسیار ضعیف است. مواردی که عبارات کشف اللثام را تصحیح کرده‌ام، در قلّاب نهاده‌ام که به‌طور متوسط در هر صفحه آن یک خطای قطعی وجود دارد.
2- بقره: 198
3- الکشّاف، ج 1، ص 246، ذیل آیه 198 از سوره بقره.
4- أنوار التنزیل، ج 1، ص 109، ذیل آیه 198 از سوره بقره.
5- تفسیر الجلالین، ج 1، ص 109، ذیل آیه 198 از سوره بقره همراه با أنوار التنزیل.

ص: 53
التی هی عبارة عن مواضع العبادة مجازاً، و أمّا التسمیة الحقیقیّة فهی مخصوصة للجبل ...». (1) ب) در روایات شیعه و سنّی که پیشتر گذشت، بدون هیچ مجاز و عنایتی، المشعر الحرام بر «قزح» اطلاق شده است. این تعبیرات در روایت طولانی جابر در وصف حجّةالوداع نیز به کار رفته است:
«فسار رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، و لا تَشکُّ قریش إلّا أنّه واقف عند المشعر الحرام، کما کانت قریش تصنع فی الجاهلیة: فأجاز رسول اللَّه صلی الله علیه و آله حتّی أتی عرفة ....
حتّی أتی المزدلفة فصلّی بها المغرب والعشاء ... ثمّ رکب القصواء حتّی أتی المشعر الحرام». (2) و نیز:
«فلمّا أجاز رسول اللَّه صلی الله علیه و آله من المزدلفة بالمشعر الحرام، لم تشکّ قریش أنّه سیقتصر علیه، و یکون منزله ثَمّ، فأجاز ...». (3) و همچنین در روایات ذیل مشعر به معنای قزح است:
- «من أدرک المشعر الحرام و علیه خمسةٌ من الناس فقد أدرک الحج». (4)- «من أدرک المشعر الحرام و علیه خمسةٌ من الناس قبل أن تزول الشمس فقد


1- الحدائق الناضره، ج 16، ص 431
2- صحیح مسلم، ج 2، صص 889 و 891، ح 1218
3- همان، صص 892 و 893، ح 1218
4- وسائل الشیعه، ج 14، ص 40، ح 18537

ص: 54
أدرک الحجّ». (1) از تعبیر «علیه» یعنی «علی المشعر» استفاده می‌شود که کوه قزح مراد است و إلّا می‌فرمود:
«و فیه» یا «و به» یعنی در مشعر، و نه بر مشعر. تعبیر «بر مشعر» دلیل است که از آن، کوه قزح اراده شده است.
- «لا بأس بأن تقدّم النساء إذا زال اللیل فیقفن عند المشعر ساعةً». (2)- «أنّه کره أن یقیم عند المشعر بعد الإفاضة». (3) ظاهر «عند المشعر» یعنی نزد کوه قزح، نه نزد مزدلفه، و الّا می‌فرمود: «فی المشعر»، و اگر مشعر در این حدیث بر مزدلفه حمل شود، «نزد مزدلفه»، بر حوالی مزدلفه- که خارج از مزدلفه است- صدق می‌کند و این خلاف مراد حدیث است.
ج) از روایات استفاده می‌شود که در صدر اسلام، «المشعر الحرام» تنها به صورت مجازی و با قرینه، بر موقف شب عید (مزدلفه) اطلاق می‌شده است و بر موقف شب عید در اکثر قریب به اتفاق روایات «مزدلفه» و «جَمع» اطلاق شده است نه «مشعر»؛ از جمله:
1. بحار الأنوار:
- إنّما سمّیت مزدلفة؛ لأنّهم ازدلفوا إلیها من عرفات.
- سمّیت المزدلفة جمعاً؛ لأنّ آدم جمع فیها بین الصلاتین: المغرب و العشاء.
- إنّما سمّیت المزدلفة جمعاً ....
- إذا أتیت المزدلفة و هی الجمع ....
- صلّ المغرب دون المزدلفة ....
- فإن ذهب ربع اللیل و بتّ بمزدلفة ....
- کانت قریش تفیض من المزدلفة فی الجاهلیة ....
- حتی أتی المزدلفة، و سنّته صلی الله علیه و آله تتّبع.
- مرّ حتّی أتی المزدلفة فجمع بها بین الصلاتین ....
- سئل عن صلاة المغرب و العشاء لیلة المزدلفة قبل أن یأتی المزدلفة ....
- و انزل بالمزدلفة ببطن الوادی بقرب المشعر الحرام ....


1- همان، ص 41، ح 18538
2- همان، ص 30، ح 18510
3- همان، ص 21، ح 18490

ص: 55
- حدّ ما بین منی و المزدلفة محسّر ....
- من لم یبت لیلة المزدلفة- وهی لیلة النحر- بالمزدلفة ... فعلیه بدنة.
- رخّص رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فی تقدیم ... الضعفاء من المزدلفة إلی منی بلیل.
- کلّ مزدلفة موقف.
- من أفاض من جَمع قبل أن یُفیض الناس .. فعلیه دم ....
- من جهل فلم یقف بالمزدلفة ....
- أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله لمّا أفاض من المزدلفة .... (1) 2. وسائل الشیعه:
- ملکان یفرجان للناس لیلة مزدلفة عند المأزمین الضیّقین.
- .... فلیرجع ولیأت جَمْعاً ولیقف بها، و إن کان قد وجد الناس قد أفاضوا من جمع.
- إنّما سمّیت مزدلفة؛ لأنّهم إزدلفوا إلیها من عرفات.
- ثمّ أمر أن یصعد جبل جَمع ....
- لاتصلّ المغرب حتی تأتی جمعاً و إن ذهب ثلث اللیل.
- لاتصلّهما حتّی تنتهی إلی جَمْع و إن مضی من اللیل ما مضی.
- عثر محمل أبی علیه السلام بین عرفة و المزدلفة، فنزل فصلّی المغرب و صلّی العشاء بالمزدلفة.
- تصلّی المغرب دون المزدلفة ....
- سألت أبا عبداللَّه علیه السلام عن الرکعات التی بعد المغرب لیلة المزدلفة ....
- صلاة المغرب والعشاء بجمع بأذانٍ واحد وإقامتین ....
- إذا صلّیتُ المغرب بجمعٍ ....
- صلّیت خلف أبی عبداللَّه علیه السلام المغرب بالمزدلفة ....
- إنّما سمّیت المزدلفة جمعاً؛ لأنّه یجمع فیها بین المغرب و العشاء بأذانٍ واحد و إقامتین.


1- بحار الأنوار، ج 99، ص 266- 271، باب 48، ح 2، 3، 4، 7، 9، 11، 12، 15، 16، 17، 19، 20، 21، 22، 24، 27، 28 و 29

ص: 56
- سمّیت المزدلفة جمعاً؛ لأنّ آدم جمع فیها بین الصلاتین المغرب و العشاء.
- ما حدّ المزدلفة؟ ....
- لاتجاوز الحیاض لیلة المزدلفة.
- حدّ المزدلفة من وادی محسّر إلی المأزمین.
- سألته عن حدّ جمع ....
- وقف النبی صلّی اللَّه علیه و آله بجمع ....
- إذا کثر الناس بجمع و ضاقت علیهم کیف یصنعون؟
- اللهمّ هذه جَمْعٌ ....
- هو وادٍ عظیم بین جَمْعٍ و منی ....
- أیّ ساعة أحبّ إلیک أن أفیض من جمعٍ؟ ....
- ینبغی للإمام أن یقف بجمع حتّی تطلع الشمس ....
- فی رجلٍ وقف مع الناس بجمع ....
- لاتفض بهنّ حتّی تقف بهنّ بجمع ....
- عجّل الناس لیلًا من المزدلفة إلی منی ....
- رخّص رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله للنساء والضعفاء أن یفیضوا من جمعٍ بلیل ....
- التقدّم من مزدلفة إلی منی ....
- خذ حصی الجمار من جمعٍ ....
- تؤخذ من جمع و تُؤخذ بعد ذلک من منی.
- فی رجلٍ أدرک الإمام و هو بجمع ... ثمّ یدرک جمعاً قبل طلوع الشمس ... و لیقم بجمع ....
- عن رجلٍ ادرک الناس بجمعٍ وخشی ... أن یفیض الناس من جَمْع ... إن ظنّ أن یدرک الناس بجمع ... فإن خشی أن لایدرک جمعاً فلیقف بجمع ....
- یا رسول اللَّه، ما تقول فی رجل أدرک الإمام بجمعٍ؟ ...
ص: 57
- إذا فاتتک المزدلفة فقد فاتک الحجّ.
- إذا أتی جمعاً ... و إن لم یأت جمعاً ....
- إذا أدرک مزدلفة فوقف بها ....
- .... و لم یدرک الناس بجمعٍ و وجدهم قد أفاضوا ....
- من أدرک جمعاً فقد أدرک الحج.
- مرّبهم کما هم إلی منی لم ینزل بهم جمعاً ....
- فی‌رجلٍ لم یقف بالمزدلفة ولم یبتْ بها ....
- فلم یلبث معهم بجمع و مضی إلی منی ....
- من أتی جمعاً .... (1) در مقابل این روایات، در روایات نسبتاً اندکی «المشعر» یا «المشعر الحرام» به مفهوم مزدلفه به کار رفته است؛ مانند:
- الوقوف بعرفة سنّة، و بالمشعر فریضة. (2)- حدّ المشعر الحرام من المأزمین إلی الحیاض إلی وادی محسّر. (3)- ... فیدرک الناس فی المشعر قبل أن یفیضوا .... (4) در این‌گونه روایات هم احتمال نقل به معنی- یعنی تبدیل مزدلفه یا جمع، به مشعر- منتفی نیست. شاهد این مدّعا خبری است که کلینی و شیخ (رحمهمااللَّه) بدین‌گونه روایت کرده‌اند:
«من أدرک المشعر الحرام یوم النحر من قبل زوال الشمس فقد أدرک الحجّ». (5) همین خبر را صدوق رحمه الله چنین نقل کرده است:
«من أدرک الموقف بجمعٍ یوم النحر من قبل أن تزول الشمس فقد أدرک الحج». (6) در نقل صدوق تعبیر «مشعر» دیده نمی‌شود و به جای آن «الموقف بجمع» آمده است.
امور مذکور نشان می‌دهد که در عصر نزول، مزدلفه و جمع، بیشتر از مشعر به موقف شب عید اطلاق می‌شده است و پاره‌ای از عنوان‌های ابواب بحث در کتاب فقیه هم مؤیّد این مدّعاست؛


1- وسائل الشیعه، ج 14، ص 7 و 51، احادیث 18453، 18456، 18460، 18463، 18465، 18474، 18479، 18482، 18484، 18486، 18488، 18491، 18498، 18500، 18501، 18503، 18505، 18508، 18509، 18511، 18513، 18521، 18522، 18524، 18526، 18527، 18529، 18530، 18533، 18549- 18552، 18554، 18555، 18557، 18558، 18563
2- وسائل الشیعه، ج 14، ص 10، ح 18458
3- همان، ص 17، ح 18478
4- همان، ص 36، ح 18525
5- الکافی، ج 4، ص 476، ح 3؛ تهذیب الأحکام، ج 5، ص 327، ح 988، چاپ غفّاری.
6- کتاب من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 386، ح 2776، چاپ غفّاری؛ وسائل الشیعه، ج 14، ص 40، ح 18536

ص: 58
مانند: «باب حدود منا و عرفات و جَمْع» (باب 267)؛ «باب من رُخّص له التعجیل من المزدلفة قبل الفجر» (باب 273)؛ «أخذ حصی الجمار من جمع». (1) امروزه هم، تابلوهای نشان دهنده حدود مزدلفه چنین است: «بدایة مزدلفة» و «نهایة مزدلفة».
د) ظاهر تعبیر «عند» در آیه شریفه: فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ ... همچنان که در نقل کلام «جواهر» و «کشف اللثام» گذشت، این است که از ... الْمَشْعَرِ الْحَرامِ ... مزدلفه و تمام موقف اراده نشده، بلکه همان قزح مراد است و اگر مزدلفه مراد بود می‌فرمود: «فی المشعر الحرام» نه «عند المشعر الحرام».
همچنین علّامه حلّی برای استحباب صعود بر قزح و «ذکر اللَّه عنده» به همین آیه کریمه تمسک کرده (2) و معلوم است که مراد از مشعر در آیه را قُزح می‌دانسته نه مزدلفه.
ه) سیره پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در حجّة الوداع که بیش از همه عامل به آیه است نیز شاهد مدّعای ماست:
حتّی أتی المزدلفة، فصلّی بها المغرب و العشاء بأذانٍ واحد و إقامتین و لم یسبّح بینهما شیئاً، ثمّ اضطجع رسول اللَّه حتّی طلع الفجر، و صلّی الفجر حین تبیّن له الصبح بأذانٍ و إقامة، ثمّ رکب القصواء حتّی أتی المشعر الحرام، فاستقبل القبلة فدعاه و کبّره و هلّله و وحّده. فلم یزل واقفاً حتّی أسفر جدّاً. (3)- لمّا صلّی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فجمع بین المغرب و العشاء اضطجع و لم یصلّ شیئاً من اللیل و نام ثمّ قام حین طلع الفجر ....
- أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله لمّا صلّی الفجر بجَمْع یوم النحر، رکب القصواء حتّی أتی المشعر الحرام، فرقی علیه و استقبل القبلة و کبّراللَّه و هلّله و وحّده، ولم یزل واقفاً حتّی أسفر جدّاً. (4) شیخ طوسی هم برای استحباب صعود بر مشعر الحرام (قزح) و «ذکر اللَّه عنده» به همین روایت جابر تمسّک کرده و نوشته است:
«لأنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فعل ذلک فی روایة جابر». (5) زمخشری نیز بر این مدعی، که مقصود از مشعر در آیه شریفه «قزح» است، به روایت


1- کتاب من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 462، 470 و 545
2- منتهی المطلب، ج 11، ص 85
3- صحیح مسلم، ج 2، ص 891، ح 1218
4- دعائم الإسلام، ج 1، صص 321 و 322؛ بحار الأنوار، ج 99، ص 270، ح 18 و 23
5- المبسوط، ج 1، ص 368

ص: 59
جابر تمسک کرده و گفته است: «و الصحیح أنّه الجبل؛ لما روی جابر ...». (1) از مجموع آنچه گذشت- هر چند در برخی از آن‌ها بتوان خدشه کرد- استفاده می‌شود:
1. موقف شب عید، موضوعٌ له حقیقی «مزدلفه» و «جَمْع» است و این دو نام در روایات بدون هیچ عنایت و قرینه‌ای، بر آن اطلاق شده‌اند.
2. مسلّماً موضوع له حقیقی «المشعر الحرام» کوه قُزح است و در آیه و روایات بدون هیچ عنایت و مجازی بر آن اطلاق شده است.
3. در عصر نزول، به مجموع موقف- یعنی مزدلفه- به صورت نادر «مشعر»، اطلاق شده است و این اطلاق ممکن است مجازی و از باب تسمیة الکلّ باسم الجزء باشد، هر چند بعدها مجاز شایع شده است و این که کتاب‌های کشف اللثام و جواهر گفته‌اند- چنان که متن کلامشان گذشت- مشعر مشترک لفظی بین موقف و قُزَح است، محتاج به دلیل است و اطلاق «مشعر» بر قُزح بدون قرینه معیِّنه و صارفه خلاف مدّعای آنان را اثبات می‌کند و بر فرض ثبوت این‌که «مشعر» مشترک لفظی است، به مدّعای ما، که در آیه کریمه، مقصود از مشعر «قزح» است لطمه‌ای نمی‌زند.
اضافه می‌کنم که در برخی از ترجمه‌های فارسی قرآن نیز به درستی و دقیقاً ... الْمَشْعَرِ الْحَرامِ ... به کوه قزح ترجمه شده است؛ از جمله ترجمه حضرت آیة اللَّه مشکینی، محمد باقر بهبودی و خرّم دل. (2) ولی بیشتر ترجمه‌های قرآن کریم- به خطا- به مزدلفه و مانند آن،


1- الکشاف، ج 1، ص 246، ذیل آیه شریفه.
2- زحمت بررسی و نقل سخن مفسّران و مترجمان قرآن کریم را دوست فاضل جناب مستطاب آقای محسن‌صادقی برخود هموار کرده‌اند که از ایشان صمیمانه سپاسگزارم.

ص: 60
ترجمه کرده و یا تعبیر «مشعر» را به کار برده‌اند که چون در زمان ما مجاز شایع یا متبادر از لفظ «مشعر»، موقف است، غلط انداز خواهد بود. این ترجمه‌ها عبارت‌اند از: ترجمه‌های حضرات آقایان: فولادوند، رضایی اصفهانی، بهرامپور، فیض الاسلام، برزی، انصاریان، مسعود انصاری، مجتبوی، صادقی تهرانی، سید حسن ابطحی، امامی، پور جوادی، پاینده، آیتی، یاسری، موسوی گرمارودی و خانم طاهره صفّار زاده.
برخی از تفاسیر مانند «کشاف»، «انوار التنزیل» و «جلالین» نیز، درست تفسیر کرده‌اند و برخی هم مانند کنز الدقائق هر دو قول را آورده و داوری نکرده‌اند، اما بسیاری هم به اشتباه ... الْمَشْعَرِ الْحَرامِ ... در آیه را، مزدلفه پنداشته‌اند؛ از جمله: تفسیر سور آبادی، روان جاوید، آلاء الرحمن، التفسیر المبین و الکاشف (هردو از محمد جواد مغنیه)، بصائر یمنی، روض الجنان، المیزان، مجمع البیان، جوامع الجامع، الوجیز، و التفسیر الواضح المیسّر از محمد علی صابونی.
دوم: استحباب خروج از باب حنّاطین
در بسیاری از مناسک حج عالمان معاصر و از جمله مناسک حضرت امام خمینی رحمه الله می‌خوانیم:
«کسی که می‌خواهد از مکه بیرون رود مستحب است طواف وداع نماید ... و وقت بیرون آمدن از باب حنّاطین، که مقابل رکن شامی است، بیرون رود ...». (1) کسی هم بر این مسأله حاشیه نزده است. ظاهر این عبارت آن است که مقابل رکنِ شامیِ کعبه معظّمه دری است به نام «باب حنّاطین» که مستحب است پس از طواف وداع، از آن بیرون روند، در حالی که قرن‌هاست از این در خبری نیست و محقق کرکی (م 940) حدود پانصد سال پیش گفته است: «و لم أجد من یعرف موضع هذا الباب؛ فإنّ المسجد قد زید فیه»؛ «چون مسجد الحرام توسعه یافته است کسی را که جای این در را بداند نیافتم.» (2) دلیل این حکم مستحبّ این است که طبق خبر صحیح کلینی رحمه الله، حضرت امام جواد علیه السلام پس از طواف وداع، از باب حنّاطین خارج شده‌اند: «ثمّ وقف علیه طویلًا یدعو، ثمّ خرج من باب الحنّاطین». (3) فقهای پیشین هنگامی که متعرض این حکم می‌شدند، در باره آن توضیح


1- مناسک حج، ص 508، مسأله 1312، با حواشی مراجع عظام.
2- جامع المقاصد، ج 3، ص 272
3- الکافی، ج 4، ص 532، ح 3؛ وسائل الشیعه، ج 14، ص 289، ح 19220

ص: 61
می‌دادند تا مکلّف اگر خواست به آن عمل کند، توانایی داشته باشد. تعبیر مناسک امروزی که «باب حنّاطین مقابل رکن شامی است» از مناسک شیخ انصاری (م 1281) گرفته شده(1) و ایشان هم از کتب فقهای سده‌های پیشین؛ مانند شهید (م 786) گرفته است که فرموده‌اند: «و هو بإزاء الرکن الشامی» (2) و حتی پیش از شهید هم ابن ادریس رحمه اللَّه (م 598) نوشته است: «و هی بإزاء الرکن الشامی». (3) پس تعبیر مناسک امروزی مربوط است به آثار فقهی بیش از هشت سده پیش. اکنون متن سخن برخی از آن بزرگواران، هنگام بیان استحباب خروج از باب حنّاطین را بیان می‌کنیم:
1. ابن ادریس رحمه الله (م 598):
«و هی باب بنی جمح، قبیلة من قبائل قریش، و هی بإزاء الرکن الشامی من أبواب المسجد الحرام، علی التقریب». (4) 2. علامه حلّی رحمه الله (م 726):
«... خارجاً من باب الحنّاطین بإزاء الرکن الشامی». (5) 3. شهید اوّل رحمه الله (م 786):
«و هو باب بنی جمح بإزاء الرکن الشامی». (6) 4. محقق کرکی رحمه الله (م 940):
«و هو باب بنی جمح و هی قبیلة من قبائل قریش سمّی بذلک قیل: لبیع الحنطة عنده و قیل: لبیع الحنوط، و لم أجد من یعرف موضع هذا الباب؛ فإنّ المسجد قد زید فیه، فینبغی أن یتحری الخارج موازاة الرکن الشامی ثمّ یخرج». (7) 5. شهید ثانی رحمه الله (م 965):
- «هو باب بنی جمح- قبیلة من قریش بإزاء الرکن الشامی، سمّی بذلک لبیع الحنطة عنده، و قیل: الحنوط، و قد تقدّم أنّ المسجد لمّا زید فیه دخلت هذه الأبواب فی داخل المسجد، فینبغی أن یکون الخروج من الباب المسامت له علی


1- مناسک حج، ص 123، چاپ کنگره شیخ.
2- الدروس الشرعیه، ج 1، ص 456
3- السرائر، ج 1، ص 616. ظاهراً به قرینه سخنی که از مرحوم نراقی خواهد آمد، مقصود از رکن شامی در اینجا، رکن پس از رکن حجر اسود است و ظاهراً در کلام فقیهان، رکن شامی به همین معناست. نک: مقاله «نام‌های ارکان کعبه» مطبوع در مجله میقات حج، ش 50، صص 73- 50
4- السرائر، ج 1، ص 616
5- قواعد الاحکام، ج 1، ص 318، همراه إیضاح الفوائد.
6- الدروس الشرعیه، ج 1، ص 456
7- جامع المقاصد، ج 3، ص 272

ص: 62
الاستقامة قبله رجاء أن یظفر به». (1)- «هو ... داخل فی المسجد کغیره، و یخرج من الباب المسامت له مارّاً من عند الأساطین إلیه علی الاستقامة لیظفر به». (2) 6. مولی احمد نراقی رحمه الله (م 1245):
«... قال والدی العلّامة (طاب ثراه) فی المناسک المکّیة: «و هو الباب الذی یسمیّ الآن بباب الدربیّة [ظ: الدریبة] یحاذی الرکن الشامی، و هو أوّل باب یفتح فی جنب باب السلام من جهة یمین من یدخل المسجد». و غرضه قدس سره أنّ ذلک الباب یمرّ بموضع باب الحنّاطین و إلّا فالمسجد قد وسّع الآن». (3) خلاصه، اگر حکمی امروزه قابل عمل نیست نباید در مناسک و رسایل عملیه نوشته شود، بلکه جایش کتب تخصصی و استدلالی است و اگر در مناسک نوشته می‌شود، وظیفه تشکیلات مسؤول است که چند و چون موضوع و جایگاه آن را با استفاده از همه منابع؛ اعم از فقهی و غیر فقهی روشن کند. برای نمونه در باره باب حنّاطین در آثار غیر فقهی هم توضیحاتی دیده می‌شود، مثلًا ازرقی می‌گوید:
«الحزورة: سوق مکّة، وکانت بفناء دار أُمّ هانی ابنة أبی طالب التی کانت عند الحنّاطین فدخلت فی المسجد الحرام». (4) پی‌نوشت‌ها


1- مسالک الأفهام، ج 2، ص 377؛ نیز نک: غایة المراد و حاشیة الإرشاد، ج 1، ص 457
2- الروضة البهیه، ج 2، ص 328، چاپ کلانتر.
3- مستند الشیعه، ج 13، ص 93. درباره موضع باب الحنّاطین، علامه بحرالعلوم هم در تحفة الکرام، ص 213، 218، سخنی دارد.
4- تاریخ مکّه، ج 2، ص 294، به نقل از قاموس الحرمین الشریفین، ص 98