اسرارِ حج و مناسکِ آن (1) در قلمرو بلاغت

نوع مقاله : اسرار و معارف حج

نویسنده

موضوعات


حج، در لغت به معنای قصد است و در شرع، عبارت است از انجام مراسم و مناسک خاص، در مکان ویژه و زمان مخصوص و انجام دادن آن بر هر مسلمان، طبق صریح آیات قرآن و سنت واجب است. شیخ طوسی به اسنادی، ذیل آیه وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ نقل کرده و امام صادق (ع) هم فرموده است: «هُما مفروضان». (2)


1- برخی از مطالب این مقاله در سمینار اسلام و مستضعفان در شهر قم به وسیله نویسنده بحث شد.
2- محمدبن الحسن الحر العاملی، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، تحقیق و تصحیح از: شیخ عبدالرحیم ربانی، مکتبةالاسلامیه 1401 ه-. ق. ج 8، ص 3 ذیل باب وجوب الحج، حدیث 1

ص: 6
قرآن کریم، انجام ندادن حج را، با بودن شرایط، کفر دانسته است؛ وَلِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ. (1) حج، وسیله تقرّب به خدا و یکی از مهم‌ترین شعارهای اسلام است؛ زیرا در آن، بنا به گفته شیخ الفقها- مؤلف جواهرالکلام- «اذلالٌ النفس واتعاب البدنِ» است. (2) آدمی، در این سفرِ روحانی، ترک لذات نفسانی و شهوات جسمانی می‌کند و از مکروهات دوری می‌گزیند. این است که می‌گویند: حج ریاضت نفسانی و عبادت بدنی است و شاید به همین جهت گفته‌اند: «
إنّ الحجّ المبرور لا یدلُّه شَی‌ءٌ ولا جَزاءَ لَهُ إلَّا اْلجَنَّة
». (3) که مضمون آن در کتاب «وسائل‌الشیعه» (4) آمده و به قول صاحب جواهر (رحمة الله): «إنّه أفضل مِن عِتْق سَبعین رَقَبَة» (5) و این مضمون را شیخ از کتاب «وسائل‌الشیعه» گرفته و روایت از امام‌صادق (ع) است. (6) حج، پناهگاهی معنوی برای انسان‌هاست؛ زیرا آدمی با فریاد «لَبَّیک، اللّهُمَّ لَبَّیک»، زمزمه عاشقانه و شورانگیز، از عمق روح و روان خود سر می‌دهد و دردهای درون خود را با خدای مهربان در میان می‌گذارد و با او راز و نیاز می‌کند و با گوشِ دل، نوازش‌های کریمانه «ربُّ البَیتِ» را می‌شنود. «یَا رَبَّ البَیْت، البَیتُ بَیتُکَ وَالعَبْدُ عَبْدُکَ».
آری، با پناه بردن به خدا، آدمی آرامش روحی می‌یابد و چون به خدا توکل می‌کند، برای مبارزه با سختی‌های حیات آماده می‌شود.
کسی‌که حج به‌جا می‌آورد و مناسک حج را انجام می‌دهد، باید در او انقلاب روحی به‌وجود آید و روح خود را صفا بخشد و به فضایل اخلاقی و کمالات نفسانی متجلّی شود.
انسان حج‌گزار باید افزون بر انجام آداب ظاهریِ حج، به حقیقت نیز واقف گردد و به انجام دادن یک سلسله اعمال اکتفا نکند و بداند که:
إِنَّ فی ذلِکَ لَذِکْرَی لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهید. (7) حج‌گزاران باید از برکاتِ حقایق حج برخوردار گردند و مصداق ... لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ ... (8) شوند و بدانند که کلمه «منافع» در آیه، شامل انواع خیرات است و تمام مسائل مادی و معنوی و دنیایی و آخرتی را در بر می‌گیرد و سخن معروف پیامبرخدا را در حَجّةالوداع که گفته است: «أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّ رَبَّکُمْ وَاحِدٌ وَ إِنَّ أَبَاکُمْ وَاحِدٌ، کُلُّکُمْ لآدَمَ وَ آدَمُ مِنْ تُرَابٍ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ وَ لَیْسَ لِعَرَبِیٍّ عَلَی عَجَمِیٍّ فَضْلٌ إِلَّا بِالتَّقْوَی ...». (9)
در نظر داشته باشد و اتّحاد فکری و ائتلاف قلوب را در نظر بگیرد و بداند که اجتماع عظیم امّت اسلامی، در مکان واحد، که همه از یک کتاب و یک پیامبر پیروی می‌کنند، می‌تواند نیرویی شکننده باشد و کوه‌ها را از جا برکند و قدرت‌های مخالف را از پا درآورد.
حج‌گزار باید سیر روحی داشته باشد و نه‌تنها سیر جسمی. حج باید جان و روح را حرکت دهد و از خاک‌دان طبیعت به کعبه


1- آل‌عمران: 97
2- الشیخ محمدحسن النجفی، جواهرالکلام فی شرح شرایع الاسلام، بیروت 1981 م. الطبعة السابعه، ج 17، ص 214
3- مأخذ سابق، ج 17، ص 214
4- وسائل الشیعه، باب 41، ذیل حدیث 3، ج 8، ص 77
5- جواهرالکلام، ج 17، ص 214
6- وسائل‌الشیعه، ج 8، ص 84
7- ق: 37
8- حج: 27
9- ابومحمد الحسن‌بن علی‌بن الحسین‌بن شُعبة الحرّانی، تُحَف العقول عن آل‌الرسول، چاپ بیروت، مؤسسة الاعلمی، الطبعةالخامسة 1394 ه-. 1974 م ص 30

ص: 7
حقیقت برساند و نه فقط بدن را از مکانی به جده و مکه منتقل سازد. حرکت باید حرکتِ جوهری باشد و نه حرکت مکانی؛ حرکتی باشد که آدمی را به کمال سوق دهد و روح را تکامل بخشد و آدمی را به کمال برساند. با دست دل استلام حجر نماید، قلبش در عرفات مقیم گردد و روحش به مشعرِ خدا واصل گردد و سر گوسفند هوای نفس را در قربانگاه ببُرد و شهوات را از خود دور سازد تا متخلِّق به اخلاق ملکوتی گردد و إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَالأَرْضَ حَنِیفاً (1)
را از جان بگوید و روی را از همه‌چیز برگرداند و به خدای فاطر السماوات والأرض رو آورد.
اگر در انجام مراسم حج، به فرض محال، هیچ فایده اجتماعی و سیاسی و اقتصادی وجود نداشته باشد، همین مسأله تسلیم شدنِ انسان در مقابل خدا و در نتیجه ارتقای معنوی و روحی یافتن و به خدا تقرب جستن، خود برترین چیز است؛ ... وَرِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ. (2) آنچه برای یک مسلمان حایز اهمیت است، رضای خدا و اطاعت از اوست که اگر حالِ خلوص و تسلیم کامل در آدمی پیدا شود، سعادتِ ابدی به‌وجود می‌آید:
وَمَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ .... (3) «چه کسی از حیث بندگی و دین، بهتر است از آنچه که چهره قلب خود را تسلیم خدا کرده و متّصفِ به نکوکاری باشد؟»


1- انعام: 79
2- توبه: 72
3- النساء: 125

ص: 8
فواید سیاسی، اجتماعی و تاریخیِ حج چیزی نیست که بر کسی پوشیده باشد و نداند سفر به سوی خانه خدا؛ یعنی سیر الی‌الله یعنی حرکت به سوی صاحبِ خانه و نه به خانه. حج در واقع سَیرِ وجودیِ انسان است به سوی خدا. این است که باید توجه حاجّ، به آن مقصدِ عالی باشد تا آنگاه که به میقات می‌رسد و لباسِ احرام می‌پوشد، درک کند که از خودی، بیرون آمده و ترکِ تعیُّنات و تعلُّقات کند تا در نتیجه به آرامش برسد و با ترکِ علایق بتواند در حرم أمْن درآید؛ وَمَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً.
کسی که حج‌می‌رود، باید سالکِ الی‌الله باشد؛ یعنی از منازل و شهوات و مشتهیاتِ نفسانی و لذّاتِ‌جسمانی بگذرد و از لباس صفاتِ بشری خود را مُنخَلِع کند و تعیُّناتِ خودی را کنار بگذارد و پرده‌های پندار را بِدَرد و به قولِ شیخ محمود شبستری:
مسافر آن بُوَد کو بگذرد زود ز خود صافی شود چون آتش از دود (1)
حج‌رونده، اگر تربیتِ روحانی نیابد و نفسِ او مهذّب نشود، مصداقِ شعر ناصرخسرو واقع شده که گفته است:
رفته و مکه دیده آمده باز محنتِ بادیه خریده به سیم (2)
شاید بتوان گفت: قربانی کردن خود رمزی است برای کشتنِ نفس امّاره و از میان بردنِ انانیّت و خودبینی و کِبر و غُرور. فرموده حضرت صادق (ع) هم که گفته است: (3)
«وَ اذْبَحْ حَنْجَرَةَ الْهَوَی وَ الطَّمَعِ عِنْدَ الذَّبِیحَةِ ...» (4)
اشارتی به همین معنی است. در حج باید آدمی از همه عُلْقه‌ها رها شود؛ زیرا در حج، آدمی قصد و آهنگِ خانه خدا می‌کند؛ یعنی در واقع باید از خانه خویش و از کالبدِ تن و از جسم خاکیِ مادی، به سوی ملکوتِ اعلی رود و به سوی خدا رجعت کند.
اگر معنی و مفهوم واقعیِ حج درک شود، معنایِ اسلام درک شده است. بی‌جهت نبود که امام‌علی (ع) در آخرین ساعاتِ عمر، در وصیّتِ خویش گفت: (5) «وَ اللَّهَ، اللَّهَ فِی بَیْتِ رَبِّکُمْ لَا تُخَلُّوهُ مَا بَقِیتُمْ فَإِنَّهُ إِنْ تُرِکَ لَمْ تُنَاظَرُوا». (6)
«شما را به خدا قسم تا زنده‌اید و جان در تن دارید، از خانه خدا دست نکشید و آن خانه را از حج‌گزاردن خالی نگذارید که اگر زیارتِ آن خانه ترک شد، موجودیتِ شما به خطر افتاده و از چشم می‌افتید.»
کعبه، یک مجمع دینی‌است برای ایجاد وحدت. دراین مرکزِ بزرگِ دینی، باید اختلافات حل شود. این مرکز باید مرجع رفع اختلافات باشد. این مجمع دینی، که خدا برای آن احترام خاصّی قائل است، به شخصِ خاصی و خاندانِ ویژه‌ای تعلّق ندارد و از آنِ دولتِ مخصوصی نیست؛ جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ .... (7)
کسی جز خدا، مالکِ آن نمی‌باشد. متعلِّق به همه مردم است؛ جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَالْبادِ. (8) همه مردم در آن خانه حق دارند. هیچ‌کس نمی‌تواند، دیگری را مانع شود؛ زیرا این خانه، مَثابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْناً ... (9)
است و


1- شرح گلشن راز، ص 240
2- دیوان ناصرخسرو، تصحیح حاج سید نصرالله تقوی، ص 260، سطر 8
3- نقل از: محمدهادی فخرالمحققین، نکته‌هایی از قرآن مجید، شیراز، چاپ مصطفوی، بدون تاریخ جاپ، ص
4- یعنی: گلوی هواهای نفسانی و آز را، در هنگام سربریدن قربانی، ببر.
5- نهج‌البلاغه، چاپ صبحی الصالح، الطبعةالاولی 1980، دار الکتب اللبنانی، بیروت، ص 422
6- نهج‌البلاغه، چاپ صبحی الصالح، الطبعةالاولی 1980، دار الکتب اللبنانی، بیروت، ص 422
7- مائده: 98
8- حج: 25
9- بقره: 125

ص: 9
مرکزِ امن و مرجعِ امرِ دین برای همه مردم است؛ زیرا کلمه «الناس» یعنی «همه مردم» و نه فقط عرب‌ها. این خانه مَثابَةً لِلنَّاسِ است؛ یعنی محلّ رجوع همه مردم. مرجع برای همه انسان‌ها.
مسلمان‌ها از این مجمعِ سالیانه، که فرصتِ بسیار مناسبی است برای ایجاد روابطِ دوستی و برادری، باید بیش‌ترین استفاده را ببرند و اهدافِ مشترک توجیه شود و معارف مبادله گردد. روابطِ مختلف فرهنگی و تجاری ایجاد گردد و به قول سید قطب (1) از جمله مَثابَةً لِلنَّاسِ چنین استنباط می‌شود که خدای بزرگ، بیت‌الله را برای همه مردم (/ ناس) محلّ عبادت قرار داد که در آنجا به خدا رو کنند و به تدریج از خودپرستی و سودجویی و برتری طلبی به درآیند و با اندیشه‌های بلند ابراهیم آشنا شوند.
آنان‌که به نامِ وارثان ابراهیم روی این خانه دست گذاشته‌اند، باید بدانند که این خانه نمازگاه و پناهگاه همه مردم است و ویژه گروه و طایفه خاصی نیست و وارثان حق ندارند که دیگران را از ورود بدان باز دارند؛ زیرا این خانه، بیت‌الله است و نه «بیت أحدٌ من الناس». (2) نکته جالب توجه اینکه: از آیه بعدی؛ وَإِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً (3)
چنین استنباط می‌کنیم که وراثتِ خانه باید با فضیلت (4) و نیکوکاری همراه باشد؛ زیرا ابراهیم پس از درخواستِ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً دعا و درخواستِ دیگری از خدا دارد و از خداوند می‌خواهد که وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآْخِرِ ...، (5) به اهل این خانه و مردم این سرزمین؛ مردمی که مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ و به روز واپسین ایمان داشته باشند، از ثمرات و روزی‌ها عنایت کن! یعنی آنان‌که اهل فضیلت هستند. در واقع ابراهیم (ع) وراثتِ همراهِ با فضیلت را درخواست کرده است؛ یعنی این نعمت را ویژه اهلِ فضیلت دانسته است. (6)
بخش نخستینِ آیه 126 سوره بقره؛ وَإِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً، در آیه 35 سوره ابراهیم، به صورتِ وَإِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا البَلَد آمِناً تکرار شده است، با این تفاوت که در سوره بقره به صورت «بلداً» (بدون الف و لام) و در سوره ابراهیم به شکل «الْبَلَد» (با الف و لام) ذکر شده و این اشارتی به مکه پیش از ساختنِ کعبه، که در آیه نخستین، که بلداً بدون الف و لام است و در آیه 35 سوره ابراهیم که «البَلَد» گفته شده، اشارتی است به مکه بعدِ از بنایِ کعبه.
به عبارتِ دیگر، در آیه نخستین «بلداً» مفعولِ دوم است و «آمناً» نَعْت است برای آن، در صورتی‌که در آیه دوم «البَلَد» مفعول اول است و «آمِناً» مفعولِ دوم برای فعل «إجْعَلْ» یا به عبارت ساده‌تر، در آیه نخستین، ابراهیم خواسته است که سرزمینِ بی‌آب و علفی به صورتِ «بَلَداً آمناً» درآید و در سوره ابراهیم، خواسته شده که «بَلَد غَیْر آمِن» محل امن شود. (7)البته باید توجه داشت که انجام حج و عُمره


1- سید قطب، فی ظلال القرآن، الطبعة الخامسة، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان در 9 مجلّد 1386 ه-. 1967 م، ج 1، صص 154 و 155
2- مأخذ سابق همان جلد و همان صفحه.
3- بقره: 126
4- مأخذ پیشین، ج 1، ص 155
5- بقره: 126
6- البته، به علت لطف عمیم خدا، این برکات، به غیرمؤمنان هم، که مشمول دعای ابراهیم نبودند، شامل شده و می‌شود، منتهی باید دانست که غیرمؤمن و کافر، از بهره اندک که همان بهره حیوانی می‌باشد، استفاده خواهد برد و بهره‌اش ثمرات محدود و منقطعی خواهد بود و سرانجام گرفتار عذاب خواهد شد، زیرا دنباله آیه مورد بحث بقره: 126 قرآن گفته است: وَمَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلًا.
7- برای آگاهی بیشتر رجوع شود به: تاج القراء محمودبن حمزةبن نصر الکرمانی از علمای قرن پنجم هجری، اسرار التکرار فی القرآن، تحقیق از: عبدالقادر احمد عطا، الطبعةالاولی 1394 ه-. 1974 م قاهره، چاپ دارالاعتصام ص 22 و نیز رجوع شود به: محمدبن ابی‌بکربن عبدالقادر الرازی، متوفی به سال 666 ه-. تفسیر أسئلة القرآن المجید و أجوبتها، تحقیق و مقدمه از: محمدعلی انصاری قمی، چاپ قم، چاپخانه مهر، افست ص 8

ص: 10
باید برای خدا باشد و در به‌جاآوردنِ اعمال و مراسم حج و عمره، جز تقرُّبِ به خدا، نباید انگیزه دیگری در کار باشد و تمام اعمال باید به خاطر خدا انجام گیرد نه برای تظاهر و ریا؛ زیرا قرآن هم بدین نکته اشاره کرده است: وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ .... (1)
کلمه «للهِ» در این آیه، حایز اهمیت است. انجامِ حج باید خالصاً مُخلصاً لِوَجه الله باشد. عربِ پیش از اسلام، مطابقِ عُرف و عادتِ خود، حج به‌جا می‌آورد ولی نه برای خدا، بلکه انجام حج در عرب پیش از اسلام، برای تظاهر و فخر فروشی و برآوردن نیازهای یکدیگر و حضور در بازارها و اجتماعات، به جهتِ مصالحِ مادی و شخصی بود. قصد قربتِ به خدا در آن نبود. لیکن اسلام هدف را تغییر داد و حقیقت حج را تبیین کرد و به شیوه ابراهیم (ع) برگردانید و مسلمانان را به یادگیری مراسمِ حج تشویق کرد و پیامبر؟؟؟ گفت: «خُذُوا عَنّی مَنَاسِکَکُمْ». (2) ابوالبَقاء عُکْبَری، برآن است (3) که کلمه «للهِ» در آیه مورد بحث، مفعولٌ‌له است و متعلّق به فعل «أَتِمُّوا».
قرآن مجید دربخش پایانیِ‌آیه الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ ... (4)
که وقت حج را در ماه‌های معین دانسته و در دنباله آن بیان کرده که هرکه با احرام و شروع به مناسک حج در آن ماه‌ها، حج را بر خود واجب کند، نباید با زنان درآمیزد و نباید گناه مرتکب شود و نباید در حج به جدال برخیزد. نکته جالب توجه در آیه مورد بحث (بقره: 197) بخش پایانی آیه است


1- بقره: 196
2- ابوبکر محمدبن عبدالله معروف به: ابن‌العربی، احکام القرآن، تحقیق از: علی محمد البجاوی. چاپ بیروت در چهار مجلّد، ص 118
3- ابوالبقاء عبدالله‌بن الحسین‌بن عبدالله العکبری، متوفا به سال 616 ه-. املاءُ مامَّن به الرحمن من وجوه الاعراب والقراءات فی جمیع القرآن، بیروت، دار الکتب العلمیة الطبعة الاولی 1399 ه-. 1979 م دو جلد در یک مجلّد، ص 85
4- بقره: 197

ص: 11
که خداوند گفته است: وَما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ؛ یعنی دنبالِ نهی از چیزهای بد و کارهای شرّ. خداوند انسان‌ها را به کار خیر، تشویق و ترغیب کرده است. در واقع پس ازآنکه خدا انسان‌ها را از کارهای ناشایست برحذر داشته، بلافاصله به‌کارهای خوب، تشویق و ترغیب کرده و اگر نگفته است: وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ شَیْ‌ء چون شامل چیزهای شرّ هم می‌شود، بلکه گفته است: مِنْ خَیْرٍ آن هم به شکلِ نکره، تا که افاده عموم کند و نوعی تشویق و تحریک به کار خیر باشد.
جالب‌تر این‌که دنبال آیه هم از تقوا سخن گفته و بهترین زاد و توشه را «تقوا» دانسته و عبارت: وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی را آورده که به انسان‌های حج‌گزار بفهماند علاوه بر انجام مراسم حج، باید زاد و توشه دیگری، که تقواست، تهیه کنند و از تهیه این زادِ معنوی غفلت نورزند. (1) در پایان آیه مزبور، قرآن کریم گفته است: ... وَاتَّقُونِ یا أُولِی الأَلْبابِ؛ «ای صاحبانِ خرد، خداترس شوید و از بیم عذابِ من بترسید» و به قول ملا محسن فیض، (2) اقتضایِ لُبّ، خشیت و ترسِ از خداست و جالب است که دنبالِ تقوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی جمله امری وَاتَّقُونِ آمده و خواسته است بگوید: هدفِ اصلی، خداترسی و اطاعت از دستوراتِ خدایی است.
مُعین‌الدین محمدبن محمود نیشابوری، در تفسیر خود، که بازمانده از قرن ششم هجری است، چه زیبا به زبان فارسی در تفسیر عبارتِ ... وَاتَّقُونِ یا أُولِی الأَلْبابِ نوشته است: (3)
«و از من، که خدای شما هستم، بترسید و از خلافِ فرمان من بپرهیزید، ای خداوندانِ خود و از جُز من، باک مدارید که هرکه خرد دارد، داند که از عاجز باک نباید داشت و قادر بر کمال خداوندِ زمین و آسمان است، جَلّ جلالُه، پس از وی باید ترسید.»
مسلمانان می‌توانند با طرح‌ریزی صحیح، در کنگره عظیم حج، یک برنامه اقتصادیِ‌کامل را پایه‌ریزی کنند و از بیگانگان بی‌نیاز گردند؛ زیرا خدایِ بزرگ در آیه 198 سوره بقره فرموده است:
لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَاذْکُرُوهُ کَما هَداکُمْ وَ إِنْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّینَ.
«گناهی بر شما نیست که در حج، از فضل پروردگار خود برخوردار شوید (در هنگام حج کسبِ معاش کرده و از منابع اقتصادیِ حج بهره ببرید؛ زیرا یکی از فلسفه‌های حج، پی‌ریزی یک طرحِ‌اقتصادی اسلامی است) و چون از عرفات بازگشتید در مشعرالحرام خدا را یاد کنید و سپاس گزارید که راه را به شما نمود و حال آنکه پیش از آن، شما گمراه بودید.»
این آیه، یک حکم دوره جاهلی را (گناه بودنِ داد و ستد در ایام حج) لَغْو کرده و گفته است: در زمانِ مراسم حج، داد و ستد مانعی ندارد؛ زیرا اسلام می‌خواهد در این کنگره عظیم، که تمام مسلمامانان واجب الحجِّ دنیای اسلام در آن گِرد می‌آیند، علاوه بر فلسفه اخلاقی


1- برای آگاهی بیشتر درباره آیه مورد بحث به مآخذ زیر مراجعه شود:
الف- جمال‌الدین مقداد بن عبدالله السیوری، متوفی به سال 826 ه-. کنز العرفان فی فقه القرآن تحقیق از: شیخ محمدباقر شریف‌زاده، طهران، مکتبةالمرتضویة، 1342 ش- 1384 ه-. ق دو جلد در یک مجلّد ج 1، ص 302
ب- جواد الکاظمی، مسالک الافهام إلی آیاتِ الاحکام، تصحیح از محمدتقی کشفی، طهران، مکتبةالمرتضویه، ج 2، صص 197 و 198
ج- الشیخ مسعود سلطانی، أقصی البیان فی آیات الأحکام، بدو تاریخ چاپ، ج 1، صص 372 و 377
د- ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشری، تفسیر الکشاف عَنْ حقائق التنزیل وعیون التأویل فی وجوه التأویل معروف به: تفسیر کشاف، افست تهران، انتشارات، آفتاب در چهار مجلّد ج 1، ص 347
ه-- علاءالدین علی‌بن محمدبن ابراهیم بغدادی معروف به: الخازن، تفسیر الخازن، مُسمّی به: لُباب التأویل فی معانی التنزیل، سال تألیف 735 ه- چاپ مصر، مطبعة مصطفی محمد 7 بخش، در چهار جلد ج 1، ص 154
2- فیض کاشانی از علمای قرن یازدهم هجری، الصافی فی تفسیر القرآن، از انتشارات کتابفروشی اسلامیه در 3 مجلد، ج 1، ص 176
3- معین‌الدین محمدبن محمود نیشابوری، تفسیر بصائر یمینی، تصحیح دکتر علی رواقی، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1359، ص 247

ص: 12
و جنبه‌های سیاسی و فرهنگی، این کنگره عظیم طرح‌ریزیِ یک اقتصادِ عمومی را برای جهان اسلام بکند و با همکاری و همفکری تمامِ مسلمانان، پایه‌های اقتصادیِ‌جوامع اسلامی ریخته شود تا با مبادلاتِ تجاری میانِ مسلمین، اقتصادِ نیرومندی به‌وجود آید که مسلمانان از بیگانگان بی‌نیاز گردند. (1) ابن عربی نوشته است: (2) سوق عُکاظ- مجنَّة- ذوالمَجاز، در جاهلیت بازارهایی بوده و اعراب جاهلی، در این بازارها داد و ستد می‌کردند. بعدها تصور می‌شد که در اسلام، تجارت در این بازارها در ایام حج گناه است. این آیه نازل شد تا معلوم گردد که در زمان حج با انجام مراسمِ حج و ادای واجبات حج، تجارت و داد و ستد، اشکالی ندارد. البته برخی هم گفته‌اند: «إنّ الحجَّ دونَ تجارةٍ أفْضَلُ».
سخن ابن عربی را نویسنده تفسیر الخازن هم گفته و افزوده است: «تجارتی که خلل و نقصانی در اعمالِ حج وارد کند، مباح نیست و اولی ترکِ آن تجارت است و حج بدون تجارت اولی است.»
«وقال بعض العلماء أنّ التجارة إنْ وقعت نقصاً فی اعمال الحج، لم تکن مباحةً و إن لم تقع نقصاً فیه کانت من المباحات الّتی الأولی ترکها لتجرید العبادة عن غیرها؛ لأنّ الحجَّ بدون التجارةِ أَفْضَلُ وأَکملُ
». (3) ابوبکر عتیق سورآبادی، در ترجمه آیه مورد بحث می‌نویسد: (4) «نیست بر شما بزه،


1- فی ظلال القرآن، ج 1، ص 283
2- احکام القرآن، ج 1، ص 135
3- احکام القرآن، ج 1، ص 135
4- ابوبکر عتیق سورآبادی، تفسیر سورآبادی، ظاهراً در قرن ششم هجری نوشته شده، چاپ عکسی از روی نسخه‌ای کهن، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران 1353، ج 1، صص 111 و 112

ص: 13
بدانچه بجویید افزونیِ نعمت از خدای شما در سفر حج ...»
و سپس در تفسیر آیه افزوده است: «این آیه در شأنِ گروهی آمده که پنداشتند در سفرِ حج، تجارت نشاید که گفتندی آن سفر، خالصاً خدای راست و در آن سفر، طلب دنیا نشاید و تجارت را شأنِ مزدوران و جَمّالان و حَمّالان می‌دانستند.»
نویسنده کتاب «اقصی البیان» هم نوشته است: (1) «در جاهلیت، تجارت در وقت حج روا نبود ولی اسلام آن را روا شمرد. البته با توجه به دستور لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ ... که بالایِ نفیِ جنس گفته شده است.» وی افزوده است که جمله «أَنْ تَبْتَغُوا» در عبارت «لَیْسَ علیکم جناحٌ أن تبتغوا فضلًا ...» در محلّ نصب است، بنا به تقدیر «فی» و به اصطلاح منصوب به نزعِ خافض است و اصل آن چنین بوده است: «لیس علیکم جُناحٌ فی أن تبتغوا فضلًا ...».
جَصّاص (متوفای سال 370 هجری)، در بحث از آیه مزبور، نوشته است:
«عرب‌ها پس از اسلام به قیاس دورانِ‌جاهلی، در هنگام حج، تجارت را رها می‌کردند تا این‌که آیه مزبور نازل شد و تجارت را در هنگام حج روا شمرد.»
جصّاص استدلال کرده به این‌که در آیه 28 سوره حج، کلمه «منافع» در عبارتِ لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ ... عام است و شامل منافع دنیوی و اخروی می‌شود و تخصیص ندارد. با توجه به این‌که آیه وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبا بخشی از آیه 275 سوره بقره نیز عام است و حجاج را مستثنی نکرده و دلالت می‌کند بر این‌که حج مانع تجارت نیست. (2) دنباله آیه مورد بحث (آیه 198 سوره بقره) چنین است:
... فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ ...؛ یعنی وقتی از عرفات کوچ کردید، خدا را در مشعرالحرام یاد کنید.
نویسنده کتاب «لسان التنزیل» نوشته است: (3) «الإفاضة؛ به انبوهی باز گردیدن، فَإِذا أَفَضْتُمْ یعنی چون به انبوهی باز گردید.»
ابوبکر عتیق سورآبادی هم نوشته است: (4) «چون به هم باز گردند، از عرفات سوی مُزدلفه و آنگاه باشد که از عرفات به مزدلفه درآیند».
ابن عربی، نوشته است: (5) «افاضه» در لغت، حرکت سریع است و افزوده است که خداوند در قرآن، وقتِ إفاضه و حرکتِ دسته‌جمعیِ از عرفات را مشخص نکرده، لیکن پیامبر (ص) با عمل خود، آن را بیان کرده است و آن حضرت در عرفات «وقف حَتّی غَربَتِ الشَّمسُ قَلیلًا وَ ذَهَبَتِ الصُّفْرَةُ وَغَابَ الْقُرْصُ».
بیضاوی در تفسیر خود، ذیل ... فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ ... نوشته است: (6) «أفضتم مِن أفضَتَ الماء إذا صَبَبْتَهُ بکثرةِ بوده و مفعول فعل «أفَضْتُم» محذوف است و اصلِ آن «أفضتم أنفسَکُم» بوده است. در واقع همان مفهومِ انبوهی و فراوانی و لبریز شدنِ از فراوانیِ


1- اقصی البیان، ج 1، ص 378
2- قرآن مجید پس از این که در آیه: وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالًا وَعَلی کُلِّ ضامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ سوره حج: 27 به ابراهیم دستور می‌دهد که با صدای بلند به مردم ندا در ده تا مناسک حج به‌جا آورند و قصد خانه کنند. در آیه بعدی، خدای بزرگ منافع حج را بر می‌شمارد و می‌گوید: لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلی ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الأَنْعامِ فَکُلُوا مِنْها وَأَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِیرَ حج: 38. در این آیه کلمه «منافع» نکره است و به صورت جمع بیان شده و به طور مطلق ذکر شده و افاده عموم می‌کند و می‌تواند هم منافع دنیوی را شامل شود که حوائج گوناگون و نیازمندی‌های همگانی را در بر گیرد و هم می‌تواند منظور از «منافع» منافع اخروی باشد.
کلمه «منافع» نکره آمده تا بر کثرت دلالت کند؛ یعنی هم منافع دنیوی را شامل شود و هم اجر اخروی را؛ مانند عفو و مغفرت؛ زیرا عبادت‌ها معنویت ایجاد می‌کند و انسان می‌سازد و اثرش در گفتارها و کردارها نمونه می‌گردد و انسان‌ها به سیر فلاح و رستگاری می‌روند.
از طرفی در این کنگره بزرگ، اقوام مختلف گرد هم می‌آیند، اقوامی که معبود همه‌شان یکی است، افکار همه یکسان است، قبله همه کعبه است، وحدت فکری دارند، وحدت کلمه دارند. در نتیجه اتحاد، می‌توانند در حل مشکلات اقتصادی یکدیگر، یاور هم باشند، مشکلات همدیگر را حل کنند و در نتیجه بهره‌های مادی نصیب ملت‌های مسلمان بشود.
این است که قرآن به‌طور کلی و مطلق گفته است: لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ. تا هر گروهی به حسب استعداد و نیاز و دریافت خود، بهره گیرند. برای آگاهی بیشتر رجوع شود به: فی ظلال القرآن، ج 5، ص 595
3- لسان التنزیل / زبان قرآن تألیف قرن چهارم یا پنجم هجری، به اهتمام دکتر مهدی محقق، از انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم 1355 ه-. ش، ص 210
4- تفسیر سورآبادی، ج 1، ص 112
5- أحکام القرآن، ج 1، ص 137
6- ابوسعید عبدالله بن عمربن محمد شیرازی بیضاوی، متوفی به سال 791 ه-، «تفسیر انوار التنزیل واسرار التأویل» معروف به: تفسیر بیضاوی، چاپ مصر، مطبعه مصطفی محمد، ج 1، ص 226

ص: 14
جمعیت را، بیضاوی نیز باز گفته است.»
ابو السعود هم، در تفسیر خود، تقریباً همان مطلب را نوشته و سخن وی چنین است: (1) «فاذا أفضتم من عرفات: ای دفعتم منها بکثرة. مِنْ أفضت الماء: إذا صببته بکثرة».
فاضل مِقداد هم نوشته است: (2) «الإفاضة: الدفع بکثرة من إفاضة الماء وهو صبّه بکثرة».
و اصل جمله «أفَضْتُم أنْفُسَکُم» بوده؛ یعنی مفعولِ فعل حذف شده است. وی می‌افزاید:
«عرفات، (3) نام سرزمینی است و به صیغه جمع آمده و مفردِ آن، عرفه است؛ همچون اذرعات (4) و قِنِّسرین (5) که به صیغه جمع آمده و در واقع مُلحقِ به جمع می‌باشد و مفرد، منظور نظر است.»
وقوف در عرفات در روز عرفه، از واجبات است و رکنِ حج به شمار می‌آید و با ترک آن، حج باطل می‌شود؛ زیرا به گفته پیامبرخدا (ص): «الحجّ عرفَةُ.» (6) قرآن‌کریم نیز وقوف به عرفه را از فرایض حج دانسته و درآیه بعد از آیه مزبور، گفته است: ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفاضَ النَّاسُ (7)
که «افیضوا» به صیغه امری بیان شده با حرف عطف «ثُمَّ» که بر تَراخی دلالت می‌کند و مستلزم وجود در آن مکان و وقوف در آن سرزمین است؛ (8) یعنی از همانجا که مردم کوچ می‌کنند (از عرفات به مشعر و از مشعر به سرزمین منا) کوچ کنید.
این آیه، در واقع یک عادتِ جاهلی را نفیِ کرده است؛ زیرا در جاهلیت، اشراف در مسیری اختصاصی، کنار از بستر رودی که مردم در آن به سوی مشعر جاری بودند و در حرکت، حرکت می‌کردند ولی اسلام دستور داد که أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفاضَ النَّاسُ؛ یعنی از همانجا که خلق در حرکت هستند، شما هم حرکت کنید؛ یعنی همه مسلمان‌ها باید در عرفات وقوف کنند و سپس به سوی مشعر بیایند و از آنجا به سوی منا کوچ نمایند.
می‌دانیم که حرف عطفِ «ثُمّ» برای تراخیِ زمانی است و ترتیب را می‌فهماند؛ یعنی تراخیِ زمانی، بَیْن الإفاضتین و می‌دانیم که «افاضه» به معنای حرکت بعدالوقوف است.
این دستور، بریکی دیگر از عادات قریشیان، که خود را سرپرستان کعبه می‌شمردند و فرزندان ابراهیم و برای دیگر عرب‌ها، مقام و مرتبتی قائل نبودند و آنان را به چیزی نمی‌شمردند، خطّ بطلان کشید.
قریشیان در عرفات وقوف نمی‌کردند؛ زیرا وقوف به عرفات را از محیط حرم بیرون می‌دانستند و انجام نمی‌دادند ولی قرآن دستور داد که باید در مراسمِ حج، یک‌نواختی و هماهنگی وجود داشته باشد و مسلمانان همه در یک‌جا وقوف کنند و پس از وقوفِ در عرفات، همگی به سوی مَشعر بیایند و از مشعر به سوی منا، کوچ کنند.
اسلام خواسته است بدین وسیله با این دستور، انسان‌ها را از خود برتربینی و افکار و خیالاتِ واهی برکنار دارد و با قریشیان که به نَسَبِ خود می‌بالیدند و با مردم دیگر قبایل در یک‌جا، گِرد نمی‌آمدند، مبارزه کند، این بود که دستور ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفاضَ


1- ابوالسعود محمدبن محمد العمادی، متوفا به سال 951 ه-. تفسیر ابی‌السعود، المسمّی «إرشاد العقل السلیم الی مزایا القرآن الکریم» تحقیق از: محمد محمد عبداللطیف، الطبعة الاولی، 1347 ه-- 1928 م، المطبعة المصریّة بالازهر الشریف بمصر، ج 1، ص 159
2- کنز العرفان، ج 1، ص 303
3- عرفات جمع عرفه است و سرزمین مخصوص نزدیک مکه را عرفات گویند و روز نهم ذی‌حجه را نیز روز عرفه گویند. در وجه تسمیه آن، نویسنده تفسیر خازن، در جلد یکم، ص 155 از قول عطاء، نقل کرده که جبرئیل مناسک را به ابراهیم نشان می‌داد و از او می‌پرسید: «عَرِفتَ»؟ او هم می‌گفت: «عَرِفتُ» و لذا آن مکان را، «عرفات» گفتند و عرفات محل آگاهی است، همان‌طور که «مشعر» جایگاه شعور است و شعور است که یکی را پلید و دیگری را پاک، یکی را آزادی‌خواه و دیگری را ستمگر می‌کند. مشعر بر وزن مَفعل از ماده «شعاره» به معنای علامت است؛ زیرا آنجا نشانه‌ای است برای عبادت، آنجا سرزمین شعور و خودآگاهی است، اول باید شعور باشد تا آدمی به شناخت برسد «سُمّی المشعر الحرام لانّه معلم للعباده» ر. ک. به: لسان العرب، ذیل ماده شعر
به مشعر، مزدلفه هم گویند از ماده «ازدَلَفَ» ای: دَنا. لأنّ الناس یدنو بعضهم إلی بعضٍ.
4- اذرعات: ملحق به جمع مؤنثِ سالم است. اسم محلی است در شام. اذرعات جمع اذرعه است. اذرعه جمع ذراع می‌باشد. برای آگاهی بیشتر رجوع شود به: شرح ابن‌عقیل برالفیه ابن‌مالک، چاپ مصر، تحقیق محمد محی‌الدین عبدالحمید 1387 ه-- 1958 م، ج 1، ص 67 و جلد یکم ص 51. اوضح المسالک إلی الفیة ابن‌مالک، تألیف ابومحمد عبدالله جمال الدین بن یوسف احمد بن عبدالله بن هشام، متوفا به سال 761 ه-، تحقیق از محمد محی‌الدین عبدالحمید، بیروت، الطبعة الخامسه 1966 م، ج 1، ص 51
5- قِنِسرین: شهری بوده در سوریه میان حلب و حمص، نزدیک عواصم.
6- به نقل از پاورقی کنزالعرفان، ج 1، ص 303
7- بقره: 199
8- فاضل مقداد در جلد یکم ص 303 کنزالعرفان نوشته است: «... ولا خلاف فی وجوبه».

ص: 15
النَّاسُ ... صادر شد؛ زیرا به قول سید قطب، اسلام نَسَب و طبقه نمی‌شناسد. اسلام همه مردم را یکسان می‌داند؛ «إنّ الإسلام لا یعرف نسباً ولا یعرف طبقةً، إنّ الناس کلّهم واحدة». (1)و از آنجا که هدف اصلی، انسان‌سازی و پیشرفت و تعالی روحی انسان‌هاست، قرآن مجید در بخشِ پایانیِ آیه مورد بحث، دستور داده که از این افکار و خیالات نادرستِ جاهلی دوری کنید و این عصبیت جاهلی را از خود دور سازید؛ زیرا حج می‌خواهد درسِ‌مساوات و برابری به انسان‌ها بیاموزد. این است که می‌گوید: ... وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ از خدا طلب آمرزش کنید و از گذشته بد خود پشیمان شوید و از خدا بخواهید که در شما، اراده‌ای به وجود آورد که گِرد ناشایست‌ها نگردید؛ زیرا خدا «کثیر المغفرة و واسع الرحمة» است.
زجاج (متوفای سال 311 هجری) ذیلِ عبارت ... وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ نوشته است: (2) «سَلُوه أن یغفر لکم مِن مخالفتم الناس فی الإفاضة والموقف».
بیضاوی هم در تفسیرش، تقریباً همان مطلب زجاج را نوشته و مضمون آن چنین است: (3) «از جاهالیتِ خود، در تغییرِ مناسک، استغفار کنید.»
و چه خوب است که انسان‌ها در آن حالت روحانی و در آن شب تاریخی و هیجان‌انگیز (/ شب دهم ذی‌حجّه) اندیشه و فکر و شعور تازه‌ای در دورنشان به‌وجود آید و حالتِ آگاهی در آنان پیدا شود، مگر نه این است که کلمه «مَشْعَر» از ماده «شعور» است و آنجا «مَعْلَم» و نشانه‌ای است از این مراسم پرشکوه حج که جذبه روحانی و معنوی دارد و محیط بسیار آماده‌ای است برای معرفتِ پروردگار و شناسایی ذاتِ پاک او. (4) معنای لغوی کلمه «افاضه» از جنبه بلاغی در خور اهمیت است؛ زیرا کلمه «افاضه» از «أفاضَ الماءُ: إذا صبَّه بکثرةٍ» می‌باشد و در این آیه خلق، به رودخانه‌ای تشبیه شده و در واقع قرآن گفته است: هنگامی که این رودخانه عظیم (/ مردم) از سرزمینِ عرفات به جوشش و جریان افتاد، در آستانه مشعرالحرام خدا را به توحید و تعظیم یاد کنید؛ «فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ»، آنچنان که خداوند شما را به راه آورد و به راهِ راست، هدایت کرد. «واذکروه کما هداکم»، هرچند که پیش از این، شما از شمارِ گم‌گشتگان بودید. (5) «وَ إِنْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّین».
در آیات بعد هم که بخشی از مراسم حج بیان شده، نکات جالب توجهی وجود دارد. آیه 200 سوره بقره چنین است:
فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْراً فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا وَما لَهُ فِی الآْخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ. (6) «چون آداب و مناسک حج را انجام دادید، به جای یاد از پدرانتان، بلکه از آن هم بیشتر، ذکر خدا گویید. (اعراب جاهلی پس از پایان مراسم حج، مفاخر موهوم آباء و اجدادی خود را برشمردند و به آن‌ها


1- فی ظلال القرآن، ج 1، ص 288
2- زجاج، معانی القرآن و إعرابه، شرح و تحقیق از: دکتر عدالجلیل عبده شَلَبی، از منشورات مکتبة العصریه، بیروت- صیدا در 2 جلد، ج 1، ص 264
3- تفسیر بیضاوی، ج 1، ص 227
4- برای آگاهی بیشتر رجوع شود به: مسالک الأقهام ج 2، ص 209
5- برای آگاهی بیشتر رجوع شود به: تفسیر الخازن، ج 1، ص 157
6- بقره: 200

ص: 16
می‌نازیدند) برخی از مردم دعا می‌کنند که خدایا! در دنیا به ما بده و در آخرت بهره‌ای ندارند.»
در آیه بعدی قرآن مجید گفته است:
وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِی الآْخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النَّارِ. (1) «دسته دیگر از مردم می‌گویند: ای خدا! ما را از نعمت دنیا و آخرت، هر دو، بهره‌مند گردان و از عذابِ آتش دوزخ هم نگاه‌دار.»
در این دو آیه نیز، که بخشی از مراسم حج بیان شده، باز هم هدف اصلی اسلام این است که انسان‌ها را به یاد خدا اندازد و قلب‌ها را متوجه خدا کند و یک عادت نکوهیده عربِ جاهلی را از میان بردارد؛ زیرا عرب جاهلی، برای حج خود رسالتی قائل نبود و از انجام مراسم حج، هدف انسانی نداشت. پس از پایان مراسم حج، در اسواق عُکاظ و مجنّه و ذی‌المجاز- که تنها برای داد و ستد بود- حضور می‌یافت و در باب مفاخر آباء و اجداد خود سخن می‌گفت و به انساب خود می‌بالید ولی قرآن این عادت نکوهیده آنان را، پس از پایان مراسم حج، نکوهش کرد و آنان را به ذکر خدا متوجه ساخت و گفت: فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ ... یعنی، آنگاه که مناسک حج را انجام دادید و از عبادات مربوط به حج فارغ شدید، ذکر خدا گویید؛ زیرا ذکر خداست که آدمی را تعالی روح می‌بخشد و نه یاد از پدران و اجداد کردن و به آنان بالیدن.
در واقع هدف اصلی این است که ارزش‌ها تغییر یابد و ارزش انسان در داشتن تقوا و پیوند با خدا باشد، نه افتخار به آباء و اجداد. (2) ابن قتیبه (متوفای سال 276) ذیل بحث از: فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ ... نوشته است: (3) «در جاهلیت پس از فراغ از مراسم حج، اعراب جاهلی از پدران خود یاد می‌کردند و کارهای برجسته و نیک آنان را ذکر می‌کردند «فیقول أحدهم: کان أبی یَقری الضَیْف ویَصِل الرحم ویَفْعَلُ کذا و کذا»
زجّاج نیز در بحث از آیه مزبور می‌نویسد: (4)... مَناسِکَکُمْ ... ای متعبّداتکم الّتی أمرتُمْ بها فی الحجّ. ... فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ. .. زجّاج هم موضوع توقف عرب جاهلی را پس از انجام مراسم و مناسک حج و برشمردنِ فضایل آباء و محاسن پدران را بازگفته و توضیحاتی هم افزوده و مثلًا گفته است: کلمه «أشّد» در جمله «أو أشدّ ذکراً» محلًا مجرور است؛ زیرا عطف است بر کلمه «ذکر» ماقبل ولی چون غیر منصرف (5) است، جرّ آن به فتح می‌باشد، لیکن دکتر عبدالجلیل عبده شَلَبی- که کتاب زجّاج را تصحیح کرده و توضیحاتی بدان افزوده است- در پاورقی صفحه 264 جلد یکم، نوشته است:
«کلمه أشدّ، در محلّ مفعول مطلق است؛ یعنی کمله أشدّ صفت برای مفعول مطلق محذوف می‌باشد و تقدیر آن چنین است: ذکراً أشدّ من ذکرکم آباءکم.»
مکّی‌بن ابوطالب (متوفای به سال 437


1- بقره: 201
2- برای آگاهی بیشتر رجوع شود به: فی ظلال القرآن، ج 1، صص 289 و 290
3- ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه، تفسیر غریب القرآن، تحقیق از: السید احمد صَقر، دار احیاء المکتب العربیه، مصر، 1378 ه-- 1958 م، ص 79
4- معانی القرآن وإعرابه، ج 1، ص 264
5- کلمه «أشدّ» بر وزن افعل است و غیرمنصرف می‌باشد.

ص: 17
هجری)، تقریباً همان مطلب زجّاج را تکرار کرده و گفته است: (1)
کلمه «أشدّ»، در موضع جرّ است؛ زیرا عطف بر کلمه «کَذِکْرِکُمْ» می‌باشد و جایز است که منصوب باشد بنابر إضمار فعل و تقدیر آن، چنین می‌باشد: «أذکروه ذکراً أشدّ ذکراً من ذکرکم آباءکم».
بنابراین، کلمه «أشدّ»، نَعت است برای مصدر «ذکراً» که در معنای حال است و تقدیر آن: «أذکروه مبالغین فی الذکر له» می‌باشد.
ابن‌عربی هم در بحث از آیه مزبور نوشته است: (2) قضاء، یعنی به‌جا آوردن و در مورد عبادات آن است که در وقت خود انجام شود و معنای صحیح «فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ ... یعنی: «اذا فعلتم منسکاً من مناسک الحج فاذکروا الله»؛ یعنی در موقع احرام، تلبیه و در هنگام رمی، تکبیر و در وقتِ قربانی، بسم‌الله گفتن لازم است.
نویسنده کتاب «کنز العرفان» هم در بحث از آیه مزبور نوشته است: (3) در این آیه کلمه «مناسک» جمع است و اضافه شده و افاده عموم می‌کند؛ یعنی به‌طور کلی تمام اعمال حج.
نویسنده کتاب مزبور- فاضل مقداد- افزوده است که منظور از «ذکر» هم، گواین‌که ذکر لسانی است ولی در اصل ذکر قلبی منظور است؛ زیرا ذکر لسانی ترجمانِ ذکرِ قلبی است و آگاهی دهنده درون و روح آدمی است و البته به یادِ خدا بودن، باید مستمر باشد و بنده واقعی نباید از یاد خدا غافل باشد.
شیخ طبرسی هم ذیل بحث از آیه مزبور نوشته است: (4) مناسک جمع منسک است و «المنسک إما مَوْضِعُ النُسُک أو مَصْدرُ جمع لأنّه یشتمل علی أفْعالٍ؛ یعنی: إذا فرغتم مِن أفعال الحجّ فَاذْکُرُوا اللَّهَ ....
علّامه جواد کاظمی (متوفای قرن یازدهم هجری)، ضمن بازگفتن مطالب دیگران، خود نیز افزوده است: (5)
مناسک جمع «منسک» است که ریشه کلمه «نسک» است. والنسک فی الأصل: غایة العبادة وشاعَ فی الحجِّ وأعمالِه. اطلاق کلمه بر عبادت، همچون اطلاق مصدر است بر مفعول و در واقع گفته شده است: «إذا فعلتم أفعالکم الّتی کانت عبادة ...».
و افزوده است که قرآن در هر موردی می‌خواهد انسان بسازد و به انسان‌ها درس بدهد و روی همین اصل است که قرآن گفته است: فَاذْکُرُوا اللَّهَ؛ «ارتباط خود را با خداوند قطع نکنید، همیشه به یاد خدا باشید.»
شیخ مسعود سلطانی، در بحث از ... فَاذْکُرُوا اللَّهَ ... گفته است: (6)
«این بخش از دستورالعمل قرآنی، از آن جهت حایز اهمیت است که عرب پیش از اسلام، چون پس از فراغ از حج، به ذکر پدران و اجداد خویش می‌پرداخت و از جود و دلاوری و حماسه‌آفرینی آنان سخن می‌گفت، اسلام آنان را از چنین تفاخری منع کرد و گفت: ... فَاذْکُرُوا اللَّهَ ... که منظورِ اصلی، ذکر قلبی است. گو این‌که ذکر زبانی هم، ترجمانِ ذکر قلبی است.»
قرآن مجید، ذکر گویان را به دو دسته تقسیم کرده و متذکّر شده است: «دسته‌ای از اینان،


1- مکی‌بن ابی‌طالب القبسی. مُشکل إعراب القرآن، تحقیق از: یاسین محمد السواس، دمشق 1394، ه-. ق 1974 م، ج 1، ص 140
2- احکام القرآن، ابن عربی، ج 1، ص 140
3- کنزالعرفان، ج 1، صص 307 تا 310
4- امین‌الدین بوعلی الفضل بن الحسن الطبرسی، تفسیر جوامع الجامع، مقدمه و تصحیح از: دکتر ابوالقاسم گُرجی، از انتشارات دانشکده الهیات و معارف اسلامی تهران، اسفند 1347 جزء اول وجلد دوم از انتشارات دانشگاه تهران، اسفندماه 1359 ه-. ش، ج 1، ص 112
5- مسالک الافهام، ج 2، ص 215
6- اقصی البیان، ج 1، صص 383 و 384

ص: 18
هدفشان از ذکر، اغراض دنیاوی است و می‌گویند: خدایا! در دنیا به ما بده و برای این دسته لَیْسَ لَهُمْ فِی الآْخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ.» (1) دسته دوم کسانی هستند که می‌گویند: «ای‌خدا! ما را از نعمت‌های دنیوی و اخروی بهره‌مند گردان و از عذاب آتش دوزخ، نگهدار.
بد نیست که بدانیم در آیه ... فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا وَما لَهُ فِی الآْخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ. (2) مفعولِ دوم فعل «آتِنا» محذوف است و حذف مفعول در اینجا، از جنبه بلاغی، اهمیت دارد و حذف در این آیه، ابلَغ است؛ زیرا اگر انسان بخواهد تمام خواسته‌های خود را بگوید، جمله مُطنَب می‌شود و مطلب به درازا می‌کشد و ذکر بعضی از خواسته‌ها نیز، تخصیصِ بدون مُخَصّص می‌شود. بنابراین، حذف مفعول، ابلَغ است.
ولی در آیه وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِی الآْخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّار (3) ذکر کلمه «حَسَنَةً» بهترین تعبیر است و جنبه شمول دارد و لذا قرآن هم گفته است: ... رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِی الآْخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ ....
قرآن مجید در آیه بعد (4) (بقره: 203) نیز بخشی از مراسم حج را باز گفته و سرانجام به انسان‌سازی پرداخته است؛ زیرا در پایان آیه، خدای بزرگ دستور داده که ختم مراسم حج باید با ذکر خدا و تقوا، همراه باشد؛ یعنی باید خدا را در روزهای معیّنی که در اصطلاح، «ایام تشریق» (5) نام دارد و واقعاً روشنی‌بخش روح و جان انسان است، یاد کنید و به یاد او باشید و ذکر او را بر زبان جاری سازید.
بخشِ پایانیِ آیه ... واتّقوا الله ... در واقع تحریض و تشویقی است بر مُلازم بودنِ تقوا؛ یعنی خدا در ضمن، به انسان‌ها می‌گوید: ای انسانی که آمدی و رنجِ سفر بر خود هموار کردی، سعی کن که تقوا را پیشه خودسازی و با روحی پاک، در آینده نیز از ارتکاب گناه اجتناب کنی.
بنابراین می‌گوییم: بدین وسیله خدا خواسته است که حج‌گزاران دارای روحی پاک از آلودگی‌ها شوند و ... واتّقوا الله ... را شعار خود سازند، این است که می‌گوییم: به یاد خدا بودن و ذکر خدا گفتن و در بخش پایانی آیه، از تقوا سخن گفتن و جمله ... واتّقوا الله ... را به کار بردن، از ویژگی‌های اسلام است.
اصل حج در اسلام به وسیله آیه ... وَلِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا ... (6)
تشریع شده و به‌قول ابن‌عربی، (7) آیه مزبور بر وجوب حج دلالت می‌کند؛ زیرا در زبان عربی، وقتی می‌گویند: «لِفلانٍ علّیَ کَذا» وجوب آن چیز مؤکّدتر شده و این‌گونه بیان، بلیغ‌ترین الفاظ وجوب است و تأکیدی است برای الزام حج.
نویسنده کتاب «اقْصَی البیان» هم بر آن است (8) که: از جمله خبریّه وَلِلَّهِ عَلَی النَّاسِ امر، مؤکّدتر و بلیغ‌تر و شدیدتر استنباط می‌شود تا وقتی که به صیغه امری باشد. از طرفی، جمله اسمیه بر دوام و ثبات دلالت می‌کند و در واقع باید گفت که مطلب بدین صورت بیان شده است: «حج گزاردن حقی


1- بخش پایانی آیه 200، سوره بقره چنین است: وَما لَهُ فِی الآْخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ. و خلاق یعنی حظ و نصیب و به قول زجاج «الخلاق: النصیب الوافر من الخیر». ر. ک: معانی القرآن واعرابه، ج 1، ص 265
2- بقره: 200
3- بقره: 200
4- آیه این است: وَاذْکُرُوا اللَّهَ فِی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ وَمَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ لِمَنِ اتَّقی وَاتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ.
5- ایام تشریق: عبارت است از روزهای 11، 12 و 13 ماه ذی‌حجه و چه اسم با مسمایی است؛ زیرا این ایام روشنی‌بخش جان و روح انسان‌هاست و چه بسا انسان‌هایی که در پرتو این مراسم عالی و یاد خدا بودن، روح و روانشان روشن گردد.
6- آل‌عمران: 97
7- احکام القرآن، ج 1، ص 285
8- اقصی البیان، ج 1، ص 345

ص: 19
است از آنِ خدا، در عهده مردم».
در آغاز گفته شده وَلِلَّهِ عَلَی النَّاسِ، از این سخن چنین استنباط می‌کنیم که حج باید فقط برای خدا باشد و نه چیز و یا کسی دیگر. بی‌مناسبت نیست که بدانیم مطلب به‌طور عموم عَلَی النَّاسِ و به صورت جمله اسمیه بیان شده و سپس بدان تخصیص داده شده است؛ مَنِ اسْتَطاعَ و این خود دلیلی است بر وجوب حج؛ زیرا تفصیل بعد از اجمال است؛ یعنی ابهامی است که بعد تبیین شده، یعنی جمله در آغاز به صورتِ مُجمل و سپس به تفصیل آمده است و تمام این‌ها برای مزید تحقیق و تقریر است. با توجه به این‌که به قول فاضل (1) مقداد از جمله پایانی آیه وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ چنین استنباط می‌شود که خدای بزرگ، ترک حج را از اعظم کبائر شمرده است و در ردیف کُفر؛ یعنی از ترک حج به کفر تعبیر شده که چیزی هم بدتر از آن نیست.
به عبارت دیگر در پایان آیه، به جای این‌که مثلًا گفته شود: «مَنْ لَم یَحجّ ...» برای تأکید بیشتر در حج و برای اثباتِ وجوب حج، برای مستطیعی که حج نگزارد، گفته شده است: وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ.
هرکس وجوب حج را انکار کند و بدان کافر باشد، «فإنّ الله غنیٌّ عنه وعن حِجِّهِ وَعَمَلِهِ وَعَن جمیع خَلْقِهِ». (2) خلاصه این‌که، عبارت مطلقِ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ را جمله مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا مقیّد می‌کند و به قول ابوالبرکات ابن


1- کنزالعرفان، ج 1، ص 267
2- تفسیر الخازن، ج 1، ص 325

ص: 20
الأنباری، (1)کلمه «مَنْ» در جمله «مَنِ اسْتَطاعَ» ممکن است در محلّ جرّ باشد؛ زیرا بدل بعض از کلّ است از کلمه «الناس» و می‌توان آن را فاعل مصدر مضاف به مفعول؛ یعنی «حج البیت» دانست و مرفوع و ممکن است مرفوعیت «من» به سبب مبتدا بودن باشد؛ یعنی مَنِ شرطیّه، مبتدا واقع شده و فعل «اسْتطاع» هم در محلّ جزم است به «مَن» شرطیّه و جواب شرط هم محذوف می‌باشد و تقدیر جمله چنین است: «مَنِ استَطاع فعلَیْهِ الحَجُّ».
«هاء» در ضمیر «الیه» هم ممکن است به کلمه «حج» برگردد و می‌توان آن را به «بَیت» برگرداند.
دستورِ ... ولا یَجر منَّکُم شَنآنُ قومِ أنْ صَدُّوکُم عَنِ المسجدِ الحرام أنْ تَعْتَدوا ... (2)
بخشی از آیه 2 سوره مائده حائز اهمیت می‌باشد و انسان‌ساز و برای تعالی روح و فکر انسان‌ها بسیار ضروری؛ زیرا قرآن گفته است: مسلمان نباید کینه‌توز باشد و حوادث گذشته را در فکر خود، احیا کند و در صدد انتقام برآید و جالب‌تر این‌که در بخش پایانی آیه، برای تکمیل دستور قبلی، خدا گفته است:
... وَتَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَالتَّقْوی وَلا تَعاوَنُوا عَلَی الإِثْمِ وَالْعُدْوانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ. (3)
طبقِ این اصل (/ یعنی اصلِ تعاون) مسلمان موظف است که در کارهای نیک، تعاون داشته باشد و نه در کارهای نادرست، نه در اعمال ستمگرانه و ظالمانه.
متأسفانه، این اصل در جاهلیتِ قرن بیستم وجود ندارد؛ زیرا در مناسبات بین‌المللی، غالباً کشورهای هم‌پیمان و کشورهایی که با یکدیگر منافع مشترک دارند، در مسائل مهم، به حمایت یکدیگر بر می‌خیزند، بدون این‌که اصل عدالت را رعایت کنند و بی آن‌که ظالم و مظلوم را از یکدیگر تفکیک کنند و بدون این‌که مُحقّ و غیر مُحقّ را تشخیص دهند. در صورتی که اسلام به تعاون دستور می‌دهد و آن نوع از همکاری را می‌پسندد که در کارهای خوب باشد و بر مبنای عدل و نه در کارهای نادرست و برنامه‌های ظالمانه و ستمگرانه. اسلام به تعاونی که در برنامه‌ای مفید باشد دستور می‌دهد و نه در تعاون بر گناه و تعدّی و تجاوز.
و چه خوب است که این اصل اسلامی، رعایت شود و جوامع، با کسانی که در کارهای مفید گام بر می‌دارند، همکاری کنند و نه با ستمگران و متجاوزان.
در آیه إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذِی جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَالْبادِ وَمَنْ یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ (4)
خداوند مزاحمت و مخالفتی که کفار برای مؤمنان فراهم می‌کردند و مردم را از اطاعت خدا و ورود به مسجدالحرام- که عبادتگاه همه مردم است- باز می‌داشتند، بیان می‌کند و کیفرِ کار اینان را نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ دانسته است.
در این آیه، خدا مسجدالحرام را «خانه مردم» می‌داند و می‌گوید: این نمازگاه و این محلّ عبادت و این جایگاه، که محلّ برگزاری


1- ابوالبرکات ابن الأنباری، متوفای سال 577 ه-.- البیان فی غریب إعراب القرآن، تحقیق از دکتر طه عبدالحمید طه در 2 جلد، مصر، الهیئة المصریة العامة للتألیف والنشر، 1389 ه-- 1969 م، ج 1، صص 213 و 214
2- یعنی مبادا به خاطر دشمنی با گروهی که شما را در سال حدیبیه از آمدن به مسجدالحرام مانع شدند، وادار به تجاوز و تعدّی شوید.
ولا یجرمنّکم: أی لایحملنّکم: وادار نکند شما را. فعل «یَجرمَنّ»، مؤکد به نون تأکید است و ریشه آن «جَرَم» و در آیه، دو مفعول دارد؛ مفعول اول «کُم» و مفعول دوم «ان تعتدوا».
3- یعنی: در راه نیکی و تقوی، تعاون داشته باشید و در راه گناه و تعدّی همکاری نکنید و از خدا بپرهیزید که مجازات او شدید است.
4- حج: 25

ص: 21
اعمال حج هم هست، بومی و غیربومی، شهری و بیابانی، خودی و غریبه، در آن، دارای حقّ مشترک هستند و کسی حق ندارد خود را صاحب اختیار مسجد بداند؛ زیرا سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَالْبادِ؛ بومی و غیربومی، حق دارند که در آن مسجد، عبادت کنند و کسی را نرسد که ادعای امتیاز کند؛ زیرا خانه، بیت‌الله است و برای همه بندگان خداست.
و به قول سیدِ قطب: (1) «فهو بیت‌الله الذی یتساوی فیه عباد الله فلا یملکه أحدٌ منهم ولا یمتاز فیه أحدٌ منهم». قرآن کریم، آنان که از این راه منحرف شوند و در آنان اعوجاجی باشد، عذاب دردناک می‌چشاند. وَ مَنْ یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ.
جلوگیری و ممانعتِ از عبادتِ مردم در مسجد، تعدّی و تجاوز به حقّ خداست؛ زیرا در آیه، کلمه «سبیل» به «الله» اضافه شده و چنین استنباط می‌شود: آن کس‌که انسان‌ها را از عبادت در مسجدالحرام باز دارد و مانع گردد، آنان را از راه خدا باز داشته و به حقّ خدا تعدّی کرده است. (2) در این آیه، فعل مضارع «یصدّون» بر فعل ماضی «کفروا» عطف شده، برای بیان استمرار و مراد از فعل «یصدّون» حال و استقبال نیست بلکه استمرار «صدّ» است از راه خدا و لذا عطفِ آن بر فعل ماضی «کفروا» مستحسن است و به قول شیخ طوسی (3)فعلِ مضارع «یصدّون» بر فعل ماضی «کفروا» عطف شده تا بفهماند «وَمِنْ شَأنهم الصَدُّ» نظیر آیه الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ ....
ابوالبرکات، ابن الأنباری نوشته است: (4) «اگر واو در «و یصدّون» حرف عطف باشد، در این صورت عطف فعل مضارع بر فعل ماضی حمل بر معنی می‌شود و تقدیر آن، چنین خواهد بود: «إنّ الکافرین والصادّین». و چنانچه واو حالیه باشد، تقدیر عبارت چنین خواهد بود: «إنّ الذین کفروا صادّین عن سبیل الله».
زمخشری هم ذیل این آیه، در بحث از «... ویصدّون عن سبیل الله» نوشته است: (5) «أی الصُدود منهم مُستمر دائمٌ» و سپس توضیح داده است که: مثلًا وقتی می‌گوییم: «فلان یحسن إلَی الفقراء»، منظور حال و استقبال نیست بلکه قصدِ اصلیِ گوینده، استمرار احسان از اوست.
زمخشری در بحثِ از کلمه «الناس» هم نوشته است: (6) «ناس، هرکه نام مردم بر او اطلاق شود؛ خواه شهری باشد و خواه بیابانی و خواه مقیم باشد و یا غیرمقیم.»
خدای بزرگ، پس از آن‌که یک سلسله احکام و دستوراتی را برای بهبود وضع مردم و نیز آداب و مراسم حج بیان می‌کند، می‌گوید:
ذلِکَ وَمَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ. (7)
«این است (مراسم و آداب واجب حج) و هرکس شعائر خدا را بزرگ و محترم دارد، بداند که این (بزرگداشت) صفتی از صفات دل‌های باتقواست.»
اضافه شدنِ کلمه «تقوا» به کلمه «قلوب»، حکایت از این می‌کند که تقوا امری است


1- فی ظلال القرآن، ج 5، ص 591
2- مأخذ سابق، ج 5، صص 591 و 592
3- شیخ الطائفه طوسی، تفسیر التبیان، تصحیح و تحقیق از: احمد حبیب قصیر العاملی، مکتبة الأمین نجف اشرف، افست بیروت، در 10 جلد، ج 7، صص 271 و 272
4- البیان ...، ج 2، ص 173
5- کشاف، ج 3، ص 10
6- همان مأخذ و همان صفحه.
7- حج: 32

ص: 22
معنوی و قائم به دل، و غایت و هدف اساسی از انجام مناسک حج و شعائر آن، تقواست و انجام این مراسم حکایت از توجهِ به ربّ بیت و صاحبِ‌خانه و اطاعت از او می‌کند.
و آنگاه که بنده را ظاهراً و باطناً حالت تعظیم فرا گیرد و اخلاص نیت در او به وجود آید و روح او از ناپاکی‌ها زدوده شود، تعالی روحی در او ایجاد گردد.
و به قول ابن عربی، در جلد سوم، ص 1274 احکام القرآن: چون تعظیم و بزرگداشت از مقوله کارهای قلبی و درونی است؛ لذا تقوا به «قلوب» اضافه شده؛ زیرا حقیقتِ تقوا، در دل است و چنانچه تقوا در دل جایگزین شد، به دیگر اعضا هم اثر می‌کند.
هدف اساسی اسلام، در سفرخانه خدا، سَیر إلی الله است و حرکت به سوی صاحب‌خانه و نه‌خانه به تنهایی، و غرض اصلی تهذیب نفس است و تربیت روح و روان. اسلام می‌خواهد انسان‌ها را بسازد و بگوید سالِک إلی الله باید مشتهیاتِ نفسانی و لذّاتِ جسمانی را کنار بگذارد و نفس اماره را بکشد و تمام توجّهش به سوی خدا باشد.