یهود
آیا یهودیان مدینه از بنیاسرائیل بودهاند و یا عربهایی بودند که بر دین یهود گرویدند؟
گمان نمیبریم به آسانی بتوان به اطلاعاتی دست یافت که حقیقت وجود و تبار آنان در مدینه، در دوران کهن را نشان دهد؛ زیرا بررسی در این زمینه نیاز به متنهای تاریخی روشن و قابل اعتماد دارد که بررسیکننده، در آن به تجزیه و تحلیل بپردازد، در حالی متأسفانه در این زمینه اطلاعات و اسنادی در دست نیست. (1) لیکن باز این حقیقت نمیتواند ما را از اشاره به موارد خلاف در منابع، راجع به ریشه یهود و چگونگی فرود آمدن آنان در یثرب باز دارد. برخی از تاریخنگاران معاصرگفتهاند: یهود از جمله افرادی بودهاند که در سپاه نبونید، روزی که به تیما وارد شد، خدمت میکردهاند. آنان در تیما و دیگر موقعیتهای حجاز و نیز در یثرب سکونت گزیدند. (2) با توجه به اینکه در اخبار نوشتهشدهای که درباره نبونید وجود دارد، هیچگونه اشارهای به وجود یهودیان در لشکر او و یا سکونت دادن آنان در این دو سرزمین نشده است. (3) در صورتیکه این روایت درست باشد، شاید آنان تعدادی اندک بوده و نقش مهمی در آن لشکر را ایفا نمیکردهاند.
همچنین اشاره شده است که تعدادی از لوحهای نبطیان در حجر و در نقاط دیگر از سرزمین نبط، نامهای عبری بهدست آمده است که اشاره میکند صاحبان آنان از یهود بودهاند.(4) این نوشتهها به قرن نخست میلادی (تا سال 307) باز میگردد. (5) با وجودِ پناهندگان یهودی در سرزمین عرب، طبیعی به نظر میرسد که بعضی از
1- جواد: المفصل، ج 6، ص 511
2- جواد: المفصل، ج 6، ص 513
تیماء؛ شهری است پیرامون شام، میان شام و وادیالقری بر سر راه حاجیان شام و دمشق. امروزه این منطقه در بخش شمال غربی کشور عربستان سعودی در شمال شهر اعلاء قرار دارد که دارای زمینی حاصلخیز و پوشیده از کشتزار است. کحاله عمر: جغرافیة شبه جزیرة العرب، ص 129 تیماء یکی از شهرهای کهن به شمار میآید که دارای نقش گستردهای در تاریخ سیاسی و اقتصادی جزیرةالعرب داشته است. این ویژگی بهعلت قرار گرفتن این شهر بر راه تجارتی میان شمال و جنوب بوده است. الضاری، دکتر عبدالرحمان طیب: لمحات عن بعض المدن القدیمة فی شمال غربی الجزیرة العربیة، مقالهای که در مجله الداره، شماره 1، سال اول، 1395 ه-/ 1975 م، ریاض، ص 82 به چاپ رسید. برخی از سنگنیشتههایی که اخیراً در سال 1956 م. در حرّان بهدست آمد، اشاره به آن دارد که نبونید در تیماء شهری زیبا بنا نمود که در آن کاخی شبیه به کاخ بابل قرار داشت. انصاری، د. عبدالرحمن: همان مصدر و همان مکان.
نبونید یا نابونهید، یکی از پادشاهان بابل بهشمار میرفته است. او در سال 555 ق. م پس از سه نفر از خانواده نبوخذ نصر پادشاه مشهور بابل که مدت هفت سال فرمانروایی را در دست داشته و ظلمها و سختیها بر مردم وارد ساختند، به فرمانروایی رسید. او در سر کشورگشایی را میپرورانید و در این راستا شمال سوریه را تسخیر کرده و تا حماة رسید. سپس تا جنوب غزه پیش رفت و از آن پس متوجه سرزمین تیماء گردید. صالح، د، عبدالعزیز: الشرق الأذی القدیم. ج 1، صص 560 و 561.
3- Relation In Pre- Islamic Times by Josef Horovoty p 170.
جواد علی نیز آن را در کتاب المفصل خود در، ج 6، ص 513 نقل کرده است.
حِجْر: (به کسر حاء و سکون جیم): نام سرزمین ثمود وادی القری میان شام و مدینه. (یاقوت: معجم البلدان، ج 2، صص 220 و 221).
4- جواد: همان مصدر، ج 6، ص 513
5- جواد، همان مصدر، ج 6، ص 518؛ شریف: مکه والمدینه، ص 307
1- لاندو: الاسلام والعرب، ترجمه به عربی منیر بعلبکی، بیروت 1962 م. ص 16؛ جواد، همان مصدر، ج 6 ص 514 و نیز نظر شد به پاورقی شماره 1، همان مکان.
2- شنوده، الیهود، صص 29- 26؛ جواد، همان مصدر، ج 6، ص 511
3- شنوده، الیهود، ص 34
4- شنوده، همان مصدر.
5- همان مصدر.
6- سمهودی، وفاء الوفا، ج 1، ص 159
7- t Landav. R; Islam and th Arab p. 13 london 1958
و نیز نظر کنید به ترجمه عربی منیر بعلبکی بیروت 1962 م، ص 17
8- جواد، المفصل، ج 6، ص 513
1- سهیلی، الروض الأنف، ج 2، ص 250 و 251؛ سمهودی، وفاء الوفا، ج 1، ص 157
2- سهیلی، همان مصدر، ج 2، صص 250 و 251
3- سمهودی: همان مصدر، ج 1، ص 157
4- Donyy ,R .Die Isrealiten zu mekka ,s .
جواد علی آن را در کتاب خود المفصل: ج 6، صص 517 و 518 نقل کرده است.
نبوخذ نصر یا بختالنصر: پادشاه بابل لشکری به سوی فلسطین گسیل داشت و پادشاه یهودی آن را به قتل رسانیده و قوم او را در سال 597 ق. م. آواره ساخت صالح، د. عبدالعزیز، الشرق الاذی القدیم، ج 1، قاهره، 1977 م، ص 277.
5- ابن اسحاق، السیره، ج 1، ص 359؛ ابن حجر، الاصابه، ج 1، ص 222؛ سمهودی: وفاء الوفا، ج 1، صص 279 و 280؛ جواد، المفصل، ج 6، ص 514 به پاورقی شماره 1 همان صفحه مراجعه نمایید رستم، الروم، ص 24
6- ابن قتیبه، المعارف، ص 621
7- بلخی، البدء والتاریخ، ج 4، ص 31
8- سمهودی، همان مصدر، ج 1، صص 162 و 163
9- طبری، جامعالبیان، ج 3، صص 13 و 14
10- طبری، همان مصدر.
1- ابناسحاق، السیره، ج 1، ص 359؛ سمهودی: وفاء الوفا، ج 1، صص 279 و 280
2- ابنحجر، الاصابه، ج 1، ص 222
3- ابناسحاق، همان مصدر، ج 2، ص 359
4- سهیلی، الروض الأنف، ج 2، ص 289
5- جواد، المفصل، ج 6، صص 539 و 540
6- ابناسحاق، همان مصدر، ج 1، ص 12 و پس از آن؛ یعقوبی: تاریخ، ج 1، ص 259؛ جواد: همان مصدر، ج 6، ص 537 و دنباله آن.
7- یعقوبی، همان مصدر، ج 1، ص 257
8- یعقوبی: تاریخ. ج 2، صص 49 و 52. و جذام: همان عمرو بو عدیب بن حارث بن مرة بن أدد بن زید بن یثجب بن عریب بن زید بن کهلان بن سبأ است. ابن حزم، الجمهرة، صص 419 و 420. بهنظر میرسد بنیجذام در دوران امویان به شمال هجرت کرده و از نسب اصلی خود دور شدند. در این باره اشاره گردیده است که روح بن زنباع که خود از بنیأفصی بن حرام بن جذام به شمار میآمد، تصمیم داشت که نسب جذام را به مضر برگرداند و میگوید:
جذام بن اسده برادر کنانه و اسد هر دو فرزندان خزیمة بن معرکة بن الیاس بن مضر بودهاند. ابنحزم: همان مصدر، صص 420- 421.
1- یعقوبی: همان مصدر، ج 2، ص 52؛ ضیف د. شوقی، العصر الجاهلی، ص 239
2- ابن خلدون، تاریخ: ج 1، صص 95- 91، چاپ قاهره، 1355 ه-.
3- سمهودی، وفاء الوفا، ج 1، ص 161
4- ابناسحاق، السیره، ج 2، صص 359 و 360؛ شریف: مکه والمدینه، صص 296 و 297
5- کستر، الحیره ومکه، ص 11؛ شریف: مکه والمدینه، صص 306 و 320
6- شریف، همان مصدر، ص 320
7- بارتولد واسیلی ولادیمیر: تاریخ الحضارة الاسلامیه ترجمه به عربی از سوی حمزه طاهر، ط 3 قاهره، 1958 م. ص 33، برکلمان کارل، تاریخ الشعوب الاسلامیه، صص 119- 93
8- ولفنسون؛ تاریخ الیهود فی بلاد العرب، ص 17
1- سمهودی: وفاء الوفا، ج 1، ص 162. اما درباره نسب شعیب او پیامبر در قومی بود که به آن «حضورا» میگفتند. این قوم از بنیارفخشذبن یقطن ابن عابربن شالخبن الفخشذ و جرهم و حضرموت و سلف آنان از عموزادگان آنها به شمار میآمدند سرزمین حضورا در «رس» قرار داشت که همه جزو کفار و بتپرستان بودند. پیامبری از میان آنان برگزیده شد که نام او شعیببن ذی مهرع بود. آنان نیز همانند امتهای دیگر، پیامبر خویش را کشتند. ابن خلدون: تاریخ، چاپ قاهره، 1355 ه-، ج 1، ص 46. اشاره شده است که سرزمین جرهم در یمن بوده و به زبان عبری سخن میگفتهاند. متنی را که ابنخلدون آورده است نشان از آن دارد که حضورا را عموزادگان حضرموت و جرهم به شمار آورده است. بدین معنی که «حضورا» قبیلهای همانند قبیله جذام در جنوب بوده و ویژگیهای آن را داشته است. و نیز گفته شده است که سرزمین حضورا که همان رس است از آنِ حضرموت بوده است. جواد، المفصل، ج 1، ص 347. گفتارهایی که در این زمینه در دست ما میباشد، نگرشی گستردهتر بر جذام و حضورا بیش از ارتباط مکانی آنان به ما نمیدهد. افزون بر این همچنانکه پیش از این گذشت تنها ادعای بنیقریظه که آنان از نسل شعیب و از بنیجذام هستند را در دسترس خویش داریم. ابن حزم: الجمهره، ص 334؛ سمهودی: همان مصدر، ج 1، ص 162 همچنین در «جمهره» اشاره غیرمستقیمی را بر خویشاوندی جذام و حضورا، بهطوریکه نسب آنان در سبأ جمع میگردد، ملاحظه مینماییم. جذام همان بنیعدیبن حارثبن مرةبن أردبن زیدبن یشجب ابن عریببن زیدبن کهلانبن سبأ میباشند. ابن حزم: همان مصدر، صص 421- 418. اما نسب حضورا عبارت است از عدیبن مالکبن زیدبن سهلبن عمروبن قیسبن معاویة بن جشمبن عبدشمسبن وائلبن غوثبن قطن بن عریببن زهیربن غوثبن أیمبن همیسعبن حمیر ابن سبأ ابن حزم: همان مصدر، ص 434. از این رو ملاحظه میکنیم که جذام و حضورا در سبأ به هم میرسند و سبأ نامش عامر ابن حسنةبن یشجببن یعرببن یقطنبن قحطان که در قحطان همه یمنیها جمع میگردند. ابنسعد، الطبقات، ج 3، ص 419.
2- سمهودی، وفاء الوفا، ج 1، ص 160
3- ابن اثیر، اسدالغابه، ج 1 ص 69 و 70
4- بلاذری، فتوح البلدان، ج 1، ص 71؛ زمخشری، الاصنام، ص 38
سکونتگاه جذام، در حوالی أیله بر خلیج عقبه که در سرزمین حجاز به شمار میآمد و در دوران پیامبر خدا ص یکی از دشتهای آن به وادی شنار معروف بود. ابناسحاق: السیره، ج 4، ص 1030، و نیز ابن حزم: همان مصدر ص 421.
5- ابناسحاق، همان مصدر، ج 4، ص 1011؛ ابن حجر، الأصابه، ج 3، ص 213
6- بلاذری، همان مصدر، ج 1، ص 71؛ ابنحجر: همان مصدر، ج 3، ص 213
7- ابناسحاق، همان مصدر، ج 4، ص 1011؛ ابن حجر: همان مصدر، ج 3، ص 213
8- ابناسحاق، همان مصدر، ج 4، ص 1011
1- سهیلی، الروض الأنف، ج 2، ص 289
2- همان.
3- ابناسحاق، السیره، ج 2، ص 359؛ سمهودی: وفاء الوفا، ج 1، ص 279 و 280
4- ابنحجر، همان مصدر، ج 2، ص 359
5- طبقات، ص 123
6- سمهودی، وفاء الوفا، ج 1، ص 157
1- طبری، تاریخ، ج 2، ص 279؛ سمهودی، همان مصدر، ج 1، صص 278 و 279
2- طبری، همان مصدر، ج 2، ص 481؛ مطهری: التعریف، ص 19- 20
3- ابنخلدون: تاریخ، ج 1، ص 337 چاپ بولاق. 1284 ه-؛ جواد: المفصل. ج 6، ص 536
4- ابنحجر: الاصابه، ج 3، ص 393
5- ابنحجر: الاصابه، ج 3، ص 393
6- همان.
7- ابن اسحاق، السیره، ج 2، ص 363
8- سهیلی، الروض الأنف، ج 2، ص 291
9- سهیلی، همان مصدر.
10- سمهودی، وفاء الوفا ج 1، ص 164؛ ابنحجر، همان مصدر، ج 2، ص 320
11- ولفنسون، تاریخ الیهود، ص 13
12- سمهودی، وفاء الوفا، ج 1، ص 157
13- جواد، المفصل، ج 6، صص 517 و 518
14- سمهودی، همان مصدر، ج 1، ص 161
1- همان، ص 160
2- سمهودی، همان مصدر.
1- یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص 49 و 52
2- ولفنسون، تاریخ الیهود، ص 13
3- سمهودی، وفاء الوفا. ج 1 ص 160؛ جواد، المفصل، ج 6، ص 518
4- سمهودی، همان مصدر. ج 1، صص 160- 164. گفته شده است که بنیناغصه گروهی از یمنیان بودند که سکونتگاه آنان در شعب بنیحرام بود تا اینکه عمربن خطاب آنها را به مسجد فتح منتقل ساخت، سمهودی، همان مصدر، ج 1، ص 163.
5- اشاره گردیده است که تعداد آنان شامل هفتصد جنگجو بوده است، طبری، التاریخ ج 2، ص 480.
6- طبری، همان مصدر.
7- طبری، همان مصدر، ج 2، ص 488؛ ابن نجار، الدرة، ص 54
8- ابناسحاق، السیره، ج 3، ص 721؛ طبری، همان مصدر، ج 3، ص 488؛ ابننجار، همان مصدر، ص 54.
9- واقدی میگوید، جبیبن أخطب به ابوسفیانبن حرب و قریش در میان راهی که با هم بودند میگفت، قوم من قریظه با شما همراه هستند، آنها گروهی پایدار بوده و تعدادشان هفتصد و پنجاه جنگجو میباشد. المغازی، ج 2، ص 454، چاپ اکسفورد.
1- رفع الخفاء، ص 89
2- طبری، تاریخ، ج 2، ص 570
3- ابن اسحاق، السیره، ج 3، ص 683؛ دیاربکری، تاریخ الخمیس، ج 1، ص 460
4- سمهودی، وفاء الوفا، ج 1، ص 460
آمده است که باقیمانده از یهودیان مدینه تا هنگامی که اوس و خزرج بر آنها فرود آمدند، عبارت بودند از، بنیقریظه و بنینضیر و بنیضخم و بنیزعورا و بنیماسکه و بنیقمعه و بنیزیدااللات، که از جماعت عبداللهبن سلام به شمار میآمدند، و بنیقینقاع و بنیحجر و بنیثعلبه و ساکنین زهره و ساکنین زباله و ساکنین یثرب و بنیقصیص و بنیناعضه و بنیعکوه و بنیمرایه.
ابن رسته، الاعلاق النفیسه، ج 7، ص 62.
5- ابناسحاق، السیره، ج 2، ص 350
6- سمهودی، همان مصدر، ج 1، ص 161؛ ابن رسته، الاعلاق النفیسه، ج 7، ص 61
1- سمهودی، همان مصدر، ج 1، ص 161
2- مدنی سید عبید، أطوم المدینه المنوره، مقالهای که در مجله دانشکده ادبیات، دانشگاه ریاض، 320، سال سوم، ص 220 به چاپ رسید.
3- ابن رشته، همان مصدر، ج 7، ص 62
4- سمهودی، همان مصدر، ج 1، ص 162، این قتیبه، المعارف، ص 85
5- همان، ص 163. ابن رسته اشاره کرده استکه بنیناغصه گروهی از یهود بودند. همان مصدر، ج 7، ص 62.
6- یاقوت، معجمالبلدان، ج 5، ص 84. لازم به تذکر میدانیم که در این جا اشاره نماییم میان وظیفه و کاربرد اطمها «که همان قلعهها و خانههای مرتفع بوده» المعجم الوسیط، ج 1، ص 20 در مدینه با برخی از کاخها در یمن شباهت فراوانی وجود داشته است. گفته شده است که اطمها دارای سکوهای بلندی بوده است که بر پیرامون آن مسلط بوده و از روی آن چشمانداز زیبائی به اطراف دادشته است. این علاوه بر آن بوده است که بوسیله دیده بانی از روی آن، خود را از حمله دشمن و کمینگاه آنان محافظت و دفاع میکردند انصاری، عبدالقدوس، آثار المدینه المنوره، ص 64. و نسبه به کاخهای یمنیان اشاره گردیده است که حمیریان به علت ضرورت و اقدامی دفاعی در برابر حملههای بدویان اقدام به ساختن کاخها و قلعههای مستحکم و مرتفع زدند. حتی، تاریخ العربب، ج 1، ص 75 همچنانکه آنان نیز از بامها و بلندیهای کاخهای خود بعنوان دیدگاه و گردشگاه استفاده کرده بهطوری که در بالای برخی از کاخهای یادشده را با سنگ مرم جهت نشستن و گرد هم بودن آزین نموده بودند. یاقوت، همان مصدر، ج 4، ص 210، حتی، همان مصدر، ج 1، ص 75. مانند کاخ غمدان در صنعاء که از آنِ ملک شرح یشرحبن کعب بوده است یاقوت، همان مصدر، ج 4، ص 210. نامبرده در قرن اول پس از یلدد حکومت میراند. حتی، همان مصدر، ج 1، ص 74 از سوی دیگر میان بنای أُطمها و برخی از کاخهای یمن شباهتی وجود داشت؛ زیرا هریک از آنها به شکل مربع بوده و دارای بامی بر آن بود حتی، همان مصدر، ج 1، ص 75، مدنی، سید عبید، أطوم المدینه المنوره، مقالهای که در مجله دانشکده ادبیات دانشگاه باهنر، م 3، ص 3 ص 214 به چاپ رسید.
1- ولفنسون، تاریخ الیهود، ص 11، 113، 117
2- سمهودی، وفاء الوفا، ج 1، ص 163
3- سمهودی، همان مصدر، ج 1، ص 161، 163
4- همان.
5- هماکنون مشربه امابراهیم که محل سکونت ماریه قبطیه همسر پیامبر خدا ص و مادر تنها فرزند ذکور پیامبر ص حضرت ابراهیم علیه السلام بوده است بعنوان قبرستان شیعه بوده که تا حدود نیم قرن پیش، شیعیان اموات خود را در آن دفن میکردند و امروزه دیواری به پیرامون آن کشیده شده و نهتنها متوفائی را در آن دفن نمیکنند بلکه اجازه زیارت اهل قبور مدفون در آنکه گفته میشود محل دفن مادر حضرت رضا که همسر حضرت موسیبن جعفر علیها السلام نیز بوده در آن قرار دارد را نیز به کسی نمیدهند.
همچنین در اینجا مراد از مسجد بنیقریظه ظاهراً مسجد نضیح بوده است که در سال 1422 ه- یعنی دو سال پیش از سوی متعصبان وهابیمسلک به غرض از میان برداشتن آثار شیعهگری و مسجدی که در میانه شیعیان مدینه وجود دارد، تخریب و از میان برده شد. «مترجم»
6- سمهودی، همان مصدر، ج 1، ص 164.
مشربه امابراهیم، محلی در مدینه است که در شمال مسجد بنیقریظه در عالیه نزدیک حرّه مشرقی در منطقهای که در ایام مطری به دشت معروف بوده است، واقع گردیده است. مشربه از آنِ اشراف بنیقاسم بن ادریس بن جعفر برادر امام حسن عسکری علیه السلام میباشد. مطری، التعریف، ص 52.
7- سمهودی، همان مصدر، ج 1، ص 164
پل بطحان، مکانی است که در آن نقطه وادی بطحان گسترده شده که از شمال ماحشونیه که امروزه به مدشونیه مشهور است، آغاز میگردد. پایان این پل میان چاه مراکشیه که درآمد آن از آنِ خانواده عبدالعال مراکشی است و میان چاه مشرطیه قرار دارد. در اینجا پل بیاضه وجود دارد که جایگاه خانههای بنیبیاضه به همراه بنیحبین و بنیدینار است. گفته میشود شمال ماحشونیه نخستین مجرای وادی بطحان در اجتماع خود با وادی مذینیب و وادی فهرور است. اما بنیقینقاع که در متن آمده است هنگام پایان پل منظور آغاز بطحان در امتداد غرب ماحشونیه و غرب پل بطحان در آنجا بوده است.
عیاشی، المدینه بین الماضی والحاضر، ج 18- 19.
8- ابناسحاق، السیرة، ج 2، ص 360- 361؛ ابنکثیر، البدایة والنهایة. م 2، ج 3، ص 211
9- سمهودی، وفاء الوفا، ج 1، ص 165
10- همان، ج 1، ص 165
11- همان، ج 1، ص 165
12- همان، ج 1، ص 182
13- همان، ص 179
14- همان، ج 1، ص 179
15- واقدی، المغازی، ج 1، ص 167 چاپ اکسفورد.
16- سمهودی، همان مصدر، ج 1، ص 179
17- همان، ص 182
18- ابن حجر، الاصابه، ج 2، ص 269، 320؛ سمهودی، وفاء الوفا، ج 1، صص 181 و 182
1- سمهودی، همان مصدر، ج 1، ص 215، 216
2- همان، ص 218
3- ابناثیر، الکامل، ج 1، صص 417 و 418
4- ابناسحاق، السیره، ج 2، ص 292
5- ابنحجر، همان مصدر، ج 3، ص 649
6- همان، ص 471
7- ابناسحاق، همان مصدر، ج 2، ص 360- 361؛ ابنحجر، همان مصدر، ج 3، ص 649
8- ابناسحاق، السیره، ج 2، ص 360- 361، ابن حجر، الاصابه، ج 3، ص 649، 471
1- ابناسحاق، همان مصدر، ج 2، ص 348
2- نویسنده ناشناخته، فی سیرة الرسول، صفحه شماره 12 کتاب خطی اوقاف بغداد.
3- ابناسحاق، همان مصدر، ج 2، ص 350
4- نویسنده ناشناخته، همان مصدر، ورقه 12
5- ابناسحاق، السیرة، ج 2، ص 348
6- همان.
7- ابناسحاق، همان مصدر، ج 2، ص 350
8- ابنسعد، طبقات، ج 1، ص 241؛ مالک، الموطأ، ج 1، ص 196؛ ابنالحاج، رفع الخفاء، صفحه 73- 74،
ابنظهیره، الجامع، ص 21- 22. نیز اشاره گردیده است که قبله در آغاز ماه هفدهم پس از ورود پیامبر ص به مدینه از شام به سوی کعبه تغییر یافت. طبری، جامعالبیان، ج 2، ص 1- 3.
1- طبری، همان مصدر، ج 2، ص 4
2- طبری، همان مصدر.
3- ابن رخداد پس از گذشت شانزده یا هفده ماه از هجرت روی داد و نشان از بحران روابط مسلمانان و یهودیان دارد. در ضمن باید دانست که تغییر قبله به کعبه، برای اعراب جزیره قابل توجه بود زیرا آنان اعتبار ویژهای برای کعبه قائل بودند. البته اسلام اعتبار کعبه را در سورههای مکی و حتی در همین سوره بقره و پیش از آیات فوق مطرح کرده بود. اما اکنون با قبله شدن آن، زمینه جدیدی برای جذب اعراب بوجود میآمد. برخی از مفسران این احتمال را دادهاند که به دلیل جذب اعراب و علاقه خاص پیامبر خدا ص به مسلمان کردن آنها، آن حضرت علاقمند به تغییر قبله بودند. مجمعالبیان، ج 1، ص 227. با تغییر قبله فاصله میان مسلمانان و یهودیان بیشتر گردید که موجب خشم و غضب آنان نیر گردید. بعدها یهودیان مسلمانشدهای چون کعبالاحبار میکوشیدند فضیلت بیتالمقدس را بیش از کعبه نشان دهند که البته مورد انکار امامان شیعه علیه السلام بهعنوان حافظان نسبت اصیل اسلام بود امام باقر علیه السلام نقل کعبالاحبار را که کعبه هر صبحگاهان بر بیتالمقدس سجده میکند سخن کذب دانستند، کافی، ج 4، ص 239؛ بحارالانوار، ج 46، ص 354.
رسول جعفریان، سیره پیامبر خدا، ج 1، ص 420 «م»
4- طبری، همان مصدر، ج 2، ص 5- 4
5- ابن قدامه، الاستبصار، صفحه 31
6- همان.
1- ابناسحاق، السیرة، ج 2، ص 358؛ شلبی، التاریخ الاسلامی، ج 1، ص 254،
Holt P. M; The Cambridge History of Islam, vol. 1 p. 44
2- ابناسحاق، همان مصدر، ج 2، ص 560، ص 682، 684، 700، 715، 21؛ بلاذری، الانساب، ص 308
3- ابناسحاق، السیره، ج 2، ص 385- 389؛ ابنحجر، الاصابه، ج 2، ص 492
4- طبری، جامعالبیان، ج 3، ص 217
5- ابنحجر، همان مصدر، ج 2، ص 226- 227
6- ابنالحاج، رفع الخفاء، صفحه 79؛ بلاذری، الانساب، ص 308- 309
7- بلاذری، همان مصدر.
8- ابنالحاج، همان مصدر، صفحه 79
9- خداوند درباره یهود فرموده است، الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی اْلأَرْضِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ بقره، 27
یعنی، فاسقان کسانی هستند که پیمان خدا را، پس از محکم ساختن آن، میشکنند؛ پیوندهایی را که خدا دستور داده برقرار سازند، قطع نموده، و در روی زمین فساد میکنند؛ اینها زیانکارانند. و نیز نظر کنید به طبری، همان مصدر، ج 1، ص 182- 183.
10- بلاذری، الانساب، ص 308- 309
أذرعات، منطقهای در سرزمین شام که نیز یذرعات خوانده شده است. حمیری، الروض العطار، ص 19، همدانی، صفته جزیرةالعرب، ص 329.
1- ابنالحاج، رفعالخفاء، صفحه 80.
2- بقره، 6
3- طبری، جامعالبیان، ج 1، ص 108
4- ابنالحاج، همان مصدر، صفحه 88
5- واقدی، المغازی، ص 291- 292 چاپ اول.
6- طبری، تاریخ، ج 2، ص 488؛ ابننجار، الدرة، ص 54،
ابنحجر، الأصابه، ج 2، ص 538. ابناسحاق تعداد پیکارگران بنیقریظه را در گفته خود که افزون بر آن شمارش کرده است میگوید: آنان میان هشتصد الی نهصد نفر جنگجو بودهاند. السیره، ج 3، ص 721.
7- ابنحجر، همان مصدر، ج 1، ص 201؛ ابننجار، همان مصدر، ص 54
8- ابناسحاق، السیره، ج 2، ص 350؛ دیاربکری، تاریخ الخمیس، ج 1، ص 353
9- واقدی، المغازی، ج 1، ص 410- 412، چاپ اکسفورد.
نویسنده ناشناخته، فی سیرة الرسول، صفحه 2
1- ابناسحاق، السیرة، ج 2، ص 389؛ ابنحجر، همان مصدر، ج 1، ص 473
2- ابنحجر، همان مصدر، ج 1، ص 473
3- ابن عبدالبر، الاستیعاب ضمیمه الاصابه، ج 1، ص 68،
ابن حجر، همان مصدر، ج 1، ص 222، 231، ج 2، ص 400
از گروه یهودیان، تنها افرادی که اسلام آوردند عبارتند از، جبلبن جوالبن صفوانبن بلالبن أسرمبن ایاسبن عبد غنمبن جحاشبن محالهبن مازنبن ثعلبهبن سعدبن ذبیان شاعر ذبیانی سپس ثعلبی که یهودی بوده و اسلام آورد. ابنحجر، ج 1، ص 222، و جریح اسرائیلی. ابنحجر، همان مصدر، ج 1، ص 231 و ثعلبهبن سعید، و اسیدبن سعید و اسدبن عبید، که افرادی از هدل به شمار میآمدند. نامبردگان در شبی که فرمان پیامبر خدا ص بر بنیقریظه صادر گردید، مسلمان شدند. ابناسحاق، همان مصدر، ج 3، ص 719، ابن عبدالبر، همان مصدر، ج 1، ص 68، ابناثیر، أسدالغابه، ج 1، ص 69- 70، و نیز زیدبن سعید یکی از روحانیون یهود بود که اسلام را پذیرا گردید. اغلب این افراد از دانشمندان و ثروتمندان یهود به شمار میآمدند که اسلام را قلباً پذیرا گردیدند. نووی، تهذیب الاسماء واللغات، ج 1، ص 204.
4- ابنحجر، الاصابه، ج 1، ص 566
5- ابناسحاق، السیره، ج 2، ص 360- 361؛ ابنحجر، همان مصدر، ج 3، ص 649
6- ابناسحاق، همان مصدر، ج 2، صص 360- 361؛ ابنحجر، همان مصدر، ج 3، صص 211 و 212، 649
7- ابنحجر، همان مصدر، ج 3، ص 379
8- همان، ص 671
9- ابنحجر، همان مصدر، ج 2، ص 65
10- همان، ج 1، ص 199
11- همان، ج 2، ص 59
12- همان، ج 3، ص 659، 671
13- همان، ج 1، ص 566
14- نووی، تهذیب الاسماء واللغات، ج 1، ص 204
15- ابنحجر، همان مصدر، ج 1، ص 566
16- همان، ج 3، ص 671
17- همان، ج 1، ص 183
18- ابناسحاق، همان مصدر، ج 2، ص 359
1- ابنحجر، الاصابه، ج 1، ص 519، ج 3، ص 297
2- بلاذری، فتوحالبلدان، ج 1، ص 23؛ ابنحجر، همان مصدر، ج 3، ص 287
3- این افراد عبارتند از، عمارهبن سعد. ابنحجر، همان مصدر، ج 3، ص 81، و ابوثعلبه ابنحجر، همان مصدر، ج 4، ص 30، و کثیربن سائب ابنحجر، همان مصدر، ج 3، ص 286، و کعببن سلیمبن أسد، و زبیربن عبدالرحمنبن زبیر، و رفاعه، و عطیه فرزندان قرظه، و رافع قرظی، و رفاعهبن سموأل، و اسد و اسید فرزندان کعب، و ثعلبةبن ابیمالک ابنحجر، همان مصدر، ج 1، ص 201، 501، 518، 519، 584، ج 3، ص 297.
4- ابنحجر، همان مصدر، ج 3، ص 133- 135
5- همان.
6- ابنحجر، الاصابه، ج 1، ص 187
7- همان.
8- همان، ج 2، ص 430
9- همان، ج 1، ص 366، 483
10- همان، ج 1، صص 366، 483، ج 3، ص 393؛ بلاذری، فتوح البلدان، ج 1، ص 18، 25 و 26
11- سمهودی، وفاء الوفا، ج 1، ص 265
12- ابناسحاق، السیره، ج 2، ص 396؛ ابنحجر، همان مصدر، ج 1، ص 87
1- ابناسحاق، السیره، ج 2، ص 397؛ ابن حجر، الاصابه، ج 1، ص 87
2- ابنحجر، همان مصدر، ج 4، ص 16.