تبار ساکنان مدینه اندکی پیش و پس از اسلام‌

نوع مقاله : تاریخ و رجال

نویسنده

موضوعات


یهود
آیا یهودیان مدینه از بنی‌اسرائیل بوده‌اند و یا عرب‌هایی بودند که بر دین یهود گرویدند؟
گمان نمی‌بریم به آسانی بتوان به اطلاعاتی دست یافت که حقیقت وجود و تبار آنان در مدینه، در دوران کهن را نشان دهد؛ زیرا بررسی در این زمینه نیاز به متن‌های تاریخی روشن و قابل اعتماد دارد که بررسی‌کننده، در آن به تجزیه و تحلیل بپردازد، در حالی متأسفانه در این زمینه اطلاعات و اسنادی در دست نیست. (1) لیکن باز این حقیقت نمی‌تواند ما را از اشاره به موارد خلاف در منابع، راجع به ریشه یهود و چگونگی فرود آمدن آنان در یثرب باز دارد. برخی از تاریخ‌نگاران معاصرگفته‌اند: یهود از جمله افرادی بوده‌اند که در سپاه نبونید، روزی که به تیما وارد شد، خدمت می‌کرده‌اند. آنان در تیما و دیگر موقعیت‌های حجاز و نیز در یثرب سکونت گزیدند. (2) با توجه به این‌که در اخبار نوشته‌شده‌ای که درباره نبونید وجود دارد، هیچ‌گونه اشاره‌ای به وجود یهودیان در لشکر او و یا سکونت دادن آنان در این دو سرزمین نشده است. (3) در صورتی‌که این روایت درست باشد، شاید آنان تعدادی اندک بوده و نقش مهمی در آن لشکر را ایفا نمی‌کرده‌اند.
همچنین اشاره شده است که تعدادی از لوح‌های نبطیان در حجر و در نقاط دیگر از سرزمین نبط، نام‌های عبری به‌دست آمده است که اشاره می‌کند صاحبان آنان از یهود بوده‌اند.(4) این نوشته‌ها به قرن نخست میلادی (تا سال 307) باز می‌گردد. (5) با وجودِ پناهندگان یهودی در سرزمین عرب، طبیعی به نظر می‌رسد که بعضی از


1- جواد: المفصل، ج 6، ص 511
2- جواد: المفصل، ج 6، ص 513
تیماء؛ شهری است پیرامون شام، میان شام و وادی‌القری بر سر راه حاجیان شام و دمشق. امروزه این منطقه در بخش شمال غربی کشور عربستان سعودی در شمال شهر اعلاء قرار دارد که دارای زمینی حاصلخیز و پوشیده از کشتزار است. کحاله عمر: جغرافیة شبه جزیرة العرب، ص 129 تیماء یکی از شهرهای کهن به شمار می‌آید که دارای نقش گسترده‌ای در تاریخ سیاسی و اقتصادی جزیرةالعرب داشته است. این ویژگی به‌علت قرار گرفتن این شهر بر راه تجارتی میان شمال و جنوب بوده است. الضاری، دکتر عبدالرحمان طیب: لمحات عن بعض المدن القدیمة فی شمال غربی الجزیرة العربیة، مقاله‌ای که در مجله الداره، شماره 1، سال اول، 1395 ه-/ 1975 م، ریاض، ص 82 به چاپ رسید. برخی از سنگ‌نیشته‌هایی که اخیراً در سال 1956 م. در حرّان به‌دست آمد، اشاره به آن دارد که نبونید در تیماء شهری زیبا بنا نمود که در آن کاخی شبیه به کاخ بابل قرار داشت. انصاری، د. عبدالرحمن: همان مصدر و همان مکان.
نبونید یا نابونهید، یکی از پادشاهان بابل به‌شمار می‌رفته است. او در سال 555 ق. م پس از سه نفر از خانواده نبوخذ نصر پادشاه مشهور بابل که مدت هفت سال فرمانروایی را در دست داشته و ظلم‌ها و سختی‌ها بر مردم وارد ساختند، به فرمانروایی رسید. او در سر کشورگشایی را می‌پرورانید و در این راستا شمال سوریه را تسخیر کرده و تا حماة رسید. سپس تا جنوب غزه پیش رفت و از آن پس متوجه سرزمین تیماء گردید. صالح، د، عبدالعزیز: الشرق الأذی القدیم. ج 1، صص 560 و 561.
3- Relation In Pre- Islamic Times by Josef Horovoty p 170.
جواد علی نیز آن را در کتاب المفصل خود در، ج 6، ص 513 نقل کرده است.
حِجْر: (به کسر حاء و سکون جیم): نام سرزمین ثمود وادی القری میان شام و مدینه. (یاقوت: معجم البلدان، ج 2، صص 220 و 221).
4- جواد: همان مصدر، ج 6، ص 513
5- جواد، همان مصدر، ج 6، ص 518؛ شریف: مکه والمدینه، ص 307

ص: 30
آنان، که در قرن اول میلادی در فلسطین زندگی می‌کردند، به سوی بلندی‌های حجاز و به یثرب روی آورده باشند، این جابه‌جایی پس از دستیابی رومیان بر سرزمین شام و قتل و کشتار عبری‌ها به جانبداری از عموزادگان خود، صورت پذیرفت. یهودیان، سرزمین حجاز و یثرب را به‌علت دور از دسترس بودن رومیان انتخاب کردند. (1) از سوی دیگر یهودیان، عرب‌های ساکن در محدوده شرق غربی
Limes Arabics
را خویشاوند خود به شمار می‌آوردند؛ زیرا آنان از نسل اسماعیل و ابراهیم بوده‌اند. بنابراین، آنان را از رَحِم خود به‌شمار می‌آوردند و آرزوی پذیرش دین حضرت ابراهیم (ع)، نیای عرب و یهود را داشتند.
در اینجا ضروری می‌دانیم اشاره کنیم که برخی از پژوهشگران معاصر، تمایل به آن داشته‌اند که رابطه یهود و عرب در حجاز و یثرب را به دوران‌های بس کهن بازگردانند و در این راستا، آنان این رابطه را به بیش از هزار سال پیش از میلاد حضرت مسیح (ع) یعنی پس از خروج بنی‌اسرائیل از مصر به فرماندهی حضرت موسی (ع) دانسته‌اند. (2) قوم یهود- به هنگام پیشروی به سوی فلسطین و شام- همگی- رنج و سختی فراوانی را تحمل کردند. (3) شاید به علت عدم توانایی به بازگشت به سوی مصر، گروه‌های اندکی از آنان، که در جستجوی امنیت و سلامتی و رفاه بوده و برای فرار از سختی‌های زندگی و کمبود توشه‌ای که در دسترس داشتند، نظیر (خیار و هندوانه و تره و پیاز و سیر) (4) پناه به سوی حجاز را ترجیح دادند. آنان شکایت خویش را، هنگام عبور از صحرای سینای خشک و بی‌حاصل، با حضرت موسی (ع) در میان گذاشتند. (5) از سوی دیگر در آن هنگام منطقه حجاز و اغلب بخش‌های جزیرةالعرب از پردرخت‌ترین سرزمین‌های خداوند به شمار می‌آمد. (6) برخی از شرق‌شناسان اشاره کرده‌اند که قبایل عبری، در سال 1255 ق. م. در هجرت خود از مصر، به سوی فلسطین در سینا و نفود توقف کردند و حضرت موسی (ع) با زنی عرب، که خدایی بیابانی و سنگدل به‌نام یاهو را عبادت می‌کرد، ازدواج نمود. این خدا همانی است که پس آن، «یهوه» خوانده شد. (7) از این روایت، چنین برمی‌آید که در دوران حضرت موسی (ع) ارتباطی عمیق میان یهود و عرب وجود داشته، که در آن هنگام، جابه‌جایی برای دستیابی به چراگاه‌ها- چه در صحرای جزیرةالعرب و یا در صحرای سینا- در نهاد آنان قرار داشته است. دیدگاه آنان به فلسطین چنان بود که‌این منطقه در امتداد طبیعی حجاز قرار داشته و در نتیجه طبیعی بود که ساکنین این دو منطقه با یکدیگر روابطی داشته باشند. (8) پی‌گیری روایات تاریخ‌نگاران مسلمان درباره پیوند یهود با مردم مدینه نیز آشکار می‌سازدکه آنان نیز این جماعت را به‌دوران حضرت موسی (ع) باز می‌گردانند. آنان این


1- لاندو: الاسلام والعرب، ترجمه به عربی منیر بعلبکی، بیروت 1962 م. ص 16؛ جواد، همان مصدر، ج 6 ص 514 و نیز نظر شد به پاورقی شماره 1، همان مکان.
2- شنوده، الیهود، صص 29- 26؛ جواد، همان مصدر، ج 6، ص 511
3- شنوده، الیهود، ص 34
4- شنوده، همان مصدر.
5- همان مصدر.
6- سمهودی، وفاء الوفا، ج 1، ص 159
7- t Landav. R; Islam and th Arab p. 13 london 1958 
و نیز نظر کنید به ترجمه عربی منیر بعلبکی بیروت 1962 م، ص 17
8- جواد، المفصل، ج 6، ص 513

ص: 31
پیوند را به عوامل سیاسی و گاه دینی (1) ارتباط می‌دهند. برخی از تاریخ‌نگاران عوامل سیاسی را قدرتمند شدن عمالیق ساکن در یثرب و جحفه در سرزمین حجاز عنوان کرده‌اند. عمالیق در این هنگام دست به حمله‌های فراوان و پی‌درپی بر بنی‌اسرائیل در شام زدند؛ به‌طوری که آنان را ناگزیر ساخت که به حضرت موسی (ع) شکایت برند. از این‌رو، حضرت لشکری را مهیا ساخت و فرمان داد که همگی آنان را کشته و هیچ فردی را زنده نگذارند. لشکریان نیز چنین کردند و تنها در این میان، فرزند پادشاه آنان، که ارقم خوانده می‌شد را زنده نگاه داشته، سپس به شام مراجعت کردند که در این هنگام حضرت موسی (ع) درگذشته بود.
بنی‌اسرائیل به آنان گفتند: شما سرپیچی کرده و از فرمان موسی روی گردانیده‌اید، پس ما شما را پناه نمی‌دهیم. لشکریان گفتند: ما نیز به همان سرزمینی که بر آن غلبه کردیم، باز می‌گردیم. آنگاه به سوی یثرب بازگشتند و در آن سکونت گزیدند و زاد و ولد کردند. (2) اما برخی دیگر، عامل مذهبی را در این ارتباط و پیوند دخالت داده و گفته‌اند: هنگامی‌که حضرت موسی (ع) با گروهی از بنی‌اسرائیل حج‌گزارد و در راه بازگشت از مدینه عبور کردند. این شهر را مطابق با ویژگی‌هایی که درباره پیامبر آخرالزمان در تورات آمده بود، دیدند. گروهی از آنان تصمیم به سکونت در آن گرفتند. از این‌رو، در موقعیت بازار بنی‌قینقاع فرود آمدند. سپس گروهی از عرب‌ها به آن‌ها پیوسته و به کیش آنان درآمدند. (3) در کنار آن، روایات دیگری، از برخی تاریخ‌نگاران اسلام و جز این‌ها در دست است که اشاره می‌کنند فرود آمدن یهود در حجاز به دوران نبوخذ نصر یا بخت‌نصر باز می‌گردد. او هنگامی که به فلسطین آمد، گروهی از یهودیان به سوی وادی‌القری و خیبر و تیماء و یثرب گریختند و تا ظهور اسلام در این مکان‌ها سکونت داشتند. (4)آیین یهود در میان عرب‌ها راه یافت، (5) از آن جمله میان قبیله حمیر و بنی‌کنانه و بنی‌حارث و کنده (6)، و غسان (7)، و بلی (8) و از اوس و خزرج (9) نیز گروهی این آیین را اختیار کردند. درباره اختیار کیش یهود از سوی اوس و خزرج اشاره شده است؛ زنی‌که فرزندش زنده نمی‌ماند، با خود عهد می‌بست در صورتی که فرزندش زنده بماند، او را به کیش یهود درآورد. (10) این مطلب اشاره به آن دارد که یهودیت در میان اوس وخزرج رواج نداشته وپذیرش‌آن نیز ازروی رغبت وخرسندی نبوده است. از این رو، ما را به این حقیقت رهنمون می‌سازد که دیدگاه عرب نسبت به پذیرش آیین یهود با بدی و ستم همراه بوده است، تا آنجا که یهودی شدن برابر با هلاک گردیدن بوده است. به این معنا که مادر ترجیح می‌داده فرزندش زنده بماند حتی اگر یهودی باشد! به بیانی دیگر یهودی شدن فرزندش بهتر از مرگ او بوده است! البته این نمی‌تواند وجود گروه‌های اندکی از میان قبایل عرب را که با داشتن اهداف سیاسی


1- سهیلی، الروض الأنف، ج 2، ص 250 و 251؛ سمهودی، وفاء الوفا، ج 1، ص 157
2- سهیلی، همان مصدر، ج 2، صص 250 و 251
3- سمهودی: همان مصدر، ج 1، ص 157
4- Donyy ,R .Die Isrealiten zu mekka ,s .
جواد علی آن را در کتاب خود المفصل: ج 6، صص 517 و 518 نقل کرده است.
نبوخذ نصر یا بخت‌النصر: پادشاه بابل لشکری به سوی فلسطین گسیل داشت و پادشاه یهودی آن را به قتل رسانیده و قوم او را در سال 597 ق. م. آواره ساخت صالح، د. عبدالعزیز، الشرق الاذی القدیم، ج 1، قاهره، 1977 م، ص 277.
5- ابن اسحاق، السیره، ج 1، ص 359؛ ابن حجر، الاصابه، ج 1، ص 222؛ سمهودی: وفاء الوفا، ج 1، صص 279 و 280؛ جواد، المفصل، ج 6، ص 514 به پاورقی شماره 1 همان صفحه مراجعه نمایید رستم، الروم، ص 24
6- ابن قتیبه، المعارف، ص 621
7- بلخی، البدء والتاریخ، ج 4، ص 31
8- سمهودی، همان مصدر، ج 1، صص 162 و 163
9- طبری، جامع‌البیان، ج 3، صص 13 و 14
10- طبری، همان مصدر.

ص: 32
ویژه‌ای آیین یهود را پذیرفته باشند؛ مانند کعب‌بن الاشرف، که از قبیله طی به شمار می‌آمد، سپس شخصی از بنی‌نبهان که پدرش به مدینه آمد و با بنی‌نضیر پیمان بست و سپس در میان آنان به مقام والایی دست یافت و با زنی از آنان ازدواج نمود. (1) همچنین در این میان می‌توان جبل‌بن جوال‌بن صفوان‌بن بلال ذبیانی ثعلبی را نام برد که از بنوقریظه بود. (2) و حییّ‌بن أخطب که از بنی‌نضیر به شمار می رفت. (3) گروهی او را در نسب عتیبة به حارث‌بن شهاب‌بن حدی تمیمی، قهرمان عرب دانسته‌اند. (4) به نظر می‌رسد که در این میان یهودی شدن گروهی نیز وجود داشته است. این اتفاق در فاصله زمانی میان دو قرن چهارم و پنجم میلادی صورت گرفته است. (5) اشاره شده است که مردم یمن همگی آیین یهودی را پذیرفته و آن را دین رسمی خود به‌شمار می‌آوردند. (6) همچنانکه گروهی از بنی‌حارث‌بن کعب و جمعی از غسان و جماعتی از جذام به این کیش درآمدند. (7) از آنچه گذشت چنین به‌دست می‌آوریم که شهروندانی عرب وجود داشته‌اند که به آیین یهود درآمده و گروه‌های خاصی را تشکیل می‌داده‌اند. و این حقیقت ما را به این باور می‌رساند که یهودیان بنی‌قریظه و بنی‌نضیر و برخی دیگر از یهودیان حجاز، خود عرب‌هایی بوده‌اند که آیین یهود را پذیرفته بودند.
و نیز در نسب بنوقریظه و بنی‌نضیر گفته شده که آنان تیره‌ای از جذام (8) بوده‌اند. و نیز اشاره


1- ابن‌اسحاق، السیره، ج 1، ص 359؛ سمهودی: وفاء الوفا، ج 1، صص 279 و 280
2- ابن‌حجر، الاصابه، ج 1، ص 222
3- ابن‌اسحاق، همان مصدر، ج 2، ص 359
4- سهیلی، الروض الأنف، ج 2، ص 289
5- جواد، المفصل، ج 6، صص 539 و 540
6- ابن‌اسحاق، همان مصدر، ج 1، ص 12 و پس از آن؛ یعقوبی: تاریخ، ج 1، ص 259؛ جواد: همان مصدر، ج 6، ص 537 و دنباله آن.
7- یعقوبی، همان مصدر، ج 1، ص 257
8- یعقوبی: تاریخ. ج 2، صص 49 و 52. و جذام: همان عمرو بو عدیب بن حارث بن مرة بن أدد بن زید بن یثجب بن عریب بن زید بن کهلان بن سبأ است. ابن حزم، الجمهرة، صص 419 و 420. به‌نظر می‌رسد بنی‌جذام در دوران امویان به شمال هجرت کرده و از نسب اصلی خود دور شدند. در این باره اشاره گردیده است که روح بن زنباع که خود از بنی‌أفصی بن حرام بن جذام به شمار می‌آمد، تصمیم داشت که نسب جذام را به مضر برگرداند و می‌گوید:
جذام بن اسده برادر کنانه و اسد هر دو فرزندان خزیمة بن معرکة بن الیاس بن مضر بوده‌اند. ابن‌حزم: همان مصدر، صص 420- 421.

ص: 33
شده‌که یهودی شدن افراد و قبایل یادشده، در دوران عاد؛ یعنی دوران سمؤال (1) اتفاق افتاده است. سمؤال همان شخصی است که دارای روابط دوستانه با امرؤالقیس کندی بوده و در فاصله قرن پنجم و ششم میلادی می‌زیسته است. (2) اگر گفته‌های پیشین درباره نسب بنوقریظه و بنی‌نضیر تا بنی‌اسرائیل را در نظر بگیریم، متوجّه می‌شویم که آنان از فرزندان خزرج‌بن صریح‌بن سبطبن یسع‌بن سعدبن لاوی‌بن جبربن نحام‌بن عازربن عیزربن هارون‌بن عمران (ع) (3) می‌باشند.
در اینجا اگر تنها از بیان نسب خزرج‌بن صریح بگذریم، ملاحظه می‌کنیم که سایرین همگی دارای نام‌های یهودی بوده‌اند که طبیعتاً برخی از آنان نام پیامبران می‌باشد.
به نظر می‌رسد وجود نام خزرج در آغاز این نسب، نشان‌دهنده آن است که اغلبِ نام‌های اولیه آنان عربی (4) می‌باشد. که خود نشان دهنده ارتباط آنان با خزرج و شاید نسب عربی آنان باشد و پذیرش نام‌های یهودی پس‌از نامهای عربی بدین منظور بوده است‌که با ارتباط دادن نسل خود با پیامبران دینشان، اهمیت و احترام خویش را بالا ببرند.
در اینجا می‌گوییم که یهود بنی‌قریظه و بنی‌نضیر، که در دورانی نه‌چندان دور به یثرب هجرت کرده بودند، پس از آمیزش با عرب‌های یثرب و تأثیرپذیری از آنان، نام‌های عربی را برای خود انتخاب کردند. در صورتی که این گفتار بر غیر آنان صحیح باشد، دشوار است به یهودیان و یا بر هر امت دیگری که دارای قوام و اصول و دینی هستند، چنین باور داشت؛ زیرا یهودیان به هنگام فرود آمدنشان در یثرب، در اوج قدرت و برتری بودند. (5) در حالی‌که در آن هنگام عرب‌های جاهلی هیچ‌گونه قدرت و یا میراث مذهبی را با خود همراه نداشتند که بتوانیم بگوییم نام‌های خود را بر یهودیان تحمیل کردند. (6) همچنانکه- پس از آن- چه درباره یهودیان و یا نسبت به دیگر ملیت‌ها در دوران فتوحات اسلامی اتفاق افتاد. (7) اشاره گردیده است که زبان عبری در نام‌گذاری بسیاری از سرزمین‌هایی که یهودیان در حجاز مورد سکونت خویش قرار دادند؛ همچون وادی بطحان مدینه، تأثیری آشکار داشته است. که این نامگذاری در عبری به معنای «اعتماد» است. همچنین وادی «مهزور» در مدینه به معنای «مجرای آب» و نیز کلمه أریس در زبان عربی و آرامی بر کشاورز کشت کار به‌کار برده می‌شده است. چاه رومه که عثمان‌بن عفان آن را از شخصی یهودی خریداری نمود، به معنای «چاه بالای منطقه» (8) می‌باشد.
از این مطلب چنین به‌دست می‌آیدکه نژاد یهود قدیم درحجاز، در نام‌گذاری بعضی موقعیت‌هایی که در آن‌ها فرود آمده بودند، مؤثر بوده‌اند، که این خود گواه بر تأثیرگذاری بیگانگان بر سرزمینی است که آن را از سوی خود اشغال کرده‌اند.
از دیگر گفته‌هایی که درباره عرب‌تبار بودن بنی‌نضیر و بنوقریظه از سوی سمهودی


1- یعقوبی: همان مصدر، ج 2، ص 52؛ ضیف د. شوقی، العصر الجاهلی، ص 239
2- ابن خلدون، تاریخ: ج 1، صص 95- 91، چاپ قاهره، 1355 ه-.
3- سمهودی، وفاء الوفا، ج 1، ص 161
4- ابن‌اسحاق، السیره، ج 2، صص 359 و 360؛ شریف: مکه والمدینه، صص 296 و 297
5- کستر، الحیره ومکه، ص 11؛ شریف: مکه والمدینه، صص 306 و 320
6- شریف، همان مصدر، ص 320
7- بارتولد واسیلی ولادیمیر: تاریخ الحضارة الاسلامیه ترجمه به عربی از سوی حمزه طاهر، ط 3 قاهره، 1958 م. ص 33، برکلمان کارل، تاریخ الشعوب الاسلامیه، صص 119- 93
8- ولفنسون؛ تاریخ الیهود فی بلاد العرب، ص 17

ص: 34
عنوان شده، آن است‌که بنی‌قریظه خود ادعا می‌کردند که از نسل شعیب پیامبر می‌باشند و شعیب خود از بنی‌جذام به شمار می‌آمد. (1) در صورتی که این گفته درست باشد، شکی در عرب‌تبار بودن آنان وجود نخواهد داشت.
چنین به نظر می‌رسد که بنوقریظه و بنی‌نضیر و دیگران از آن‌ها، در هجرت به مدینه پیشگام بوده‌اند. در این باره سمهودی می‌گوید: هنگامی که رومیان بر شام غلبه یافتند، قریظه و نضیر و هدل به دنبال افرادی که در حجاز سکونت داشتند، از شام گریختند. (2) بنی‌هدل از عموزادگان بنی‌قریظه و نضیر به شمار می‌آمده و از آنان نبودند بلکه نسب آنان به بالاتر از آن‌ها؛ یعنی بنی‌اسرائیل باز می‌گشته است. (3) تاریخ به وجود بنی‌جذام در شام و حسمی (4) اشاره دارد و این‌که آنان دارای منزلتی ویژه و رهبری در میان عرب‌های شام را داشته‌اند.(5) اغلب آنان از مسیحیان به شمار می‌آیند. (6) مسیحیت دین رسمی دولت روم به شمار می‌آمد. بنابراین، پذیرش دین مسیحی از سوی بنی‌جذام به معنای فرمانبرداری در برابر دولت روم بوده است. (7) مطلبی که ملاحظه خواهیم کرد آنان را به سرپیچی و خروج بر دین رسمی دولت واداشت. (8) گواه دیگری که نشان از عرب تبار بودن بنی‌قریظه و بنی‌نضیر دارد، عدم پایبندی آنان به عادات و رسوم یهودیان بوده است؛ زیرا یهود ادعای آن داردکه از نژادی پاک برخوردار بوده و می‌بایست از


1- سمهودی: وفاء الوفا، ج 1، ص 162. اما درباره نسب شعیب او پیامبر در قومی بود که به آن «حضورا» می‌گفتند. این قوم از بنی‌ارفخشذبن یقطن ابن عابربن شالخ‌بن الفخشذ و جرهم و حضرموت و سلف آنان از عموزادگان آن‌ها به شمار می‌آمدند سرزمین حضورا در «رس» قرار داشت که همه جزو کفار و بت‌پرستان بودند. پیامبری از میان آنان برگزیده شد که نام او شعیب‌بن ذی مهرع بود. آنان نیز همانند امت‌های دیگر، پیامبر خویش را کشتند. ابن خلدون: تاریخ، چاپ قاهره، 1355 ه-، ج 1، ص 46. اشاره شده است که سرزمین جرهم در یمن بوده و به زبان عبری سخن می‌گفته‌اند. متنی را که ابن‌خلدون آورده است نشان از آن دارد که حضورا را عموزادگان حضرموت و جرهم به شمار آورده است. بدین معنی که «حضورا» قبیله‌ای همانند قبیله جذام در جنوب بوده و ویژگی‌های آن را داشته است. و نیز گفته شده است که سرزمین حضورا که همان رس است از آنِ حضرموت بوده است. جواد، المفصل، ج 1، ص 347. گفتارهایی که در این زمینه در دست ما می‌باشد، نگرشی گسترده‌تر بر جذام و حضورا بیش از ارتباط مکانی آنان به ما نمی‌دهد. افزون بر این همچنانکه پیش از این گذشت تنها ادعای بنی‌قریظه که آنان از نسل شعیب و از بنی‌جذام هستند را در دسترس خویش داریم. ابن حزم: الجمهره، ص 334؛ سمهودی: همان مصدر، ج 1، ص 162 همچنین در «جمهره» اشاره غیرمستقیمی را بر خویشاوندی جذام و حضورا، به‌طوری‌که نسب آنان در سبأ جمع می‌گردد، ملاحظه می‌نماییم. جذام همان بنی‌عدی‌بن حارث‌بن مرةبن أردبن زیدبن یشجب ابن عریب‌بن زیدبن کهلان‌بن سبأ می‌باشند. ابن حزم: همان مصدر، صص 421- 418. اما نسب حضورا عبارت است از عدی‌بن مالک‌بن زیدبن سهل‌بن عمروبن قیس‌بن معاویة بن جشم‌بن عبدشمس‌بن وائل‌بن غوث‌بن قطن بن عریب‌بن زهیربن غوث‌بن أیم‌بن همیسع‌بن حمیر ابن سبأ ابن حزم: همان مصدر، ص 434. از این رو ملاحظه می‌کنیم که جذام و حضورا در سبأ به هم می‌رسند و سبأ نامش عامر ابن حسنةبن یشجب‌بن یعرب‌بن یقطن‌بن قحطان که در قحطان همه یمنی‌ها جمع می‌گردند. ابن‌سعد، الطبقات، ج 3، ص 419.
2- سمهودی، وفاء الوفا، ج 1، ص 160
3- ابن اثیر، اسدالغابه، ج 1 ص 69 و 70
4- بلاذری، فتوح البلدان، ج 1، ص 71؛ زمخشری، الاصنام، ص 38
سکونتگاه جذام، در حوالی أیله بر خلیج عقبه که در سرزمین حجاز به شمار می‌آمد و در دوران پیامبر خدا ص یکی از دشت‌های آن به وادی شنار معروف بود. ابن‌اسحاق: السیره، ج 4، ص 1030، و نیز ابن حزم: همان مصدر ص 421.
5- ابن‌اسحاق، همان مصدر، ج 4، ص 1011؛ ابن حجر، الأصابه، ج 3، ص 213
6- بلاذری، همان مصدر، ج 1، ص 71؛ ابن‌حجر: همان مصدر، ج 3، ص 213
7- ابن‌اسحاق، همان مصدر، ج 4، ص 1011؛ ابن حجر: همان مصدر، ج 3، ص 213
8- ابن‌اسحاق، همان مصدر، ج 4، ص 1011

ص: 35
خویشاوندی با ملیت‌های دیگر، غیر از یهود خودداری نماید. در حالی که می‌توان ملاحظه کرد که بنی‌قریظه و بنی‌نضیر از راه ازدواج با قبایل عرب، همچون بنی‌ذبیان ابن ثعلبه (1)و بنی‌تمیم، (2)و بنی‌نبهان از طی (3) و کنده (4) خویشاوند گردیدند. از سوی دیگر ملاحظه می‌کنیم که عرب‌های یهودی شده، بر ارتباط نسبی خود با این دو قبیله یهودی و نه دیگر قبایل یهودیِ مدینه، اصرار ورزیده و خود را چه به صورت ازدواج و چه به صورت نسبی از آنان به شمار می‌آوردند.
این کشش و گرایش، طبیعی به نظر می‌رسد و در نتیجه اقتضای پیوند و رابطه نیرومند خونی میان آنان بوده و خود را همانند دیگر عرب‌ها پیوسته به‌یکدیگر دانسته و از همان تقالید و سنت‌های عربی پیروی می‌کردند. بسیاری از تاریخ‌نگاران مسلمان به هنگام سخن از برخی یهودیان منسوب به بنی‌قریظه نظیر عبدالرحمان‌بن زبیربن یأطا، این مطلب را مورد توجه خویش قرار داده‌اند؛ به‌طوری‌که ابن خیاط درباره او گفته است: او از بنی‌اسرائیل به شمار نمی‌آید. (5) این گفته تصوّری را که پیش از این در آن گام برداشتیم، گواهی می‌نماید؛ زیرا در این راستا می‌گوییم میان یهود و بنی‌اسرائیل تفاوت وجود دارد چون کلمه یهود اشاره به نسب و دیانت با هم دارد، در حالی‌که مقصود از کلمه بنی‌اسرائیل، نسب اوست و نه چیز دیگر.
اما در مورد نسب بنی‌قینقاع، به‌نظر می‌رسد که آنان باقی‌مانده‌های تبار بنی‌اسرائیل بوده‌اند و سکونت آنان در یثرب به پیش از میلاد باز می‌گردد. این بهره‌گیری را از آنچه پیش از این درباره فرود آمدن بنی‌اسرائیل در دوران حضرت موسی (ع) در یثرب بر ساکنین پیشین عرب آن، از عمالیق به‌دست می‌آوریم؛ زیرا در آنجا اشاره‌گردیده است که آنان در موقعیت بازار بنی‌قینقاع (6)فرود آمدند. این‌گونه اشاره، به همراه یاد کردن نام بنی‌قینقاع، ما را بر این پندار وا می‌دارد که آنان از نخستین ساکنان یهود مدینه به شمار می‌آمدند. فرض بر این است که تغییر جایگاه آنان، امکان‌پذیر نبوده، نخست آن‌که هیچ‌گونه اشاره‌ای در تاریخ نسبت به تغییر گروهی آنان با هدف جابه‌جایی در موقعیت مسکن نشده است. دوم آن‌که محدود بودن موقعیت مسکونی مدینه به آسانی چنین امکانی را به دست نمی‌داد. پیامبر خدا (ص) به قبیله بنی‌قینقاع به عنوان صاحبان دانش و معرفت در میان یهود مدینه می‌نگریست. از این رو، هنگامی که حضرت ضروری دانست که برای تشویق یهودیان در پذیرش اسلام جلب محبّت آنان را نماید، بنی‌قینقاع را در بازارشان گرد آورده، فرمود:
«ای جماعت یهود، از سرانجامی که پروردگار متعال از رنج و محنت نصیب قریش‌گردانید، پند گیرید و اسلام آورید؛ زیرا خود می‌دانید که من همان پیامبر برگزیده و فرستاده از سوی خداوند می‌باشم و این حقیقت را در کتاب خود و در عهدی که خداوند با شما بسته است،


1- سهیلی، الروض الأنف، ج 2، ص 289
2- همان.
3- ابن‌اسحاق، السیره، ج 2، ص 359؛ سمهودی: وفاء الوفا، ج 1، ص 279 و 280
4- ابن‌حجر، همان مصدر، ج 2، ص 359
5- طبقات، ص 123
6- سمهودی، وفاء الوفا، ج 1، ص 157

ص: 36
می‌بینید.» (1)بنی‌قینقاع (از دیدگاه اقتصادی) نسبت به دیگر یهودیان یثرب، جایگاه پایین‌تری داشتند. پیشه آنان صنعت و زرگری (2) بود و این پیشه را عرب پست شمرده و از آن پرهیز می‌کردند. (3)
در اینجا روایتی وجود دارد که می‌توان آن را معتبر به شمار آورد، وآن این‌که نسبت بنی‌قینقاع به بنی‌اسرائیل می‌رسیده است. این مطلب را در سخن مخیریق، که گفته شده، او از بنی‌قینقاع بوده است، در می‌یابیم. (4) او دانشمندی یهودی بود که اموال خویش را، که شامل هفت باغ بود، در اختیار پیامبر (ص) گذاشت و حضرت نیز آن باغ‌ها را صدقه قرار داد.(5) مخیریق در جریان جنگ احد حضور داشت و در آن جنگ به شهادت رسید. پیامبر خدا (ص) درباره او فرمود: «مخیریق سکّان‌دار یهود و سلمان سکّان‌دار فارس و بلال سکّان‌دار حبشیان است.» (6) و نیز گفته شده که حضرت فرمودند: «مخیریق بهترینِ یهود بود.» (7) پیامبر خدا (ص) در اینجا نام مردانی را که اسلام اختیار کرده بودند، آورده و آنان را نسبت به نژاد و تبارشان معرفی کرده‌اند. درحالی‌که اگر قصد آن داشتند دیانت آن‌ها را عنوان نمایند، می‌فرمودند: مخیریق سکّان‌دار یهود و سلمان سکّان‌دار زردشتیان و بلال سکّان‌دار مسیحیان است. پیش از این، اشاره کردیم که میان کلمه یهود، (بدون الف و لام)، که منظور نسب (8) است و الیهود (با الف و لام)، که دارای دو صورت است؛ یعنی هم به معنای نسب و هم دیانت، (9) تفاوت وجود دارد.
تعدادی از تاریخ‌نگاران مسلمان اشاره کرده‌اند که بنی‌قینقاع از نسل حضرت یوسف (ع) بوده‌اند. (10) در زبان وعادات بنی‌قینقاع، همانندی با سایر یهودیان یثرب دیده نمی‌شود که این ظاهراً به مجاورت درازمدت آنان با قبایل عرب و نیز قطع‌رابطه آن‌ها با خویشاوندان یهودی خود در شام باز می‌گردد؛ به‌طوری‌که آنان بنی‌قینقاع را همانند خویش در عقیده نمی‌دانستند تا آنجا که آنان را یهودی به شمار نمی‌آوردند؛ زیرا تسلیم احکام تلمود نبودند. (11) عامل گوشه‌گیری یهود یثرب و دوری آنان از خویشاوندانشان در شام و کنار گذاشتن بسیاری از عادات و رسوم یهودیان را، در وضعیت هجرت آنان به جزیرةالعرب می‌بینیم. حال چه به دوران حضرت موسی (ع) (12) بازگردد و یا در دوران بخت‌نصر که سرزمین آنان را درشام مورد دستبرد و حمله قرار داد. (13) هجرت یهود به یثرب، با بروز اختلاف میان آنان و عموزادگان خود در شام همراه بوده است. این حقیقت را از سخن ابن‌شبه به هنگام اشاره به سفر حج حضرت موسی (ع) و هارون، به‌دست می‌آوریم. او می‌گوید: «حضرت موسی (ع) و هارون از مدینه عبور کرده و از یهود آن بیم داشتند. پس پنهانی از آن خارج گردیدند.» (14) صرف‌نظر از درستی این روایت، خود نشانگر آن است که هجرت یهود به مدینه، در نتیجه اختلافی بوده


1- طبری، تاریخ، ج 2، ص 279؛ سمهودی، همان مصدر، ج 1، صص 278 و 279
2- طبری، همان مصدر، ج 2، ص 481؛ مطهری: التعریف، ص 19- 20
3- ابن‌خلدون: تاریخ، ج 1، ص 337 چاپ بولاق. 1284 ه-؛ جواد: المفصل. ج 6، ص 536
4- ابن‌حجر: الاصابه، ج 3، ص 393
5- ابن‌حجر: الاصابه، ج 3، ص 393
6- همان.
7- ابن اسحاق، السیره، ج 2، ص 363
8- سهیلی، الروض الأنف، ج 2، ص 291
9- سهیلی، همان مصدر.
10- سمهودی، وفاء الوفا ج 1، ص 164؛ ابن‌حجر، همان مصدر، ج 2، ص 320
11- ولفنسون، تاریخ الیهود، ص 13
12- سمهودی، وفاء الوفا، ج 1، ص 157
13- جواد، المفصل، ج 6، صص 517 و 518
14- سمهودی، همان مصدر، ج 1، ص 161

ص: 37
که میان آنان و یهود شام به‌وجود آمده بود.
درصورتی‌که این مسأله را نپذیریم، باید بگوییم که یهود مدینه، به‌علت در اقلیت بودنشان در سرزمین گسترده عربی، مصلحت خویش را در آن دیدند که به‌عنوان اقلیتی که دارای هیچ‌گونه پشتوانه خارجی نیستند، خود را در این محیط تازه، حتی به مقدار اندک تطبیق دهند تا این‌که در برابر عکس‌العمل ساکنان اصلی آن، که معمولًا با بیگانگان از خود نشان می‌دهند، در امان باشند.
اما در مورد روایتی که اشاره می‌کند هجرت یهود به یثرب بر اساس اعتقاد و ایمان آن‌ها به ظهور پیامبری عرب بوده و در کتابشان نوید آن داده شده است که این پیامبر در نقطه‌ای از این سرزمین عرب، در دهکده‌ای که نخل (1) دارد، ظهور می‌کند، و یهود آرزوی دیدار این پیامبر را داشتند تا از او اطاعت و پیروی کنند، (2) ما را بر این می‌دارد که باور داشته باشیم یهود ایمان داشتنتد که این پیامبر به زودی در سرزمین عرب ظهور می‌کند و بدون شک- در نظر آنان- این پیامبر عرب بوده و یا حداقل به زبان عربی سخن می‌گوید. از این رو، آنان خود را آماده پذیرش او کرده و فرزندان خود را با عادات و تقالید عرب آشنا می‌ساختند تا این‌که بتوانند نزد پیامبر موعود، مقام و مرتبتی داشته باشند. این نرم‌خویی، دور از ویژگی‌های یهود به شمار می‌آید. دست‌برداشتن از سنت‌های خود و آمیزش با جنس غیریهود، مواردی است که ما را بر این اعتقاد قرار می‌دهد که بنوقریظه و


1- همان، ص 160
2- سمهودی، همان مصدر.

ص: 38
بنی‌نضیر ریشه عرب داشتند و همان است که اشاره گردید، آنان از قبیله جذام به شمار می‌آمدند. (1) همچنان‌که این عوامل انگیزه ورود گروه‌های عرب دیگری بوده است که به یهودیت درآمدند و در پایان به یثرب هجرت کردند.
به‌نظر می‌رسد سهل‌انگاری یهود یثرب و سرپیچی آنان از بعضی از احکام و دستورات تلمود (2) به همراه آشفتگی و ناآرامی وضعیت در شام، به علّت دستیابی رومیان بر آن سرزمین و پراکنده ساختن عبری‌ها، همه موجب‌گردید که سرزمین یثرب مرکزی برای جذب یهود گردیده و آنان به بنی‌اسرائیلی‌هایی که در حجاز سکونت داشتند، پناهنده شوند. (3)هجرت‌های اخیر یهودیان به یثرب، غالباً به صورت هجرت‌های محدود و یا به شکل خانوادگی بوده است؛ از این‌رو، هریک به دیگر قبایل یهودی پناهنده شده و با آنان هم‌مسکن می‌شدند. از آن‌ها می‌توان به بنی‌قصیص و بنی‌ناغصه و بنی‌هدل و بنی‌عمرو و بنومعاویه و بنوزعوراء و بنی‌زید اللات و بنی‌حجر و بنی‌ثعلبه و ساکنین زهره و بنی‌مرایه اشاره نمود. (4)این‌گروه از قبایل عرب، یهودی شده به شمار می‌آمدند؛ زیرا نام‌های آن‌ها عربی بوده است. شاید قبایل یادشده در اصل یهودی بوده‌اند، لیکن تغییر نام و سنت‌های آنان با جریانی که بر بنی‌قینقاع اتفاق افتاده بود، یکی باشد. بنابراین، به این باور می‌رسیم که این قبایل، ملّیت یهودی داشته‌اند. (5) اطلاعاتی که از یهود مدینه در دست داریم، آن چنان نیست که ما را به آمار تقریبی آنان برساند، لیکن با این وضعیت، ما نباید متونی را که در این زمینه وجود دارد و تا حدّی می‌تواند ما را با آمار تقریبی یهودیان در مدینه آشنا کند، نادیده بگیریم.
در مورد افراد بنی‌قینقاع ملاحظه می‌کنیم که افراد بالغ آن‌ها از مردان به حدود هفتصد می‌رسیده است. (6) با توجه به عدم آگاهی ما از تعداد زنان و فرزندان آن‌ها، چنین در نظر می‌گیریم که تمامی آن هفتصد نفر ازدواج کرده و به‌طور تقریبی برای هر زن و مرد، دو فرزند در نظر می‌گیریم. در این صورت می‌توان گفت که تعداد افراد بنی‌قینقاع به حدود دو هزار و هشتصد نفر می‌رسیده است.
همچنین آگاهی‌های ما از بنی‌قریظه در حدّی نیست که بتوانیم آمار دقیق آنان را روشن سازیم. روایات متعددی وجود دارد که آنان ششصد یا هفتصد نفر بوده‌اند. (7) اغلب در باره آنان گفته شده: تعداد بنی‌قریظه میان هشتصد تا نهصد نفر بوده است. (8) تفاوت میان گفته‌ها اندک بوده و میانگین آن هفتصد و پنجاه نفر است چنانکه واقدی نیز تعداد آنان را در این حد دانسته است. (9) طبق قاعده پیشین، برای دستیابی به تعداد زنان و فرزندان آن‌ها، چنین برآورد می‌کنیم که افراد بنوقریظه سه‌هزار نفر بوده‌اند.
اما در مورد تعداد مردان بالغ بنی‌نضیر، که یکی از قبایل سه‌گانه بزرگ یهود درمدینه به


1- یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص 49 و 52
2- ولفنسون، تاریخ الیهود، ص 13
3- سمهودی، وفاء الوفا. ج 1 ص 160؛ جواد، المفصل، ج 6، ص 518
4- سمهودی، همان مصدر. ج 1، صص 160- 164. گفته شده است که بنی‌ناغصه گروهی از یمنیان بودند که سکونت‌گاه آنان در شعب بنی‌حرام بود تا این‌که عمربن خطاب آن‌ها را به مسجد فتح منتقل ساخت، سمهودی، همان مصدر، ج 1، ص 163.
5- اشاره گردیده است که تعداد آنان شامل هفتصد جنگجو بوده است، طبری، التاریخ ج 2، ص 480.
6- طبری، همان مصدر.
7- طبری، همان مصدر، ج 2، ص 488؛ ابن نجار، الدرة، ص 54
8- ابن‌اسحاق، السیره، ج 3، ص 721؛ طبری، همان مصدر، ج 3، ص 488؛ ابن‌نجار، همان مصدر، ص 54.
9- واقدی می‌گوید، جبی‌بن أخطب به ابوسفیان‌بن حرب و قریش در میان راهی که با هم بودند می‌گفت، قوم من قریظه با شما همراه هستند، آن‌ها گروهی پایدار بوده و تعدادشان هفتصد و پنجاه جنگجو می‌باشد. المغازی، ج 2، ص 454، چاپ اکسفورد.

ص: 39
شمار می‌آمدند، آمار دقیق نداریم، لیکن ابن‌الحاج، متنی را اشاره کرده که می‌توان به‌صورت تقریبی، از تعداد زنان وفرزندان بنی‌نضیر اطلاعاتی به‌دست آورد. نامبرده ضمن سخن درباره تبعید آنان از مدینه، آورده است: «آن‌ها به خیبر سپس شام و حیره حرکت کردند و زنان و کودکان و جز این‌ها را بر ششصد شتر سوار کرده بودند.» (1) این گفته، ما را بر این باور می‌رساند که تعداد آنان نزدیک به تعداد افراد بنی‌قینقاع بوده است.
چنین مشهور است که تبعید بنی‌نضیر پیش از حادثه خندق اتفاق افتاده است و در آن هنگام تعداد مسلمانان بالغ بر سه هزار مرد بوده است. (2) هنگامی که پیامبر (ص) آنان را در محاصره قرار داد، عبدالله‌بن ابیّ به بنی‌قینقاع پیغام داد که آمادگی دارد با دو هزار نفر از مردان خود به قلعه‌های آنان وارد شوند و در کنار آنان قرارگیرند. (3) به‌نظر می‌رسد که عبدالله‌بن ابی‌قصد آن داشته با این حرکت، توازنی میان دو نیرو به‌وجود آورد تا با قدرت مسلمانان، که به سه هزار مرد جنگی می‌رسید، برابری نمایند.
اما درباره سایر یهودیان، آگاهی‌های دیگری نداریم جز آن‌که آن‌ها بیست و چند قبیله بوده‌اند. (4) بهتر است این سخن را بپذیریم که امت یهود در یثرب تنها در سه اجتماع قبیله‌ای بزرگ بوده که شامل بنی‌قینقاع، بنی‌نضیر وبنوقریظه می‌شده است. البته دور از گمان نیست‌که در معرض قرار دادن این تعداد از قبایل یهود، آن هم با این شمار فراوان، قصد آن داشته‌اند که خود را در گروه‌های گوناگون بروز دهند و گستردگی و نفوذ قبایل خود را تنها به بنی‌قریظه، بنی‌قینقاع و یا بنی‌نضیرکه به فرمان پیامبر خدا (ص) از مدینه اخراج گردیدند، محدود جلوه ندهند. از این رو، چنین نتیجه‌گیری می‌شود که درآن هنگام در مدینه یهودیان زیادی بودند و شمار فراوانی از آنان به اسلام گرویدند و پیوندی با جامعه مدینه به‌وجود آوردند که از آن پس، بخشی از نیرو و بنیان آن شناخته شدند. این حقیقتی دور از گمان نیست؛ به‌ویژه آن‌که در پیمانی که پیامبر خدا (ص) پس از هجرت در مدینه نوشتند، از نام تعدادی از یهود، که به تیره‌های اوس و خزرج منسوب بودند، یاد کرده است و آن‌ها را در میان امت، به همراه مؤمنان به شمار آورده‌اند. (5) یهودیان در یثرب در یک منطقه فرود نیامدند بلکه به‌صورت پراکنده سکنی گزیدند.
سمهودی به نقل از ابن‌زباله اشاره به سکونتگاه یهود در مدینه کرده و گفته است‌که همه آنان در زهره، که بزرگترین دهکده مدینه به‌شمار می‌آمده، سکونت اختیار کرده بودند.
بنی‌نضیر در وادی مذینیب، واقع در منطقه عالیه فرود آمدند و سکونتگاه‌هایی در آن برای خود ساختند. آن‌ها نخستین افرادی بودند که در عالیه، اقدام به حفر چندین چاه کردند و ثروتی از این راه به‌دست آوردند. (6) سپس برخی از قبایل عرب بر آن‌ها فرود آمده و با یکدیگر همکاری کردند و قلعه‌ها و خانه‌هایی


1- رفع الخفاء، ص 89
2- طبری، تاریخ، ج 2، ص 570
3- ابن اسحاق، السیره، ج 3، ص 683؛ دیاربکری، تاریخ الخمیس، ج 1، ص 460
4- سمهودی، وفاء الوفا، ج 1، ص 460
آمده است که باقی‌مانده از یهودیان مدینه تا هنگامی که اوس و خزرج بر آن‌ها فرود آمدند، عبارت بودند از، بنی‌قریظه و بنی‌نضیر و بنی‌ضخم و بنی‌زعورا و بنی‌ماسکه و بنی‌قمعه و بنی‌زیدااللات، که از جماعت عبدالله‌بن سلام به شمار می‌آمدند، و بنی‌قینقاع و بنی‌حجر و بنی‌ثعلبه و ساکنین زهره و ساکنین زباله و ساکنین یثرب و بنی‌قصیص و بنی‌ناعضه و بنی‌عکوه و بنی‌مرایه.
ابن رسته، الاعلاق النفیسه، ج 7، ص 62.
5- ابن‌اسحاق، السیره، ج 2، ص 350
6- سمهودی، همان مصدر، ج 1، ص 161؛ ابن رسته، الاعلاق النفیسه، ج 7، ص 61

ص: 40
را در آن بنا نمودند و به ثروت‌هایی دست یافتند. (1) آنچه که سمهودی از بنای قلعه‌ها و خانه‌ها در بنی‌نضیر یاد کرده، در حقیقت پس از فرود آمدن برخی قبایل عرب بر آن‌ها بود و سبک آن ساختمان‌ها، نشان از روش ساخت وساز عرب‌ها دارد. (2) به ویژه آن‌که اغلب قبایل عرب، که به بنی‌نضیر وارد شدند، مردمی از یمن؛ همانند بنی‌جزماء بودند که به جزمی شهرت داشتند (3) و بنی‌انیف و مربد ازبلی و بنی‌معاویةبن حارث‌بن بهثةبن سلیم از قیس عیلان (4)، و بنی‌ناغصه (5) به شمار می‌آمدند. بعید به‌نظر نمی‌رسد که عرب‌های مهاجر یاد شده، از یمن سبک ساختمان‌سازی خویش را به یثرب آورده و یا از روش عمومی آن پیروی کرده باشند.
همچنین آمده است که عمالیق نخستین گروهی بودند که در مدینه به کشاورزی پرداخته و نخلستان‌هایی به‌وجود آوردند و خانه‌ها و قلعه‌هایی را در آن، پیش از فرود آمدن یهودیان در شهر یثرب، به‌وجود آوردند. (6) از این مطلب می‌توان فهمید که عرب‌ها در مدینه، پیش از آمدن یهودیان، دارای آگاهی‌هایی در مورد بنای خانه‌ها و قلعه‌ها داشته‌اند وچنین نیست که برخی مبنای قلعه‌ها در مدینه و سایر شهرهای حجاز را تنها به یهودیان نسبت داده‌اند. آنان چنین ادعا کرده‌اند که سرزمین‌های یادشده از سوی بسیاری از این عرب‌ها برای سکونت برگزیده نشده بود؛ زیرا بیشترگروه‌های عرب در مکانی فرود می‌آمدند و سپس به مناطق دیگر کوچ


1- سمهودی، همان مصدر، ج 1، ص 161
2- مدنی سید عبید، أطوم المدینه المنوره، مقاله‌ای که در مجله دانشکده ادبیات، دانشگاه ریاض، 320، سال سوم، ص 220 به چاپ رسید.
3- ابن رشته، همان مصدر، ج 7، ص 62
4- سمهودی، همان مصدر، ج 1، ص 162، این قتیبه، المعارف، ص 85
5- همان، ص 163. ابن رسته اشاره کرده است‌که بنی‌ناغصه گروهی از یهود بودند. همان مصدر، ج 7، ص 62.
6- یاقوت، معجم‌البلدان، ج 5، ص 84. لازم به تذکر می‌دانیم که در این جا اشاره نماییم میان وظیفه و کاربرد اطم‌ها «که همان قلعه‌ها و خانه‌های مرتفع بوده» المعجم الوسیط، ج 1، ص 20 در مدینه با برخی از کاخ‌ها در یمن شباهت فراوانی وجود داشته است. گفته شده است که اطم‌ها دارای سکوهای بلندی بوده است که بر پیرامون آن مسلط بوده و از روی آن چشم‌انداز زیبائی به اطراف دادشته است. این علاوه بر آن بوده است که بوسیله دیده بانی از روی آن، خود را از حمله دشمن و کمینگاه آنان محافظت و دفاع می‌کردند انصاری، عبدالقدوس، آثار المدینه المنوره، ص 64. و نسبه به کاخهای یمنیان اشاره گردیده است که حمیریان به علت ضرورت و اقدامی دفاعی در برابر حمله‌های بدویان اقدام به ساختن کاخها و قلعه‌های مستحکم و مرتفع زدند. حتی، تاریخ العربب، ج 1، ص 75 همچنانکه آنان نیز از بامها و بلندی‌های کاخهای خود بعنوان دیدگاه و گردشگاه استفاده کرده به‌طوری که در بالای برخی از کاخهای یادشده را با سنگ مرم جهت نشستن و گرد هم بودن آزین نموده بودند. یاقوت، همان مصدر، ج 4، ص 210، حتی، همان مصدر، ج 1، ص 75. مانند کاخ غمدان در صنعاء که از آنِ ملک شرح یشرح‌بن کعب بوده است یاقوت، همان مصدر، ج 4، ص 210. نامبرده در قرن اول پس از یلدد حکومت می‌راند. حتی، همان مصدر، ج 1، ص 74 از سوی دیگر میان بنای أُطم‌ها و برخی از کاخ‌های یمن شباهتی وجود داشت؛ زیرا هریک از آن‌ها به شکل مربع بوده و دارای بامی بر آن بود حتی، همان مصدر، ج 1، ص 75، مدنی، سید عبید، أطوم المدینه المنوره، مقاله‌ای که در مجله دانشکده ادبیات دانشگاه باهنر، م 3، ص 3 ص 214 به چاپ رسید.

ص: 41
می‌کردند. (1)منطقة عالیه با شهروندان عرب ویهودش، چنان از متراکم شد که ناچار به توسعه به سوی غرب و جنوب غربی قبا گرفت. گروه‌هایی از آنان؛ مانند بنی‌قصیص و بنی‌ناغصه، با بنی‌انیف پیش از فرود آمدن اوس و خزرج بر آن‌ها، در قبا سکونت می‌کردند. (2) بنی‌قریظه در خانه‌های خود، در عالیه، واقع در وادی مهزور فرود آمدند. (3) برادران آن‌ها بنی‌هدل و بنی‌عمرو نیز با آنان همراه بودند. (4) بنی‌زعوراء در مجاورت مشربه امّ‌ابراهیم (5) که دارای قلعه‌ای بودند، فرود آمدند. (6) اما بنی‌قینقاع که بنی‌زیداللات نیز میان آن‌ها به شمار می‌آیند سکونتگاه خود را در پایان پل بطحان (جسر بطحان) در ادامه عالیه قرار دادند. در آنجا بازاری از بازارهای مدینه قرار داشت. بنی‌قینقاع پس از پل، در سمت راست شخصی که از مدینه به سوی عالیه رهسپار بود، پس از گذشتن از پل، دو قلعه از آنِ خویش داشتند. (7) خانه‌های آنان تا قبا امتداد داشت. (8) همچنان‌که مردمانی از یهود در «شوط» و «عنابس» و «والج» و «زباله» تا «عین فاطمه» سکونت اختیار کرده بودند. (9) مردم ساکن در شوط قلعه‌ای به‌نام «شرعبی» در اختیار داشتند. این قلعه در جنوب «ذباب» بود و از آن پس، در اختیار بنی‌جشم‌بن حارث‌بن خزرج اصفر، براران بنی‌عبدالأشهل (10) قرار داشت. ساکنین «والج» نیز در کنار قناة، اطمی (قلعه‌ای) از آنِ خویش داشتند. (11)یهودیان، صاحبان ثروت و مقام بودند؛ زیرا که حاصلخیزترین زمین‌های مدینه را در اختیار داشتند. این وضعیت زمینه را برای آنان فراهم ساخته بود که روح برتری و تکبّر را بر دیگر عرب‌ها، که در کنار آنان می‌زیستند و هم‌پیمانشان بودند، داشته باشند. (12) اوس و خزرج پس از به‌دست آوردن قدرت در مدینه و ایجاد رابطه با عموزادگان خویش در شام، به‌عنوان پشتیبانان خود بر ضدّ قدرت یهود، اقدام به خوار و ذلیل کردن یهودیان نمودند. (13) از این رو، مالک‌بن عجلان، پس از کشته شدن پادشاه یهود «فطیون» خود برای جلب همیاری، رو به سوی شام نهاد. (14) به‌نظر می‌رسد این حادثه نزدیک به زمان هجرت بوده است. گواه ما بر این سخن آن است روایاتی که اشاره به شاهدان جنگ احد ندارد، فرزندان مالک‌بن عجلان را در جنگ بدر نام برده‌اند. (15) غسانیان در شام به سرعت پاسخ تقاضای اوس و خزرج را داده و در این راستا لشکری به فرماندهی ابوجبیله به یثرب گسیل داشتند (16) که این سپاه در دامنه کوه احد فرود آمد و نیرویی را به سوی یهود فرستاد و سیصد و پنجاه نفر از افراد جنگجو و مبارز آنان را به قتل رسانیدند. (17) با چیره شدن بر بزرگان و سرکردگان یهود، قدرت آنان رو به ضعف نهاد و نفوذشان از میان رفت تا آنجا که یهودیان خود هم پیمانان اوس و خزرج شدند! (18) یهودیان بعد از آن‌که از به‌کار بردن زور بر ضدّ اوس و خزرج نا امید شدند، حیله‌گری و توطئه‌های خود را بر ضدّ دو قبیله یاد شده


1- ولفنسون، تاریخ الیهود، ص 11، 113، 117
2- سمهودی، وفاء الوفا، ج 1، ص 163
3- سمهودی، همان مصدر، ج 1، ص 161، 163
4- همان.
5- هم‌اکنون مشربه ام‌ابراهیم که محل سکونت ماریه قبطیه همسر پیامبر خدا ص و مادر تنها فرزند ذکور پیامبر ص حضرت ابراهیم علیه السلام بوده است بعنوان قبرستان شیعه بوده که تا حدود نیم قرن پیش، شیعیان اموات خود را در آن دفن می‌کردند و امروزه دیواری به پیرامون آن کشیده شده و نه‌تنها متوفائی را در آن دفن نمی‌کنند بلکه اجازه زیارت اهل قبور مدفون در آن‌که گفته می‌شود محل دفن مادر حضرت رضا که همسر حضرت موسی‌بن جعفر علیها السلام نیز بوده در آن قرار دارد را نیز به کسی نمی‌دهند.
همچنین در اینجا مراد از مسجد بنی‌قریظه ظاهراً مسجد نضیح بوده است که در سال 1422 ه- یعنی دو سال پیش از سوی متعصبان وهابی‌مسلک به غرض از میان برداشتن آثار شیعه‌گری و مسجدی که در میانه شیعیان مدینه وجود دارد، تخریب و از میان برده شد. «مترجم»
6- سمهودی، همان مصدر، ج 1، ص 164.
مشربه ام‌ابراهیم، محلی در مدینه است که در شمال مسجد بنی‌قریظه در عالیه نزدیک حرّه مشرقی در منطقه‌ای که در ایام مطری به دشت معروف بوده است، واقع گردیده است. مشربه از آنِ اشراف بنی‌قاسم بن ادریس بن جعفر برادر امام حسن عسکری علیه السلام می‌باشد. مطری، التعریف، ص 52.
7- سمهودی، همان مصدر، ج 1، ص 164
پل بطحان، مکانی است که در آن نقطه وادی بطحان گسترده شده که از شمال ماحشونیه که امروزه به مدشونیه مشهور است، آغاز می‌گردد. پایان این پل میان چاه مراکشیه که درآمد آن از آنِ خانواده عبدالعال مراکشی است و میان چاه مشرطیه قرار دارد. در اینجا پل بیاضه وجود دارد که جایگاه خانه‌های بنی‌بیاضه به همراه بنی‌حبین و بنی‌دینار است. گفته می‌شود شمال ماحشونیه نخستین مجرای وادی بطحان در اجتماع خود با وادی مذینیب و وادی فهرور است. اما بنی‌قینقاع که در متن آمده است هنگام پایان پل منظور آغاز بطحان در امتداد غرب ماحشونیه و غرب پل بطحان در آنجا بوده است.
عیاشی، المدینه بین الماضی والحاضر، ج 18- 19.
8- ابن‌اسحاق، السیرة، ج 2، ص 360- 361؛ ابن‌کثیر، البدایة والنهایة. م 2، ج 3، ص 211
9- سمهودی، وفاء الوفا، ج 1، ص 165
10- همان، ج 1، ص 165
11- همان، ج 1، ص 165
12- همان، ج 1، ص 182
13- همان، ص 179
14- همان، ج 1، ص 179
15- واقدی، المغازی، ج 1، ص 167 چاپ اکسفورد.
16- سمهودی، همان مصدر، ج 1، ص 179
17- همان، ص 182
18- ابن حجر، الاصابه، ج 2، ص 269، 320؛ سمهودی، وفاء الوفا، ج 1، صص 181 و 182

ص: 42
آغاز نمودند و آنچه خواستند در این زمینه به مرحله اجرا درآوردند که در نتیجه این توطئه‌ها، جنگ‌های گسترده‌ای میان اوس و خزرج به‌وقوع پیوست و دو قبیله یادشده را به ضعف و سستی کشانید. (1) تا این‌که جنگ بعاث پنج سال پیش از هجرت به‌وقوع پیوست، (2) که این جنگ تمامی نیروی اوس و خزرج را فرسوده کرد؛ به‌طوری‌که ناگزیر به صلح گردیدند. (3) یهودیان از صلح میان اوس و خزرج به شدت بیمناک شدند. پس از آن بود که ایمان خود به ظهور پیامبری تازه را به آگاهی آنان رسانیدند. یهودیان هیچگاه پیش‌بینی نمی‌کردند که اوس و خزرج پیش از آن‌ها از پیامبر اسلام پیروی کنند. (4) و به‌وسیله او، بر آن‌ها چیره شوند. لیکن پیشی‌گرفتن اوس و خزرج نسبت به یاری رسانیدن پیامبر خدا، محمد (ص) و پیروی از او، یهود را به جبهه‌گیری در برابر حضرتش واداشت و آنان از ایمان و یاری او دست کشیدند. البته در میان آنان افرادی بودند که ایمانی راستین به محمد (ص) آورده و مصالح دنیایی و یا شخصی، آنان را به تردید نینداخت؛ مانند یامین‌بن یامین، (5) و میمون‌بن یامین اسقف، (6) و عبدالله‌بن سلام که خود اسقفی والاتبار بود(7) و از روی ایمان و اعتقاد، اسلام را پذیرا شدند.
از داستان اسلام آوردن عبدالله‌بن سلام، می‌توان تصویری دقیق از زیربنای فکری یهود، زمان هجرت و شکل‌گیری اخلاق و تجارتشان با عقاید و ایمانشان و خرج آن در راه مصالح شخصی و دنیایی را ترسیم نمود. اکنون متن یادشده را با استفاده از گفته تاریخ‌نگاران مسلمان از نظر شما می‌گذرانیم.
عبدالله‌بن سلام در این‌باره می‌گوید: چون خبرِ آمدن پیامبر خدا (ص) را شنیدم و از ویژگی‌ها و نام و شکل ظاهر او و نیز زمانی را که در انتظار ظهورش بودم، آگاه شدم، در آن هنگام در قُبا به سر می‌بردم و خوشحال بودم ولی در ظاهر سکوت اختیار کرده بودم تا این‌که پیامبر خدا (ص) به مدینه قدم گذارد. هنگامی که خبر ورود ایشان را شنیدم، تکبیر گفتم. هنگامی که عمّه‌ام صدای تکبیرم را شنید، گفت: اگر درباره موسی‌بن عمران خبری می‌شنیدی، بر آن نمی‌افزودی. گفت: در پاسخش گفتم: عمّه! به خدا سوگند او برادر موسی‌بن عمران است و بر همان دینی برگزیده شده‌که موسی مبعوث شد. گفت: پس به سوی پیامبر خدا (ص) آمده و اسلام را پذیرفتم.
سپس به سوی خانواده‌ام بازگشتم و به آن‌ها فرمان دادم‌که اسلام‌آورند واسلام خویش را از یهود پنهان داشتم وگفتم: ای پیامبر خدا، یهود قومی دروغگو هستند. آنان اگر به اسلام آوردن من آگاهی یابند، مرا دروغگو خوانده، ذلیل می‌کنند. (8) پیامبر خدا (ص) به روحیه و طبیعت درونی یهودیان آگاهی داشت. از این رو، ملاحظه می‌کنیم هنگام تنظیم نظامنامه اجتماعیِ مدینه، یهود را در موقعیت مناسبی قرار داد تا این‌که


1- سمهودی، همان مصدر، ج 1، ص 215، 216
2- همان، ص 218
3- ابن‌اثیر، الکامل، ج 1، صص 417 و 418
4- ابن‌اسحاق، السیره، ج 2، ص 292
5- ابن‌حجر، همان مصدر، ج 3، ص 649
6- همان، ص 471
7- ابن‌اسحاق، همان مصدر، ج 2، ص 360- 361؛ ابن‌حجر، همان مصدر، ج 3، ص 649
8- ابن‌اسحاق، السیره، ج 2، ص 360- 361، ابن حجر، الاصابه، ج 3، ص 649، 471

ص: 43
از راه دوستی و هم‌پیمانی با آنان و اقرار بر حقانیت دین و اموالشان، آنان را هدایت کرده و به سوی اسلام رهنمون سازد (1) و از آن‌ها جز رعایت بی‌طرفی در جنگ‌ها و یاری دادن یکدیگر، هنگامی که دشمن به شهر حمله کند، درخواست دیگری نداشت. (2) ابن اسحاق در این باره می‌گوید: میان آنان پیمان یاری به همدیگر بسته شد تا در برابر کسی که با اهل این پیمان درافتد بجنگند. (3) تاریخ این صلح، حدود پنج ماه پس از ورود پیامبر خدا (ص) به مدینه بود. (4) این قانون به صورت نامه یا نوشته‌ای بود از سوی محمد، پیامبر (ص) با مؤمنان و مسلمانان از قریش و یثرب و هرکس که از آنان پیروی کرده و به ایشان پیوستند و همراه آنان پیکار نمودند. آنان جدا از دیگر مردمان، امتی یگانه به شمار می‌آیند.(5) این فرمان، یهودیان را به تعهّدی مالی، بیش ازآنچه‌که مالیات پشتیبانی می‌نامیم، مجبور نساخت که آن را در هنگام جنگ به همراه مؤمنان انفاق می‌کردند. (6) و آن‌ها را با مؤمنان یک امت به شمار آورده و یهود بر دین خود و مسلمانان بر دین خویش باشند. (7) پیامبر خدا (ص) به دلجویی از یهود پرداخت و در این زمینه به آنان فرمود: ایمان مسلمانان به خدا و پیامبرانش با اعتقاد آنان تفاوتی ندارد. در این راستا تا دو ماه پیش از بدر نماز خود را به سوی بیت‌المقدس می‌گزارد که از این پس رو به سوی کعبه نمود. (8) طبری گوید: «به پیامبر خدا (ص) اختیار داده شد که بر هر سو تمایل دارد، رو به سوی


1- ابن‌اسحاق، همان مصدر، ج 2، ص 348
2- نویسنده ناشناخته، فی سیرة الرسول، صفحه شماره 12 کتاب خطی اوقاف بغداد.
3- ابن‌اسحاق، همان مصدر، ج 2، ص 350
4- نویسنده ناشناخته، همان مصدر، ورقه 12
5- ابن‌اسحاق، السیرة، ج 2، ص 348
6- همان.
7- ابن‌اسحاق، همان مصدر، ج 2، ص 350
8- ابن‌سعد، طبقات، ج 1، ص 241؛ مالک، الموطأ، ج 1، ص 196؛ ابن‌الحاج، رفع الخفاء، صفحه 73- 74،
ابن‌ظهیره، الجامع، ص 21- 22. نیز اشاره گردیده است که قبله در آغاز ماه هفدهم پس از ورود پیامبر ص به مدینه از شام به سوی کعبه تغییر یافت. طبری، جامع‌البیان، ج 2، ص 1- 3.

ص: 44
آن نمازبگزارد، پس حضرتش بیت‌المقدس را برگزید تا از این راه، دل اهل کتاب را به‌دست آورد.» (1) بیت‌المقدس شانزده ماه، قبله پیامبر خدا (ص) بود و به هنگام نماز صورتش را رو به سوی آسمان می‌نمود، تا این‌که پروردگار صورت او را رو به‌سوی بیت‌الحرام گردانید. (2)(3) برخی معتقدند که انتخاب بیت‌المقدس به‌عنوان قبله‌گاه، پس از هجرت به مدینه، به فرمان پروردگار بود. (4) پیش از آن گروهی از مسلمانان، در روزهای نخستین پس از هجرت، رو به سوی کعبه شدن هنگام نماز را والاتر می‌پنداشتند.
در روایتی ازکعب‌بن مالک آمده است: «ما به همراه حاجیان قوم خود، رو به سوی حج و نماز گزاردیم و دستوراتی آموختیم، و براءبن معرور، بزرگ و سرور ما نیز همراهمان بود. او گفت: به خداوند سوگند، دیدم که این خانه؛ یعنی کعبه را در پشت سر خود قرار ندهم و به سوی آن نماز گزارم. گفت: پس پاسخ دادیم: به خدا سوگند پیامبر ما به ما چنین دستوری را نداده است. او به سوی شام نماز می‌گزارد و قصد آن نداریم که با او مخالفتی کنیم. کعب ادامه می‌دهد: پس هرگاه هنگام نماز می‌شد، ما رو به سوی شام نماز می‌گزاردیم و او رو به سوی کعبه می‌نمود. (5) لیکن دل‌های روحانیان یهود پر از دشمنی و حسد و کینه بود؛ زیرا پروردگار با انتخاب پیامبری از عرب، آنان را در جایگاه ویژه‌ای قرار داده بود (6) در حالی‌که یهودیان خود را


1- طبری، همان مصدر، ج 2، ص 4
2- طبری، همان مصدر.
3- ابن رخداد پس از گذشت شانزده یا هفده ماه از هجرت روی داد و نشان از بحران روابط مسلمانان و یهودیان دارد. در ضمن باید دانست که تغییر قبله به کعبه، برای اعراب جزیره قابل توجه بود زیرا آنان اعتبار ویژه‌ای برای کعبه قائل بودند. البته اسلام اعتبار کعبه را در سوره‌های مکی و حتی در همین سوره بقره و پیش از آیات فوق مطرح کرده بود. اما اکنون با قبله شدن آن، زمینه جدیدی برای جذب اعراب بوجود می‌آمد. برخی از مفسران این احتمال را داده‌اند که به دلیل جذب اعراب و علاقه خاص پیامبر خدا ص به مسلمان کردن آن‌ها، آن حضرت علاقمند به تغییر قبله بودند. مجمع‌البیان، ج 1، ص 227. با تغییر قبله فاصله میان مسلمانان و یهودیان بیشتر گردید که موجب خشم و غضب آنان نیر گردید. بعدها یهودیان مسلمان‌شده‌ای چون کعب‌الاحبار می‌کوشیدند فضیلت بیت‌المقدس را بیش از کعبه نشان دهند که البته مورد انکار امامان شیعه علیه السلام به‌عنوان حافظان نسبت اصیل اسلام بود امام باقر علیه السلام نقل کعب‌الاحبار را که کعبه هر صبحگاهان بر بیت‌المقدس سجده می‌کند سخن کذب دانستند، کافی، ج 4، ص 239؛ بحارالانوار، ج 46، ص 354.
رسول جعفریان، سیره پیامبر خدا، ج 1، ص 420 «م»
4- طبری، همان مصدر، ج 2، ص 5- 4
5- ابن قدامه، الاستبصار، صفحه 31
6- همان.

ص: 45
فرزندان خدا می‌شمردند. (1) به نظر می‌رسد، یهودیان که خود چرخاننده زندگی اقتصادی و مالی در مدینه بودند، از این‌که می‌دیدند با افزایش مهاجرین به مدینه، که درمیان آنان مردان بزرگی از اقتصاد و بازرگانی قریش و ثقیف وجود داشت، محوریت چرخانندگی در مدینه را از دست می‌دهند، دچار ترس و واهمه گردیدند. آنان هنگامی‌که احساس کردند پس از پیروزی جنگی و سیاسی در روز بدر، قدرت اجتماعی مهاجرین افزایش می‌یابد، واهمه بیشتری به دل راه دادند. از این رو، در موقعیت‌های بعدی، اقدام به نقض عهد و پیمانی کردندکه میان آنان و پیامبر خدا (ص) وجود داشت. (2) یهودیان بدین وسیله قصد آن داشتند که آن مرکز را سست گردانیده و وضعیت آرام و رو به استحکام آن را، از راه به‌وجود آوردنِ شک و تردید در جامعه مدینه، متزلزل سازند. در این راستا، روش پیامبر (ص) چنین بود که تا شخصی دشمنی خود را آشکار نساخته باشد، با او از در مخالفت درنیاید. از این رو، حضرت راه نرم‌خویی و ملایمت را در برابر یهودیان در پیش‌گرفت و آنان را با گواه‌های خودشان و نیز اشاره به‌آنچه که در کتابشان درباره پیامبری محمد (ص) آمده بود، به سوی خداوند دعوت می‌نمود، (3) تا آنجا که خود در عبادت‌خانه‌های آنان، که «مدراس» نامیده می‌شد، حضور پیدا کرد و یهودیان را به سوی پروردگار دعوت‌نمود و به‌وسیله آنچه که در کتابشان وجود داشت، آنان را به گواهی می‌گرفت. (4) لیکن یهودیان همچنان درگناه و کژراهی باقی ماندند، تا آنجا که خطر آنان، زندگی پیامبر خدا (ص) را مورد تهدید قرار داد؛ به‌طوری‌که یاران پیامبر (ص) از بیم صدمه رسانیدن به حضرتش، او را در حرکت کردن شبانه در مدینه تنها نمی‌گذاردند. (5) دشمنی آنان از تعدّی به پیامبر خدا (ص) گذشت و مسلمانان را نیز در برگرفت، تا آنجاکه مسلمانان را آشکارا مورد اهانت قرار می‌دادند. (6) آنان در این حرکت‌های پرخاش‌کننده، عبدالله‌بن ابی را پشتوانه نیرومند خویش به‌شمار می‌آوردند. (7) از سوی دیگر آنان شجاعت وی را در میان قبایل یهود، زبان‌زد قرار می‌دادند. (8) اما تجربه و شناخت پیامبر (ص) او را واداشت که با شتاب، مانع از پیشرفت مقصود آنان شود. بنابراین، بنی‌قینقاع را غافلگیر ساخت و آنان را به محاصره درآورد و چیزی نمانده بود که آنان را در ازای خیانت و نقض عهد و پیمانشان، قتل‌عام نماید.(9)لیکن وضعیت چنین اقتضا کرد که آن حضرت فرمان به تبعید ایشان به سوی شام صادر کند و سرانجام یهودیان بنی‌قینقاع در اذرعات (10) فرود آمدند. آنان مجبور شدند زنان و فرزندان خود را به همراه برده و ثروت و نیز سلاح‌های خویش را در اختیار پیامبر (ص) قرار دهند.
پیامبر خدا (ص) اجرای حکم یادشده درباره یهودیان را، پس از آگاهی از حقیقت دشمنی‌های یهود از سوی پروردگار، به مرحله


1- ابن‌اسحاق، السیرة، ج 2، ص 358؛ شلبی، التاریخ الاسلامی، ج 1، ص 254،
Holt P. M; The Cambridge History of Islam, vol. 1 p. 44
2- ابن‌اسحاق، همان مصدر، ج 2، ص 560، ص 682، 684، 700، 715، 21؛ بلاذری، الانساب، ص 308
3- ابن‌اسحاق، السیره، ج 2، ص 385- 389؛ ابن‌حجر، الاصابه، ج 2، ص 492
4- طبری، جامع‌البیان، ج 3، ص 217
5- ابن‌حجر، همان مصدر، ج 2، ص 226- 227
6- ابن‌الحاج، رفع الخفاء، صفحه 79؛ بلاذری، الانساب، ص 308- 309
7- بلاذری، همان مصدر.
8- ابن‌الحاج، همان مصدر، صفحه 79
9- خداوند درباره یهود فرموده است، الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی اْلأَرْضِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ بقره، 27
یعنی، فاسقان کسانی هستند که پیمان خدا را، پس از محکم ساختن آن، می‌شکنند؛ پیوندهایی را که خدا دستور داده برقرار سازند، قطع نموده، و در روی زمین فساد می‌کنند؛ این‌ها زیان‌کارانند. و نیز نظر کنید به طبری، همان مصدر، ج 1، ص 182- 183.
10- بلاذری، الانساب، ص 308- 309
أذرعات، منطقه‌ای در سرزمین شام که نیز یذرعات خوانده شده است. حمیری، الروض العطار، ص 19، همدانی، صفته جزیرةالعرب، ص 329.

ص: 46
عمل در آورد. خداوند در این باره می‌فرماید: إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ ... (1)
«کسانی که کافر شدند، برای آنان تفاوت نمی‌کند که آنان را (از عذاب الهی) بترسانی یا نترسانی؛ ایمان نخواهند آورد.»
به‌طوری‌که اشاره شد، این آیه درباره یهودیانی است که در دوران پیامبر خدا (ص) پیرامون مدینه زندگی می‌کردند و هشداری است بر عدم ایمان آنان به پیامبر و انکار وی، با این‌که نسبت به حضرتش آگاهی داشتند. (2) بنی‌نضیر نیز دچار اشتباه بنی‌قینقاع شده و با اعتماد بر عبدالله‌بن ابیّ، که مردی سست و منافق بود، پیمان و عهد خویش را شکستند و در قلعه‌های خویش، با امید از بهره‌گیری دوهزار نفر از جنگجویان وی، در برابر مسلمانان سنگر گرفتند. (3) لیکن سرانجام نیز آنان مجبور شدند دارایی‌های خود را بر شتران بار کرده و بدون بردن سلاح‌های خویش، به شام تبعید گردند. (4) بنی‌قریظه، لشکر احزاب محاصره‌کننده مدینه را یاران خوبی برای خود برضدّ محمد (ص) پنداشتند، از این رو، عهد خود را شکسته و با دشمنان مسلمانان پیمان بستند. (5) پیامبر خدا (ص) نقض پیمان از سوی بنی‌قریظه در وضعیت سخت و حساس را، خیانتی بزرگ به‌شمار آورد و کیفر آنان را کشتن هفتصد و پنجاه جنگجوی آن تعیین کرد. (6) پیامبر (ص) زنان و فرزندان آنان را زنده نگاه داشت و به‌عنوان اسیر مسلمانان به شمار آورد. (7) فرمان پیامبر خدا (ص) درباره بنی‌قریظه و بنی‌نضیر و بنی‌قینقاع، که شامل کشتن و تبعید بازماندگان بود، اقدامی سیاسی و امنیتی به شمار می‌آمد، که امنیت جامعه اسلامی در مدینه آن را درخواست می‌نمود و هیچ‌گاه ریشه در تعصبات مذهبی یا خونی نداشت. پیامبر خدا (ص) پیش از آن، آزادی دین یهودیان را تضمین کرده بود (8) و با آنان مانندکسانی برخورد کردکه از طریق پیوندها و زناشویی خویشاوند شده بودند. (9) این فرمان شامل عناصر باقی‌مانده از یهودیان مدینه، که برخی از آنان اسلام را پذیرا شده بودند و یا همچنان بر دین خود باقی بودند، نگردید.
برای کامل شدن سخن درباره یهود، به‌عنوان عناصر غیرمسلمان در جامعه مدینه، شایسته است به بررسی این گروه از افراد و تأثیر جریان اسلام در آن‌ها بپردازیم و چگونگی تأثیرپذیری در آن جامعه را مورد بررسی قرار دهیم.
یهودیان در جامعه مدینه، عناصری برتر از دیگر افراد غیرمسلمان، به شمار می‌آمدند. پیامبر خدا (ص) از آغاز هجرت به مدینه، سعی داشت یهودیان را بر پذیرش اسلام جذب کند و در این راستا از هیچ کوششی دریغ نمی‌کرد؛ زیرا آنان خود گروهی بودند که بعثت حضرتش را به اوس و خزرج پیش از مبعوث شدن پیامبر (ص) نوید می‌دادند. از این رو، پیامبر (ص) گروهی از مسلمانان، مانند معاذبن جبل و بشربن براء و داودبن سلمه را به میان آنان گسیل می‌داشت و نامبردگان به


1- ابن‌الحاج، رفع‌الخفاء، صفحه 80.
2- بقره، 6
3- طبری، جامع‌البیان، ج 1، ص 108
4- ابن‌الحاج، همان مصدر، صفحه 88
5- واقدی، المغازی، ص 291- 292 چاپ اول.
6- طبری، تاریخ، ج 2، ص 488؛ ابن‌نجار، الدرة، ص 54،
ابن‌حجر، الأصابه، ج 2، ص 538. ابن‌اسحاق تعداد پیکارگران بنی‌قریظه را در گفته خود که افزون بر آن شمارش کرده است می‌گوید: آنان میان هشتصد الی نهصد نفر جنگجو بوده‌اند. السیره، ج 3، ص 721.
7- ابن‌حجر، همان مصدر، ج 1، ص 201؛ ابن‌نجار، همان مصدر، ص 54
8- ابن‌اسحاق، السیره، ج 2، ص 350؛ دیاربکری، تاریخ الخمیس، ج 1، ص 353
9- واقدی، المغازی، ج 1، ص 410- 412، چاپ اکسفورد.
نویسنده ناشناخته، فی سیرة الرسول، صفحه 2

ص: 47
بهترین روش و به هدفِ جذب آنان به اسلام، به بحث و گفتگو می‌پرداختند. (1) پذیرش دعوت پیامبر خدا (ص) از سوی یهودیان، بسیار اندک بود تا آنجا که گفته شده، از بنی‌نضیر، غیر از سعدبن وهب و سفیان‌بن عمیربن وهب، هیچ‌کس اسلام را نپذیرفت. (2) این وضعیت بر سایر قبایل یهود نیز صدق می‌کرد؛ زیرا تعداد اندکی از آنان دعوت اسلام را به‌صورت ایمانی قلبی پذیرا گردیدند. (3) در این میان، برخی از روحانیون یهود، به‌علت آشنایی پیشین‌آنان از نشانه‌های بعثت و نبوت، سریع‌تر از دیگران اسلام را پذیرفتند. (4) از میان این روحانیان، عبدالله‌بن سلام (5) بود که می‌گفت: صفت و نام و شکل ظاهری او (پیامبر) و زمانی را که چشم به راه او داشتیم، شناختم. (6) از خانواده عبدالله‌بن سلام، فرزندانش محمد، (7) یوسف (8) و برادرانش سلمه، (9) ثعلبه (10) و سلام‌بن اخته (11) اسلام آوردند.
از احبار و روحانیون یهود نیز این افراد به محمد (ص) ایمان آوردند: یامین‌بن یامین، میمون‌بن یامین، (12) زیدبن سعنه (13)، یا سعیه (14) که می‌گفت: هیچ علامتی از نبوت وجود نداشت، مگر آن‌که در سیمای محمد (ص) هنگامی که او را نگریستم، آن‌ها را دیدم (15) و عبدالله‌بن سالم (16) و تمام‌بن یهودا (17) و مخیریق، که روحانی بنی‌ثعلبةبن فطیون به شمار می‌رفت. (18) در میان یهودیان، بنی‌قریظه از بالاترین نسبت در پذیرش دین اسلام برخوردار بود؛


1- ابن‌اسحاق، السیرة، ج 2، ص 389؛ ابن‌حجر، همان مصدر، ج 1، ص 473
2- ابن‌حجر، همان مصدر، ج 1، ص 473
3- ابن عبدالبر، الاستیعاب ضمیمه الاصابه، ج 1، ص 68،
ابن حجر، همان مصدر، ج 1، ص 222، 231، ج 2، ص 400
از گروه یهودیان، تنها افرادی که اسلام آوردند عبارتند از، جبل‌بن جوال‌بن صفوان‌بن بلال‌بن أسرم‌بن ایاس‌بن عبد غنم‌بن جحاش‌بن محاله‌بن مازن‌بن ثعلبه‌بن سعدبن ذبیان شاعر ذبیانی سپس ثعلبی که یهودی بوده و اسلام آورد. ابن‌حجر، ج 1، ص 222، و جریح اسرائیلی. ابن‌حجر، همان مصدر، ج 1، ص 231 و ثعلبه‌بن سعید، و اسیدبن سعید و اسدبن عبید، که افرادی از هدل به شمار می‌آمدند. نامبردگان در شبی که فرمان پیامبر خدا ص بر بنی‌قریظه صادر گردید، مسلمان شدند. ابن‌اسحاق، همان مصدر، ج 3، ص 719، ابن عبدالبر، همان مصدر، ج 1، ص 68، ابن‌اثیر، أسدالغابه، ج 1، ص 69- 70، و نیز زیدبن سعید یکی از روحانیون یهود بود که اسلام را پذیرا گردید. اغلب این افراد از دانشمندان و ثروتمندان یهود به شمار می‌آمدند که اسلام را قلباً پذیرا گردیدند. نووی، تهذیب الاسماء واللغات، ج 1، ص 204.
4- ابن‌حجر، الاصابه، ج 1، ص 566
5- ابن‌اسحاق، السیره، ج 2، ص 360- 361؛ ابن‌حجر، همان مصدر، ج 3، ص 649
6- ابن‌اسحاق، همان مصدر، ج 2، صص 360- 361؛ ابن‌حجر، همان مصدر، ج 3، صص 211 و 212، 649
7- ابن‌حجر، همان مصدر، ج 3، ص 379
8- همان، ص 671
9- ابن‌حجر، همان مصدر، ج 2، ص 65
10- همان، ج 1، ص 199
11- همان، ج 2، ص 59
12- همان، ج 3، ص 659، 671
13- همان، ج 1، ص 566
14- نووی، تهذیب الاسماء واللغات، ج 1، ص 204
15- ابن‌حجر، همان مصدر، ج 1، ص 566
16- همان، ج 3، ص 671
17- همان، ج 1، ص 183
18- ابن‌اسحاق، همان مصدر، ج 2، ص 359

ص: 48
زیرا (پس از به قتل رسیدن مردان پیکارگر آنان) زنان و فرزندان آن‌ها در حکم اسیران مسلمانان به شمار می‌آمدند. (1) اغلب این یهودیان مسلمان‌شده را نوجوانانی تشکیل می‌دادند که شامل عفو پیامبر (ص) گردیده و به قتل نرسیده بودند. (2) ابن‌حجر نام بیش از دوازده نفر قرظی مسلمان را آورده که هریک از آنان یا از صحابه بوده و یا روایتی را از پیامبر (ص) نقل کرده‌اند. (3) در دوران پیامبر خدا (ص)، مدینه همچنان دارای تعدادی نه‌چندان کم از یهود بود، که بر دین خود باقی مانده بودند، همچون عبدالله‌بن صائدکه پدرش از یهودیان به‌شمار می‌آمد لیکن خود نمی‌دانست که وابسته به‌کدام قبیله بوده است. نامبرده در دوران پیامبر خدا (ص) به دنیا آمد و در طول دوران پیامبر خدا (ص) به همراه خانواده‌اش در مدینه زندگی کرد. (4) روزی پیامبر (ص) از کنار او عبور نمودند، در حالی‌که با کودکان مشغول بازی بود. نامبرده به مرحله بلوغ قدم نگذارده بود و در دروان کودکی به سر می‌برد (5) به باقی‌مانده افراد یهود در مدینه، آزادی در دین و انجام مراسم ویژه مذهبی داده شد. همچنین، برخی از این یهودیان به‌علت آگاهی و آشنایی به برخی از راه‌های پیرامون مدینه، به‌عنوان راهنما از سوی پیامبر (ص) به‌کار گرفته شدند. این در حالی بود که هیچ‌یک از آنان را مجبور به ترک مدینه نساختند. (6) در تاریخ آمده است که برخی از این افراد، در دوران خلافت ابوبکر اسلام را برگزیدند. (7) در میان جوانان یهود، افرادی بودند که به پیامبر خدا (ص) خدمت می‌کردند و پیامبر (ص) نیز به هنگام بیماری آنان، از ایشان عیادت به عمل می‌آورد. (8) در مدینه یهودیان را با دیده هم‌پیمان می‌نگریستند که از عدل و انصاف در جامعه برخوردار بودند (9) و در اجتماع مدینه از زندگی مالی و اقتصادی نیکویی برخوردار بودند. (10) به‌نظر می‌رسد که تبعید بنی‌قینقاع و بنی‌نضیر و کشتن مردان بنی‌قریظه تأثیر فراوانی بر تعداد یهودیان مدینه نگذاشت؛ زیرا آنان بیست و چند قبیله بودند که در مدینه زندگی می‌کردند. (11) همچنانکه فعالیت آنان را نسبت به بازیابی جایگاه نفوذ و قدرتشان در مدینه، تضعیف نگردانید. پیوند و دوستی میان اوس و خزرج موجب نگرانی و واهمه بازماندگان یهود مدینه شده بود. آنان توطئه‌ها و تفرقه‌افکنی‌های خود را در میان اوس و خزرج آغاز کردند؛ از آن جمله، داستان شاس‌بن قیس است. او مردی یهودی بود. روزی از کنار جمعی از اوس و خزرج که در حال گفتگو با یکدیگر بودند، گذشت. دوستی میان اوس و خزرج، پس از آن همه دشمنی‌ها موجب خشم و غضب وی‌گردید. پس، از جوانی یهودی که همراه او بود، خواست میان آنان رفته و جنگ بعاث را به یادشان آورد. (12) چیزی نمانده بود که این توطئه فتنه‌ای را به‌وجود آورد، لیکن با آگاهی پیامبر خدا (ص) از آن، و دخالت در آن، فتنه


1- ابن‌حجر، الاصابه، ج 1، ص 519، ج 3، ص 297
2- بلاذری، فتوح‌البلدان، ج 1، ص 23؛ ابن‌حجر، همان مصدر، ج 3، ص 287
3- این افراد عبارتند از، عماره‌بن سعد. ابن‌حجر، همان مصدر، ج 3، ص 81، و ابوثعلبه ابن‌حجر، همان مصدر، ج 4، ص 30، و کثیربن سائب ابن‌حجر، همان مصدر، ج 3، ص 286، و کعب‌بن سلیم‌بن أسد، و زبیربن عبدالرحمن‌بن زبیر، و رفاعه، و عطیه فرزندان قرظه، و رافع قرظی، و رفاعه‌بن سموأل، و اسد و اسید فرزندان کعب، و ثعلبةبن ابی‌مالک ابن‌حجر، همان مصدر، ج 1، ص 201، 501، 518، 519، 584، ج 3، ص 297.
4- ابن‌حجر، همان مصدر، ج 3، ص 133- 135
5- همان.
6- ابن‌حجر، الاصابه، ج 1، ص 187
7- همان.
8- همان، ج 2، ص 430
9- همان، ج 1، ص 366، 483
10- همان، ج 1، صص 366، 483، ج 3، ص 393؛ بلاذری، فتوح البلدان، ج 1، ص 18، 25 و 26
11- سمهودی، وفاء الوفا، ج 1، ص 265
12- ابن‌اسحاق، السیره، ج 2، ص 396؛ ابن‌حجر، همان مصدر، ج 1، ص 87

ص: 49
خاموش گردید. (1) وجود این تعداد از یهودیان و دیگر هم‌پیمانان در مدینه، پیامبر خدا (ص) را بر آن داشت که عُشریه (مالیات یک‌دهم) را توضیح داده و مقرر نمایند که این مقدار مالیات تنها بر یهودیان و مسیحیان واجب بود و مسلمانان از پرداخت آن معاف بودند. (2) این مطلب ما را بر این هدایت می‌کند که درباره دیگر گروه‌های دینی غیر از یهودی در مدینه، به‌صورت فشرده به سخن بپردازیم.


1- ابن‌اسحاق، السیره، ج 2، ص 397؛ ابن حجر، الاصابه، ج 1، ص 87
2- ابن‌حجر، همان مصدر، ج 4، ص 16.