مسلمانان همواره با نگاه حرمتآمیز و آمیخته به عظمت بهبقیع نگریستهاند و این نگرش همواره در تاریخ، از زمان تکوین صورت جسمانی بقیع و از هنگام توجه آمیخته به احترام نبی رحمت به آن، در میان مسلمانان (به استثنای فرقه وهابیت) وجود داشته و دارد، که به دلیل اهمیت موضوع، این نگاه آمیخته با حرمت از دیدگاه مسلمین را، مورد اشاره قرار می دهیم.
البته باید دانستکه بهحکم «شرف المکانبالمکین» بقیع، دارای شرافت وعظمتی بیمانند است که این مسأله، در جایجای منابع ومتون روایی وتاریخی، انعکاس تام وکامل یافته و نیز پر واضح است که به گواه سنت وسیره نبوی، مسلمانان در طول تاریخ، با نگاه آمیخته بهحرمت بهبقیع نگریستهاند ونیک میدانند که پیامبر خدا میخواستند سنتی را از خود بر جای نهند تا براساس آن، پیروان ایشان، در طول تاریخ، منزلتی بلند را برای بقیع قائل شوند.
پیامبر، بقیع را دار قوم مؤمنین و محلّ نشور و بعث و برانگیخته شدن هفتاد هزار تن که صورتهایشان همچون ماه شب چهارده درخشندگی دارد، معرفی کردند. چنانکه در آغازین بحث این سلسله اشاره کردیم، خود به بقیع میرفتند و همواره برای اهل آن استغفار می کردند و بر آنان نماز می گزاردند و صحابه خویش را امر به رفتن به بقیع و مکث و ماندن و دعا و ذکر در بقیع میکردند. بدین روی، دیدگاهها را در این بخش از بحث، مورد توجه و اشاره قرار میدهیم:
اهلسنت، از صدر اسلام تاکنون، با نگاه حرمتآمیزی بهبقیع ومدفونین آن نگریستهاند. این دیدگاه را، هم در سیره خلفای پس از پیامبر مینگریم و هم در نظر عالمان اهل سنت، که به دلیل اهمیت موضوع، دیدگاه خلفا و عالمان اهل سنت را در این زمینه در حد نیاز، بررسی میکنیم و به تبیین آن میپردازیم:
وقتی به تاریخ خلفا مینگریم، به وضوح مییابیمکه دیدگاه خلفا نسبت به بقیع، به تبعیت از دیدگاه پیامبر احترامآمیز است و هرگز با دیدگاه سلفیها و وهابیان، همسویی ندارد. آنان، به بقیع میرفتند، در آن مکث میکردند و برای خفتگان در آن، از خداوند مغفرت میخواستند.
نقلهایی وجود داردکه حاکی است خلفا با ایجاد بنا در بقیع مخالفتی نکردهاند؛ چنانکه درباره خود پیامبر مخالفتی از آنان دیده یا شنیده نشده است. بر مضجع شریف نبوی بنایی وجود داشته و حضرت در زیر سقف و بنا، که بیت شریفش بوده، دفنگردیده است.
طبرانی در معجم الکبیر، داستانی مفصل از رفتن عمر، خلیفه دوم، به بقیع نقل میکند و در ادامه آن، که بسیار طولانی است، مینویسد:
«فخرج یمشی و معه المشاؤون إلی بقیع الغرقد فقال لأصحابه لیتمن کلّ رجل منکم أمنیة فقال رجل وددت یا أمیر المؤمنین أن عندی مالا فأنفق فی سبیل الله و قال آخر وددت أن لی قوة فامتح بدلو من زمزم لحجاج بیت الله فقال عمر وددت أن لی رجلا مثل عمیر استعین به فی أعمال المسلمین».
«پس عمر از خانه خود خارج شد و در حالی که همراهانش با او بودند، به بقیع غرقد رفتند. پس وی به همراهان گفت: هر یک از شما آرزوی خود را بگوید. مردی گفت: من آرزو دارم که مال و ثروتی داشته باشم و آن را در راه خدا انفاق کنم. فرد دیگری گفت: آرزو دارم از توان و نیروی جسمانی خوبی برخوردار باشم و از زمزم برای حاجیان و عمره گزاران آب بکشم. عمر گفت: من دوست می دارم، مردی همچون عمیر بن سعید (عامل عمر در حُمص) داشته باشم و از وجودش در راه کمک به مسلمین بهره ببرم. سپس افزود: اینجا (بقیع) محل آرزو کردن از خدا و محل اجابت آن است.»
این حدیث را ابن ابی الحدید با تفاوتی اندک نقلکرده و دیگران نیز آن را با تغییرات کمی آوردهاند.
وجاء عن عمر بن الخطاب أنه مر ببقیع الغرقد، فقال: السلام علیکم أهل القبور، أخبار ما عندنا أن نساءکم قد تزوّجن، و- دورکم قد سکنت، و- أموالکم قد قسمت. فأجابه هاتف: یا ابن الخطّاب، أخبار ما عندنا أنّ ما قدّمناه وجدناه، و- ما أنفقناه فقد ربحناه، و- ما خلفناه فقد خسرناه. و- لقد أحسن القائل:
ص: 48
«نقل شده که عمر بن خطاب به بقیع رفته گفت: درود بر شما ای اهل قبور! اخباری که نزد ما است این است که زنانتان به ازدواج دیگران درآمدند و خانههایتان به دست دیگران به سکونت درآمد و اموالتان تقسیم شد.
صدایی پاسخش داده، گفت: پسر خطاب! اخبار ما این است که: آنچه از پیش فرستادیم، در اینجا آن را یافتیم و از آنچه انفاق کردیم، سود بردیم و آنچه را که بهجا نهادیم، خسارت کردیم و شاعر چه زیبا سروده است:
پیش از مرگ، بفرست عمل صالح را و بکوش که چارهای جز تلاش و عمل صالح نیست.»
هیثمی، (مجمع الزوائد: ج 3، ص 189) مینویسد:
عن ابن عمر، أنّ رسول الله صلی الله علیه [وآله] و سلّم خرج إلی البقیع- بقیع الغرقد- فقال: السلام علی أهل الدیار من المسلمین والمؤمنین و رحم الله المستقدمین وإنّا إن شاء الله لاحقون، یعنی بکم.»
(1)«از ابن عمر نقل شده که پیامبر خدا (ص) به سمت بقیع رفت و خطاب به مدفونین آن، فرمود: درود بر اهل دیار از مسلمانان و مؤمنان و خداوند رحمت نماید پیشینیان ما را، انشاء الله ما به شما ملحق خواهیم شد.»
سیره و روش خلیفه سوم (عثمان) نیز همین بود. او چنان عنایت و توجهی به بقیع داشت که به نقل بسیاری از مورّخان، حُشّکَوکَب را خرید و به خاک بقیع افزود.
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، این مطلب را آورده است:
«حشّ کوکب، بفتح أوّله وتشدید ثانیه: موضع عند بقیع الغرقد، اشتراه عثمان، وزاده فی البقیع، ولماّ قتل ألقی فیه».
(2)«حشّ کوکب (به فتح اول و تشدید دوم)، جایگاهی است نزدیک بقیع غرقد، که عثمان خرید و به بقیع افزود و چون به قتل رسید، در همانجا دفن شد.»
این قطعه تاریخی، اهتمام عثمان به بقیع را نشان میدهد که بخشی را خرید و به بقیع افزود.
دیدگاه عالمان اهل سنت
- بیهقی
بیهقی، روایاتی را آورده است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
«قال: وأخبرنا أبو عبد الله الحافظ ... عن عطاء بن یسار، عن عائشة، انها قالت کان رسول الله صلی الله علیه [وآله] و سلّم کلّما کان لیلتها من رسول الله- صلّی الله علیه [وآله] وسلم- یخرج من آخر اللیل إلی البقیع فیقول: السَّلَامُ عَلَیْکُمْ دَارَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ وَأَتَاکُمْ مَا تُوعَدُونَ غَدًا مُؤَجَّلُونَ وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللهُ بِکُمْ لَاحِقُونَ اللهُمَّ اغْفِرْ لأَهْلِ بَقِیعِ الْغَرْقَدِ ...»
(3)«ابوعبدالله الحافظ ... از عطاء بن یسار و او از عایشه نقل کرده که گفت: هرگاه نوبت او در حضور پیامبر میشد، حضرت آخر شب به بقیع میرفتند و میفرمودند: سلام بر شما خانه قوم مؤمنین، که آنچه خدا به شما وعده داده را در مییابید و ما به شما ملحق میشویم و خدایا! اهل بقیع غرقد را مورد عفو قرار ده.»
بیهقی از راویان و محدثان دیگر، بارها همین حدیث را نقل نموده و رفتن به بقیع را با اقتدا و تأسی به پیامبرخدا توصیه میکند و آن را در ادامه حکم الهی مَا آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ میشمارد.
و نیز میگوید: باید در بقیع حضور یافت و با کلماتیکه پیامبر، اهل بیت را مخاطب قرار میداد، به آنها درود فرستاد و از خدا طلب مغفرت کرد.
این نکته در صفحات 249 و 250 سنن کبری، مورد بحث تفصیلی قرار گرفته است.
2. حاکم نیشابوری
حاکم نیشابوری در مستدرک، مطالبی در فضیلت و حرمت بقیع آورده که به نمونههایی از آن اشاره میکنیم:
«عَنْ عِکْرَمَة، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: مَشَی مَعَهُمْ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ
[وآله
] وَسَلَّمَ إلَی بَقِیعِ الْغَرْقَدِ حِینَ وَجَّهَهُمْ ثُمَّ قَالَ: انْطَلِقُوا عَلَی اسْمِ اللهِ اللَّهُمَّ أَعِنْهُمْ».
(4)«از عکرمه و او از ابن عباس نقل کرده، آنگاه که پیامبر آنها را بر رفتن به بقیع امر کرد، با آنها قدمی راه رفت و آنگاه به ایشان فرمود: بروید به نام خدا و از خدا خواستند که: خدایا! آنها را یاری فرما!»
1- الهیثمی، نورالدین علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد و الفوائد، دارالکتب العلمیه، بیتا، ج 2، ص 60
2- ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، 1387 ه-.، منشورات مکتبه آیت الله المرعشی، ج 16، ص 12
3- سنن الکبری، ج 4، ص 78
4- الحاکم النیشابوری، الامام الحافظ ابی عبدالله، المستدرک علیالصحیحین، دارالمعرفه بیروت، لبنان، بیتا، ص 98
ص: 49
3. محمد بن یزید القزوینی
همچنین محمدبن یزید القزوینی، ابن ماجه، (سنن: ج 1)، مواردی در اهمیت بقیع آورده است:
«قَالَ: مَرَّ النَّبِیُّ صَلَّی الله عَلَیْهِ [وآله] وَسَلَّمَ فِی یَوْمٍ شَدِیدِ الْحَرِّ، نَحْوَ بَقِیعِ الْغَرْقَدِ وَ کَانَ النَّاسُ یَمْشُونَ خَلْفَهُ، فَلَمَّا سَمِعَ صَوْتَ النِّعَالِ وَقَرَ ذَلِکَ فِی نَفْسِهِ، فَجَلَسَ حَتَّی قَدَّمَهُمْ أَمَامَهُ، لِئَلّا یَقَعَ فِی نَفْسِهِ شَیْءٌ مِنَ الْکِبْرِ».
(1)«راوی گوید: پیامبر در روزی بسیار گرم به سمت بقیع غرقد رفتند و مردم از پشت سر، ایشان را همراهی میکردند، چون پیامبر صدای کفشهای مردم را شنیدند، در نفس خود بزرگی احساس کردند. حضرت نشست و مردم جلو افتادند تا چیزی از کبر در ایشان نیاید.»
4. ابن شبه نمیری بصری
ابوزید عمر بن شبه نمیری بصری، درکتاب تاریخ المدینه المنوره، روایات فراوان نقل کرده و معتقد استکه مقبره بقیع، دارای مکانت، شرافت و جایگاهی بس ممتاز و رفیع است:
«حدثنی عبدالعزیز عن حمّاد بن أبی حُمَید، عن ابن المنکدر قال: قال رسول الله صَلَّی الله عَلَیْهِ [وآله] وَسَلَّمَ یُحْشَر من البَقیع سَبعُون أَلفاً عَلَی صُورة القمر لَیلَة البَدر، کانوا لا یَکْتَوُون ولا یَتطیَّرُونْ وَعَلَی رَبِّهِم یتوکّلون»
(2)نقل نمود برایم عبدالعزیز از حمادبن ابی حمید، از ابن منکدر که گفت: پیامبر خدا فرمود:
برانگیخته میشوند از بقیع هفتاد هزار نفر که صورتشان مانند ماه شب چهارده است. آنان اهل تملّق و چاپلوسی نبوده و فال بد نمیزنند و بر خدای خویش توکل مینمایند.
و نیز نقل کرده است:
«قال: وکان أبی یخبرنا أن مصعب بن الزبیر دخل المدینة، فدخل من طریق البقیع ومعه ابن رأس الجالوت، فسمعه مصعب وهو خلفه حین رأی المقبرة یقول: هی هی، فدعاه مصعب فقال: ماذا تقول؟ قال: نجد صفة هذه المقبرة فی التوراة بین حرّتین محفوفة بالنخل اسمها کفتة (لأنّه تکفت الموتی أی تحفظهم و تحرزهم)، یبعث الله منها سبعین ألفاً علی صورة القمر».
(3)«گفت: و پدرم به ما خبر داد که مصعب بن زبیر از سمت بقیع وارد مدینه شد و پسر رأس الجالوت، عالِم یهودی همراهیاش می کرد. مصعب می گوید: تا رأس الجالوت مقبره بقیع را دید، گفت: همان است، همان است. مصعب از او پرسید: چه کسی را می گویی؟ گفت: خصوصیات این مقبره را دیدهایم که در تورات آمده است، بین دو حرّه، مقبرهای است که پر از نخل است که نامش کفته است (چون مردگان را به خود می گیرد و حفظشان مینماید)، خداوند از این قبرستان بر می انگیزد، هفتاد هزار نفر را که صورتشان همچون ماه شب چهارده است.»
ابن شبه از عمدة الأخبار، روایتی مهم را نقل کرده:
«عن سعید المقبری، قال: قدم مصعب بن الزبیر حاجاً- أو معتمراً- ومعه ابن رأس الجالوت، فدخل المدینة من نحو البقیع، فلما مرّ بالمقبرة قال ابن رأس الجالوت: إنها لهی. قال مصعب: وما هی؟ قال: إنّا نجد فی کتاب الله صفة مقبرة فی شرقیها نخل وغربیها بیوت یبعث منها سبعون ألف کلّهم علی صورة القمر لیلة البدر، وقد طفت مقابر الأرض فلم أر تلک الصفة حتی رأیت هذه المقبرة.»
(4)«از سعید مقبری نقل شده که گفت: مصب بن زبیر در سفر حج یا عمره بود که فرزند رأس الجالوت نیز همراه او بود. وی از جانب بقیع وارد مدینه شد. وقتی از قبرستان (بقیع) می گذشتند، فرزند رأس الجالوت، گفت: آری این همان است. مصعب پرسید: چه میگویی؟ گفت: در کتاب خدا ویژگی و خصوصیتی برای این قبرستان میبینیم و آن این که در شرق آن نخل و در غربش خانههایی است. خداوند از آن هفتاد هزار مرد را برمی انگیزد که صورت هر کدام مانند ماه است، من قبرستانهای بسیاری را گشتهام، مانند این گورستان ندیدهام.»
و نیز نقل کرده است:
«عن عقبة بن عبد الرحمن بن جابر بن عبد الله، وعن ابن أَبی عتیق وغیرهما من مشیخة بنی حرام، عن رسول الله- صلی الله علیه [وآله] وسلّم- قال: مقبرة بین سبلین غربیة، یُضیء نورُها یوم القیامة ما بین السماء إِلی الأرض.»
(5)«از عقبه بن عبد الرحمان، از جابر فرزند عبدالله و از ابن ابی عتیق و غیر ایشان، ازشیوخ بنیحرام، از پیامبر خدا نقل کردهاند که فرمود: بین دو راه غربی، مقبرهای است که نورش در روز قیامت از زمین تا آسمان می درخشد.»
1- حافظ ابی عبدالله محمد بن یزید القزوینی ابن ماجه، سنن، دارالفکر للطباعة و النشر، بی تا، ج 1، ص 90
2- ابوزید عمر بن شبه النمیری البصری، تاریخ المدینه المنوره، دارالفکر قم، 1368 ش، ص 93
3- عمر بن شبه نمیری، تاریخ المدینة المنوره، دارالفکر قم، 1368، ص 93
4- ابن شبه، ص 93
5- همان، ص 94
ص: 50
ابن شبه، احادیث مختلف دیگری را هم آورده که حاکی از نگاه احترام آمیز او نسبت به بقیع است:
«وأخبرنی عبد العزیز، عن أَبی مروان بن أَبی جبر، عن عادل بن علی، عن أَبی رافع مولی رسول الله- صلی الله علیه [وآله] وسلم: أَن رسول الله صلی الله علیه [وآله] وسلّم، أَتی البقیع فوقف فدعا واستغفر.»
(1)«عبدالعزیز از ابی مروان بن ابی جبر، از عادل بن علی و او از ابو رافع غلام پیامبر برایم نقل کرد: پیامبر خدا به بقیع رفته، ایستاد و برای اهل آن دعا و استغفار کرد.»
در جای دیگر گفته است: سنت پیامبر بود که به بقیع برود و برای اهل آن دعا و استغفار کند.
وی همچنین میگوید:
«لا شکّ أن مقبرة البقیع محشوة بالجماء الغفیر من سادات الأمة و قد ابتنی علیها مشاهد»
(2)«شک نیست که بقیع پر است از بزرگان و سروران امت، که بر قبور آنها بارگاههایی بنا شده است.»
5. نووی
نووی، شارح صحیح مسلم، درباره بقیع و اهمیت آن مینگارد:
«وی به تأسی از عالمان دیگر اهل سنت، همین دیدگاه را درباره بقیع ارائه میکند که بقیع در نظر پیامبر خدا دارای مکانت و جایگاه عظیمی بوده و به دلیل اهمیتی که در نظر پیامبر داشته، ایشان کراراً به بقیع رفتهاند و سیرهشان همین بوده که به بقیع فراوان بها دهند.»
ایشان نیز حدیث معروف عایشه را درجلد هفتم شرح مسلم آورده و سپس توضیحاتی را در آن باب مطرح کرده است که حاکی از نگاه احترام آمیز به بقیع از سوی ایشان بوده است:
«یَخْرُجُ رسول الله- صَلَّی الله عَلَیْهِ [وآله] وَسَلَّمَ- مِنْ آخِرِ اللَّیْلِ إِلَی الْبَقِیعِ فَیَقُولُ: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لأَهْلِ بَقِیعِ الْغَرْقَدِ».
(3)«پیامبر در آخر شب به بقیع رفته و به درگاه پروردگار عرضه می داشت: خدایا! اهل بقیع غرقد را بیامرز.»
6. اسحاق بن راهویه
اسحاق بن راهویه در مسند خودش، فضایلی را برای بقیع آورده که بسیار مهم و دارای اهمیت است:
«عن ذکوان أبی صالح السمان، عن أبی سلمة، عن عائشة قالت: قال رسول الله- صلی الله علیه [وآله] وسلم لجبریل إنی أحبّ أن أراک فی صورتک، فقال: أو تحب ذاک؟ فقلت: نعم، فواعده جبریل فی بقیع الغرقد لمکان کذا وکذا من اللیل فلقیه رسول الله- صلی الله علیه [وآله] وسلّم- فی موعده فنشر جناحاً من أجنحته وقال روح جناحین من أجنحته فسد أفق السماء حتی ما یری رسول الله- صلی الله علیه [وآله] وسلّم- من السماء شیئاً وأجیب رسول الله- صلی الله علیه [وآله] وسلم- عند ذلک».
(4)«از ذکوان ابو صالح سمان، از ابو سلمه، از عایشه نقل شده که پیامبرخدا به جبرئیل گفت: من دوست می دارم که تورا در صورت خودت ببینم. جبرئیل پرسید: آیا این امر را دوست میداری؟ پیامبر فرمود: آری. پس جبرئیل به پیامبر در بقیع غرقد وعده داد، به خاطر مکانهای بزرگی که در آن است. پس پیامبر در بقیع جبرئیل را در صورت واقعیاش دید که پری از پرهای خود را گشود. پیامبرخدا فرمود: بخشی از بال او، افق آسمان را گرفت. و این بهگونهای بود که پیامبر از عالم ماده چیزی را نمی دید.»
اینکه جبرئیل، به پیامبر وعده حضور در بقیع را جهت رؤیت صورت واقعیش می دهد، نشانه ای بزرگ بر فضل و عظمت و جایگاه بلند بقیع است.
7. ابن حبان
ابن حبان در صحیح خود، به فضیلت و اهمیت بقیع اشاره کرده و حدیثی این گونه آورده است:
«أخبرنا الحسن بن سفیان قال: حدثنا قتیبة بن سعید قال: أخبرنا إسماعیل بن جعفر عن شریک بن أبی نمر عن عطاء بن یسار عن عائشة أنّها قالت: کان رسول الله- صلّی الله علیه [وآله] و سلم کلّما کانت لیلتها من رسول الله- صلی الله علیه [وآله] و سلّم یخرج من آخر اللیل إلی البقیع فیقول: السَّلَامُ عَلَیْکُمْ دَارَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ ... اللهُمَّ اغْفِرْ لأَهْلِ بَقِیعِ الْغَرْقَدِ».
(5)
1- همان، ص 94
2- همان، ص 86
3- النووی، شرح صحیح المسلم، ج 7، دارالکتاب العربی، 1407 ه-.، ج 7، ص 41
4- اسحاق بن ابراهیم بن مخلد الحنظلی المروزی، مسند ام المؤمنین عائشه، مکتبه الایمان، 1410 ه-.، ج 2، ص 491
5- ابن حبان، صحیح، تألیف امیر علاءالدین، 1414 ه-.، بی نا، ص 444
ص: 51
«حسن بن سفیان بر ما نقل کرده، گفت: قتیبه بن سعید در روایتی گوید: اسماعیل بن جعفر از شریک بن ابینمر، از عطاء بن یسار و او از عاشیه نقل کرده که: هر شب نوبت حضور پیامبر در خانه او بود، آن حضرت در اواخر شب راهی بقیع میشد و میفرمود: سلام و درود بر شما، خانه قوم مؤمن، خدایا! اهل بقیع غرقد را بیامرز!»
8. جارالله زمخشری
جارالله زمخشری در کتاب الفائق فی غریب الحدیث، موارد قابل توجهی را برای بقیع آورده که حاکی از عظمت بقیع در نگاه او بوده است.
«إنّ الناس قحطوا علی عهده فخرج إلی بقیع الغرقد فصلی بأصحابه رکعتین جهراً فیهما بالقرائة ثمّ قلب ردائه ثمّ رفع یدیه فقال: اللّهم صاحت بلادنا و اغبرت أرضنا و هامت دوابّنا اللهمّ ارحم بهائمنا الحائمة و الانعام السائمة و الاطفال المحتلة.»
(1)«مردم، در دوران پیامبر خدا گرفتار قحط و تنگنا، به جهت نباریدن باران شدند، پیامبر بهبقیع غرقد رفته، با اصحاب دو رکعت نماز- که قرائت را مخفی میگفت- خواندند، سپس عبای خود را وارونه کردند و دستهای مبارک را به سمت خدا بلند نموده، عرضه داشتند: خدایا! شهرهای ما خشک شد و زمینهای ما را گرد و خاک گرفت و رو به مرگ نهادند. چارپایانمان عطشان شدند، خدایا! رحم کن بر چهارپایان تشنه و علفخوار ما و کودکان بی پناهمان.»همین متن را، متّقی هندی، در جلد هشتم کنز العمال، با اضافاتی نقل کرده که اضافات آن اینگونه است: پیامبر خدا در ادامه، گفتند:«اللهم منزل البرکات من أماکنها وناشر الرحمة من معادنها بالغیث المغیث أنت المستغفر للآثام فنستغفرک للجامات من ذنوبنا ونتوب إلیک من عظیم خطایانا، اللهم أرسل السماء علینا مدراراً ... فما فرغ رسول الله- صلی الله علیه [وآله] وسلّم حتّی جادت السماء حتّی أهم کلّ رجل منهم کیف ینصرف إلی منزله فعاشت البهائم وأخصبت الأرض وعاش الناس، کلّ ذلک ببرکة رسول الله- صلی الله علیه [وآله] وسلّم-». (2)«بار خدایا! فرستنده برکتها از جایگاه آن! و نشر دهنده رحمتها از معادن آن، که در آن بارانهای متراکم است. بار خدایا! تو بخشنده گناهانی. از تو برای گناهان بزرگمان، طلب بخشش می کنیم و به تو بازمیگردیم از بزرگی گناهان. خدایا! باران رحمتت را پیوسته بفرست ... آنگاه که پیامبر خدا از دعا فارغ شد، آسمان بارانش را نازل کرد؛ بهگونهای که هر فردی می کوشید: چگونه به منزل بازگردد. پس چارپایان متنعم و زمین سبزه زار شد و مردم شادمان گردید، همه اینها به برکت وجود پیامبر بود.»متقی هندی در کنزالعمال، دعاهای فراوانی را نقل کرده که فرد عازم بقیع، باید آن را بخواند؛ مانند:«السَّلَامُ عَلَیْکُمْ دَارَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ وَ إِنَّا بِکُمْ لَاحِقُونَ». (3)«درود بر شما خانه قوم مؤمن، شما پیش از ما رفتید و ما به شما ملحق می شویم.بسیاری از عالمان و بزرگان اهل سنت؛ مانند احمد بن حنبل در مسند، بخاری در صحیح و نیز مسلم در صحیح خودش، نسائی در مسند و بسیاری دیگر، در جای خود، از فضیلت و عظمت بقیع سخن گفتهاند و سیره و سنت پیامبر نسبت به حضور در بقیع را مطرح کردهاند که به دلیل عدم نیاز، از ادامه این بخش از نوشتار دست باز میداریم.به یاری و توفیق الهی، در نوشتار بعد، «دیدگاه عالمان شیعی درباره بقیع» را مینگاریم.
1- جارالله محمود بن عمر زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، دارالکتب العلمی، بیروت، 1417 ه-.، ج 2، ص 277
2- علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین الهندی، کنزالعمال، مؤسسة الرساله، بیروت، بیتا، ج 8، ص 426
3- همان، ج 15، ص 648