جز تقوا است- باید بگذارد و برود و در همان منزل اول از دست او میرود. پس بکوشد اعمالش، که همراه او در این سفر است و توشه آخرت است، بیعیب و دور از ریا و تقصیر باشد.
وقتی مرکب فراهم شد، در دل خدا را شاکر باشد که آن را برایش مسخّر ساخته تا بارش را به دوش بکشد و در همان لحظه به فکر مرکبی باشد که او را به سوی خانه آخرت میبرد؛ یعنی «تابوت». سفر حج از یک جهت شبیه سفر آخرت است. آیا این مرکب میتواند او را به سرای آخرت برساند؟ چه بسا مرگش چنان نزدیک باشد که پیش از سوار شدن بر مرکب، او را در تابوت بگذارند! سفر قطعی است، ولی اسباب سفر معلوم نیست مهیا باشد. پس به فکر تهیه مرکب و زاد و توشه آن سفر باشد.
وقتی جامه احرام میخرد، به فکر کفن باشد. شاید پیش از آنکه به نزدیکی خانه خدا برسد و دو جامه احرام را بپوشد، مرگش مقدّر و نزدیک باشد و کفن پیچ شود! همانگونه که لباس احرام با لباس معمولی متفاوت است، لباس دیدار خدا (کفن) نیز با لباسهای دنیایی تفاوت دارد.
وقتی از خانه و شهر خود خارج میشود، بداند که از خانواده و وطن جدا میشود و در سفری که شبیه به مسافرتهای دیگر نیست، به سوی خدا میرود. دل را متوجّه مقصد و مقصود کند و متوجه باشد که در زمره زائرانی است که دعوتش کردهاند و اجابت کرده و مشتاقانه ره میسپارد و از دیگران گسسته به سوی خدا میرود و به دیدار خانهای با شرافت نایل میشود و دیدار خانه خدا به جای دیدار خداست. دل را به امید آنکه به محبوب برسد و مقبول او شود آماده سازد و به فضل و رحمت الهی امیدوار باشد و پندارد که اگر در این راه مرگش هم فرا رسد، میهمان خداست و اجرش با اوست.
وقتی راهها را پیمود و دشتها را پشت سر گذاشت و به «میقات» رسید و در راه، آن همه گردنهها را دید، به یاد آورد که از دنیا تا آخرت نیز راهی دراز و پر از گردنهها و خوف و هراسهاست تا آنکه به میقات قیامت برسد. اگر در راه حج، بیم رهزنان بود، در مسیر آخرت، سؤال نکیر و منکر است. اگر در صحرا و بادیه، خوف مار و عقرب و درندگان است، در قبر هم مارها و حشرات است. اگر در این سفر از خویشان و بستگان دور میشود، خانه قبر هم سرای وحشت و تنهایی و غربت است و یاد این همه هول و هراس، او را به فکر رهتوشه آخرت اندازد.
وقتی به میقات میرسد و لبیک میگوید تا مُحرم شود، آن را اجابت دعوت خدا بشمارد و به قبول او امید بندد و از ردّ او بیم داشته باشد و بین خوف و رجا به سر برد و تکیهاش به کرم الهی باشد. از سفیان بن عُیینه نقل شده که گفت:
وقتی امام سجاد (ع) میخواست لبیک احرام بگوید، رنگ از چهرهاش میپرید و میلرزید و زبانش به گفتن لبیک نمیچرخید. وقتی علّت را میپرسیدند، میفرمود: میترسم از سوی خدا ندا آید که «لا لبّیک و لا سعدیک!» و چون لبیک میگفت، از هوش میرفت.
حاجی لبیک گو آنگاه که صدایش را در میقات به لبّیک بلند میکند، به یاد آورد که در روز قیامت نیز خلایق با نفخ صور و در اجابت دعوت خدا، از گورها بر میخیزند و در عرصات محشر گرد میآیند و در دو گروهاند: «ممدوح و پسندیده» یا «مبغوض و نکوهیده» و به عبارت بهتر، یا مقبولاند یا مردود و همچنان در حالتی میان بیم و امید.
ص: 9
* ورود به مکّه
زائر وقتی به مکه رسید، به یاد آورد که به حرم امن پا نهاده و امید به ایمنی از عقاب الهی داشته باشد و در همان حال، بیمناک باشد از اینکه مبادا شایسته قرب نباشد و با ورودش به حرم، مستحق خشم الهی گردد ... (که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی!)
و چون نگاهش به «کعبه» افتاد، عظمت خانه خدا بر دلش افتد و چنان پنداردکه گویا صاحب خانه را میبیند و بر توفیق این دیدار، خدا را شاکر و امیدوار باشد که از میهمانان پروردگار به شمار آید و به یادآورد که در قیامت نیز مردم به شوق بهشت به عرصات محشر میآیند ولی بعضی را به بهشت راه میدهند و برخی را برمیگردانند. باز هم حالتی میان خوف و رجا.
* طواف
زائر، طواف را نماز و عبادت بشمارد. قلبش را آکنده از خشیت و خوف و امید و محبّت کند و در حال طواف، خود را شبیه فرشتگانی بداند که بر گرِد عرش الهی طواف میکنند. بداند که مقصود، تنها طواف جسم برگرد کعبه نیست، بلکه چرخیدن دل بر محور «یاد خدا» است. با یاد او طواف را آغاز کند و به انجام برساند. طواف اصلی را طواف دل در حضرت مولا بداند و این طواف ظاهری را راهی برای طواف باطن و ملکوت به حساب آورد. فرشتگان به طواف عرش مشغولاند و چون بندگان به رتبه آنان نمیرسند، مأمورند که برگرد کعبه بچرخند تا فرشتهسان شوند!
* استلام
وقتی حجر الأسود را لمس میکنی، آن را بیعت با خدا برای طاعت بدان و مصمّم باش که به این بیعت وفادار بمانی. هرکه پیمان بندد و عهد شکنی کند، سزاوار نکوهش است. ابن عباس از حضرت رسول (ص) روایت کرده است که فرمود: حجرالأسود، دست خدا در زمین است و با آن با بندگانش مصافحه میکند، آنسان که کسی با دیگری دست میدهد.
(1)وقتی زائر کعبه، از پرده کعبه میآویزد و خود را به «مُلتَزم» میچسباند، نیتش طلب قرب حق و شوق و محبت بیت و صاحب بیت باشد و با این لمس، تبرّک بجوید و در جای جای خانه خدا خود را در حصار امن الهی قرار دهد و در آویختن به پرده کعبه، مغفرت طلبی و امان خواهی را در نظرآورد، همچون خطا کاری که دست به دامان کسی میآویزد و بخشایش و عفو میطلبد و مینالد و خود را بیپناه جلوه میدهد. در نظر آورد که جز با بخشایش و امان از عذاب، دست از دامان کعبه نکشد!
* سعی
سعی میان صفا و مروه در آستانه خانه خدا، رفت و آمد یک بنده در آستانه یک فرمانروا را به یاد میآورد که برای اظهار خلوص در خدمت و به امید نگاه لطف مولایش چنین میکند؛ بندهای که نمیداند بالأخره مولا او را به حضور میپذیرد یا ردّ میکند؟ از نظر دیگر، حاجی هنگام رفت و آمد میان صفا و مروه، خود را در عرصات قیامت و محشر ببیند که در ترازوی حساب آن روز، بین کفه حسنات و سیئات در تردّد است، تا کدام برتر آید و گرفتار عذاب یا مشمول آمرزش شود.
* وقوف در عرفات
وقتی در عرفات، ازدحام جمعیت و نالههای مردم به زبانهای مختلف و حرکت دسته دسته زائران در پی قافلهداران را می بیند، از قیامت و گرد آمدن امّتها پیرامون پیامبران و پیشوایان خودشان یاد کند که هر گروهی به امید شفاعت پیشوای خود، در حالت میان ردّ و قبولاند. پس در دل، به درگاه خدا بنالد تا از زمره بخشودگان و برخورداران از رحمت الهی به شمار آید و در آن موقف رحمت، دست خالی نماند. درعرفات، قطعاً دلسوختگان و صاحبدلانی حضور دارند. وقتی دلهای همه آنان به درگاه خدا نالان شود و تضرّع کند و دستها و دیدهها به درگاه الهی باشد، بیگمان نا
1- به نقل از حاکم در مستدرک، ج 1، ص 457
ص: 10
امید و محروم نخواهند شد. از این رو گفتهاند: از بزرگترین گناهان آن است که حاجی در عرفات حضور یابد و خیال کند خداوند او را نیامرزیده است!
راز حج این است که همصدایی و هم ناله شدن اولیا و فرزانگانی که از همه جای دنیا به آن محضر آمدهاند، تحقّق یابد؛ از این رو، پیامبر خدا (ص) فرمودهاند: حج، عرفه است! (الحّجُ عرفه) هیچ چیز مانند این همدلی و همنوایی بندگان خالص در آن سطح گسترده و دریکجا، رحمت خدا را نازل نمیکند.
* رمی جمرات
در رمی جمرات، قصد کن که به عنوان اظهار بندگی و عبودیت، تسلیم محض در برابر فرمانی و در پی امتثال امر خدایی، بیآنکه جز خواست آن معبود را دخالت درکار دهی؛ مانند ابراهیم خلیل که وقتی به این محل رسید تا فرمان را اجرا کند، ابلیس بر او ظاهر شد تا حجش را خراب نماید و او را دچار نافرمانی خدا سازد. امّا آن حضرت به امر پروردگار او را با سنگ طرد کرد و از خود راند. مپندار که شیطان سراغ تو نخواهد آمد! که خود این توهّم، نیرنگی شیطانی است تا مغرورت کند. شیطان القا میکند که این سنگ افکندن چه ثمری دارد؟ و کاری شبیه بازیچه است. امّا اعتنا نکن و او را از خود بران و بدان که گرچه در ظاهر به جمرات سنگ میافکنی، ولی باطن آن، طرد و ردّ شیطان و شکستن کمر اوست و ناکام کردن شیطان جز با امتثال امر خدا نیست.
* قربانی
قربانی، راه و گامی است به قرب الهی، پس قربانی کامل انجام ده و امید داشته باش که در مقابل هر عضوی از آن، همان عضو تو از آتش دوزخ رهایی مییابد؛ آنگونه که در روایات وعده دادهاند. پس هر چه قربانی کاملتر و اجزای آن برتر باشد، بهتر تو را از آتش دوزخ میرهاند.
* زیارت مدینه
وقتی نگاهت به دیوارهای شهر میافتد، به یاد آر که این شهر برگزیده خدا برای حبیبش محمد (ص) است که وی به سوی این شهر هجرت کرد و در آن، احکام و شرایع الهی را بنیان نهاد و با دشمنان حق جنگید و دین خدا را تا واپسین لحظات حیات، آشکار ساخت؛ شهری که تربت و مزار پیامبر در آن است.
در این شهر، به یاد آور که قدم جای پای پیامبر میگذاری، پس آهسته و با وقار گام بگذار و عبور و راهرفتن او را در کوچهها و گذرهای مدینه یادکن و خشوع و آرامش قلبی او را به یاد آور و صدا را در این شهر بلند مکن. از آنان یادکن که افتخار هم صحبتی و هم نشینی و دیدار او و شنیدن کلماتش را داشتند و حسرت بخور که تو از این نعمت محروم بودهای. به یاد آور که اگر توفیق دیدن جمالش را در دنیا نداشتی، شاید در آخرت هم از دیدارش محروم باشی و به خاطر کارهایت، در آن سرا نیز میان تو و او فاصله افتد.
امّا امیدوار باش، حال که از شهر و دیار خود به قصد زیارت او آمدهای و تنها انگیزه تو شوق دیدار و عشق دیدن آثار او بوده است، خدا هم تو را به دیده رحمت بنگرد. چون به مسجد پیامبر برسی، به یاد آور که اوّلین واجب الهی در این صحنه و عرصه برپا شده و به رحمت خدا امیدوار باش و چه مناسب است که مؤمن در این دیار، «خشوع دل» داشته باشد.
وقتی حضرت رسول (ص) را زیارت میکنی. خود را چنان بپندار که در محضرش ایستادهای و آن حضرت، حضور و زیارت و سلام تو را میبیند و میشنود و پاسخ میدهد. سیمای او را در نظر آور، رتبه و مقام والایش را در دل خود تصوّر کن و به او سلام ده.
در حدیث است که فرمود: «هرکس بر من یک بار صلوات و درود فرستد، خداوند ده بار بر او صلوات میفرستد.»
(1) وقتی کسی از دور بر او درود فرستد، چنین پاداشی مییابد. پس آنکه راهها پیموده و به شوق پیامبر سختیها کشیده و در مدینه کنار مزارش حضور یافته، چه پاداشی خواهد داشت؟!
آنگاه نزدیک «منبر» برو و تصوّر کن که پیامبر خدا (ص) بر آن صعود کرده و مهاجران و انصار پیرامونش حلقه زدهاند و آن حضرت، ایشان را به طاعت خدا دعوت میکند. از خدا بخواه در قیامت نیز میان تو و او جدایی نیندازد.
1- سنن نسائی، ج 3، ص 50
ص: 11
وقتی همه این آداب را عمل کردی، بازهم در دل خود محزون و بیمناک باش، چون نمیدانی که حج تو پذیرفته شده و در زمره محبوبانی یا ردّ شده و در جمع مطرودان ایستادهای! به دلت رجوع کن و به اعمالت بنگر، خواهی فهمید که از کدام گروهی. اگر از این دنیای فریبکار، دل زدهای و به انس با خدا شیفتهتر گشتهای و اعمالت مطابق با شرع بوده، اطمینان داشته باش که قبول شده است؛ چرا که خداوند جز از محبوبش نمیپذیرد و هرکه را دوست بدارد آثار محبتش بر او آشکار میگردد و او را از دامهای شیطان میرهاند.
و ... اگر جز این باشی، بترس که مردود شوی و از این سفر، جز رنج بادیه و خستگی راه، برایت باقی نماند.
سوتیتر
پیوند خود را از وطن چنان بگسل که گویا دیگر بر نمیگردی و وصیت نامهات را بنویس و با این قطع علاقهها از خانه و زندگی برای سفر حج، به یاد قطع علاقهها از دنیا و رفتن به سفر بیبرگشتِ آخرت باش.
راز حج این است که همصدایی و هم ناله شدن اولیا و فرزانگانی که از همه جای دنیا به آن محضر آمدهاند، تحقّق یابد؛ از این رو، پیامبر خدا (ص) فرمودهاند: حج، عرفه است! (الحّجُ عرفه) هیچ چیز مانند این همدلی و همنوایی بندگان خالص در آن سطح گسترده و دریکجا، رحمت خدا را نازل نمیکند.