اینکه حقّ بردن سلاح خود را داشته باشید. سلّام بن مشکم به حیی گفت: پیش از آنکه مجبور شوی شرایط بدتری را بپذیری. همین را قبول کن. حیی گفت: مگر بدتر از این هم میشود؟ سلّام گفت: آری، جنگجویان ما کشته و زن و فرزندانمان اسیر خواهند شد، اموال ما هم از بین خواهد رفت. پس اگر امروز اموال ما، مانع از کشته شدن ما و به اسارت رفتن زن و بچههایمان شود از دست دادن آن برایمان آسان خواهد بود. حیی یکی دو روز از پذیرش این شرط خودداری کرد. چون یامین بن عمیر بن کعب، ابوسعد بن عمر و ابوسعید بن وهب این چنین دیدند، یکی به دیگری گفت: تو که میدانی محمد فرستاده خداست، چرا منتظر نشستهای و حاضر نمیشوی مسلمان شویم تا جان و مال ما محفوظ بماند؟ آن دو، شبانه از حصار پایین آمده و مسلمان شدند و بدین وسیله جان و مال خود را حفظ کردند. آنگاه یهودیان پذیرفتند که فقط همان مقدار از اموال خود را بردارند که به اندازه یک بار شتر باشد و هیچگونه سلاحی با خود نبرند؛ چون پیامبر (ص) ایشان را تبعید کرد، به ابن یامین گفت: دیدی که پسر عمویت، عمرو بن جحاش قصد کشتن مرا داشت؟
عمرو بن جحاش شوهر خواهر ابن یامین هم بود؛ یعنی رواع دختر عمیر، همسر عمرو بن جحاش بود. ابن یامین گفت: ای فرستاده خدا، خودم شرّ او را از سر شما کم میکنم؛ پس به مردی از قبیله قیس ده دینار داد و آن مرد عمرو را غافلگیر کرد و کشت. ابن یامین این خبر را برای پیامبر (ص) آورد. آن حضرت از این موضوع خوشحال شد.
پیامبر (ص) یهودیان را پانزده شبانه روز محاصره کرد (محل آن اختلافی است) و آنگاه آنها را از مدینه تبعید نمود. کسی که این کار را بر عهده گرفت، محمد بن مسلمه بود. یهودیان گفتند: ما از مردم مطالباتی داریم که مدت دارد. حضرت فرمود: عجله کنید و حسابهای خود را تسویه کنید. چنان بود که ابورافع سلّام بن ابی حقیق یکصد و بیست دینار از اسید بن حضیر طلب داشت که مدت آن یکسال بود. سلّام با او صلح کرد که فقط سرمایهاش را که هشتاد دینار بود بپردازد و بقیه را بخشید.
زمانیکه یهودیان در محاصره بودند، از سویی خودشان خانههای خود را خراب میکردند (تا به دست مسلمانان نیفتد) و از سوی دیگر مسلمانان هرچه میتوانستند خانههای آنان را خراب میکردند. این آیه کریمه به این مطلب اشاره دارد: یخْرِبُونَ بُیوتَهُمْ بِأیدِیهِمْ وَأیدِی المُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یا اولِیالأبْصَارِ.
«التبیان»: یهودیان از داخل، خانههای خود را خراب میکردند تا (بهتر بتوانند) بگریزند.
«الکشاف»: آنچه باعث میشد یهودیان خانههای خویش را از داخل ویران کنند، نیاز آنها به چوب و سنگ برای بستن دهانه خروجی جویهای آب بوده است. علت دیگر ویران نمودن، آن بود که حسرت نخورند از اینکه این خانهها سالم بماند و بعد از کوچ آنها محلّ زندگی مسلمانانشود؛ اما تخریب خانههای آنها به دست مسلمانان، به جهت از بین بردنِ قلعه و مخفیگاه آنان بود.
«المیزان»: یخْرِبُونَ بُیوتَهُمْ بِأیدِیهِمْ؛ خانههای خود را به دست خود خراب میکردند؛ تا بعد از خروجشان به دست مؤمنان نیفتد. و به دست مؤمنان ویران میشد به خاطر اینکه پیامبر آنان را به این کار فرمان داده بود و این کار برای موافقت آنها با امتثال امر آن حضرت بود.
یهودیان بسیاری از چوبها و چارچوبهای درها را شکسته، برده بودند. گفته شده که خراب کردن چارچوب در، به خاطر این بود که یهودیان بنا به سفارش موسی (ع) عهد دینی خود را در چارچوبه در قرار میدادند تا جای آن محفوظ باشد و هرگاه مجبور به ترک موطن خود میشدند، برای درآوردن آن عهد، چارچوبه در را خرابمیکردند.
یهودیان زن و بچه را سوار کرده و به راه افتادند و از وسط بازار مدینه گذشتند. زنان سوار بر محملها بودند و لباسهای حریر و دیبا پوشیده بودند و قطیفههای خز، به رنگهای سرخ و سبز به تن داشتند. مردم صف کشیده بودند و آنها را نگاه میکردند. آنها ستونی پس از ستون دیگر گذشتند و جمعاً ششصد شتر سوار بودند. پیامبر (ص) میفرمودند: اینان میان قوم خود، مانند بنی مغیرهاند در میان قریش.
گویند یهودیان بنینضیر در حال عبور، دف و نی میزدند. زنهای آنها زیورهای زرین و گرانقیمت خود را عمداً آشکار میکردند و از خود بیباکی نشان میدادند.
جبّار بن صخر میگوید: هرگز زر و زیور و شوکتی چون زر و زیور ایشان را در قومی که از سرزمینی به سرزمین دیگر تبعید میشوند، ندیدهام. ابو رافع سلّام ابن ابی حقیق در حالی
ص: 60
که بند از پای شتران میگشود، میگفت: مهم نیست؛ گمان میکنیم زمینهایمان فرسوده شده و ما مجبور به ترک آن هستیم، حالا هم اگر نخلهای خرمای خود را ترک میکنیم، به سوی نخلستانهای خیبرمیرویم.
آیه کریمه: (هُوَ الَّذِی أخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أهْلِ الکِتَابِ مِنْ دِیارِهِمْ لأوَّلِ الحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أنْ یخْرُجُوا وَظَنُّوا أنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللهِ فَأتَاهُمُ اللهُ مِنْ حَیثُ لَمْ یحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِیقُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ).
(1)اشاره به اخراج آنها دارد.
درباره کلمه «اوّل الحشر» در تبیان آمده است:
- «قال قوم: أوّل الحشر هو حشر الیهود من بنی النضیر إلی أرض الشام، و ثانی الحشر، حشر الناس یوم القیامة إلی أرض الشام أیضا».
- و قال البلخی: «یرید أوّل الجلاء، لأنّ بنی النضیر أوّل من أجلی من أرض العرب».
(2)البته کلام بلخی با توجه به اینکه بنیقینقاع قبلًا به این سرنوشت دچار شدند و آنها نیز به أذرعات در حوالی شام کوچ اجباری کردند، محل تردید است.
- الکشاف مینویسد: «و معنی أوّل الحشر: أن هذا أوّل حشرهم إِلَی الشأم، و کانوا من سبط لم یصبهم جلاء قط، و هم أوّل من أخرج من أهل الکتاب من جزیرة العرب إِلَی الشام. أو هذا أوّل حشرهم، و آخر حشرهم: إجلاء عمر إیاهم من خیبر إِلَی الشام».
«و قیل آخر حشرهم حشر یوم القیامة؛ لأنّ الحشر یکون بالشام».
(3)در «اعیان الشیعه» آمده است: «أوّل الحشر (أی خروجاً مؤبّداً)».
(4)اما اینکه بنینضیر چه مقدار از اموال خود را بردند، محلّ اختلافاست.
واقدی میگوید: آنها قبول کردند که به اندازه بار شتر به غیر از سلاح با خود ببرند.
(5)بیشتر کتب تاریخی؛ از جمله طبری، این مطلب را پذیرفتهاند. تفسیر قمی در اینباره چنین نقل کرده است:
«نخرج من بلادک و أعطنا ما لنا، فقال لا، و لکن تخرجون و لکم ما حملت الإبل، فلم یقبلوا ذلک فبقوا أیاماً، ثمّ قالوا نخرج و لنا ما حملت الإبل، فقال لا و لکن تخرجون و لا یحمل أحد منکم شیئاً فمن وجدنا معه شیئاً من ذلک قتلناه، فخرجوا عَلَی ذلک».
(6)مرحوم دکتر شهیدی هم قول قمی را پذیرفته است.
(7)الصحیح، از یعقوبی نقل میکند که ذهب و فضه و سلاح نبردند.
(8)در نقلی وارد شده که حضرت به ایشان فرمود: هر سه نفر، یک بارِ شتر میتوانید ببرید.
از آنجا که اموال بنینضیر با صلح به دست پیامبر افتاد و اختصاص به خود پیامبر داشت، حضرت میتوانست هرجا که صلاح بداند مصرف کند. واقدی نقل میکند چون پیامبر (ص) اموال بنینضیر را به غنیمت گرفت، ثابت بت قیس بن شمس را فرا خواند و به او فرمود: همه قوم خود را به اینجا بیاور! ثابت گفت: منظور قبیله خزرج است؟ پیامبر (ص) فرمود: همه انصار چه اوسی و چه خزرجی! پس او همه را فرا خواند. پیامبر (ص) سخنرانی کرد و حمد و ثنای خدای را گفت و سپس از انصار و محبتهای ایشان به مهاجران یاد کرد و این که انصار مهاجران را بر خود ترجیح داده و آنها را در منازل خود سکونت دادند. آنگاه خطاب به انصار گفت: اگر دوست داشته باشید، آنچه که خداوند از بنینضیر عنایت کرده، میان شما و مهاجران تقسیم میکنم و مهاجران همچنان در خانههای شما باشند و از اموال شما بهرهمند گردند و اگر دوست داشته باشید، آن را میان مهاجران قسمت کنم و ایشان از خانههای شما بروند. سعد بن عباده و سعد بن معاذ گفتند: ای فرستاده خدا، آن را میان مهاجران تقسیم کنید به شرط آنکه همچنان در خانههای ما سکونت داشته باشند. گروه انصار همگی گفتند: یا رسول الله، با همین پیشنهاد موافقیم و از آن خشنودیم. پیامبر دعا کرد و عرضه داشت: پروردگارا! انصار و فرزندان ایشان را رحمت فرمای! پس آن اموال را در میان مهاجران قسمت کرد و به کسی از انصار به جز دو نفر
(9) که نیازمند بودند، چیزی نداد و آن دو؛ سهل بن حنیف و ابو دجانه بودند.
آیات زیر در اینباره نازل گردید:
ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُری فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ کَیْ لا
1- حشر 59: 2
2- التبیان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 559
3- الکشاف، ج 4، ص 499
4- اعیان الشیعه، ج 1، ص 260
5- مغازی واقدی، ج 1، ص 277
6- تفسیر القمی، ج 2، ص 359
7- تاریخ تحلیلی اسلام، ص 85
8- الصحیح، ج 6، ص 21
9- گفته شده حارث بن صمد نیز از جمله انصار بود که از اموال بنینضیر به او داده شد، به نقل از الروض الانف، ج 3، ص 251؛ فتح الباری، ج 7، ص 254
ص: 61
یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقاب للِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرینَ الَّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً وَ یَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ وَ الَّذینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الإیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لا یَجِدُونَ فی صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.
(1)طبری گوید: یهودیان، از جمله سلّام بن ابی حقیق و کنانه بن ربیع بن ابی حقیق و حیی بن اخطب به خیبر و شام رفتند.
(2)در تفسیر قمی آمده است: برخی از آنها در فدک و برخی در وادیالقری ساکن شدند و گروهی دیگر به شام رفتند.
(3)«الصحیح» به نقل از «مناقب آل ابی طالب» نقل میکند: «به أذرعات، أریحا، خیبر و حیره رفتند.»
(4)افرادی که به خیبر رفتند و در آنجا به عنوان مهتری پذیرفته شدند، نقش اساسی در تحریک احزاب داشتند. در شمار اینان «سلّام» شخصیت برجستهای داشت. او شمار زیادی از عربهای قبیله غطفان را پیرامون خودگرد آورد و جایزههایی برای جنگ با پیامبرخدا (ص) جهت آنها تعیین کرد. به همین دلیل رسول الله (ص) یک گروه پنج نفری را برای قتل سلّام به خیبر فرستاد. این گروه را عبدالله بن عتیک رهبری میکرد. وی زبان عبری میدانست و مادر رضاعیاش در خیبر میزیست. آنان با نقشهای دقیق و با کمک مادر عبدالله توانستند درون خیبر نفوذ کرده، سلّام را در درون خانهاش به قتل برسانند. یهودیان تلاش زیادی برای یافتن آنان کردند اما موفق نشدند.
(5)حیی بن اخطب نیز از تحریک کنندگان احزاب بود و در کشاندن بنیقریظه به آن سرنوشت شوم نقش داشت. تفصیل آن در بررسی غزوه بنوقریظه- انشاءالله- خواهد آمد.
مبحث سوم: نکاتی در باره غزوه بنی نضیر
نکته 1- اگر بپذیریم که غزوه بنی نضیر، شش ماه بعد از بدرالکبری و پیش از غزوه احد و بئر معونه بوده؛ به خصوص با توجه به این که اسامی افرادی که در فاجعه بئر معونه به شهادت رسیدند در تاریخ آمده و اسامی افرادی که پیامبر (ص) از زمینهای بنینضیر به آنها بخشیدند نیز ثبت گردیده و از سویی دو تن از شهدای بئر معونه از کسانی هستند که از زمینهای بنینضیر به آنها داده شده؛ این نظریه تقویت میشود که غزوه بنینضیر پیش از بئر معونه رخ داده و شش ماه بعد از بدر بوده است.
پس چون غزوه بئر معونه (بنابراین قول) هنوز به وقوع نپیوسته، داستان عمرو بن امیه ضمری و کشته شدن دو مرد عامری به دست او و طلب دیه ایشان از بنینضیر درست به نظر نمیرسد و قول نخست که قول مشهور است، از این جهت دچار مشکل میشود.
اما نظریه دوم (قول طبرسی و راوندی) نیز که قرض گرفتن حضرت از کعب بن اشرف را مطرح میکند، با توجه به شخصیت کعب که شعرهایی بر ضدّ اسلام و مسلمانان و حتی زنان مسلمان میسرود و نیز گفته شده که همراه چهل نفر به مکه رفت و با قریش در کنار کعبه برای مبارزه با اسلام همقَسَم شدند، بعید به نظر میرسد که پیامبر از چنین شخصی قرض بگیرد، مگر اینکه گفته شود هدف اصلی پیامبر (ص) از این کار، ارزیابی میزان تعهّد بنینضیر به عهدنامه خود با پیامبر بوده و پیامبر این ارزیابی را تحت پوشش طلب قرض انجام داده است.
و اما قول سوم (نظریه صاحب تفسیر قمی) که میگوید: پیامبر برای طلب قرض جهت ادای دیه دو مرد عامری پیش آنها رفته بود، اشکال قول اول و دوم- هر دو- را دارد.
اما قول چهارم، (سخن زمخشری در کشاف) خوب است لیکن از نظر زمانی بر روی آن اتفاق نظر وجود ندارد.
اما قول پنجم، خلاف مشهور است و از سویی خود نیشابوری در اسباب النزول، قبل از نقل این قول، خلاف آن را از قول مفسران نقل کردهاست.
(6)نکته 2- الارشاد مینویسد: شب فتح، نبرد مختصری روی داد و طی آن، ده نفر از بنی نضیر کشته شدند و این زمینه تسلیم را فراهم کرد.
(7) به نظر میرسد که میتوان میان این قول و قضیه کمین حضرت علی (ع) و کشتن عَزْوک و همراهانش جمع کرد؛ به این صورت که هر دوی اینها یک قضیه است و زمینه تسلیم را فراهم کرده و در تسلیم بنینضیر نقش اساسی داشته است؛ زیرا این فرد (عَزْوک) شجاعترین آنها بوده است. جمع میان این قول و حمل سخن
1- حشر: 7- 9
2- تاریخ طبری، ج 2، ص 266
3- تفسیر قمی، ج 2، ص 359
4- الصحیح، ج 6، ص 140 به نقل از مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 262
5- تاریخ سیاسی اسلام، استاد رسول جعفریان، ج 1، صص 501 و 502
6- اسباب النزول، ص 278
7- الارشاد، صص 47 و 48
ص: 62
شیخ مفید از این جهت است که اموال بنینضیر فیء بوده و اختصاص به شخص پیامبر داشته است.
نکته 3- نویسنده کتاب «تاریخ صدر اسلام» مینویسد: «با عنایت به پیوند غیر قابل انکار او (سلّام بن مشکم) با ابوسفیان و پذیراییاش ریاست عالیه مکه و فرمانده سپاه مشرکین در غزوه سَویق، شکی نمیماند که مواضع محافظهکارانه ابن مشکم به معنای علاقه به تأخیر عملیات جنگی و فراهم شدن حداکثر زمینهها بوده است، نه وفاداری او به پیمان وحدت بامسلمانان.»
(1)همانطور که ملاحظه میشود این مطلب قابل نقد است؛ بدین صورت که:
اگر جرقه آغاز غزوه بنینضیر را طلب خونبهای دو نفر عامری بدانیم و آنگاه یهودیها فرصت را جهت ترور پیامبر غنیمت شمرده باشند،
و یا جرقه آغاز جنگ را قول دوم یا سوم بدانیم،
بسیار بعید به نظر میرسد که درخواست سلّامبن مشکم از حیی بن اخطب جهت ترک جنگ، برای این باشد که سپاه مشرکین از راه برسند، به چنددلیل:
الف) در سخنانی که از سلّام در دلایل ترک جنگ نقل کردهاند، اشارهای به محافظه کاری و سرگرم کردن مسلمانان تا رسیدن سپاه قریش نشده است.
ب) قریش هیچگاه سپاه آمادهای برای مقاصد نظامی نداشتند، بدیهی است اگر یهود میخواستند از آنها کمک بگیرند، به طور طبیعی باید با فرستادن پیکی، آنها را از نقشه خود آگاه میکردند و میگفتند وضعیت خاصی پیش آمده و نیاز به کمک دارند تا قریش هم طی چندین روز، سپاهی را ساماندهی و تجهیز کنند و پس از چند روز طی مسافت، به مدینه برسند.
ج) سلّام از ابتدا با جنگ مخالف بود و حتی حیی را از اعتماد کردن به وعدههای ابن ابی برحذر میداشت.
د) اگر علّت آغاز غزوه بنینضیر قول چهارم باشد باز در صورتی، نظر ایشان درست است که سپاه قریش از مکه بیرون آمده و در راه مدینه باشد، در حالیکه چنین مطالبی هرگز گزارش نشده است.
نکته 4- به نظر کتاب «تاریخ صدر اسلام» یهود بنینضیر در تحمیل نا امنی و کشتار به اهالی مدینه، با قریش هماهنگ شدند.
(2) این مطلب بعید به نظر نمیرسد، بهخصوص اگر علّت آغاز غزوه بنینضیر را این بدانیم که: بنینضیر به پیامبر پیام دادند با سی نفر از نخبگان اصحابش نزد آنها برود و آنها هم سی نفر از برگزیدگان یهود را گرد آورند و در نشستی، در باره مسائل دینی گفتگو کنند و پیامبر از آن بوی توطئه فهمید و پیشنهادشان را نپذیرفت. همچنین است اگر بپذیریم غزوه بنینضیر شش ماه بعد از غزوه بدرالکبری بود؛ چون قریش در بدر شکست سختی خورده و همگی همقَسَم شده بودند که به هر ترتیب از مسلمانان انتقام بگیرند و لذا ملاقاتهایی هم با یهودیان مدینه و به خصوص با بنینضیر داشتهاند و نیز با توجه به اینکه کعببن اشرف به همراه چهل نفر راهی مکه شد و با ابوسفیان ملاقات کرد و در کنار کعبه با هم برای جنگ با حضرت عهد بستند. شیخ مفید (رحمه الله) مینویسد: کعب بن اشرف در شبی به قتل رسید که حضرت امیر (ع) عَزْوک و همراهان او را به همراهی ده نفر از مسلمانان یافته و کشتند.
(3) نکته 5- واقدی میگوید: مدت محاصره 15 روز بود. طبری
(4) هم همین را گفته و اما ابن هشام و برخی دیگر 6 روز نقل کردهاند.
(5)اینکه مدت محاصره بنینضیر شش روز بوده، قویتر به نظر میرسد؛ به چند دلیل:
الف) اگر حُیی بن اخطب توسط برادرش جُدَی به پیامبر (ص) پیام داد که ما از خانههایمان بیرون نمیرویم و هر تصمیمی داری بگیر، دلش به وعدههای عبدالله بن ابی خوش بود، در حالیکه وقتی جدی با پیام حیی بن اخطب نزد ابن ابی رفت، با چشمان خود دید که پسر ابن ابی در حضور پدر و برخی از یارانش، لباس رزم پوشید و سلاح به دست گرفت و به یاری پیامبر شتافت و عبدالله بن ابی هیچ واکنشی نشان نداد و آنگاه که جُدی عزم بنینضیر را برای مقاومت، به ابن ابی گفت، او پاسخ سردی داد و گفت: باشد به همپیمانانم اطلاع میدهم؛ لذا جدی بن اخطب هنگامی که برگشت و از او پرسیدند: پاسخ ابن ابی چیست؟ گفت: در او چیزی نیافتم. بنینضیر از همان ابتدا مأیوس شده و از کرده خود پشیمان شدند و یأس و نومیدی بر جبهه آنان حاکم شد.
ب) دلیل دیگری که موجب شد بنینضیر زودتر تسلیم شوند، کمین کردن علی (ع) برای کشتن عَزوَک بود که بالأخره او را، در حالی که نُه نفر از جنگجویان بنینضیر همراهی میکردند، به دام انداخت و شجاعانه از پای درآورد.
1- تاریخ صدر اسلام، ص 437
2- تاریخ صدر اسلام، ص 439
3- الإرشاد، ص 50
4- مغازی واقدی، ج 1، ص 277؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 225
5- ابن هشام، ج 2، ص 715
ص: 63
روشن است که این کار، تأثیر به سزایی در تضعیف روحیه بنینضیر داشت. (در نکته دوم نیز به این مطلب اشاره شد).
(1)ج) گویا پیامبرخدا (ص) نیز قصد داشت این ماجرا زودتر فیصله پیدا کند و امید مختصر آنها را بدل به یأس سازد؛ لذا فرمان داد نخلهای آنها را قطع کنند که این تدبیر مؤثّر واقع شد و زنان و مردان بنینضیر بیتابی کردند و حُیی مجبور شد که زود تسلیم شود.
1- حشر 59: 2