آدمی در طول عمر خویش ممکن است بارها سفرکند و از جایی به جایی یا از شهری به شهر دیگر برود و هدفش در این آمد و رفتها، گردش و تفریح یا تغییر روحیه باشد و کم هستند افرادی که در سفرها وقایع و رخدادها یا مکانهایی که در مسیر دیدهاند را با تمام جزئیاتش ثبت و آن را به دیگران ارائه کنند. شاید دیگران تمایلی به شنیدن یا خواندن چنین خاطراتی نداشته باشند اما اگر سفر، سفری معنوی باشد و شخص مسافر هجرت معنوی کند؛ مثلًا سفرش به خانه خدا یا اماکن مقدس شیعیان باشد، وضعیت تفاوت میکند. بسیاری مشتاقانه این سفرنامه را مطالعه میکنند تا مکانهای زیارت شده را بشناسند و هرچه نکات ارائه شده ریزتر باشد و به جزئیات بیشتری بپردازد، اشتیاق برای مطالعه آن بیشتر میشود و همچنین موانع و مشکل سفرنامه و ضبط وقایع و رخدادهای تلخ و شیرین مسافرت برای دیگران جذاب و دلپسند است. تفاوتی نمیکند که نویسنده مرد باشد یا زن و مطالب نوشته شده، نثر باشد یا نظم.
سفرنامههای حج، میراث مکتوب برای ما مسلمان است. با خواندن آنها، از وضعیت راهها یا اتراقگاهها، چگونگی حج گزاری درزمان نویسنده و ... آگاه میشویم.
هدف من از این نوشته، آن نیست که گزارش حج نویسنده را باز نویسی کنم و دیگران را از چند و چون سفر حج نویسنده آگاه سازم، بلکه هدفم این است که نوشته حج نامه منظومِ انتشار یافته در فصلنامه «میقات حج» شماره 63 را بیشتر بشناسانم.
مطلب یاد شده که در عنوان «حج در آینه شعر و ادب فارسی» آمده، نویسنده محترم اشاره کرده است که تنها یک نسخه از این حج نامه در کتابخانه مجلس شورای اسلامی نگهداری میشود و به زمان و تاریخ برگزاری حج و جنسیت نویسنده نپرداخته است؛ زیرا ناظم در هیچ جای سفرنامه از خود نام نبرده است.
با مطالعه متن چاپ شده و با استفاده از قرائن موجود در شعرها، به نظر میرسد ناظم یک زن ایرانی و داری مذهب شیعه است و به دلیل حُجب و حیا و مرسومات آن زمان، ازبردن نام خود پرهیز کرده است. او در بخشی از مثنوی خویش آورده است:
الهی به حق وصی رسول نماند تنی زان گروه جهول
نه لشکر بماند نه عسکر نه شاه شود وارث تختشان، شاه ما
جهان جمله گردد به آیین ما بده فتح بر ناصر دین ما
به نظر میرسد که ناظم، وابسته دربار ناصرالدین شاه بوده و یا دست کم کسی بوده که در پایتخت زندگی میکرده است وچون زنها از معرفی خویش در گذشته ابا داشتهاند، او نیز خود را معرفی نکرده است.
دلایلی که میتوان از آنها استفاده کرد ناظم یک زنِ شیعه ایرانی بوده، به صورت زیر بیان میگردد:
ص: 91
1- هنگامیکه کاروان به نجف میرسد، وی بعد از شرح زیارت نجف، در بخشی از دعایش میگوید:
ز تو خواهم ای شاه با اقتدار به محشر نباشیم ما شرمسار
رسانی تو بیرنج و بی واهمه کنیزان خود را برِ فاطمه
به کار بردن واژه «کنیز» برای خود، نشان میدهد که شاعر زن بوده، زیرا اگر مرد بود، به جای کنیز از واژه «غلام» و یا کلمات دیگر استفاده میکرد.
2- از نوشتههای شاعر سفرنامه چنین بر میآید که آن سفر، سفر نخست نویسنده است.
شکر لله بخت با ما یار شد طالع خوابیدهام بیدار شد
از تفضّلهای ربّ بی نیاز عقدهها از کارها گردیده باز
بار حج بستیم در روز سعید دل نهاده اندر آن راه بعید
ولی هنگامی که در منا اعمال انجام داده و قربانی کرده و سپس رمی جمرات نموده، میگوید:
رسیدیم به خیمه در آن خستگی گرفتیم ناخن به آهستگی
در اینجا سخن از تراشیدن سر و ریش به میان نیامده، در صورتی که در سفر اول بنابر احتیاط واجب مردان بایستی سر بتراشند (حلق کنند) و در سفرهای بعد تقصیر نمایند؛ یعنی قسمتی از موی سر و ریش یا ناخن را بگیرند.
در زمان سراینده مثنوی، مردم در تمام ایام سال به دلیل گذاشتن کلاه یا عمامه بر سر، موی خویش را کوتاه میکردند و در ایام حج نیز ابایی از تراشیدن سر و یا صورت نداشتند و شاعر تنها به گرفتن ناخن اشاره کرده که این خود میتواند دال بر زن بودن شاعر باشد.
3- هنگامیکه بعد ازپایان اعمال به مکه بر میگردند و دو روز مانده عید غدیر است میگوید:
رسیدند به مکه گرفتند بار که تا چون شود گردش روزگار
دو روز دیگر روز عید غدیر فکندیم سرچون کنیزان به زیر
که در اینجا نیز برای معرفی خویش، از واژه کنیز استفاده کرده است.
4- بعد از زیارت منزل حضرت خدیجه، برای خویش و همراهان، اینگونه دعا میکند:
گدایان خود را کنی یک نظر نماند به ما هول محشر دگر
کنیزان خود را رهایی زغم به زهرای اطهر دهیمت قسم
واژه «گدا» برای عموم است و شامل زن و مرد میشود، ولی لفظ «کنیز» فقط برای زن به کار میرود و در صورتیکه شاعر مرد بود، در اینجا باید از کلمه «غلام» استفاده میکرد.
5- شاعر آنگاه که به کنار ضریح زهرا (س) (که در آن زمان ضریح داشته) میرود، شعری برای همدردی و عرض تسلیت چنین بیان می دارد:
زدیم بوسه بر آستان رسول برفتیم برِ قبر پاک بتول
در آنجا ضریح شریف بتول بود زینت قبر پاک رسول
***
سر زنم بر زینبت زاری کنم با تو بنشینم عزاداری کنیم
مرسوم است که زنان درکنار هم مینشینند و با تشکیل حلقه، با هم عزاداری میکنند.
6- پریشان کردن مو، از نشانههای عزاداری زنان بوده و درباره جنگ احُد چنین بیان میکند:
صفیه به همراه خود برگرفت به زاری همی ناله از سرگرفت
به همراه چندی دگر از زنان چو انجم به دور مه آسمان
برفتند یکسر پراکنده مو نهادند به دشت احُد جمله رو
شاعر وقتی به دمشق میرسد، چنین توصیفی برای خود میکند:
دلی پر ز ماتم پراکنده مو به سوی خرابه نهادیم رو
7- درهنگام طواف، شاعر از گروه و همراهان دور میافتد و بلافاصله دچار وحشت میشود:
همه همرهان گم شدند از نظر نمانده به من تاب و طاقت دگر
زمین داغ سرگشته راه عبور نه راه طواف و نه جای مرور
درچنین مواردی، یک مرد بدین سرعت دچار وحشت از تنهایی و گمشدن همرهان نمیشود.
با مطالبی که در بالا بیان داشتیم، میتوان گفت سفر نامه یاد شده را یک بانوی حاجیه سروده و میتوان آن را در شمارکارهای زنان به حساب آورد.