نقش علی بن ابی طالب (ع) در غزوه ها و سریه ها

نوع مقاله : تاریخ و رجال

موضوعات


صفحات درخشان فراوانی از تاریخ اسلام، به زندگی اصحاب پیامبر خدا 9 اختصاص یافته است؛ از جمله آن‌ها، علی بن ابی‌طالب، پسر عموی آن حضرت است که از زمان پذیرش اسلام، بخش وسیعی از تاریخ اسلام در باره اوست. این بخش، در کتاب‌های سیره، غزوات، تاریخ، حدیث و بسیاری از پژوهش‌های جدیدِ مربوط به خلفا، با تکیه بر پیشامدها و رخدادهای دوران خلافت امام علی 7 به‌ویژه حوادث فتنه‌انگیز آن دوره، گردآوری شده است.
هدفم از این پژوهش، که یک بررسی تحلیلی است، مطالعه بُعدی از ابعاد وسیع امام علی 7 در عصر (ص) است؛ حوادثی که مربوط به ایشان در غزوات و سریه‌های (ص) می‌باشد.
شیوه‌ای که در این پژوهش داشته‌ام، عبارت است از:
1. گردآوری روایات مختلفِ مربوط به یک حادثه از منابع سیره و حدیث و غیره.
2. تلاش برای جمع میان روایات گوناگون مربوط به یک حادثه و به‌ویژه میان روایات محدثان و اخباری‌ها.
3. تلاش برای ترجیح یکی بر دیگری، در صورتی که جمع میان روایات مختلف ممکن نباشد.
پیشامدهای غیر نظامی مربوط به علی (ع) در غزوات و سریه‌ها
برگزیده شدن علی (ع) از سوی نبی گرامی (ص) به پرچمداری سپاه
پیامبر خدا (ص) در چندین غزوه، پرچم سپاه را به علی بن ابی‌طالب (ع) سپرد:
* غزوه بدر اوّل:
ابن سعد درباره غزوه بدرِ نخست و فرماندهی آن می‌نویسد: «در این غزوه، علی بن ابی‌طالب، پرچم را که سفید بود، برافراشت.» (1) بیهقی نیز درباره این غزوه گفته است: «پرچمدار آن علی بن ابی‌طالب (ع) بود ...» و تصریح می‌کند این مطلب را از واقدی نقل کرده است. (2) ابن سیدالناس (3) و ابن قیم و دیگران نیز آن را همین‌گونه آورده‌اند.
* غزوه بدر دوم:
ابن اسحاق در ضمن سخن از حوادث غزوه بدرِ بزرگ یا بدر دوم، می‌گوید: «پیامبر پرچم را به مصعب بن عمیر سپرد.» وی آن‌گاه می‌گوید: «... دو پرچم سیاه در برابر حضرت رسول بود که یکی از آن دو، با نام عقاب به دست علی بن ابی‌طالب و دیگری به دست یکی از انصار بود ...»
ابن هشام نیز گوید: «... پرچم انصار در دست سعد بن معاذ بود.» (4)
برخی سیره‌نگاران؛ از جمله طبری، (5) ابن عبدالبرّ، (6) ابن حزم، (7) ابن کثیر (8) و دیگران از شیوه ابن اسحاق پیروی کرده‌اند. اما واقدی می‌گوید: «پیامبر (ص) سه پرچم در بدر به پا داشت؛ پرچم مهاجران به دست مصعب بن عمیر، پرچم خزرج همراه حباب بن منذر و پرچم اوس در دست سعد بن معاذ.» (9) و من از میان پیروان سبک واقدی، تنها به شاگردش ابن سعد (10) بسنده کردم.
ابن سید الناس، ضمن بیان دو نظریه (11) و عدم رجحان میان آن دو، هر دو قول را بدون ترجیحِ یکی بر دیگری آورده است و به نظر می‌رسد که بیشتر اهل سیره، نظریه ابن اسحاق را درباره برافراشتن یکی از پرچم‌ها از سوی علی (ع) دنبال کرده‌اند.


1- الطبقات الکبری، ج 2، ص 9
2- دلائل النبوه، ج 3، ص 16؛ این مطلب در کتاب مغازی واقدی یافت نشد، ج 1، ص 12
3- عیون الأثر، ج 1، ص 310
4- سیره ابن هشام، ج 1، صص 613- 612
5- تاریخ، ج 2، ص 431
6- الدرر، ص 102
7- جوامع السیره، ص 84
8- البدایه، ج 5، صص 65- 64
9- المغازی، ج 1، ص 85
10- الطبقات الکبری، ج 2، ص 14
11- عیون الأثر، ج 1، ص 326

ص: 41
غزوة قَرْقَرَة الْکُدْر: (1)
ابن سعد درباره این غزوه می‌نویسد: «حامل پرچم پیامبر (ص)، علی‌بن ابی‌طالب (ع) بود ...» (2) و جمعی از سیره‌نویسان؛ چون طبری، (3) ابن سیدالناس، (4) صالحی (5) نیز مانند آن را آورده‌اند.
غزوه احُد:
واقدی در آغاز نوشته‌اش از غزوه احد، در باره تعیین حمل کننده پرچم مهاجرین از سوی پیامبر (ص) دو روایت آورده، که در روایت نخست، علی و در روایت دوم، مصعب بن عمیر را پرچمدار معرفی می‌کند. (6) اما ابن اسحاق در این‌باره می‌گوید: پرچم به مصعب بن عمیر، برادر بنی عبدالدار سپرده شد. (7) باید گفت منافاتی میان این گفته‌ها وجود ندارد؛ چراکه هر دو در این غزوه پرچمدار بوده‌اند؛ ابتدا مصعب بن عمیر پرچمدار بود و پس از کشته شدنش به دستور پیامبر اسلام (ص) پرچم به علی (ع) سپرده شد.
ابن اسحاق ضمن سخن خود از کشته شدن مصعب، اینگونه می‌نویسد: «وقتی مصعب کشته شد، پیامبر پرچم را به علی بن ابی‌طالب سپرد.» (8) خلیفه بن خیاط با استناد به گفته سعید بن مسیب می‌گوید: «پرچم در دست مصعب بن عمیر، برادر ابن عبدالدار بن قصی بود، وقتی او کشته شد، پیامبر خدا آن را به علی داد.» (9)
این را ابن عبدالبرّ، (10) ابن حزم، (11) ابن قیم (12) و دیگران نیز آورده‌اند.
غزوه حمراء الأسد:
واقدی به نقل از جابر می‌نویسد: پیامبر پرچمش را که از جنگ احد به بعد باز نشده بود، خواست و آن را به علی (ع) داد. واقدی در روایت دومی، با لفظ «یقال» آورده است که آن را به ابوبکر سپرد. (13) ابن سعد در بیان این دو روایت، از استاد خود تبعیت کرده است. (14) ابن سیدالناس (15) و صالحی (16) نیز مانند همان را آورده‌اند.
به‌نظر نگارنده، روایتی‌که بر سپردن پرچم به علی (ع) دلالت دارد، به واقعیت نزدیکتر است؛ چرا که پرچم در جنگ احد به دست او بود و چنانکه اهل سیره گفته‌اند، غزوه حمراء الأسد نیز ادامه همین غزوه بوده است.
غزوه بنو قریظه:
ابن اسحاق در مورد غزوه بنوقریظه آورده است: وقتی جبرئیل، پس از غزوه خندق، خیانت، پیمان‌شکنی و نیرنگ بنی‌قریظه را آشکار ساخت و فرمان الهی حمله به آن‌ها را به پیامبر خدا (ص) داد، آن حضرت از علی (ع) خواست پرچمدار او در حمله به بنوقریظه باشد. علی (ع) پرچم را تا نزدیکی قلعه‌های بنوقریظه برد، اما آنگاه که کلام ناشایست درباره پیامبر (ص) از آن‌ها شنید، برگشت و در راه پیامبر (ص) را دید و گفت: «ای فرستاده خدا، نباید به این قوم خبیث نزدیک شوید. پیامبر پرسید: چرا؟ گویا از آن‌ها چیزی علیه من شنیده‌ای! گفت: آری، ای پیامبر خدا. پیامبر فرمود: اگر مرا ببینند چنین نخواهند گفت.» (17)
از روایت واقدی چنین برداشت می‌شود که علی (ع) پرچم را تا قلعه برد و پیامبر (ص) در آنجا به او ملحق شد. آنگاه که علی (ع) ایشان را دید از ابوقتاده خواست پرچم را نگه دارد و خود درباره آن‌چه از یهود شنیده، به پیامبرخدا گزارش دهد. (18)
گفته‌های ابن اسحاق مورد اجماع اهل سیره است؛ چراکه ابن عبدالبرّ، (19) ابن حزم، (20) ابن‌قیم، (21) ابن کثیر، (22) ابن سیدالناس، (23) ابن حجر (24) و دیگران نیز آن را گفته‌اند.
غزوه خیبر:
بخاری به نقل از سهل بن سعد روایت کرده است که پیامبر خدا (ص) در روز خیبر فرمود:


1- مکانی است در معدن بن سلیم، نزدیک ارحضیه، پشت سد معونه و بین معدن و شهر ثمانیه برد. طبقات ابن سعد 31، 2 و بنگر به المعالم الأثیره فی السنه والسیره، محمد محمدحسن شراب، صص 223 و 224
2- الطبقات الکبری، ج 2، ص 31
3- تاریخ، ج 2، صص 482 و 483
4- عیون الأثر، ج 1، ص 391
5- سبیل الهدی و الرشاد، ج 4، ص 255
6- المغازی، ج 1، ص 215
7- سیره ابن هشام، ج 2، ص 66
8- سیره ابن هشام، ج 2، ص 73
9- تاریخ خلیفه، ص 67
10- الدرر، ص 149
11- جوامع السیره، ص 128
12- زاد المعاد، ج 3، ص 197
13- المغازی، ج 1، ص 336
14- الطبقات، ج 1، ص 49
15- عیون الأثر، ج 2، ص 6
16- سبل الهدی، ج 4، ص 440
17- سیره ابن هشام، ج 2، ص 234
18- المغازی، ج 2، ص 499
19- الدرر، ص 178
20- جوامع السیره، ص 153
21- زاد المعاد، ص 133
22- البدایه، ج 6، ص 67
23- عیون الأثر، ج 2، ص 50
24- فتح الباری، ج 7، ص 413

ص: 42
«فردا این پرچم را به دست مردی خواهم سپرد که خداوند فتح را به دست او مقدّر کرده است. خدا و رسولش او را دوست دارند و او نیز خدا و رسول را دوست دارد.»
مردم شب را با این فکر گذراندند (1) که پرچم به چه کسی داده خواهد شد؟ صبح هنگام نزد پیامبر (ص) رفتند در حالی‌که هرکس می‌خواست پرچم به او داده شود. پیامبر (ص) فرمود: علی ابن ابی طالب کجاست؟ گفتند: ای پیامبر خدا، او دردِ چشم دارد. فرمود: او را بیاورید. وقتی آمد، پیامبر از آب دهانش در چشمان او ریخت و دعا کرد و علی بهبود یافت، گویی که دردی نداشت! سپس پرچم را به او داد. (2) این حدیث را سهل بن سعد مسلم، (3) احمد، (4) نسائی (5) و دیگران نیز آورده‌اند.
گفتنی است، این سخن با گفته ابن هشام درباره حوادث جنگ خیبر منافاتی ندارد؛ آن‌جا که می‌گوید: «پیامبر امور مدینه را به نمیله‌بن عبدالله لیثی سپرد وپرچم سفیدی را به علی‌بن ابی‌طالب داد.» (6)
ظاهر روایت دلالت دارد که پرچم از همان ابتدا به علی سپرده شد و می‌گویند: هر دو روایت درباره علی مصداق دارد؛ چراکه پرچم را از همان ابتدا به دست گرفت، سپس وقتی پیامبر در نزدیکی قلعه‌های خیبر اردو زد، پرچم گاهی در دست علی و گاه در دست دیگران بود اما هنگام فتح خیبر، علی آن را در دست داشت.
ردّ دلیل این گفته، نقل ابن اسحاق به استناد سخن سلمه بن عمرو بن اکوَع است که می‌گوید:
«پیامبر خدا، ابوبکر را با پرچم- که بنا به گفته ابن هشام سفید بوده- به یکی از قلعه‌ها فرستاد و او با تمام تلاشی که کرد، بدون پیروزی برگشت. فردای آن روز عمر بن خطاب را فرستاد، او نیز جنگید اما بدون پیروزی بازگشت. پس از آن، فرمود: فردا پرچم را به دست مردی خواهم سپرد که خداوند و رسولش او را دوست می‌دارند.» (7)
حاکم نیز همین را به اختصار بیان می‌کند و می‌گوید: «این حدیث صحیح‌الاسناد است و شیخین آن را نیاورده‌اند.». (8) بیهقی (9) و ابن کثیر (10) نیز آن را آورده‌اند. بدین ترتیب روشن می‌شود که منافاتی میان قول ابن هشام و آن‌چه در روایت محدّثان آمده وجود ندارد. والله العالم.
غزوه فتح مکه:
ابن اسحاق آورده است‌که پیامبر (ص) به سعد بن عباده دستور داد سراغ گروهی از اهالی «کَداء» (11) برود. وقتی خواست برآن‌ها وارد شود گفت: امروز روز حماسه است؛ روزی است‌که حرمت‌ها شکسته می‌شود. یکی از مهاجران- که به‌گفته ابن هشام، آن شخص عمر بن خطاب بود- این سخن را شنید وگفت: ای پیامبر خدا، می‌شنوید سعد بن عباده چه می‌گوید؟! اطمینان نداریم که او در میان قریش دارای قدرت و شوکتی باشد. اینجا بود که پیامبر (ص) به علی بن ابی‌طالب (ع) فرمود: «او را دریاب و پرچم را از دستش بگیر و خود با آن وارد «کَدا» شو». (12)
در صحیح بخاری آمده است: سعد بن عباده که پرچم انصار را در دست داشت، هنگام ورود سپاه ابوسفیان گفت: «امروز روز حماسه است. امروز حرمت کعبه شکسته می‌شود.» ابوسفیان، آنگاه که پیامبر از کنارش گذشت، خطاب به آن حضرت گفت:
«آیا می‌دانی سعد بن عباده بر ما چه گفت؟ حضرت پرسیدند: «چه گفت؟ ابوسفیان گفت: چنین و چنان ... پیامبر فرمود: «سعد دروغ گفته، بلکه امروز روزی است که خداوند به کعبه عزّت و شکوه خواهد بخشید.» (13)
روایت بخاری ازگفته ابن اسحاق درست‌تر است، لیکن موضوع گرفتن پرچم از سعد و سپردنش به علی، در آن روایت نیامده است. حافظ بن حجر، متن روایت ابن اسحاق را نقل می‌کند و متن‌های دیگری می‌آورد که بیانگر سه قول زیر است:
1. پرچم انصار از سعد گرفته به علی داده شد.
2. پرچم از سعد گرفته و به پسرش قیس بن سعد داده شد.


1- در قاموس المحیط ج 3/ ص 27 چنین آمده: داکه، دَوکا و مداکاً: نابودش کرد، آن قوم درآمیختند، مریض شدند و تداوکوا: عرصه بر آنها تنگ شد.
2- صحیح البخاری، باب غزوه خیبر، ج 7، ص 476
3- صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، ج 4، ص 1872
4- المسند، ج 5، ص 333
5- السنن الکبری، ج 7، صص 310 و 311
6- سیره ابن هشام، ج 2، ص 328
7- سیره ابن هشام، ج 2، ص 334
8- المستدرک، ج 3، ص 37
9- دلائل النبوه، ج 4، صص 211- 209
10- بدایه، ج 6، صص 263 و 264
11- کَدَاء: با فتح و مد، امروز به «ریع الحجون» معروف بوده که در آن میان دو قبرستان «معلاه» قرار دارد و در دیگر آن به العتیبه و جرول باز می‌شود. المعالم الأثیره، ص 230
12- سیره ابن هشام، ج 2، صص 406 و 407
13- الصحیح مع الفتح، ج 8، ص 6

ص: 43
3. پرچم از سعد گرفته و به زبیر سپرده شد.
حافظ می‌گوید: «این سه قول در باره شخصی است که پرچم را از سعد گرفت و ظاهرقضیه آن است که علی (ع) برای پس‌گرفتن پرچم رفت تا با آن وارد «کَداء» شود. علی (ع) با این گمان که مبادا سعد رنجیده خاطر شود، آن را به قیس بن سعد می‌دهد. سپس سعد که بیم داشت پسرش کاری بر خلاف میل پیامبر مرتکب شود، از پیامبرخدا (ص) خواست پرچم را از قیس بگیرد و به همین دلیل زبیر پرچم را می‌گیرد. (1)
به نظر نگارنده، حافظ ابن حجر (رحمة الله) به خوبی میان متون مختلف را جمع کرده و چنین اجماعی، ترجیحاً مقدم است.
دادن کنیه «ابوتراب» به علی (ع) در غزوه عشیره توسط پیامبر (ص)
ابن اسحاق در بیان حوادث «غزوه عشیره» خبری مفصّل آورده با این مضمون که: پیامبر (ص)، علی (ع) و عمّار بن یاسر را خفته یافت، در حالی‌که خاک‌آلود بودند، پس بیدارشان کرد و به علی گفت: «تو را چه می‌شود ابوتراب؟!»
ابن اسحاق در ادامه می‌گوید: از برخی علما شنیدم که پیامبر علی را ابوتراب نامید؛ زیرا او فاطمه را به خاطر چیزی که معلوم نیست سرزنش کرد ولی بدون این‌که چیزی برخلاف میلش به او بگوید، بلکه مشتی خاک برمی‌دارد و به سر خود می‌ریزد، وقتی پیامبر او را چنین می‌بیند متوجه می‌شود که او خواسته فاطمه را سرزنش کند، پس به او می‌گوید: چه شده است؟ ابوتراب!
ابن اسحاق می‌گوید: خدا می‌داند که کدام یک از این‌ها رخ داده است. (2)
در صحیح بخاری آمده است که علی نزد فاطمه رفت، سپس از خانه بیرون آمد و در مسجد خوابید. پیامبر به فاطمه فرمود: پسرعمویت کجاست؟ گفت: در مسجد است. پیامبر (ص) نزد او رفت و دید که ردایش کنار رفته و پشتش خاکی شده است، پس خاک را از دوش او پاک کرد و دوبار گفت: ابوتراب! برخیز و بنشین. (3)
درستی روایت بخاری در این است که دادن این کنیه به علی (ع) در مدینه اتفاق افتاده باشد.
ابن حجر در شرح حدیث، روایت ابن اسحاق را درباره غزوه عشیره نقل می‌کند و می‌گوید:
«اگر این درست باشد و اثبات شود، نشان می‌دهد که پیامبر، علی (ع) را با لفظ ابوتراب خطاب قرار داده است.» (4)
به‌نظر می‌رسد روش ابن‌حجر در جمع بین دو روایت بهتر است و ترجیح یک روایت بر دیگری است. ابن قیم هم در «کتاب الهدی» همین نظریه را داده است. (5) البته تکرار چنین مسأله‌ای اشکالی ندارد، والله العالم. (6)
علی و پیامبر خدا (علیهما السلام) در مسیر بدر بر یک مرکب
ابن اسحاق در آغاز سخنش از غزوه بزرگِ بدر می‌گوید: پیامبر در این روز هفتاد شتر داشتند. پیامبر خدا، علی بن ابی طالب و مرثد بن ابی مرثد غنوی سوار بر یک شتر شدند. (7)
بیشتر سیره نگاران؛ مانند واقدی، (8) بیهقی، (9) ابن عبدالبرّ، (10) ابن حزم (11) و ابن قیم (12) همین گفته را آورده‌اند. گواه این رخداد، روایت احمد از عبدالله بن مسعود است که می‌گوید: در روز بدر هر سه نفر بر یک مرکب نشسته بودند و ابولبابه و علی ابن ابی‌طالب همراه پیامبر بودند. (13)
از این روایت احمد برداشت می‌شودکه همراه سوم پیامبر و علی، ابولبابه بوده نه مرثد، چنانکه در روایت جمهور اهل سیره آمد. شاید بهترین پاسخ، سخن ابن کثیر باشد که گفت:
شاید این مسأله قبل از آوردن ابولبابه از روحاءباشد. پس علی و مرثد همراه پیامبر بوده‌اند. والله العالم. (14)


1- فتح الباری، ج 8، صص 8 و 9
2- سیره ابن هشام، ج 1، صص 599 و 600
3- صحیح البخاری مع الفتح، ج 7، ص 70
4- فتح الباری، ج 7، ص 72
5- زاد المعاد، ج 3، صص 166 و 167
6- در کتب و تفاسیر شیعه در این زمینه اینگونه روایت شده است که: از ابن عباس پرسیدند: چرا پیامبر خدا علی 7 را «ابو تراب» کنیه داد؟ پیامبر فرمود: چون او صاحب زمین و حجّت خدا بر اهل زمین بعد از من است و بقای زمین برای او و سکون زمین با اوست. ابن عباس گوید: از رسول اللّه 9 شنیدم که می‌فرمود: «آنگاه که روز قیامت شود و کافر ببیند آنچه را که خدای تعالی از ثواب و نزدیکی به خدا و کرامت برای شیعه علی 7 مهیا نموده، آرزو می‌کند: کاش من خاک بودم؛ یعنی از شیعیان علی 7 بودم و این است قول خدای تعالی: «یقُولُ الْکافِرُ یا لَیتَنِی کُنْتُ تُراباً». ترجمه بیان السعاده، ج 14، ص 424.
7- سیره ابن هشام، ج 1، ص 613
8- المغازی، ج 1، ص 24
9- دلائل النبوه، ج 3، ص 306
10- الدرر، ص 103
11- جوامع السیره، ص 85
12- زاد المعاد، ج 2، ص 171
13- المسند، ج 1، ص 411
14- البدایه، ج 5، ص 66

ص: 44
نگارنده: اهل سیره نقل می‌کنند که پیامبر خدا در راه بدر، آنگاه که به روحاء رسیدند، ابولبابه را برای رسیدگی به امور، به مدینه بازگرداندند. ابن اسحاق و دیگران هم همین را آورده‌اند. (1)
علی (ع) پیش قراول همیشگی جنگ‌ها
غزوه بدر
ابن اسحاق درباره غزوه بزرگ بدر می‌نویسد: وقتی پیامبر نزدیک بدر شد، علی و زبیر و سعد بن ابی وقاص را همراه با تنی چند از اصحاب به سمت چاه‌های بدر فرستاد تا برایش خبر بیاورند ... (2)
واقدی، نام این گروه پیش‌قراول را ذکر می‌کند و اسم فرد چهارمی به نام بَسبَس بن عمر (3) را می‌آورد. ابن سعد، (4) ابن عبدالبرّ، (5) بیهقی و دیگران هم این خبر را آورده‌اند. اصل این خبر را مسلم از انس (6) و احمد از حدیث علی آورده است. (7)
غزوه فتح:
وقتی پیامبر خدا (ص) عازم فتح مکه و آماده حرکت شد، اصرار داشت که این خبر به گوش اهل مکه برسد. حاطب بن ابی بلتعه طی نامه‌ای به قریش خبر می‌دهد که پیامبر چنین نیتی دارد. نامه را به دست زنی سپرد تا آن را در ازای فردی به قریش برساند. زن آن را لای موهایش گذاشت و رفت. سروش آسمانی، پیامبر را از کار حاطب آگاه کرد. پیامبر (ص) علی و زبیر را مأمور کرد و گفت: دنبال زنی بروید که حاطب نامه‌ای همراه او برای قریش فرستاده است تا آنان را از کار ما آگاه کند. علی و زبیر رفتند تا به منطقه خلیقه (8)(خلیقه بنی ابی احمد) رسیدند. او را نگاه داشتند و خورجینش را گشتند اما چیزی نیافتند. علی بن ابی طالب (ع) به زن گفت: به خدا سوگند می‌خورم که پیامبر (ص) دروغ نگفته است و ما نیز دروغ نمی‌گوییم. نامه را بده وگرنه خودمان پیدایش می‌کنیم. زن وقتی جدّیت او را دید، گفت: چهره برگردان! علی چنین کرد. زن گیسوانش را گشود و نامه را درآورد و به آن حضرت داد. علی (ع) نیز آن را نزد پیامبر آورد. (9)
این است مضمون روایت ابن اسحاق درباره غزوه فتح که اشاره دارد پیامبر (ص) علی و زبیر را به عنوان پیش‌قراول گشتی، به دنبال زن فرستاد تا او را به منظور جلوگیری از رسیدن خبر به کفار مکه دستگیر کنند. علی (ع) و زبیر نیز این مأموریت را با دقت انجام دادند.
بخاری نیز این خبر را درباره غزوه فتح نقل می‌کند و می‌افزاید: مقداد نیز همراه آنان بوده است. (10)
او درباره غزوه بدر هم می‌گوید: ابو مرثد غنوی همراه آنان بوده است. (11) ابن حجر در شرح حدیث غزوه فتح آورده است: پیامبر خدا (ص)، من (علی)، زبیر ومقداد را فرستاد. هم‌چنین در روایت عبیدالله بن ابی‌رافع و ابو عبدالرحمان سلمی درباره توصیف مجاهدان بدر از قول علی (ع) آمده است که پیامبر مرا همراه ابو مرثد غنوی و زبیر بن عوام فرستاد.
این احتمال وجود دارد که هر سه همراه علی 7 بوده‌اند ولی یکی از دو راوی چیزی را نقل کرده که دیگری آن را نیاورده است. ابن اسحاق همراه علی و زبیر کسی را ذکر نکرده و خبر را به صیغه مثنی آورده است. به نظر می‌رسد که هر یک همراهی داشته‌اند. (12) این حدیث را مسلم، (13) احمد، (14) ترمذی (15) و دیگران؛ هم‌چون طبری، (16) ابن عبدالبرّ، (17) ابن حزم، (18) ابن اثیر (19) و ابن کثیر (20) آورده‌اند.
جنگ تبوک و انتخاب علی (ع) به عنوان جانشین پیامبر (ص) در خانواده
وقتی پیامبر عازم تبوک شد، علی را مسؤول سرپرستی خانواده‌اش کرد و دستور داد نزد آنان بماند. منافقان اهمال علی را شایعه کردند. وقتی علی شنید، سلاح برداشت و خود را در منطقه «جرف» به


1- سیره ابن هشام، ج 1، ص 611؛ الطبقات الکبری، ج 1، ص 12
2- سیره ابن هشام، ج 1، ص 616
3- المغازی، ج 1، ص 15
4- الطبقات، ج 2، ص 15
5- الدرر، صص 103 و 104
6- صحیح مسلم، کتاب الجهاد والسیر، ج 3، ص 1403
7- المسند، ج 1، ص 117
8- خلیقه؛ منزلی در دوازده مایلی شهر است که شهر بین این جا و دیار سلیم قرار دارد. مغانم‌المطابه فیروزآبادی، ج 2، ص 782. سمهودی می‌گوید: امروزه درب مشیان معروف است و خلیفه عبد الله نام دارد ...) وفاءالوفا، ج 2، ص 1203، اما در کلام بخاری آمده است: «تا این‌که وارد باغ خاخ شوید» که باغ خاخ نزدیک خلیقه است و سمهودی نیز قائل به آن است. بنگرید به: وفاء الوفا، ج 2، ص 1198 و برای مرزبندی و تعیین حدود مکانی که زن در آنجاست، اختلافی وجود ندارد.
9- سیره ابن هشام، ج 2، ص 398
10- صحیح مع الفتح، ج 7، ص 519
11- صحیح مع الفتح، ج 7، ص 304
12- فتح الباری، ج 7، ص 530
13- صحیح مسلم، باب فضائل اهل البدر، ج 4، ص 1941
14- المسند، ج 1، صص 79 و 80
15- السنن، کتاب التفسیر، ج 5، ص 409
16- تاریخ، ج 3، ص 48
17- الدرر، ص 213
18- جوامع السیره، ص 178
19- الکامل، ج 2، ص 162
20- البدایه، ج 6، ص 52

ص: 45
پیامبر رساند و گفت: منافقان گمان می‌کنند که از سر اهمال مرا به جانشینی برگزیده‌اند. فرمود: دروغ می‌گویند من تو را جانشین خود قرار دادم به خاطر آن‌چه که به جا گذاشته‌ام. برگرد و جانشین من در میان اهل من و خودت باش. آیا راضی نیستی که منزلت تو در نزد من، هم‌چون منزلت هارون نزد موسی باشد، با این تفاوت که پیامبری پس از من نخواهد آمد. پس علی به مدینه بازگشت. (1)این خبر نشان می‌دهد که علی (ع) به دستور پیامبر و برای اجرای آن به تبوک نرفت تا به امور خاندان پیامبر وخانواده خود رسیدگی کند و اجر همان کسی را دارد که در جنگ شرکت کرده است. علاوه بر این‌که اجر فرمانبری از پیامبر خدا را به دلیل ماندن در مدینه برده است. این حدیث را بخاری، (2) مسلم، (3) نسائی،(4) ترمذی (5) و دیگران آورده‌اند و این جزو فضایل ارزشمند علی بن ابی‌طالب است که اهل حدیث آن را در این باب آورده‌اند.
حوادث غیر جنگی که در طول جنگ‌ها یا بعد از آن بر علی (ع) گذشت
هنگام عزیمتِ پیامبر به جنگ‌ها، حوادثی برای علی رخ داد که ارتباطی با جنگ نداشت.
جنگ احُد:
ابن هشام نقل می‌کند که ابو عامر تبهکار، پیش از جنگ احد برای به دام انداختن مسلمانان چاله‌هایی کنده بود. پیامبر در اثنای جنگ در یکی از چاله‌ها افتاد. علی دست او را گرفت و طلحه بن عبید الله او را کشید تا این‌که پیامبر بیرون آمد. (6)
کمک علی به پیامبر برای خروج از گودال، نشان دهنده همراهی و توجه علی و زبیر نسبت به پیامبر است که پس از آن، ابوبکر و عمر و زبیر هم به آن‌ها پیوستند تا پیامبر را به شعب برسانند. (7)
واقدی خبر چاله‌ها را آورده است. روایت او حاکی است این چاله‌ها چنان با مهارت پوشانده شده بود که پیامبر تنها زمانی از وجود آن‌ها باخبر شد که در یکی از آن‌ها افتاد! واقدی نقل می‌کند که طلحه پیامبر را گرفت و علی او را بیرون کشید تا سرپا ایستاد. (8) ابن حزم، (9) ابن قیم (10) و صالحی (11)و دیگر اهل سیره نیز این را آورده‌اند.
علی (ع) و شست و شوی زخم‌های پیامبر
پیامبر در غزوه احد چندین زخم برداشت؛ به طوری که فرمود: غضب خداوند بر قومی که صورت پیامبر را خونین کردند! (12) بنابراین، وقتی از سهل بن سعد درباره‌جراحت پیامبر می‌پرسید، می‌گوید: به خدا من می‌دانم چه کسی زخم پیامبر را شست و بر آن آب ریخت و با چه درمان شد. سپس گفت: فاطمه دختر پیامبر می‌شست و علی با سپر آب می‌ریخت. وقتی فاطمه دید که آب باعث خونریزی بیشتر زخم‌ها می‌شود، قطعه‌ای حصیر برداشت آن را سوزاند و روی زخم گذاشت و خونریزی قطع شد. جراحات پیامبر عمیق بود، چهار دندان پیشین او شکسته و صورتش زخمی و فرق سرش شکسته بود. (13)
در سیره ابن هشام آمده است: پیامبر وقتی به لبه شعب رسید، علی سپرش (14) را پر از آب کرد (15) و نزد پیامبر آمد تا بنوشد. پیامبر بویی از آن استشمام کرد و ننوشید ولی خون صورتش را با آن شست. (16) واقدی (17) و ابن‌سعد (18) و ابن سید الناس (19) این خبر را آورده‌اند.
علی (ع) و تعقیب مشرکان به فرمان پیامبر (ص)
وقتی غزوه احد به پایان رسید و مشرکان آماده بازگشت شدند، پیامبر (ص)، علی را به دنبال آن‌ها فرستاد وگفت: ببین چه می‌کنند و چه قصدی دارند؟ اگر از اسب‌ها به زیر آمده، سوار شترها شده‌اند، قصد مکه


1- سیره ابن هشام، ج 2، ص 520
2- الصحیح مع الفتح، ج 7، ص 71
3- صحیح مسلم، باب فضایل علی، ج 4، ص 1870
4- السنن الکبری، فضائل علی، ج 7، ص 207
5- السنن کتاب المناقب، ج 5، ص 638
6- سیره ابن هشام، ج 2، ص 80
7- سیره ابن هشام، ج 2، ص 83
8- المغازی، ج 1، ص 244
9- جوامع السیر، ص 129
10- زاد المعاد، ج 3، ص 197
11- سبل الهدی، ج 4، ص 295
12- الصحیح مع الفتح، ج 7، ص 372
13- الصحیح مع الفتح، ج 7، ص 372
14- الدرقه: سپر، قاموس المحیط، ج 3، ص 238
15- الفهراس با کسر میم، سنگ مستطیلی شکل که گود است چیزی در آن می‌کوبند و جای وضو هم است حوضچه سنگی
16- سیره ابن هشام، ج 2، ص 85
17- المغازی، ج 1، صص 299 و 250
18- الطبقات، ج 2، ص 48
19- عیون الأثر، ج 1، ص 420

ص: 46
را دارند و اگر سوار اسب شده‌و به دنبال شترها حرکت می‌کنند، قصد مدینه را دارند. سپس فرمود: قسم به آن که جانم در دست اوست، به سوی آن‌ها خواهم شتافت و با آنان خواهم جنگید.
علی (ع) می‌گوید: آن‌ها را تعقیب کردم که بفهمم چه می‌کنند. دیدم از اسب‌ها به زیر آمده و سوار شترها شده‌اند و رو به مکه نهاده‌اند. (1)در روایت ابن اسحاق آمده است: پیامبر (ص)، علی (ع) را به تعقیب آن گروه فرستاد. گروهی از اهل سیره؛ چون طبری، (2) ابن اثیر، (3) ابن قیم، (4) و ابن کثیر (5) هم، چنین نظری دارند. طبری به سند خود این را اضافه می‌کند که پیامبر از علی خواست در هر دو صورت خبر را کتمان کند. علی گفت: وقتی دیدم مشرکان راهی مکه شده‌اند، از شدت خوشحالی خواستم فریاد بزنم و نتوانستم این خبر را کتمان کنم.
واقدی نقل می‌کند که پیامبر سعد بن ابی‌وقاص (6) را در تعقیب مشرکان فرستاد. بیهقی چنین خبری را از عروه بن زبیر (7) نقل می‌کند، اما ابن سید الناس (8) و صالحی (9) هر دو قول را به طور یکسان نقل کرده‌اند.
نگارنده: می‌توان هر دو قول را جمع کرد و نتیجه گرفت که: پیامبر ابتدا علی، سپس سعد را فرستاده است، والله العالم.
علی (ع) مأمور دنبال کردن زید بن حارثه در سریه حِسمَی (10)
گروهی از اهالی جذام، راه دحیه کلبی، فرستاده پیامبر خدا (ص) را که از رویارویی با قیصر روم بازمی‌گشت، بسته و اموال او را به یغما بردند. وقتی دحیه به حضور پیامبر رسید و این خبر را داد، پیامبر زید بن حارثه را همراه دحیه و پانصد نفر دیگر، به سوی جذامیان فرستاد. پس از آن که به آنان حمله کردند و اموال و زنانشان را به غنیمت گرفتند، زید بن رفاعه جذامی، همراه چند نفر از افرادش، نزد پیامبر خدا (ص) رفت و امان‌نامه‌ای که در گذشته برای او و قومش نوشته شده بود، به آن حضرت داد و اسلام آورد و گفت: ای پیامبر خدا، حلال را بر ما حرام و حرام را حلال نگردان. پیامبر فرمود: تکلیف کسانی که کشته‌اید چه می‌شود؟
ابوزید بن عمرو (11) گفت: زنده‌ها را آزاد کن من از کشته شده‌ها می‌گذرم. پیامبر فرمود: ابوزید درست می‌گوید. سپس علی بن ابی‌طالب (ع) را همراه آنان به سوی زید بن حارثه فرستاد و دستور داد که از آن‌ها بگذرد و اموال و زنانشان را برگرداند. علی (ع) در راه رافع بن مکیث جهنی، پیک زید بن حارثه را دید که بر شتری از اهالی جذام سوار شده است. علی (ع) شتر را به آنان بازگرداند و با زید بن حارثه در منطقه فحلتین ملاقات کرد (12) و فرمان پیامبر را به او ابلاغ نمود و هر آنچه را که گرفته بود، به آن‌ها بازگرداند. (13) این فشرده سخن واقدی از نقش علی (ع) در این سریه است. آری، علی (ع) به سفارش پیامبر (ص) عمل کرد و اموال مردم را به صاحبانش بازگرداند؛ این موضوع را شماری از سیره‌نویسان؛ مانند ابن‌سعد (14) ابن اثیر (15) و ابن سید الناس (16) و دیگران نقل کرده‌اند.
صلح‌نامه حدیبیه را علی (ع) نوشت
هنگامی که (ص) به جنگ حدیبیه رفت، قریش نمایندگانی را برای گفت‌وگو با آن حضرت فرستاد. آخرینِ آن‌ها سهیل بن عمرو بود، وقتی پیامبر او را دید، فرمود: وقتی او را فرستاده‌اند، قصد صلح دارند؛ سهیل با پیامبر صحبت کرد، حرف‌هایشان به درازا کشید و از مواضع خود عقب نشستند و برای صلح به توافق رسیدند. پیامبر (ص) علی را به حضور خواند وگفت: بنویس «بسم الله الرحمن الرحیم»؛ سهیل پرسید: این چیست؟ معنای آن را نمی فهمم. (ص) خطاب به علی فرمود: بنویس «باسمک اللّهم». علی 7 آن را نوشت. پیامبر فرمود: بنویس «این پیمان صلح میان محمد پیامبر خدا و سهیل بن عمرو است.» سهیل گفت: اگر بر پیامبری تو گواهی می‌دادم، با هم جنگی نداشتیم! نام خود و پدرت را بنویس. پیامبر فرمود: بنویس


1- سیره ابن هشام، ج 2، ص 94
2- تاریخ، ج 2، ص 527
3- الکامل، ج 2، ص 111
4- زادالمعاد، ج 3، ص 241
5- البدایه، ج 5، ص 421
6- المغازی، ج 1، ص 298
7- دلائل النبوه، ج 3، ص 282
8- عیون الأثر، ج 1، ص 425
9- سبل الهدی والرشاد، ج 4، ص 325
10- حسمی با کسره و سپس سکون و با حرف پایانی الف: از رشته کوه‌های شرق اردن است که در جنوب رشته کوه‌های شراه قرار گرفته و تا نزدیک حجاز ادامه دارد، المعالم الأثیره، ص 100
11- ابو زید بن عمرو که بنابر قول واقدی یکی از کسانی است که به همراه زید بن رفاعه آمدند.
12- الفحلتین؛ بین مدینه و ذی المروه قرار دارد، الطبقات الکبری ابن سعد، ج 2، ص 88
13- المغازی واقدی، ج 2، صص 560- 555
14- الطبقات الکبری، ج 2، ص 88
15- الکامل، ج 2، ص 141
16- عیون الأثر، ج 2، صص 103 و 104

ص: 47
«این پیمان صلح میان محمد بن عبدالله و سهیل بن عمرو است برای ترک جنگ به مدت ده سال و در این مدت، مردم در امانند و از جنگ دست برمی‌دارند. هر کس از قریش بدون اذن ولی خود نزد محمد بیاید، او را به آن‌ها بازگرداند و هرکه از یاران محمد به نزد قریش رود، آنان نیز وی را به محمد بازگردانند.» (1)
این روایت ابن اسحاق آشکارا نشان می‌دهد که کاتب پیمان صلح، علی بن ابی‌طالب است. ابن اسحاق می‌نویسد: «یکی از شاهدان صلح‌نامه، علی بوده است.» (2)
صحیح بخاری گفته او را تأیید و از براء بن عازب روایت می‌کند: وقتی پیامبر با اهل حدیبیه صلح کرد، علی پیمان صلح را نوشت. (3) مسلم هم از براء (4) بن عازب همین را نقل می‌کند. بدین ترتیب صحّت گفتار ابن اسحاق درباره نوشتن صلح‌نامه توسط علی (ع) روشن می‌شود. اما در این‌که او یکی از شهود بوده، برخی از سیره‌نویسان؛ همچون طبری، (5)ابن کثیر (6) و دیگران از او تبعیت کرده‌اند. لیکن واقدی (7) و ابن سعد، (8) از علی (ع) به عنوان شاهد یاد نکرده‌اند. شاید جمله‌ای که ابن اسحاق در شاهد بودن علی (ع) ذکر کرده، توضیحی باشد که خود او، آن را از آنجا برداشت کرده است که علی نویسنده بوده پس مسلماً شاهد نیز به شمار می‌آمده است.
رخ‌دادهای غزوه فتح
وقتی پیامبر وارد مکه شد، شماری از کفار، از ترس مسلمانان گریختند. برخی به خارج مکه و گروهی به خانه‌ها پناه بردند؛ از جمله آن‌ها دو مرد از بنی‌مخزوم بودند. امّ هانی، دختر علی‌بن ابی‌طالب نقل می‌کند: وقتی پیامبر (ص) به شمال مکه رسید، دو تن از بستگان همسرم که از بنی‌مخزوم بودند، به خانه من پناه آوردند. برادرم علی سر رسید و گفت: قسم به خدا آن دو را خواهم کشت. امّ هانی می‌گوید: درِ خانه‌ام را به روی آنان بستم و نزد پیامبر رفتم. فرمود: چه چیز انگیزه شد که به اینجا بیایی؟ ماجرا را به آن حضرت گفتم. فرمود: آن‌که را تو پناه داده‌ای ما هم پناه می‌دهیم و کسانی که امانشان داده‌ای در امانند. پس علی (ع) آنان را نخواهد کشت. این خلاصه گفته ابن اسحاق (9) درباره موضع علی (ع) در برابر آن دو مرد و پناه دادن امّ هانی به آن‌ها و عملی ساختن آن توسط پیامبر است.
صحیح بخاری (10) گفته‌ابن اسحاق را تأیید می‌کند و حدیث امّ هانی را می‌آورد. مسلم نیز همین روایت را آورده (11) و ابن هشام ذکر کرده است که آن دو مرد؛ حارث بن هشام و زهیر بن ابی‌امیه بن مغیره (12) بوده‌اند. ابن عبدالبرّ می‌نویسد: آن دو، اسلام آوردند و جزوبهترین مسلمانان شدند. (13)
علی (ع) از پیامبر (ص) کلید کعبه را خواست
وقتی پیامبر (ص) وارد مسجدالحرام شد و بر در کعبه به سخنرانی ایستاد و کفار قرش را بخشید، به آن‌ها گفت: بروید که آزادید. آنگاه به مسجد رفت و نشست. علی بن ابی‌طالب (ع) در حالی که کلید کعبه را در دست داشت، از جا برخاست وگفت: «ای پیامبر خدا، پرده‌داری و سقایی کعبه را به ما واگذار.» پیامبر فرمود: عثمان بن طلحه کجاست؟ او را آوردند و حضرت خطاب به وی فرمود: کلید کعبه را بیاور که امروز روز نیکی و وفا به عهد است. (14)
این مطلب را ابن اسحاق آورده و ابن کثیر، (15) ابن قیم (16) و ابن سیدالناس (17) از او پیروی کرده‌اند.
حافظ بن حجر نیز متن‌هایی آورده (18) که گواه برگفته ابن اسحاق است. واقدی این اتفاق را نقل می‌کند (19) ولی می‌گوید: کسی که کلید را از پیامبر خواست عباس بود نه علی بن ابی‌طالب (ع) و سراغ کسانی که در این زمینه از واقدی تبعیت کرده‌اند نرفتم و شاید قول مشهور و برگزیده این گفته سیره نویسان باشد که علی کلید را به خاطر شایستگی و عزّت و برتری‌اش درخواست کرد، والله العالم.
مأموریت علی (ع) به سوی قبیله بنوجذیمه برای ترمیم کارهای خالد


1- سیره ابن هشام، ج 2، صص 316 و 317
2- سیره ابن هشام، ج 2، ص 319
3- صحیح البخاری مع الفتح کتاب الصلح، ج 5، ص 303
4- صحیح مسلم، کتاب الجهاد، ج 3، صص 1409 و 1410
5- تاریخ، ج 2، ص 636
6- البدایه، ج 6، ص 219
7- المغازی، ج 2، ص 612
8- الطبقات، ج 2، ص 97
9- سیره ابن هشام، ج 2، ص 411
10- الصحیح مع الفتح، ج 6، ص 273
11- صحیح مسلم، ج 1، ص 498
12- سیره ابن هشام، ج 2، ص 411
13- الدرر، ص 220
14- سیره ابن هشام، ج 2، ص 412
15- البدایه، ج 6، صص 567 و 568
16- زاد المعاد، ج 3، ص 408
17- عیون الأثر، ج 2، ص 199
18- فتح الباری، ج 8، صص 18 و 19
19- المغازی، ج 2، ص 835

ص: 48
وقتی پیامبر (ص) بعد از فتح مکه در آن شهر اقامت گزید، چندین گروه را برای دعوت به دین خدا، بدون جنگ و خونریزی، پیرامون مکه فرستاد؛ از جمله آنان، خالد بن ولید بود که به سوی بنی جذیمه بن عامر بن عبد مناه بن کنانه فرستاده شد. وی به محض ورود بر آن گروه، با آنان درگیر شد و چند نفری از ایشان کشت. مردی از دست وی گریخت و نزد پیامبر آمد و خبر به آن حضرت رساند. پیامبر رو به درگاه خدا کرده، گفت: «خدایا! من از کرده خالد بن ولید به تو پناه می‌آورم.» پس از این ماجرا، علی بن ابی‌طالب را فراخوانده، فرمود: «ای علی، به سوی آن قوم برو و به امورشان رسیدگی کن و به کار جاهلیت پایان ده.» علی (ع) به همراه پولی که پیامبر خدا نزد او نهاده بود، به سوی آنان رفت و دیه کشته شدگان را پرداخت و خسارت مالی‌شان را داد؛ به طوری که ذرّه‌ای از حقوقشان باقی نماند ولی مقداری از مال نزد علی‌بن ابی طالب ماند. در پایان کار از آنان پرسید: «آیا چیزی از دیه یا مال باقی مانده است که پرداخت نشده باشد؟» گفتند: خیر. فرمود: این پول را که باقی مانده، از باب احتیاط به شما می‌دهم؛ چراکه پیامبر چیزی می‌داند که شما از آن بی‌خبرید. سپس نزد پیامبر خدا بازگشت و او را از جریان آگاه ساخت. پیامبر فرمود: کار خوب و نیکویی کردی. (1)
سیره نویسان (2) نسبت به گفته ابن اسحاق درباره فرستادن علی از سوی پیامبر به میان قوم بنوجذیمه اتفاق نظر دارند؛ به طوری که نوشته‌اند: علی با درایت و تدبیر حکیمانه به اصلاح این امر پرداخت. اصل این واقعه را بخاری در صحیحش آورده است. (3)
وقایع و حوادثی که در غزوات و سریه‌ها برای علی پیش آمد
حوادث و مبارزات
مبارزه در جنگ بدر:
ابن اسحاق نقل می‌کند که در جنگ بدر 3 نفر از مشرکان به نام‌های عتبه بن ربیعه، شیبه بن ربیعه و ولیدبن عتبه وارد میدان شدند. جوانانی از انصار با آن‌ها رو در رو شده، پرسیدند: شما کیستید؟ گفتند: گروهی از انصار. گفتند: ما را با شما کاری نیست. در این هنگام منادی ندا داد: ای محمد، هماوردان ما را به میدان فرست. پیامبر خدا (ص) فرمود: «عبیده بن حارث! حمزه و علی! برخیزید.» (4)
این سه سوارکار برومند توانستند در مبارزه تن به تن، بردشمنان چیره شوند واین‌نخستین پیروزی در نخستین نبرد بود که میان مسلمانان و کفار و قریش درگرفت. سیره نویسان، گفته ابن هشام درباره مشارکت علی به همراه دو تن از همرزمانش در این پیکار را نقل کرده‌اند. همچنین واقدی، (5) ابن سعد، (6) ابن عبدالبرّ، (7) ابن حزم، (8) ابن سید الناس، (9) ابن کثیر، (10) ابن قیم، زاد المعاد،ج 3، ص 179و دیگران نیز آن را آورده‌اند.
در تأیید گفته‌سیره نویسان، می‌توان به آنچه در صحیح بخاری از علی آمده، اشاره کرد که فرمود: من در روز قیامت سرآمد مبارزان در پیشگاه خداوند خواهم بود.
قیس (11) می‌گوید: آیه «اینان دو گروه‌اند که درباره پروردگارشان به نبرد پرداختند.» (12) در شأن آنان نازل شده و منظور کسانی هستند که در روز بدر با هماوردان خود مبارزه کردند؛ مانند علی، حمزه، عبیده، شیبه بن ربیعه، عتبه بن ربیعه و ولید بن عتبه. (13)
مبارزه در نبرد احُد
طلحه ابن ابی طلحه، (14) پرچمدار مشرکان در جنگ احد وارد میدان شد و مبارز طلبید. علی (ع) پرسید: قصد مبارزه داری؟ طلحه گفت: آری و اینجا بود که مبارزه را آغاز کردند و پیامبر خدا با دو زره و یک کلاه خود و سپر، در زیر پرچم ایستاده بود؛ علی و طلحه به هم رسیدند. علی ضربه‌ای بر سر


1- سیره ابن هشام، ج 2، ص 430 با تصرّف و تلخیص
2- بنگر به المغازی واقدی، ج 3، ص 882؛ جوامع السیره ابن حزم، ص 185؛ الدرر ابن عبدالبر، ص 222
3- الصحیح مع الفتح، ج 8، صص 56 و 57
4- سیره ابن هشام، ج 1، ص 625 با اختصار.
5- المغازی، ج 1، صص 68 و 69
6- الطبقات الکبری، ج 2، ص 17
7- الدرر، صص 106- 105
8- جوامع السیره، ص 88
9- عیون الأثر، ج 1، صص 335 و 336
10- البدایه، ج 5، صص 95 و 96
11- قیس بن عباد، روای حدیث از علی 7
12- حج 22: 19
13- صحیح البخاری مع الفتح، ج 8، صص 443 و 444
14- در روایت ابن هشام چنین آمده است: «ابوسعید بن ابی طلحه» و در ص 127 بیان داشته کسی که علی 7 او را کشته «طلحه بن ابی طلحه» است.

ص: 49
او وارد کرد و شمشیر سر او را شکافت تا جایی که به محاسنش رسید، طلحه به زمین افتاد و علی بازگشت. به علی گفتند: او را کشتی؟ گفت: وقتی به زمین افتاد و عورت خود را آشکار کرد، دلم به حالش سوخت و دانستم که خداوند تبارک و تعالی او را خواهد کشت و او اولین قربانی است.
این همان چیزی است که واقدی (1) در «گفته‌های جنگ احد» آورده است. سپس گفت: پیامبر (ص) با کشته شدن طلحه مسرور گشت و تکبیر سر داد و مسلمانان نیز تکبیر گفتند و در پی آن، سپاهیان پیامبر خدا (ص) به مشرکان حمله‌ور شدند. (2)
ابن هشام (3) و ابن سعد (4) و ابن سیدالناس (5) و ابن کثیر (6) نیز چنین نقل کرده‌اند.
همه روایات حاکی از آن است که علی (ع) توانست در این مبارزه به یکی از پرچمداران مشرکان چیره شود و در پی آن، حمله به صفوف دشمنان آغاز شد.
واقدی آورده است که: علی (ع) امیه بن ابی حذیفه را زره‌پوش و با نقابی آهنین بر چهره دید که پیش آمد و گفت: امروز، زمان تلافی است. مردی از مسلمانان جلوی او را گرفت که بلافاصله امیه او را کشت. علی (ع) فرمود: در برابر او ایستادم و با شمشیر بر فرقش زدم، چنان که شمشیرم کنار شد، چون قد من کوتاه بود، او با شمشیر بر من ضربه می‌زد اما من با سپر جلوی ضربات او را می‌گرفتم تا این‌که شمشیر در نیام کرد و من با ضربه پایش را زخمی کردم. او همچنان حمله می‌کرد، تا این‌که روی زانوهایش ایستاد و چشمم به شکاف زیر بغلش افتاد، سپس شمشیر درآن فرو بردم و اوکشته شد. (7)
این روایت حاکی از آن است که علی 7 در جنگ احد بیش از یک بار جنگ تن به تن داشته است.
مبارزه در جنگ احزاب:
آنچه ابن اسحاق در باب روایات جنگ احزاب بیان داشته، حاکی از آن است که جمعی از سوارکاران مشرک روانه تنگنایی در خندق شده و با اسبان خود از آنجا عبور کردند؛ از جمله این سوارکاران، عکرمه بن ابی جهل، هبیره بن ابی وهب و عمرو بن عبد ودّ و دیگران بودند. اسبان آن‌ها را به شوره‌زاری میان خندق و شکاف کوه بردند. علی (ع) با جمعی از مسلمانان اقدام به بستن روزنه‌ای نمودند که اسبانشان از آنجا وارد شدند، سوارکاران رو به سوی آنان نمودند. عمرو بن عبد ودّ گفت: چه کسی وارد میدان می‌شود؟ بلافاصله علی (ع) وارد میدان شد و خطاب به عمرو فرمود: ای عمرو، تو با خدا عهد بسته بودی که وقتی مردی از قریش تو را به یکی از این دو گروه دعوت نمود بپذیری. گفت: آری. علی (ع) فرمود: من تو را به سوی خدا و پیامبرش دعوت می‌کنم. گفت: من نیازی به آن ندارم. علی فرمود: از تو می‌خواهم که از اسب پایین بیایی. عمرو گفت: چرا، برادر زاده؟ به خدا سوگند که من قصد کشتن تو را ندارم. علی فرمود: اما به خدا سوگند که من قصدکشتن تو را دارم.
در این هنگام عمرو به جوش آمد. پس از پایین آمدن اسب را مجروح کرد و سپس سوی علی (ع) آمد و درگیر شدند که بلافاصله علی (ع) او را کشت و سپاه مشرکان با ناکامی از خندق بیرون آمده و پا به فرار گذاشتند. (8)
واقدی (9) این جریان را مفصل‌تر از ابن اسحاق آورده است و سیره‌نویسان (10) در بیان این حادثه و پیروزی علی (ع) بر یکی از سوارکاران مشرک در غزوه خندق اتفاق نظر دارند.
مبارزه در جنگ خیبر!
وقتی پیامبر در جنگ خیبر پرچم را به علی داد، وی می‌تاخت و پیش می‌رفت که ناگهان مرحب یهودی در برابر او ظاهر شد و گفت:
قد علمت خیبر أنیّ مرحب شاکی السلاح البطل المجرّب


1- المغازی،، صص 225 و 226
2- المغازی، ص 226
3- سیره ابن هشام، ج 2، صص 73 و 74
4- الطبقات، ج 2، ص 40
5- عیون الأثر، ج 1، ص 415
6- البدایه، ج 5، ص 368
7- المغازی، ج 1، ص 279: با تصرف و تلخیص.
8- سیره ابن هشام، ج 2، صص 224 و 225
9- المغازی، ج 2، ص 470
10- به عنوان نمونه بنگر به: الطبقات ابن سعد، ج 2، ص 68؛ البدایه ابن کثیر، ج 6، صص 40 و 41

ص: 50
خیبر می‌داند که من مرحبم، غرق سلاحم و شجاعم؛ شجاعی که در جنگ‌ها آزموده شده‌ام و یکّه سواران شجاع را از پشت زین به زمین آورده‌ام.
علی (ع) هم پیش آمد و گفت:
أنا الذی سمّتنی أمّی حیدرة کلیث غابات کریه المنظرة
أو فهیم بالصاع کیل السَّندرة
«من کسی هستم که مادرم حیدرم نامید. من شیر ژیان بیشه‌هایم و در زمان سنجش و میزان، دقیق و عادلم.»
در این هنگام، علی (ع) بی درنگ سر مرحب را از تن جدا کرد و او را کشت و پیروزی از آنِ او شد؛ مسلم، (1) بیهقی (2) و دیگران چنین آورده‌اند. اما ابن اسحاق (3) می‌گوید: کسی که با مرحب مبارزه کرد، محمد بن مسلم بود و این روایت ابن اسحاق را احمد بن حنبل (4) و حاکم (5) و دیگران نقل کرده‌اند.
واقدی می‌نویسد: علی بود که با مرحب روبه‌رو شد و او را کشت. سپس روایتی با این مضمون می‌آورد که محمد بن مسلم با مرحب روبه‌رو شد و بعد از جنگ تن به تن، پاهای مرحب را قطع کرد و سپس علی آمد و گردن او را زد. (6) اگر قول واقدی درست باشد، نشان می‌دهد که هر دو صحابی در کشتن مرحب نقش داشتند. در غیر این صورت، آنچه در صحیح آمده بر دیگر روایات مقدم است.
واقدی آورده است: بعد از کشته شدن مرحب، یاسر یهودی وارد میدان مبارزه شد و علی به سویش حرکت کرد ولی زبیر گفت تو را سوگند می‌دهم که مرا با او تنها بگذاری و علی چنین کرد و زبیر، یاسر یهودی را کشت (7) آنگاه عامر یهودی شمشیر به دست، زره‌پوش و با کلاه خودی آهنین مبارزه طلبید. مردم کنار رفتند. علی پیش آمد و ضرباتی به او زد که کارساز نبود تا این که ضربه‌ای به پای او زد و به زمینش انداخت، سپس او را کشت و سلاحش را برداشت. (8)
واقدی به دنبال خبر کشته شدن مرحب به دست علی، می‌نویسد: علی با مردی در دروازه قلعه مواجه شد. او به علی (ع) ضربه‌ای فرود آورد که علی با سپر جلوی آن را گرفت. سپس علی درِ قلعه را سپر خود قرار داد و همچنان در دست او بود تا این‌که خداوند قلعه را به دست علی فتح کرد. (9) 
ابن اسحاق (10) این روایت را آورده و بیهقی (11) و ابن حجر (12) از او نقل کرده‌اند و آن گواه شجاعت و قدرت علی و امری واضح و مشهور میان خاص و عام بود.
مشرکان کشته شده و به اسارت رفته با دست علی 7، در غزوات
علی (ع) در جنگ‌های همراه پیامبر، مشرکان زیادی را به هلاکت رساند که از آن میان برخی مستقیم به دست علی و برخی دیگر با مشارکت علی کشته شدند. نام کامل این افراد و محل قتل آن‌ها به شرح زیر می‌باشد:
مشرکانی که در جنگ بدر توسط علی کشته و یا اسیر شدند:
1. ولید بن عتبه بن ربیعه که ابن اسحاق و واقدی می‌گویند به دست علی (ع) کشته شد. (13)
2. عاص بن سعید بن عاص که ابن اسحاق و واقدی آورده‌اند: قاتل وی علی بوده است. (14)
3. عامر بن عبد الله، هم‌پیمان بنی عبدشمس که بنابر روایت ابن اسحاق وواقدی، (15) علی او را کشته است.
در روایتی دیگر از واقدی، قاتل وی سعد بن معاذ است.
4. طعیمه بن عدی بن نوفل؛ ابن اسحاق دو روایت درباره قاتل وی آورده که در روایت اول علی و در روایت دوم حمزه (16) را معرفی نموده است و واقدی روایت دوم را تأیید می‌کند. (17)
5. نوفل بن خویلد بن اسد؛ که به گفته ابن اسحاق و واقدی، علی او را کشته است. (18)


1- صحیح مسلم کتاب الجهاد، ج 3، ص 1441
2- دلائل النبوه، ج 4، صص 208 و 209
3- سیره ابن هشام، ج 2، صص 333 و 334
4- المسند، ج 3، ص 385
5- المستدرک، ج 3، صص 436 و 437
6- المغازی، ج 2، صص 654 و 656
7- المغازی، ج 2، ص 657
8- المغازی، ج 2، ص 657
9- المغازی، ج 2، ص 655
10- سیره ابن هشام، ج 2، ص 335
11- دلائل النبوه، ج 4، ص 212
12- فتح الباری، ج 7، ص 478
13- سیره ابن هشام، ج 1، ص 709؛ المغازی، ج 1، ص 148
14- سیره ابن هشام، ج 1، ص 708؛ المغازی، ج 1، ص 148
15- سیره ابن هشام، ج 1، ص 709؛ المغازی، ج 1، ص 148
16- سیره ابن هشام، ج 1، ص 709
17- المغازی، ج 1، ص 148
18- سیره ابن هشام، ج 1، ص 709؛ المغازی، ج 1، ص 149

ص: 51
6. عمیر بن عثمان بن عمرو تمیمی؛ ابن هشام درباره قاتل وی دو روایت آورده که در روایت اول علی و در روایت دوم عبدالرحمان بن عوف به عنوان قاتل معرفی شده است. (1)واقدی نیز روایت اول را تأیید می‌کند. (2)
7. حرمله بن عمرو، که ابن هشام در باب قاتل وی دو روایت آورده، روایت اول خارجه بن زید و روایت دوم علی (3) را قاتل می‌داند که واقدی قول دوم را تأیید کرده است. (4)
8. مسعود بن أبی امیه که بنابر قول واقدی و ابن هشام، علی (ع) او را کشته است. (5)
9. ابوقیس بن فاکه بن مغیره که در روایت ابن اسحاق علی به عنوان قاتل آمده، اما ابن هشام عمار بن یاسر را قاتل او دانسته است. (6)
10. حاجب بن سائب بن عمویرکه بنابر روایت ابن اسحاق و واقدی، علی (ع) قاتل او بوده است. (7)
11. عبد الله بن منذر بن ابو رفاعه که در روایت ابن هشام علی (ع) قاتل او بوده و واقدی نیز آن را تأیید نموده است. (8)
12. عاص بن منبّه بن حجاج؛ بنا به روایت ابن هشام، علی (ع) قاتل او بوده و واقدی نیز مؤید آن است. (9)
13. ابوعاص بن قیس بن عدی؛ در روایات سه گانه ابن هشام آمده است: روایت اول علی و روایت دوم نعمان بن مالک قوقلی و روایت سوم ابودجانه را قاتل معرفی کرده است.(10) واقدی نیز بیان داشت، ابومعشر درباره نظر اصحابش که علی را قاتل او می‌دانند با من گفت‌وگو کرد. (11)
14. اوس بن مِعیر بن لوذان بن سعد؛ ابن هشام در باره قاتل وی دو روایت آورده که اولی علی (ع) و دومی حصین بن حارث بن عبدالمطلب را با مشارکت عثمان بن مظعون قاتل وی می‌داند. (12) واقدی نیز در این خصوص دو روایت ذکر کرده که روایت اول عثمان بن مظعون و علی و روایت دوم عثمان بن مظعون را قاتل وی می‌داند. (13)
15. معاویه بن عامر؛ ابن هشام دو روایت در باب قتل وی آورده که اولی علی و دومی عکاشه ابن محصن را قاتل می‌داند. (14)
16. زید بن ملیص؛ دوست عمیر بن هشام بن عبد مناف که قاتل وی علی بوده و واقدی نیز این مطلب را تأیید می‌کند. (15)
17. یزید بن تمیم تمیمی؛ واقدی در این زمینه دو روایت آورده که روایت اول عمار بن یاسر و روایت دوم علی را قاتل او می‌داند. (16)
18. ابوقیس بن ولید؛ علی او را کشت و واقدی نیز مؤید این مطلب است. (17)
19. منبه بن حجاج؛ واقدی در مورد قاتل وی سه روایت ذکر کرده: در روایت اول ابویسر و روایت دوم علی و در روایت سوم ابو اسید ساعدی را قاتل او معرفی می‌کند. (18)
20. نبیه بن حجاج؛ علی او را کشته است و واقدی نیز مؤید آن می‌باشد. (19)
21. عمرو بن سفیان؛ علی (ع) او را اسیر گرفته و واقدی نیز آن را تأیید کرده است. (20)
22. نضر بن حارث که علی (ع) در راه بازگشت از بدر به دستور نبی گرامی (ص) او را کشته و ابن اسحاق و واقدی نیز آن را تأیید نموده‌اند. (21)
23. عقبة بن ابی معیط؛ ابن اسحاق بیان کرده که پیامبر، عاصم بن ثابت را که در راه بازگشت از بدر بود، به کشتن وی امر فرمود. بنابر قول ابن هشام گفته می‌شود که قاتل وی علی بن ابی طالب بوده که شهاب زهری و دیگر دانشمندان آن را بازگو کرده‌اند. (22)


1- سیره ابن هشام، ج 1، ص 710
2- المغازی، ج 1، ص 149
3- سیره ابن هشام، ج 1، ص 711
4- المغازی، ج 1، ص 150
5- المغازی، ج 1، ص 11؛ سیره ابن هشام، ج 1، ص 711
6- سیره ابن هشام، ج 1، ص 711
7- سیره ابن هشام، ج 1، ص 712؛ المغازی، ج 1، ص 150، نامش «حاجز» وارد شده، شاید نگارشی باشد.
8- سیره ابن هشام، ح 1، ص 711؛ المغازی، ج 1، ص 150
9- سیره ابن هشام، ج 1، ص 713؛ المغازی، ج 1، ص 152
10- سیره ابن هشام، ج 1، ص 713
11- المغازی، ج 1، ص 152
12- سیره ابن هشام، ج 1، ص 713
13- المغازی، ج 1، ص 151
14- سیره ابن هشام، ج 1، ص 713
15- المغازی، ج 1، ص 149
16- المغازی، ج 1، ص 150
17- المغازی، ج 1، ص 150
18- المغازی، ج 1، ص 151
19- المغازی، ج 1، صص 151 و 152
20- المغازی، ج 1، ص 139
21- سیره ابن هشام، ج 1، ص 644؛ المغازی، ج 1، ص 149
22- سیره ابن هشام، ج 1، ص 644

ص: 52
مشرکانی که علی در جنگ احد آنان را به هلاکت رساند:
1. طلحة بن ابی طلحه؛ بنا به قول ابن اسحاق و واقدی، علی (ع) او را کشته است. (1)
2. ابوسعید بن ابی‌طلحه؛ ابن اسحاق، سعد بن ابی وقاص و ابن هشام گفته‌اند، علی بن ابی‌طالب وی را کشته است. (2)
3. ارطاة بن عبد شرحبیل که به دست علی کشته شد و واقدی نیز مؤید آن است. (3)
4. صؤاب غلام حبشی بنی عبدالدار؛ ابن هشام در باب قاتل وی سه روایت آورده: اولی علی و دومی سعد بن ابی وقاص و سومی ابودجانه را معرفی کرده است. (4)
5. ابوحکم بن اخنس بن شریق؛ بنابر قول ابن اسحاق و واقدی، علی او را کشته است. (5)
6. عبد الله بن حمید بن زهیر که علی (ع) او را کشته و ابن اسحاق نیز آن را تأیید کرده است. (6)
7. ابو امیّة بن ابی حذیفة بن مغیره که بنابر قول ابن اسحاق و واقدی، علی (ع) او را کشته است. (7)
مشرکانی که در جنگ احزاب و پس از آن به دست علی (ع) کشته شدند
1. عمروبن عبد ودّ؛ بنا به قول ابن اسحاق و واقدی، علی قاتل وی درجنگ احزاب بوده است. (8)
2. نوفل بن عبد الله بن مغیره مخزومی؛ در جنگ احزاب کشته شد و واقدی در مورد کسی که وی را کشت، دو روایت آورده؛ اول زبیر بن عوام. دوم علی (ع). (9)
3. کشتار تعدادی از اسرای بنی قریظه که واقدی در باب جنگ بنی قریظه گفته است: و کسانی که علی و زبیر آنان را به هلاکت رساندند ... (10)
5 و 4. ابن اسحاق در باره جنگ بنی مصطلق گفت: علی بن ابی‌طالب دو تن از مردان آنان، مالک و پسرش را کشت. (11)
6. مرحب یهودی؛ بنابر روایت صحیح مسلم، علی (ع) او را در جنگ خیبر کشت. (12)
7. حارث، برادر مرحب؛ علی او را در جنگ خیبر کشته و واقدی نیز مؤید آن است. (13)
8. عامر یهودی؛ علی او را در خیبر به هلاکت رساند و واقدی نیز آن را تأیید کرده است. (14)
9. کشتار تعدادی از یهود خیبر که به روایت ابن اسحاق استناد می‌شود. (15)
10. حویرث بن منقذ؛ بنابر قول ابن اسحاق علی وی را در جنگ فتح مکه کشت و او یکی از کسانی بود که پیامبر (ص) دستور قتل وی را صادر کردند؛ حتی اگر وی را زیر پرده‌های کعبه بیابند! (16)
11. مردی از هوازن و پرچمدار آنان؛ بنابر قول ابن اسحاق، علی (ع) با مشارکت مردی از انصار او را در جنگ حنین به هلاکت رساند. (17)
بنابر آنچه گذشت، شجاعت علی (ع) ثابت گردید. چنانکه تعدادی از مشرکان را در جهت یاری دین خداوند عزّوجلّ به هلاکت رساند.
سریه‌هایی که پیامبر گرامی (ص) علی (ع) را به فرماندهی فرستاد
سریه علی (ع) با بنی سعد بن بکر در فدک:
پیامبر (ص)، علی (ع) را در شعبان سال ششم هجری به سوی قوم بنی سعد در فدک فرستاد. علت آن نیز این بود که به آن حضرت خبر رسید تمامی قوم بنی سعد می‌خواهند یهود خیبر را یاری کنند. بنابراین، پیامبر، علی را به همراه صد نفر به سوی آنان فرستاد که شب راه رفتند و روز پنهان شدند تا این که به همج؛ آبی میان خیبر و فدک رسیدند. مسیر میان فدک و مدینه شش شب طول کشید؛ آنان بلافاصله جاسوسی یافتند و از او درباره قوم بنی سعد پرسیدند و او گفت: در صورتی که ایمن باشم به شما خبر می‌دهم. آنان او را ایمنی دادند و او راهنمایی‌شان کرد. پس از چندی به آنان حمله‌ور شدند و پانصد شتر و دو هزار گوسفند به غنیمت گرفتند، بنوسعد نیز به سرکردگی بربن علیم به ظعن گریختند. علی (ع) نماینده


1- سیره ابن هشام، ج 1، ص 127؛ المغازی، ج 1، ص 307
2- سیره ابن هشام، ج 2، ص 127
3- المغازی، ج 1، ص 307
4- سیره ابن هشام، ج 2، ص 128
5- سیره ابن هشام، ج 2، ص 128؛ المغازی، ج 1، ص 308
6- سیره ابن هشام، ج 2، ص 128
7- سیره ابن هشام، ج 2، ص 128؛ المغازی، ج 1، ص 308، چنین آمده: امیه بن ابی‌حذیفه.
8- سیره ابن هشام، ج 2، ص 128؛ المغازی، ج 2، ص 496
9- المغازی، ج 2، ص 496
10- المغازی، ج 2، ص 513
11- سیره ابن هشام، ج 2، ص 294
12- صحیح مسلم، کتاب الجهاد، ج 3، ص 1441
13- المغازی، ج 2، ص 654
14- المغازی، ج 2، ص 657
15- سیره ابن هشام، ج 2، ص 335، بنا به قول واقدی در غزوه خیبر 93 یهودی کشته شد، المغازی، ج 2، ص 700
16- سیره ابن هشام، ج 2، ص 411- 409
17- سیره ابن هشام، ج 2، ص 445

ص: 53
پیامبر (ص) شترهای آبستن به نام «حفده» را جدا کرد، خمس (غنایم) را کنار گذاشت و بقیه را در میان اصحابش تقسیم کرد و بی آن‌که با مکر و نیرنگی مواجه شود، به مدینه آمد.
این چیزی است که از روایت واقدی (1)
برداشت شده و شبیه آن را ابن سعد (2) و بیهقی (3) و ابن کثیر (4) و دیگر سیره نویسان نقل کرده‌اند:
سریه علی (ع) برای نابودی بت فُلس، که از آنِ قوم طی‌ء بود
پیامبر (ص)، علی (ع) را همراه صد و پنجاه نفر سوار بر شتر و پنجاه سوارکار و با پرچمی سیاه و یک پرچم سفید، در سال نهم هجرت برای نابودی فُلس، بت قوم طی‌ء فرستاد که سپیده دم، به محله آل حاتم یورش بردند و فلس را ویران کردند و اسرا و غنایم فراوانی گرفتند که در میان این اسرا، خواهر عدی بن حاتم بود و خود عدی به شام گریخت؛ در صندوق فلس سه شمشیر، رسوب، مخذم و شمشیری که به آن یمانی گفته می‌شد و نیز سه زره یافت شد.
مأمور اسرای زن، ابو قتاده و مأمور حیوانات عبد الله بن عتیک سُلمی بود که به محض فرود آمدن در رکک- محله‌ای از محله‌های سلمی، در یکی از کوه‌های طی‌ء- غنایم را تقسیم کردند؛ علی (ع) به عنوان نماینده پیامبر (ص)، رسوب و مخذوم را برای ایشان برداشت سپس شمشیر دیگر نیز از آنِ‌خود او گشت امّا آل حاتم را کنار گذاشته وتقسیم نکرد تا این که آن‌ها را به شهر رسانید.
و این چیزی است که از روایت واقدی (5)و ابن سعد (6) و ابن سید الناس (7) و دیگران برداشت می‌شود.
سریه علی (ع) در یمن:
پیامبر خدا (ص) در ماه رمضان سال دهم هجرت، علی (ع) را به یمن فرستاد و پرچمی به او داد و با دست خود عمامه بر سرش نهاد و گفت: بی درنگ حرکت کن و وقتی نزد آنان رسیدی، جنگ نکن تا آنان با تو وارد جنگ شوند؛ علی (ع) با سیصد سوارکار به راه افتاد و با ورود اولین سوار به داخل این سرزمین که «مذجح» نام دارد، اصحابش پراکنده شده و غنایم و زنان و کودکان و حیوانات بسیاری را با خود آوردند؛ علی (ع)، بریده بن حصیب اسلمی را بر سر غنایم گماشت و آنچه به دست آوردند به سوی او فرستاد، سپس رفت و آنان را به اسلام فراخواند، اما آنان امتناع ورزیدند و به سویشان سنگ و تیر پرتاب کردند.
علی (ع) یارانش را به صف کشید و پرچم را به دست مسعود بن سنان سُلمی داد، آنگاه به سوی آنان یورش برد و بیست نفر از آنان را کشتند که منجر به فرار و شکست ایشان گردید. علی (ع) بی آن‌که آن‌ها را تعقیب کند، دعوت به اسلام نمود؛ آنان نیز بلافاصله پاسخ مثبت دادند؛ به‌طوری که چند تن از بزرگانشان با او بیعت کردند و گفتند: ما به نمایندگی از قوم خود آمدیم و این صدقات ماست، حق خدا را از آنان بردار. علی هم غنایم را جمع نمود، تقسیم به پنج کرد، بر روی یکی از تیرها نوشت: «این از آن خداست» و از میان آن‌ها قرعه کشید که باز اولین تیر بیرون آمد و آن تیر خمس بود. او بقیه غنایم را میان اصحابش تقسیم کرد، سپس به سوی مکه بازگرداند تا پیامبر را که برای ادای حج سال دهم هجری به آنجا آمده بود، ملاقات کند.
این همان چیزی است که از روایت واقدی (8)و ابن سعد (9) و ابن سیدالناس (10) و دیگر سیره نویسان برداشت می‌شود.
نتایج به دست آمده از مبحث سرایا:
1. هجوم علی (ع) به قوم بنی سعد و خنثی نمودن نیرنگشان، پیش از حرکت آنان به سوی یهود خیبر.


1- المغازی، ج 2، ص 562
2- الطبقات، ج 2، ص 89
3- دلائل النبوه، ج 4، صص 84 و 85
4- البدایه، ج 6، ص 242
5- المغازی، ج 3، ص 984
6- الطبقات، ج 2، ص 164
7- عیون الأثر، ج 2، ص 241
8- المغازی، ج 3، ص 1079
9- الطبقات، ج 2، ص 169
10- عیون الأثر، ج 2، ص 340

ص: 54
2. نابودی فُلس، بت قوم طی‌ء به عنوان یکی از سنت‌های بت‌پرستی در شبه جزیره عربستان به دست علی (ع).
3. مسلمان شدن تعدادی از اهالی یمن به دست علی (ع) پس از مقاومت ناموفق برخی از سردمداران آنان. بنا به گفته صریح واقدی سپاه علی (ع) اولین سپاهی بود که وارد آن سرزمین شد.
پایان بحث:
ازآنچه گذشت، عظمت فعالیت‌های علی (ع) در غزوات پیامبر آشکار می‌گرددکه از جمله آن‌ها است:
1. پرچمداری سپاه پیامبر در چندین غزوه؛ و بی شک پرچمدار سپاه به دلیل شجاعت و قدرت و جوانمردی باید پیشاپیش سپاه حرکت کند.
2. مبارزه تن بن تن در چندین غزوه و پیروز شدن بر دشمنان خود.
3. کشتار تعداد بی شماری از دشمنان در معروف‌ترین غزوات پیامبر (ص)
4. همراه شدن با پیامبر در غزوات و تلاش او برای حفظ جان آن حضرت از شرّ دشمنان.
5. به انجام رساندن تمام مسؤولیت‌های سپرده شده به او، از سوی پیامبر (ص) به بهترین شکل، که جزئیات آن در بحث گذشت.