است. اینکه در فلان تاریخ در کجا بوده، چه اندازه توقف کرده، چه تجربههایی به دست آورده و چه زمانی حرکت کرده، با چه وسیلهای رفته و بهکدام مقصد عزیمت نموده و ... حاصل، رعایت امر زمان ومکان است.
وی در ثبت منازل، مانند بسیاری از منازلنامهها حساس است، اما در برخی موارد، به دلیل سرعت حرکت، از این کار باز میماند:
«چون در راه، آبادی کمتر بود، زیادتر در صحرا میافتادیم. از آن جهت، نوشتن اسامی منازل متعذّر است.»
شیرینی یک سفرنامه، بستگی به آن دارد که نویسنده، توجه خویش را معطوف به کدام امر کرده باشد و مهمتر آنکه، چه مسائلی برابر دیدگان او قرار گرفته باشد. برای نمونه، از نکات برجسته و مهم در این سفرنامه، گزارش وبای سال 1310 در حج است که به نظر بیسابقه میآمد و اطلاعات نویسنده ما از این حیث، به یقین برای تاریخ حج گزاری مسلمانان در آن سال و نیز تاریخ شهر مکه نهایت اهمیت را دارد.
نویسنده، سنّی کردِ ایرانی است و این سبب شده است که نوشتهاش در دو زمینه حاوی مطالب تازه باشد؛ نخست آنکه ما در میان سفرنامههای فارسی، اندک سفرنامههای فارسی بر مذاق اهل سنّت داریم. در گذشته یک مورد را که سفرنامه مجدی بود، در کتاب «مقالات تاریخی، دفتر چهاردهم، صص 212- 119» چاپ کردم و اکنون این حج نامه، دوّمین سفرنامه فارسی با گرایش سنی است.
به هر حال، بر اساس این سفرنامه که به خصوص روی مناسک و زیارات تکیه دارد، میتوان انجام فریضه حج و زیارات مربوط را بر اساس یک مذهب مشخص دریافت. همین جا باید تأکید کنم که نویسنده نسبت به تشیع نگاهی مثبت دارد؛ چنان که در قاهره میکوشد خانهای در کنار رأس سید الشهدا اختیار کند. وی نسبت به حضرت زهرا و ائمه بقیع (علیهم السلام) نیز احترام ویژهای میگذارد؛ چنان که زیارتنامه حضرت زهرا (س) را در دو مورد درج میکند.
به هر روی، او یک صاحب منصب ایرانی است که پیش از رفتن، در تبریز به دیدار آیت الله میرزا جواد آقا تبریزی هم میرود.
اماکن زیارتی مکه و مدینه مورد توجه خاص مؤلف بوده و به بیشتر آنها سرزده است، جز آن که پس از شیوع وبا در مکه- که در روزهای یازدهم و دوازدهم ذی حجه آغاز شده- وی در بازگشت از منا، نتوانسته اماکن دیگر را زیارت کند. او در جایی مینویسد:
«هر چند خیال بود وضع مکه معظّمه را جهت تفریح خاطر احباب کاملًا توضیح نماید، لیکن شدّت وبا که نمونه رستاخیز بود، با کسالت و ملالت مانع آمده، توضیح آن به وجه اکمل به عمل نیامد.»
طبیعی است بخش مدینه آن مفصلتر میباشد و آنچه در آن روزگار زیارت آن مرسوم بوده، زیارت شده است. وی در این باب نکاتی تازه دارد؛ از آنجمله اشاره به این است که در آن زمان، در مدینه دو مسجد الاجابه بوده، در حالی که ما یک مسجد الاجابه بیشتر نمیشناسیم. همچنین از محلی در داخل مسجد قبا، با نام «طافه الکشف» نام برده است. در باره مسجد ثنایا در احُد نیز توضیحات جالب توجهی دارد. بنابر این، این سفرنامه، از این زاویه نیز میتواند مورد استفاده قرار گیرد.
ص: 91
نکتهای نیز در باره مسجد غمامه آورده که نشان میدهد عقاید عامّه در آن عصر، در باره این مسجد است؛ «مساجد معتبر هم به قرار تفصیل: مسجدالغمامه که به مسجد شهدا مشهور و صبحها مقفّل است، به این معنی که ارواح شهدای احد آنجا فریضه صبح را بهجماعت میگزارند.» همچنین در قبا، از مسجد بنو نجار یاد میکند که در منابع دیگر نیز اشاراتی به آن میبینیم.
همراه با کُردها
نکته دیگر در این سفرنامه آن است که نویسندهاش کرد بوده و همراه کردهایی از شهرهای مختلف کردستانِ ایران و عراق، این فریضه را انجام داده است. حساسیت وی در داشتن یک جمع متّفق، ارتباط با کردهای سایر شهرها و حتی تماس گرفتن با کردهایی در حلب و شهرهای دیگر، نشانگر نوعی حس نیرومند در نویسنده است. البته بخشی از آن هم طبیعی است. وی در قاهره به دانشگاه الأزهر رفته و در آنجا دو روحانی کردستانی آشنا را مییابد که سخت از وی و دوستانش استقبال میکنند. این وضعیت در بسیاری از شهرهای دیگر نیز وجود دارد، آن گونه که این جماعت برای اقامت، وارد بر اکراد میشوند. زمانی هم که به منا و عرفات رفتهاند، همه با یکدیگر بودهاند:
«کثرت حجّاج از عرفات الی مزدلفه، صحرا و کوه و بیابان را یکسر پوشیده، بیم آن بود که خاک مزدلفه، وسعت و گنجایش نداشته باشد. حقیر و همراهان نیز مشعل روشن کرده با سیصد نفری حجّاج کُرد همه جا به هیأت مجموع میراندیم.»
نثر و نظم نویسنده
نثر کتاب که به فارسی است، نثری است پخته و ستودنی، به ویژه که از زبان یک کرد است. نویسنده با ادب فارسی به خوبی آشناست و نه تنها نثر را خوب مینویسد بلکه اشعاری از خود نیز در برخی از موارد میآورد. در جایی مینویسد:
در وادی فاطمه که شش ساعتی مکه معظّمه است، این رباعی بدیهه به خاطر آمد:
خدایا! ذلیلم ز فرطِ گناه درِ تست مر عاصیان را پناه
به درگاهت آوردهام عذرخواه همین روی و موی سفید و سیاه
در لابلای نثرهای خود، گاه تلاش میکند ادیبانه بنویسد و نمونهای از آن چنین است:
«سه جفت اسب که یک جفت کهر و یک جفت کرند و دیگری سیاه، به کالسکهها بسته بودند، دیدیم. حقیقت دیده روزگار، دیدهشان را بدیده دید ندیده.»
طبیعی است در این باره، باید ادیبان نظر دهند. مهم آن است که در صفحه پایانی نسخه، ابیاتی هست که با تعبیر «لراقمه رحمه الله» آغاز میشود و این نشان میدهد که مؤلف اشعار دیگری نیز داشته و بسا صاحب دیوان هم بوده است.
ساقیا هوشم به سر باز آر و در دِه جام را
زان که چشمم مست تو برده است دل از جا مرا
شام اگر روشن شود بیپرده روز روشن است
روز بی رؤیت به تاریکی نهد رخ شام را
گر به شمشیر دو ابرو خواهیام کشتن رواست
زان که می بخشی حیات زا بوسه در آنجا مرا
ص: 92
گر کنی رنجه قدم بهر عیادت در غمم
جان به کف گیرم نهم سر فرش این اقدام را
ناز خاصت را کشم تا خاص انعامت شوم
کی میسّر می شود این خاص دولت عام را
خامه را وجدی مکن جاری در این امید دور
پختگی ناید زنی هرگز خیال خام را
فهم دور اندیشه در هجر تو خوش یابد وصال
لیک کمتر میفتد این زیرکی افهام را
کتیبهای برای حرم نبوی: (اثری از میرزا سنگلاخ)
آگاهیهای ریز و جالبی در جای جای این سفرنامه وجود دارد که ممکن است پژوهشگرانی در هر زمینه از آن بهره بگیرند، اما مواردی نیز هست که میتواند برای بسیاری جالب و خواندنی باشد.
برای نمونه، آگاهی زیر در باره خطاط- حجاز معروف میرزا سنگلاخ بسیار جالب است، بهخصوص که میتواند در ارتباط با حرم نبوی و همین طور مواضع دولت عثمانی نسبت به هدیههای ایرانیان به آن حرم، سودمند باشد. وی در تبریز مینویسد:
«روز دوشنبه و سهشنبه، چون هوا سرد و بارش میآمد، منزل ماندیم. روز چهارشنبه تماشای شش پارچه سنگ رخام بلوری فام که مرحوم میرزا سنگلاخ جهت روضه منوّره حضرت رسالتپناه- علیه وآله التحیه والثناء- در دولت عثمانی با کمال دقّت و زحمت و مخارج زیاد حجّاری و تذهیب و منبّتکاری کرده و اولیای دولت عثمانی مانع شده، به تبریز مراجعت داده بود و در بقعه مرحوم سیدابراهیم گذاشتهاند، رفته دیدیم. حقیقت دقّت حجّاری و اهتمامات او از صنایع غریبه روزگار است. واضح است در اینکه اولیای دولت عثمانی مانع شده، به مزد او گناه خود نوشتهاند. لیکن جای هزاران دریغ و افسوس است که این اورنگ بینظیر از قدوم آن شهنشاه گردون سریر محروم و دور مانده.»
وبای وحشتناک و کشنده
مؤلف بر اساس آنچه شنیده نوشته است حج آن سال بسیار شلوغ بوده و عدد حجاج تا 850 هزار می رسیده است. این آمار باورکردنی نیست و ما تا سالها بعد از آن نیز چنین رقمی نداریم. اما به هر حال، این مطلبی است که وی گفته است:
«ماشاء الله وفور و کثرت حجّاج به طوری بود که تمام شهر و میدان و مناخه و دشت و کوه مکه، یکسر مملوّ از حجاج بود؛ به قراری که معمّرین سالخورده میگفتند در هیچ عهد و ایامی ازدحام حجّاج تا این درجه نبوده و محققاً میگفتند حجّاج امسال علاوه بر حجاج مکه، به هشتصد و پنجاه هزار نفر رسیده.»
این آمار نباید درست باشد؛ زیرا بر اساس آمارهایی که ما از سال 1315 ق. داریم، همه جمعیت حجاج 250 هزار نفر بوده است. در آمار یاد شده تنها تعداد ایرانیانی که از طریق کانال سوئز به حج مشرف شدند 1113 نفر بوده است.
(1) البته این راه، یکی از چند راه حج برای ایرانیان بود. بسیاری از حجاج از طریق دریا و شمار زیادی هم از طریق جَبَل مشرّف میشدند.
اتفاق مهمی که در سال 1310 افتاد، وبایی یئذ که از ایام منا و پس از قربانی
1- افادة الأنام، ج 4، ص 159، از مجلة المنار: 1/ 163
ص: 93
کردن آغاز شد. حاجی سلیم مینویسد:
«از قضا بعد از ذبح قربان، هوا متعفّن شده، از تقدیر خداوندی، ناخوشی وبا بروز؛ بهطوری شدّت کرده که در سه- چهار ساعت، از هر کوچه و حصار، قی و استفراغ مانند سیل جاری شده، لاشه و جندک در آن روز، چندان روی هم افتاده، راه عبور مسدود و دشوار آمد ...
از همراهانِ وی، چندین نفر در فاصله دو- سه روز، به علت همین وبا از دنیا میروند. نخستین آنها «حاجی ملا احمد نیز در نصف شب یکشنبه یازدهم، دعوت حق را اجابت کرده، به رحمت ایزدی پیوست ...
به تدریج اوضاع بدتر شده و همان ایام منا «به علّت تراکم اموات، از زیارت مسجد که مقابل منا واقع است، محروم مانده، سوار شده، رو به مکه معظّمه آمدیم».
از دیگر همراهان او که از ابتدا با وی بود، حاج گنجعلی خان است؛ «از قضا حاجی گنجعلی بیک هم به همان ناخوشی دچار شده، بعد از سه شبانه روز در صبح شانزدهم به رحمت ایزدی پیوسته، او را هم غسل داده، کفن کرده، احرام درو پیچیده، میان بشری گذاشته، خود به علت شدّت ضعف قادر به حرکت نبود، همراه حاجی ملا محمّد و شیخ محمود دلیل و حاجی نصرالله بیک به جنّت المعلا در شَعْبَه النور، نزدیک مرحوم حاجی ملا احمد به جوار رحمت حق سپرده، دفن کرده آمدند ...»
و در ادامه «ماشاء الله ناخوشی به طوری شدّت کرده، کوه و صحرا و اطراف شهر و کوچه و بازار و میدان و مناخه و میان صفا و مروه، چه در میان بُشری [تابوت] و شکدف و چه در کوچهها، میت و مریض چون برگ خزان از عواصف و صرصر اجَل، طوری زمین ریخته، مانند روز محشر و نمونه فَزَع اکبر ...» و در جای دیگر: «اطراف راه، بلافاصله، ناخوش و میت افتاده بود».
وی در جای جای سفر به تلفات وبا اشاره و از آن یاد کرده است؛ «هجده نفر از حجاج اشنوی که از سی و شش نفر باقی مانده بود ...».
جمعبندی اخباری که از شمار مردهها به گوش میرسیده، در این عبارت او آمده است:
«خلاصه به قراری که میگفتند، دویست و پنجاه هزار نفر دعوت حق را اجابت کرده، به رحمت ایزدی پیوستند.» این آمار با توجه به آنچه در باره شمار حجاج گذشت، نباید درست باشد، اما به هر روی، وبای کشندهای بوده است.
مسیر سفر سلیم خان
از نیمههای قرن سیزدهم به این سو، بیشتر زائرانی که از نیمه شمالی ایران و حتی تهران بودند، مسیر تبریز به سمت باکو و از آنجا به تفلیس را بر میگزیدند و به وسیله کشتی، با عبور از حاشیه دریای سیاه و گذر از شهرهای بندری مهم، به سمت استانبول میرفتند.
این راهی است که زائرِ ما نیز آن را انتخاب کرده است. کسانی که مشتاق دیدن اسکندریه و قاهره بودند به آن ناحیه عزیمت کرده، از آنجا به سمت سوئز آمده، سوار کشتی شده و راهی دریای سرخ میشدند. کسانی که ابتدا قصد عزیمت به مدینه را داشتند به بندر ینبع رفته، پس از آن، به وسیله شتر، با گذراندن فاصله 150 کیلومتری، عازم مدینه منوّره میشدند. آنگاه از آنجا به سمت مکه حرکت کرده، پس از ده- یازده روز، به مکه معظّمه میرسیدند. این راهی است که سلیم خان با دوستان خویش طی کرده است.
ص: 94
پس از انجام فریضه حج، برخی از زائران ایرانی از طریق «راه جبل» بر میگشتند، اما شمار زیادتری به جده رفته، از با کشتی راهی ایران میشدند.
کسانی که از نیمه جنوبی ایران بودند، سوار کشتیهایی میشدند که به سمت جنوب دریای سرخ میرفت و با گذر از دریای عرب و اقیانوس هند، وارد خلیج فارس میشد و به شهرهای بندری جنوبی ایران میرسید. اما سلیم خان این مسیر را طی نکرده است. کشتی آنان ابتدا به طور سینا آمده و در آنجا به دلیل شیوع بیماری وبا در مکه و البته طبق قاعدهای که وجود داشت، پس از گذراندن یک دوره قرنطینه بیست روزه، عازم بیروت شده و در آنجا نیز باز یک دوره قرنطینه و گشتی در بیروت، با کشتی به سمت بندر طرابلس و اسکندرونه رفته، از آنجا، از طریق خشکی راهی حلب شدهاند.
از این پس، راه را زمینی و در خشکی به سمت موصل طی کرده، وارد ایران شدهاند و به سمت تکاب رفته، با استقبال مردم به خانه و کاشانه خود رسیدهاند.
گفتنی است نسخه این سفرنامه به شماره 41326 در کتابخانه آیت الله گلپایگانی موجود بوده و از سوی شخصی به نام «زین العابدین مجاهدی» به این کتابخانه هدیه شده است.