کنش های وهابی و واکنش های سلفی: شیخ محمود شُکری‌ و جنبش سلفی عراق (1930- 1745)

نوع مقاله : از نگاهی دیگر

نویسندگان

موضوعات


از قرون هجدهم تا اوایل قرن بیستم میلادی، وضعیت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ویژهای بر سپهر سیاست و فرهنگ عراق، عربستان و خلیج فارس سایه افکنده بود. مبادلات اقتصادی میان نواحی مختلف محدوده خلیج فارس تا اقیانوس هند، روابط تنگاتنگ و در هم تنیدهای میان آنها پدید آورده و تجار ساکن درون صحاری نجد، برای فروش اسبهای خود بههندوستان سفرکرده بودند. بنگاههای کلان اقتصادی حلب، در نقاط مهم اقتصادی شهرهایی مانند بصره و بمبئی شعبههایی ایجاد کرده بودند و تجار کویتی برای فروش امتعه خویش از اقیانوس هند میگذشتند. همین روابط اقتصادی پر رونق باعث پدید آمدن بندرگاهها و کاروانسراهای مهمی در منطقه شده بود.
میزان تأثیر گذاری گسترده ارتباطاتِ تجاری را میتوان در دیگر جنبههای حیات بشری؛ مانند شباهت سبک معماری مساجد و بناهای مجلل در حوزه حجاز، نجد و عربستان شرقی جستجو کرد. (3)
البته روشن استکه ارتباطات اقتصادی و بازرگانی این مناطق را نمیتوان اصلیترین دلیل اشتراک میان آنها دانست؛ چه، همسانیهای فرهنگی، بسیار پررنگتر از مسائل اقتصادی میان ساکنان این سرزمینها جلوه کرده بود.
در یک دیدکلّی باید گفت: گسترش و پیشرفت فرهنگی ویژهای که در این دوره، کشورهای عربی عراق، عربستان و خلیج فارس را تحت تأثیر خود قرار داده بود، از منظر منطقهای کمتر مورد بررسی قرار گرفته است. برای توضیح بیشتر در باب توسعه و پیشرفت فرهنگی، باید به روابط فرامنطقهای برخی مسلکهای فراگیر؛ مانند حلقههای اخوّت صوفی در قرون هجده و نوزده میلادی و یا نهضت اسلامگرای عثمانی اشاره کرد.
بی شک برای بررسی خاستگاهها و ریشههای شکلگیری بیشتر این جنبشها باید به محل و مکان خاصی توجه داشت.
به دیگر سخن، شاید بتوان پایبندی و تعلّق خاطر این جنبشها به محلّی خاص، بهعنوان زادگاه و خاستگاه اصلی را، در دغدغههای خاص سیاسی- اجتماعی بنیانگذاران آن جسنجو کرد؛ مانند تأثیرگذاری بر خاندان حاکمِ یک منطقه و یا گرایش و دلبستگی به یک منطقه جغرافیایی. نیز از همینروست که میتوان حرکات روشنفکرانه و نخبه محور محدوده شرق عربی را پدیدههایی محلّی و شهری نامید. گذشته از آن، شبکههای گسترده علما و خطیبان، علیرغم بُعد مسافت میان مراکز فکری- فرهنگی آن روزگار و صعوبت اطلاع رسانی، قادر به برقراری ارتباط و تعامل در سطح گستردهای از جهان اسلام بودند و حضور این حلقههای دانش محور در این گستره وسیع، تأثیرات شگرفی بر نواحی اطراف میگذاشت.
جنبش وهابی (و یا موّحدی) یکی از این موارد است؛ جنبشیکه تاکنون در حیطه پژوهشهای محدود در زمینه قدرتگیری و استیلای دولت پادشاهی سعودی بر عربستان مورد بررسی و مداقه قرار گرفته است. با این حال،


1- Wahhabi Influences, Salafi Responses: Shaikh Mahmud Shukri and the Iraqi Salafi Movement, 1745- 1930, Hala Fattah( Royal Institue for Inter- Faith Studies, Amman, Jordan ), Journal of Islamic Studies) Oxford Centre for Islamic Studies (, 14: 2) 2003 (, pp. 127- 148
2- این مقاله برای نخستین بار در دومین نشست پژوهشی سیاسی- اجتماعی مدیترانه که در تاریخ 21 مارس سال 2001 در فلورانس برگزار شد، ارائه گردید. در اینجا بر خود فرض میدانم که از روبرت شومان بهخاطر تمام کمک‌هایش سپاسگزاری کنم. همچنین باید از ادوارد متنیر که از سرشناسترین پژوهشگران خاندان آلوسی در اروپا است، به خاطر انتقادات ارزشمند و سازندهاش قدردان و سپاسگزار باشم.
3- G. R. D. King, Islamic Architectural Traditions of Arabia and the Gulf, in University Lectures in Islamic Studies, vol. 1 London: Al- Tajir World of Islam Trust, 1997 , 85107

ص: 96
تجربه تاریخی و روند ساخت دولت سعودی- وهابی عربستان از طریق منابع همسو و موافق، به دیگران منتقل شده است. البته گزارشهای مأموران دولتی بریتانیایی در منطقه نیز بر این منابع افزوده شده و به همین دلیل نباید این جنبش را یک پدیده بومی، با تأثیرات محدود دانست. فراتر از این، مورّخان سعودی در تلاشاند این تواریخ را پیش درآمدی بر عربستان مدرن و تحوّل یافته امروزی به تصویر بکشند.
تأثیرات فرامنطقهای زایش و گسترش دولت وهابیت در عربستان، از یک سو به عنوان احیاگر گرایشهای پرسابقه سلفی، اهمیت بسیار داشت و از سوی دیگر تعارضها و مناقشات حساس و البته بنیادین متصوّفه و سنتگرایان متعصب را که پیشینهای دراز در حیات فرهنگی جامعه اسلامی داشت، زنده میکرد. تعارض و تقابل اساسی وغیرقابل حلّ موحّدون (وهابیون) و تساهل متصوّف در آداب و شعایر مذهبی، فاصله زیادی را میان صوفیان و فقهای متعصب سنی زمینههای مذهبی، اجتماعی و بهخصوص سیاسی پدید آورده بود. منطقیکه میتوانست حتی مسلمانان سنتی را محکوم کند، منادی قرائتی خشونت طلب و بنیادگرا از دین اسلام بود که خشونت را یکی از اصلیترین ملزومات دین اسلام و یکی از ابزارهای اعمال آن میدانست. گسترش این نظریات واپسگرا در میان مسلمانان، توسط وعاظ و سخنوران برجسته به خوبی انجام میشد و چنان تأثیرگذار بود که یکی از این وعاظ (محمد بن عبدالوهاب) میتوانست بنیانگذار دولتی بر مبنای این طرز فکر باشد؛ این هر سه عامل در شکلگیری و بسط دولت وهابی سعودی عربستان نقش ایفا کردند و بر تمام جنبههای زندگی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی دنیای اطراف خویش به شکلی کاملًا افراطی اثر گذاشتند. البته وهابیون در آغاز چندان از ذائقههای عام زیست بوم خویش فاصله نگرفتند. مثلًا ما میدانیم که در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم، چند تن معدود اما صاحب نفوذ از شیوخ عراقی، به دلیل اعلان عمومی و ترویج عقاید وهّابی، از سوی دیگر علمای زیست بوم خویش نفی بلد شدند. (1) این واکنشهای دوسویه؛ «دشمنی» و «همراهی» اصلیترین جنبه قابل بررسی در جریان بسط وگسترش دولت اول سعودی است. بررسی و تبیین تقابل این «وحدتگرایی» و «تکثّرگرایی» در جریان رشد و توسعه دعوت وهّابی و تأثیرات آن بر سرزمینهای اطراف چون شبه جزیره عربستان، به ویژه عراق، در فاصله بین سالهای 1745 تا دهه 1930، هدف و غایت اصلی این رساله محسوب می شود:
وحدت و کثرت میان وهابیون و جامعه پیشامدرن سنی عراق و عربستان
پیش از ورود به مباحث تاریخی بسط و گسترش دولت وهّابی در عربستان و سرزمینهای همجوار آن؛ مانند عراق و کشورهای حاشیه خلیج فارس، باید خاطر نشان کرد که تاکنون به تئوری و نظریهای که این جنبش با تکیه بر آن توانست چنین توسعه و گسترشی بیابد، به خوبی پرداخته نشده است. اگر از منظر تاریخ نگاریهای معاصر سعودی به سیر رشد و توسعه دولت سعودی در طول عمر سیصد سالهاش بنگریم، با رشد قابل توجهی در اقتصاد کشاورزی، توسعه شهرسازی و معماری بلاد و نیز شکوفایی در ادب و فرهنگ نجد- که تأثیر گرفته از اصلاحات دولت سعودی در زمینههای متنوّع سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و اعتقادی است- مواجه خواهیم شد. سردمدار این مورّخان،


1- ابوالثنا محمود شهاب الدین الآلوسی، نزهة الألباب وغرائب الاغتراب فی الذهاب والإقامة والإیاب، بغداد، شاه بندر، 1909، ص 

ص: 97
پژوهشگری است وهابی به نام «عُوَیده الجوهانی» که تلاش بسیاری در حماسی جلوه دادن ظهور و گسترش دولت سعودی مبذول داشته است. وی زمینههای این بسط و توسعه را این چنین شرح میدهد:
«در قرن پانزدهم میلادی، بی ثباتی گسترده باعث توسعه خشونتگرایی و مهاجرت در میان قبایل نجد شده بود. وضع معیشت مردم نیز تعریفی نداشت و وضعیت، مهیای پدید آمدن دولتی قدرتمند و با ثبات بود که توانایی گشودن راههای جدیدی برای گسترش جوامع مدنی و شهرنشین در منطقه را داشته باشد. قبایل عمده به آرامی با یکدیگر متحد شده و در نقطهای گرد آمدند. به موازات رشد جوامع یکجانشین، جمعیت نیز افزایش یافت. این جوّ جدید سیاسی، اجتماعی و مذهبی، نویدبخش تحوّلی بنیادین در میان مردم منطقه بود.»
جوهانی در ادامه، سخنان خویش را اینگونه پی میگیرد:
«ابن عبدالوهاب با ذکاوت خویش، معضلات اساسی اجتماعی- سیاسی جامعه خویش را در نجد درک کرد و برای حلّ آنها دست به اقداماتی زد. وی در پی نیل به این هدف، تمام زندگی و نیروی خود را در راه پدید آوردن دولتی متمرکز و قدرتمند، که توانایی استقرار شریعت و صلح و دوستی و امنیت را در منطقه داشته باشد مبذول داشت. او خود را برای کسب علم و فن و رسیدن به اهداف بلند آماده کرد و در این راه متحمّل مشقات فراوان گردید و توانست نقش ویژه خود را در تحوّلات عمده سیاسی و مذهبی عصر خود در نجد ایفا کند.» (1)
جوهانی درپایان سخنانش، ناگزیر به اقرار برخی قتل عامهای وهابیان در منطقه شده و آنرا هزینهای برای اصلاحگری دولت سعودی خوانده است. در واقع پاسخهای ترکیبی ومغالطهآمیزیکه از سوی نظریه پردازان جنبش وهابی منتشر شده، نشانههای خوبی برای درک جهتگیری و حیات فکری نخبگان آن دوره تاریخی است. شاید بهجا باشد اگر از خود بپرسیم چرا این جنبش با چنین مشکلات بنیادین دست بهگربیان بود. این تضادهاکه جامعه موحّدین درآغاز راه باآنها مواجه شده بود، در ذات وجوهرخویش به دو مقوله اساسی و بنیادین در اندیشه اسلامی باز میگردد: «تجدید» و «اصلاح». (2) چنانکه مورد اتفاق تمام مورخان و پژوهشگران تاریخ اسلام است، این هر دو مفهوم جزو اصلیترین عوامل جهانبینی اسلامی هستند که به صراحت در قرآن و سنت پیامبر بدانها اشاره شده است. (3)
اندیشمندان جوامع اسلامی که هدایت معنوی و اخلاقی مردم را به عهده دارند، با تأکید بر تجدید حیات معنوی اعضای جامعه خویش، آنها را به ارزشهای اصیل و بکر اسلام فرا میخواندند.
منتقدین فضای عمومی حاکم بر جهان اسلام، با استفاده و استناد به مفاهیم قرآنی تجدید و اصلاح، (4) نه تنها فضای فکری حاکم را محکوم میکردند بلکه میکوشیدند آن مفاهیم اصیل وآموزه‌های صحیح را در پرتو اجتهاد خویش باردیگر تفسیر و تأویل نمایند؛ چنانکه «جان اسپوزیتو» بهخوبی به آن پرداخته است:
«هدف اصلی اجتهاد، اجرای مفاهیم و دریافتهای جدیدی از دین نبود، بلکه آنها مدعی بازگشت به مفاهیم اصیل قرآن وسنت و احیای آن بودند که طی قرون متمادی وکج فهمی برخی از اصحاب دین، از مسیر اصلی خویش فاصله گرفته و به بیراهه رفته بود ... مکتب اصلاحگری اسلامی به هیچ وجه در پی برقراری ظاهری و سطحی قواعد و ساختارهای جامعه صدر اسلام نبود.» (5)
در میان مکاتب اسلامی، حنابله با تأکید و جدّیت ویژهای به این مباحث می


1- Uwaidah M. Al- Juhany, Najd before the Salafi Reform Movement: Social, Political and Religious Conditions during the Three Centuries Preceding the Rise of the Saudi State Ithaca Press in association with the King Abdul- Aziz Foundation for Research and Archives: Reading and Riyadh, 2002 , 156
2- John L. Esposito, Islam: The Straight Path Oxford: Oxford University Press, 1988 , 11418
3- Ibid .115
4- Ibid
5- Ibid .116

ص: 98
پرداختند. ابنتیمیه، عالم حنبلی قرن چهاردهم هجری، با ارائه تئوری توحیدگرای خویش سردمدار تشکیل حلقههای فکری اصلاحگرا و نوگرای اسلامی بود. اعضای اصلی این حلقههای فکری را؛ چنانکه با سلفیه نیز اشتراک نظر داشتند، شیوخ متعصّب سنی و خطبای زبردست حنبلی تشکیل میدادند. آنان مردم را بر پیمودن راه اسلاف خویش که در صدر اسلام ارزشهای اصیل جامعه اسلامی را متبلور ساختهاند فرا میخواندند سلفیون تنها راه رستگاری را بازگشت به اصول اساسی دین و آموزههای راستین پیامبر اسلام (ص) میدانستند. در میان تمام جنبشهای سلفی که در طول حیات این نحله فکری پدید آمده، هیچ نهضتی به اندازه وهابیت بر پایبندی افراطی بر شریعت تأکید و ابرام نورزیده است
محمد بن عبدالوهاب (م 1792) با بهرهگیری از توانایی و کارایی نیروی نظامی خاندان سعودی، حرکتی فراگیر آغاز کرد داد تا پیام راستین قرآن را که طاعت پروردگار بود، به مسلمانان ابراز کند (1)
تیغه تیز این عقاید ابن عبدالوهاب در آغاز متوجه حلقههای اخوّت صوفی بود که در آن زمان، در جهان اسلام گسترش قابل توجهی یافته بودند. (2) افزون بر مسائلی که اشاره شد، وهابیها تکریم قبور و آرامگاه بزرگان و ... و نیز طلب شفاعت از کسی بجز پیامبر اسلام (ص) را نمادی از کفر و شرک و ممنوع دانستند.
جنبش وهابی شاید با اقدامات پردامنه و وسیع خود، سرزمین نجد را از تاریخ سراسر جنگ وخونریزی جاهلانه خویش رهانید، اما نوعی حس بی میلی وغضب را نسبت به شبه جزیره عربستان و تمام سرزمینهاییکه ساکنان آن بر عقاید خویش اصرار میورزیدند، پدید آورد.
علی رغم سابقه طولانی تکفیر در تعالیم اسلامی، وهابیون با ارائه تعاریف جدیدی از مصادیق کفر، اهل کتاب را نیز تکفیر کردند وقتی پای کافر انگاشتن برخی اقوام مسلمان که پیشینهای طولانی درتاریخ اسلام داشتند بهمیان میآمد، وهابیان با قدرت وجسارت بیشتری بر اجرای تقیدات وتحدیدات خود پافشاری میکردند. اصلیترین دستاورد ایشان را میتوان القای حس قدرتمند نفاق افکنی دانست که ظاهراً بهدنبال اصلاح و احیای ارزشهای اصیل اسلامی، در سرزمینهای اطراف؛ مانند عراق، عربستان و کشورهای حاشیه خلیج فارس، البته با ابزار اعمال خشونت پدید آمده بود.
با این همه، نباید سخن گفتن از جنبشهای اصلاحگر سلفی قرون 18 و 19 در جهان اسلام را به وهابیت منحصر دانست؛ چه، سنتی سلفی با پیشینهای طولانی در عراق وجود داشته است. (3)
بسیاری از شیوخ عراق که راه پیامبر را تفسیر و تبیین کردهاند، گرایشهای سلفی داشتهاند. نیم قرن پیش از ظهور وهابیت (در سال 1745)، اجازات متعددی از شیوخ سرشناس و معتبر عراق؛ مانند شیخ ناصربن سلطان الجُبُری، استاد مدرسه قادری موجود است که در آنها شاگردان خویش را به پیروی از راه اصیل اسلامی و عدم انحراف از تعالیم اصیل اسلاف صالح فرا خوانده است.
محمد بن عبدالوهاب در سال 1742، طی نامهای که به علمای بصره نوشت، از آنها خواست به دعوت وهابی بپیوندند، که البته با پاسخ رد ایشان مواجه شد. وی نامههای بعدی خویش را به سلطان سلیمان مملوک پاشا (حک- 1780- 1802) فرستاد. مخاطب این مکاتبات، شیخ عبدالراوی، نایب پاشا بودکه سرانجام باعث پدید آمدن ارتباط و مکاتبه با


1- Elizabeth Sirriyeh, Wahhabis, Unbelievers and the Problems of Exclusivism, BRISMES 16/ 2 1989 , 125
2- Ibid .25
3- این مبحث از عباس العضاوی در ذخیره ابی الثنا الآلوسی: عصره و مجتمعه الاسلامیه و الأدبیه و التاریخیه و السیاسیه و مولفاته؛ بغداد، مطبعة تجارة و طباعه، 1958، 40- 35

ص: 99
سلیمان بن عبد الله بن محمد ابن عبد الوهاب نجدی، نوه ابن عبد الوهاب گردید. این نامهها که در اصل بررسی انتقادی مبانی اندیشه وهابی بهحساب میآمد، یک قرن بعد از نگارش، تحت عنوان «التوضیح عن توحید الخلاق فی جواب أهل العراق» در قاهره به چاپ رسید. (1)
علی رغم حضور مخالفان وهابیت در عراق با پیشینه دراز، نگرش ضدّ وهابیت را نمیتوان وجه غالب و مورد اتفاق تمام علمای عراق شمرد. شواهد و مدارک حاکی از آن است که تحت حمایت‌های بی دریغ وهابیون از یکی از شیوخ موروثی قبیله عبید؛ یعنی عبدالله بیگ الشاوی، آموزههای این جریان بهطور گسترده در عراق گسترش یافت. به دنبال این اقدامات، در دهه 1740 دولت مملوک، هراسان از تأثیرات عمیق تبلیغات وهابی، علمای عراق را به مقابله و پاسخگویی به شبهات این بدعت بزرگ فرا خواند. برخی پذیرفتند و گروهی استقبال نکردند. گمان میرود دسته دوم در خفا به اندیشه‌های دعوت وهابی ایمان آورده بودند. (2)
از سوی دیگر، پیوندی محکم و ناگسستنی که میان شیخ علی السُوَیدی سلفی مسلک و مملوک پاشا سلیمان کوچک (حک- 1807- 1810) برقرار بود، مانع از گسترش وهابیت شد.
پاشا، تحت تأثیر مشاورتهای سُویدی دستور داد مبلغ ثابت و عادلانهای بهجای صدقاتی که در حکومتهای پیشین با قهر و زور دریافت میشد، به مأموران مذهبی پرداخت شود و تنها مالیات شرعی از مردم بگیرند. (3)
بههرحال، کشف تفاوتها و اختلافات میان «سلفیه» و «وهابیت» به دلیل اشتراک مبانی نظری، امر بسیار دشواری است. در حقیقت باید به تمام این مسائل، ملاحظات سیاسی را نیز افزود که پیوسته آب را گل آلود میکرد. به دیگر سخن، تهدید وهابیت برای جهان اسلام توسّط مورخان وابسته به ممالیک به شکل جدی مطرح میشد و در بهترین وضعیت، تفاوتهای بنیادین و نظری میان این دو مکتب فکری- سلفیه و وهابیت- چنان نبود که به اختلاف و گسست سیاسی میان متحدین هم مسلک تبدیل شود.
با این حال، در فضای نا امن و بی ثبات قرون 18 و 19 عربستان، عراق و حاشیه خلیج فارس، وهابیت به قدرتی قابل ملاحظه تبدیل شده بود. بهخصوص پس از آنکه محمد بن عبدالوهاب رساله نخست خود را بهآن بخش از نواحی که: آنها را بهدلیل تأثیر گرفتن از آموزههای منحرف صوفی و فرایض مذهبی نادرست و باطل، کافر و مشرک خوانده بود، پی گرفت. اهمیت سیاسی دعوت موحّدون وهابی برای پاشای بصره و بغداد و قبایل قدرتمند شیعی عربستان شرقی، کمتر از اهمیت مذهبی آن نبود؛ چرا که وهابیها با سلاح عقیده و ایمان حملات خود را به سوی مرزهای ایشان آغاز کرده بودند.
شرح این مجادلات از سوی مؤلف ناشناس کتاب «لمع الشهاب فی سیره محمد بن عبد الوهاب» که اثری ضدّ وهابی است و به نظر میرسد به دست وقایع نگاری از اهالی احسا، در شرق عربستان به رشته تحریر در آمده، تبیین شده است. طبق آنچه نگارنده کتاب یاد شده نقل میکند، مخالفان وهابیت نه تنها آنرا بدعتی تازه در اسلام میدانستند، بلکه غایت و هدف اصلی را نه اصلاحگری در تعالیم اسلامی، که ابراز و اجرای آیین جدیدی، جدا از اسلام شمرده بودند. (4) علاوه بر این، او ادعا میکند که ابن عبدالوهاب دین جدیدی را پدید آورده و قصد هدایت گمراهان را دارد
تاریخ نگار رسمی ممالیک در عراق نیز گرایشهای همسانی را برگزیده است.


1- 35. Ibid 
2- 378. Ibid
3- Ibid
4- نویسند ناشناس، کتاب «لمع الشهاب فی سیرة محمد بن عبد الوهاب»، شیخ عبدالرحمان بن عبداللطیف بن عبدالله الشیخ، ریاض، دارالملک عبدالعزیز، 1974، 24- 22

ص: 100
«ابن سند» و «کِرکوکلی» دو مورخ طرفدار ممالیک نیز در رسالههای خود از وهابیها با عباراتی چون «مُغفلون» و «فاسدون» یاد کردهاند. آنها پرسشها و انتقادهای خود در باره درجه بندی کفر و شرک در اندیشه وهابی را با صداقت و صراحت بیان میکنند، در این سو وهابیون نیز از تمام نیروی معنوی و عقیدتی خود برای حمله و هجمه بر ضدّ عثمانیان عراق و قبایل بنوخوالد در احسا بهره میگیرند. (1)
افراد مشخصی شیخ محمد بن عبدالوهاب را به بدعت گذاری دینی جدید محکوم میکردند. البته این در نظر شیخ و حامیانش ادعایی گزاف و بی مورد بود. بنابراین، اعضای جنبش وهابی، نهایت کوشش خود را برای کاستن بار این نوع اتهامات به کار میگرفتند. بورکهارت در کتابش (مطالعاتی در باره صحراگردان و وهابیون) این ادعا را نادرست و نتیجه جوسازی منفی حکومت عثمانی بر ضدّ وهابیت دانسته است، (2) لیکن برخلاف انتظار، این اتهام مدتها مطرح بود و لازم است در ایراد این اتهام، که در قرن 18 و اوایل قرن 19 در عراق عربستان و حاشیه خلیج (فارس) رواج بسیار داشت، بررسیهای بیشتری انجام شود. از سوی دیگر، مورخان محافظه کار دیگری هم وجود داشتهاند که کوشیدهاند با ساده انگاری بیش از حد در اندیشه وهابیت بدان بهعنوان موضوعی کم اهمیت بنگرند.
به هر روی، تمام این تقابلات و تعارضات تاریخ نگارانه و ادبی، با توجه به زمینه بروز و ظهور خود، باید مورد بررسی قرار گیرد. بی شک نزد همگان پذیرفته است که عوامل سیاسی، اقتصادی و مذهبی گوناگونی در تعارضات میان وهابیان و مخالفینشان تأثیرگذار بوده است. از آغاز تشکیل دولت اول سعودی، شاهراههای اقتصادی بهعنوان مسیر تجارت سرزمینهای اطراف به داخل شبه جزیره عربستان، در استراتژی اقتصادی دولت سعودی اهمیت ویژهای داشتند. حملات و تهاجمات سعودی- وهابی به داخل شبه جزیره، منحصراً تحت تأثیر مبارزه با جهالت فراگیر در آن سرزمین نبود بلکه ارتباط به امور دیگری چون میزان عایدی و سودی که از این حملات متوجه آن دولت می شد نیز داشت؛ مثلًا امرای سعودی، ساختار جدیدی را جایگزین عوارض راهها در نجد کرده بودند. بدین ترتیب که تمام مسافران، زائران و بازرگانان ناگزیر بودند از مسیری باریک و صعب العبور بگذرند که به وسیله مأموران سعودی کنترل می شد و در نهایت در درعیه، پایتخت سعودیان عوارض و مالیات کلانی از ایشان اخذ میشد. (3) در دریا نیز ارتش سعودی به دفعات سرزمینهای شیوخ عربستان شرقی، قطر، بحرین، یمن و سواحل خصوصی را به تصرف خویش در آورد. اصلیترین هدف و نتیجه این انحصارگری قدرت در خاک و آب- که باعث ایجاد گسست شدیدی در شبکههای ارتباطی اقتصادی شده بود- بازسازی کنترل شده تعاملات اقتصادی- تجاری جدیدی بودکه سعودیان درآن نقش اصلی را ایفا میکردند.
از نتایج مهم جنگهای نیروهای سعودی- وهابی در عراق و خلیج فارس، تغییر و انتقال در معادلات سیاسی و نیز مسیرهای بازرگانی منطقه بود. بحرین، قطر و کویت هستی ناچیز خویش در این دوره خاص را مدیون وضعیت سیاسی رایجی بودند که از اقدامات سعودیان در منطقه ناشی شده بود.
هجوم سعودیان به حجاز، در سال 1805، سلطه و حکومت ظاهری سلطان عثمانی بر حرمین شریفین را به خوبی عیان ساخت و قدرت نظامی سعودی را به رخ ارتش شکننده پاشاهای ممالیک در بغداد و بصره کشید. از سوی دیگر، حملات سعودی تأثیرات


1- Hala Fattah, The Politics of Regional Trade in Iraq, Arabia and the Gulf, 17451900 Albany: State University of New York Press, 1997 , 4355.
2- J. L. Burckhardt. Notes on the Beduins and Wahabys Collected during His Travels in the East by John Lewis Burckhardt London: Coburn Bentley, 1930 , 113.
3- لمع الشهاب، ص 52

ص: 101
بهسزایی بر مناسبات سیاسی قبایل جنوب عراق و شمال خلیج فارس داشت؛ قبایلی که بنا به اقتضای اوضاع منطقه- بهویژه مرز منطقه مُنتَفِق (استانی در عراق) در مرزهای جنوبی و مرکزی- عامل ممالیک برای مبارزه با تحرّکات مرزی امارت سعودیان بوده و نیز گاهی پیمان اتحاد و مساعدت با نیروی سعودی منعقد میکردند.
شاید بهترین مثال برای منازعات و درگیریهای ستیزه جویانه جنبش وهابی با سرزمینهای اطراف را بتوان در تهاجم ایشان به کربلا در سال 1801 جست.
تداوم اوضاع در دهههای آغازین قرن بیستم
در سالهای آغازین قرن بیستم میلادی، گرفتاری و محاصره چند باره قلمرو قبایل متعددِ شبه جزیره، عراق و خلیج (فارس) موجب شد که این قدرتها بر ضدّ نیروی سعودی دست به نوعی ائتلاف بزنند. با این وصف، در حالیکه روابط میان عبدالعزیز بن سعود و نیروهای عثمانی بهشدت متشنج بود و نیروهای بریتانیایی به سواحل شمالی خلیج (فارس) تجاوز کرده بودند و نیز امرای رشیدی تعارضات جدی با نیروهای سعودی داشتند و احتمالًا به کف آورنده نهایی امارت حائل محسوب میشدند، شریف حسین بن علی، حاکم حجاز برای افزایش قلمرو خویش تلاشهای بی وقفهای را آغاز کرد و نیز شیخ مبارک، امیر کویت علیه نمایندگان سیاسی عثمانی در بصره به دسیسهگری و توطئه چینی پرداخت. اوضاع سیاسی منطقه آبستن حوادث و در انتظار بروز معادلات تازهای بود، اما آنچه پس از فعل و انفعالات بسیار در این معادلات تغییر کرد، وضعیتی بود که به نفع قدرت تازه نضج یافته و البته شکننده وهابی رقم خورد؛ بهخصوص در دوره انتقال و افول قدرت عثمانی در منطقه و پایان قیمومیت بریتانیا بر عراق، جنبش وهابیت با گرایشهای افراطی سلفی به قدرت اصلی منطقه تبدیل شد. وجه تمایز عمده این دوره با شرایط مشابه، آن است که برخلاف قرن هجدهم (زمانی که مورخین مملوک عراق و وهابیون بر سر محدوده تحت سلطه وهابیت با یکدیگر در حال مجادله بودند)، در دهههای آغازین قرن بیستم تعارضات وهابی- سلفی با اختلافات نژادی همراه شده بود که در پی پدید آمدن دولتهایی ناتوان و ضعیف تبدیل به گرایشهای ملی- مذهبی گردید.
چنانکه از اقتضاهای دوران آشوب و بحران است، حکومت هاشمی در عراق، سالهای آغازین این دوره را در جنگ و نزاع با قبایل مرزی سپری کرد. با وجود فضای دشمنی و جدال ورزی رایج در منطقه، بیشتر قبایل محدود گردیده و سکونت داده شدند. کنسولگری بریتانیا بر تأثیرگذاری و ایفای نقش ایشان در منطقه تأکید میورزید. چه، محدوده دولتها، بر نظامات حقوقی- عرفی قبیلهای پایبند بود، لیکن نباید این موضع باعث ایجاد اتحاد و یکپارچگی در میان ایشان میشد. (1)عراقِ انگلیس توانست تمام ساختارهای آموزشی، دولتی و قضایی خود را بازسازی نماید و از این طریق انگیزه و عزم ویژهای را برای حضور اعضای ذکور جامعه- چه شیوخ قبایل و چه افندیهای شهری- در پارلمان جدید پدید آورد. مأموران سابق اشراف مکی که در نظام رتبه بندی عثمانی ارتقا یافته بودند و در آستانه جنگ جهانی اول با هدف پیوستن به نیروهای امیر فیصل بن حسین
که ابتدا در حجاز و پس از آن در سوریه حضور داشت) از ارتش جدا شده بودند، همگی اصلیترین نیروهای دولت نوین وهابی را تشکیل دادند. اکثر شیعیان منطقه به اقلیت سنی حاکم پیوستند تا نهادهای حکومتی را بازسازی و احیا نمایند. (2) شورشهای قبیلهای حتی پس از پایان خونینی که در سال 1920 بر آنها رخ داد نیز در گوشه و کنار بروز و


1- Charles Tripp, A History of Iraq Cambridge: Cambridge University Press, 2000 , 37, 52
2- 65, 40. Ibid

ص: 102
ظهور داشت و سرآغازی برای شکلگیری نظام حکومتی خودمختار عراقی بود که وضعیت نوینی را از لحاظ سیاسی، اقتصادی، مذهبی و گرایشهای نژادی پدید آورده بود. با این حال، تمام این موقعیتها، گذرا و موقت بود. چه، نهادهای حکومتی عثمانی مضمحل از درون، گاهی تحت تأثیر تحریکات کنسولگری پرنفوذ بریتانیا احیا میشد. در حالی که بریتانیا در موقعیتهای دیگر میکوشید با امتزاج این دو روی یک سکه، اهداف چندلایه خود را در منطقه محقّق سازد. مهمتر از همه این موارد، اندیشه آزادی خواهی، مساوات، پلورالیزم و دموکراسی بود که کم و بیش تبدیل به بیت الغزل ساختارهای نوین حکومتی عراق شده بود. عراقیها در تمام سطوح، دغدغههایی چون ملیگرایی، فرقهگرایی و بعضاً عقاید مذهبی را دنبال گرفتند که همگی در اندیشه تشکیل یک دولت مستقل و به دور از دخالتهای بریتانیا تبلور مییافت.
از لحاظ فرهنگی نیز این گرایشهای انشعابگرا و چندصدایی فرهنگی، چشم انداز چند وجهی را از عراق ارائه میکند. تمامی این گرایشها از طریق گروههای مذهبی و فرقهگرا در بغداد به جامعه تزریق میشد. تحرّکات و اقدامات پردامنه انجمنهای ادبی و نشستهای فرهنگی در دهههای 1920 و 1930، بهدنبال تشخیص و ارائه هویتی منحصر از دیگر ملل، برای یک فرد عراقی با تکیه بر تمام پس زمینههای فرهنگی، تشکیل میشد. از نمونههای بارز این اقدامات فرهنگی، جلسات هفتگی بود که در منزل پدر آناستازیا الکرملی در بغداد تشکیل میشد و مجموعهای از گروههای شیعی، سنی، مسیحی و یهودی گرد هم میآمدند تا در تمام ابعاد فرهنگ عرب با تکیه بر سیاست و دین به بحث و تبادل نظر بپردازند. (1) فراتر از این، مدارس سکولار و غیر دینی در حال پا گرفتن بود؛ مثلًا اقلیت یهودی که در امور اقتصادی بر دیگران برتری داشتند، فرزندان خویش را به مدارسی میفرستادند که اسرائیلی بود و دانش آموزان را تحت نظام فکری و آموزشی فرانسه را می پروردند. در همین حال و در سالهای آغازینِ شکلگیری سلطنت، نظام آموزشی شیعی در کربلا و نجف با پذیرش بهتری نسبت به دیگران دست به تغییراتی در ساختار قانونی زدند (2) و کوشیدند با جلوگیری از بروز گرایشهای فرقهای، از سنت آموزشی رشدیه که از عثمانی به دیگر مناطق نیز سرایت کرده بود، پیروی کنند. (3)
همزمان با رونق یافتن این روشها جدید در زندگی مردم، سنتهای قدیمی نیز با تأثیرگذاری بالا، به وسیله اقشار پایین جامعه پشتیبانی میشدند. در میان تمام این گرایشهای نو و کهنه، دو فرقه در میان همگان از اقبال بیشتری برخوردار بودند؛ «متصوفه» و «سلفیه». اخوّت صوفی، بهخصوص قادریه، نقشبندیه و نیز فرقه نوپدید رفاعیه در سرزمین عراق رشد و گسترش قابل توجهی یافته بودند.
در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، عرفان گرایان به دو گروه تقسیم میشدند؛ از سویی فرقههای اخوّت «محافظه کار و متعصب» که به ولایت معنوی اسلاف نیک سرشت خویش متکی بودند، در صحنه حضور داشتند. تنها فرق این گروه با علمای سنتی، اعتقاد ایشان بر وجود باطنی برای ظاهر قرآن و سنت بود. از سوی دیگر طریقتهای دیگری نیز وجود داشتند که در سطح عامه مردم رواج بیشتری داشتند و از سوی مخالفینشان به گمراه کردن مسلمانان از طریق رواج فرایض و عادات مذهبی مجعول و خارج از دین، از راه راستین قرآن و سنت، متهم میشدند. چه، رهبران صوفیه درک مفاهیم دینی را برای عوام الناس، بسیار آسان می نمودند و میکوشیندند باطن قرآن و سنت را ممزوج با شعر و ادبیات


1- یوسف عزالدین، الیقظة الفکریه فی العراق در مجلة المجمعة العلمیه، ج 32، شمارگان 3 و 4 1981 ص 308 ر. ک: عبدالرزاق الهلالی، دراسة و التراجم العراقیه، بغداد و بیروت: مطبعه نهدی، 1972، 25- 104
2- نورالدین شهرستانی، تاریخ الحرکه العلمیه فی کربلا، بیروت، دارالعلوم 1990، 200- 170
3- عزالدین، الیقظه، ص 293

ص: 103
به پیروان خویش منتقل کنند. (1)
از سوی دیگر، سنت اسلامی رایج و سرسختی که با سنت متصوّفه بهشدت سر جنگ داشت نیز فعال بود. میزان آگاهی و درک مردم از مفاهیم سلفی در عراق را شاید بتوان محصول تلاش های درازدامن نوحنبلیانی دانست که در فاصله بین قرون 18 و 19 به سرزمینهای عراق، مصر و هندوستان سفر کرده و هریک در گوشهای جنبشهای نوگرا و اصلاح طلبی را بنیان نهاده بودند. اما علی رغم سابقه نسبتاً طولانی سلفیه در عراق، این جنبش کماکان به همان شکل درونی و مخفی خود باقی مانده و نتوانسته بود به جنبشی فراگیر تبدیل شود.
برخلاف سوریه و مصر که جنبش در آنها توانسته بود به حد کافی پیرو و هواخواه بیابد و اصلاح گران نو اندیشی چون سید جمال الدین اسدآبادی، محمد عبده و رشید رضا را برای هدایت یک جنبش ضد استعماری گسترده به سمت خویش جلب کند، در بغداد گرایشهای سلفی به شکلی درونی و خاص بود و بر محور شیخ محمود شکری الآلوسی جمع میشدند. اصلیترین رقیب شکل گیری و بسط عقاید سلفی در عراق، بی شک تلاش و حمایت بی دریغ امپراطوری عثمانی برای رواج اخوّت متصوفه، بهخصوص در زمان سلطان عبدالحمید دوم بود. این وضعیت، متفکران سلفی را در موقعیتی ضد امپراتوری عثمانی و جهت گیری های فکری آن قرار داده بود.
تمایلات ضدّ وهابی و ضد تصوّف شیخ محمود شکری الآلوسی
در 29 مارس 1905، کنسول بریتانیا در بغداد گزارش داد: صبح دیروز یکی از تأثیرگذارترین شخصیتهای جامعه عربی در بغداد دستگیر و به شهر موصل تبعید شد. (2) این شخص، کسی نبود جز شیخ محمود الآلوسی، استاد مدرسه حیدرخانه و شخصیتی که به دلیل عقاید خاص سیاسی- مذهبی‌اش شهرت ویژهای یافته بود؛ (3)یکی از اقوام نزدیک او، والی سابق بغداد، ثابت افندی الآلوسی است. همچنین عبدالرزاق افندی، استاد مدرسه اعظمیه و حاج احمد الآسفی، تاجر سرشناس قهوه از نجد، از دیگر بستگان سرشناس شیخ به حساب میآمدند. به گزارش دستگاه جاسوسی بریتانیا، عبدالوهاب پاشا، والی بغداد، حکم توقیف و دستگیری شیخ را در تاریکی شب در بغداد اجرا کرده است. کنسول بریتانیا اینگونه ادامه می دهد:
آنها به دلیل ملاحظات سیاسی و نگرانیهایی که از بابت «جنبش عربی» که در بین النهرین، سوریه و فلسطین گسترش ویژهای یافته بود، حکم را به این شکل اجرا نموده بودند. ... از دیگر اتهامات او نگارش کتابی در دفاع و تجلیل از آیین وهابیت بوده است. این کتاب برای چاپ به مصر فرستاده شده بود و حاج احمد اسفی هزینه های چاپ آنرا به عهده گرفته بود .... دلیل دیگر این نفی بلد، کشف و ضبط مکاتبات و مراسلاتی بود میان شیخ، ابن سعود و امیر کویت که از خانه شیخ محمود پیدا شده است. (4)
یک مورخ محلّی نیز از دستگیری و تبعید محمود شکری الآلوسی و پسر عمویش، بهدلیل حمایت و نشر عقاید مذهب وهابی سخن گفته است. (5) با این حال، با میانجیگری سران و متنفّذین موصل و ارسال تلگراف مشترکی برای باب عالی دولت عثمانی در استانبول، آلوسی و همراهانش به بغداد بازگشتند. با روی کارآمدن والی جدید بغداد، تمام تعهّدات عثمانی در مورد آلوسی کنار گذاشته شد و او بهعنوان یکی از هواداران پنهانی وهابیت مورد آزار قرار بود و وی سرانجام «شیخ وهابی بغداد» لقب گرفت. آلوسی در


1- Elizabeth Sirriyeh, Sufis and Anti- Sufis: The Defence, Rethinking and Rejection of Sufism in the Modern World London: Curzon, 1999 , 111
2- FO 195/ 2188, Newmarch to the Government of India, Baghdad, 29 Mar. 1905
3- Ibid
4- Ibid
5- علی ظریف الأعظمی، مختصر تاریخ بغداد القدیم و الحدیث أو بغداد فی أربعه آلاف سنه، بغداد، مطبعة فرات، 1926، 246

ص: 104
مواجهه با این وضعیت، خود را پیرو محمد (ص)- و نه محمد بن عبدالوهاب- خواند و از دیگر سو، از پذیرش پیروان دعوت وهابی، بهعنوان شاگرد خودداری کرد. (1)
شیخ محمود شکری آلوسی کیست و به چه دلیل به عنوان یک وهابی مورد طعن و آزار دیگران قرارگرفت؟
او در 1856 در یک خانواده مشهور، عالم و دانشمند، در بغداد متولّد شد و تبدیل به یکی از اسوههای دانش اندوزی و علم آموزی زمان خویش شد. آلوسی در آستانه ورود به دهه چهارم عمر خویش، استاد کامل مرجانیه، یکی از اصلیترین مدارس مذهبی بغداد شد و در همان زمان، در حوزه علمیه حیدرخانه نیز به مقامی در همین شأن و رتبه نایل آمد. او عمر خود را وقف تحقیق و نگارش رسالات و کتب گوناگونی در موضوعات متنوع از شعر عرب پیش از اسلام تا علم الأنساب کرد.
در منابع آمده است که وی بیش از پنجاه عنوان کتاب، در موضوعاتی چون تفسیر قرآن، فقه، تراجم، لغت نامه، علم بدیع، اصول عقاید، فلسفه، تاریخ، جغرافیا و زبان شناسی عربی دارد. (2)
آلوسی از 1886 تا 1890 مقالات متعددی را در الزوراء، اولین روزنامه منتشر شده در بغداد عثمانی که با نظارت ولی مدحت پاشا منتشر میشد، به چاپ رساند. وی به مناسبت پژوهشهای ارزشمندش در حوزه تاریخ عرب جاهلی، در سال 1887 مورد تقدیر هشتمین کنگره شرق شناسی سوئد قرار گرفت. شهرت آلوسی در زمان حضور در مرجانیه، به فرانسه رسید و در آنجا مورد توجه مجامع شرق شناسی و بهطور ویژه شخص «لویی ماسینیون» قرار گرفت. همین آشنایی نیز باعث شد ماسینیون در ایام حضورش در بغداد، در محضر درس آلوسی حاضر شود. چنانکه «پِرِس»- نگارنده مدخل مربوط به آلوسی در دایره المعارف اسلام- مدعی ست آلوسی «یکی از سرشناسترین شخصیتهای علمی در جهان اسلامِ مدرن است که از طرق گوناگون شفاهی و نگارش آثار خویش با مظاهر بدعت در اسلام به مبارزه برخااسته بود. از سوی دیگر بدون شک میتوان او را یکی از سردمداران مهم جنبش سلفیه در قرون معاصر دانست. (3)
عمو زاده آلوسی، محمد ثابت الدین افندی نیز از خاستگاه وی برآمده بود. او فرزند یکی از مفسّران مشهور، بهنام شیخ نعمان خیرالدین الآلوسی، زاده در سال 1858، دوسال پس از محمود شکری بود. او نیز مانند شیخ محمود در زمینههای مختلفی خبره بود، تا بدانجا که او را در کنار همه دانشهایش، یک نژاد شناس و متخصص پرورش اسب اصیل نیز دانستهاند.(4) او در مسیر نیل به مقامات علمی- مذهبی عراق، در سن 25 سالگی به قضاوت نجف، کربلا، سلیمانیه و سرانجام الاحساء (عربستان شرقی) رسید. وی در حین تصدی مقامات دولتی متعدد، چهاربار به استانبول سفر کرد و نیز یک بار برای ادای فریضه حج به حجاز رفت. لیکن پس از یک دوره طولانی از حضور در رتبههای اعلای دولتی، تصمیم به بازنشستگی و بازگشت به بغداد گرفت که در این راه با موانع زیادی روبرو گردید، تا آنجا که از قضای حوائج یومیه خویش نیز عاجز ماند. در همین ایام عسرت و سختی، باردیگر شغل دیگری در نظام اداری شهر بغداد به او پیشنهاد شد که دو سال را نیز در این مقام گذراند. در واقع مدت حضور او در بغداد، با ایراد اتهام همدستی و معاونت با دسیسههای وهابی مآب پسر عمویش، محمود شکری به پایان رسید و پس از آن مجبور به ترک بغداد و حرکت به سوی موصل شد.


1- Conversation with the late Shaykh Muhammad Bahjat al- Athari, Baghdad, 11 Nov. 1981
2- H .Peres ,Al -Alusi ,in EI 2 ,425 
3- Ibid .425 
4- Kadhim al- Dujayli, obituary in Lughat al- arab, Dec. 1911, 12930

ص: 105
محمد ثابت پس از بازگشت از تبعید، برای دومین بار در عمر خویش به زراعت و کشاورزی پرداخت تا از این طریق زندگی کند، لیکن بازهم ناموفق بود. سرانجام او در سال 1911 در حالی که به تازگی مسند قضاوت شهر سلیمانیه به او پیشنهاد شده بود، با تحمل رنج و تعب بسیار درگذشت.
دو عمو زاده آلوسی وی را در تبعید به موصل همراهی میکردند. تنها اطلاعاتی که در دست است، این است که ایشان متعلق به یکی از خاندانهای نجدی اسفی در بغداد هستند.
از سوی دیگر، ارتباط حاج احمد آسفی با همین خاندان بغدادی بر ما پوشیده است. چه، تمام افراد این خاندان، بازرگانانی سرشناس بودهاند که پیوسته میان عربستان و عراق و شام در حال تردد بودند و نمیتوان به راحتی نسب ایشان را بهدست آورد. به هر روی، درک شخصیت و نقش افرادی که به موصل تبعید شدهاند، در پژوهشهای وهابیت عراق در آن دوره زمانی خاص، تأثیر بسیار دارد. «الیزابت سیریه» در میان پژوهشهایش در باب حضور وهابیت در سوریه و شام خاطر نشان ساخته است که در سال 1908 تنها مدافع سرسخت وهابیت، رشید رضا به خاطر ایراد سخنانی در دفاع از وهابیت، دریک محفل عمومی و انتقاد شدید از آیین تقدس بخشیدن به قبور، مورد حمله و آزار بسیاری قرار گرفت. (1)
لقبی که مخالفان سلفیه در سوریه به رشید رضا نسبت دادند، نشان دهنده تلاش گسترده و دامنهدار ایشان در طرد و لعن تنها گروه مخالف و منتقد دستگاه سیاسی محافظه کار و ناتوان حاکم بر دمشق است. برخی صاحب نظران، آلوسی را یک وهابی معتقد دانستهاند که عقیده اصلی خویش را از دیگران پنهان میکرد. (2)
آثار و نوشتههای آلوسی بهترین دلیل بر ایمان و باور او به گرایشهای ضدّ وهابی وی است. (3)
علت اصلی این نگاه منتقدین آلوسی را شاید بتوان در تاریخی که او برای نجد نگاشته و یا خویشاوندی نزدیکش با عناصر وهابی در عربستان جستجو کرد. البته با تعلیلی ژرف نگرانه و با توجه به مثالیکه پیشتر از رشید رضا نقل شد، درک نادرست منتقدان از رابطه میان وهابیت و سلفیه و جایگاه هریک از این دو اندیشه، ترکیب ناصحیح میان معتقدان این دو طرز فکر را موجب شده است. شرح مبسوط و کاملتری از این رویداد را میتوان از قول یکی از شاگردان وفادار آلوسی، شیخ محمد بهجه الأثری دریافت. شیخ محمود آلوسی به مجرد اصرار و خواست شیخ ابراهیم الراوی، سرکرده طریقت نوبنیاد رفاعیه، از بغداد تبعید شد. (4) برای درک بهتر پس زمینههای این اظهار نظر الأثری، باید در وضعیت عمومی بغدادِ پایان قرن نوزدهم توضیحاتی داد. بیشترین سالهای عمر 69 ساله شیخ محمود آلوسی، در زمان امپراتوری عثمانی گذشت. چنانکه الأثری در شرح حال شیخ آورده، او همیشه مواضعی دو پهلو و مبهم در قبال حضور دولت جدید، که جانشین عثمانی شده بود، اتخاذ میکرد. الأثری در این باب مینویسد:
«امپراتوری عثمانی برای پنج قرن متوالی تنها ملجأ و پناهگاه اسلام بهحساب میآمد. عثمانی تنها نیرویی است که توانست در مقابل مطامع توسعه طلبانه و ضدّ اسلام غربیها مقاومت کند و جهان اسلام را از شرّ آنان مصون بدارد. اگر خلیفه عثمانی که رکن این نظام حیات بخش سیاسی در جهان اسلام است، از بین برود، بیشک جای آنرا نظامات انحرافی و باطل خواهند گرفت.


1- Sirriyeh ,Sufis ...1043
2- عبدالحلیم الرحیمی، تاریخ الحرکه الاسلامیه فی العراق، 1900- 1924، بیروت الدار العالمیه، 1985، 133- 115
3- ر. ک: محمود شکری آلوسی، کتاب غایة اللأمانی فی الرد علی النبهانی، ویرایش شیخ محمد بهجة الأثری، بغداد، بی تا. این کتاب در ادامه این مقاله با بسط و توجه بیشتری مورد بررسی قرار خواهد گرفت
4- Conversation with the late Shaykh Muhammad Bahjat al- Athari, Baghdad, 23 Dec. 1981

ص: 106
این موضعگیریهای شیخ، در روزهای پایانی حیات دولت عثمانی ابراز شد. در چنین روزگاری است که هر انسان خِرَدگرا و آزاد اندیشی در موضع خویش نسبت به وقایعی که در حال رخ دادن است، دچار دو دلی و تردید میشود. بی شک شیخ آلوسی موضع خویش را در همیاری و ایستادگی در دفاع از عثمانی قرار داده بود. او بر امکان بازسازی و احیای ساختارهای بنیادین امپراتوری با اتکای ویژه بر نژاد عرب- که طی فعالیتهای دراز دامن استعمارگران، از اوج عظمت خویش به حضیض ذلّت درافتاده بود- تأکید میورزید ...» (1)
آلوسی در زمانهای چشم به جهان گشود که سیر متغیر و ناموزون احیا و تجدید حیات دوران عثمانی تازه آغاز شده بود. در این مراحل، سلاطین عثمانی تمام دوران حیاتشان را در جدال دائمی میان «طرفداران عدم تمرکز گرایی» در ساختار دیوانی عثمانی- که عموماً از سران و نخبگان تجار، نظامیان و مأموران شرعی بغداد تشکیل میشدند- و «هواداران تمرکز گرایی همه جانبه» میگذراندند گفتنی است نخبگان تحصیل کرده در خارج از عثمانی و سیاستمداران کلان در این کشور، از اصلیترین گروههای تشکیل دهنده آن بودند. در حالت کلّی و رایج، گروه دوم پیروز میشدند. این پیروزی نه مدیون حمایتهای دولتی، بلکه حاصل موقعیتهای خاص و تأثیرگذاری بود که آنها در ساختارهای اداره امور سیاسی- مذهبی استانهای خاص امپراتوری؛ مانند بغداد، موصل و بصره داشتند. آلوسی در این میان، مواضعی متفاوت از همانندهایش اتخاذ کرد. او به عنوان عالمی منزوی و گریزان از اجتماع که اکثر سالیان عمر خویش را تنها مصروف نگارش متون علمی نموده، تا گواهی بر شرایط سیاسی- اجتماعی متغیر و ناآرام جامعه عراق در آن روزگار باشد، دست از اظهارنظرهای خویش که بر خلاف رویه غالب اکثریت متنفّذین، چون شخصیتهای عرب، پاشاهای عثمانی و نمایندگان سیاسی بریتانیا بود نکشید. طبق معمول اصلیترین دغدغه او متوجه تحقیر و تنزّل جایگاه اندیشمندان و عالمان عراق بود.
باورها و اعتقادات اسلام گرای (2)سلطان عبدالحمید دوم موجب گردیدکه دولت عثمانی در زمان وی، مورد توجه مردم باشد و با عنوان «سیاسه الجامعه الاسلامیه» شهرت یابد. هدف اصلی این ایدئولوژی که در دهه 1890 به اوج خود رسید، احیای حکومت واحد جهان اسلام زیر پرچم خلافت سلطان عبدالحمید عثمانی بود. این استراتژی اسلام گرا، بر دو مبنای کلی بنیان نهاده شد:
1. جایگزین کردن مفاهیم اصیل و ناب اخلاقی اسلام به جای جهان بینی پوچ و از رده خارج سنی در تمام امپراتوری.
2. بالا بردن سطح التزام عمومی به موازین و اصول اخلاقی در سطح جامعه. (3)
عقاید اسلام گرای عبدالحمید، در آغاز امر، ترس عجیبی را در دل سران سلفی سنّی پدید آورد؛ چه، اصلیترین شیوخ ایشان از استانبول اخراج و به اجبار در عراق ساکن شدند. آنان جنبش اصلاحگرایانه ضعیف و محدودی را در عراق تشکیل دادند. اما در روی دیگر سکه، ارسال مبلّغان مذهبی به دورترین نقاط قلمرو سلطان عثمانی بود.
عبد الحمید در یک اقدام ظاهرسازانه، جمعی از فقهای بزرگ اهل سنت را به دلیل تبلیغ اسلام حقیقی مورد تکریم و بعضاً ترفیع موقعیت داد، اما یکی از اصلیترین نتایج ضمنی سیاست عبدالحمید و یا شاید تنها نتیجه واقعی آن، گسترش بی حدّ و حصر دستگاه اخوّت صوفی در منطقه بود. (4)
آلوسی به عنوان یک اصلاحگر، با عقاید متصوّفه مخالف بود. مخالفت اصلی


1- محمد بهجة الأثری، محمود شکری الآلوسی و آرائه الغویه، قاهره، 1958، ص 3
2- Pan Islamism
3- میراث ادبی گسترده و قابل توجهی در این باره وجود دارد. برای منتخب این میراث، ر. ک: مصطفی نورالدین الواعظ، الروض الاظهر فی تراجم السید جعفر، موصل، مطبعة اتحاد، 1948، 211- 207 و نیز:
Selim Deringil, Legitimacy Structures in the Ottoman State, IJMES 23( 1991 ); Yitzhak Nakash, The Shia of Iraq) Princeton: Princeton University Press, 1994 (, 2548; and Gokhan Cetinsaya, The Ottoman Administration of Iraq, 18901908, Ph. D. diss., University of Manchester, 1994
4- الأثری، محمود شکری آلوسی، ص 8

ص: 107
آلوسی با فرقه احیا شده رافعیه در بغداد بود که تحت تأثیر معنوی شیخ رافعی و اندرزگوی قدرتمند سلطان عبدالحمید، ابوالهدی الصیادی اداره و رهبری میشد، لیکن برخلاف تلاشهای بی ثمر الصیادی در بازتعریف رافعیه بهعنوان فرقهای معتدل و نرم خو، در مقایسه با قادریه و نقشبندیه، جایگاه فرقه رافعیه در دید علمای مطرح آن روزگار، به دلیل رفتارهای خشن و خارج از موازین اسلام- اکل آتش و فرایض جذبهای و نشأه وار- به شدت متززل بود. (1) چنین به نظر میرسد که ابوالهدی میکوشید از ارتباط آلوسی با شبکه علمای عراق برای کسب محبوبیت و ارتقای جایگاه فرقه خویش استفاده کند. آنها مدتها در ارتباط مکاتبهای بودند، اما آلوسی بهدلیل تفاوتهاییکه در اعمال متصوّفانه بین خود و الصیادی احساس میکرد، این ارتباط را قطع کرد.
به همان میزان که جهانبینی آلوسی در درک وقایع آن روزگار مؤثر است، اضمحلال حکمرانی و تسلّط علمای بغداد در آن وضعیت نیز تأثیرگذار و حایز اهمیت است. او بهعنوان یک فقیه کامل و یکی از اصلیترین نویسندگان متون تئوریک و تاریخی اسلامی ونیز یکی از مبرّزترین اساتید پایبند به مبانی آموزش در جهان اسلام، از انحطاط همه جانبهای که مانند ساختارهای مذهبی و انواع فرایض دینی، در سطوح عالی آموزش و علم پروری در زادگاه خویش مشاهده می کرد، بسیار نگران و آزرده خاطر بود. انتقاد اصلی آلوسی، به جامعه مرجانیه بود که مسند تدریس در آن، به یک سلسله خانوادگی محصور و منحصر شده بود. مدرسه مرجانیه در سال 1356 به دست یکی از سپاهیان اهل آسیای مرکزی، به نام مرجان بن عبدالله بن عبدالرحمان السلطانی جغتایی، با شرط آموزش فقه حنفی و شافعی در آن، ساخته شد. آلوسی در این باب چنین گفته است:
«تعداد بسیاری از این موقوفات، احتیاج به تعمیرات اساسی دارند ونیز بخش اعظم آنها به دست دیگران غصب شده است ... برای مثال، دارالشفا به دست یک یهودی غصب شده و هم اکنون یکی از معروفترین قهوهخانه های شهر در آن برپا شده است. بسیاری از دکانها و انبارهایی که منبع اصلی مخارج و هزینههای مدرسه مرجانیه به حساب میآمد. هم اکنون در مالکیت خصوصی افراد خاصی است و حتی برخی از آنها تبدیل به کلیسا شده است» (2)
آلوسی با تلاش بسیار و ارائه اسناد و شواهد متعددی کوشید عرصه وسیعی را که در مقابل مسجد نُعمانی وجود داشت و در روزهای آخر عمر دولت عثمانی به دست عدهای غاصب، از فضای مسجد مجزا گشته و از آن سلب مالکیت گردیده بود، را به وقف اولیه بازگرداند، لیکن هیچ نهاد و شخصیتی مسؤولیت پیگیری این مسأله را به عهده نگرفت.(3)بعدها مشخص شد که عرصه مذکور در پی تلاش دستگاه کنسولی بریتانیا در عراق، به تعدادی از مبلغین کرملی سپرده شده تا در آن کلیسایی بنا کنند اینجاست که ناله و شکوه آلوسی به آسمان میرسد و از غصب موقوفات اسلامی و احداث بازار و کلیسا به جای آن، تأسف میخورد. او در ادامه به فاحشهخانهها و میکدههایی که در مقابل مساجد اسلامی و در انظار مسلمانان به فعالیتهای نامشروع و آزادانه خویش مشغول بودند، به سختی تاخته است. (4)
این تغییرات در ابعاد مختلف، زندگی آلوسی را تحت تأثیر قرار داد. در حالیکه حلقههای اخوّت صوفیان تحت حمایت همه جانبه باب عالی عثمانی به رشد و گسترش قابل توجهی رسیده بود، عدم موافقت گرایشهای سلفی آلوسی با این سیاست و نیز تلاش همه جانبه مخالفانش برای بدنام کردن او، با عناوینی؛ مانند «شیخ وهابی» و حتی بی عدالتی


1- Sirriyeh ,Sufis ...104 
2- محمود شکری آلوسی، تاریخ مساجد بغداد و آثاره، به اهتمام محمود بهجة الأثری، بغداد، دارالسلام، 1927، 71
3- 76. Ibid
4- Ibid

ص: 108
های هر روزهای که در حق او، شاگردانش و دیگر علمای بغداد روا داشته می شد، آلوسی را در اواخر عمر خویش به ستوه آورد. باید به تمام این بداقبالیها و مصایب، تبعید و تحقیر بدهنگام او را به موصل را هم افزود.
با این حال آلوسی پس از بازگشت از تبعید، در یکی از مصادر اداری و ایالتی بغداد مشغول به کار شد. از این اقدام او چنین برداشت میشودکه پرهیز سابق او از تصدّی هرگونه پست دولتی از عقاید مذهبی او سرچشمه گرفته و ارتباط چندانی به هم سویی و یا عدم هم سویی او با ذائقه سیاسی خلافت عثمانی نداشته است. در ادامه و هنگامی که امپراتوری عثمانی به وسیله نیروهای آلمان به اشغال درآمد، او همچنان در موضع یک سلطنت طلب، از ادامه حیات امپراتوری حمایت میکرد. وی در راستای اتخاذ این سیاست، طی یک اقدام ظاهری دیپلماتیک اعلام آمادگی کرد که در رأس یک هیأت سیاسی به ریاض برود و عبدالعزیز بن سعود را برای حمایت از عثمانی به جنگ علیه آلمان ترغیب کند. (1)
اندیشههای سلفی، وهابی و صوفیگری در آثار آلوسی
تمام مطالب این بخش، برگرفته از کتاب مهم آلوسی به نام کتاب «غایه الأمانی فی الرد علی النبهانی» است. این کتاب اساسیترین دفاعیات آلوسی از اتهاماتی است که والیان عثمانی، شیوخ صوفی و منتقدین وهابی به او وارد کردهاند. به اختصار میتوان گفت، آلوسی در رجب سال 1907 کتابی با عنوان «شواهد الحق فی الاستغاثه بسید الخلق» نوشته یک فقیه صوفی فلسطینی به نام یوسف النّبهانی به دستش رسید. طبق آنچه آلوسی درباره این کتاب آورده، محتوای اصلی آن چیزی نیست جز بهتانی عظیم و کناره گیری از مسیر الهی. (2)
آلوسی ابتدا نوع طبع و نشر این کتاب را به تمسخر و استهزا گرفته و به دنبال آن، با متهم کردن آنها به چاپ هرآنچه که در دسترسشان بوده، تمام پس زمینههای فکری، شخصیت و آموزش نبهانی را به شدت تخریب کرده و از بهره برداری هیچ ابزاری در این میان فروگذار نکرده است.
وی در راستای یک سیاست تخریبگرانه منسجم، نبهانی را جزو مردمان حقیری میشمرد که در برابر دریافت پول، حاضر به انجام هرکاری هستند. این افراد با پیوستن به گروههای بدعتگذار صوفی و تحت تأثیر قرار دادن امرا و سلاطین خویش، میکوشند هرچه بیشتر از عقاید سلفی فاصله بگیرند. (3)در ادامه برای اثبات رشک ورزی و حسادت نبهانی به آلوسی و امثال او، قلب و ضمیر او را به کشتزاری خشک و بیآب و علف تشبیه کرده که هیچ چیز جز بدعت و گمراهی در آن نمی روید. (4) وی با تأکید بر توحید و یکتاپرستی، آنرا اساسیترین بنیان دعوت پیامبر اسلام (ص) (5)و نیز معیار اصلی افتراق میان مسلمان و کافر دانسته است. او تمام کرامات صوفیان؛ همچون بازی با مار و عقرب و راه رفتن بر روی آتش را برگرفته از عقایدی کاملًا شیطانی و در تعارض کامل با دستورات شریعت میداند. آلوسی در دنباله انتقاداتش، صوفیان را به بازی گرفتن دین متهم کرده و در پایان گفته است: «وای بر کسی که این کتاب را بازنویسی و منتشر سازد» (6)
علی رغم علم و آگاهی آلوسی در باره مفهوم توحید در اسلام، وی چندان علاقه و تمایلی به تعقیب و اجرای صحیح در ابعاد عملی آن، در میان مسلمانان نشان نداده است و این مسأله را میتوان وجه افتراق اصلی او با وهابیان دانست. وی برآن بود که شاید مهمترین


1- L/ P S/ 20/ c. 199. Personalities: Baghdad and Kadhimain Government Press, 1920 .
2- آلوسی، کتاب ...، ج 1، ص 3
3- 5. Ibid
4- 89. Ibid
5- 9. Ibid
6- 13. Ibid

ص: 109
مهلکه و یا تدلیسی که مسلمانان گمراه (ازجمله نبهانی) بدان گرفتار میشوند، تکفیر کردن ایشان است. او این عمل را مهمترین عامل جدایی مردم عادی از ایمان و اسلام حقیقی می داند و در ادامه، وهابیان را بهخاطر استفاده فراوان از این ابزار تخریب گر نکوهش میکند. او تمام مؤمنان را، حتی اگر در ایمانشان دچار خدشه شده باشند، مسلمان میدانست (1) و برخلاف وهابیها معتقد نبود که مسلمانان حقیقی لزوماً باید مجریان کامل و مو به موی شعائر و دستورات مذهبی باشند و توحید واقعی باید در قلب، زبان و عمل متبلور شود. (2)
آلوسی برخلاف آنچه در تاریخ بنا حق بدان متهم گشته، تمام گروههای صوفی را با یک چوب نمی راند. در نظر او وجه تمایز بسیاری است میان سران سنی صوفی؛ مانند شیخ عبدالقادر جیلانی- که از صمیم قلب به مبانی توحیدی پایبند بود- و دیگر صوفیان بدعتگذارکه با کفرگوییهای خویش به خداوند شرک میورزیدند. (3) او از اغراقهایی که این گروه گمراه در باب زیارت قبور گذشتگان میکنند، به شدّت انتقاد کرده، برآن بود که زیارت قبور جزو مسائل بنیادین شریعت نیست و تنها فایده چنین اعمالی، یادآوری حیات پس از مرگ و طلب هدایت معنوی و الهی از خداوند برای مرگ است. عقاید شرک آمیز زمانی بروز خواهند کرد که زائر قبور، صاحبان آنها را در مقام الوهیت و پروردگاری مورد ستایش و تکریم قرار دهد.
فراتر از آن، آلوسی برای نفی آدابی که عوام الناس در زیارت قبور پیروان اهل تصوف، به منظور شریک قایل شدن آنها در اعمال مختص بهخدا، تأکید میکرد که هیچ یک از شیوخ تصوف، علم و اختیار لازم را برای درک جهان آخرت و پس از مرگ ندارد و این خصیصه تنها از آنِ ذات باری تعالی است. (4)
آلوسی در پایان اظهارات شدید اللحن خویش علیه نبهانی، او را بی نوایی نادان شمرده که تمام تلاش خود را در به معرض گذاشتن نادانی خویش به خرج داده است. او کتاب خویش را با هر دروغ و افترایی آمیخته تا آنرا طولانیتر و حجیمتر سازد. نبهانی در کتاب خویش ابن تیمیه را نیز وهابی خوانده بود و همین امر باعث انتقاد شدید آلوسی به او شده است. آلوسی ابن تیمیه را بی نیاز از هرگونه تعریف و تکریم دانسته و گفته است: جایگاه ابن تیمیه با سخنان نبهانی متزلزل نمیشود. (5) آلوسی در پایان برای نبهانی که او را گرفتار گمراهی خوانده، طلب هدایت به راه صحیح ایمان می کند.
فرجام
اخوان المسلمین در ششم نوامبر 1927 حملهای ناگهانی و گسترده به مرزهای عراق و شهر بوصیه آغاز کردندکه طلیعهای بود بر جنگ سه ساله بر ضدّ عراق، یکی از هم پیمانان قدیمی ابن سعود، فیصل بن دُوَیش المُطَیری به حساب میآمد. اخوان گروهی از قبایل تندخو و بنیادگرا بودند که میکوشیدند در بوجار ساکن شوند. بوجار سرزمین حاصلخیزی بودکه ابن سعود در پی سرکوبی هاشمیان مکه و مدینه، سکنه آنرا تخلیه کرد. شیوخ اخوان به دلایل متعدد (که بیشتر آنها به جاه طلبیهای قبیلهای بازمیگشت) مزاحمتهای فراوانی را برای ابن سعود فراهم میآوردند.
حمله و قتل و خونریزی آنها به عراق وکویت، که همپیمانان خاندان سعودی در منطقه بودند، قدرتنمایی سیاسی- نظامی مهمی در مقابل سلطان نجد به حساب می آمد و باعث حیرت همگان شده بود. (6)در پی این حملات بود که انگلستان مذاکرات خود با ابن سعود در تقویت نقاط مرزی کویت و عراق را آغاز کرد.


1- 15. Ibid
2- Sirriyeh ,Wahhabis ...125 
3- Al -Alusi ,Kit :b ...ii .56
4- 31. Ibid
5- 65. Ibid
6- Alexei Vassiliev, The History of Saudi Arabia( London: Saqi Press, 1998 ), 275. See also Paul J. Magnarella, Arabias Ikhwan Movement: A TheoreticalInt erpretation, in Robert Olson) ed. (, Islamic and Middle Eastern Studies: AFestchrift in Honor of Professor Wadie Jwaideh) Brattleboro, Vt.: Amana Books, 1987 (, 1835

ص: 110
احتمالًا آلوسی (م. 1924) در زمان وقوع این حملات، در قید حیات بوده و به تازگی از زیر بار طعنههای ضدّ وهابیون رهایی یافته بود. او پیش از این نیز حملات سختتری را که در سال 1921 از جانب وهابیون، متوجه قبایل جنوبی عراق شد، درک کرده بود. وی در سال 1922 در گرد همآیی مهمیکه در راستای تبیین عقاید ضدّ وهابی برگزار شد، از سوی مجتهدین سرشناس شیعی عراق دعوت شد، (1) لیکن در آن شرکت نکرد. در نهایت اخوان المسلمین عراق و کویت را اشغال کرده، با کافر لقب دادن مخالفین خویش، آنها را به قتل رساندند.
یک بار دیگر، ایدئولوژیها و اعتقادات تبدیل به عمل شد و در وضعیت سیاسی- اجتماعی بروز یافت. بیست و دو سال پیش از این بود که آلوسی آماج تهمت وهابی پرستی قرار گرفت. مخالفت وی با کرداریهای صوفیانه، موجب نفرت همگان از وی گردید. در آن دوران، آلوسی و تمام شاگردان و بستگانش کوشیدند از هر راه ممکن، تفاوتها و تمایزات اندیشه و جهانبینی سلفی آلوسی با عقاید تند وهابی را برای دیگران تبیین و تشریح کنند، اما دو دهه پس از آن زمان، اختلافات «عقیدتی» به دلیل اولویت یافتن مسائلی چون «حس نژادی»، «حفظ تمامیت ارضی» و «وحدت و یکپارچگی دول کوچک، برای پدید آوردن ملتی عظیم» رنگ باخت.
علیرغم آنکه اندیشههای سلفی و وهابی در ظاهر اشتراکات فراوانی دارند، لیکن در باطن با یکدیگر متفاوتاند ...
جنبش وهابیت در عمل با مشکلات و مقاومتهای شدیدی مواجه شده است؛ چه، پیروان و معتقدین به آن، از مبانی اولیه خود فاصله گرفتهاند. وهابیون در مسائل متعددی، چون وجوه ممیزه کفر، میزان و شرایط اجرای حدود و کسب درآمد از نظامات دولتی، معماهای پیچیده و غیرقابل حلّی را برای پیروان پدید آوردند، که این در سقوط دولت اول سعودی اصلیترین عامل ساختاری بود.
اما مهمترین دغدغه ما در مورد جنبش وهابیت- که در آغاز این مقاله آنرا بهطور مبسوط مطرح ساختیم، هنوز پابرجاست. جنبش وهابیت به موازات بسط و گسترش خویش در سرزمینهای اطراف، محبوبیت خود را در میان شیوخ، بزرگان و سران مورد وثوق و اقبال مردم آن مناطق، از دست می دادند. تا آنجا که بیشتر سران و شیوخ از راه زور و استیلا، در برابر وهابیون تسلیم شدهاند. تقابل «بسط قلمرو» به موازات «کاهش میزان مشروعیت و مقبولیت مردمی» در آن مناطق، موضوعی است که پژوهشهای بیشتر و کاملتری را می طلبد.


1- الرُحَیمی، تاریخ، 251- 244