گفت: نی. گفتمش چو کردی سعی از صفا سوی مروه بر تقسیم
به هر ترتیب در نظر شاعران؛ چه با نگرش عاشقانه- عارفانه و چه با دیدگاه باطنی، کعبه و آیین حج از عظمتی سترگ برخوردار است، به گونهای که مولوی، آسمان و افلاک را حج گزار خانه خدا می داند:
همچنین ناصرخسرو درباره عظمت کعبه بر این باور است که ملائکه نیز در طواف کعبه هستند:
گفت: نی. گفتمش به وقت طواف که دویدی به هروله چو ظلیم
2. تأکید شاعران بر حج باطنی و انتقاد از حج ظاهریِ صرف
حقیقت آن است که برای رهیافت به باطن و معنای یک عمل عبادی باید از رعایت ظاهر آن آغاز کرد و آیه ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوب؛ «و هرکس شعائر خدا را بزرگ بدارد، پس همانا آنها حاکی از پرهیزگاری دلها است.» (حج: 32) حکایت از این امر دارد و در اصل از تعابیری که برای واژه «أقم» در آیه أَقِمِ الصَّلاه؛ «نماز را برپا بدار» (لقمان: 17) میتوان در نظر گرفت، همین رعایت وجوه ظاهریِ آن است. اما باید اذعان کرد که توجه و تکیه بر ظاهر، امر چندان پسندیدهای نیست. ناصر خسرو با بیتی نزدیک به همین مطلب میگوید:
ص: 114
(ناصرخسرو، ص 317)
در متون نظم و نثر عرفانی فارسی به دلیل مقتضیات عرفان و تصوف، تأکید فراوانی بر توجه به حج معنوی و دریافت حقیقت اعمال و مناسک حج شده است تا جایی که ابوالحسن هجویری صاحب «کشف المحجوب»، حقیقت حج را مشاهده حضرت دوست می داند: «پس مقصود حج نه دیدن خانه بود، که مقصود، کشف مشاهدت باشد» (هجویری، 1384، ص 484) و البته اولین نکته در این راه، نابود کردن نفس اماره است. مولوی در این باره میگوید:
حج پیاده میروی تا سر حاجیان شوی جامه چرا دری اگر شد کف پات آبله
از پی نیم آبله، شرم نیایدت که تو هر قدمی در افکنی غلغلهای به قافله
کشتی نفس آدمی لنگری است و سست رو زین دریا بنگذرد بی زکشاکش و خَله
گر نبدی چنین، چرا جهد وجهاد آمدی صوم وصلاه وشب روی، حج ومناسکوچله
(غزلیات شمس، ج 2، ص 842)
مولوی بر این باور است: پیاده رفتن به حج از اموری است که باعث بیدار شدن نفس آدمی است. البته نفسهایی که تربیت نشدهاند و فلسفه حج و دیگر عبادات، این است که نفس آدمی تزکیه شود.
همچنین مولوی در زمینه بهره مندی از حج روحانی و معنوی، نکته در خور اهمیتی را ذکر میکند وآن مسأله، این است که سفر حج باید مبتنی بر عشق و شور باشد.
بستند میان به راه، حجاج ای صوفی با صفا کجایی
ترسم نرسی به کعبه وصل ای رفته به راه ماورایی
هنگام رحیل محمل آمد بر بند اگر حریف یابی
رو در ره راه بر نهادیم تا چیست ارادت خدایی
ماییم و هوای راه عشقش زین راه بگو که در چه رایی
در نه قدم، از رهش میندیش کو راست وظیفه رهنمایی
(غزلیات شمس، ج 2، صص 1181 و 1182)
بنابراین، از میان بردن نفس و در پیش گرفتن سفری عاشقانه، میتواند مقدمهای باشد برای دریافت حج باطنی.
اما مصداق حج معنوی و باطنی از نظر شاعران، مختلف است. ناصرخسرو، نابودی از نفسانیات و خودپرستی و محو شدن در حضرت دوست را حقیقت حج میداند:
ص: 115
گفت: نی. گفتمش چو گشتی باز مانده از هجر کعبه بر دل ریم
کردی آنجا به گور، مر خود را همچنانی کنون که گشته رمیم
گفت از این باب هرچه گفتی تو من ندانستهام صحیح و سقیم
گفتم ای دوست پس نکردی حج نشدی در مقام محو، مقیم
رفته ای مکه دیده آمده باز محنت بادیه خریده به سیم
گر تو خواهی که حج کنی پس از این این چنین کن که کردمت تعلیم
(ناصرخسرو، ص 308)
مولوی نیز به دست آوردن دل انسانها را از جمله مصادیق حج باطنی و حقیقی میشمارد:
طواف کعبه دل کن اگر دلی داری دل است کعبه معنی تو گِل چه پنداری
طواف کعبه صورت، حقت بدان فرمود که تا به واسطه آن دلی به دست آری
هزار بار پیاده طواف کعبه کنی قبول حق نشود گر دلی بیازاری
(غزلیات شمس، ج 2، ص 1144)
همچنین در نظر مولوی، حج باطنی، حجی است که تنها مخصوص به ایام ذی حجه نیست، بلکه حاجی حقیقی در نظر وی همیشه در حال گزاردن حج است. البته این نوع حج، زمانی محقق می شود که انسان همواره خود را در محضر حضرت دوست ببیند و تمامی کارهایش را برای او انجام دهد.
ترک زیارتت شها دان ز خری نه بی خری زانک بجان ست متصل حج تو بی مسافتی
(همان، ص 908)
اما اثر حج باطنی و توجه به حقیقت اعمال حج، باعث میشود که کعبه نزد آدمی بیاید. مولوی با تکیه بر این باور، معتقد است حج ما، حج معنوی نیست. او میگوید:
آن نیستی ای خواجه که کعبه به تو آید گوید برِ ما آی اگر حاجی مایی
(همان، ص 964)
حافظ نیز معتقد است آنان که دایم در حج معنوی سیر میکنند، دیگر اعتنایی به حج ظاهری ندارند. او میگوید:
دل کز طواف کعبه کویت وقوف یافت از شوق آن حریم، ندارد سر حجاز
(حافظ، ص 258)
اما کسانی که اعمال و مناسک حج را انجام میدهند و از باطن و روح آن بیخبرند، به شدت مورد طعن و انتقاد قرار گرفتهاند؛ از جمله سعدی درباره کسانی که نزدیک بودن خداوند را به
ص: 116
فراموشی سپردهاند و توجه به راه دور و دراز قبله دارند، چنین میگوید:
سفر قبله دراز است و مجاور با دوست روی در قبله معنی به بیابان نرود
(سعدی، ص 508)
همچنین حافظ در باره حاجیان ظاهربین چنین سروده است:
در خرابات مغان نور خدا میبینم وین عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم
جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو خانه میبینی و من خانه خدا میبینم
(حافظ، ص 356)
3. سختی راه حج و تحمل آن
در گذشته به دلیل نبود امکانات، سفرها از یک سو با سختیهای فراوان همراه بود و از سوی دیگر مدت سفرها بسیار طولانی. راه سرزمین حجاز نیز از این قاعده مستثنی نبوده است. البته این مسأله باعث شده بود تا مکه در نظر حجاج بیت الله الحرام دست نیافتنی جلوه کند.
ساربانا جمال کعبه کجاست که بمردیم در بیابانش
(سعدی، ص 537)
اما به گفته سعدی آرزومندان کعبه، تمام سختیها و مشقتهای راه خانه دوست را عاشقانه تحمّل میکنند.
آرزومند کعبه را شرط است که تحمل کند نشیب و فراز
(سعدی، ص 529)
از طرفی دوستداران کعبه حق، درد و رنج سفر را با وصال کعبه، درمان مینمودند.
وصال کعبه میسّر نمی شود سعدی مگر که راه بیابان پر خطر گیرند
(همان، ص 495)
گر در طلبت رنجی ما را برسد شاید چون عشق حرم باشد، سهل است بیابانها
(همان، ص 407)
از دیگر مشکلات سفر حج که از پیاده رفتن حجاج به مکه حکایت دارد، خارهای مغیلان است. اما اشتیاق و عشق حرم، آنها را به چشم نمیآورد.
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور
(حافظ، ص 255)
ص: 117
جمال کعبه چنان میدواندم به نشاط که خار مغیلان، حریر میآید
(سعدی، ص 518)
مغیلان چیست تا حاجی عنان ازکعبه برپیچد خسک در راه مشتاقان بساط پرنیان باشد
(همان، ص 479)
4. استفاده از آیینها و مناسک حج برای بیان پارهای از مفاهیم عاشقانه
سفر حج در پارهای از اوقات، چنان تأثیری بر روح و جان شاعران میگذاشته است که برای بیان مفاهیم بلند عاشقانه نیز ازمناسک حج استفاده میکردهاند. به عنوان نمونه مولوی چهره مراد خویش، شمس تبریزی را به کعبه تشبیه میکند:
رخ چو کعبه نما شمس تبریزی که باشدت عوض حجهای پذیرفته
(غزلیات شمس، ج 2، ص 882)
سعدی نیز چهره معشوق را به کعبه تشبیه نموده و از این رهگذر به لطیفهای اشاره میکند و آن، اینکه همانگونه که برای رسیدن به کعبه باید بیابانها را تحمل کرد، برای رسیدن به معشوق نیز باید صبوری کرد:
سعدی اگر طالبی، راه رو و رنج بر کعبه دیدار دوست، صبر بیابان اوست
(سعدی، ص 439)
وی درجایی دیگر باتشبیه معشوق به کعبه، دست نیافتنی بودن هر دو را مورد اشاره قرار میدهد:
تو همچو کعبه عزیز اوفتادهای در اصل که هر که وصل تو خواهد جهان بپیماید
(همان، ص 513)
نتیجه گیری:
سفر دارای تأثیرات مهم روحی و جسمی است و به نوعی بر مناسبات فردی و اجتماعی آدمی تأثیر میگذارد. با توجه به آیات و احادیثی که درباره سفر در قرآن و دیگر متون دینی وجود دارد، میتوان سفر را به دو نوع مادی و معنوی تقسیم کرد؛ سفرهایی مثل سفرهای علمی، سفر آخرت، سفرهای زیارتی و ... را از جمله سفرهای معنوی وسفرهایی مانند سفرهای هجرتی، تفریحی و ... را از زمره سفرهای مادی میتوان به حساب آورد.
ص: 118
سفر حج به عنوان یکی از سفرهای معنوی و روحانی، بازتاب وسیعی در شعر فارسی یافته است که میتوان آن را در چهار محور خلاصه کرد:
1. شاعرانی چون ناصرخسرو و مولوی، نگرشی تأویلی و عرفانی نسبت به آیین و مناسک حج داشتهاند.
2. در شعر فارسی برحج باطنی و معنوی تأکید گردیده و از توجه صرف به ظاهر اعمال و مناسک حج انتقاد شده است.
3. سفر مکه با توجه به عدم امکانات در گذشته، به سختی انجام میشده و عمدهترین مشکل که در شعر فارسی نشان داده شده، دوری راه است.
4. شاعران تحت تأثیر این سفر معنوی، در پارهای از مواقع، مفاهیم بلند عاشقانه را از این منظر بیان کردهاند.