حج در برخی از متون عرفانی و کلامی شعر فارسی‌

نوع مقاله : حج در آیینه ادب فارسی

نویسندگان

چکیده

انسان در اثر فعالیتهای مختلف اجتماعی، دچار «د ل آزردگی» و «افسردگی» میشود. در این میان بهترین چیزی که میتواند این دو را التیام بخشد، سفر است. سفر، افزون بر تأثیر روحی و جسمی، باعث می شود تا انسانها در اثر تعامل با هم، بیشتر و بهتر با فرهنگ و عقاید یکدیگر آشنا شوند.
با یک نگاه گذرا به آیات و احادیث مربوط به سفر، این نکته به دست میآید که سفرها دو گونهاند؛ دستهای از آنها سفرهای معنوی است و پارهای سفرهای مادی. البته باید گفت هر یک، مصداقهای متعدد دارند.
از جمله سفرهای معنوی و روحانی که از دیرباز مورد توجه مسلمانان بوده، سفر حج است. در این مقاله بازتاب این سفر در پارهای از متون عرفانی و کلامی شعر فارسی و همچنین تحلیل و نگرش برخی از شاعران نسبت به آیینها و مناسک حج، مورد بررسی قرار می گیرد.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


مقدمه
جسم و روح آدمی در اثر فعالیتهای مختلف اجتماعی و پرداختن به امور زندگی روز مره، دچار خستگی شده و حالت افسردگی دامنگیرش میشود. روشن است که بهترین راه درمان چنین حالتی، و زدودن دل آزردگی از جسم و جان، رفتن به سفر است. گرایش و علاقه به سفر، از اموری است که در فطرت آدمی به نیکی تعبیه شده و بر همین اساس است که خداوند متعال در آیات متعدد، بر رفتن به سفر و به ویژه سیر و سفر هدفمندانه تأکید کرده است؛ از جمله در سوره غافر می فرماید: أَ وَ لَمْ یَسیرُوا فِی الأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذینَ کانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ ...؛ «آیا در زمین، سیر (تاریخی و جغرافیایی) نکردند تا ببینند فرجام کسانی که پیش از ایشان بودند، چگونه بوده است ...؟» (نحل: 36)
چنان که از این آیه و آیات مانند آن روشن می شود، خداوند افزون بر تشویق به سیر و سفر، سیر و سفر اندیشه مندانه و هدفمند را مورد تأکید قرار داده است. البته در قرآن کریم، واژه سفر نیز به کار رفته است که بیشتر بر احکام فقهی تکیه دارد؛ از جمله در سوره بقره، این گونه آمده است: فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَریضاً أَوْ عَلی سَفَرٍ فَعِدَّهٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَر ...؛ «پس هرکس از شما بیمار یا در سفر (عذر آور) بود (به همان شماره)، تعدادی از روزهای دیگر (غیر از ماه رمضان) را روزه بدارد.» (بقره: 184) همچنین واژه «ضرب» در قرآن به معنای سفر به کار رفته است: وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِی الأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلَاه؛ «و چون در زمین به زحمت و نگرانی پای زدید ... پس گناهی بر شما نیست که از (کیفیت) نماز بکاهید.» (نساء: 101).
به هر ترتیب، سفر و آداب آن، از دیرباز مورد توجه بزرگان دین بوده است؛ به گونهای که در متون برجسته عرفانی نیز فصلی در آداب آن، نگاشته شده است و عارفان آن را یکی از وسایل تزکیه و تربیت نفس شمردهاند؛ از جمله عزالدین کاشانی درباره سفر، اینگونه مینویسد:
«شک نیست که سفر در تمرین نفوس طاغیه و تلیین قلوب قاسیه، اثری عظیم و فایدهای جسیم دارد؛ چه مهاجرت اوطان و خلان و مفارقت معهودات و مألوفات ومصاهرت بر مصائب و نوائب، نفوس و طباع را از ترسم و تقید به رسوم و عادات و قیود مرادات،

ص: 109
آسوده و آزاد گرداند.» (مصباح الهدایه، 1381، ص 263)
همچنین وی تأثیر سفر را کمتر از نوافل روزه و نماز نمیداند:
«و تأثیر سفر در تلیین نفوس، کم از تأثیر نوافل صوم و صلاه نباشد.» (همان، ص 263)
همچنین محمد بن منور در کتاب اسرار التوحید- که درباره مقامات ابوسعید ابو الخیر است- از ابوالحسن خرقانی این چنین نقل میکند:
«در ابتدا دو چیز وایست کرد؛ یکی سفر و یکی استادی وایست گرفت.»
(اسرار التوحید، 1386، ص 47).
آنچه از این سخن به دست میآید، این است که به همان اندازه که پیروی از پیر و استاد در طی مراحل سلوک مهم است، به همان اندازه رفتن به سفر در اندیشه عرفانی دارای اهمیت است. ابوالقاسم قشیری که از عرفای بزرگ تمدّن اسلامی است، فصلی از کتاب رساله قشیریه را به سفر و اهمیت عرفانی آن اختصاص داده است. وی در باره اهمیت سفر نزد عرفا چنین می گوید:
«و چون رأی بسیار از این طایفه، اختیار سفر بود، این باب در این رسالت در ذکر سفر بیاوردم از آنک معظم کار ایشان بر این است.» (رساله قشیریه، 1381، ص 487)
بر همین اساس، مسافر نزد اهالی عرفان و تصوف از احترام خاصی برخوردار است. قاضی حمید الدین بلخی در این باره می گوید:
«عزیزترین مهمان در خانقاه اهل تصوف، مسافر است.» (مقامات حمیدی، 1372، ص 130).
به هر ترتیب، سفر یکی از امور فطری است که آدمی در اثر آن، علاوه بر التیام جسم و جان خویش با فرهنگ و تمدن دیگر شهرها و کشورها آشنا می شود.
در این مقاله پس از بررسی انواع سفر، به بازتاب سفر حج- به عنوان سفری معنوی و روحانی- در پارهای از متون عرفانی و کلامی شعر فارسی پرداخته می شود:
بازتاب سفر حج در برخی از متون عرفانی و کلامی شعر فارسی
سفر حج از، افزون بر تأثیرات روحی و معنوی که دارد، قرآن کریم بر انجام آن فرمان داده است. خداوند در سوره بقره، در باره اهمیت مناسک حج و حفظ آن، به عنوان یکی از شعائر الهی،
ص: 110
میفرماید:
إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَهَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما.
«صفا و مروه همواره از شعائر خدایند؛ پس هر که خانه خدا را زیارت کند یا عمره گذارد (در این دو صورت) بر او گناهی نیست که میان آن دو طواف کنند.» (بقره: 158).
به هر ترتیب، این سفر مهم و بزرگ، با فرهنگ و اندیشه اسلامی گره خورده و بزرگان و تربیت یافتگان این فرهنگ، هرکدام نگرش خاص خود را نسبت به آن ارائه کردهاند. شاعران اندیشهمند و عارف ما نیز به نوعی این سفر معنوی را در شعر خویش منعکس کردهاند.
نگارنده برای نمایاندن چگونگی بازتاب این سفر در شعر شاعران عارف و متکلّم فارسی زبان، بحث را در چهار محور، دنبال میکند:
- نگرش و تحلیل شاعران نسبت به آیینها و مناسک حج.
- تأکید شاعران بر حج باطنی و انتقاد از توجه به حج ظاهریِ صرف.
- اشاره به تحمّل سختیهای سفر حج.
- استفاده از آیینها و مناسک حج برای بیان مفاهیم عاشقانه.
1. نگرش و تحلیل شاعران نسبت به آیینها و مناسک حج
اگر شعر شاعرانی چون سعدی، مولوی، حافظ و ناصر خسرو را در زمینه آیینها و مناسک حج بررسی کنیم، خواهیم دید این چند شاعر، از دو منظر به مناسک حج نگریستهاند؛ شاعرانی چون سعدی، مولوی و حافظ از منظری عارفانه در این زمینه سخن گفتهاند و شاعری مانند ناصر خسرو که از متکلّمان اسماعیلی است، نگرشی تأویلی (باطنی) نسبت به مناسک حج درد. برای نمونه، سعدی ضمن اشاره به کعبه، به عنوان قبله ظاهری، با نگرشی عارفانه- عاشقانه به قبله معنوی که همان دیدار دوست است، اشاره میکند و بر این باور است که باید دید در روز قیامت نماز چه کسانی مورد قبول است.
تا خود کجا رسد به قیامت نماز من من روی در تو و همه کس روی در حجاز
(کلیات سعدی، ص 531)
مولوی نیز با نگرشی عرفانی نسبت به احرام بستن حاجیان، معتقد است: احرام واقعی زمانی محقّق می شود که آدمی جامه هستی و خود پرستی را از سر به در آورد.
ص: 111
هست احرامت در این حج جامه هستی ات را از سر سرت بکندن شرط این احرام کو
(غزلیات مولوی، ج 2، ص 812)
حافظ نیز بر اساس همین نگرش عرفانی، ضمن اشاره به نسبت بین اشک و احرام، بر این باور است که از احرام ظاهری جدا شده و به احرام معنوی روی آورده است:
اشکم احرام طواف حرمت میبندد گرچه از خون دل ریش دمی طاهر نیست
(حافظ، ص 70)
در حقیقت، حافظ به نکته لطیفی اشاره میکند و آن نکته این است که لازمه احرام، طهارت است، آن هم طهارت جسم و از سویی اشک باعث پاکی روح میشود. با توجه به این نکته است که در مییابیم وی بر احرام معنوی و روحانی تکیه داشته است.
اما ناصر خسرو قبادیانی، متکلّم بزرگ اسماعیلی نیز بر اساس نگرش تأویلی (باطنی) اسماعیلیه، آیین و مناسک حج را طی قصیدهای از این دیدگاه مورد بررسی و تحلیل قرار میدهد. وی درباره حقیقت و باطن احرام بستن حاجیان اینگونه سروده است:
مر مرا در میان قافله بود دوستی مخلص و عزیز وکریم
گفتم او را بگو که چون رستی زین سفر کردن به رنج و به بیم
چون همی خواستی گرفت احرام چه نیت کردی اندر آن تحریم
جمله بر خود حرام کرده بدی هرچه مادون کردگار قدیم
(ناصرخسرو، ص 307)
ناصر خسرو، احرام حقیقی را در این میداند که آدمی در عرصه حج از همه چیز بریده و تنها به حضرت حق متّصل شود.
پس از این، وی به تفسیر حقیقت لبّیک حجاج اشاره میکند و بر این باور است که لبیک واقعی آن است که آدمی آن قدر از تعلّقات دنیایی جدا شده باشد که جواب حق را نیز بشنود:
گفت: نی. گفتمش زدی لبیک از سر علم و از سر تعظیم
می شنیدی ندای حق و جواب باز دادی چنان که داد کلیم؟
(همان، ص 307)
سپس ناصر خسرو به وقوف در عرفات میآید و با نگرش باطنی خویش، اینگونه میسراید:
گفت: نی. گفتمش چو در عرفات ایستادی و یافتی تقدیم
عارف حق شدی و منکر خویش به تو از معرفت رسید نسیم؟
ص: 112
(همان، ص 307)
از نظر وی، عرفات صحنه شناخت حضرت حق است و آدمی تنها در اثر شناخت اوست که خویش را هیچ میانگارد. در حقیقت عرفات، انسان را به یاد عهد الستی که با خداوند خویش بسته است میاندازد.
پس از آن، ناصر خسرو به آیین قربانی کردن حجاج، اشاره میکند و حقیقت قربانی کردن را همان کشتن نفس اماره میشمارد:
گفت: نی. گفتمش چو میکشتی گوسفند از پی یسیر و یتیم
قرب خود دیدی اول و کردی قتل و قربان نفس شوم لئیم
(ناصر خسرو، ص 307)
بعد از این، وی وارد حرم امن الهی میشود. از نظر وی، باطن حرم امن حضرت دوست، همان ایمن از شرّ نفس خویش بودن است و هرگاه آدمی از شرّ نفس اماره خویش در امان ماند، همان لحظه به حرم امن الهی وارد شده است:
گفت: نی. گفتمش چو می رفتی در حرم همچو اهل کهف و رقیم
ایمن از شرّ نفس خود بودی وز غم فرقت و عذاب جحیم؟
(همان، ص 307)
اما نگرش ناصر خسرو نسبت به رمی جمرات نیز از همین دیدگاه تأویلی و باطنی سرچشمه میگیرد. وی حقیقت این آیین را بیرون رفتن تمام افکار و کارهای ناپسند از درون آدمی میداند:
گفت: نی. گفتمش چون سنگ جمار همی انداختی به دیو رجیم
از خود انداختی برون یکسر همه عادات و فعلهای ذمیم؟
(همان، ص 308)
همچنین بر اساس نگرش باطنی، ناصرخسرو مقام ابراهیم 7 را مقام تسلیم در برابر حق میشمارد و بر این باور است که آدمی هنگامی به مقام ابراهیم دست مییابد که صادقانه از «خویش» رها شده باشد:
گفت: نی. گفتمش چو گشتی تو مطّلع بر مقام ابراهیم
کردی از صدق و اعتقاد و یقین خویشی خویش را به حق تسلیم؟
(همان، ص 308)
همچنین وی در باره باطن و حقیقت سعی صفا و مروه میگوید: در این مرحله، دل آدمی باید
ص: 113
صاف و بیآلایش باشد و فارغ از آتش و بهشت، خدای مهربان خویش را طواف کند:
گفت: نی. گفتمش چو کردی سعی از صفا سوی مروه بر تقسیم
دیدی اندر صفای خود کونین شد دلت فارغ از جحیم و نعیم؟
(همان، ص 308)
به هر ترتیب در نظر شاعران؛ چه با نگرش عاشقانه- عارفانه و چه با دیدگاه باطنی، کعبه و آیین حج از عظمتی سترگ برخوردار است، به گونهای که مولوی، آسمان و افلاک را حج گزار خانه خدا می داند:
پوشیدهای چو حاج تو احرام نیلگون چون حاج گرد کعبه طوافی همی کنی
حق گفت ایمن است هرآن کو به حج رسید ای چرخ حق گزار ز آفات ایمنی
جمله بهانههاست که عشق است هرچه هست خانه خداست عشق و تو در خانه ساکنی
زین بیش می نگویم و امکان گفت نیست والله چه نکتههاست در این سینه گفتنی
(غزلیات شمس، ج 2، ص 1102)
همچنین ناصرخسرو درباره عظمت کعبه بر این باور است که ملائکه نیز در طواف کعبه هستند:
گفت: نی. گفتمش به وقت طواف که دویدی به هروله چو ظلیم
از طواف همه ملائکیان یاد کردی به گرد عرش عظیم؟
(ناصر خسرو، ص 38)
2. تأکید شاعران بر حج باطنی و انتقاد از حج ظاهریِ صرف
حقیقت آن است که برای رهیافت به باطن و معنای یک عمل عبادی باید از رعایت ظاهر آن آغاز کرد و آیه ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوب؛ «و هرکس شعائر خدا را بزرگ بدارد، پس همانا آنها حاکی از پرهیزگاری دلها است.» (حج: 32) حکایت از این امر دارد و در اصل از تعابیری که برای واژه «أقم» در آیه أَقِمِ الصَّلاه؛ «نماز را برپا بدار» (لقمان: 17) میتوان در نظر گرفت، همین رعایت وجوه ظاهریِ آن است. اما باید اذعان کرد که توجه و تکیه بر ظاهر، امر چندان پسندیدهای نیست. ناصر خسرو با بیتی نزدیک به همین مطلب میگوید:
گر فضل رسول از رکن و زمزم جمله برخیزد یکی سنگی بود رکن و یکی شوراب چه زمزم
ص: 114
(ناصرخسرو، ص 317)
در متون نظم و نثر عرفانی فارسی به دلیل مقتضیات عرفان و تصوف، تأکید فراوانی بر توجه به حج معنوی و دریافت حقیقت اعمال و مناسک حج شده است تا جایی که ابوالحسن هجویری صاحب «کشف المحجوب»، حقیقت حج را مشاهده حضرت دوست می داند: «پس مقصود حج نه دیدن خانه بود، که مقصود، کشف مشاهدت باشد» (هجویری، 1384، ص 484) و البته اولین نکته در این راه، نابود کردن نفس اماره است. مولوی در این باره میگوید:
حج پیاده میروی تا سر حاجیان شوی جامه چرا دری اگر شد کف پات آبله
از پی نیم آبله، شرم نیایدت که تو هر قدمی در افکنی غلغلهای به قافله
کشتی نفس آدمی لنگری است و سست رو زین دریا بنگذرد بی زکشاکش و خَله
گر نبدی چنین، چرا جهد وجهاد آمدی صوم وصلاه وشب روی، حج ومناسکوچله
(غزلیات شمس، ج 2، ص 842)
مولوی بر این باور است: پیاده رفتن به حج از اموری است که باعث بیدار شدن نفس آدمی است. البته نفسهایی که تربیت نشدهاند و فلسفه حج و دیگر عبادات، این است که نفس آدمی تزکیه شود.
همچنین مولوی در زمینه بهره مندی از حج روحانی و معنوی، نکته در خور اهمیتی را ذکر میکند وآن مسأله، این است که سفر حج باید مبتنی بر عشق و شور باشد.
بستند میان به راه، حجاج ای صوفی با صفا کجایی
ترسم نرسی به کعبه وصل ای رفته به راه ماورایی
هنگام رحیل محمل آمد بر بند اگر حریف یابی
رو در ره راه بر نهادیم تا چیست ارادت خدایی
ماییم و هوای راه عشقش زین راه بگو که در چه رایی
در نه قدم، از رهش میندیش کو راست وظیفه رهنمایی
(غزلیات شمس، ج 2، صص 1181 و 1182)
بنابراین، از میان بردن نفس و در پیش گرفتن سفری عاشقانه، میتواند مقدمهای باشد برای دریافت حج باطنی.
اما مصداق حج معنوی و باطنی از نظر شاعران، مختلف است. ناصرخسرو، نابودی از نفسانیات و خودپرستی و محو شدن در حضرت دوست را حقیقت حج میداند:
ص: 115
گفت: نی. گفتمش چو گشتی باز مانده از هجر کعبه بر دل ریم
کردی آنجا به گور، مر خود را همچنانی کنون که گشته رمیم
گفت از این باب هرچه گفتی تو من ندانستهام صحیح و سقیم
گفتم ای دوست پس نکردی حج نشدی در مقام محو، مقیم
رفته ای مکه دیده آمده باز محنت بادیه خریده به سیم
گر تو خواهی که حج کنی پس از این این چنین کن که کردمت تعلیم
(ناصرخسرو، ص 308)
مولوی نیز به دست آوردن دل انسانها را از جمله مصادیق حج باطنی و حقیقی میشمارد:
طواف کعبه دل کن اگر دلی داری دل است کعبه معنی تو گِل چه پنداری
طواف کعبه صورت، حقت بدان فرمود که تا به واسطه آن دلی به دست آری
هزار بار پیاده طواف کعبه کنی قبول حق نشود گر دلی بیازاری
(غزلیات شمس، ج 2، ص 1144)
همچنین در نظر مولوی، حج باطنی، حجی است که تنها مخصوص به ایام ذی حجه نیست، بلکه حاجی حقیقی در نظر وی همیشه در حال گزاردن حج است. البته این نوع حج، زمانی محقق می شود که انسان همواره خود را در محضر حضرت دوست ببیند و تمامی کارهایش را برای او انجام دهد.
ترک زیارتت شها دان ز خری نه بی خری زانک بجان ست متصل حج تو بی مسافتی
(همان، ص 908)
اما اثر حج باطنی و توجه به حقیقت اعمال حج، باعث میشود که کعبه نزد آدمی بیاید. مولوی با تکیه بر این باور، معتقد است حج ما، حج معنوی نیست. او میگوید:
آن نیستی ای خواجه که کعبه به تو آید گوید برِ ما آی اگر حاجی مایی
(همان، ص 964)
حافظ نیز معتقد است آنان که دایم در حج معنوی سیر میکنند، دیگر اعتنایی به حج ظاهری ندارند. او میگوید:
دل کز طواف کعبه کویت وقوف یافت از شوق آن حریم، ندارد سر حجاز
(حافظ، ص 258)
اما کسانی که اعمال و مناسک حج را انجام میدهند و از باطن و روح آن بیخبرند، به شدت مورد طعن و انتقاد قرار گرفتهاند؛ از جمله سعدی درباره کسانی که نزدیک بودن خداوند را به
ص: 116
فراموشی سپردهاند و توجه به راه دور و دراز قبله دارند، چنین میگوید:
سفر قبله دراز است و مجاور با دوست روی در قبله معنی به بیابان نرود
(سعدی، ص 508)
همچنین حافظ در باره حاجیان ظاهربین چنین سروده است:
در خرابات مغان نور خدا میبینم وین عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم
جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو خانه میبینی و من خانه خدا میبینم
(حافظ، ص 356)
3. سختی راه حج و تحمل آن
در گذشته به دلیل نبود امکانات، سفرها از یک سو با سختیهای فراوان همراه بود و از سوی دیگر مدت سفرها بسیار طولانی. راه سرزمین حجاز نیز از این قاعده مستثنی نبوده است. البته این مسأله باعث شده بود تا مکه در نظر حجاج بیت الله الحرام دست نیافتنی جلوه کند.
ساربانا جمال کعبه کجاست که بمردیم در بیابانش
(سعدی، ص 537)
اما به گفته سعدی آرزومندان کعبه، تمام سختیها و مشقتهای راه خانه دوست را عاشقانه تحمّل میکنند.
آرزومند کعبه را شرط است که تحمل کند نشیب و فراز
(سعدی، ص 529)
از طرفی دوستداران کعبه حق، درد و رنج سفر را با وصال کعبه، درمان مینمودند.
وصال کعبه میسّر نمی شود سعدی مگر که راه بیابان پر خطر گیرند
(همان، ص 495)
گر در طلبت رنجی ما را برسد شاید چون عشق حرم باشد، سهل است بیابانها
(همان، ص 407)
از دیگر مشکلات سفر حج که از پیاده رفتن حجاج به مکه حکایت دارد، خارهای مغیلان است. اما اشتیاق و عشق حرم، آنها را به چشم نمیآورد.
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور
(حافظ، ص 255)
ص: 117
جمال کعبه چنان میدواندم به نشاط که خار مغیلان، حریر میآید
(سعدی، ص 518)
مغیلان چیست تا حاجی عنان ازکعبه برپیچد خسک در راه مشتاقان بساط پرنیان باشد
(همان، ص 479)
4. استفاده از آیینها و مناسک حج برای بیان پارهای از مفاهیم عاشقانه
سفر حج در پارهای از اوقات، چنان تأثیری بر روح و جان شاعران میگذاشته است که برای بیان مفاهیم بلند عاشقانه نیز ازمناسک حج استفاده میکردهاند. به عنوان نمونه مولوی چهره مراد خویش، شمس تبریزی را به کعبه تشبیه میکند:
رخ چو کعبه نما شمس تبریزی که باشدت عوض حجهای پذیرفته
(غزلیات شمس، ج 2، ص 882)
سعدی نیز چهره معشوق را به کعبه تشبیه نموده و از این رهگذر به لطیفهای اشاره میکند و آن، اینکه همانگونه که برای رسیدن به کعبه باید بیابانها را تحمل کرد، برای رسیدن به معشوق نیز باید صبوری کرد:
سعدی اگر طالبی، راه رو و رنج بر کعبه دیدار دوست، صبر بیابان اوست
(سعدی، ص 439)
وی درجایی دیگر باتشبیه معشوق به کعبه، دست نیافتنی بودن هر دو را مورد اشاره قرار میدهد:
تو همچو کعبه عزیز اوفتادهای در اصل که هر که وصل تو خواهد جهان بپیماید
(همان، ص 513)
نتیجه گیری:
سفر دارای تأثیرات مهم روحی و جسمی است و به نوعی بر مناسبات فردی و اجتماعی آدمی تأثیر میگذارد. با توجه به آیات و احادیثی که درباره سفر در قرآن و دیگر متون دینی وجود دارد، میتوان سفر را به دو نوع مادی و معنوی تقسیم کرد؛ سفرهایی مثل سفرهای علمی، سفر آخرت، سفرهای زیارتی و ... را از جمله سفرهای معنوی وسفرهایی مانند سفرهای هجرتی، تفریحی و ... را از زمره سفرهای مادی میتوان به حساب آورد.
ص: 118
سفر حج به عنوان یکی از سفرهای معنوی و روحانی، بازتاب وسیعی در شعر فارسی یافته است که میتوان آن را در چهار محور خلاصه کرد:
1. شاعرانی چون ناصرخسرو و مولوی، نگرشی تأویلی و عرفانی نسبت به آیین و مناسک حج داشتهاند.
2. در شعر فارسی برحج باطنی و معنوی تأکید گردیده و از توجه صرف به ظاهر اعمال و مناسک حج انتقاد شده است.
3. سفر مکه با توجه به عدم امکانات در گذشته، به سختی انجام میشده و عمدهترین مشکل که در شعر فارسی نشان داده شده، دوری راه است.
4. شاعران تحت تأثیر این سفر معنوی، در پارهای از مواقع، مفاهیم بلند عاشقانه را از این منظر بیان کردهاند.