وَ عَجَّ عَلَی أَرضِ البَقِیعِ الَذِی تُرَابُهُ یَجلُو قَذَی النَّاظِر (1)
گروه دوم از مدفونین در بقیع
در آغاز این سلسله مقالات- که مربوط است به شناخت بقیع و تاریخ پر فراز و فرودش و نیز شرح حالی است از شخصیّتهای مدفون آن- گروه نخست از دفن شدگان در بقیع را به بررسی گذاشتیم. این گروه و طبقه، از یاران صادق و راستین پیامبر (ص) بودندکه درکنار آن حضرت ماندند و صداقت استواری خویش در میدانهای جهاد و مبارزه و همگامی با پیامبر (ص) را به اثبات رساندند.
از این پس به شرح حال گروه و طبقهای دیگر خواهیم پرداخت که نگارش شرح حال آنان، قدری دشوارتر است؛ چه آنکه در منابع تاریخیِ فراوانی، شرح زندگی بسیاری از یاران پیامبر آمده، لیکن با تأسف، به محلّ دفن آنان اشاره چندانی نشده و در بقیع نیز اثری ازآنان بر جای نمانده است. پر واضح استکه شمار این طبقه از یاران پیامبر (ص)، بیش از طبقه نخست و یاران صادق آن حضرت استکه در شمارههای پیشین از آنان یاد شد.
گروهی که در شمارههای آتی، به معرفی آنان میپردازیم، صحابهای هستند که پس از پیامبر (ص)، از مسیر نورانی او فاصله گرفتند و حتی برخی از آنان، جفا بر آل رسول را پیشه خود کردند و بالاخره در تاریخ، مسیر انحرافی گشودند!
تاریخ اسلام از رفتار بعضی از آنان دردهای جانفرسا به دل دارد، چه آنکه ایشان در دوران غربتِ اهل بیت، یار ظالم و معاند مظلوم شدند. گاه سکوت را گزیدند و گاه به هوای مُلک و ریاست، حقیقت را قربانی امیال درونی خود کردند و از آیات کریمه قرآن، پیرو متشابهات شدند؛ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَهِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ. (2)
تعصّب، زیغ، کژی و انحراف، تمایل به حاکمیت تبار و قبیله، قربانی کردن حقیقت، برافروختن آتش کینههای بدری و خیبری، اصالتدادن به تبار و نژاد و قبیله، به جای اصالت دادن به سفارشها و توصیههای پیامبر (ص) و ... پیشه آنان بود.
برخیشان آل پیامبر (ص) را آزردند، خاندانی که خداوند در وصفشان فرمود: (... یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً) (3) و سرانجامِ کارشان به آنجا رسید که در سال 61 پس از هجرت، آتشی در طف برافروختند و حادثهای دردناک به وجود آوردند و گلویی را که بوسه پیامبر را خاطره داشت، با خنجری از ستم و به نام خدا بریدند و خود را حقیقت! پنداشتند؛ (قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَر). (4)
اکنون به شرح حال این گروه از دفن شدگان در بقیع میپردازیم:
1. ابو هریره دوسی
در نام وی اختلاف بسیار است، بهطوری که اگر مروری به کتابهای تاریخ و حدیث داشته باشیم، خواهیم دید هرکسی، با نامی از او یاد کرده است و در مقام بررسیِ آن نامها، به شخص واحدی میرسیم که آن شخص، کسی جز ابو هریره نیست.
از ابو هریره با نامهای زیر یاد کردهاند:
1. ابو هریره بن عامر بن عبد ذی الشّری بن طریف بن عتاب بن الدوسی.
2. عبد شمس بن صخر 3. عبد تمیم 4. سعد بن حارث 5. عبد العزّی 6. ابن عتبه ابن عمرو بن عیسی بن حرب بن سعد بن ثعلبه بن عمرو بن نهم ابن دوس 7. عامر ابن عبد غنم 8. سعید بن دوس 9. عبد بن سُکَین و ...
بهجا است در این باره، به کتاب «الاستیعاب فی معرفه الصحابه»، اشارهای داشته باشیم:
«أبو هریره الدوسی، صاحب رسول الله صلّی الله علیه [وآله] وسلّم ودوس هو ابن عُدثان بن عبد الله بن زهران بن کعب بن الحارث بن کعب بن مالک بن نصر بن الأزد بن الغوث. قال خلفیه بن خیاط: أبو هریره هو عمیر بن عامر بن عبد
1- کشف الغمه، ج 1، ص 153؛ مدائح الانوار، ص 236
2- آل عمران: 7، «آنان که در قلبهایشان کژی و انحراف بود، از تشابهات پیروی کردند، به قصد فتنهجویی و تأویلی نفس گرایانه.»
3- احزاب: 33
4- آل عمران: 18
1- ابوعمرو، یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبّر، الاستیعاب فی معرفه الصحابه، ج 4، دار الجیل بیروت، 1412 ه.
2- ابن عبد البرّ، الاستیعاب، ج 4، پیشین، ص 1770
1- حیوانی است به اندازه گربه و دارای سُم.
2- محمد علی عالمی، پیغمبر و یاران، ج 1، چاپخانه علمیه قم، 1386 ق. ص 156
3- ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، فی معرفه الصحابه، ج 4، دارالجیل بیروت، 1412 ق. ص 1771
4- محمد علی عالمی، پیشین، ص 160
5- ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، پیشین، ص 1774
6- محمد علی عالمی، پیشین، ص 161
7- ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج 4، پیشین، ص 1771
1- ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج 3، دارالجیل بیروت، 1992 م، ص 37
2- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4،؛ داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1987 م، ص 302
3- محمد علی عالمی، پیشین، ص 158 به نقل از کتاب ابوهریره، ص 84
4- محمد علی عالمی، پیشین، ص 162
1- همان، به نقل از سفینه، ص 164
2- علامه محمود ابو ریه، شیخ المضیره ابوهریره، دارالمعارف مصر، بیتا، ص 200
3- سید عبدالحسین شرف الدین، ابوهریره، انتشارات انصاریان، قم، بیتا، ص 210
4- همان، ص 211
1- ابن قتیبه الدینوری، الامامه و السیاسه، ج 1، انتشارات الشریف الرضی، 1413 ق. ص 22
2- امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج 7، چاپ بیروت، 1995 م. ص 133
3- ابن قتیبه، پیشین، ص 23
4- ابن قتیبه الدینوری، الامامه و السیاسه، ج 1، انتشارات الشریف الرضی، 1413، ص 42
5- ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، پیشین، ص 43
6- همان، ص 45
1- السید علی الشهرستانی، وضوء النبی، ج 1، بیروت، 1415 مطابق 1994، ص 193
2- ابن قتیبه، پیشین، ص 49
3- السید علی الشهرستانی، وضوء النبی، ج 1، بیروت، 1415 ق. 1994 م. ص 73
4- ابن هشام، السیره النبویه، ج 1، بیروت، ص 213
5- عمر بن شبّه النمیری البصری، تاریخ المدینه المنوره، ج 1، منشورات دارالفکر، 1420 ق. 1368 ش. ص 115
1- ابن سعد، طبقات الکبری، ج 4، نشر بیروت، 1987 م. ص 24
2- محمد علی عالمی، پیغمبر و یاران، ج 5، انتشارات بصیرتی، قم. ارم، ص 272
3- عبد الزهرا مهدی، الهجوم علی بیت فاطمه، 1421 ق. بیجا، ص 118
1- همان.
2- الشیخ نجاح الطائی، زندگی اباکر و بستگانش، 1380 ش. بیجا، ص 93 به نقل از ابن سعد، طبقات.
3- مختصر تاریخ دمشق، ج 7، ص 382
4- ابن جریر طبری، پیشین، ص 86
5- ر. ک. به: قاموس الرجال و الاستیعاب.
1- محمد بن الحسن بن علی بن الحسن الطوسی، شیخ الطائفه، رسائل، بیتا، بینا، ص 129
2- السید محمد الصادق الرومانی، فقه الصادق 7، ج 19، المطبعه العلمیه، 1414 ق. ص 255
3- ابو زکریا، یحیی الدین بن شرف النووی، شرح المهذب، ج 6، دارالفکر، بیتا، ص 359
4- ر. ک. به: احمد بن علی بن حجر العسقلانی، التلخیص الحبیر، ج 5، دارالفکر، بیتا، ص 394
5- عبدالله ابن قدامه، المغنی، ج 3، دارالفکر، 1987 م. ص 235
1- محمد بن السلیمان الکوفی، مناقب امیر المؤمنین، ج 1، مجمع احیاء الثقافه، قم. 1412 ق. ص 291
2- همان.
3- همان.
4- همان. ص 513
5- همان.
6- ابو زکریا یحیی بن شرف النووی، شرح المهذّب، ج 3، دارالفکر، بیتا، ص 408
1- نصر بن مزاحم، وقعه صفین، مؤسسه العربیه الحدیثه، 1382 ق. ص 528
2- جرجی زیدان، تاریخ تمدن، ج 2، امیر کبیر، بیتا، ص 187
3- ابن اثیر، اسد الغابه، ج 2، مکتبه الاعلمی، بیروت، 1979 م. ص 293، «عن عبد الرحمن بن خارجه قال: أخبرنی ابن دهقان قال: دعانی سعدبن أبی وقاص فخرجت معه إلی البقیع وخرج بأوتاد حتی إذا جاء من موضع زاویه دار عقیل الشرقیه الشامیه، أمرنی فحفرت، حتی إذا بلغت باطن الارض ضرب فیها الاوتاد، ثم قال: إن هلکت فادللهم علی هذا الموضع یدفنونی فیه. فلمّا هلک، قلت: ذلک لولده ...»
4- ابن شبه النمیری البصری، پیشین، ج 1، ص 116