شیخ کمال الدین حسین خوارزمی1 متخلص به «حسین»، از عارفان به نام سدة دهم هجری و از اقطاب سلسلة ذهبیهاست.2 البته دو دانشمند در سدة نهم و دهم هجری، به نام «کمال الدین حسین خوارزمی» و هر دو متخلص به حسین میزیستهاند که آثار و احوال این دو، در موارد بسیاری خلط شده است. بدین تفصیل که:
اولی: «کمال الدین خوارزمی، متخلّص به حسین که در سال 840 ق. کشته شده و معروفترین اثر وی جواهر الأسرار در شرح مثنوی معنوی است.»3
دومی: «دانشمند، شیخ کمال الدین حسین خوارزمی متخلّص به حسین است که شرح حالش در کتاب جادة العاشقین آمده و همان کسی است که به عنوان بیست و ششمین قطب سلسلة ذهبیه از وی یاد میشود و در سال 18 شعبان 958ق. بعد از گزاردن حج، در شهر حلب دار فانی را وداع گفته است.»
نام این دو دانشمند در چند منبع و مصدر آمده و میان نام و آثارشان خلط شده است که باید با قرائن و شواهد از هم جدا شوند.4
شیخ حسین خوارزمی (م 958ق.) در سال 957ق. همراه با سیصد تن از مریدانش، از ماوراء النهر راهی سفر حج میشوند. گزارش این سفر و جزئیات آن، در کتاب جادة العاشقین به تفصیل درج شده که خواندنی است. با توجه به اهمیت گزارش وی در اینجا، چکیدهای از آن تقدیم میگردد:
مؤلف جادة العاشقین
مؤلف این اثر، شریف الدین حسین خوارزمی، فرزند ارشد شیخ حسین خوارزمی است. او بیش از نیم قرن در سفر و حضر ملازم پدرش بود و به وی ارادت میورزید و این اثر را بعد از پدرش، در سال 970ق آغاز و بعد از سه سال در 973ق. به پایان رسانده است. او در اشعارش «شریفی» تخلص میکرده و در مقدمة کتابش این دو بیت را سروده است که ماده تاریخ شروع آن نیز هست:
گفتمش ای ناطق شیرین کلام چیست گو مدت و تاریخ و نام
گفت بـگو جـادة العــــاشقین نـام خوش و نکته تاریخ خوش5
شریف الدین خوارزمی که در سفر حج، همراه پدرش (شیخ حسین خوارزمی) بوده، گزارش سفر حجّ وی را در فصل دهم کتابش «جادّة العاشقین»6 آورده است. وی این کتاب را حدود پانزده سال بعد از سفر پدر نگاشته و جزئیات آن سفر را آورده است. گویا ایشان سفرنامة مستقلی برای خودش نوشته بوده و این جزئیات را از روی آن آورده است.
فصل دهم کتاب که در بیان سفر حج خوارزمی است، در نسخة پاکستان، از صفحة 205 آغاز و در صفحة 288 پایان مییابد.
اکنون در این نوشته، به باز خوانی آن میپردازیم:
آغاز سفر
شریف الدین حسین مینویسد:
در سال 956 هجری جناب شیخ به قصد زیارت حرم شریف نبوی(صلی الله علیه و آله) و زیارت خانة خدا و انجام مراسم حجّ از سمرقند به طرف بخارا حرکت کرد، در حالیکه قصد خود را به هیچ یک از نزدیکان7 و فرزندان خود نگفته بود؛ (صفحة 233 نسخه).
در ابتدای سفر به زیارت مزارات اطراف سمرقند رفته، از زیارت مرقد خواجه زکریای باغی شروع کرده، سپس به منطقة یار ییلاق رفت، چند شبانه روز در آنجا اقامت گزید و در این مدّت سادات و شیخزادهها به دیدار وی میآمدند. جناب شیخ چنان از آب و هوای آن منطقه لذّت برد که گفت: عجیب است که ما در این مدّت حدود سی سال که در سمرقند بودهایم، مثل اینکه تا به حال به اینجا نیامده بودیم و اگر از اوّل با این منطقه آشنا شده بودیم، خانقاه و منازل درویشان را در اینجا بنا میکردیم. سپس به زیارت قبر خواجه محمّد بشارا و بعد از آن به زیارت قبر خواجه خاراب رفته و از راه تکاب ده خور به شهر سبز8 وارد شد.
در آن شهر مولی احمد جندی به دیدار و ملازمت جناب شیخ شتافت و در ابتدای دیدارش این رباعی را سرود که:
یا رب برهانیام ز حرمان چه شـود راهی دهیام به کوی عرفان چه شود
بس گبر که از کرم مسلمان کردی یک گبر دگر کنی مسلمان چه شـود
جناب شیخ بعد از چند روز اقامت در شهر سبز، همراه موالی و درویشان به زیارت مزارات اطراف آن شهر رفته و سپس در منزل جناب قاضی محمد شفیع که از محبّان بود، فرود آمدند.
سپس به همراه اطرافیان به جانب شهر قرشی9 روان شده، بعد از بیرون شدن از شهر سبز به برخی از موالی و اهالی شهر سمرقند که تا آنجا همراه جناب شیخ بودند، نصیحتها فرمود و امر به دوام ذکر نموده، اوراد و اذکاری به ایشان القا کرد و پس از خداحافظی، به ایشان رخصت بازگشت به سمرقند داد.
از آنجا جناب شیخ و همراهان راهی شهر قرشی شدند و از آنجا به طرف بخارا حرکت کردند.
بین قرشی و بخارا شکارگاه مشهوری بود پر از آهوان، برخی از اطرافیان جناب شیخ ارادة شکار کردند و سلطان شهر قرشی نیز با آنها همراهی کرده و سگهای شکاری نیز در پی آنها روان ساخت امّا هر چه تلاش کردند نتوانستند حتّی یک آهو شکار کنند و سگهای شکاری نیز چیزی به چنگ نیاوردند و همه متعجّب بودند و متفکّر در این امر، تا بالأخره جناب شیخ گفت: ما احرام زیارت حرمین شریفین بستهایم و شکار را بر خود و فرزندان و دراویش حرام داشتهایم.10
ورود به شهر بخارا
پس از شهر قرشی، جناب شیخ و همراهان وارد شهر بخارا شده و چند روزی در آنجا توقف نموده و درویشان و موالی و اهالی آن شهر به دیدار وی آمده و او و همراهان نیز به زیارت مزار بزرگان شهر و اطراف آن؛ مانند مزار سیف الدین باخرزی رفتند و از خانقاههای شهر و حوالی آن، مانند خانقاه فتحآباد نیز دیداری داشتند.
حرکت از بخارا به سوی حجاز
نویسنده چنین مینگارد:
روزی که جناب شیخ از شهر بخارا به طور رسمی متوجه راه بیت اللَّه الحرام شد، شیون و زاری میان درویشان و سایر مردم در افتاد و...
منزل اول
اوّلین منزل در بین راه، منطقهای بود نزدیک مزار جناب بکر حامد، در آنجا قافله در منزل شیخی از شیخ زادگان ترک به نام شیخ کوربه فرود آمد. در منزل وی، وقایعی اتّفاق افتاد؛ از جمله اینکه شخصی به نام شیخ ملک از راه روم11 آمد و از طرف خادم الحرمین وقت ـ که سلیمان رفعت نام داشت ـ برای جناب شیخ پیام آورد که شنیده وی قصد بیت اللَّه الحرام را دارد و او چشم انتظار وی است، جناب شیخ نیز از رفت و آمد در مسیر حجاز از وی پرس و جو کرد. دیگر روز، جناب شیخ متوجه شهر قراکول12 شد و دراویش را فوج فوج رخصت میداد و نصیحت و امر به دوام ذکر میکرد.
جناب شیخ و همراهان در شهر قراکول به خانقاه شیخ عبد اللَّه خوارزمی در آمدند که یکی از خلفای جناب شیخ بود و در آنجا شب هنگام مراسم سماع همراه ذکر توسط شیخ عبد اللَّه خوارزمی برگزار شد و تا سحر ادامه داشت.
ورود به خوارزم
بعد از آن، قافله بهطرف شهر خوارزم حرکت کرد و چون بهآنجا رسید عموم مردم و درویشان و حاکم آنجا به استقبال آمدند و حاکم آن دیار صورت بر پای جناب شیخ نهاد و هر چه شیخ خواست او را از این کار منع کند نتوانست. بنا به درخواست حاکم و بزرگان شهر، جناب شیخ چند روزی (حدود یک ماه) در خوارزم توقّف داشت و ماه جوزا در آنجا سپری شد و قافله از آنجا به طرف شهر وزیر و از آنجا به سراچوق رفته یازده روز در آن شهر توقّف داشت.
ورود به حاجی ترخان
سپس به شهر حاجی ترخان13 رفته و قریب یک ماه هم در آنجا توقّف داشتند. علت این توقّف طولانی این بود که خبر آمده بود گروهی (حدود چهار صد نفر) از قطّاع الطریق بین راه کمین کردهاند. قافله منتظر امن شدن راه بود تا حرکت کند و در همان شهر حاکم دستور داد تا جای منزلی که جناب شیخ و همراهان در آن فرود آمده بودند، مسجدی ساخته شود و در آن نماز جمعه هم اقامه گردد.
حرکت به طرف روم شرقی (ترکیه)
قافله از شهر حاجی ترخان به طرف شهر اضاوک که شهری بر ساحل دریا (دریای سیاه و یا به احتمال ضعیف دریاچه آرال مراد است) حرکت کرد و در آنجا نیز با استقبال مردم روبهرو شد و ازآنجا باکشتی بهآن طرف دریا (یعنی به ترکیه) رفت و در شهر قرم14 فرود آمد و ازآنجا بهآقکرمان و جانکرمان رفته که نام دو قصبه بود و مردم برای حجّ از طریق این دو قصبه به طرف قسطنطنیه (استانبول) و از آنجا به حلب و شام و از آنجا بهطرف حجاز میرفتند.
ورود به قسطنطنیه (استانبول)
پس قافلة جناب شیخ و همراهان، دوشنبه روزی، از فصل بهار سال956 هجری در شهر استانبول ترکیه (قسطنطنیه روم) فرود آمد و مورد استقبال وصف ناشدنی اکابر و سادات و مشایخ و دراویش و عموم مردم شهر قرار گرفت.
از توصیف نگارنده پیرامون استقبال و پذیرایی مردم شهر استانبول از جناب شیخ و همراهان، چنین بر میآید که در هیچ دیار دیگری آن قافله این چنین مورد اکرام قرار نگرفته بود و شاید دلیل اصلی آن، بروز و ظهور و رشد تفکّر عرفانی و صوفیگری در آن منطقه و در آن زمان بوده است.
حرکت به طرف شام و نکتهای جالب در برخورد عربستان با شیعیان
پس از چند روز توقّف در استانبول، قافله به طرف شهر انطاکیه به راه افتاد و با خواندن چاوشی از طرف مردم ودراویش بدرقه شد. در اولین منزل، جناب شیخ عبد اللطیف که از طواف حرمین شریفین به طرف ماوراء النهر باز میگشت با جناب شیخ ملاقاتی داشت و در همان مجلس ملاقات، طاقیة15 خود را از سر برداشت و بر سر جناب شیخ گذاشت. جناب شیخ گفت: ما دستاری برای طاقیة سر خود داریم، شیخ عبد اللطیف گفت: در عربستان هر کس از عجم آن طاقیه که شما دارید را بر سر نهد رافضی دانسته و او را تشنیع میکنند. جناب شیخ گفت: شنیدهای که میگویند:
در عمل کوش و هر چه خواهی پوش تــاج بـر سـر نـه و عــلم بــر دوش
ما میخواهیم این طاقیة ماوراء النهری در عربستان کسوت درویشان باشد؛ (صفحة246 نسخه).
بعد از آن، قافله در راه شام به قریة زریک رسید و مورد استقبال مردم قرار گرفت و سپس به شهر قحه که آب و هوای آن ماوراء النهری بود و در آنجا به زیارت مزار شیخ حسام الدین چلبی که منشأ ظهور مثنوی مولوی بود رفته و در همانجا قدمگاه جناب شمس تبریزی نیز مورد زیارت واقع شد.
قافله سه روز در آنجا توقّف داشت و مجالسی برگزار میشد و قاعده برگزاری آن مجالس این بود که ابتدا قرآن تلاوت میشد و سپس اشعاری از مثنوی خوانده میشد و در پی نواختن نی مراسم سماع انجام میشد؛ (صفحة 252 از نسخه).
ورود به شهر انطاکیه
پس از سه روز توقّف، قافله حرکت کرد و به شهر انطاکیه16 رسید که شهری بزرگ و دوست داشتنی و دارای آب و هوایی بس لطیف بود و به همین خاطر جناب شیخ حدود یک هفته در آنجا توقّف داشت.
قافله بعد از انطاکیه متوجه شهر خاف شد و در آنجا نیز یک منزل مانده به شهر مورد استقبال دراویش و اکابر قرار گرفت و سپس راهیِ شهر حلب شده و در منطقهای بیرون شهر به نام «باب اللَّه» در باغی آراسته و پیراسته مورد استقبال اکابر و اشراف قرار گرفت و در آنجا با شیخ علی گیلانی، مرشد و پیر اهل حلب دیدار داشت و در مسجد جامع شهر نیز مورد استقبال عموم مردم قرار گرفت.
ورود به شهر شام (دمشق)
قافلة جناب شیخ و همراهان از شهر حلب گذشت و رو به طرف شام (دمشق) نهاد و در مسیر خود از شهرهای حما و حمس عبور کرد، نزدیک شهر حما قبر برخی از صحابه از جمله خالد بن ولید است که قافله در آنجا نماز صبحی را گزارد و دراویش مراسم سماعی بر پا کردند و نیز قبر مطهّر جناب جعفر طیّار که بیرون شهر بود مورد زیارت قرار گرفت و نماز عصر نیز در آنجا بر پا شد.
با رسیدن قافله به شهر شام (دمشق) در کوک میدان منزل گرفت و در آنجا مدرسهای بود و حدود یک هفته توقّف در آنجا به طول کشید و در این ایّام حاکم شهر هم با ارادتی تمام خدمت جناب شیخ میرسید و اسباب پذیرایی را به بهترین صورت فراهم میکرد. جناب شیخ و همراهان در آن شهر گاهی به مسجد جامع اموی میرفتند و در نماز جمعه آن نیز شرکت کردند.
مؤلف مینویسد: تعریف و توصیف شام برتر از آن است که در بیان بیاید و به نقل برخی از احادیث منسوب به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در وصف شام پرداخته است.
حرکت به سوی حجاز و ورود به مدینة الرسول
قافله از شام به طرف حجاز و به قصد شهر مدینة منوّره حرکت کرد و با شوقی وصف ناشدنی طی مسیر میکرد تا آنکه آثار قبّه و بارگاه مدینة ملائک پناه از دور نمایان شد.
بـــودیم به جــــان طـــالب دیدار مدینه تــا گـشت نـمایـان در و دیــوار مـدینه
آن کیستکه در راهطلب نیست بهصد شوق از جــان و دل خــویش طـلبکار مدینه
چــون گشت نمودارعلامات وی از دور بــیخود شــــده رفتیــم بــر آثـار مدینه
در دیـــدة خـونبار نمـودار ز هـر ســـو آمـد چـو گـل و لالـه خس و خار مدینه
قرص زر و سیم از مه و خورشید فلک ساخت تـا خـشت دهــد بـر کـف معمـار مـدینه
خــوانند عــزیزان ز حــدیث انــا املـح یــوسف صفتـان بــر ســر بـازار مـدینه
روح القـدس از چـرخ برین آمده گویــا تــا زود بــه اتــمام رســد کـــار مـدینه
چـون مـنزل یـار اسـت خـدایـا و همیشه از دیــــدة اغــــیار نگــــه دار مـــدینه
بگذشـت ز حـد نـظم حـدیث تـو شرعی خـــاموش مبــادا کــه شـود عـار مدینه
(ص 268 از نسخه )
قافله وارد شهر شد و سکنی گرفت، افراد مرتب به زیارت قبر مطهّر و منوّر نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) در مسجد النبی میرفتند، گاهی شبها جناب شیخ بعد از زیارت بقعة مبارک حضرت ختمی مرتبت(صلی الله علیه و آله) در روضة مطهّر نبوی در گوشهای خلوت میکرد و سعی در برقرار کردن ارتباط معنوی با نبیّ اکرم(صلی الله علیه و آله) داشت. یکی از شاعران احوال وی را در مدینه چنین به نظم کشیده است:
ای آسـتانت قـبلهگـه جــمله راستـــان روی نــیاز خـلق بـرین خــاک آسـتان
بر خاک آستان تو هر کس نهاده روی چــون آفتاب چرخ چهارم شدش نشان
بـا صـد زبان بیان نشود شرح وصف تو بــاشد بری صفات تو از شرح و از بیان
حسّان اگر چه مدح تو میگفت در عرب مــا در عــجم ثنــای تـو داریم بر زبان
شـاها! اگـر چـه نـامه سیـاهیم از کـرم جز خط عفو تو بر خط عصیان ما مران
بر ما مگیر از کرم خویش زانکه هست فضل تـو بـینهایت و لطف تو بیکران
دور از تــو بــودهایم اسیـر غـم و الـم وقت است اگر شویم ز وصل تو شادمان
زخمیکه دارم از غم عشق تو یا رسول زاری وسوز ودرد ودل وچشم خونفشان
چــون آمــدم به درگه تو بر امید عفو مـحروم و نـا امیـد ازیـن درگـهم مران
شــرمندهایم زانــکه نداریم دسـت رس جــز تحفـه نیـاز بــرین خــاک آستان
یــا رب بــهحق شــیر خدا مرتضا علی آن بــحر عـلم و کـان سخـا شاه عارفان
یــا رب بــهحــق حضرت اولاد فاطمه بــودند هــریکــی شـه اقـلیم لا مـکان
یا رب بهحق حرمت این روضة شریف بــادا نثار خــاک درش صـد هزار جان
یا رب بهحق شیخ حسین آن شهی که اوست هــم مقتـدای عـالم و هـم مرشـد زمـان
و گاهی شیخ همراه اهل قافله و درویشان به زیارت قبور بقیع میرفت و سپس به منزل باز میگشت. وی در شهر مدینه خانة امام صادق(علیه السلام) را به عنوان منزل اختیار کرده بود.
احرام بستن اهل قافله
قافله از مدینه به طرف مکّة معظّمه روان شد و در کنار بئر علی(علیه السلام) در اولین منزل بین راه اطراق کرد. بعد توضیح میدهد که مسافت از بئر علی(علیه السلام) تا مدینه یک منزل است و بئر علی(علیه السلام) آن چاهی است که در آن راه حضرت امیر المومنین علی(علیه السلام) احداث فرمودهاند.
اکثر اهل قافله در همان مدینه احرام بستند امّا جناب شیخ و برخی از خاصّان وی در همان منزل اوّل بعد از مدینه؛ یعنی کنار بئر علی(علیه السلام) قصد احرام کردند. جناب شیخ آب تهیّه کرده و در خیمه خود غسل احرام کرد و لباس احرام پوشید (لنگی بر میان بست و بردی یمانی بر دوش انداخت) و لبیک گویان از خیمه بیرون آمد. قافله از کنار بئر علی(علیه السلام) حرکت کرد و به منطقهای که جنگ حنین درآن رخ داده بود رسید و در آن جا حوضی پر آب و کنار آن مسجدی با دو گنبد بود و هر کس از حاجیان بر حسب حال، آنجا چیزی به یادگار نوشته بود. نگارنده میگوید من نیز بیتی از جامی نوشتم.
به کعبه گر بنمایی جمال خود ما را ز خون دیده کنم لعل، ریگ بطحا را
رسیدن به مکّه معظّمه و تهیّة منزلگاه
قافله بعد از چند روز حرکت به وادی فاطمه رسید که آخرین منزل قبل از رسیدن به مکّة مکرّمه بود و از آنجا تا مکّه یک روز راه بیش نبود.
گروهی از درویشان پیشاپیش به طرف مکّه رفتند تا جهت فرود آمدن قافله منزل معیّن کنند و منزلی بس رفیع و دارای مسجد و چاه آب و حجرههای فراوان بین منزلگاه قافلههای مصر و شام و مقابل مقابر مکّه پیدا کرده بودند که شخصی آن عمارت بنا کرده و نام آن بنا را حسینیّه نهاده بود. پس با مالک آن عمارت گفتگو کرده و برای فرود قافله مهیّا شده بود.
ورود قافله به مکّة معظّمه
قافله با شوق و ذوقی توصیف ناپذیر وارد شهر مکّه شد و از حال افراد معلوم بود مورد پذیرایی معنوی از طرف صاحب خانه که محبوب دلها است قرار گرفته بودند و جاذبهای پر هیجان، افراد را در بر گرفته بود.
انجام عمره
جناب شیخ بعد از رسیدن به مسجد الحرام، شروع در طواف نمود و در هر شوطی به حجر الاسود که میرسید ابتدا در آن نگاهی خاصّ میکرد و سپس آن را میبوسید و به حرکت خود ادامه میداد. بعد از طواف به مقام ابراهیم درآمد و نماز گزارد و سپس به محل چاه زمزم رفته و از آب آن تناول کرد و بعد از آن به سعی بین صفا و مروه پرداخت و با تمام کردن اعمال عمره به حسینیّه بازگشت و پس از استراحتی کوتاه، دو باره به مسجدالحرام رفت و در آنجا به ذکر مشغول شد و روزهای دیگر نیز چنین بود که جناب شیخ برای نماز صبح به مسجد الحرام میرفت و پس از اقامة نماز به ذکر مشغول بود و سپس به حسینیّه میآمد و در میان روز همراه دیگران دوباره به مسجد الحرام میرفت و طواف میکرد.
احرام حجّ
این ادامه داشت تا آنکه ایّام عید (عرفه و عید قربان) رسید و تمام حاجیان احرام بسته سوار بر شتران از مکّه به طرف صحرای عرفات روان شدند. شریف مکّه نیز در حشمتی شاهانه با دیگر همراهانش به کوه عرفات روان شد. (صفحة 283 از نسخه)
ورود به عرفات
در عرفات ابتدا به مسجد خَیف درآمدیم که نزدیک بازار منا و ذبحگاه حضرت اسماعیل(علیه السلام) بود و آن مسجد به قدری وسیع بود که قریب ده هزار نفر جا میگرفت. مردم از عرب و عجم، از قافلههای مختلف و با مذاهب گوناگون به آن مسجد میآمدند و نماز میخواندند و میرفتند و ازدحام جمعیت در آن مسجد زیاد بود. پس از آن، خیمة جناب شیخ و همراهان در صحرای عرفات زده شد و ایشان در آن فرود آمدند.
تعداد حاجیان در آن دوره
مشهور است که در این زمان (سال 956 هجری) ششصد هزار نفر در عرفات جمع میشوند. (صفحة 285 از نسخه)
مراسم روز عرفه
در روز عرفه نماز ظهر و عصر جمع خوانده شد. همچنین نماز مغرب و عشاء. وقوف در عرفات نیز فرض است و اگر کسی بتواند قبل از غروب آفتاب خود را به آن سرزمین برساند میتواند حج را در آن سال به جای آورد. عصر روز عرفه بود که در صحرای عرفات زمزمة دل نواز دعا و مناجات حاجیان آرامشی خاص بر روح و جان میافکند و جناب شیخ نیز با گروهی از همراهان در گوشهای از آن سرزمین پر معنی به دعا مشغول بود.
مشعر و منا و اعمال حجّ
شب هنگام بعد از گذر از مزدلفه وارد مشعر الحرام شده و روز دیگر در منا رمی جمرات و دیگر اعمال حجّ همچون سایر حاجیان به جای آورده شد، و بعد از دو روز برای انجام بقیّه اعمال حجّ، به مکّه و مسجد الحرام بازگشتیم و بعد از آن، قافله بار دیگر رهسپار مدینه منوّره شد و بعد از یک توقّف سه روزه در آن شهر مقدس، راهی شام شد. شریفی شرح این سفر را با این اشعار به پایان می برد:
شــکر بـاری شریفی مسکین ساخت آسان برای اهل یقین
گـفت شـرح همه منازل حج راه بــر گشته بـر قوافل حج
نقـلهایی کــه او بیان کرده بهـر اربــاب دل عـیان کرده
غــرضی غیر ایـن نبود او را کـه مشرّف شود به رسم دعا
هر که خواند دعا طـمع دارم زانـکه مـن بندهای گنه کارم
و از جامی این قطعه را نقل نموده:
به کعبه رفتم و آنجا هوای کوی تو کردم جمال کعبه چو دیدم به صد نیاز گرفتم
دعای حلقة گیسوی مشک بوی تو کردم تـماشا بــه یـاد روی چـو ماه تو کردم
فـتاده اهـــل فـنا در مـنا بــه مناجاتند گذشته از هم فارغ من آرزوی تو کردم
پایان
پینوشتها:
1 . در برخی مصادر از وی با لقب تبادکانی هم یاد شده ولی در مصادر کهن چنین نسبتی به وی داده نشده است.
2 . ر.ک: تحفه عباسى، شیخ محمد على مؤذن عباسى (تهران، انتشارات انس تک به سفارش کتابخانه احمدى، 1381ش)، ص 180
3 . بخشهایى از اثر وى (المقصد الاقصى فى ترجمة المستقصى) با عنوان زندگى نامه دوازده امام در المقصد الاقصى فى ترجمة المستقصى به کوشش دوست گرامى ابوالفضل حافظیان در سالنامه میراث اسلامى ایران (قم، کتابخانه آیت الله مرعشى، 1377ش)، دفتر هفتم،
صص 654-579، به چاپ رسیده است.
4. زیست نامه شیخ حسین خوارزمى در مصادر زیر آمده که باید با دقت بررسى و مشخص گردد هرکدام مشخصا متعلق به کدام یک مىباشد:
اثر آفرینان 364/2 که در آن آدرس این مآخذ براى شیخ حسین خوارزمى ذکر شده است: حبیب السیر 9/4 ؛ دائرة المعارف فارسى 769/1؛ الذریعه 251/9؛ سبکشناسى 227/3 ؛ فرهنگ سخنوران ص 768 ؛ لغت نامه دهخدا ذیل عنوان «حسین خوارزمى»، مجالس النفائس ص 9 و 185؛ هدیة العارفین 315/1
در فهرست مشترک نسخههاى خطى پاکستان 846/11 نیز یاد هر دو دانشمند آمده و در آن متذکر شده که در این مصادر شرح حال آنها خلط شده است: تاریخ ادبیات ایران، سعید نفیسى 242/1 و 400 ؛ فهرست گنج بخش 2142/4 ؛ همین فهرست مشترک پاکستان 1247/3. همچنین در آن نویسنده متذکر شده که آقاى نجیب مائل هروى (دانش 4: 80) مرا به این لغزش آگاه ساختند.
5. کلمه «جادة العاشقین» به حساب ابجد برابر با 969 مىباشد ولى در تذکرهها تاریخ شروع آن را سال 970 گفتهاند و ظاهراً این بدان سبب بوده که او کتابش را بعد از زیارت حرمین شریفین (یعنى ماه ذیحجه) که آخر سال 969 بوده شروع نموده و چند روزى بیشتر از آن سال باقى نمانده بود لذا شروع تألیف را سال 970 ذکر نمودهاند ولى چون وى مقدمه آن را در همان ماه ذیحجه نوشته سال 969 را ذکر نموده است. و الله العالم.
6. این کتاب به چاپ نرسیده و نگارنده درآشنایى با این اثر مرهون دوست گرامى آقاى سید احسان عظیمى اصفهانى هستم. ایشان ابتدا نام این اثر و اهمیت آن را به بنده گوشزد کردند و تقاضاى شناسایى نسخ خطى آن را نمودند. نگارنده نیز که دلبستگى چندین ساله به آثار مخطوط دارم در صدد شناسایى نسخ خطى آن بر آمدم تا این اثر ارزشمند منتشر و به جامعه علمى عرضه گردد. در پژوهش متوجه شدم که نسخهاى از آن در کتابخانههاى ایران تاکنون شناسایى نشده و نسخههاى آن در خارج از ایران قرار دارد به مساعدت دوست گرامى آقای خواجه پیرى تصویرى از نسخهاى از آن در هند تهیه گردید و به مساعدت سرور گرامى بهروز ایمانى نسخه خطى موجود در کتابخانه گنجبخش پاکستان تهیه و تحویل آقاى احسانى جهت تصحیح گردید امید داریم که این اثر ارزشمند هر چه زودتر با تلاش های آقای احسانی منتشر گردد.
7. مسیر حرکت جناب شیخ به سرزمین وحى از ماوراء النهر به ترکیه از راه دریا و از آنجا به سوریه و از آنجا به حجاز بوده است.
8. شهر سبز: نام شهرى است در توران در نواحى سمرقند.(لغت نامه دهخدا)
9. شهرى است بین بخارا و بلخ که به ترکى قَرشى و به فارسى و عربى به آن نخشب و نسف گویند. (لغت نامه دهخدا، ذیل نخشب).
10. ظاهرا مقصود احرام معنوى است و در جاى خود مىآید که وى و اطرافیان در مدینه احرام مىبندند.
11. ظاهرا همان روم شرقى یعنى ترکیه مقصود است.
12. قراکول شهرى است در شمال چار جوى و چار جوى شهرکى است از اجزاى بخارا بر لب جیحون به خوارزم نزدیک.(لغت نامه دهخدا)
13. حاجى ترخان یا هشتر خان شهرى است از مملکت روسیه، مرکز صید ماهى بحر خزر . (لغت نامه دهخدا)
14. قرم یا کریمه ؛ شبه جزیرهاى است بر ساحل شمالى دریاى سیاه(لغت نامه دهخدا)
15. طاقیه: نوعى کلاه بلند مخروطى. (لغت نامه دهخدا)
16. شهرى در ترکیه در کنار رود اورونتس واقع در 22 کیلومترى دریاى مدیترانه. (لغت نامه دهخدا)