نوع مقاله : فقه حج
نویسنده
چکیده
موضوعات
پیشگفتار
حج، در معارف و آموزههای ادیان الهی؛ بهویژه اسلام، از جایگاهی رفیع و والا برخوردار است. در اهمیت آن همین بس که یکی از ارکان پنجگانة دین بهشمار آمده و براساس آیات و روایات و فتوای فقیهان، انکار آن موجب کفر میگردد و آنگاه که واجب شود، انجامش با تأخیر، گناه است.
حج، ابعاد و ویژگیهای مختلف دارد که هر یک در جای خود دارای اهمیت زیادی است؛ از جمله در بُعد فقهی و براساس برخی از روایات فقه حج، از دیگر واجبات، حتی نماز برجستهتر و فراگیرتر است و شاید وجه آن جامعیت حج باشد؛ زیرا دیگر واجبات، همانند نماز، روزه، خمس و طهارت، به نحوی در حج راه پیدا کرده است و ازاینرو است که زراره به امام صادق(علیه السلام) عرض میکند: مدت چهل سال از مسائل حج پرسیدم و شما پاسخ دادید...؟![1] حضرت در پاسخ فرمودند: توقع داری احکام خانهای که هزار سال قبل از خلقت آدم(علیه السلام) زیارت میشده، در مدت چهل سال تمام شود؟!
این نوشته در پی آن است که یکی از فروع فقهی حج، با عنوان «حکم حج بذلی» که مورد ابتلا و مواجه با پرسشهای زیادی است را مورد کند و کار قرار دهد.
چکیده
استطاعت در لغت
کتب لغت، «استطاعت» را به معنای قدرت و توانایی دانستهاند. استطاع مشتق از «طوع» است.
ابن منظور در «لسان العرب» ذیل همین ماده (طوع) می نویسد: و قدرت عبارت است از صفتی که انسان اگر بخواهد فعلی را انجام میدهد و اگر نخواهد ترک میکند.[2]
استطاعت در اصطلاح فقهی
عنوان و واژة استطاعت در کلمات متکلمین، فقها و اصولیون، هرکدام به معنا و مفهومی به کار رفته است:
ـ مراد متکلمین از استطاعت، همان مفهوم لغوی است؛ یعنی صفتی که انسان با آن میتواند فعلی را که بخواهد انجام دهد و یا ترک کند.[3]
ـ فقها و اصولیها در غیر باب حج، استطاعت را به معنای قدرت تکوینی بر انجام کار دانستهاند؛ مثلاً در باب صلاة گفتهاند مریض اگر استطاعت ندارد، نماز را نشسته بخواند و یا «مُضطَجِعاً عَلَی یَمِینِهِ»؛ «خوابیده بر پهلوی راست» نماز بگزارد.[4]
همچنین اگر فقها یکی از شرایط عامة تکلیف را استطاعت و قدرت دانستهاند، به همین معنا است که از آن به «قدرت عقلی» یاد میشود.
اما در مفهوم «استطاعت در حج»، حد اقل دو نظریه میان فقها وجود دارد:
الف) استطاعت و قدرتی که در وجوب حج شرط شده، «قدرت عقلی» است و دلیل آن، «قبح عقاب عاجز» است. پس بنابر حکم عقل، در موارد انتفای قدرت و استطاعت، وجوب حج به طور کلی منتفی میشود
صاحبان این نظریه، آیة (وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً) [5] را ارشاد به همین حکم عقل میدانند.[6]
ب) قدرت و استطاعتی که در وجوب حج شرط شده، قدرت خاصی است که از آن به «استطاعت شرعی» تعبیر کردهاند و آن عبارت است از توانایی انجام مناسک حج، با وجود شرایط و قیودی که شارع آنها را بیان کرده است.
در فقه، بر این اختلاف، ثمرات زیادی مترتب است؛ از جمله:
ـ بنابر نظریة اول، اگر کسی پیاده به مکه رود، حج او صحیح است، برخلاف نظریه دوم؛ زیرا وجود زاد و راحله، یکی از قیودی است که در استطاعت حج، طبق این نظریه، اخذ شده است.
ـ و طبق نظریة اول، اگر حج موجب ترک واجب دیگر شود، حج صحیح است، هر چند معصیت کرده، ولی طبق نظریة دوم، بنابراینکه عدم عذر شرعی در استطاعت اخذ شده باشد، حج صحیح نیست؛ زیرا استطاعت شرعی ـ که شرط وجوب حج است ـ وجود ندارد، هر چند استطاعت و قدرت عقلی موجود است.
ازاینرو، صاحبان نظریة دوم نسبت به شرایط و قیودی که در تحقّق استطاعت شرعی از سوی شارع اخذ شده است اختلاف کردهاند؛ مثلاً:
1. گروهی استطاعت شرعی را به مفهوم زاد و راحله دانسته[7] و گفتهاند: چون بعضی از روایات، استطاعت در آیة (وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً)[8] را به زاد و راحله تفسیر کرده است.[9] بنابراین، با داشتن زاد و راحله، استطاعت مالی محقق است.
2. بعضی افزون بر زاد و راحله، رجوع به کفایت و باز بودن راه را نیز اضافه کردهاند.[10]
3. گروه دیگر از فقها، افزون بر چهار قید یاد شده، قیود دیگری؛ همانند سلامتی بدن و وسعت وقت را هم افزودهاند.[11]
آنچه در کلام بیشتر فقها، بهعنوان ارکان تشکیل دهندة استطاعت شرعی آمده، چهار امر است که با تحقّق آنها، موضوع وجوب حج؛ یعنی «استطاعت» محقّق است:
الف) استطاعت مالی؛ یعنی امکانات مالی برای هزینة سفر، که در اصطلاح فقها با عنوان «زاد و راحله» از آن یاد میشود و همچنین هزینة زندگی همسر و نانخورهای وی در طول سفر و نیز وجود درآمدی برای ادامة زندگیِ در حد شأن پس از بازگشت از سفر که در اصطلاح فقها «رجوع به کفایت» نام دارد.
ب) استطاعت بدنی؛ که عبارت است از صحت جسم در طول سفر و توانایی انجام مناسک عمرة تمتّع و حج.
ج ) استطاعت زمانی؛ که عبارت است از وجود فرصت و زمان کافی برای انجام مناسک عمره تمتع و حج.
د ) استطاعت سربیّه (طریقی)؛ که عبارت است از باز بودن راه.
هر یک از این چهار مورد، رکنی از ارکان استطاعتاند، هر چند در خصوصیات آنها اختلاف زیادی وجود دارد و بهویژه در استطاعت مالی که از جمله موضوعات این نوشته را تشکیل میدهد و در آن بحث میشود که آیا همانگونه که مکلف اگر خودش مالک زاد و راحله و نفقه عیالاتش باشد استطاعت صدق میکند، اگر شخص دیگری این امور را بذل کند باز استطاعت مالی صادق است و با وجود دیگر شرایط، حج بر او واجب است یا نه؟ بنابراین، محل بحث و نزاع این است که استطاعت بذلی حکم استطاعت مالکی را دارد یا نه.
تقریر محل نزاع
فقها در باب «استطاعت بذلی» مباحث و پرسشهای زیادی را طرح و نظریات گوناگونی را ارائه کردهاند؛ از جمله:
1. تحقّق استطاعت، با بذل هزینههای حج؟
2. با بذلِ بخشی از هزینههای حج، استطاعت تحقّق مییابد یا خیر؟
3. آیا بذل هزینة برگشت، در تحقّق استطاعت بذلی مؤثر است؟
4. بذل هزینههای عیال در مدت حج، دخیل در استطاعت هست یا نه؟
5 . وظیفة مکلف به هنگام رجوع باذل از بذل هزینهها چیست؟
6 . با بذل هزینههای حج به بدهکار استطاعت محقّق میشود؟
7. حکم بذل هزینههای حج برای یک نفر مرد چیست؟
8 . حج با استطاعت بذلی چه تفاوتی با حج استطاعت مالکی دارد؟
9. وحدت با ذل هزینهها شرط است یا نه؟
10. حکم حج با بذل هزینههای مغصوب؟
11. رجوع به کفایت در استطاعت بذلی، مانند استطاعت مالکی شرط است یا نه؟
12. قبولِ هبة هزینههای حج، واجب است یا نه؟
13. حج با استطاعت بذلی، مجزی از حَجَّة الاسلام هست یا نه؟
گرچه هریک از مباحث بالا، به شکلی مورد ابتلا بوده و جای بحث دارد، لیکن در این نوشته، تنها از عناوین رقم 1 ، 11 ، 12 و 13 بحث میشود.
اقوال نسبت به تحقق استطاعت با بذل
فقها در این بحث نظر یکسان ندارند و اقوال مختلفی را بیان کردهاند؛ از جمله: گفتهاند:
اول اول ـ تحقق استطاعت با بذل، مطلقاً؛ اعم از اینکه بذل بنحو اباحة تصرف باشد و یا تملیک، و اعم از اینکه بذل بر باذل واجب باشد از باب نذر و یا یمین یا نه.
صاحبان این قول به ادلهای تمسک کردهاند؛ از جمله:
* الف) آیة
(وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً)[12]
تقریر استدلال: آیه دلالت دارد بر وجوب حج، با تحقق استطاعت. اطلاق آیه شامل میشود موارد استطاعت مالی بهنحو ملکیت، بذل و هبه را، و از سوی دیگر، شامل مواردی است که بذل بهنحو ملکیت باشد و یا اباحة در تصرف بر باذل واجب باشد یا نباشد.[13]
برخی از فقها، از جمله مرحوم آیت الله حکیم بر این استدلال اشکال کرده، فرمودهاند:
«گرچه آیه اطلاق دارد، استطاعت بذلی را نیز شامل میشود، لیکن در روایات استطاعت در آیه، به استطاعت ملکی تفسیر شده است.
ایشان سپس برخودش اشکال گرفته، میگوید: «بعضی از روایات اطلاق دارد نسبت به استطاعت ملکی و بذلی.»
آنگاه بر این اشکال اینگونه پاسخ میدهد: «روایات مطلق، مانند موارد دیگر، باید به روایات مقید به استطاعت ملکی تقیید شود. پس از تقیید روایات مطلقه و تفسیر استطاعت به روایات مقیده، نتیجه این میشود که استطاعت باید ملکی باشد و استطاعت بذلی وجوب حج را در پی ندارد.»[14]
مرحوم آیت الله خویی به مرحوم حکیم اشکال کرده، میفرماید: «قبول داریم که روایات دو دسته است؛ دستهای دلالت دارد بر تحقق استطاعت به زاد و راحلة ملکی، از باب اینکه لام در جملة «لَهُ زَادٌ وَ رَاحِلَةٌ» ظهور دارد در ملکیت و دستهای دیگر از روایات «مَا یَحُجُّ بِهِ» و یا «عِنْدَهُ مَا یَحُجُّ بِهِ» دارد و این دستة دوم دارای اطلاق است.
لیکن دسته دوم با دستة اول تقیید نمیشود؛ زیرا ملاک در تقیید جایی است که میان دو دسته از روایات تنافی باشد و تنافی در جایی است که:
اولاً: دو دسته روایات ناظر باشد به متعلق احکام.
ثانیاً: وحدت حکم از خارج احراز شود.
بنابراین، صرف مخالفت در موضوع از حیث «سعه» و «ضیق» مانند مورد بحث ما، سبب تنافی نیست تا نیاز به تقیید باشد.[15]
با این وصف، به نظر میرسد که سخن آیت الله حکیم موافق با واقع باشد زیرا:
با توجه به اینکه این دو دسته از روایات، در مقام تفسیر عنوان «استطاعت» هستند که در آیه آمده است، بالتبع میان این دو دسته تنافی وجود دارد؛ زیرا دستهای از روایات دلالت دارد که استطاعت تنها با زاد و راحلة مالکانه محقّق میشود و دستة دیگر دلالت دارد بر تحقّق استطاعت است، با زاد و راحلة مالکانه و یا اباحة تصرف و بذل از سوی دیگران.
مگر اینکه گفته شود حرف «لام» درجملة «لَهُ زادٌ وَ رَاحِلَةٌ» ظهور در اختصاص دارد، نه ملکیت. بنابراین، ریشة تعارض منتفی است.
البته ممکن است کسانی در تقریر استدلال بهآیه بگویند: آیه اطلاق دارد نسبت به استطاعت مالکی و بذلی.
روایات مفسّر استطاعت، با چندین تعبیر آمدهاند:
1. با عبارت «لَهُ زادٌ وَ رَاحِلَةٌ» که ظهور در ملکیت دارد.
2. با عبارت «مَا یَحُجُّ بِهِ».
3. با عبارت «عِنْدَهُ مَا یَحُجُّ بِهِ».
4. با عبارت «یَجِدُ مَا یَحُجُّ بِهِ».
جز دستة نخست؛ یعنی سه دستة آخر، اعم است از استطاعت بذلی و ملکی. بنابراین، میان دسته اول و سه دستة بعد، تعارض وجود دارد.
در استطاعت بذلی، مرجع اطلاق آیه است و موردی که بهطور قطع از اطلاق آیه خارج شده، شخصی است که نه زاد و راحلة ملکی دارد و نه اباحة تصرف و بقیه، در اطلاق آیه داخل است. پس اطلاق آیه شامل استطاعت بذلی نیز میشود. در این صورت استدلال به اطلاق آیه، برای تحقّق استطاعت شرعی به استطاعت بذلی تمام است.
* ب) سنت
روایات وارده در این باب چندین دسته است؛ از جمله:
الف) از امام(علیه السلام) در مورد مردی سؤال میشود که خود استطاعت مالی ندارد و با زاد و راحله و پول برادران دینیاش حج میگزارد، آیا چنین حجی، از حَجَّة الاسلام مجزی است یا نه؟ حضرت میفرماید: «بَلْ هِیَ حَجَّةٌ تَامَّة»؛ آری، چنین حجی کامل است.[16]
تقریر دلالت:
سند روایت صحیحه است و اما دلالت، صریح است بر مجزی بودن حجِّ با استطاعت بذلی از حجت الاسلام. بنابراین، دلالت این دسته از روایات بر مدعا تمام است.
اشکال:
برخی از فقها؛ مانند مرحوم آیت الله حکیم اشکال کرده و گفتهاند: روایت دلالت دارد بر اِجزاء حجّ بذلی از حجت الاسلام، نه بر وجوب حج به بذل زاد و راحله؛ زیرا اِجزاء از حَجَّة الاسلام؛ اعم است از وجوب، و مدّعَی وجوب حج است به بذل زاد و راحله.[17]
پاسخ:
از ظاهر روایت فهمیده میشود که حج بذلی از آن جهت مجزی از حَجَّة الاسلام است که تمام شرایط آن را دارد که از جمله شرایط، عبارت است از وجوب، چون اگر وجوب نباشد، اِجزاء لغو خواهد بود.
ب) روایاتی که دلالت دارد بر تحقّق استطاعت، با بذل زاد. این دسته روایات نیز فراواناند؛ از جملة آنها است صحیحة محمد بن مسلم که گوید:
«قُلْتُ لأَبِی جَعْفَرٍ(علیه السلام) : ... فَإِنْ عُرِضَ عَلَیْهِ الْحَجُّ فَاسْتَحْیَا؟ قَالَ: هُوَ مِمَّنْ یَسْتَطِیعُ الْحَجَّ وَ لِمَ یَسْتَحْیِی، وَ لَوْ عَلَی حِمَارٍ أَجْدَعَ أَبْتَرَ؟! قَالَ: فَإِنْ کَانَ یَسْتَطِیعُ أَنْ یَمْشِیَ بَعْضاً وَ یَرْکَبَ بَعْضاً فَلْیَفْعَل».[18]
«... محمد بن مسلم گوید: از امام باقر(علیه السلام) پرسیدم: اگر به شخصی پیشنهاد حج شود و او خجالت بکشد، حکمش چیست؟ حضرت فرمودند: این شخص مستطیع است، چرا خجالت بکشد! باید حج را انجام دهد، هر چند سوار بر الاغ برهنه و دم بریده باشد! ـ و در ادامه فرمودند: ـ اگر شخصی توان دارد بخشی از راه را پیاده و بخشی را با مرکب طی کند، باید چنین کند.»
دلالت روایت بر مدعا تمام و سند نیز صحیح است.
اشکال:
در این میان، بعضی از فقها؛ از جمله آیت الله حکیم بر دلالت روایت اشکال کرده و گفتهاند: نمیتوان به این روایات ملتزم شد؛ زیرا آنها دلالت دارند بر وجوب حج، هر چند بر روی الاغ برهنه و دم بریده و این یعنی وجوب حج هر چند موجب عسر و حرج باشد! [19]
پاسخ:
اولاً: روایت بر تحقّق استطاعت با بذل زاد و راحله تصریح دارد و دلالتش بر وجوب حج، هرچند با عُسر و حَرَج، به اطلاق است. ادلة نفی عسر و حرج، بر اطلاقِ اینگونه روایات حاکم میباشد.
ثانیاً: اگر روایتی مشتمل باشد بر بعضی از مطالبی که التزام به آن ممکن نیست، سبب نمیشود از تمام روایت رفع ید شود، بلکه به مقدار ممکن باید ملتزم شویم و عمل کنیم.
* ج) اجماع:
گروهی از فقها، افزون بر استدلال به کتاب و سنت، به اجماع نیز استدلال کردهاند؛ از جمله عاملی، نراقی و صاحب جواهر،[20] لیکن به نظر میرسد با توجه به تمامیت دلالت آیة حج و دستههای مختلفی از روایات، نوبت به اجماع نمیرسد؛ زیرا صرف نظر از اشکال صغروی، اشکال کبروی مسلّم است چراکه اجماع قطعاً مدرکی است و کاشف از قول معصوم نیست.
قول دوم: گروهی دیگر تفصیل قائل شده و گفتهاند: اگر باذل زاد و راحله را تملیک کند، حج بر شخص بذل شده (مبذوللَه) واجب میشود و اگر تصرف در زاد و راحله را مباح کند، حج واجب نمیشود؛ از جمله کسانی که بر این نظریه هستند، عبارتاند از: ابن ادریس و طباطبایی.[21]
نقد و بررسی
تفصیل پیشگفته درست نیست؛ زیرا اگر نگوییم روایات نسبت به موردی که بذل بهنحو اباحة تصرف باشد صریحتر است، دستکم اطلاق روایات قطعاً شامل هر دو صورت میشود. بنابراین، وجهی برای تفصیل وجود ندارد.
قول سوم: تفصیل میان این مطلب که «بذل بر باذل واجب باشد»؛ مثل اینکه نذر کرده و یا قسم خورده است، در این صورت استطاعت محقق میشود و میان اینکه «بذل بر باذل واجب نباشد.»
مرحومان علامة حلّی، محقق ثانی و علامه حلّی[22] در مقام استدلال فرمودهاند:
«در صورتی که بذل بر باذل واجب نباشد حج بر مبذول له واجب است و اگر بذل واجب نباشد حج هم واجب نیست؛ زیرا در صورت دوم، اگر حج واجب باشد لازمهاش تعلیق واجب بر غیر واجب میشود که باطل است.»
نقدی دیگر
این نظریه که گفتیم صحیح نیست زیرا:
اولاً: از اطلاق روایات و همچنین آیه فهمیده میشود که با بودن زاد و راحله و استطاعت، حج واجب است و فرقی نیست در اینکه بذل بر باذل واجب باشد یا نباشد.
ثانیاً: تعلیل علامه درست نیست؛ زیرا افزون بر اینکه «هیچگونه مستند عقلی و شرعی ندارد» در موارد زیادی نقض میشود؛ از جمله:
تعلیق «وجوب قصرِ نماز بر سفری که مباح است» و به عکس، «وجوب تمام بر قصد اقامة عشرة ایام، هر چند مباح باشد» و نیز «وجوب صوم معلّق است بر قصد اقامة مباح» و «وجوب انفاق بر زوجه، معلق است بر نکاح هر چند نکاح جایز باشد.»
ثالثاً: روایات، نسبت به بذل غیر واجب، اگر نگوییم دلالت بیشتر دارد، دستکم فرقی میان این دو مورد نیست؛ زیرا موارد بذل واجب بسیار کم است؛ بهگونهای که ممکن است بگوییم: روایات اگر از آن منصرف نباشد، دستکم ناظر به آن نیست.
قول چهارم: تفصیل در اینکه «بذل تعلق بگیرد به خود زاد و راحله، در این صورت حج واجب است» و میان اینکه «قیمت زاد و راحله بذل شود، در این صورت حج واجب نیست»؛ از جمله صاحبان این نظریه، شهید است که در مقام استدلال میگوید:
قدر متقین از تحقّق استطاعت با بذل، صورتی است که خود زاد و راحله بذل شود و در مورد بذل ثمن، شک در وجوب حج پیش میآید و اصل عدم وجوب است.[23]
نقد و بررسی
تفصیل یاد شده در بالا نمیتواند موافق با واقع باشد چرا که:
روایات و همچنین آیة پیشگفته، دارای اطلاق است؛ چون دستهای از روایات، با عنوان «یبذل ما یحجّ به» وارد شده واین عنوان صادق است؛ اعم از اینکه خود زاد و راحله بذل شود ویا قیمتآن.
قول پنجم: تفصیل میان اینکه «اطمینان به استمرارِ بذل تا وقت نیاز» وجود داشته باشد یا نداشته باشد، در صورت اول حج واجب است و در صورت دوم واجب نیست. این تفصیل مورد قبول بسیاری از فقهای عصر اول و عصر متأخر، مانند: عاملی (صاحب مدارک) و امام خمینی0 قرار گرفته است.[24]
به نظر میرسد این تفصیل موافق با واقع و صحیح باشد؛ زیرا:
اولاً: با عدم استمرار اطمینان به بذل زاد و راحله در طول مدتِ مراسم و نیاز، عنوان «استطاعت» صادق نیست.
ثانیاً: میتوان ادعا کرد که اطلاق آیه و روایات، از موارد «عدم اطمینان به استمرار بذل» منصرف است.
ثالثاً: در مورد «عدم اطمینان به استمرار» و یا «اطمینان به عدم استمرار» شک میکنیم در تحقّق استطاعت و وجوب حج، در چنین جایی اصل عدم وجوب است و تمسک به عموماتِ وجوب حج به بذل، تمسک به عام است در شبهة مصداقیه و این صحیح نیست. نتیجه اینکه از میان اقوال میتوان گفت قول پنجم صحیح است.
بنابراین، اگر شخصی هزینههای لازم در تمام مراسم حج را به شخص دیگر ببخشد، او (مبذول له) مستطیع بوده و حج برایش واجب است.
رجوع به کفایت
از مباحث مرتبط با این بحث این است که: آیا در استطاعت بذلی، رجوع به کفایت شرط است، همانگونه که در تحقّق استطاعت مالکی رجوع به کفایت شرط بود؟
مشهور فقها بر این باورند که رجوع به کفایت در تحقق استطاعتِ بذلی شرط نیست و در این باب، به ادلّهای تمسک جستهاند؛ از جمله:
الف) صدق استطاعت بدون رجوع به کفایت؛ در توضیح این مطلب باید گفت: از نظر عرفی، اگر شخصی چیزی را که موجب استمرار معاش زندگی است ندارد و با این حال، به او پیشنهاد شود که با مالی دیگر به حج رود، عنوان استطاعت صادق است؛ زیرا فرض بر این است که این شخص چه حج برود و چه نرود، از این حیث یکسان است؛ از اینرو، با پیشنهاد زاد و راحله مستطیع خواهد بود.
ب) اطلاق آیه و روایات؛ پر واضح است که ادلة وجوب حج با استطاعت بذلی نسبت به رجوع به کفایت مطلق است و از سوی دیگر دلیلی که رجوع به کفایت را شرعاً شرط کند، نداریم. بنابراین، مقتضای اطلاق روایات و آیه، عدم شرطیت رجوع به کفایت است.
وجوب قبول هبه
بحث دیگری که مورد گفتگوی زیاد میان فقها است، این است که: اگر کسی هزینههای حج را هبه کرد، قبول آن واجب است یا نه؟
کلمات فقها در این مسأله مختلف است؛ به نظر میرسد تا حد زیادی واضح نبودنِ صور مسأله، منشأ اختلاف گردیده است؛ زیرا مسأله دارای چندین صورت است؛ مانند:
الف) واهب در مقام هبه، اسمی از حج نبرد؛ نه به نحو تعیین و نه به نحو تخییر، بلکه مسأله را مطلق بگذارد؛ مثلاً بگوید: «فلان مبلغ را (به مقدار هزینههای حج) به تو بخشیدم» در این صورت مشهور فقها فرمودهاند قبول هبه واجب نیست.[25]
در مقام استدلال گفتهاند: استطاعت شرعی به یکی از این دو امر محقّق میشود:
1. استطاعت مالکی که عبارت است از مالکیت هزینههای رفت و آمد با شرایط دیگر.
2. استطاعت بذلی که عبارت است از بذل هزینههای حج.
فرض این است که هیچ یک از این دو امر محقق نیست؛ امر اول چون فرض این است که مکلف استطاعت مالکی را ندارد و اما دوم چون بذل و هبه به عنوان حج نبوده، بلکه مطلق بوده است. پس بذل و هبة هزینههای حج که امر دوم باشد محقق نشده است.[26]
ب) واهب در مقام هبه، حج را تعیین نکند ولیکن بهنحو تخییر تعیین کند؛ مثلاً بگوید: «این مبلغ را بخشیدم برای انجام حج و یا خرید خانه» و... .
در این صورت، دو قول اساسی نسبت به وجوب و عدم وجوب قبول هبه وجود دارد:
قول اول: «قبول واجب است»؛ زیرا عنوان استطاعت با بذل هزینههای حج صادق است و تخییر مکلف میان حج و غیر حج، مانع صدق عنوان استطاعت نیست؛ به عبارت دیگر، صدق عنوان استطاعت بذلی مشروط نیست به اینکه در کنار بذل برای حج چیز دیگری مطرح نشود.[27]
این قول مورد نقد و اشکال واقع شده است که در ضمن قول دوم بیان میشود.
قول دوم: «قبول واجب نیست»؛ زیرا:
اولاً: روایات در مواردی وارد شده که هبه به عنوان حج باشد بهنحو تعیین و صورت تخییر را شامل نمیشود؛ به عبارت دیگر، بذل و هبه برای حج و غیر حج، بذل برای جامع است و اگر بذل برای جامع واجب باشد، باید صورت اول که مطلق بود نیز واجب باشد چون در آنجا هم تخییر میان حج و امور دیگر صادق است.[28]
ثانیاً: مفهوم تخییر عبارت است از اینکه اگر «موهوب له» بخواهد آن مبلغ را در حج هزینه کند، شرطش این است که در لنگه دیگرِ تخییر هزینه نکند. پس عدم هزینه در لنگه دیگر شرط استطاعت است و تحصیل شرایط استطاعت واجب نیست؛ چون استطاعت شرط وجوب است نه واجب، و تحصیل شرایط «واجب» واجب است نه شرایط «وجوب».
ج) واهب، هزینة حج را هبه کند به عنوان اباحة تصرف در مسیر حج؛ مشهور فقها در این صورت گفتهاند قبول واجب است زیرا عنوان استطاعت بذلی محقق میشود چون روایات بذل حج اطلاق داشت نسبت به صورت تملیک و اباحه تصرف.[29]
برخی از فقها؛ از جمله شهید ثانی میگویند: قبول واجب نیست؛ زیرا قبول هبه اکتساب استطاعت است و تحصیل استطاعت واجب نیست؛ چون استطاعت از شرایط وجوب است نه واجب.[30]
لیکن این استدلال درست نیست؛ چراکه تحقق استطاعت بذلی دایر مدار عرضه و پیشنهاد بذل است که با انشای واهب محقق شده و با تحقق استطاعت، وجوب تحقق یافته است. پس از آن، قبول میشود از شرایط واجب و تحصیلِ شرایطِ واجب، واجب است به طور قطع و یقین.
د) واهب هزینههای حج را تملیک کند به عنوان انجام حج.
وجوب قبول در این صورت اوضح است از صورت سوم و اما اشکال به اینکه قبول نوعی اکتساب استطاعت است. در اینجا هم پاسخ همان است که گفتیم.
مجزی بودن حج بذلی از حَجَّة الاسلام
آیا انجام حج با استطاعت بذلی مجزی از حجت الاسلام هست یا نه؟
در این مسأله دو قول اساسی وجود دارد.
الف) مشهور فقها بر این باورند که مجزی است. بنابراین، اگر پس از انجام حج بذلی مستطیع شود واجب نیست حج انجام دهد.[31]
ب) قول دیگر این است که حج بذلی مجزی از حَجَّة الاسلام نیست، شیخ طوسی از سردمداران این نظریه است.[32]
بررسی ادلة هر یک از دو قول:
قائلان به اِجزاء، به اموری استدلال کردهاند:
1. نتیجة ضمیمه کردن دو مقدمه اِجزاء است؛ مقدمة اول، استطاعت بذلی حکم استطاعت مالکی را دارد و مصداق استطاعت در آیه است که دلالت میکند بر وجوب حج. مقدمة دوم، روایاتی که دلالت میکند حج در تمام عمر یک بار بیشتر واجب نیست. پس با حج بذلی، بار دوم، حج واجب نخواهد بود.
صاحبان نظریة دوم به این استدلال اشکال کرده، گفتهاند: اینکه گفته شده، استطاعت بذلی مانند استطاعت مالکی است، در مقام توسعه در موضوع وجوب؛ یعنی استطاعت است که در آیه آمده است.
اما اینکه حج در تمام عمر یک بار بیشتر واجب نیست، مدلول آیه نیست تا این دلیل حاکم از این حیث نیز حاکم باشد بلکه این مطلب مدلول روایات دیگر است. پس «ادلّة تحقّق استطاعت به بذل»، هیچگونه نظارتی بر «ادلة دال بر اینکه حج در تمام عمر یکبار بیشتر واجب نیست» ندارد تا از این جهت هم حج بذلی حکم حج مالکی را داشته باشد و پس از آن حج دیگری واجب نباشد.
دلیل دوم صحیحه معاویة بن عمار دلالت دارد بر اِجزاء؛ زیرا امام(علیه السلام) در پاسخ سؤال عمار که پرسیده است: مردی با استطاعت بذلی حج انجام داده، آیا از حَجَّة الاسلام مجزی است یا نه؟ فرمودهاند: «بَلْ هِیَ حَجَّةٌ تَامَّة».[33]
صاحبان نظر دوم ممکن است در پاسخ بگویند: در مقابل این روایت، دو روایت دلالت دارد بر عدم اِجزاء و وجوبِ حج در صورت استطاعت مالی؛ 1. روایت ابو بصیر 2. صحیحة فضل بن عبدالملک.[34]
امام(علیه السلام) در پاسخ فضل از امام صادق(علیه السلام) مبنی بر اینکه اگر شخصی با استطاعت بذلی حج انجام داد، آیا پس از استطاعت ملکی حج بر او واجب است یا نه؟ فرمود: «نَعَمْ، فَإِنْ أَیْسَرَ بَعْدَ ذَلِکَ فَعَلَیْهِ أَنْ یَحُجَّ».
در مقام جمع میان این دو دسته از روایات، بیانات مختلفی گفته شده است؛ از جمله:
1. روایت ابو بصیر از نظر سند ضعیف است؛ زیرا در سند، علی بن ابی حمزة بطائنی است و روایت فضل حمل میشود بر استحباب تکرار حج.
2. به فرض تحقّق تعارض، ترجیح با روایت عمار است؛ چون موافق شهرت فتوایی است و بیشک موافقت با شهرت فتوایی از مرجّحات منصوصه و مورد قبول همه است.
3. به فرض تنزّل از جمع اول و دوم، نوبت به تخییر میرسد؛ چون فرض بر این است که مرجّحی وجود ندارد. پس باز هم نتیجه این است که مجزی هست.
منابع
1. قرآن کریم.
2. لسان العرب، ابن منظور، طبع دار احیاء التراث العربی، بیروت، سنه 1408ق.
3. تصحیح الاعتقاد، شیخ مفید، طبع مکتبة الداوری، قم.
4. دلائل الصدق، محمد حسن مظفر، طبع مکتبه بصیرتی، قم.
5. مقنع، شیخ صدوق، طبع مؤسسة الامام الهادی، قم، سال، 1414
6 . معتمد العروة، تقریر درسی سید ابوالقاسم خویی، به قلم سیدرضا خلخالی، طبع العلمیه، قم، سال 1363
7 . مدارک الاحکام، سید محمد عاملی، طبع مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم، سال 1410
8 . حدائق الناضره، یوسف بحرانی، طبع مؤسسة النشر الاسلامی، قم، سال 1408
9 . النهایه، شیخ طوسی، طبع قدس محمدی، قم (بیتا).
10. عروة الوثقی، سید محمد کاظم طباطبایی، طبع مؤسسة النشر الاسلامی، قم، سال 1417
11. تحریرالوسیله، حضرت امام خمینی1 ، طبع مؤسسة النشرالاسلامی، قم، سال 1416
12. مستمسک العروة الوثقی، سید محسن حکیم، طبع دار احیاء التراث العربی، بیروت.
13. وسایل الشیعه، محمد بن الحسن حرّ عاملی، طبع مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، سال 1410
14. سرائر، ابن ادریس حلّی، طبع مؤسسة النشر الاسلامی، قم، سال 1417
15. ریاض المسائل، سید علی طباطبایی، طبع مؤسسة النشر الاسلامی، قم، سال 1412
16. تذکرة الفقها، علامة حلّی، طبع مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم، سال 1414
17. جامع المقاصد، محقق ثانی، طبع مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم، سال 1408
18. الروضة البهیّه، شهید ثانی، طبع مؤسسة دارالعلم الاسلامی و داراحیاء التراث العربی، بیروت، سال 1403
19. مسالک الافهام، شهید ثانی، طبع مؤسسة المعارف الاسلامیّه، قم، سال 1414
20. الاستبصار، شیخ طوسی، طبع، دارالکتب الاسلامیه، طهران، سال 1390
1. «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ بَابَوَیْهِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ بُکَیْرِ بْنِ أَعْیَنَ، عَنْ أَخِیهِ زُرَارَةَ، قَالَ: قُلْتُ لأَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ، أَسْأَلُکَ فِی الْحَجِّ مُنْذُ أَرْبَعِینَ عَاماً فَتُفْتِینِی؟! فَقَالَ: یَا زُرَارَةُ بَیْتٌ حُجَّ إِلَیْهِ قَبْلَ آدَمَ بِأَلْفَیْ عَامٍ! تُرِیدُ أَنْ تَفْنَى مَسَائِلُهُ فِی أَرْبَعِینَ عَاما؟!» (شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج11، ص12)
[2]. فواتح الرحموت در شرح مسلم الثبوت ، ج1، ص131
[3]. شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد ص23 ؛ مظفر دلائل الصدق، ج1، ص340
[4]. شیخ صدوق مقنع، ص121
[5]. آل عمران : 97
[6]. خوئی، معتمد العروه، ج1، ص77 ؛ عاملی، مدارک، ج7، ص37 ؛ بحرانی، حدائق، 14، ص82
[7]. علامه حلی، تذکره، ج7، ص49 ؛ طباطبایی، ریاضی، ج6 ، ص33
[8]. آل عمران : 97
[9]. شیح حر عاملی، وسایل، ج11، ص34، باب8 از ابواب وجوب الحج، ج5
[10]. شیح طوسی، النهایه، ص203
[11]. طباطبایی= ، عروة الوثقی، ج4، ص362 ؛ امام خمینی1 ، تحریر الوسیله، ج1، ص341
[12]. آل عمران : 97
[13]. نراقی، مستند الشیعه، ج11، ص48
[14]. حکیم، مستمسک العروه، ج10، ص126
[15]. خویی، معتمدالعروه، ج1، ص161
[16]. شیخ حر عاملی، وسایل الشیعه، ج11، ص40، باب 10 از ابواب وجوب حج، ح2
[17]. حکیم، مستمسک، ج10، ص125
[18]. همان، وسایل، ج11، ص39، باب 10، ج1
[19]. حکیم مستمسک، ج10، ص125
[20]. عاملی، مدارک الأحکام فی شرح عبادات شرائع الإسلام، ج7 و ص45 ؛ نراقی، مستند الشیعة فی أحکام الشریعه، ج11، ص47 و نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج17، ص261
[21]. ابن ادریس حلّی، السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، ج1، ص517 و طباطبایی، ریاض المسائل فی تحقیق الأحکام بالدلائل، ج6، ص44
[22]. تذکرة الفقها، ج7، ص72 ؛ جامع المقاصد، ج3، ص129
[23]. روضة البهیّه، ج2، ص166 ؛ سالک، ج2، ص133
[24]. مدارک الأحکام فی شرح عبادات شرائع الإسلام، ج7، ص47 ؛ مستند الشیعه، ج11، ص49 ؛ تحریر الوسیله، ج1، ص346 مسأله 30
[25]. طباطبایی، ریاض المسائل فی تحقیق الأحکام بالدلائل، ج6 ، ص45
[26]. حکیم، مستمسک العروة الوثقی، ج10، ص136
[27]. خوئی، معتمد العروه، ج1، ص168
[28]. مستمسک، ج10، ص135
[29]. مستمسک، ج10، ص135
[30]. مسالک، ج2، ص134
[31]. مستمسک، ج10، ص139
[32]. استبصار، ج2، ص143
[33]. وسایل، ج11، ص40، باب10، ح2
[34]. همان، ص57، باب 21، ح5 و باب 10، ح6