مناسک مکیه

نوع مقاله : فقه حج

نویسندگان

موضوعات


مقدمه

ملا محمد مهدی نراقی فرزند ابی‌ذر حدود سال 1128ق.[1] در نراق از بخش‌های تابعة کاشان به دنیا آمد. وی با توجه به علاقمندی به علوم حوزوی، در نوجوانی وارد حوزة علمیة کاشان شد و از محضر عالم فرزانه، مرحوم ملا جعفر بیگدلی بهره جست و از مقدمات تا خارج فقه و اصول را در کاشان فرا گرفت. وی سپس به اصفهان که آن روزها از حوزه‌های مهم و مطرح شیعه بود، هجرت کرد و از درس فقها و فلاسفه و اندیشمندان این حوزه استفاده‌های فراوان برد.

از اساتید این دورة ایشان، می‌توان از مرحوم مولی اسماعیل خواجویی م1173ق. ، مرحوم محمدبن محمد زمان کاشانی1173ق. ، مرحوم شیخ محمد هرندی م1186ق. و مرحوم آقا میرزا نصر اصفهانی م1191ق. نام برد.

مرحوم نراقی در حوزة علمیة اصفهان، هم­زمان با تحصیل و تدریس، به موعظه و ارشاد مردم نیز اهتمام ویژه داشت و علاوه برآن، با یادگیری خط و زبان عبری و لاتین، با رهبران مذهبی ادیان مناظره‌ها داشت و از مطالب موجود در کتب منتسب به پیامبران الهی، حقانیت اسلام را برای آنان اثبات می‌کرد.

ایشان پس از سال‌ها تحصیل و تدریس، از اصفهان به کاشان برگشت و در آنجا ازدواج کرد. تاریخ ازدواج این عالم بزرگوار را سال 1181ق. ذکر کرده‌اند.

وی سپس هجرت به نجف اشرف نموده، چند سالی در عراق ماند و از محضر بزرگانی چون مرحوم شیخ یوسف بحرانی (صاحب الحدائق الناضره) م1186ق. ، مرحوم شیخ محمد فتونی م1183ق. و مرحوم وحید بهبهانی م1205ق. بهره­ها برد و سپس بار دیگر به کاشان بازگشت و در این شهر استقرار یافت.

وجود پر برکت ایشان در کاشان موجب شد تا علاقمندان به علوم حوزوی و دینی به این شهر روی آورند و از خرمن پر فیض این استاد فرزانه بهره‌گیری کنند.

مرحوم نراقی چهار پسر به نام‌های ملا احمد (م1249ق.)، ملا ابوالحسن، ملا ابوالقاسم (م1256ق.)، و ملا مهدی ملقب به آقا بزرگ م1268ق. داشته و همة آن­ها از علمای به نام کاشان بوده‌اند. لیکن مرحوم ملا احمد از میان آنان برجستگی‌های خاص داشت و تألیفات فراوانی از خود به یادگار گذاشت.

آیت‌الله ملا مهدی نراقی(طاب ثراه) دارای تألیفات گرانبهایی در علوم مختلف بوده‌اند وکتاب­هایی­که در زیر می­آید، بخشی از آنها است:

1.  لوامع الأحکام 2. معتمد الشیعه 3 .  أنیس التجار 4.  أنیس الحجاج 5 . المناسک المکیه 6. صلاة الجمعه 7. تحفة رضویه 8 . تجرید الأصول 9. جامعة الأصول 10. رسالة الإجماع 11.  أنیس المجتهدین 12.  جامع الأفکار وفاقد الأنضار 13.  اللمعة الالهیة فی الحکمة المتعالیة 14.  شرح الإلهیات من کتاب الشفاء 15. قرّة العیون فی الوجود والماهیة، 16. لمعات العرشیه، 17.  الکلمات الوجیزه، 18. أنیس الحکماء 19.  أنیس الموحدین 20. توضیح الأشکال 21.  رسالة عقود أنامل 22.  المستقصی  23. المحصل 24. معراج السماء 25. جامع السعادات 26. جامع المواعظ 27.  محرق القلوب 28. مشکلات العلوم 29. نخبة البیان 30. طائر قدسی.

این عالم سترگ و وارسته در شب هشتم شعبان 1209ق. در سن 81 سالگی در شهر کاشان دیده از جهان بست و به ملکوت اعلا پیوست. پیکر مقدس این عالم عارف، پس از تشییع در کاشان، به نجف اشرف منتقل و در جوار امیرمؤمنان علی(علیه السلام)آرام گرفت.[2]

مناسک مکّیه یکی از تألیفات مرحوم نراقی است که ظاهراً تنها یک نسخه از آن با شماره 109 در کتابخانة آقای افشین عاطفی از چهره‌های اهل قلم کاشان موجود است.

در تاریخ 21/11/86  برادر فاضل و ارجمندم، جناب حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ رضا مختاری، نسخه‌ای از این کتاب را برایم ارسال نموده، خواستار  تحقیق و چاپ این رساله منحصر به فرد گردید، لیکن متأسفانه به دلیل اشتغالات فراوان، احیا و نشر آن، چند سالی به تأخیر افتاد.

اکنون خرسندم که توفیق رفیق گردید و کار برای چاپ آماده شد. مناسک مکّیه دارای نکات قابل توجهی است که به برخی از آنها اشاره می‌کنم:

1.  مرحوم نراقی علاوه بر بیان مناسک، مطالب مهمّی نیز در زمینة معرفی اماکن مکه و مدینه دارند؛ از میقات‌های قرن المنازل، یلملم، وادی عقیق، جحفه و شجره تا راه‌های مدینه به مکّه و از ارکان کعبه و مقام ابراهیم و حجر اسماعیل تا عرفات و قبرستان ابوطالب برای هر یک توضیحاتی ذکر کرده‌اند که بسیار مفید و سودمند است.

2.  در توضیحاتی که پیرامون ارکان کعبه دارند، رکن عراقی را همان رکن حجرالأسود شمرده­اند، در حالی که مشهور رکن عراقی را رکن پس از حجر می‌دانند.[3]

3.  مرحوم نراقی در سال 1188ق. به حج مشرف شده و مناسک مکّیه را در همین سفر تألیف نموده و همانجا به پایان برده‌اند. در سال تشرف ایشان به مکّه، خانة حضرت خدیجه3 و قبر آن بانو در قبرستان معلاة دارای قبه و بارگاه بوده و مردم هنگام زیارت در آن مکان نماز می‌گزاردند.

4.  فتاوی و نظریات مرحوم نراقی، در مواقعی بسیار سخت و دشوار است. ایشان ضمن ذکر نیّت‌ها در اعمال عمره و حج تمتع، می‌فرمایند:

«حاجی ... باید بداند که معنی احرام، حرام کردن اموری چند است که پیش از احرام بر او حلال بود و باید این معنی را در وقت نیت در خاطر خود بگذراند و نیز باید معنی عمره را بداند؛ یعنی در وقت نیت، هنگامی که لفظ عمره را بر زبان جاری می‌کند، متذکر شود که عمره عبارت است از پنج عملی که مذکور شد و بعد از نیّت بلا فاصله شروع کند به تلبیه گفتن...»[4]

ایشان همچنین در شروع طواف می‌فرماید:

«لازم است جزء اول بدن؛ یعنی انگشتان بزرگ پاها در برخی و بینی در برخی از مردم مقابل جزء اول حجرالاسود باشد!! عبارت اینچنین است:

... و نظر به این که مقارنت شده است و همچنین لازم است­که در ابتدای طواف جزء اول بدن، مثل انگشتان بزرگ‌ها در اکثر مردم، یا بینی در بعضی مردم مقابل جزء اول حجر الأسود باشد.»

سپس می‌افزاید:

«پس واجب است که بایستد و یکی از دو طریق را به عمل آورد تا مقارنت و مقابلة مذکورتین به عمل آید...»

آنگاه دو طریق را شرح می‌دهند که در صفحات (17 تا 21 کتاب ؟؟؟)  مشروح آن آمده است:

«حال تصور بفرمایید درآن شلوغی جمعیت، اگرکسی بخواهد جلو حجرالأسود ومحاذی آن بایستد وبخواهد انگشتان بزرگ پا یا بینی خود را با حجرالأسود تنظیم وسپس نیت کرده، طواف را آغازکند، چه به­روزش خواهد آمد وآیا اساساً چنین کاری مقدور است؟

ایشان خود به مشقتِ این کار اذعان نموده و در ؟؟؟ صفحه 19 می‌نویسد:

«... و چون که مقابل نمودن با وجود ازدحامِ بسیار و تقید اشکال دارد، لهذا باید سعی نمود که در زمین علامتی پیدا نمود که برابر جزء اول حَجَر باشد که جزء اول بدن که انگشتان بزرگ پاها است بر آن گذاشته و روانه شود!

ایشان در جای دیگر می‌گویند:

«واجب است که در وقت طواف، جمیع بدن او بیرون از خانة کعبه باشد. پس باید دست خود را داخل شاذروان نکند و به دیوار خانة کعبه نرساند و چنانچه سهواً دست خود را به دیوار خانه یا حجر اسماعیل رساند، باید از آنجا حرکت نکند تا دست خود را به نزد خود آورد و اندکی پس رود و شروع به طواف کند و اگر چنین نکند طواف او باطل است!»

مرحوم نراقی در نماز پشت مقام نیز نوشته است:

«... بهتر آن است که در برابر وسط مقام بایستد، به نحوی که قفل ضریح مقام رو به قبلة او باشد!»

5 . مرحوم نراقی= در بحث تقیه نیز اینگونه نظر داده است:

«... مخفی نماند که در وقت تقیّه باید این دو رکعت نماز را دست بسته به جا آورد و قنوت را بدون بلند کردن دست بخواند!»

به هر حال مناسک مکّیه گرچه شصت و سه صفحه بیشتر نیست لیکن محتوایی عمیق و ارزشمند دارد که شایسته است فقیهان و محقّقان، تحقیقاتی گسترده‌تر داشته، مبانی فقهی این عالم فرزانه را مستند نمایند و در اختیار علاقمندان قرار دهند.

از خداوند متعال برای آن فقیه زاهد، عالم و وارسته رحمت و رضوان الهی مسألت دارم.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله ربّ العالمین والصّلاة والسّلام على نبیّنا محمّد وآله وأصحابه أجمعین.

أمّا بعد، چنین گوید ذرّة احقر، مهدی ابن أبی‌ذر ـ عفی الله عنهما ـ که چون این بی‌بضاعت، قبل از این، رسالة مبسوطه‌ای در اعمال و مناسک حج نوشته بود، به‌سبب اشتمال آن بر اکثر اعمال و آداب مستحبه، ضبط آن بر جماعتی که بهره از علم ندارند مشکل بود، لهذا این رساله را بنا بر التماس بعضی از برادران دینی جمع نمود، در اعمال واجبة حجّ تمتع، نه قِران و إفراد؛ زیرا که واجب بر جماعتی که منزل ایشان از شانزده فرسخ بیشتر باشد، حج تمتع است و حج قِران و إفراد فرض جماعتی است که منزل ایشان در مکه کمتر از شانزده فرسخ باشد، و از برای تمامیت فایدة این رساله، قدر ضروری از زیارت پیغمبر و فاطمه و ائمه بقیع: به آن ختم نمود و چون تمام آن در مکّة معظّمه شد، آن­را به‌مناسک مکّیه مسمّی نمودم و چون حج تمتع مشتمل است بر عمرة تمتع و حج]تمتع[ لهذا این رساله مشتمل است بر دو باب و خاتمه.

باب اول:

عمرة تمتع

 

باب اول در عمرة تمتع و چون عمرة تمتع عبارت است از پنج عمل که آن، احرام است و طواف و دو رکعت نماز طواف و سعی میان صفا و مروه و تقصیر، لهذا در این باب پنج فصل است.

فصل اول در احرام

بدان که مواضعی که از جانب شرع از برای احرام عمرة تمتع مقرر شده است، پنج است:

اول: قرن المنازل است از برای اهل طائف و اصل قرن المنازل مسجدی ‌است در راه یعرج[5]  که از طائف به‌مکه می‌رود و چون حال، از آن راه تردد نمی‌شود و از راه کری[6] تردد می‌شود، لهذا در این راه، در محاذات آن مسجد، بنایی ساخته‌اند که حال، میقات است و احرام از آنجا می‌گیرند و احتیاط آن است که هرکه از راه کَری تردد می‌کند، بعد از احرام گرفتن از این بنا که ]در[حال]حاضر[، میقات است، چون به‌ أدنی الحل رسید، تجدید احرام کند که اگر آن بنا در واقع محاذی مسجدی که در راه یعرج است نباشد، خللی در احرام او نباشد و مراد از ادنی الحل، اقرب مواضع است به ‌حرم؛ یعنی موضعی­که چون از آن کسی بگذرد، داخل حرم شود و ابتدای حرم از هر سمتی، از میل‌های سفید است که از برای علامت حرم نصب کرده‌اند.

دویم: یلملم است از برای  اهل یمن و آن‌را سعدیّه نیز گویند و آن وادی‌]ای[است مشهور و معروف و در پای کوهی واقع است و اوایل آن وادی وسیع است و به‌جهت کوهی که در میان آن واقع است، دو شعبه می‌شود و هر چند در هر موضعی از این وادی احرام گرفتن جایز است، لکن بهتر آن است که در انتهای وادی وسیع که متصل است به‌کوهی که در میان وادی است و در نزدیکی آن چاه آب است، احرام گرفته شود.

سیم: وادی عقیق است، از برای اهل عراق و افضل آن ‌وادی، اوّل آن است­که «مَسْلَخْ» است و به‌جهت عراق اقرب است و بعد از آن، اوسطِ آن، که عمره است و بعد از آن، آخرِ آن، که «ذاتِ عِرْق» است و بهترینِ همة مواضع برکة شریفه است و آن مشهور است.

چهارم: «جُحْفَه» است، از برای اهل شام و آن، مسجدِ کوچکی است که تخمیناً در دو فرسخی«رابغ» واقع است و در سمت چپِ رابغ است، نسبت به کسی که از مدینه به مکه می‌رود و در سمت قبلة مسجد، به یک میدان اسب[7] تخمیناً فاصله، غدیر خمّ است.

پنجم: «ذوالحُلَیفه» است که مشتمل است بر مسجد شجره از برای اهل مدینه و ایشانی که از راه مدینه می‌روند و احوط و اقوی آن است که احرام از اصل مسجد شجره گرفته شود نه از خارج آن و اگر چه از ذوالحلیفه باشد و مسجد شجره تخمیناً در یک فرسخی مدینه است و آن فضایی است که آثار دیوار بر آن احاطه نموده است و بالفعل دیواری ندارد و در سمت چپ راه است نسبت به کسی که از مدینه به مکه می‌رود و نزدیک است به‌گود العمیق]و[وسیع که آن‌را «بئر علی» گویند و متصل به آن بئر خصوص]مخصوص[ مربّع بزرگی است که آب از آن چاه می‌کشند و به آن حوض می‌ریزند، از جهت استعمال و بنایی که متصل است به‌فضای مسجد و در سمت قبله آن است و تخمیناً نصف آن که در سمت چپ است، نسبت به کسی­که داخل شود سقف دارد، اما نصف دیگر که دیوار دارد لکن سقف ندارد و آثار سقف دارد و معلوم نیست که از مسجد باشد، پس احوط آن است که در آنجا نیز احرام بسته نشود و همچنین باید در «معرّس نبی» احرام بسته نشود و این  مسجد کوچکی است که در سمت چپ مسجد شجره است و تخمیناً یک میدان اسب از آن دور است.

و مخفی نماند که چون راه‌هایی­که از مدینة منوره به مکة مشرفه عبور می‌شود، سه راه است: یکی راه شرقی که از آن راه به مسجد شجره عبور نمی‌شود بلکه ]به[ «وادی العقیق» می‌رسد، پس هرکه از آن راه برود باید در «وادی العقیق» در موضعی که مذکور شد احرام ببندد و دیگری راه سلطانی و دیگری راه «فُرْع» و از آن دو راه به مسجد شجره عبور می‌شود؛ یعنی تخمیناً یک فرسخ از مدینه گذشته به مسجد شجره می‌رسد و بعد از شش منزل به‌رابغ می‌رسد، احرام گاه اهل سنّت است.

و تخمیناً در دو فرسخی رابغ،«جُحفه» است که یکی از مواقیت شیعه است. پس هرکه از یکی از این دو راه تردد کند، باید از مسجد شجره احرام بگیرد و با وجود اختیار جایز نیست که از آنجا احرام نبندد و در «جحفه» احرام ببندد ولیکن هرگاه به‌سبب عذری، یا فراموشی یا جهل مسأله، در مسجد شجره احرام نبندد واجب است که در «جحفه» احرام ببندد و در رابغ احرام بستن جایز نیست و با وجود قدرت، واجب است که به اصل جحفه احرام ببندد و هرگاه ممکن نشود که به اصل جحفه برود، باید در محاذی آن احرام ببندد و محاذات آن تخمیناً یک فرسخ از رابغ گذشته است و در سمت چپ راه، دیواری نصب است که آن دیوار محاذی جحفه است و اهل هر میقاتی هرگاه از طریقی عبور نمایند که به میقات طایفه دیگر برخورند، باید احرام از آنجا ببندند و هرگاه عبور از طریقی اتفاق افتد که  به هیچ یک از مواقیت برنخورد، چون طریق اهل «لحسا»[8]، باید در محاذات اقرب مواقیت به مکه احرام ببندد.

و طریق احرام گرفتن آن است که، ابتدا غسل احرام کند و نیت غسل را چنین کند که: «غسل احرامِ عمرة اسلام، عمرة تمتع می‌کنم قربة إلی الله» و بعد از آن دو جامة احرام بپوشد؛ یکی را لنگ ببندد و دیگری را به طریق ردا بر کتف افکند و احوط آن است که ردا را گره نزند اما گره زدن لنگ مانعی ندارد و باید این دو جامه دوخته نباشد و از مال حرام و مشتبه خریده نشده باشد و نجس نباشد.

و بالجمله جایز الصلاة باشد و در وقت پوشیدن نیت کند به این طریق که: «دو جامة احرام می‌پوشم در عمرة اسلام عمرة تمتع، از جهت آن‌که واجب است قربة إلی الله»، پس اگر وقت نماز فریضه باشد، نماز را به‌جا آورد و اگر وقت فریضه نباشد دو رکعت به یک سلام، یا چهار رکعت به دو سلام، یا شش رکعت به سه سلام، نماز احرام بکند و نیت چنین کند که: «دو رکعت نماز احرام عمرة اسلامِ عمرة تمتع می‌کنم از جهت آن‌که واجب است قربة إلی الله».

و در رکعت اول بعد از حمد، سورة توحید بخواند و در رکعت دویم بعد از حمد، سوره (قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ) بخواند و بهتر آن است که پس از نیت احرام، ابتدا نیت عمره کند به این طریق که: «عمره به فعل می‌آورم عمرة اسلام عمرة تمتع، از جهت آن­که واجب است قربة إلی الله»، آن­گاه نیت احرام ]کرده[و چهار تلبیه کند به این طریق که: «احرام می‌گیرم و چهار تلبیه می‌گویم در  عمرة اسلام و عمرة تمتع از جهت آن­که واجب است، تقرّب به خدا.»

و باید بداند که معنای احرام، حرام کردن اموری چند است که پیش از احرام بر او حلال بود و باید این معنی را در وقت نیت در خاطر خود بگذراند و نیز باید معنی عمره را بداند؛ یعنی در وقت نیت، در هنگامی­که لفظ عمره را بر زبان جاری می‌کند متذکر شود که عمره، عبارت است از پنج عملی که مذکور شد و بعد از نیت بلافاصله شروع کند به تلبیه گفتن و قدر واجب تلبیه بنابر اقوی این است: «لَبَّیکَ، اَلّلهُمَّ لَبَّیکَ، لَبَّیکَ لاَشَریکَ لَکَ لَبَّیکَ» و بهتر آن است که این فقره را اضافه کند: «اِنَّ الحَمدَ وَالنِّعمَةَ لَکَ وَالمُلکَ، لاَشَریکَ لَکَ».

و کسی که از مسجد شجره احرام بسته باشد، سنت است از برای او که چون به «بیدا»[9] رسد صدا را به تلبیه بلند کند و دوری«بَیْدا» از مسجد شجره تخمیناًبه‌قدر یک میل[10]  است و سنت است که در اکثر اوقات چهار تلبیه را بگوید؛ خصوصاً بعد از هر نماز فریضه و در سحرها و در وقت بیدار شدن از خواب و در حین سوار شدن بر شتر و فرود آمدن از آن و در وقت بالا رفتن بر بلندی و سرازیر شدن از آن و در وقت ملاقات کردن با سواری.

و واجب است که چون خانه‌های کعبه[11] را مشاهده کند، تلبیات را قطع کند و مشاهدة خانه‌های کعبه در وقتی است که بر بالای عقبه رود که آن­را عقبه مدنیین و عقبه سکن ابوطالب گویند و در پای آن از سمت مکه، قبرستان معلاة و ذی‌طوی واقع است و مکروه است که محرم در جواب کسی که او را صدا زند لَبَّیک بگوید و سنّت است که در جواب بگوید «یا سعد و یا خیر» و امثال این‌ها.

و مخفی نماند که چون طهارت از حَدَث و خَبَث شرط احرام نیست، پس زن حائض می‌تواند احرام بگیرد، ولیکن چون مکث حائض در مسجد حرام است، باید چون داخل مسجد شود توقف نکند، بلکه در حین راه رفتن نیت احرام کند و بدون مکث و توقف، تلبیه گویان بیرون رود.

و بر هرکه احرام بسته باشد، بیست و چهار چیز حرام است:

اول: صید کردن حیوان صحرایی]ولی[خوردن گوشت آن مانعی ندارد.

دویم: جماع و مقدمات آن؛ از بوسیدن و دست بازی کردن و ملامسه کردن و نظر به‌ شهوت نمودن، خواه با حلال باشد یا دیگری و از جمله مقدمات عقد کردن است، از برای خود یا دیگری.

سیم: استمنا است؛ یعنی طلب بیرون کردن منی به هر نحوی که باشد.

چهارم: پوشیدن رخت دوخته و آنچه به شکل رخت دوخته باشد؛ مثل زره و کپنک[12] و امثال آن، از برای مردان، و از برای زنان جایز است و همچنین جایز است از برای زنان پوشیدن رخت ابریشم بنابر اقوی و آنچه به شکل رخت دوخته نباشد؛ مانند «پاپونچی»[13] و امثال آن از برای مردان نیز مانعی ندارد، اما اگر بند یا تکمه بر آن دوخته باشد بشکافد و چون جایزاست که بر دو جامة احرام جامه‌های دیگر اضافه کند، به‌شرطی که دوخته نباشد، لهذا جایز است که بر بالای دو جامه احرام ماهوتی[14] یا احرامی مغربی یا پاپونچی بپوشد و شال و آنچه مثل آن است می‌توان بر کمر بست و بر خود پیچید، به شرطی که گره نزند و احتیاط آن است که بر سینه نبندد و واجب نیست که آنچه می‌پوشد سفید باشد، بلکه سنت است و همیان بر میان بستن مانعی ندارد؛ خواه بر روی دو جامه احرام ببندد یا زیر آن بر بدن بندد.

پنجم: پوشیدن چکمه و کفش و آنچه پشت پا را بپوشاند و پوشیدن نعلین جایز است، اگر چه دو پوسته یا سه پوسته باشد و بر طول و عرض آن هر دو تسمه باشد و کسی که قادر بر نعلین نباشد جایز است که چکمه را بشکافد به نحوی که پشت پا را نپوشاند و در پا کند.

ششم: پوشیدن سر است از برای مردان به کلاه و عمامه و امثال آن و پوشیدن دست مانعی ندارد و باید گوش را نیز نپوشاند.

هفتم: پوشانیدن روست از برای زنان و جایز است که جامه را به سر بیندازد؛ به نحوی که به رو نچسبد، همچنان که متعارف است که در پیش سر، چیزی از چوب یا لیف خرما یا مقوّا نصب می‌کند و بر روی آن جامه می­آویزند که به رو نمی‌چسبد.

هشتم: استعمال بوی خوش است، از خوردن و پوشیدن، مانند مشک و عنبر و عود و سَنْدَل[15] و امثال آن­ها و خوردن ادویة طعام؛ مانند هِل و زیره و امثال آن مانعی ندارد و احوط اجتناب است از زعفران، و آنچه از بوی خوش که در بازار مکه و مابین صفا و مروه بی‌اختیار به مشام می‌رسد مانعی ندارد و همچنین است بوی مشک و عنبری که به خانة کعبه می‌مالند.

نهم: روغن بر بدن مالیدن است خواه خوش بوی باشد یا نباشد و خوردن روغنِ خوش بو در طعام مانعی ندارد.

دهم: انگشتر در دست کردن به قصد زینت.

یازدهم: در آینه نگاه کردن به قصد زینت.

دوازدهم: حنا بستن از برای زینت.

سیزدهم: سرمه و دارویی که در او بوی خوش باشد در چشم کشیدن.

چهاردهم: موی سر و بدن جدا کردن و احتیاط آن است که در وقت وضو تخلیل[16] ریش نکند که مبادا امری از آن جدا شود.

پانزدهم: کشتن شپش و کیک[17] و امثال آن از جانوران که در بدن انسان می­باشد و انداختن آن­ها از بدن نیز جایز نیست و احوط آن است که آن­ها را از موضعی از بدن به موضعی دیگر نقل [منتقل] نکند و انداختن کنه[18] از بدن مانعی ندارد.

شانزدهم: ناخن چیدن است.

هفدهم: خون از بدن بیرون آوردن است و اگر چه به مسواک و خارانیدن بدن باشد.

هیجدهم: پوشیدن سلاح بدون ضرورت.

نوزدهم: در زیر سایة چیزی بودن است در وقت راه رفتن از برای مردان، به نحوی که آن چیز در بالای سر ایشان باشد، نه در پهلوی ایشان؛ مثل دیوار، پس جایز نیست نشستن در کجاوه‌ای[19] که سقف داشته باشد؛ یعنی بالای آن پوشیده باشد و اگر سقف آن را بردارند، نشستن در آن جایز است و اگر چه سایه چوب‌های اطراف آن به او برسد و جایز است که پیاده در سایه کجاوه رفتن، هر چند کجاوه بر بالای سر او باشد و همچنین در وقت فرود آمدن جایز است در سایه نشستنِ چیزی که در بالای سر باشد؛ مثل خیمه و امثال آن و در سایه بودن زنان مانعی ندارد، نه در وقت فرود آمدن و نه در وقت راه رفتن.

بیستم: پوشیدن زنان است زینت طلا آلاتی که عادت ایشان نباشد.

بیست و یکم: جدال است که قسم خوردن باشد؛ یعنی «لا والله» و «بلی والله»، خواه دروغ باشد یا راست، مگر از برای اثبات حق یا نفی باطل.

بیست و دوم: ارتماس یعنی سر به آب فرو بردن.

بیست و سوم: بینی را از بوی بد گرفتن.

بیست و چهارم: غسل دادن مُحرِمْ هرگاه فوت شود به کافور و حنوط کردن به کافور.

و مخفی نماناد که هرگاه مُحرم آن امور مذکورة جماع را به عمل آورد، پیش از وقوف به مشعر، باید یک شتر از برای کفاره نحر کند و مع ذلک حج او فاسد است و باید در سال آینده حج را قضا کند؛ خواه جماع را از روی عمد و علم کرده باشد یا از راه فراموشی و ندانستن مسأله کرده باشد و هرگاه بعد از وقوف به مشعر به عمل بیاورد، حج او صحیح است و در سال آینده احتیاج به قضا نیست، اما شتر را به جهت کفاره بکشد.

و هرگاه غیر از جماع از امور مذکوره را چیزی به عمل آورد، هر گاه بر سبیل فراموشی یا جهل مسأله باشد، هیچ چیزی بر او نیست؛ یعنی حج او صحیح است و کفاره بر او لازم نیست و هرگاه بر سبیل عمد و علم باشد و ضرورتی نباشد، حج او صحیح است و فعل حرام کرده است و کفاره هم باید بدهد و اگر از راه ضرورت باشد؛ مثل آن که طاقت نداشته که سر او برهنه باشد و اگر بر سر کلاه نگیرد، او را مَرَضی مثل صُداع[20] و مانند آن عارض شود در این صورت هرگاه بر سر گیرد فعل حرام نکرده خواهد بود، اما باید کفاره بدهد و کفّارة امور مذکوره مختلف است و اکثر آنچه از مُحرِم بیشتر صادر شود، مثل پوشیدن یک رخت دوخته و کلاه و عمامه بر سرگذاشتن و زیر سایه بودن در وقت راه رفتن و استعمال بوی خوش، کفارة آن یک گوسفند است و اگر رخت متعدد بپوشد، باید از برای هر یک، یک گوسفند بکشد و اگر چه آستین‌های آن­ها را داخل یکدیگر بکند و ظاهر آن است که این تعدد کفاره‌ها ]در[ صورتی باشد که رخت‌های متعدد از یک جنس نباشد؛ مثل این­که قبا و ارخالق[21] و پیراهن و زیر جامه را بپوشد، که در این صورت باید چهار گوسفند ذبح بکند و هرگاه از یک جنس باشد؛ مثل آن­که دو قبا یا دو پیراهن بپوشد، یک کفّاره کافی است و اگر آن رخت را که پوشیده است بیرون کند دوباره بپوشد، یا کلاه از سر گیرد، دوباره بر سر گیرد باعث تعدد کفاره نمی‌شود، بلکه همان یک کفاره کافی است و باید گوسفند کفاره در مکه کشته شود هرگاه احرام به حج بسته باشد که عمل دوم است از اعمال عمرة تمتع

فصل دوم در طواف

و از جمله مقدمات طواف دخول حرم است و از برای معرفت حد حرم، میل‌ها نصب کرده‌اند به این طریق که از هر راهی که به مکه عبور می‌شود، در ابتدای حرم دو میل سفید ساخته‌اند، پس چون محرم به نزد آن میل‌ها رسد، که ابتدای حرم است، سنّت است که پیاده شود و نعلین خود را به دست گیرد و در نهایت خضوع و خشوع و انکسار داخل حرم شود و چون داخل مسجدالحرام شود، باید خضوع و انکسار او بیشتر باشد و سنت است که از باب السلام داخل شود و باب السلام همان سه در است که معروف است و از سمت چپ آن نسبت به کسی که داخل مسجد شود، دو در است که در برابر طاق بنی‌شیبه[22] است و مشهور به باب انیس و از سمت راست به‌ باب الحنّاطین است که حال مشهور به‌باب «دربیه» است و بعد از دخول به مسجد، سنت است که ادعیة مأثوره بخواند و دو رکعت نماز تحیّت به‌جا آورد، پس به نزد حجرالأسود رود و آن­را در برگیرد و ببوسد و از برای هر یک از دخول حرم و دخول مکه و دخول مسجدالحرام یک غسل سنت است و هر گاه نتواند هر سه غسل را بکند، هر یک که تواند بکند.

و چون خواهد طواف کند، واجب است که وضو از برای طواف بگیرد و باید سعی کند که وضو را صحیح به جا آورد، که اگر خللی در وضو باشد طواف او بی‌صورت است و طواف او که بی‌صورت باشد، حج او نیز فاسد خواهد بود و بعد از وضو به نزد حجرالأسود رود و نیت کند، به این طریق که: «هفت شوط طواف عمرة اسلامِ عمرة تمتع می‌کنم، از جهت آن­که واجب است قربة إلی الله». پس شروع کند به طواف و باید نیت، مقارن طواف باشد و نظر به این­که مقارنت شرط است و همچنین لازم است که در ابتدای طواف جزء اول بدن، مثل انگشتان بزرگ پاها در اکثر مردم، یا بینی در بعضی مردم، مقابل جزء اول حجرالأسود باشد. پس واجب است که بایستد و یکی از دو طریق را به عمل آورد، تا مقارنت و مقابله مذکورتین به عمل آید.

طریق اول:  آنکه در برابر حَجَر بایستد و نیّت کند و مقارن نیت، خود را بگرداند؛ یعنی بعد از روبه‌روی حَجَر ایستادن و نیت کردن، جانب چپ خود را به خانه کند و جانب راست را به مسجد که روی او به زمزم باشد و از آن برابر شدن جزء اول بدن با جزء اول حجر به عمل آید. آنگاه روانه شود و چون روبه‌رو ایستادن و گردیدن از شروع رسیده، لهذا آن منافی مقارنة مذکوره نخواهد؛ زیرا که با وجود تجویز و عمل گردش مذکور، یا در حکم طواف خواهد بود با این فاصله، به‌خصوص به‌آن‌قدر، این فاصله، میان نیت و طواف معفو خواهد بود و باید برابر ایستادن او به این نحو باشد که در وقت روبه­رو ایستادن، انگشت بزرگ پای چپ یا در برابر ایستادن جزء اول حجر باشد و این شق از طریق، در واقع جمع میان دو طریق است؛ همچنان که اشاره به آن خواهد شد، یا به جزء اول حجر نرسیده باشد؛ یعنی به رکن یمانی نزدیک‌تر از جزء اول حجر باشد و طرف راست بدن در محاذات حجر باشد تا بعد از گردیدن به سمت چپ به حجر کردن برابر شدن جزء اول بدن با جزء اول حجر لازم آید و اگر چنان بایستد، در وقت محاذات که انگشت بزرگ پای چپ او، از جزء اول حجر بگذرد و به رکن عراقی که حَجر در آن نصب است؛ یعنی به جانب زمزم نزدیک‌تر شود، از جزء اول حجر بعد از گردش و سمت چپ به حجر کردن برابر شدن جزء اول بدن با جزء اول حجر لازم نمی‌آید، بلکه در این صورت جزء اول بدن در محاذات جزئی از حجر خواهد بود، که غیر جزء اول باشد، مگر این­که در وقت گردیدن به قدری پس رود که محاذات مذکور به عمل آید و این پس رفتن جایز باشد و اگر در وقت محاذات چنان بایستد که انگشت بزرگ پای چپ و طرف راست بدن او هیچ یک به حجر نرسند و همه بدن به رکن یمانی نزدیکتر از جزء اول حجر باشد، بعد از گردش او محاذات مذکوره لازم نمی­آید و جزء اول بدن به جزء اول حجر نرسیده خواهد بود، بلکه در این صورت در برابر حجر ایستادن متحقق نشده خواهد بود.

طریق دوّم: آن­که در ابتدا جانب چپ را به حجر کند و جزء اول بدن را در مقابل جزء اول حجر بدارد و آن­را از سایر اجزای بدن پیش ندارد و نیت کند و مقارن نیت روانه شود و چونکه حجرالأسود، در ازمنة سابقه شکسته شده است و حال هفده یا هیجده پارچه سنگ سیاه است که به یکدیگر وصل نموده‌اند و بر اطراف آن لاک ریخته‌اند و اطراف لاک را نقره گرفته‌اند و در سنة هزار و یکصد و هشتاد و هشت که فقیر به زیارت بیت‌الله شرفیاب گردیده، در روز چهاردهم ذیحجة سال مذکور، دو تنگه نقره که اطراف آن مطلاّ است، بر در حجر نصب نموده‌اند؛ به نحوی که همة نقره‌های سابق را و اکثر لاک‌ها را پوشانیده، لیکن قلیلی از لاک‌ها که متصل به ابتدا و اجزای حجر است، ظاهر است و بر بالای تیک‌های نقره سرب ریخته‌اند و به هر تقدیر جزء اول حجر، جزئی است از آن سنگ‌ها که به رکن یمانی نزدیک‌تر است از سایر اجزای حجر و متصل است به لاک و باید در ابتدای طواف، جزء اول بدن مقابل آن شود و چونکه مقابل نمودن با وجود ازدحام بسیار و تقیّد اشکال دارد، لهذا باید سعی نمود که در زمین علامتی پیدا نمود که برابر جزء اول حجر باشد که جزء اول بدن که انگشتان بزرگ پاها است بر آن گذاشته و روانه شود و آنچه میان مردم و بعضی از معلمین مکه، که خالی از تدبّر اند شهرت یافته، آن است که دو سنگی که در برابر حجرالأسود رو به چاه زمزم نصب کرده‌اند و یکی سفید و دیگری سرخِ اندک مایل به زردی است و ]سنگ[سفید به زمزم نزدیک‌تر است از سرخ، فاصله میان این دو سنگ برابر جزء اول حجر است و این محض اشتباه است زیرا که فاصله مذکوره تخمیناً به قدر یک قدم و نیم از جزء اول حجر دور است و در عقب آن است؛ به این معنی که فاصله به رکن یمانی نزدیکتر است از جزء اول حجر. پس کسی که جزء اول بدن خود را بر آن فاصله گذارد، هیچ یک از اجزای بدن او به حجر نرسیده خواهد بود و حقیر مکرر تحقیق نمودم و در خصوص جمعیتی اعتبار کردم، تخمیناً یک قد و نیم به‌قلیلی کمتر، از فاصلة مذکوره گذشته، برابر جزء اول حجر است. پس کسی]که[به طریق دوم عمل کند، باید یک قد و نیم تخمیناً از فاصلة مذکوره پیش‌تر آید؛ یعنی به قدر یک قدم و نیم اندکی کمتر، از ابتدای سنگ سفید بگذرد. پس نیت کند و روانه شود و طریق اول بهتر است و به اطمینان و احتیاط اقرب است و بهتر و اکمل آن است که میان دو طریق جمع کند، به این طریق که ابتدا روبه­روی حجر بایستد، به نحوی که انگشت بزرگ پای چپ آن در موضعی باشد از سنگ سفید که یک قدم و نیم تخمیناً از فاصلة مذکوره گذشته باشد، تا در برابر اول حجر باشد و نیت کند. پس بگردد و خانه را به دست چپ گیرد و دوباره نیت را متذکر شود و روانه شود و این طریق، اکمل همان شق است از طریق اول که صحیح بود، چنان‌که به آن اشاره شد.

و مخفی نیست که به نحو مذکور ایستادن؛ یعنی ملاحظة سنگ‌ها را نمودن در امثال این زمان، ممکن است که آن دو سنگ موجود است و هرگاه آن دو سنگ برداشته شوند، باید سعی نمود که از پیش خود، جزء اول بدن را برابر جزء اول حجر نمود، به این طریق اول عمل کرد؛ یعنی روبه­روی حجر ایستاد و نیت کرد و خود را گردانید تا جانب چپ برابر خانه شود و اگر العیاذ بالله حجرالاسود را دشمنی بردارد، طواف از مردم ساقط نخواهد شد، بلکه در این صورت باید در برابر رکن حجر یعنی رکن عراقی ایستاد و نیت کرد و روانه شد.

و مخفی نماند که بعضی از علما، تجویز طریق ثالثی نموده‌اند و آن این است که: جزء اول بدن را اندکی پیش­تر از جزء اول حَجَر بدارد تا بعد از حرکت، یقین حاصل شود که جزء اول بدن او به جزء اول حَجَر نرسیده است. پس نیت کند و روانه شود و این طریق خالی از اشکال نیست؛ زیرا که در این طریق نیت، مقارن اول طواف نخواهد بود، به اعتبار همان قدر که جزء اول بدن مقدم است بر جزء اول حَجَر، فاصله میان نیت و ابتدای طواف خواهد بود و تجویز این از شارع نرسیده است. بلی اگر جزء اول بدن را اندکی مقدم بدارد، از باب مقدمه، تا یقین به مقابلة مذکوره حاصل شود، شکی در صحت آن نخواهد بود، بلکه این لازم است. اما ظاهر این غیر از طریق ثالث است و بعضی علما تجویز نموده‌اند.

و واجب است­که در جمیع هفت شوط، خانه در دست ]سمت[چپ باشد، پس در مواضعی که اگر کسی به خط مستقیم حرکت کند خانه در دست ]سمت[چپ او واقع نشود بلکه در پیش او یا عقب سر او افتد، مثل برابر درهای حجر اسماعیل و برابر هر یک از ارکان، باید سعی کند که در آن مواضع به خط مستقیم راه نرود، بلکه در این مواضع بر سبیل انحنا کند به‌این طریق­که چون به محاذات ابتدا در اول حجر برسد، هر گاه از دیوار خانه دور باشد، به‌خط مستدیر به‌سوی دیوار حجر حرکت کند، به نحوی که در هر گام که حرکت کند به دیوار حجر نزدیک‌تر شود تا آن­که وقتی که به آخر درِ مذکور رسد، نزدیک به آن شود که بدن او به دیوار حجر رسد و هرگاه از دیوار خانه دور نباشد، بلکه نزدیک باشد، به نحوی که بیشتر از آن نتوان نزدیک شد، در این صورت چون به برابر حجر رسد، اندکی دوش چپ را به سمت خانه بگرداند تا خانه چپ او باشد و چون به‌حوالی ابتدای در دوم حجر رسد، به‌خط مستدیر برابر حجر دور شود، به این طریق که در هر گام که حرکت کند اندکی دورتر شود، تا آن­که وقتی که برابر آخر در حجر رسد که رکن مغربی است، غایت دور شدن او باشد و واجب است که حجر اسماعیل داخل در طواف باشد و مقام ابراهیم خارج از آن باشد؛ یعنی حجر در دست ]سمت[چپ او واقع شود و مقام در دست ]سمت[راست و باید دوری طواف کننده در جمیع جهات از خانه کعبه زیادتر از دوری مقام ابراهیم از خانة کعبه نباشد، که اگر زیادتر شود لازم می‌آید مقام داخل در مطاف شود و چونکه از مقام ابراهیم؛ یعنی از ابتدای ضریح که بر روی سنگ است تا دیوار خانه تخمیناً بیست و سه گام است، لهذا باید بیشتر از این قدر از هیچ طرف از دیوار خانه؛ یعنی از ابتدای شاذروان دور نشود و چونکه از ابتدای حجر اسماعیل که عرض دیوار حجر هم داخل باشد تا دیوار خانه، تخمیناً شانزده گام و نیم است و از حجر تا ستون‌های آهنین که انتهای مسجد است و نزدیک به مقام خضر است، تخمیناً بیست و یک گام است، لهذا باید در وقت طواف از حجر زیادتر  از شش گام دور نشود؛ زیرا که شش گام با مساحت حجر که شانزده و نیم گام است مساوی با دوری مقام است از خانه، پس چنانکه شش گام زیادتر دور شود، دوری او از خانه بیشتر از دوری مقام از خانه خواهد بود و بعضی تجویز کرده‌اند که طواف کننده به قدر دوری مقام خانه از خانه از حجر دور شود و اول اقرب و احوط است.

و واجب است که در وقت طواف، جمیع بدنِ او بیرون از خانة کعبه باشد. پس باید دست خود را داخل شاذروان نکند و به دیوار خانة کعبه نرساند و چنانچه سهواً دست خود را به دیوار خانه یا حجر اسماعیل رساند، باید از آنجا حرکت نکند تا دست خود را به نزد خود آورد و اندکی پس رود و شروع به طواف کند و اگر چنین نکند طواف او باطل است.[23]

و سنت است که در حین طواف چون به مقابل هر یک از چهار ارکان رسد، خصوص رکن یمانی و عراقی به نزد آن رود و آن را در بر گیرد و ببوسد و چون به مقابل مستجار رسد به نزد او رود و حوائج خود را طلب کند و باید در وقت رفتن به نزد هر یک از ارکان و مستجار، موضعی را که از آنجا مفارقت کرده، نشان کند که چون از بوسیدن ارکان فارغ شود به همان موضع رجوع کند و چنانچه به همان موضع رجوع نکند، بلکه به موضعی رجوع کند که اندکی بیشتر از موضع مفارقت باشد، طواف او بی صورت است و چنانچه شک در آن موضع داشته باشد باید به قدری پس رود که یقین او حاصل شود که از آن موضع نگذشته است و از برای بی وقوف[24] بهتر آن است که به نزد ارکان و مستجار رفتن را ترک کند و هرگاه خواهد این فضیلت را دریابد در طواف مستحب به عمل آورد.

و رکن عراقی همان است که حجرالأسود در آن منصوب است و چون طواف کننده، که خانه در سمت چپ آن است در حین طواف از آن بگذرد، به رکن شامی می‌رسد و از آنجا به رکن عراقی رجوع می‌کند و مستجار قریب به رکن یمانی است، از سمتی از خانه که در مابین رکن یمانی و رکن مغربی است و آن در مقابل در خانه است و به قدری که درِ خانه از زمین مرتفع است مستجار نیز از زمین به آن قدر مرتفع است و آن تخمیناً نُه شبر[25] است و به‌قدری که درِ خانه دور است از رکن حجر الأسود و مستجار به آن قدر از رکن یمانی دور است و آن تخمیناً دو شبر و نیم است، و همین قدر که ما بین درِ خانه و رکن عراقی است، عبارت است از حطیم و به‌قدری که عرض در خانه است که هشت شبر باشد، عرض مستجار نیز به آن قدر است که آن عبارت است از دو سنگ بزرگ و یک سنگ کوچک که تخمیناً نصف یکی از آن دو سنگ می­شود و در انتهای آن که به‌جانب رکن مغربی است، سنگ سرخ سماق[26] مُدوّری در زمین نصب نموده‌اند و طول آن به قدر طول در خانه است و از آنچه مذکور شد معلوم شد که در وقت طواف در برگرفتن اصل مستجار ممکن نیست. پس مراد از ]در[ برگرفتن مستجار، در برگرفتن آن چیزی است از دیواری که در تحت آن است و عرض آن و دوری آن از رکن یمانی به قدر عرض مستجار و دوری آن است از رکن یمانی و این قدر را ملتزم گویند و ابتدا طرف آن که در جانب رکن مغربی است، محاذی همان سنگ سماق مدوّری است که در زمین نصب است وآنچه مذکور شد از رفتن به نزد ارکان در وقت طواف و بوسیدن و در برگرفتن همة آن­ها در صورتی است که تقیّد نباشد و با وجود تقیّد باید به نزدیک رفتن رکن مغربی و شامی را ترک کند و چون به مقابل هر یک رسد اشاره به آن کند و بسم الله واللهُ اکبر بگوید و از آنجا بگذرد.

و باید شوط هفتم ختم شود به موضعی که از آنجا شروع به طواف کرده بود؛ یعنی باید آخر شوط هفتم در موضعی باشد، که جزء اول بدن مقابل جزء اوّل حجرالأسود باشد و احتیاط اندکی بیشتر رود.

و مخفی نماند که چون صحت طواف موقوف بر طهارت است، لهذا هرگاه زن پیش از طواف حایض شود یا وضع حمل او شود؛ پس اگر داند که اگر صبر کند تا از حیض یا نفاس پاک شود، وقت وقوف عرفات و مشعر نمی‌گذرد، باید صبر کند تا از حیض یا نفاس پاک شود، پس طواف و باقی اعمال عمره را به‌جاآورد و بعد از آن احرام به‌حج بگیرد و اگر صبر کند تا پاک شود وقت وقوف عرفات و مشعر بگذرد در این صورت باید عدول به حج افراد کند؛ یعنی ابتدا احرام به حج بگیرد و نیت چنین کند: احرام به حج افراد می‌گیرم از جهت آن‌که واجب است قربة إلی الله، پس به عرفات رود، وقوف به عرفات به‌جا آورد و بعد از آن به مشعر و منا رود و اعمال مشعر و منا را به‌جا آورد و بعد از آن، به مکه رود، پس اگر پاک شده باشد، طواف و باقی اعمال حج را به‌جا آورد و بعد از آن عمرة مفرده بکند و اگر هنوز پاک نشده باشد، صبر کند تا پاک شود و طواف و باقی اعمال حج را به‌جا آورد و بعد از آن عمرة مفرده بکند و نیت هر یک از اعمال حج افراد مثل نیت آن عمل در حج تمتع است، مگر این‌که در اینجا به‌جای حج تمتع حج اِفراد می‌گوید و در عمرة مفرده به‌جای عمرة تمتع عمرة مفرده می‌گوید و هرگاه زن بعد از چهار شوط حایض شود، طواف او صحیح است و باید از آنجا قطع کند و بعد از به‌جا‌آوردن باقی اعمال و پاک شدن، تتمه طواف را به‌جاآورد و زن مستحاضه در حکم پاک است و حج تمتع او صحیح است، به‌شرطی که عمل استحاضه از غسل و وضو را به‌جا آورد.

فصل سیم: در دو رکعت نماز طواف

که عمل سیم است، از اعمال عمرة تمتع.

بدانکه بعد از فراغ از طواف واجب، به مقام ابراهیم رَود ]برای خواندن[ دو رکعت نماز طواف و مراد به مقام ابراهیم، همین سنگی است که معروف است و بر فوق آن ضریح چوبی[27] است و در میان بنا وقبّه‌ای است که معروف و مشهور است و بنایی که بر آن واقع است، شرعاً از آن خارج است و اگر چه عرفاً اطلاق مقام بر آن می­شود و باید این دو رکعت نماز را در اصل مقام بکند، یا در عقب آن و چون در اصل مقام در این زمان ممکن نیست، به اعتبار این که در آن قبّه بسته می‌باشد، لهذا باید در عقب مقام نماز کرد و مراد از عقب آن، هر موضعی است که عرفاً آن­را عقب مقام بگویند و ظاهر آن است که از نزد درِ مقام، تا طاق بنی شیبه عرفاً داخل در خلف مقام باشد و زیادتر داخل نباشد و هرگاه در عقب مقام نماز کند بهتر آن است که در برابر وسط مقام بایستد؛ به نحوی­که قفل ضریح مقام رو به قبله او باشد و جایز نیست که این دو رکعت نماز را در جانب راست و چپ مقام به‌جاآورد، مگر در وقتی­که ازدحام بسیار باشد و در عقب مقام جا نباشد و نیت این نماز را چنین کند که: «دو رکعت نماز طواف عمرة اسلامِ عمرة تمتع می‌کنم از جهت آنکه واجب است قربةً إلی الله» و در این نماز مخیّر است میان جهر و إخفات؛[28] یعنی می‌تواند حمد و سوره را بلند بخواند و می‌تواند آهسته بخواند و باید سعی بلیغ به عمل آورد در تصحیح واجبات این نماز، که حمد و سوره و رکوع و سجود و تشهّد و سلام آن درست باشد و در إعراب غلطی واقع نشود و حروف از مخارج ادا شود و تشدید را ظاهر کند و مدّ متصل را ادا کند و بالجمله باید قرائت او صحیح باشد و چنانچه قرائت صحیح نباشد، باید حمد و سوره و تشهّد و سلام را در نزد شخصی­که عارف به‌قرائت باشد صحیح کند و چنانچه قرائت او صحیح نباشد، یا واجبی از واجبات این نماز را درست به عمل نیاورد، یا وضوی او صحیح نباشد، نماز او بی صورت خواهد بود و هرگاه این نماز بی صورت باشد، حج او فاسد خواهد بود و به‌علاوه این اشکال لازم خواهد آمد، در بیرون آمدن او از احرام بلکه این فساد و اشکال لازم می­آید از برای هر کسی که مسائل واجب حج را از مجتهد حیّ یا از کتاب او اخذ کرده باشد؛ زیرا که شبهه نیست کسی­که عبادتی را به‌جا می‌آورد، باید مسائل آن را بداند و تقلید علمای اموات خالی از اشکال نیست و اعتماد به قول بعضی از معلّمین که در مکه معظمه، متوجه یاد دادن مناسک حجاج می‌باشند، بدون علم داشتن به عدالت و فقاهت ایشان بی صورت است. پس طریق دانستن مسائل از برای کسی که مجتهد نباشد، منحصر است به این­که مجتهد حیّ به او بگوید، یا از کتاب او اخذ کند. بلی هرگاه مجملاً از مجتهد یا از کتاب او اخذ کند اما به تفصیل نداند و بعد از آن، تفصیل آن‌را در هر یک از مواضع، از بعضی معلمین بشنود به‌نحوی که آنچه بشنود به خاطر او آید که مجمل آن­را شنیده است، مانعی نخواهد داشت و اعمال او صحیح خواهد بود؛ زیرا که از شنیدن آن مجمل از مجتهد یا کتاب او، آنچه قدرِ لازم است، به عمل آمده است و مخفی نماند که در وقت تقیه باید این دو رکعت نماز را دست بسته به‌جا آورد و قنوت را بدون بلند کردن دست بخواند و کسی که قادر بر تصحیح قرائت نباشد و نتواند قرائت خود را درست کند، علاج او منحصر است به اینکه این دو رکعت نماز را اقتدا کند به شخصی که عادل باشد و مسائل خود را به‌طریق شرعی اخذ کرده باشد و قرائت او صحیح باشد.

 

فصل چهارم: در سعی میان صفا و مروه

که عمل چهارم از اعمال واجبه عمره حج تمتع ]است[.

بدان­که بعد از فراق از دو رکعت نماز طواف، باید به نزد حجرالأسود رود و آن­را در برگیرد و ببوسد و بعد از آن به نزد چاه زمزم رود و یک دلو آب، یا دو دلو آب بکشد و قدری را بخورد و قدری را بر بدن و سر بریزد و آب زمزم به نیت حصول هر حاجت و مطلبی آشامیده شود، آن مطلب روا می‌شود؛ همچنان‌که از احادیث رسیده. بعد از آن، از باب الصّفا به‌جانب صفا رود و باب الصفا پنج دری است که مشهور است و در برابر مابین رکن یمانی و رکن عراقی واقع‌اند و سنت است که زمانی در آنجا مکث کند و مشغول ذکر و دعا شود و ادعیه‌ای که مأثوره است بخواند و بعد از آن، متوجه سعی شود و بهتر آن است که ابتدا در پایة چهارم کوه صفا بایستد و نیت کند و بعد از آن به‌زیر آید و پاشنة پا را به پایة اول متصل کند و باز تجدید نیت کند و نیت چنین کند که: «هفت شوط سعی میان صفا و مروه می‌کنم در عمرة اسلامِ عمرة تمتع از جهت آن‌که واجب است قربة إلی الله» و بعد از نیت روانه شود به کوه مروه تا موضعی که انگشتان پاهای او متصل به مروه شود. پس برگردد و پاشنة پا را متصل به کوه مروه کند و به‌جانب کوه صفا روانه شود، تا جایی که انگشتان پای او متصل به کوه صفا شود. پس باز برگردد و پاشنه پا را متصل به کوه صفا کند و به‌جانب مروه روانه شود و همچنین کند تا هفت شوط تمام شود و از صفا به مروه رفتن یک شوط حساب می‌شود و از مروه به صفا یک شوط و شوط هفتم به مروه ختم می‌شود.

و مخفی نماند که حال در موضعی که مشهور به صفا و مروه ]می‌باشد[کوهی است، لیکن نظر به ارتفاعی که دارند، معلوم می‌شود که ابتدا دو تل بوده است و به جهت آن­که بعضی از هر یک از دو تل را تسویه[29] نموده‌اند و بر بالای آن خانه ساخته‌اند وضع آن تغییر یافته است و پایة اول صفا حال با خاک مساوی است، باید این را بداند که در وقت نیت و غیر آن پایة دوم را به اول اشتباه نکند و سنت است که در مابین دو مناره که در میان صفا و مروه واقع‌اند هروله کند؛ یعنی به نحوی راه رود که حد وسط باشد، میان دویدن و راه رفتن متعارف، مثل دویدن شتر و گرگ.

در وقت هروله بگوید: «رَبِّ اغفِر لِی وَارْحَمْ وَ تَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمْ وَاَنْتَ الأعزُّ الأکْرَم» و در طرف دو مناره، به تانّی[30] راه رود و استحباب هروله از برای مردان است نه زنان.

فصل پنجم: حدّ  تقصیر

که عمل پنجم است از اعمال واجبه عمرة تمتع، که به آن، عمره تمام می‌شود.

بدان­که بعد از فراغ از سعی، واجب است تقصیر و مراد از تقصیر آن است که، اندکی از موی سر یا بدن ]را[ بچیند یا بعضی از ناخن‌های خود را بچیند و واجب است نیت به این طریق که: «تقصیر می‌کنم از جهت مُحلّ شدن از احرام عمرة اسلام عمرة تمتع از جهت آن­که واجب است قربة إلی الله» و در این تقصیر سر تراشیدن جایز نیست و بعد از تقصیر حلال می‌شود بر او جمیع آنچه به‌سبب احرام بر او حرام شده بود مگر سر تراشیدن.[31] بلی، سنت است که رخت دوخته نپوشد و شبیه به‌ محرمان باشد که احرام به حج بگیرد.

باب دوم:

حج تمتع

اعمال واجبة حج تمتع

باب دوم در اعمال واجبة حج تمتّع و آن سیزده عمل است و چونکه این سیزده عمل عبارت است از: احرام و وقوف به عرفات و وقوف به مشعر و رمی جمرة عقبه ]در روز دهم ذیحجه[و قربانی‌کردن و سر تراشیدن یا تقصیر در منا در مرتبة اول و طواف حج و دو رکعت نماز آن و سعی میان صفا و مروه و طواف نساء و دو رکعت نماز آن در مکه و بیتوته شب‌های ایام تشریق و رمی سه جمره در ایام تشریق در منا در مرتبة دوم، لهذا ما هر یک از احرام و وقوف عرفات و وقوف مشعر را در یک فصل بیان می‌کنیم و پنج عملی­که در مرتبة اول در منا باید به‌جا آورد، در فصلی بیان می‌کنیم و پنج عملی که در مکه باید به‌جا آورد نیز در یک فصل بیان می‌نماییم و دو عملی­که در منا در مرتبة دوم باید به‌جا آورد نیز در فصلی بیان می‌نماییم که مجموع سیزده عمل در شش فصل بیان شود.

 

فصل اول:  در احرام:

که عمل اول از اعمال واجبه حج تمتع است.

بدان­که بعد از تقصیر از عمرة تمتع واجب است احرام گرفتن به حج و افضل آن است که در روز ترویه که هشتم ذیحجه است، این احرام گرفته شود بعد از نماز ظهر و عصر و میقات این احرام مکه است و افضل مواضع مکه از برای این احرام مسجد الحرام است و افضل مسجدالحرام زیر ناودان است و سنت است که غسل احرام بکند و نیت چنین کند که: «غسل احرام حج اسلام حج تمتع می‌کنم قربة إلی الله»، پس دو جامة احرام را بپوشد و اگر دو جامة احرام عمره را پوشیده باشد و بعد از محل شدن از احرام عمره بیرون نکرده بود، در وقت احرام حج بگشاید و بپوشد و در وقت پوشیدن نیت بکند به این طریق که: «دو جامة احرام می­پوشم در حج اسلام حج تمتع از جهت آن­که واجب است قربة إلی الله». پس اگر وقت نماز ظهر باشد، نماز ظهر و عصر را بکند و الاّ دو رکعت یا چهار رکعت یا شش رکعت نماز احرام به‌جا آورد و نیّت چنین کند که «دو رکعت نماز حج اسلام حج تمتّع می‌کنم قربةً إلی الله» پس احرام به حج بگیرد و احوط آن است که اول نیت حج کند، به این طریق که: «حج می‌کنم حج اسلام تمتع، از جهت آنکه واجب است قربة إلی الله»، آن­گاه نیت احرام کند به این طریق که «احرام حج می‌گیرم به حج اسلام حج تمتع و چهار تلبیه می‌گویم از جهت عقد این احرام از جهت آن­که واجب است قربة إلی الله» و در این  احرام مخیّر است که تلبیه را مقارن احرام بدارد، یا فاصله بدهد و اکمل آن است که بعد از نیت بلافاصله آهسته بگوید و چون بر «قطا» رسد که آن را «مدعی»[32] گویند، هنوز به‌ «رَدْم» نرسیده باز بگوید و چون به «ابطح» رسد صدا را به تلبیه بلند کند و «ابطح» موضعی است مشهور و از راهی که به عرفات می‌روند، بعد از اتمام شدن خانه‌های مکه به اندک مسافتی به ابطح می‌رسد و سایر اعمال واجبه و محرّمات این احرام به نحوی است که در احرام عمره مذکور شد.

فصل دوم: در وقوف عرفات

که عمل دوم از اعمال واجبه حج تمتّع است.

بدان که بعد از احرام به حج، واجب است رفتن به عرفات از برای وقوف در آن موضع، از ظهر روز عرفه تا وقت مغرب. و سنت است که در روز هشتم از مکه بیرون رود و شب عرفه در منا بماند و بعد از طلوع صبح، روانة عرفات شود از برای وقوف در آنجا و مراد به‌«وقوف»، بودن در آنجاست به هر نهجی[33] که باشد؛ یعنی خواه نشسته باشد یا ایستاده یا خوابیده، و غسل از برای این وقوف سنت است و نیت چنین کند که: «غسل وقوف عرفات می‌کنم، از جهت آن­که سنت است قربة إلی الله».

و واجب است نیت وقوف به این طریق که: «وقوف در عرفات می‌کنم، در حج اسلام حج تمتع از جهت آن­که واجب است قربة إلی الله». و چون زمانی که وقوف در آن واجب است، از ظهر روز عرفه است تا وقت مغرب، لهذا واجب است که مقارن وقت ظهر نیت وقوف کند، که مجموع قدر واجب از زمان وقوف بعد از نیت واقع شود.

و سنت است که در عرفات مشغول ذکر ]و[دعا باشد و گناهان خود را بشمرد و از آن استغفار کند و حوایج خود را طلب کند و برادران ایمانی خود را دعا کند و ادعیه مأثوره[34] مثل دعای عرفه سیِّد الشهدا و دعای عرفة صحیفة ]سجادیه[و سایر ادعیه که از ائمه: رسیده است ]را[بخواند و چون وقت غروب شود از آنجا روانه مشعر شود.

 

فصل سوم: در وقوف مشعر

که عمل سوم است از اعمال واجبه حج تمتع.

بدان­که سنت است که نماز مغربِ شب عید را در عرفات نکند و به تأخیر اندازد تا مشعر و چون به مشعر رسد، پیش از آن­که بار را فرود آورد، نماز مغرب و عشا را بگزارد و در آن شب که شب عید قربان است، در مشعر بماند و مشغول ذکر الهی و دعا باشد و چون زمان  اختیاری وقوف مشعر، از طلوع صبح روز عید است تا طلوع آفتاب، لیکن بیتوته شب عید نیز بنابر اظهر در حالت اختیار، در مشعر واجب است، لهذا در اول شب که وارد مشعر می‌شود نیت بیتوته بکند به این طریق که: «امشب را در مشعر به روز می‌آورم در حج اسلامِ حج تمتع، از جهت آن­که واجب است قربة إلی الله» و چون صبح طلوع کند، مقارن طلوع وقوف کند، به این طریق که: «وقوف در مشعر می‌کنم، از طلوع صبح تا طلوع آفتاب در حج اسلامِ حج تمتع از جهت آن­که واجب است قربة إلی الله».

و باید مابین طلوعین مشغول ذکر و دعا باشد و ادعیة مأثوره را بخواند و سنت است که در آن شب از مشعر هفتاد سنگ‌ریزه، که از برای رمی جمرات مقرر است برچیند و چنانچه چند عدد زیادتر ]بر[چیند، که مبادا بعضی بیفتد، بهتر خواهد بود و  اگر سنگ ریزه‌ها را از مشعر برنچیند، باید از زمین حرم برچیند، اما از مساجد حرم برنچیند و باید آن سنگ ریزه‌ها بِکر باشد؛ یعنی مرتبة دیگر آن‌را نیانداخته باشد و سنت است که رنگین و خالدار باشند و به قدر سر انگشت باشند.

فصل چهارم: در رمی جمرة عقبه و ذبح قربانی و سر تراشیدن یا تقصیر در منا در مرتبه اول

که عمل چهارم و پنجم و ششم است از اعمال واجبة حج تمتع.

بدان­که چون آفتاب روز عید بر کوه «شیبر»[35] بتابد و آن کوهی]است[ بزرگ که در مشعر واقع است و در طرف راست کسی است که از منا به مشعر می‌رود و اول کوهی است که آفتاب بر آن می‌تابد.

بعد از اعتراف به گناهان خود، هفت نوبت استغفار کند و روانة منا شود و چون به وادی حجر ]مُحسِّر[رسد، سنت است که هروله کند به قدر صد گام یا صد ذرع و اگر سواره باشد به قدر صد گام، راحلة[36] خود را تندتر براند و ابتدای وادی حجر ]مُحسِّر[ نسبت به آن­که از مشعر به منا می‌رود، انتهای مشعر است و آن موضعی است از مابین دو کوه که بر عرض راه سنگ­ها منصوب است و زمین گودتر و سرازیر می‌شود و از آنجا پانصد و چهل ذرع داخل وادی حجر است.

و چون وارد منا شود ابتدا، جمرة عقبه را به هفت سنگ ریزه از هفتاد سنگ ریزه که برچیده بود بزند و واجب است نیت به این طریق که: «این جمره را به هفت سنگ ریزه می‌زنم در حج اسلام حج تمتع از جهت آنکه واجب است قربة إلی الله».

و قدر واجب از کیفیت دست گرفتن سنگ ریزه و نزدیکی و دوری او از جمره آن است که به نحوی بگیرد و در جایی بایستد که میانة او و جمره از ده ذرع تا پانزده ذرع باشد و سنگ­ریزه را بر شکم انگشت ابهام گذارد و به ‌ناخن انگشت شهادت بیندازد و نیز سنت است که در وقت انداختن سنگ­ریزه پشت به قبله کند و رو به جمره.

و بعد از فراق از رمی جمره باید ذبح قربانی کند و آنچه در اضحیه که ]در[قربانی سنّت است که در ولایات ذبح می‌شود، از حیوانی که ذبح می‌شود و سن آن و بی‌عیب بودن آن و غیر این­ها از شرایط و آداب مستحبات در این قربانی نیز شرط است و در وقت کشتن واجب است نیت به این طریق که: «این قربانی را ذبح می‌کنم، در حج اسلام حج تمتع از جهت آن­که واجب است قربة إلی الله» و اگر دیگری]به[نیابت او بکشد باید نایب نیت کند که: «قربانی را به‌نیابت فلان می‌کُشم در حج اسلام حج تمتع از جهت آن­که واجب است قربة إلی الله» و خود نیز نیت کند و بهتر آن است که خود بکشد و اگر نتواند دست خود را بر روی دست نایبی که از قِبَل او می‌کشد بگذارد و قوّت کند[37] و او را اعانتی بکند.

و اگر ممکن شود بهتر آن است که گوشت قربانی را سه حصّه کند، ثلث آن­را تصدّق کند و ثلث آن­را به‌عنوان هدیه از برای یاران و مصاحبان بفرستد و ثلث دیگر را از برای خود قرار بدهد و از آن بخورد و اگر چه اندکی باشد و باقی آنچه از این ثلث می‌ماند باز تصدق کند و باید در وقت تصدق کردن و هدیه فرستادن و خوردن نیت بکند.

و چون از قربانی فارغ شود، سر بتراشد یا تقصیر کند؛ یعنی چیزی از ناخن یا موی خود بگیرد و زنان­را سر تراشیدن جایز نیست بلکه تقصیر بر ایشان متعین است و مردان را هر یک از سر تراشیدن جایز است، لیکن سر تراشیدن افضل است، خصوصاً از برای نو حاجی؛ یعنی کسی که مرتب؛ اول باشد که به حج رفته باشد و واجب است در وقت سر تراشیدن یا تقصیر کردن نیت کند به این طریق که: «سر می‌تراشم یا تقصیر می‌کنم مُحِل شدن از احرام حج اسلام حج تمتّع از جهت آنکه واجب است قربةً إلی الله».

و هرگاه سر بتراشد، بهتر آن است که دلاک نیز نیّت کند و همچنین اگر تقصیر کند و دیگری ناخن یا موی او را بچیند، بهتر آن است که آن دیگر نیز نیت کند و در تقصیر نیز مسمّی کافی است و اگر چه یک ناخن باشد، یا دو سه مو چیدن باشد لیکن افضل آن است که ناخن­ها را بچیند و اطراف سر و ریش و شارب نیز مو بچیند و چون از این اعمال فارغ شود بهتر آن است که در روز عید به مکه رود از جهت اعمالی که در آنجا باید به عمل آورد و اگر روز عید ممکن نشود روز یازدهم برود.

فصل پنجم: در طواف حج و نماز آن و سعی و طواف نساء و نماز آن

طواف حج که آن­را طواف زیارت نیز گویند و دو رکعت نماز آن و سعی میان صفا و مروه و طواف نساء و دو رکعت نماز آن عمل هفتم و هشتم و نهم و دهم و یازدهم است از اعمال واجبة حج تمتع.

بدانکه چون حاج]حاجیان[از عمل منا فارغ شوند و به مکه عود کنند، واجب است که هفت شوط طواف حج بکنند و بعد از آن دو رکعت نماز طواف حج در مقام ابراهیم[38] یا در عقب آن بکنند. پس هفت شوط سعی میان صفا و مروه نمایند بعد از آن طواف نساء بکنند، پس دو رکعت نماز طواف نساء بکنند و واجب است و آداب این طواف‌ها و نمازها و سعی به نحوی است که در طواف عمره و نماز آن و سعی صفا و مروه در  عمره گذشت و فرقی نیست مگر در نیت که در اینجا نیت طواف را چنین می‌کند که: «هفت شوط طواف زیارت خانة کعبه می‌کنم در حج اسلام حج تمتع از جهت آنکه واجب است قربة إلی الله».

و جایز است چنین نیت کند که: «هفت شوط طواف حج اسلامِ حجِ تمتع می‌کنم از جهت آن­که واجب است قربة إلی الله» و نیت دو رکعت نماز طواف را چنین کند که: «دو رکعت نماز طواف حج اسلامِ حجِ تمتع می‌کنم از جهت آن­که واجب است قربة إلی الله» و نیت سعی را چنین می‌کند که: «هفت شوط سعی میان صفا و مروه می‌کنم، در حج اسلام در حج تمتع، از جهت آن­که واجب است قربة إلی الله» و نیت طواف نساء را چنین کندکه: «هفت شوط طواف نساء می‌کنم در حجِ اسلام حجِ تمتع از جهت آن­که واجب است قربة إلی الله» و نیت دو رکعت نمازِ طواف نساء را چنین می‌کند که: «دو رکعت نماز طواف نساء می‌کنم در حجِ اسلامِ در حج تمتع از جهت آن­که واجب است قربة إلی الله» و باید از هر یک از این نیت‌ها و نیت‌های اعمال عمره، خاطر خود را از خیالات دیگر خالی کند و معانی آن­را بفهمد و در دل بگذراند و در وقتی­که قربة إلی الله می‌گوید باید بداند که معنی آن این است که این عمل را از برای خدا کرده و غرضی و قصدی دیگر در آن عمل نیست و باید در واقع و نفس الأمر هم چنین باشد و  اگر در یکی از این نیت‌ها، غیر از تقرب به خدا قصد دیگر داشته باشد، نیت او بی‌صورت خواهد بود.

و مخفی نماند که بعد از سر تراشیدن یا تقصیر در منا، آنچه بر او حرام شده بود به سبب احرام، حلال می‌شود مگر بوی خوش و زن و صید بنابر مشهور و بعد از طواف حج و دو رکعت نماز آن، بوی خوش بر او حلال می­شود و بعد از طواف نساء و دو رکعت نماز صید و زن بر او حلال می‌شود.

فصل ششم: در بیتوته شب یازدهم و دوازدهم و سیزدهم و زدن سه جمره در هر یک از این سه روز در منا

یعنی بیتوته مدت این سه شب و زدن سه جمره در هر یک از این سه روز در منا در مرتبة دوم که عمل دوازدهم و سیزدهم است از اعمال واجبة حج تمتع.

بدان­که بعد از فارغ شدن از پنج عمل در آن­که واجب است و معاودت نمودن به ‌منا از برای ماندنِ ایام شب‌های شریف که شب یازدهم و دوازدهم و سیزدهم[39] است و زدن هر یک از جمرة اولی و جمرة وسطی و جمرة عقبه در این سه روز.

و در اول شام هر شب واجب است نیت بیتوته بکند به این طریق که: «در این شب در منا می­باشم در حجِ اسلام حجِ تمتع از جهت آنکه واجب است قربة إلی الله» و در هر روز هریک از این سه میل‌ها را به هفت سنگ ریزه بزند که در این سه روز شصت و سه سنگ ریزه بزند و هفت سنگ ریزه را در مرتبة اول به جمرة عقبه زده بود و این مجموع هفتاد سنگ ریزه می­شود که از مشعر بر چیده بود.

و واجب است که اول جمرة اولی را بزند و بعد از آن جمرة وسطی را و بعد از آن جمرة عقبه را و واجب است در هر یک نیت به این طریق که در جمرة اولی بگوید: «جمرة اولی را به هفت سنگ ریزه می­زنم در حجِ اسلامِ حجِ تمتع از جهت آنکه واجب است قربة إلی الله» و در جمرة وسطی بگوید جمرة وسطی را می­زنم تا آخر و در جمرة عقبه بگوید: جمره عقبه را می­زنم تا آخر و اگر در وقتی که در برابر هر یک از سه جمره ایستاده باشد بگوید: «این میل‌ها را به هفت سنگ ریزه می‌زنم در حجِ اسلامِ حجِ تمتع از جهت آن­که واجب است قربة إلی الله» کافی است و احتیاج به‌تصریح اسم نیست و کیفیت زدن و ایستادن به نحوی است که در جمرة عقبه مذکوره شد مگر این­که در جمرة عقبه باید در هر وقت که آن­را می‌زند پشت به قبله باشد و روی]به[جمره و در جمرة وسطی و اولی باید در وقت زدن رو به قبله بایستد و جمرة عقبه آن است که هرکه از مکه به منا می‌رود، ابتدا به آن می‌رسد و در سمت چپ راه است و در دیوار بزرگی که متصل به تلی است نصب است، به نحوی که همین یک روی آن ظاهر است که سنگ ریزه­ها برآن می­زنند و بعد از آن جمرة وسطی است و بعد از آن جمرة اولی است که به مسجد خَیف اقرب است از آن دو جمره، و وقت زدن جمرات از طلوع آفتاب است تا غروب و بهتر آن است که در نزد زوال بیندازد.

و مخفی نماند که وجوب ماندن هر سه شب و زدن هر سه جمره در سه روز در وقتی است که کسی دراحرام صید کرده باشد یا با زن نزدیکی کرده باشد، باید تا غروب آفتاب روز دوازدهم در منا بماند[40] و  اگر کسی در احرام صید نکرده باشد و از زنان اجتناب کرده باشد و پیش از غروب آفتاب روز دوازدهم از منا بیرون رود، همچنانکه حال متعارف حجاج است، ماندن شب سیزدهم در منا و رمی سه جمره در روز سیزدهم از او ساقط است و بر او واجب نیست.

و سنت است که مادامی که در منا است، نمازهای واجب و سنت را در مسجد خیف به‌جاآورد و بهترین مواضع مسجد خَیف، مسجد حضرت رسول](صلی الله علیه و آله)[است؛ یعنی آنچه در عهد آن حضرت مسجد بوده است و از نزد مناره که در وسط مسجد است و متصل به آن قبه نباشد، تا سی ذرع از سمت قبله و سی ذرع از جانب راست و سی ذرع از جانب چپ مسجد آن حضرت است. ظاهر آن است که محراب آن حضرت، محرابی باشد که حال در آن قبه است[41] یا نزدیک به آن است و مخفی نماند که آنچه مذکور شد از آمدن به مکه از جهت به جا آوردن پنج عمل بعد از تقصیر در منا و بعد از آن، معاودت نمودن به منا از جهت بیتوته شب‌های ایام تشریق و رمی جمرات در ایام تشریق یکی از دو طریق است که جایز است و بهتر است.

و طریق دیگر که آن نیز جایز است آن است که بعد از رمی جمرة عقبه و قربانی و تقصیر در منا، روز عید به مکه نرود بلکه در منا بماند و بیتوتة شب یازدهم و دوازدهم به‌عمل آورد و در روز یازدهم و دوازدهم رمی جمرات کند و پیش از غروب روز دوازدهم یا روز سیزدهم به مکه رود و پنج عمل مکه را به‌جاآورد و بعد از اتمام این اعمال، حج او تمام است و می‌تواند به وطن خود معاودت کند، لیکن سنت است که وداع خانة کعبه را به‌جاآورد؛ به  این طریق که هفت شوط طواف وداع بکند و نیت چنین کند که: «هفت شوط طواف وداع خانة کعبه می‌کنم از جهت آنکه سنت است قربة إلی الله» و در هر شوطی حجرالأسود و رکن یمانی را در برگیرد و اگر در هر شوط ممکن نشود در شوط اول و آخر در برگیرد و بعد از طواف، مستجار را در بر گیرد و حوائج خود را طلب کند، آنگاه به نزد حجرالأسود رود و دست چپ را بر حجر گذارد و شکم خود را به‌دیوار خانه رساند و دست راست را به‌جانب در خانه بگشاید و حمد الهی را به‌جاآورد و صلوات بر پیغمبر فرستد و بعضی ادعیه که وارد شده است]را[ بخواند و نیز سنت است که اگر ممکن شود، داخل خانه شود و نمازها و دعاهایی که وارد شده است بخواند و در وقت بیرون رفتن، از آب زمزم بنوشد و چون از مسجد بیرون رود بگوید: (آئِبُونَ‏ تَائِبُونَ‏ لِرَبِّنَا حَامِدُونَ إِلَى اللَّهِ رَاغِبُون)، پس به سجده رود، سجده طویلی به‌جاآورد، آنگاه برخیزد و از باب الحنّاطین[42] که حال آن‌را باب الله گویند و در برابر رکن شامی است و نسبت به کسی که داخل مسجد می‌شود ـ آن باب السُّلَم اول ـ دری است که از سمت راست باب السلام است، بیرون رود و در وقت بیرون رفتن روی خود را به کعبه کند و از پشت بیرون رود و بگوید: «اَنقَلِبُ عَلى اَن لاَ اِلَهَ اِلاَّ اللهُ».

و در وقت بیرون رفتن از مکه، یک درهم بدهد و خرما بخرد و تصدّق کند که کفاره باشد از محرّمات احرام، که شاید از روی سهو یا جهالت از او صادر شده باشد و مخفی نماند که کسی که از قِبَل دیگری نایب باشد که حج را به عمل بیاورد، باید اعمال عمره و حج را به نحوی که مذکور شد به عمل آورد و فرقی نیست مگر در نیت که باید در هر یک از اعمال نیابت بکند و بهتر آن است که در هر یک از اعمال چنین نیت کند که «فلان عمل را به‌جا می‌آورم از جهت آن‌که واجب است بر من، نیابةً بر زید مثلاً و أصالةً قربةً إلی الله»، و اگر بگوید:«فلان عمل به نیابت زید به‌عمل می‌آورم واجب قربة إلی الله» صحیح است اما باید بداند معنی واجب در آنجا آن است که، واجب است بر او نیابةً و بر زید منوباً عنه اصالةً، که به آن به معنی اول راجع خواهد شد.

و کسی که نایب باشد و ]قبل[از این از برای خود حج نکرده باشد، بعد از اتمام حج نیابت، باید[43] از برای خود عمرة مفرده به‌جا آورد.

و مخفی نماند در ایام حج سیصد و شصت طواف به‌عدد ایام سال سنت است و اگر نتواند، سیصد و شصت و چهار شوط که پنجاه و دو طواف باشد بکند.

و مادامی که در مکه است، نمازهای واجب و سنت را در مسجدالحرام بکند، که یک رکعت نماز در آن، مقابل صد هزار رکعت است و افضل آن است که مسافر در مسجدالحرام نماز را تمام کند و مسجدالحرام آنچه محقّق است که در عصر پیغمبر همان قدر بوده، همان قدری است مدور، که ستون‌های آهنین که سی و یک است و دو ستون مرمر که از دو طرف ستون‌های آهنین است بر آن احاطه نموده است و ظاهر آن است که مربع مستطیل که از سنگ مفروش است و مشتمل است بر زمزم و طاق بنی‌شیبه و منبر چوبی و منبر مرمر و مقام ابراهیم داخل مسجد باشد و اگر چه خارج است از قدر مدوری که محاط ستون‌های آهنین است.

و مواضع مسجدالحرام در فضیلت تفاوت دارند و افضل مواضع، مقام ابراهیم یا حجر اسماعیل است و بعد از آن نزد حطیم و حطیم قدری است از دیوار خانه که مابین حجر الاسود و درِ خانه است و بعد از آن معجن[44] و مصلای حضرت ابراهیم و معجن زمین گودی است که نزدیک به دیوار در خانة کعبه است و مصلاّی حضرت رسول در وسط، مابین رکن یمانی و حجر الأسود است، نزدیک به دیوار خانه و موضع سجده متصل به شاذروان است و بر موضع سجده سنگ مدوری از یشم[45] نصب است و بر موضع دست‌ها نیزسمنت[46] است و مصلاّی حضرت ابراهیم در مابین رکن شامی و معجن است، اما نزدیک  به معجن است و بر بالای آن در شاذروان سنگ مرمر سفیدی نصب است، که بعضی آیات قرآن بر آن نوشته‌اند و بعد از آن هر موضعی از مسجد که به خانه نزدیک‌تر است افضل است.

و مخفی نماند که در مکة معظمه اماکن شریفه چند است که رفتن به آن اماکن، کمال فضیلت دارد؛ مثل خانة خدیجه که دار الوحی و مولد حضرت فاطمه]3[ است و در سوق صبّاغین[47] است که نزدیک به بازار صفا و مروه است و در جانب راست کسی که از صفا به مروه می­رود و قبة معروفی دارد و متصل به آن مسجدی است، سنت است به آنجا رفتن و نماز تحیّت آن موضع را به‌جا آوردن و مطالب حوائج خود را طلب کردن و مثل مولد نبی که در سوق اللیل[48] است و قبة معروفی دارد و اصل محل تولد مثل جوف[49] است و بر فوق آن شبیه به مناره از چوب ساخته­اند و در آنجا نیز نماز تحیّت بگزارد و حوائج خود را طلب کند و مثل قبر ]حضرت[خدیجه]3[که در قبرستان معلاّة است و نزدیک به انتهای قبرستان است، که در پای کوه واقع است و قبه معروفی دارد که اصل قبه سفید و پایین آن زرد است، باید در آنجا ]حضرت[خدیجه را زیارت کرد و همچنین]حضرت[آمنه والدة حضرت رسول را و قبر او نزدیک قبر]حضرت[خدیجه است[50] و اندکی در بالای آن است از طرف راست کسی که از مکّه به آن کوه رود.

و همچنین سنّت است زیارت کند]حضرت[ ابوطالب والد حضرت امیر و  عبدالمطّلب]:[جدّ رسول خدا را و قبر ایشان بر بالای قبر خدیجه و آمنه]8[است و بر دور آن دیواری است که بعد از آن تا کوه پیش از یک حظیره[51] نیست که می‌گویند شخصی از درویشانی که اهل سنّت ما معتقدند در آن مدفون است و حظیره که ابوطالب و عبدالمطلب در آن مدفونند، دری دارد که آن در دست راست کسی است که از قبر خدیجه به جانب کوه رود و از یک سمت این حظیره که روبه‌روی در است، حظیره‌ای است که از این حظیره مرتفع‌تر است و در قبلة آن محرابی است و در برابر دو قبر است که یکی قبر ابوطالب است و دیگری قبر عبدالمطلب و قبر دیگری هست که متصل به دیوار است از دست راستِ در. بعضی می‌گویند آن قبر عبدمناف است اما مشکوکٌ ‌فیه است و معلوم نیست و در بازار صباغین در نزدیک خانة خدیجه، سنگی بر دیوار نصب است که آن‌را حَجَرِ متکلم گویند و در نزد اهل مکه شهرتی دارد که این سنگی است که سلام بر حضرت رسول الله]صلی الله علیه وآله[ کرده و با او تکلّم نموده و این معلوم نیست و حدیثی نرسیده که دلالت بر آن کند.

خاتمه:

زیارت پیامبر، فاطمه و ائمة بقیع:

 

خاتمه در بیان قدر ضروری از زیارت حضرت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) و فاطمه و ائمه بقیع:

زیارت پیامبر(صلی الله علیه و آله)

امّا زیارت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) کیفیت‌اش به این طریق است که، قبل از زیارت، غسل زیارت بکند و جامه‌های پاکیزه بپوشد، پس از دری که مسمّی به باب جبرئیل است، داخل مسجد رسول‌الله]صلّی الله علیه وآله[ شود و آن دری است که نزدیک به مقام جبرئیل است و از سمت بقیع است و به این جهت آن‌را باب البقیع نیز گویند. و این در از جانب مشرق است و درِ دیگر نیز از این سمت است، مسمّی به باب النساء و دو در دیگر که از جانب مغرب واقع‌اند؛ یکی مسمّی است به باب السلام و آن دری است که چون کسی از دروازه مصری داخل بازار مدینه شود و به استقامت[52] از بازار برود، به آن در می‌رسد و دری دیگر مسمّی به باب الأموات و باب الرحمه است.

و به هر صورت بعد از داخل ]شدن[ به مسجد از باب جبرئیل یا از باب السلام، اگر دخول از باب جبرئیل اتفاق بیفتد بایستد و بگوید:

 

 

«السَّلاَمُ‏ عَلَى‏ رَسُولِ‏ اللَّهِ‏، السَّلاَمُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ، السَّلاَمُ، عَلَیْکَ یَا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ، السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا خِیَرَةَ اللَّهِ، السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا حَبِیبَ اللَّهِ، السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا صَفْوَةَ اللَّهِ، السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللَّهِ. أَشْهَدُ أَنَّکَ رَسُولُ اللَّهِ، وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ نَصَحْتَ لأُمَّتِکَ وَ جَاهَدْتَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ [رَبِّکَ‏] وَ عَبَدْتَهُ حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ، فَجَزَاکَ اللَّهُ أَفْضَلَ مَا جَزَى نَبِیّاً عَنْ أُمَّتِهِ، اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ [وَ آلِ مُحَمَّدٍ] أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِید»

بعد از آن برود به نزد استوانة نبی(علیه السلام) و آن ستونی است که در بالای سر حضرت در شبّاک قبر منصوب است و در محاذات آن، از جانب طول مسجد یعنی از جانب منبر، استوانة ابو لبابه است و بعد از آن استوانة عایشه است و بعد از آن استوانة مخلّقه است و بعد از آن استوانة عبّاس و عبدالرحمان و زید بن سعید است و در محاذات آن از جانب عرض مسجد؛ یعنی از سمت شباک قبر که سمت حجر باشد، استوانه حضرت امیر](علیه السلام)[است و بعد از آن استوانه وفود است و اسم هر یک از این ستون‌ها بر آن نوشته است و به هر صورت به نزد استوانه نبی رود که در بالای سر مبارک است، دوش چپ به جانب قبر کند و دوش راست را به‌جانب منبر کند و رو به قبله بایستد و بگوید:

«أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ، وَأَشْهَدُ أَنّ َمُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّکَ رَسُولُ اللهِ، وَأَنَّکَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللهِ، وَأَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسالاتِ رَبّـِکَ، وَنَصَحْتَ لاُِمَّتِکَ، وَجاهَدْتَ فِی سَبِیلِ اللهِ، وَعَبَدْتَ اللهَ مُخْلِصاً حَتّى أَتاکَ الْیَقِینُ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، وَ أَدَّیْتَ الَّذِی عَلَیْکَ مِنَ الْحَقِّ، وَأَنَّکَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنِینَ، وَغَلُظْتَ عَلَى الْکافِرِینَ، فَبَلَغَ اللهُ بِکَ أَفْضَلَ شَرَفِ مَحَلِّ  الْمُکْرَمِینَ، اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی اسْتَنْقَذَنا بِکَ مِنَ الشّـِرْکِ وَالضَّلالَةِ. اَللّهُمَّ فَاجْعَلْ صَلَواتِکَ وَصَلَواتِ مَلاَئِکَتِکَ الْمُقَرَّبِینَ وَأَنْبِیائِکَ الْمُرْسَلِینَ وَعِبادِکَ الصّالِحِینَ، وَأَهْلِ السَّماواتِ وَالاَْرَضِینَ، وَ مَنْ  سَبَّحَ لَکَ یَا رَبَّ  الْعالَمِینَ مِنَ الاَْوَّلِینَ وَ الاْخِرِینَ، عَلى مُحَمَّد عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَنَبِیِّکَ وَ أَمِینِکَ وَنَجِیِّکَ وَحَبِیبِکَ وَصَفِیِّکَ وَخاصَّتِکَ وَصَفْوَتِکَ وَخِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ. اَللّهُمَّ أَعْطِهِ الدَّرَجَةَ الرَّفِیعَةَ، وَآتِهِ الْوَسِیلَةَ مِنَ الْجَنَّةِ، وَابْعَثْهُ مَقاماً مَحْمُوداً یَغْبِطُهُ بِهِ الاَْوَّلُونَ وَالاْخِرُونَ. اَللّهُمَّ إِنَّکَ قُلْتَ: (وَ لَو أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رَحِیماً)، وَإِنّـِی أَتَیْتُکَ مُسْتَغْفِراً تائِباً مِنْ ذُنُوبِی، وَإِنّـِی أَتَوَجَّهُ بِکَ إِلَى اللهِ رَبّـِی وَرَبّـِکَ لِیَغْفِرَ لِی ذُنُوبِی».

پس برود به پیش روی قبر؛ یعنی به موضعی که در برابر شباکی است که پیش روی قبر است و آن داخل مسجد نیست و از مُحَجَّر[53] مسجد خارج است و در آنجا رو به قبله و پشت به قبر منوّر کند و دست­ها را بر دارد و حوائج خود را طلب کند و ایندعا را بخواند:

«اَللَّهُمَ‏ إِلَیْکَ‏ أَلْجَأْتُ‏ أَمْرِی‏، وَ إِلَى قَبْرِ مُحَمَّدٍ ـ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ ـ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ أَسْنَدْتُ ظَهْرِی وَ الْقِبْلَةَ الَّتِی رَضِیتَ لِمُحَمَّدٍ ـ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ ـ اسْتَقْبَلْتُ. اللَّهُمَّ إِنِّی أَصْبَحْتُ لاَ أَمْلِکُ لِنَفْسِی خَیْرَ مَا أَرْجُو لَهَا، وَ لاَ أَدْفَعُ عَنْهَا شَرَّ مَا أَحْذَرُ عَلَیْهَا وَ أَصْبَحَتِ الأُمُورُ بِیَدِکَ وَ لاَ فَقِیرَ أَفْقَرُ مِنِّی، إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ. اللَّهُمَّ أَرِدْنِی مِنْکَ بِخَیْرٍ فَلاَ رَادَّ لِفَضْلِکَ. اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ أَنْ تُبَدِّلَ اسْمِی، أَوْ أَنْ تُغَیِّرَ جِسْمِی، أَوْ تُزِیلَ نِعْمَتَکَ عَنِّی اللَّهُمَّ زَیِّنِّی بِالتَّقْوَى وَ جَمِّلْنِی بِالنِّعَمِ وَ اعْمُرْنِی بِالْعَافِیَةِ وَ ارْزُقْنِی شُکْرَ الْعَافِیَة».

پس برود به مقام جبرئیل و آن در سمت باب بقیع است و بر آن شباکی است که مابین قبر پیغمبر](صلی الله علیه و آله)[ و قبر فاطمه]3[است و در نزدیکی در حجرة حضرت فاطمه]3[است که در آنجا آن حضرت را زیارت می‌کنند و قبل از این بر بالای آن ناودانی بوده است و حال نیست و در آنجا این دعا که مشهور به دعای دم است بخواند:

«أَی جَوادُ أَی کَرِیمُ، أَی قَرِیبُ أَی بَعِیدُ، أَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلّـِیَ عَلى مُحَمَّد وَأَهْلِ بَیتِهِ، وَأَنْ تَرُدَّ عَلَیَّ نِعْمَتَکَ».

و هر زنی که مستحاضه باشد و این دعا را بخواند پاک می‌شود. پس دو رکعت نماز زیارت حضرت رسول بکند و بهتر آن است که این نماز را در مقام آن حضرت به‌جا آورد و آن نزد ستونی است که مابین محراب و منبر است و در یسارش میدان است و چون سُنّیان در وقت زیارت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) در پیش روی قبر منور می‌ایستند در برابر شباکی که در پیش روی قبر است، لهذا در وقت تقیه اگر کسی نتواند که زیارت آن حضرت به نحوی که مذکور شد به‌جاآورد، در جایی که سنیان می­ایستند بایستد و آنچه مذکور شد از زیارت او در نزد شباک قبر ابوبکر و شباک قبر عمر بایستد و به نحوی که سنیان زیارت می‌کنند ایشان را و می‌خوانند او نیز بخواند و نیت زیارت حضرت امیر یا یکی از سایر ائمه]:[ بکند.

و باید تا در مدینه است نمازهای واجب و سنت را در مسجد پیغمبر بکند که ثواب نماز در آن، نهایت ندارد و از احادیث رسیده است که یک رکعت نماز در مسجد آن حضرت، برابر ده هزار رکعت نماز است و ظاهر آن است که حد مسجد آنِ حضرت، در بنای ثانی به آن حد رسیده از سمت طول، از شباک قبر است تا موضعی که زمین مرتفع می­شود و در سمت قبله محجر دارد و تخمیناً هفتاد گام است و مشتمل بر ده ستون است که یکی از آن ده بر ابتدای موضع مرتفع منصوب است و از سمت عرض از نزد محجر سمت قبله است تا جایی­که زمین مرتفع می‌شود و سقف و ستون تمام می‌شود و تخمیناً پنجاه و چهار ـ پنج گام است و ستون‌های این سمت نه است و آنچه از این قدر زیادتر است، بعد از آن حضرت به‌هم رسیده است و از جمله مسجد آن حضرت محسوب نمی‌شود.

و سنت است که در نزد ستون نبی و ستون حضرت امیر و ستون ابو لبابه نماز کند و همچنین در مابین قبر و منبر نماز کند که آن روضه‌ای است از روضه‌های بهشت و در هر یک از باب الوفود و باب الرحمه که دو در است، از چهار در خانه پیغمبر(صلی الله علیه و آله) که در او مدفون است و هر یک در یک جهت خانه واقع است، بایستد و دعا کند و حوایج خود را طلب کند و باب الوفود در غرب نبی است که در سمت مسجد است و در نزد استوانه وفود است و این دری است که پیغمبر]صلّی الله علیه وآله[ در اوقات نمازها، از آنجا داخل مسجد می‌شده است و باب‌الرحمه دری است که در سمت قبله است در پیش روی قبر است، در نزد شباک پیش روی قبر و این الحال مسدود است، اما پنجره‌ای از فولاد بر آن نصب کرده‌اند که از آن معلوم است که ابتدا در بوده است و دو در دیگر؛ یکی شرقی است و سمت بقیع است و آن درِ حجره حضرت فاطمه]3[است، که در نزد آن در، آن حضرت را زیارت می‌کنند و آن مسمّی به باب فاطمه است و دیگری در شمالی است که او نیز فضائی است که مسقّف نیست و خدمه و خواجه‌های حرم در آنجا می نشینند و این مسمّی به باب علی](علیه السلام)[است، و آنچه وارد شده است، از استحباب مَسح سر رمّانتین[54] منبر حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) و مالیدن دو چشم‌ها بر آن، ظاهر آن است که در این زمان نباشد؛ زیرا که این منبر سنگی که حال موجود است، منبر آن حضرت نیست و دو شبیه به رمّانه از برنج که در دو طرف منبر منصوب است، رمّانتین منبر آن حضرت نیست بلکه این منبر و این دو شبیه به رمّانه، بعد از آن حضرت احداث شده است و نقل کرده‌اند که منبر نبوی مکرر تغییر یافته تا آخر قرار به این سنگ گرفت.

زیارت حضرت فاطمه3

و امّا زیارت حضرت فاطمه]3[، بدان­که در موضع قبر آن معصومه اختلاف است و آنچه اقوی و اصحّ است و محققین شیعه و جمیع اهل سنت بر آن اتفاق نموده‌اند، آن است که در حجره خود که در پشت حجره حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) است و بر آن ضریح است مدفون است و بعضی گفته‌اند که در مابین قبر و منبر حضرت رسول](صلی الله علیه و آله)[ مدفون است و بعضی گفته‌اند در بقیع در بقعه ائمة بقیع]:[مدفون است در موضعی که حال پرده سبزی بر آن آویزان است و هر چند اصحّ، قول اول ]است[، همچنان که بنای سنیان بر آن است،[55] اما افضل آن است که آن حضرت را در این سه موضع زیارت کنند و اکمل آن است که آن معصومه را در بیت الأحزان او که در نزدیکی قبة ائمه بقیع]:[است نیز زیارت کنند و در آنجا دعا کنند و مطالب خود را بخواهند؛ زیرا که قولی به نظر نرسیده که آن حضرت در آنجا مدفون است.

و کیفیّت زیارت او به این طریق است که اگر در موضع اول زیارت کند، بر در حجره او بایستد و اگر در موضع دوم زیارت کند، در بیرون محجر مسجد، در جایی که برابر مابین قبر است و منبر بایستد و اگر در بقیع زیارت کند رو به قبر او بایستد و بعد از نیّت زیارت بگوید:

«السَّلاَمُ‏ عَلَیْکِ‏ یَا بِنْتَ‏ رَسُولِ‏ اللَّهِ‏، السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ نَبِیِّ اللَّهِ، السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ حَبِیبِ اللَّهِ، السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَلِیلِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ صَفِیِّ اللَّهِ، السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِینِ اللَّهِ، السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَیْرِ خَلْقِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلاَئِکَتِهِ، السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَیْرِ الْبَرِیَّةِ، السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا سَیِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الأَوَّلِینَ وَ الآخِرِین‏.

«السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا زَوْجَةَ وَلِیِّ اللَّهِ وَ خَیْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ـ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ ـ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ، السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْفَاضِلَةُ الزَّکِیَّةُ، السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْحَوْرَاءُ الإِنْسِیَّةُ، السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا التَّقِیَّةُ النَّقِیَّةُ، السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِیمَةُ السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا فَاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکِ وَ عَلَى رُوحِکِ وَ بَدَنِک‏، أَشْهَدُ أَنَّکِ مَضَیْتِ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکِ وَ أَنَّ مَنْ سَرَّکِ فَقَدْ سَرَّ رَسُولَ اللَّهِ ـ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ ـ وَ مَنْ جَفَاکِ فَقَدْ جَفَا ـ رَسُولَ اللَّهِ ـ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ ـ وَ مَنْ آذَاکِ فَقَدْ آذَى رَسُولَ اللَّه‏ ـ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ ـ  وَ مَنْ وَصَلَکِ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللَّهِ ـ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ ـ  وَ مَنْ قَطَعَکِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولَ اللَّهِ ـ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ ـ لأَنَّکِ بَضْعَةٌ مِنْهُ وَ رُوحُهُ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْهِ کَمَا قَالَ ـ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ ـ : أُشْهِدُ اللَّهَ وَ رُسُلَهُ وَ مَلائِکَتَهُ أَنِّی رَاضٍ عَمَّنْ رَضِیتِ عَنْهُ وَ سَاخِطٌ عَلَى مَنْ سَخِطْتِ عَلَیْهِ وَ مُتَبَرِّئٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْهُ مُوَالٍ لِمَنْ وَالَیْتِ مُعَادٍ لِمَنْ عَادَیْتِ مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضْتِ مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْتِ‏ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ شَهِیداً* وَ حَسِیباً وَ جَازِیاً وَ مُثِیباً ثُمَّ تُصَلِّی عَلَى النَّبِیِّ وَ الأَئِمَّةِ: إِنْ شَاءَ اللَّهُ.»

و در وقت خوف وتقیّه این زیارت را از روی کتاب نخواند، بلکه او را حفظ کند و بخواند و اگر همه را نتواند حفظ کند، بعضی از اوایل آن را حفظ کند و بخواند و بعد از زیارت دو رکعت نماز زیارت بکند.

زیارت ائمة بقیع:

و امّا زیارت ائمّة بقیع]:[که حضرت امام حسن و امام زین العابدین و امام محمد باقر و امام جعفر صادق: باشند، به این طریق است که غسل زیارت کند و جامه‌های پاک بپوشد و به بقعة منورة ایشان رود و چون خواهد داخل شود، دعای اذن بخواند و بعد از دخول خود را به ضریح مقدس بچسباند و آن‌را ببوسد. پس در برابر قبور منوره بایستد و بعد از نیت زیارت چهار امام بگوید:

« السَّلاَمُ عَلَیْکُمْ أَئِمَّةَ الْهُدَى، السَّلاَمُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ التَّقْوَى، السَّلاَمُ عَلَیْکُمُ الْحُجَّةَ عَلَى‏ أَهْلِ‏ الدُّنْیَا، السَّلاَمُ عَلَیْکُمُ الْقُوَّامَ فِی الْبَرِیَّةِ بِالْقِسْطِ، السَّلاَمُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الصَّفْوَةِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ آلَ رَسُولِ اللهِ، السَّلاَمُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ النَّجْوَى، اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ الْعُرْوَةُ الْوُثْقى، أَشْهَدُ أَنَّکُمْ قَدْ بَلَّغْتُمْ وَ نَصَحْتُمْ وَ صَبَرْتُمْ فِی ذَاتِ اللَّهِ وَ کُذِّبْتُمْ وَ أُسِی‏ءَ إِلَیْکُمْ فَعَفَوْتُمْ وَ أَشْهَدُ أَنَّکُمُ الأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ الْمُهْتَدُونَ، وَ أَنَّ طَاعَتَکُمْ مَفْرُوضَةٌ وَ أَنَّ قَوْلَکُمُ الصِّدْقُ وَ أَنَّکُمْ دَعَوْتُمْ فَلَمْ تُجَابُوا، وَ أَمَرْتُمْ فَلَمْ تُطَاعُوا، وَ أَنَّکُمْ دَعَائِمُ الدِّینِ وَ أَرْکَانُ الأَرْضِ، وَ لَمْ تَزَالُوا بِعَیْنِ اللَّهِ، یَنْسَخُکُمْ فِی أَصْلابِ کُلِّ مُطَهَّرٍ، وَ یَنْقُلُکُمْ فِی أَرْحَامِ الْمُطَهَّرَاتِ، لَمْ تُدَنِّسْکُمُ الْجَاهِلِیَّةُ الْجَهْلاءُ، وَ لَمْ تَشْرَکْ فِیکُمْ فِتَنُ الأَهْوَاءِ، طِبْتُمْ وَ طَابَ مَنْشَؤُکُمْ، مَنَّ بِکُمْ عَلَیْنَا دَیَّانُ الدِّینِ، فَجَعَلَکُمْ‏ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ‏، وَ جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَیْکُمْ رَحْمَةً لَنَا وَ کَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا، إِذَا اخْتَارَکُمْ لَنَا وَ طَیَّبَ خَلْقَنَا بِمَا مَنَّ بِهِ عَلَیْنَا مِنْ وَلایَتِکُمْ، وَ کُنَّا عِنْدَهُ مُسَمَّیْنَ بِعِلْمِکُمْ، مُعْتَرِفِینَ بِتَصْدِیقِنَا إِیَّاکُمْ، وَ هَذَا مَقَامُ مَنْ أَسْرَفَ وَ أَخْطَأَ وَ اسْتَکَانَ وَ أَقَرَّ بِمَا جَنَى، وَ رَجَا بِمَقَامِهِ الْخَلاَصَ، وَ أَنْ یَسْتَنْقِذَهُ بِکُمْ مُسْتَنْقِذُ الْهَلْکَى مِنَ الرَّدَى، فَکُونُوا لِی شُفَعَاءَ، فَقَدْ وَفَدْتُ إِلَیْکُمْ إِذَا رَغِبَ عَنْکُمْ أَهْلُ الدُّنْیَا، وَ اتَّخَذُوا آیَاتِ اللَّهِ هُزُواً، وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها، یَا مَنْ هُوَ قَائِمٌ لاَ یَسْهُو، وَ دَائِمٌ لاَ یَلْهُو، وَ مُحِیطٌ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ لَکَ الْمَنُّ بِمَا وَفَّقْتَنِی، وَ عَرَّفْتَنِی مِمَّا ائْتَمَنْتَنِی عَلَیْهِ إِذْ صَدَّ عَنْهُمْ عِبَادُکَ وَجَحَدُوا مَعْرِفَتَهُ، وَاسْتَخَفُّوا بِحَقّـِهِ، وَمالُوا إِلى سِواهُ، فَکانَتِ الْمِنَّةُ لَکَ وَ مِنْکَ عَلَیَّ مَعَ أَقْوام خَصَصْتَهُمْ بِما خَصَصْتَنِی بِهِ، فَلَکَ الْحَمْدُ إِذْ کُنْتُ عِنْدَکَ فِی مَقامِی مَذْکُوراً مَکْتُوباً، فَلاَ تَحْرِمْنِی ما رَجَوْتُ، وَلا تُخَیّـِبْنِی فِیما دَعَوْتُ».]بحرمة محمّد وآله الطاهرین وصلّى الله على محمد وآله[

پس هشت رکعت نماز کند به چهار سلام و هر دو رکعت از برای امامی و عباس عمّ پیغمبر در نزد چهار امام مدفون است، او را زیارت کند و در قبرستان بقیع دختران رسول(صلی الله علیه و آله) و دختران حضرت امیر(علیه السلام) و عقیل برادر حضرت امیر و ابراهیم فرزند حضرت رسول و حلیمة سعدیه مادر رضاعی پیغمبر و فاطمه بنت اسد والدة حضرت امیر را زیارت کند.

و اول قبّه که برابر قبّة ائمة بقیع]:[است و در سمت چپ آن است، نسبت به کسی که از مدینه بیرون آید، قبه‌ای است که در آن رقیه و زینب و امّ کلثوم دختران پیغمبر](صلی الله علیه و آله)[و زینب و امّ کلثوم دختران حضرت امیر](علیه السلام)[و فاطمة صغری دختر حضرت امام حسین(علیه السلام) در آن مدفون‌اند و قبّه‌ای که متصل به قبة دختران است قبة زنان پیغمبر است و همة زنان آن حضرت در آنجا مدفون‌اند، مگر خدیجه و میمونه و قبه‌ای که متصل به قبة زنان است، قبة عقیل است و بعد از آن، دو قبّه است؛ یکی از مالک سرِ]پیشوای[مذهبِ سنیان و دیگری از نافع قاری و بعد از آن، دو قبه است بزرگ‌تر، که در آن ابراهیم پسر حضرت رسول مدفون است و ضریحی دیگر در آن است که در آنجا عثمان بن مظعون و عبدالله  بن مسعود و عبدالرحمان بن عوف مدفون‌اند و در انتهای قبرستان دو قبه است؛ یکی آن­که در طرف راست است نسبت به خارج از مدینه و مربع است و در بالای آن شبیه به میلی است، مشهور میانِ سنیان آن است که از عثمان بن عفان است و بعضی می‌گویند از عثمان بن سعید است و آن­که در طرف چپ است از حلیمة سعدیه، مادر رضاعی پیغمبر است و قبه‌ای که از قبرستان خارج است و در نخلستان واقع است از فاطمة بنت اسد است و قبه‌ای که در ابتدای بقیع متصل به‌دروازه است، قبه‌ای است که عمه‌های پیغمبر صفیّه و عاتکه در آن مدفون‌اند.[56]

و در زیارت هر یک از ایشان کافی است که سلام کند؛ خواه بعضی صفات به آن ضم کند یا نه و بعد از آن هفت مرتبه (إنّا أنْزَلْنا...) بخواند و نیز سنت است که زیارت کند اسماعیل پسر امام جعفر صادق(علیه السلام) را و قبّة او داخل مدینه است اما متصل به‌سور[57] مدینه است، که در سمت بقیع است[58] و برابر قبة ائمة بقیع است و در سمت چپ او است دروازة مصری، نسبت به کسی که داخل دروازه شود. قبه‌ای است در مدینه که آن از مالک بن سنان والد ابوسعید خدری است که از شهدای احد است و در سمت چپ دروازه نسبت به‌داخل کوچه است که در آنجا می‌رود تا مدفن او، که بر فوق آن قبة مذکوره است و بر روی قبر او ضریحی است، او را نیز زیارت کند و از یمین کوچه مذکوره، کوچه‌ای است که مشهور است به‌ زقاق اسطوان،[59] که از آنجا بعد از چند گردش به خانه می‌رسد، که مشهور است حال به بیت أبی النبیّ و قبل از این به بیت نابعه مشهور بوده است و در نزد اهل مدینه شهرت یافته که والد پیغمبر در آنجا مدفون است و در آنجا صندوقی است که در جوف آن ضریح چوبی است، و می‌گویند قبر او در میان آن ضریح است و بسیاری از مشایخ مکه منکر این بودند و می‌گفتند در«ثمام» مدفون است و بعضی موضعی دیگر را نشان می‌دهند که در آنجا مدفون است.

و اصح آن است که در مدینه خانه‌ای که مذکور است مدفون باشد، همچنان که در نزد اهل مدینه مشهور است و بعضی از اهل تواریخ نیز چنین نقل کرده‌اند. پس باید او را در آنجا زیارت کرد.

نماز گزاردن در مساجد مدینه

و سنت است که به مساجد مدینة منوره رود و در آن­ها نماز گزارد؛ مثل مسجد احزاب و مسجد فضیخ و مسجد فتح، و در مسجد فتح بگوید:

ِ«یَا صَرِیخَ الْمَکْرُوبِینَ وَ یَا مُجِیبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّینَ‏ اکْشِفْ‏ عَنِّی‏ غَمِّی‏ وَ کَرْبِی وَ هَمِّی کَمَا کَشَفْتَ عَنْ نَبِیِّکَ(صلی الله علیه و آله) هَمَّهُ وَ غَمَّهُ وَ کَرْبَهُ وَ کَفَیْتَهُ هَوْلَ عَدُوِّهِ فِی هَذَا الْمَکَان»‏

وهمچنین به مشربة امّ ابراهیم رود و نماز کند و به مسجد قبا رود و نماز کند و آن در یک فرسخی مدینه است و معروف است و همچنین در مسجد حضرت امیر که در طرف قبله رکن مغربی مسجد قباست نماز کند و در مسجد فاطمه ]علیها السلام[که در قبلة مسجد حضرت امیر است]نماز کند[.

پایان



[1]. بسیاری از شرح حال نویسان سال تولد ایشان را 1128ق. ذکر کرده‌اند که با توجه به آنچه مرحوم ملا احمد نراقی از شرح حال پدر نوشته و عمر ایشان را حدود 60 سال ذکر کرده ناسازگار است.

[2]. منابع:  فصلنامة فقه اهل بیت، فارسی شماره 29  ؛  مقدمة کتاب معراج السعاده ؛  ریحانة الأدب، ج6 ، ص164 ؛  مقدمه کتاب قرة العیون، تألیف مرحوم ملامهدی نراقی، چاپ دانشگاه فردوسی مشهد، ص52  ؛ مقالة شهید محراب آیت الله قاضی طباطبایی=.

[3].  حجت الاسلام والمسلمین آقای مظلومی، در تحقیقی که در این زمینه داشته و در فصلنامه میقات حج فارسی به چاپ رسید، به همین نتیجه رسیده‌اند که رکن حجرالأسود همان رکن عراقی است.

[4]. صفحه 9 مناسک مکّیه.

[5]. یَعرِج، به فتح یاء و کسر راء ، نام کوهی است در مسیر طائف، معجم معالم الحجاز، ج10، ص26

[6]. کری به فتح کاف و راء ، نام کوه بزرگی است بین مکّه و طائف. معجم معالم الحجاز، ج7 ، ص207

[7]. یک میدان اسب، آن مقدار از مسافت را گویند که اسب، در حال دویدن بدون ماندگی بپیماید؛ یک چهارم فرسخ. لغت‌نامة دهخدا.

[8]. لحسا، همان احساء ، از شهرهای شرق عربستان است. لغتنامه دهخدا : اسم راهی است که مردم سرزمین‌های سواحل جنوبی خلیج فارس از جمله عمان و بحرین از این مسیر عازم حج می‌شدند. آثار اسلامی مکه و مدینه، ص34

[9].  نام موضعی است بین مکّه و مدینه. معجم معالم الحجاز .

[10].  هر میل چهار هزار ذراع که تقریباً دو کیلومتر است.

[11].  مکّه صحیح است.

[12]. کپنک، جلیقة نمدی ضخیمی است که در سابق سوارکاران و جنگجویان می‌پوشیدند. فرهنگ فارسی عمید.

[13]. پوشش شنل مانندی از جنس نمد که در روسیه می‌ساختند و برف و باران از آن رد نمی‌شد. کتاب خاطرات واظهارات شیخ حسین لنکرانی به نقل از پرتال جامع علوم انسانی.

[14].  نوعی پارچة پشمی ضخیم پرزدار نفیس، لغت‌نامة دهخدا.

[15].  در متن صندل آمده، که صحیح آن سَندل است، به معنای کفش چوبی. فرهنگ فارسی عمید.

[16].  تخلیل ریش نکند؛ یعنی انگشتان را میان محاسن نبرد که سبب کنده شدن و افتادن مویی از صورت شود.

[17].  به فتح کاف، حشره‌ای است به اندازة شپش، بال ندارد، خرطومی دارد که با آن خون انسان را می‌مکد و گاهی باعث سرایت بیماری طاعون می‌شود. فرهنگ عمید.

[18].  به فتح کاف و نون؛ حشرة ریزی است که در بدن بعضی از حیوانات تولید می‌شود و خون او را می‌مکد. فرهنگ عمید.

[19].  به فتح کاف و واو؛ صندوق چوبی روباز، دارای سایبان که آن را روی شتر یا قاطر می‌بندند و بر آن سوار می‌شوند. فرهنگ عمید.

[20]. به ضمّ صاد، به معنای سردرد.

[21]. به فتح همزه و ضمّ لام، جامة بلندی است که لای رویه و آستر آن پنبه دوخته باشند، یک قسم نیم تنة ضخیم که در قدیم مردان و زنان می‌پوشیدند. فرهنگ فارسی عمید.

[22]. باب بنی شیبه که سقفی نیز داشته، در گذشته نزدیک مقام ابراهیم بوده است.

[23]. نظر مراجع موجود این چنین نیست، و در شرایط فعلی انجام چنین عملی (پس رفتن) امکان‌پذیر نمی‌باشد.

[24]. ظاهراً مراد این است که هنگام ازدحام جمعیت طواف کننده که امکان توقف برای بوسیدن ارکان و مستجار نیست بهتر است که ترک کند.

[25]. به کسر شین، به معنای وَجَب است.

[26]. سنگی است آذرین و سخت و متمایل به صورتی یا سبز و رنگش بسته به عناصر متشکله‌اش متغیر است. لغت‌نامة دهخدا.

[27]. در حال حاضر ضریحی فلزی و طلایی رنگ نصب شده و بنای چوبی برداشته شده است.

[28]. بلند و یا آهسته خواندن.

[29]. صاف و برابر کردن.

[30]. آرامی.

[31]. نظر مراجع محترم در این مسأله یکسان نیست.

[32]. ادامه یکی از ورودی‌های مسعی به سمت خانة حضرت خدیجه3]در سمت شمال مکه[. تاریخ مکه، احمد السباعی، ترجمه رسول جعفریان، ص67

[33]. راه و روش.

[34]. وارد شده.

[35]. ثبیر صحیح است.

[36]. مرکب سواری.

[37]. یعنی او هم بر دست نایب فشار بیاورد و کمک کند.

[38].  پیشتر مقام ابراهیم بنایی داشته که حاجیان داخل آن و پشت مقام نماز می‌گزاردند.

[39]. ماندن شب سیزدهم واجب نیست.

[40]. چند طایفه باید در شب سیزدهم نیز تا نصف شب در منا بمانند:

1. کسی که در حال احرام صید کرده است و احتیاط واجب آن است که اگر صید را گرفته و نکشته باشد، شب سیزدهم را بماند، لیکن غیر از صید کردن چیزهای دیگر که از صید بر محرم حرام است؛ مثل خوردن گوشت صید و نشان دادن صید به صیاد و...  اگر اجتناب نکرده، واجب نیست بیتوتة شب سیزدهم.

2. کسی که نزدیکی با زن کرده در احرام؛ چه در قُبل و چه در دُبر و چه با زن خود یا اجنبیه، ولی غیر از جماع، کارهای دیگر مثل بوسیدن و لمس و غیر آن را اگر اجتناب نکرده، واجب نمی‌شود بیتوتة شب سیزدهم. مناسک حج محشی، م1221

[41]. با توجه به توسعه‌های اخیر مسجد خَیف، شناسایی آنچه که مرحوم نراقی مرقوم داشته‌اند مقدور نیست.

[42]. در گذشته صفا و مروه در میان بازاری قرار گرفته بود که اطراف آن نیز مغازه‌هایی احداث کرده بودند، لیکن امروزه به صورت سالن سرپوشیده در آمده، ولذا این مشخصات دیگر وجود ندارد.

[43]. واجب نیست.

[44].  به کسر میم و فتح جیم، زمینی که مقداری گود شده است، حضرت ابراهیم(علیه السلام) گلی را که برای ساخت کعبه استفاده کرده از زمین این گودال تهیه نموده است.

[45].  یشم به فتح یا و سکون شین، سنگی است شبیه عقیق یا زبرجد به رنگ‌های مختلف سفید، کبود، سبز تیره، به عربی یشم یا یشب یا یشف می‌گویند. فرهنگ عمید.

[46].  سیمان.

[47].  بازار رنگرزها که در نزدیکی صفا و مروه قرار داشته و در توسعة حرم تخریب شده است.

[48].  سوق اللیل ظاهراً بازاری بوده در نزدیکی مسعی که کار خرید و فروش و تجارت، شب‌ها در آن انجام می‌شده است.

[49].  به فتح جیم، داخل چیزی. فرهنگ عمید.

[50].  قبر حضرت آمنه مادر پیامبر(صلی الله علیه و آله) در سرزمینی به نام ابواء، میان راه مکّه به مدینه قرار دارد و نقل قبرستان ابوطالب از نظر تاریخی مستند نیست.

[51].  حظیره، به فتح حاء و کسر ظاء، محوطه، چهار دیواری، جای خرما خشک کردن، جایی­که برای چهارپایان درست کنند جهت حفظ و نگهداری آن­ها.

[52]. مستقیم.

[53]. مُحَجَّر به ضم میم و تشدید جیم، به معنای ایوانی که نرده داشته باشد. فرهنگ عمید.

[54]. رمانتین، دو قبّه به شکل انار که در روی دو دستة دو طرف منبر قرار داشته و رسم بین منبری‌ها این بوده که قبل از رفتن روی منبر آن را می‌بوسیدند و بعضی چشمان خود را به آن می‌مالیدند.

[55]. تعدادی از اهل سنت، دفن آن حضرت در بقیع را ترجیح می‌دهند.

[56].  متأسفانه این بناها در دورة آل سعود همگی ویران گردیده و تنها تعدادی از آن­ها به شکل سنگ‌چین باقی است، و دیگر آثار همه از بین رفته است.

[57].  دیوار دور شهر. فرهنگ عمید.

[58].  قبر حضرت اسماعیل پس از توسعه اخیر به داخل بقیع منتقل شده است.

[59]. کوچه اسطوان.