دختران یا دختر خوانده هاى رسول اعظم (ص)

نوع مقاله : تاریخ و رجال

نویسنده

موضوعات


 در پانزدهمین بخش از نوشتة «خفتگان در بقیع» که در شماره 81  از نظر شما گذشت، به شرح حال همسران پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله)  ­پرداختیم و در ادامه، اشاره ه­ایی به علل تعدد همسران آن حضرت داشتیم، اکنون در این بخش، به پژوهشی در مورد دختران پیامبر اعظم که سه قبر، با کمی فاصله از قبور همسران آن حضرت قرار دارند، می­پردازیم:

 *  *  *  *  *

مقدمه:

در خاک مطهر بقیع سه قبر است که به نام دختران پیامبر شناخته می­ شوند و به قبور «بنات الرسول» مشهورند و آن­ها از قبور مطهر همسران آن حضرت؛ «امهات المؤمنین» اندکی فاصله دارند، اما اینکه این شهرت چه مقدار با واقعیت مطابق است و آیا می­ توانیم به استناد این شهرت مدعی شویم که آن سه قبر، واقعاً قبور رقیه، امّ‌کلثوم و زینب است و آیا می‌توانیم به استناد این شهرت، مدعی شویم که سه قبر شناخته شده به سه نام، در واقع سه شخص ­اند و هر سه دختران پیامبرند؟ یا دو نفر بوده و دختر خوانده‌های آن حضرت اند و... این­ها پرسش هایی است که برای رسیدن به پاسخ هایش، نیازمند پژوهشی جدّی است.

اسناد تاریخی پیرامون این موضوع در تعارض بوده و بسیار پیچیده و مضطرب ­ا ند؛ به ­طوری که دستیابی به حقیقت را مشکل می‌سازند؛ از این­رو، تحقیقی پر زحمت را متحمل شده و عصارة آن را بازگو می کنیم؛ چه این­که بیشتر منابع سنی؛ مانند «الطبقات الکبری» نوشتة ابن سعد، و «الأنساب و الاشراف» بلاذری و «اُسدالغابه» ابن اثیر همین قول را باور دارند و پیوسته پای فشرده‌اند که دختران پیامبر(صلی الله علیه و آله) ، به نام‌های زینب، رقیه و ام‌کلثوم هستند که مدفون در بقیع‌اند.

گرچه اندکی از عالمان شیعی نظریة یاد شده را پذیرفته ­اند اما محقّقانی دیگر قضیه را به دقت  موشکافی کرده و زوایای مختلف بحث را کاویده‌اند تا به این نتیجه دست یافته ­اند که در آنجا «دو» قبر است به نام‌های «زینب» و «رقیه»، نه «سه» قبر! و امّ‌کلثوم کنیة رقیه است و آن دو هم دختران پیامبر نیستند بلکه دختر خوانده‌های آن حضرت ­ا ند. اکنون هر دو قول را با شرح و تفصیل مرور می­ کنیم و قضاوت را به شما خوانندگان وا می­ گذاریم.

گفتنی است، غیر از این مقوله که آن­ها دختران پیامبرند یا خیر و آیا دو نفر هستند یا سه نفر؟ اختلافی در بین مورخان اهل‌سنت و شیعه وجود ندارد و در این موارد، مسائل مورد وفاق فریقین است.

نظریة باور اهل‌سنت در بارة دختران پیامبر(صلی الله علیه و آله)

گفتیم که اهل سنت معتقدند پیامبر(صلی الله علیه و آله) چهار دختر به نام‌های رقیه، زینب، امّ‌کلثوم و فاطمه داشته است. دربارة حضرت فاطمه3 ، باور و اعتقاد شیعه و اهل‌سنت، قطعی و بدون هیچ اختلاف است. اما در مورد سه دختر دیگر موضع شیعه و سنی یکسان نبوده و اختلافی است.

ابتدا نظر اهل‌سنت را با اقوالی که وجود دارد می ­آ  وریم و در پایان نظریة پژوهشگرانی از شیعه را که جهد بلیغ نموده‌ و از مطاوی تاریخی، نکاتی مهم استخراج کرده‌اند، مورد بررسی قرار می‌دهیم.

مورخان اهل‌سنت، آیه 59 از سورة احزاب را نقل نموده، بر مبنای همان، قائل به وجود دخترانی متعدد برای پیامبر(صلی الله علیه و آله) ‌شده ­ا ند:

{یَا أَیُّهَا النَّبِىُّ قُلْ لأَِزْواجِکَ وَبَناتِکَ وَ نِساءِ­الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَکانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً} (احزاب:59)

«ای پیامبر، به همسران و دختران و زنان مؤمنِ خود بگو، جلباب­ ها (روسری­ های بلند) خود را بر خویش بیفکنند، این کار برای اینکه شناخته شوند و مورد اذیت قرار نگیرند بهتر است. خداوند همواره آمرزنده و مهربان است.»

مورخان یاد شده می­ گویند: اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله) دختران متعدد نداشته، چرا خداوند کلمة «بَناتِکَ» را در این آیه آورده است؟ پس معلوم می‌شود که آن حضرت دختران متعدد داشته و آن­ها عبارت­اند از:

1.  زینب

در مسانید تاریخی اهل‌سنت، زینب نخستین دختر حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) معرفی گردیده است. چنان‌که ابن سعد در الطبقات الکبری می­ نویسد:

«زینب بنت رسول الله ـ صلّی الله علیه (و آله) و سلّم ـ و أمّها خدیجة بنت خویلدبن أسد بن عبدالعزّی بن عبد شمس بن عبد مناف ابن قصّى، قبل النبوة، وکانت اوّل بنات رسول الله ـ صلّی الله علیه (و آله) و سلّم ـ تزوّجها ابن خالتها أبو العاص بن ربیع... قبل النبوة و کانت أوّل بنات رسول الله تزوّج و أمّ أبی العاص هالة بنت خویلد بن اسد بن عبدالعزّی بن قصّى، خالة زینب بنت رسول الله».1

«زینب، دختر رسول الله ـ صلّى الله علیه (و آله) و سلّم ـ  و مادرش خدیجه بنت خویلد بن اسد بن عبدالعُزّی بن قصی بوده. او بزرگترین دختر پیامبر بود که پسرخاله‌‌اش ابوالعاص بن ربیع با وی ازدواج کرد. اولین دختر آن حضرت بود که ازدواج نمود و خاله‌اش هاله بود. طبق نقل ابن سعد، اولین کسی که با زینب ازدواج نمود ابی‌العاص بن ربیع بود و در همین زمان بود که مسلمان شد و با پدرش هجرت نمود.»

محمد سید الوکیل از مورخان و نویسندگان اهل‌سنت نوشته است:

«تزوجت ابن خالتها هالة بنت خویلد أبا العاص بن الربیع و ولدت له غلاماً سمّاه علیاً و جاریة إسمها أمامة، وتوفّى على وهو صغیر وعاشت امامة حتّى تزوجها على بن أبى طالب بعد وفاة فاطمة بنت رسول الله(صلی الله علیه و آله)».2

«با پسرخاله‌اش، هاله دختر خویلد؛ یعنی ابو العاص بن ربیع ازدواج کرد و زینب برای ابو‌‌العاص پسری آورد که نامش را علی گذاشت و دختری که نامش را امامه نهاد، علی در خردسالی وفات یافت ولی امامه زنده ماند، تا این­که علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) پس از وفات فاطمه دختر حضرت رسول، با او ازدواج کرد.»

همراهی ابوالعاص بن ربیع با مشرکین

ابن سعد در طبقات و ابن عبـدالبرّ درالإستیعاب و ابن ابی‌الحدید، در شرح نهج البلاغه و دیگران نوشته ­ا ند: ابو‌العاص بن ربیع در جنگ بدر در جبهة مخالف پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) بود که به وسیلة عبدالله بن جبیر انصاری به اسارت درآمد، عمرو بن ربیع در آزادی ابو‌العاص کوشید و زینب گردنبندی را فرستاد که به وسیلة آن، شوهرش را آزاد کند. پیامبرخدا وقتی گردنبند را دید آن را شناخت و به یاد خدیجه افتاد و بر ابو‌العاص ترحّم کرد و ابی‌العاص را آزاد نمود.

«فلما رأی رسول الله ـ صلّی الله علیه (وآله) وسلّم ـ القلادة عرفها ورق لها و ذکر خدیجة وترحم علیها. وقال: إن رأیتم أن تطلقوا لها أسیرها و تردوا إلیها متاعها فعلتم. قالوا: نعم یا رسول الله، فأطلقوا أبا العاص بن الربیع و ردوا علی زینب قلادتها وأخذ النبى ـ صلّی الله علیه (وآله) وسلّم ـ علی أبى العاص أن یخلّى سبیلها إلیه فوعده ذلک ففعل».3

«همین که پیامبرخدا ـ صلّى الله علیه (وآله) وسلّم ـ گردنبند زینب را که از مادرش خدیجه به او رسیده بود دیدند، آن را شناخته و به حال زینب اندوهگین شدند و یادش از خدیجه آمد و بر زینب ترحّم کرده، فرمودند: اسیر زینب را آزاد نموده و قلاده‌اش را به او برگردانید. اصحاب گفتند: انجام می‌دهیم. بدین جهت ابو‌العاص بن ربیع را آزاد کردند و گردنبند زینب را به او برگرداندند و پیامبر ابو‌العاص را عتاب کرده و از او پیمان گرفت که زینب را آزاد سازد و او پس از برگشت به مکه چنین کرد.»

ابن ابی‌الحدید نوشته است: «ابوالعاص، شوهر زینب، دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله) از طرف مسلمانان در جنگ بدر به اسارت گرفته شد و پیامبر در قبال آزادی­ ا ش وعده داد که پس از مراجعت به مکه، وسایل سفر زینب را به مدینه فراهم سازد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) به زید بن حارثه و گروهی از انصار  مأموریت داد که در هشت مایلی مکه توقف کنند و هر وقت کجاوة زینب به آنجا رسید، او را به مدینه بیاورند. قریش از خروج دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله) از مکه آگاه شدند، گروهی تصمیم گرفتندکه او را از نیمة راه بازگردانند. جباربن اسود با گروهی خود را به کجاوة زینب رساند و نیزه­اش را به کجاوة دختر پیامبر کوبید، از ترس آن، زینب کودکی را که در رحم داشت سقط کرد و به مکه بازگشت. پیامبر از شنیدن این خبر سخت ناراحت شد. در فتح مکه (با این‌که همه را بخشید و آزاد کرد) خون قاتل فرزند زینب را مباح شمرد.»4

بلاذری در انساب الأشراف، بازگشت زینب به مدینه را پس از آزادی قطعی دانسته (که طبق اخبار شیعه، هم ماجرای ازدواج با ابی العاص و هم آزادی وی پس از آزادی شوهرش و بازگشتش به مدینه، قطعی است) و لذا بلاذری اینگونه می­ نویسد:

«عبدالله بن ابی بکر در روایتی از قول زینب نقل کرده که گفت: همین که ابوالعاص به مکه بازگشت به من گفت: آماده شو که به پدرت ملحق شوی. من به همین منظور از خانه بیرون آمدم که دختر عقبه مرا دید و گفت: دختر محمد! به من خبر رسیده که عزم پیوستن به پدرت را داری؟ گفتم: نه. گفت: از من پنهان مکن، من زنی ثروتمندم و می‌توانم تمامی نیازهای تو را برآورم. اما زینب پاسخ داد: باز از ترس گفتم: چنان قصدی ندارم.»5

ابن هشام نوشته است: «ابوسفیان، به کنانة بن ربیع (برادر ابی العاص بن ربیع) گفت: دختر محمد را برگردان و چند روزی که گذشت، بی‌سر و صدا در شب او را راه بینداز و پیش پدرش ببر، چون به جان خودم،  نیازی به حبس او نداریم و با توجه به گرفتاری‌های خود، کینه‌ای از او در دل باقی نمی‌گذاریم، کنانة بن ربیع، این سخن را پذیرفت و پس از دوـ سه روز، او را آرام و بی‌صدا حرکت داد و به حضور پیامبر آورد.»6

در مسانید تاریخی فریقین است که ابوالعاص بن ربیع، پس از هجرت زینب، مسلمان شد و به نزد پیامبر بازگشت؛ چنان‌که ابن سعد، چنین آورده است:

«ثمّ أسلم بعد ذلک و ما فرّق رسول الله بینما ... ثمّ هاجر إلی رسول الله فردّها علیه».7

بعد از هجرت زینب. ابوالعاص مسلمانی برگزید و پیامبر میان آن­ها جدایی نیفکند (و در عبارتی دیگر) سپس ابوالعاص به سوی پیامبر هجرت کرد و پیامبر زینب را به او بازگرداند.

وفات زینب و دفن در بقیع

در مسانید تاریخی آمده است که زینب در اول سال هشتم هجرت از دنیا رفت.

«أخبرنا محمد بن عمر، حدثنی یحیی بن عبدالله بن أبی قتادة، عن عبدالله بن أبی بکر بن محمد بن عمرو بن حزم، قال: توفّیت بنت رسول الله(صلی الله علیه و آله) فی أوّل سنة ثمان من الهجرة».8

«محمد بن عمر به ما خبر داد که یحیی بن ابی‌قتاده از عبدالله بن ابی‌بکر بن محمد بن عمرو بن حزم، نقل کرده است که گفت: زینب، دختر پیامبرخدا در اول سال هشتم هجرت وفات یافت.»

ام ایمن کنیز رسول الله و سوده بنت زمعه، همسر آن حضرت و ام‌سلمه همسر دیگر او، پیکر وی را غسل داده و به امر پیامبر، شمار غسل‌هایش را فرد قرار دادند.

«عَنْ حَفْصَةَ بِنْتِ سِیرِینَ، قَالَتْ حَدَّثَنِی أُمِّ عَطِیَّةَ، قَالَتْ: تُوُفِّیَتْ إِحْدَى بَنَاتِ النَّبِیِّ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ (وَآلِهِ) وَسَلَّم ـ فَأَمَرَنَا رَسُولُ اللهِ فَقَالَ: «اغْسِلْنَهَا وِتْرًا ثَلاَثًا أَوْ خَمْسًا أَوْ أَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ إِنْ رَأَیْتُنَّ ذَلِکَ، وَاغْسِلْنَهَا بِمَاءٍ وَسِدْرٍ وَاجْعَلْنَ فِی الآخِرَةِ کَافُورًا أَوْ شَیْئًا مِنْ کَافُورٍ، فَإِذَا فَرَغْتُنَّ فَآذِنَّنِی». قَالَتْ: فَآذَنَّاهُ فَأَلْقَى إِلَیْنَا حِقْوَهُ، أَو قَالَت حِقْواً، وَ قَالَ: «أَشْعِرْنَهَا إِیَّاهُ».9

«حفصه دختر سیرین نقل نموده که امّ عطیه گفت: یکی از دختران پیامبر(صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت. حضرت فرمودند: غسل‌هایی که به او می‌دهید، فرد باشد سه یا پنج یا بیشتر (مثلاً هفت، نُه) و او را با آب سدر غسل دهید و در آخر با آب کافور؛ هرگاه غسل به پایان رسید، به من خبر دهید. امّ عطیه گوید: پس از فراغت، به پیامبر اطلاع دادیم. حضرت: پارچه‌ای از جامة خود را داده، فرمودند: این را بر بدنش بپیچید، همانگونه که لُنگ می‌پیچند.»

پس از آن، رسول الله(صلی الله علیه و آله) بر جنازة‌ وی نماز گزارد. در روایتی دیگر نیز آمده است که فاطمه دختر دیگر پیامبر بر جنازة وی نماز گزارد. سپس امر گردیده که او را به سمت بقیع ببرند و در بقیع مدفونش نمایند. حاتم عمر طه، در کتاب بقیع الغرقد خویش اینگونه آورده است:

«رَوَى الإمَام أَحمَد بِسَنَدِهِ عَن ابن عَبَّاس، قَالَ: لَمَّا مَاتَتْ زَیْنَبُ ابْنَةُ رَسُولِ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ (وَآلِهِ) وَسَلَّم ـ قَالَ رَسُولُ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ (وَآلِهِ) وَسَلَّم ـ «الْحَقِی بِسَلَفِنَا الصَّالِحِ».01

«احمد بن حنبل از ابن عباس نقل کرده که گفت: چون زینب دختر پیامبرخدا وفات یافت، حضرت فرمودند: ملحق شو به سلف صالحمان، و آنگاه در بقیع مدفون شد.»

فهی «أمام المدخل الرئیسى للبقیع و علی بُعد حوالی 30 متراً ولا یفصلها عن المدخل إلاّ الساحة الرئیسیة له نجد قبور بنات الرسول ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ (وَآلِهِ) وَسَلَّم ـ وهنّ: 1. السیدة أمّ کلثوم 2. السیدة رقیة 3. السیدة زینب رضى الله عنهنّ».

«در مقابل در ورودیِ اصلیِ بقیع، با فاصلة 30 متر از درِ اصلی و بعد از میدان اصلی پیشخوان بقیع، قبور دختران پیامبر(صلی الله علیه و آله) را می‌بینیم که عبارت­ ا ند از : 1. سیده امّ ‌کلثوم 2. سیده رقیه 3. سیده زینب.»

2.  رقیه، دختر پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله)

ابن عبدالبرّ و استیعاب آورده ­ا ند:

«رقیة بنت رسول الله و أمّها خدیجة بنت خویلد ـ رضى الله عنها ـ ولدت قبل البعثة بثلاث سنین وکان عمر رسول الله ثلاثاً و ثلاثین سنة».11

«رقیه دختر پیامبرخدا و مادرش خدیجه دختر خویلد است که سه سال قبل از بعثت در سن سی و سه سالگی حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) متولد شد.»

«وقال الزبیر: ولد لرسول الله ـ صلَّی الله علیه (وآله) و سلّم ـ القاسم و هو أکبر ولده، ثمّ زینب، ثمّ عبد الله وکان یقال له: الطیب ویقال له: الطاهر ولد بعد النبوة، ثمّ أمّ کلثوم، ثمّ فاطمة، ثمّ رقیة».21

«زبیر گوید: قاسم به عنوان بزرگترین فرزند پیامبر متولد شد. سپس زینب و آنگاه عبدالله که طیب و طاهر نامیده می‌شد. او پس از نبوت پیامبر متولد شد، سپس ام‌ّکلثوم، سپس فاطمه و در آخر، رقیه.»

ابن سعد در الطبقات الکبری آورده است:

«رقیة بنت رسول الله ـ صلّی الله علیه (وآله) وسلّم ـ و أُمّها خدیجة بنت خویلد بن أسد بن عبد العزّی بن قصىّ. کان تزوجّها عتبة بن أبى لهب بن عبد المطّلب قبل النبوّة، فلمّا بعث رسول الله و أنزل الله (تَبَّتْ‏ یَدا أَبِى‏ لَهَبٍ) قال له أبوه أبو لهب: رأسی من رأسک حرام إن لم تطلّق ابنته... وأسلمت حین أسلمت أمّها خدیجة بنت خویلد وبایعت رسول الله ـ صلّی ­الله علیه (وآله) و سلّم ـ .»31

«رقیه دختر پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) و مادرش خدیجه دختر خویلد بن اسد بن عبدالعزّی بن قصیّ است که عتبة بن ابی لهب قبل از نبوت پیامبر با وی ازدواج کرد، اما همین‌که پیامبر به رسالت مبعوث گردید و خدای متعال تبّت یدا ابی لهب را دربارة ابو لهب نازل فرمود، پدر عقبة بن ابی لهب به وی گفت: اگر دختر پیامبر را طلاق ندهی نسبت تو به من حرام است، و او هم طلاق داد. رقیه به هنگام اسلام آوردن مادرش مسلمان شد و با پیامبر(صلی الله علیه و آله) بیعت کرد.»41

پس ابن سعد ادامه می‌دهد:

«وتزوّجها عثمان بن عفان وهاجرت معه إلی أرض الحبشة الهجرتین جمیعاً. قال رسول الله ـ صلّی الله علیه (وآله) وسلّم ـ : إنّهما لأول من هاجر إلی الله تبارک وتعالی بعد لوط. وکانت فی الهجرة الأولی قد أسقطت من عثمان ولداً ثمّ ولدت له بعد ذلک ابنا فسمّاه عبد الله. وکان عثمان یکنّی به فى الإسلام و بلّغ سنه سنتین».51

«رقیه با عثـمان ازدواج کـرد و با وی به سرزمیـن حبـشه هجرت کرد. او دو هجرت با عـثمـان انجـام داد. پیـامبر فرمود: «آن دو هجـرت از ناحیـة آن دو، نخستـیـن هجرت هایی بود که پس از لوط انجام شد.» در هجرت اول، فرزندی از آنها سقط شد. آنگاه فرزندی دیگر متولّد شد که نامش عبدالله بود و لذا عثمان به نام او کنیة ابا عبدالله به خود گرفت. اما فرزند رقیه و عثمان پس از دو سال از دنیا رفت.»

چنانکه از نقل بالا برداشت می‌شود، عثمان بن عفان در مکه با رقیه ازدواج کرده، ابتدا به حبشه و سپس به مدینه هجرت کرده‌اند، اما طبق اخباری که در اسناد تاریخی آمده، هنگامی که در حبشه بودند، شایعه‌ای انتشار یافت مبنی بر این­که قریشِ مکه به پیامبر(صلی الله علیه و آله) ایمان آورده‌اند، در این موقعیت بود که بسیاری از هجرت کنندگان به حبشه؛ از جمله عثمان و رقیه به مکه بازگشتند اما قریش در فرصت به ­د ست آمده، آزار و اذیت بازگشتگان از حبشه را به اوج رساند و همین مسأله سبب شدکه مسلمانان بار دیگر از پیامبر اجازة هجرت مجدد به حبشه را دریافت کنند؛ لذا عثمان و رقیه مجدداً به حبشه بازگشتند.

ابن عبدالبرّ نوشته است: رقیه تنها دختر پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) بودکه دو بار به حبشه و یک بار به مدینه هجرت کرد.

مسلمانی رقیه

به گفتة مورخانی از ناحیة اهل‌سنت؛ مانند ابن سعد در طبقات و بلاذری، رقیه در دورة اوّل مکی، همراه با عثمان مسلمانی برگزید و لذا به حبشه هجرت نمود و سپس به مدینه رفت.

«و أسلمت حین أسلمت أمّها خدیجة و بایعت رسول الله ـ صلّی الله علیه (وآله) و سلّم ـ ».61

«و اسلام آورد هنگامی که مادرش خدیجه دختر خویلد اسلام را برگزید و با رسول الله بیعت نمود، درود خدا و برادرانش بر او باد!»

وفات رقیه و دفن در بقیع

در مورد وفات رقیه، نوعی اضطراب و چندگانگی در نقل‌های مورخان اهل‌‌سنت وجود دارد؛ ابن سعد در الطبقات الکبری آورده است: هنگامی که رقیه دختر پیامبر وفات یافت، پیامبر به او فرمود:

«ألحقی بسلفنا عثمان بن مظعون. فبکت النساء علی رقیة فجاء عمر بن الخطاب فجعل یضربهنّ فبکت النساء علی رقیّة فجاء عمر بن الخطاب فجعل یضربهنّ بسوطه، فأخذ النبىّ ـ صلّی الله علیه (وآله) وسلّم ـ بیده ثمّ قال: دعهنّ یا عمر یبکین. ثمّ قال: إبکین وإیاکنّ ونعیق الشیطان فإنّه مهما یکن من القلب والعین فمن الله والرحمة ومهما یکن من الید واللسان فمن الشیطان. فقعدت فاطمة علی شفیر القبر إلی جنب النبى ـ صلّی الله علیه (وآله) وسلّم ـ فجعلت تبکى فجعل رسول الله ـ صلّی الله علیه (وآله) وسلّم ـ یمسح الدمع عن عینیها بطرف ثوبه».71

«به سلف ما عثمان بن مظعون محلق شو. پس زنان بر رقیه گریستند و عمر بن خطاب بر آنان تازیانه می‌زد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) دست عمر را گرفته، فرمود: عمر! رهایشان کن تا بگریند. آنگاه فرمودند: بگریید اما مبادا ناله‌های شیطانی سر دهید؛ زیرا گاه قلب وچشم از خدایند و رحمت او ـ جلّ و علا ـ را نشان می‌دهند و گاهی قلب و چشم و دست و زبان رسولِ شیطان ا ند، فاطمه3 بر لبة قبر رقیه، در کنار پیامبر نشست و گریه می‌کرد و پیامبر اشک ها را با جامة خویش از چهرة فاطمه می‌زدود.»

از انس بن مالک روایت شده که گفت: ما شاهد دفن دختر پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) بودیم و دیدیم که آن حضرت بر سر مزار رقیه نشسته بود و از چشمانش اشک جاری می‌شد.

«وفات رقیه در سال دوم هجرت، در روز پیروزی جنگ بدر صورت گرفت و در بقیع مدفون گردید.»81

3.  امّ ‌کلثوم

به­ گفتة منابع ومتون تاریخیِ اهل‌سنت، یکی از دختران پیامبر(صلی الله علیه و آله) که از حضرت خدیجه3، بوده، ام‌ّکلثوم است که از نظر سنی از رقیه کوچکتر می ­باشد.

«أمّ کلثوم، بنت رسول الله ـ صلّی الله علیه (وآله) وسلّم ـ وأمّها خدیجة بنت خویلد بن أسد بن عبد العزّی بن قصى».91

«امّ کلثوم دختر پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) و مادرش خدیجه، خویلد بن اسد بن عبدالعزّی بن قصی است.»

ابن سعد می‌نویسد:

«تزوّجها عتیبة­بن أبى ­لهب بن عبدالمطّلب قبل ­النبوة، فلمّا بعث رسول­الله ـ ­صلّی الله علیه (وآله) وسلّم ـ وأنزل الله (تَبَّتْ‏ یَدا أَبِى‏ لَهَب‏) قال له أبوه أبو لهب: رأسى من رأسک حرام إن لم تطلّق ابنته... فلم تزل بمکّة مع رسول الله وأسلمت حین أسلمت أمّها».02

«ام کلثوم با عتیبة بن ابی لهب پیش از نبوت ازدواج کرد. بعد از آنکه پیامبر به رسالت مبعوث شد و سورة تبّت یدا أبی لهب، نازل گردید، ابولهب، پدر عتیبه به وی گفت: نسبت تو با من حرام است اگر دختر پیامبر را طلاق ندهی. پس او از امّ ‌کلثوم جدا شد و امّ کلثوم همچنان در مکه با پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود تا آنگاه که مادرش مسلمان شد، اسلام را برگزید.»

«أمّ کلثوم بنت رسول الله ـ صلّی الله علیه (وآله) وسلم ـ أمّها خدیجة بنت خویلد، ولدتها قبل فاطمة».12

«امّ کلثوم دختر پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) و مادرش خدیجه دختر خویلد که ام‌کلثوم را قبل از فاطمه به دنیا آورد.»

«کانت أمّ کلثوم تحت عتبة بن أبى لهب، فلم یبن بها حتی بعث النبى ـ صلّی الله علیه (وآله) وسلم ـ فلمّا بعث فارقها بأمر أبیه إیاه بذلک».22

«امّ کلثوم با عتبة­بن ابی لهب ازدواج کرد و با وی درنیامیخت تا این­که پیامبر مبعوث شد، بعد از بعثت پیامبر عتبة، امّ‌کلثوم را به امر پدرش طلاق داد.»

ازدواج امّ کلثوم با عثمان

گاهی دیده می­ شود که اسناد تاریخی اهل‌سنت در این زمینه دیدگاه‌های متعارضی دارند؛ برخی مانند ابن سعد و ابن عبدالبر می‌نویسند: ام کلثوم وقتی از عتیبه (طبق نقل ابن سعد) و یا عتبه (طبق نقل ابن عبدالبرّ) جدا شد با عثمان ازدواج کرد؛ چنانکه ابن سعد نوشته است:

«فلمّا توفیت رقیّة بنت رسول الله ـ صلّى الله علیه (وآله) وسلّم ـ خلف عثمان بن عفان علی أمّ کلثوم بنت رسول الله، وکانت بکراً، وذلک فى شهر ربیع الأول سنة ثلاث من الهجرة».32

«آنگاه که رقیه دختر پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت، عثمان با امّ کلثوم، دختر دیگر آن حضرت ازدواج کرد؛ درحالی‌که بکر بود و این واقعه در ماه ربیع الأول سال سوم هجرت روی داد.»

و ابن عبدالبر نوشته است:

«و لم یختلفوا فى أنّ عثمان إنّما تزوّج أمّ کلثوم بعد رقیّة، وفی ذلک دلیل علی ما قاله الذین خالفوا مصعباً فى ذلک لأنّ المتعارف تزویج الکبری قبل الصغری».42

«مورخان اختلافی ندارند که عثمان با ام کلثوم بعد از رقیه ازدواج کرده و دلیل بر صحت این ادعا آن است که متعارف، ازدواج بزرگتر قبل از کوچکتر است (چون رقیه از ام کلثوم بزرگتر بوده است).»

وفات امّ کلثوم و دفن وی در بقیع

دربارة وفات امّ کلثوم، چگونگی فوت و زمان وقوع آن، روایات متفاوت و گاه متناقض وجود دارد که نیازی به ذکر روایات و جرح و تعدیل آنها نیست. در برخی روایات سال فوت و ازدواجش را یکی دانسته‌اند؛ یعنی در آغاز سال ازدواج نمود و در پایان همان سال وفات یافت.

«عن أسماء بنت عمیس، قالت: أنا غسّلت أمّ کلثوم، بنت رسول الله وصفیّة بنت عبد المطلب و جعلت علیها نعشا أمرت بجرائد رطبة فواریتها».52

«اسماء بنت عمیس ‌گوید: من و صفیه (دخترعبدالمطلب)، امّ کلثوم، دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را غسل دادیم، من روی نعش وی برگ هایی تازه انداخته و قبرش را با برگ پوشاندم.»

«عن هلال­ بن أسامة، عن أنس­ بن مالک قال: رأیت النبى ـ صلّی الله علیه(وآله) وسلّم ـ جالساً علی قبرها فرأیت عینیه تدمعان فقال: فیکم أحد لم یقارف اللیل؟ فقال أبو طلحة: أنا یا رسول الله. قال: انزل...»62

«هلال بن اسامه، از انس بن مالک روایت کرده که گفت: پیامبر را دیدم که بر سر قبر امّ­ کلثوم نشسته و دیدم که از چشمانشان اشک می‌ریزد. حضرت پرسید: در بین شما کسی هست که شب را با همسرش در نیامیخته باشد؟

ابوطلحة انصاری گفت: ای پیامبر خدا! من درنیامیخته‌ام. پیامبر فرمود: وارد قبر شو. (جهت تدفین ام کلثوم).»

ابن سعد در روایت دیگر آورده است: «ونزل فى حفرتها على بن أبى طالب والفضل بن عباس»؛72 «جهت تدفین امّ کلثوم، علی بن ابی طالب و فضل بن عباس وارد قبر شدند.»

بالأخره، امّ کلثوم در قبرستان بقیع مدفون گردید؛ «فدفنت فى مقبرة البقیع».82

تناقضات موجود در روایات اهل‌سنت

گرچه در روایات شیعه هم تناقض ­هایی وجود دارد، لیکن چون بحث ما اکنون در مورد نظریات عالمان بزرگ اهل سنت است، به طور گذرا به آنها اشاره می‌کنیم:

1.  درخصوص ازدواج رقیه و ام کلثوم با فرزندان ابو لهب، روایات و نقل‌های تاریخی متناقض وجود دارد؛ مثلاً ابن سعد در طبقات آورده است: «کان تزّوجها (اى رقیة) عتبة بن ابى لهب بن عبدالمطلب قبل النبّوة».92 ولی ابن عبدالبرّ، در الطبقات آورده است که ام کلثوم با عتبه ازدواج کرد؛ «کانت أمّ کلثوم تحت عتبة بن أبى لهب»؛03 «امّ کلثوم با عتبة بن ابی‌لهب ازدواج کرده است.»

طبق این دو نقل، هم رقیه و هم امّ کلثوم با عتبه ازدواج کرده ­ا ند.

2.  در متن دو منبع، تناقض دیگری وجود دارد و آن، سخن ابو لهب است که گفته: «رأسى من رأسک حرام».13

ابن سعد، این جمله را هم دربارة عتبه و به نقل او در ازدواج با رقیه گفته و هم دربارة ازدواج عتیبه با امّ کلثوم. تناقض موجود، اصل جمله است، که چگونه می‌شود در هر دو حادثه یک جمله گفته باشد؟

3.  جملة «وَلَمْ یَکُنْ دَخَلَ بِهَا».

در صفحه 29 (صفحه 30) الطـبقات، در مـورد هـر دو ازدواج؛ یعنـی ازدواج عتبـه با رقیه و عتیبه با امّ­ کلثوم نقل شده که از نظر واقعیت، کاملاً بعید و غیر موجه است.

4.  در هر دو مورد، «رقیه» و «امّ کلثوم» آمده که «و أسلمت حین أسلمت أمّها خدیجة» یعنی صفحة 29 دربارة رقیه و صفحة 30 دربارة امّ کلثوم است و یکنواختی هر دو ماجرا غریب به نظر می­ رسد و چندان مضمونش را موجه نمی‌نماید.

5 .  در هر دو مورد رقیه و امّ کلثوم، در الطبقات ادعا شده که «وَفَارَقَهَا، وَلَمْ یَکُنْ دَخَلَ بِهَا» در صفحه 29 الطبقات و در صفحه 31 درباره امّ کلثوم هم دارد که عتیبه هم «لَمْ یَکُنْ دَخَلَ بِهَا» و سپس آورده است: «و تزوّج معها عثمان بن عفّان» که عثمان با رقیه ازدواج کرد.

و در مورد امّ کلثوم هم در صفحه 31، ج8 ، اینگونه آمده است: «توفّیت رقیة بنت رسول الله ـ صلّی الله علیه (وآله) وسلّم ـ خلف عثمان بن عفان علی أم کلثوم بنت رسول الله، وکانت بکراً»؛23 «رقیه از دنیا رفت. عثمان با خواهر او امّ کلثوم، درحالی‌که بکر بود ازدواج کرد.»

روشن است که نکات پیش گفته، به ادعا بیشتر شبیه است تا حقیقت!

6 .  در مورد ورود افرادی به قبر امّ کلثوم جهت دفن وی، عبارت ابن سعد، تناقض آشکار دارد؛ در صفحة 31، در عبارتی می‌گوید: «ابو طلحه وارد قبر امّ کلثوم شد.»33

و در بند بعد آورده است: «ونزل فی حفرتها علىّ بن أبى طالب والفضل بن عباس وأسامة بن زید»43 «علیّ بن ابی‌طالب، فضل بن عباس و اسامة بن زید در قبر امّ کلثوم وارد شدند.»

نتیجه گیری و برداشت

در این بحث، چیزی که موجب وهم شده، این است که: رقیه و امّ کلثوم، دو تن نبوده‌اند و عتیبه و عتبه هم دو تن نبوده‌اند عتبه با رقیه ازدواج نموده و در نسخه‌های بعدی اشتباهی روی داده و عتبه، عتیبه شده که برخی از مورخان این احتمال را داده‌‌اند و بنابر این، رقیه، همان ام کلثوم است. پس دو دختر نبوده و یکی بوده چنانکه ابن عبدالبرّ چنین متنی آورده است: «تزوّج عثمان رقیة بنت رسول الله ـ صلّی الله علیه (وآله) و سلّم ـ فتوفّیت عنده ولم تلد منه، وهذا غلط من قتادة ولم یقله غیره وأظنّه أراد أمّ کلثوم بنت رسول الله ـ صلّی الله علیه (وآله) و سلّم ـ فإنّ عثمان تزوّجها بعد رقیة فتوفّیت عنده ولم تلد منه».53

عثمان با رقیه دختر پیامبرخدا ازدواج کرد. پس در خانة عثمان وفات یافت و برای او فرزندی نیاورد و این غلطی است از ناحیه قتاده که کس دیگر قائل به آن نیست و گمان می‌کنم مراد قتاده، امّ­کلثوم بوده؛ زیرا عثمان با امّ کلثوم ازدواج کرد و امّ کلثوم برای او فرزندی نیاورد.

از این تناقض، ابهامی کلی برداشت می‌شود و آن این‌ که: اصلاً ممکن است از یکی از آن دو، برای عثمان فرزندی متولد نشده باشد! و این، نوعی ادعا است که در تاریخ مطرح کرده­ ا ند.

این عبارت را بنگریم.

«فتزوّج عثمان بن عفان رقیّة بمکّة وهاجرت معه إلی أرض الحبشة و ولدت له هناک ابنا، فسمّاه عبد الله فکان یکنّی به».63

«پس عثمان بن عفان در مکه با رقیه ازدواج کرد و با هم به حبشه هجرت کردند. رقیه برای عثمان فرزندی به دنیا آورد که نامش را عبدالله نهادند و از این رو، کنیة عثمان ابوعبدالله بود.»

این‌گونه تناقض ­ها، تناقض­ های دیگری را در پی دارد که اجمالش این است: «هرگز فرزندی از آن دو برای عثمان متولد نشد و این­که آنها دو تن نبوده‌اند، بلکه تنها یک دختر بوده و آن هم رقیه که در نسخه‌های بعدی امّ‌کلثوم دانسته شده است.

7.  تناقض صریح و روشن دیگر در نقل این ماجراها، ازدواج رقیه با عتبه پیش از اسلام و هجرتش به حبشه است که کاملاً ابهام دارد و غلط بودن آن، آشکار و نمایان است.

قسطلانی، مورخ و نویسنده کتاب «المواهب الدنیّه» می‌نویسد: «تمام فرزندان پیامبر، در زمان اسلام و بعد از مبعث متولد شده‌‌اند.»73

پس نمی‌توان ازدواج رقیه با عتبه را صحیح دانست و نیز نمی‌توان مهاجرت رقیه به حبشه را مقبول شمرد؛ زیرا در سال پنجم بعثت، کودکی 4 یا 5 ساله بوده، اگر قبول کنیم که آنها دختران پیامبراند.

حاکم نیشابوری از مؤلفان و عالمان نام‌آور اهل‌سنت، روایتی را از ابوهریره نقل می‌کند که او گفته است: «من به خانة عثمان رفتم و دختر پیامبرخدا، رقیه را در آنجا دیدم.»83

سپس حاکم بعد از پایان حدیث اینگونه آورده است:

«این روایت از لحاظ سند صحیح است، ولی محتوای آن، با واقعیات تاریخی هماهنگی ندارد؛ چون رقیه در سال سوم هجرت از دنیا رفت، درحالی‌که ابوهریره، بعد از واقعه خیبر (سال هفتم هجرت) اسلام آورده است.»93

نتیجه‌ای که از این تناقض ­ها و در هم ریختگی‌های متنی و ناهمخوانی تاریخ‌های ادعایی با واقعیت، می‌گیریم این است که: پشت این اسناد تاریخی، انگیزه‌هایی وجود داشته که امر غیرواقعی تلقّی نموده و یا بر اثر نظرگاه‌های شخصی مورخان نگاشته شده است؛ والله العالم.

دیدگاه عالمان شیعی درباره دختران پیامبر

در بخش­های پیشین نوشتار، اشاره شد که دیدگاه عالمان شیعی هم، دارای نوعی تعارض ساختاری و تاریخی است که کوتاه و اشارت‌گونه به گوشه‌ای از آن می‌پردازیم:

شیخ صدوق در کتاب خصال می ­نویسد:

«از حضرت خدیجه برای پیامبر(صلی الله علیه و آله) شش فرزند به دنیا آمد؛ قاسم، عبدالله، امّ‌کلثوم، رقیه، زینب و فاطمة زهرا و نیز یک پسر از ماریه به دنیا آمد.»04

همچنین شیخ صدوق در کتاب خصال آورده است:

«پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) در پاسخ انتقاد عایشه از خدیجه، فرمودند: او برای من، قاسم، عبدالله، فاطمه، رقیه و امّ کلثوم و زینب را به دنیا آورد.»14

و علامة مجلسی، به استناد خصال شیخ صدوق، نوشته ­ا ند:

«عن ابن عبّاس: أوّل‏ من‏ ولد لرسول‏ الله(صلی الله علیه و آله) بمکّة قبل النبوة، القاسم و یکنّی به، ثمّ ولد له زینب، ثم رقیة، ثمّ فاطمة، ثمّ أمّ کلثوم، ثم ولد له فى الإسلام عبدالله، فسمّى الطیب و الطاهر و أمّهم جمیعاً خدیجة بنت خویلد».24

«از ابن عباس نقل شده که گفت: نخستین نوزادی که برای پیامبر، قبل از نبوت در مکه متولد شد، قاسم بود که پیامبر به این جهت کنیه‌شان ابوالقاسم بود. سپس زینب، پس از او رقیه و سپس فاطمه و آنگاه امّ کلثوم متولد شدند. در دورة اسلام، عبدالله متولد شد که طیب و طاهر هم نامیده می‌شود. نام مادر همة آنان خدیجه، دختر خویلد بوده است.»

 همین نظریه را شیخ مفید هم بیان کرده که ضرورتی بر تبیین آن نیست. این گونه ادعاها هم در منابع شیعه موجود است، که قضیه را دچار پیچیدگی و ابهام ویژه‌ای می‌سازد.

نظری دیگر از عالمان شیعی

در برابر این نظریه که قائلان زیادی هم دارد، نظریة دیگری است که به صورت تحلیل تاریخی و با موشکافی خاص مطرح گردیده و وجود دخترانی غیر از حضرت زهرا3 را برای آن حضرت منکر می­شود. و آن این که رقیه و ام کلثوم، در واقع، شاید یک تن بیش نبوده‌اند و به اضافه زینب، همة آنها، ربیبة پیامبر؛ یعنی دخترخواندگان آن حضرت بوده‌اند؛ «أَدْعِیَاء». چنانکه دربارة پیامبر خدا و در باره زید، مسألة پسرخواندگی مطرح بوده است.

ابوالقاسم کوفی در کتاب «الإستغاثه» به طور مفصل مطرح نموده است که:

«هاله، مادر زینب، با مردی از بنی مخزوم ازدواج کرد و پس از مرگ شوهرش، برای بار دوم به ازدواج  مردی از بنی تمیم در آمد و از او پسری به نام «هند» به دنیا آورد. مرد تمیمی پیش از هاله همسری داشت که از او صاحب دو دختر به نام‌های زینب و رقیه بود. مرد تمیمی سرانجام با همسر نخست خود که مادر دو دخترش بود از دنیا رفتند. هند نزد اقوام پدری خود رفت و هاله ماند و دو دختر شوهرش (زینب و رقیه). هاله‌ اندکی پس از ازدواج پیامبر با خدیجه از دنیا رفت و آن دو دختر در دامان حضرت خدیجه و پیامبر بزرگ شدند و چون سنت‌ و رسم آن زمان میان عرب چنین بود که اگر کسی یتیمی را تربیت می‌کرد، آن یتیم به او منسوب می‌شد؛ ازاین‌رو، نمی‌توانست با او ازدواج کند.»34

 

برخی با استناد به چنین نقلی می‌گویند: حضرت خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر(صلی الله علیه و آله) با کسی ازدواج نکرده و آن حضرت نخستین شوهر این بانوی گرامی بوده است.

نجاح عطا الطائی، در کتاب «نساء النبى و بناته»، تحقیقات جامعی ارائه  نموده و ثابت می‌کند که هاله خواهر خدیجه در عصر جاهلیت با عتیق بن عائذ بن عبدالله مخزومی ازدواج کرد و ثمرة این ازدواج رقیه و زینب بودند.

«هالة أخت خدیجة بنت خویلد تزوّجت فى الجاهلیة عتیق بن عائذ بن عبدالله المخزومى، فولدت له زینب و رقیة، ثم مات عتیق و هالة».44

«هاله، خواهر خدیجه دختر خویلد، در دوران جاهلیت با عتیق بن عاذ بن عبدالله مخزومی ازدواج کرد. پس، زینب و رقیه ثمرة این ازدواج شد. سپس عتیق و هاله از دنیا رفتند.»

«فبقیت زینب و رقیة فى حضن خالتهما خدیجة، فأصبحتا ربیبتى رسول الله(صلی الله علیه و آله) بزواجه من خدیجة وکان أبوها خویلد بن أسد قد قتل فى حرب الفجّار».54

«پس زینب و رقیه در حضانت خالة خود خدیجه ماندند و آنگاه که پیامبر با خدیجه ازدواج کردند، آن دو دختر خوانده‌های پیامبر(صلی الله علیه و آله) شدند. پدر هاله خویلد بن اسد بن عبدالعزّی بود که در حرب فجار کشته شد.»

از این نقل ­ها و گفته ­ها فهمیده می‌شود؛ رقیه‌ای که عثمان با او ازدواج کرد، دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله) نبوده،  بلکه دختر هاله، خواهر حضرت خدیجه بوده است. اما در مورد امّ کلثوم، بسیاری از مورخان بر این باورند که وی همان رقیه بوده و دختری به نام امّ کلثوم برای پیامبر ـ حتی به عنوان دخترخوانده ـ ثابت نشده است.

الطائی از قول بلاذری می­نویسد:

«إنّ خدیجة تزوّجت رسول الله ـ صلّی الله علیه (وآله) وسلّم ـ وهى عذراء، وکانت رقیّة و زینب أبنتى هالة أخت خدیجة».64

«خدیجه با پیامبر ازدواج کرد درحالی‌که باکره بود و رقیه و زینب دختران هاله، خواهر خدیجه بودند.»

همچنین از قول حلبی آورده است:

«لما هاجـر امیـر المؤمنین على بن ابى طالب الی المدینة اصطحب معه الفواطم وام ایمن و حجاعة من ضعفاء المؤمنین».74

چونکه امیر المؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام) به مدینه هجرت نمود، همراه او فواطم (فاطمه‌ها) و ام ایمن و جماعتی از ضعفای مؤمنین بودند، که در بین آنها نامی از ام کلثوم، هرگز برده نشده است.

دلیل دیگر بر اینکه ام کلثوم در خانه پیامبر، چه به عنوان دختر و چه به عنوان دخترخوانده، حضور نداشته است.

«و لما أنکرت السیرة النبویّة ذکر طفولة أمّ‏کلثوم فی بیت النبى ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فى المدینة فقد قدمها البعض فی العمر علی زینب و رقیة و فاطمة! فجعلوا رقیة هى الأصغر من الکل حتّی من فاطمة علیهاالسلام».84

«و چون سیرة نبوی دختر بچه‌ای به نام امّ کلثوم را که در خانة پیامبر در مدینه باشد، انکار می‌کند، بعضی او را در سن و سال مقدم بر زینب و رقیه و فاطمه قرار داده‌اند و رقیه را کوچکتر از آنها دانسته‌اند؛ حتی از فاطمه».

و سپس می‌نویسد:

«أی حار الکتاب المتأخرون فی عمر أم‏کلثوم و عدم زواجها و بقائها فى العشرین من عمرها تنتظر موت اختها رقیة لیتزوجها عثمان».94

«در نتیجه، نویسندگان متأخر، در خصوص عمر امّ کلثوم و ازدواج نکردنش و زنده بودنش در سال بیستم عمرش، متحیرند و در اینکه او انتظار بکشد وفات خواهرش رقیه را تا به عثمان ازدواج نماید.»

نجاح عطا الطائی در کتاب «نساء النبی(ص) و بناته»، در این باره مطالب مهمی را تبیین کرده که خوانندگان محترم را به آن کتاب ارزشمند ارجاع می‌دهیم.

جعفر مرتضی عاملی در کتاب تحقیقی و مهم خود، «بنات النبی(ص) أم ربائبه» که به مناسبت یادوارة شیخ مفید نوشت، به نوعی قائل بود عثمان دو دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله)  را ـ که قبلاً با عتبه و ابی العاص ازدواج نموده بودند ـ به همسری برگزید. جعفر مرتضی در کتاب یاد شده، تحقیقی مفصل عرضه کرده و به دیدگاه شیخ مفید که در برخی از کتبش قول فوق را بیان داشته، پاسخ می‌دهد و این قول را هرچند از شخصیت بزرگی چون شیخ مفید صادر شده باشد، باطل می­ شمارد و می نویسد:

«ولا شک فی أنّ الشیخ المفید قد کان واحداً من تلک القمم العلمیّة الشامخة، التی ربما لم یبلغها على مدی التاریخ إلاّ أقلّ القلیل، من الذین ربما لا یزید عددهم علی عدد أصابع الید الواحدة.

غیر أن تبحره فى العلم لا ینسحب علی جمیع العلوم، فلا یشمل علم الجیولوجیا مثلاً، بل إنّما هو فى نطاق ما یدخل فى دائرة اختصاصاته، واهتماماته».05

شک نیست که شیخ مفید، از افتخارات بزرگ علمی است و مانند او در تاریخ کم ­ا ند و حتی عددشان به انگشتان دست هم نمی‌رسد. به هر حال تبحّر علمی شیخ مفید، همه علوم را فرا نمی‌گیرد؛ مثلاً علم جغرافیا را شامل نمی‌شود. تبحّر علمی او در حوزة تخصصی خودش می­ باشد. جعفر مرتضی عاملی، پژوهش عمیق و مهم خود را در این زمینه ابراز نموده و در تبیینی کلی، زینب و رقیه را دو دختری می‌‌داند که در خانة خدیجه، بعد از وفات مادرشان هاله، تحت حضانت او درآمده‌اند و بعد از آنکه پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) با خدیجه ازدواج کرد، آنها به رسم جاری بین جامعة عرب، دختر خواندة پیامبر به حساب آمدند و در واقع دختر پیامبر نبوده‌اند.

وی در دفاع از مفید می‌نویسد:

«ولکن ذلک لا یقلل من قیمة نتاجه العلمى، ولا ینقص من مقامه السامى».15

«اینکه ما گفتة مفید را مردود دانستیم، از مقام بلند مفید نمی‌کاهد و عظمت او را پایین نمی‌آورد.»

عبارت مرحوم شیخ مفید چنین است:

«... قد زوّج رسول ­الله(صلی الله علیه و آله) ابنتیه قبل البعثة، کافرین کانا یعبدان الأصنام، أحدهما: عتبة بن أبى لهب، والآخر : أبو العاص بن الربیع.

  فلما بعث النبى(صلی الله علیه و آله) فرَّق بینهما، فمات عتبة علی الکفر، و أسلم أبو العاص بعد إبانة الإسلام، فردها علیه بالنکاح الأول... إلی أن قال: وهاتان هما اللتان تزوجهما عثمان بن عفان، بعد هلاک عتبة، و موت أبى العاص».25

«پیامبر(صلی الله علیه و آله) دو دخترش را قبل از بعثت به دو کافری که بت می‌پرستیدند تزویج نمود، اولی عتبة بن ابی لهب و دیگری ابوالعاص بن ربیع، پس چونکه پیامبر به رسالت مبعوث شد، بین آنها جدایی افتاد، عتبه بر کفر مرد، و ابوالعاص اسلام آورد و بعد از اینکه ابوالعاص، مسلمانی برگزید، پیامبر مجدداً دخترش را به وی برگرداند و همین دو دختر، دو دختری‌اند که عثمان بعد از مرگ شوهرانشان با آنها ازدواج نمود.»

جعفر مرتضی می‌نویسد: «انّنا لانوافقه علی ما قال...»؛ «ما با مفید درآنچه گفته موافق نیستیم.» و سپس شرح و تحلیل مفصّلی می‌دهد و خلاصة عقیده‌اش آن است که:

1. به طور قطع عثمان با زینب ازدواج نکرده است. او در این زمینه شرحی مفصّل می‌دهد.

2. رقیه و زینب و امّ کلثوم، دختران پیامبر نیستند، بلکه دختر خوانده‌های آن حضرت­ ا ند.

3. دختران پیامبر، قبل از بعثت به دنیا نیامده‌اند. (منظور همین دختر خوانده‌‌ها هستند).

4. رقیه و امّ کلثوم (اگر قائل شویم که آنها دو تن می­باشند) با عثمان ازدواج نکرده‌اند.

5 . رقیه، کوچکترین دختر پیامبر نبوده، بلکه کوچکترین آنها فاطمه زهرا3 است.

وی مسائل فراوان دیگری را نیز مطرح کرده که خوانندگان محترم را به آن کتاب تحقیقی و عالمانه ارجاع می‌دهیم. در پایان به چند نکته اشاره می‌کنیم:

1.  زینب، رقیه و امّ کلثوم (به فرض بودنش) مورد احترام فراوان­ ا ند؛ زیرا دختر خوانده‌های پیامبرند و محضر حضرت رسول را درک کرده‌اند و در حضن او قرار داشته‌اند.

2.  غرض ما در این بررسی، تقابل با فرق دیگر اسلامی نیست، بلکه رأی برخی از شیعیان و عالمان بزرگ شیعی را هم مردود دانستیم. پس بحث ما، بحثی تحقیقی، تاریخی و پژوهشی است.35

3.  در اسناد تاریخی، رابطة صمیمانه‌ میان پیامبر و این دختران گزارش نشده، درحالی‌که در اسناد تاریخی اهل‌سنت و شیعه، رابطه پیامبر با حضرت زهرا3 مفصّل گزارش گردیده است.

4.  در تمام گرفتاری‌هایی پیش آمده برای پیامبر، تنها کسی که آن حضرت را دلداری می‌داد، فاطمة زهرا3 بود که متون تاریخی و روایی ما، از آنها مشحون و پُر است.

5 .  در مدینه، هیچ‌گزارشی نسبت به خواستگاری از این دختران نقل نشده، در حالی که باید نسبت اینان به پیامبر موجب می‌شد که بسیاری علاقه و شیفتگی نشان دهند؛ چنان‌که نسبت به حضرت زهرا3  این شیفتگی و علاقه نشان داده ‌‌شده و سر انجام با علی(علیه السلام) ازدواجی مبارک و ارزشمند انجام دادند.

6 . از پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) نسبت به این دختران، کمترین وکوچکترین نکتة تاریخی گزارش نشده است.

7.  چگونه می­ شود پیامبر(صلی الله علیه و آله) که در دورة پیش از اسلام نیز پاکی، قدسیت و طهارت و صفات والایش زبانزد بوده، راضی شود دخترانش با دو بت‌پرست ازدواج نمایند؟

این بحث، دارای چالش‌های عمده دیگری است که از ورود به آن، خودداری می‌کنیم.

 

پینوشتها :

1.    ابن سعد، محمد الهاشمی البصری، الطبقات الکبری، ج8 ، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410ق.  ص 25

2.    محمد سید الوکیل، المدینة المنوّره، معالم و حضارة، دار القلم، دمشق، 1417ق. ص106

3.    ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج8 ، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1410ق. ص 26

4.   ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج14، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1987م. ص 193

5.   بلاذری، انساب الاشراف، ج1، تحقیق محمد البجاوی، بیروت، دارالجیل، 1992 م. ص 397

6.   ابن هشام، السیرة النبویه، ج1، تحقیق مصطفی الصفا، بیروت، دارالمعرفه، بی‌تا، ص 653

7.   ابن سعد، پیشین، ص 27

8.   همان، ص 28

9.   ابن سعد، پیشین، ص 28

10.  حاتم عمر طه و محمد انور بکری، بقیع الغرقد، مکتبة الحلبی، المدینة المنورّه، حی النصر، 1426ه‍ ، ص 60

11.  حاتم عمرطه، و محمد انور الکبری، پیشین، ص59

12.  ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، ج4

13.  همان.

14.  ابن سعد، محمد الهاشمی البصری، الطبقات الکبری، ج8 ، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410ق. ص 29

15.  ابن سعد، پیشین، ص 30

16.  همان، ص 29

17.  ابن سعد، الطبقات، پیشین، ص 30

18.  ابن عبد البّر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج4، دارالجیل، بیروت، 1412ق. ص 1818

19.  ابن سعد، پیشین، ص 30

20.  همان.

21.  ابن عبدالبرّ، پیشین، ص 1952

22.  همان.

23.  ابن سعد، پیشین، ص31

24.  ابن عبدالبر، پیشین، ص1952

25.  ابن سعد، پیشین، ص 30

26.  ابن سعد، ص31

27.  ابن سعد، پیشین، ص31

28.  ابن اثیر، محمد بن محمد بن عبدالکریم، اسد الغابة، ج6، انتشارات اسماعیلیان، بی‌تا، ص 384

29 . ابن سعد، پیشین، ص 29

30.  ابن عبد البرّ، پیشین، ص1952

31.  ابن سعد، ص 28

32.  همه موارد فوق، ابن سعد، پیشین، صص30 و 31

33.  همه موارد فوق، ابن سعد، پیشین، صص30 و 31

34.  همه موارد فوق، ابن سعد، پیشین، صص30 و 31

35.  ابن عبد البر، یوسف بن عبدالله، پیشین، ص1840

36.  همان.

37.  قسطلانی، المواهب الدنیة، ج1، ص 196

38.  حاکم نیشابوری، المستدرک على الصحیحین، ج7، ص 48، دارالمعرفة بیروت، 1406ق. ص 85

39.  همان، ص 48

40.  صدوق، ابن بابویه قمی، خصال، تصحیح علی اکبر غفاری، جامعه مدرسین، 1362

41.  صدوق، همان، ص 88

42.  مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج22، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1987م، ص 166

43.  کوفی، ابوالقاسم، المستدرک على الصحیحین، ج4، دارالمعرفة، بیروت، 1406ق. ص 48

44.  نجاح عطا الطائی، نساء النبی و بناته، دارالهدی لاحیاء التراث، بیروت، 1425ق. ص 55

45.  همان.

46.  نجاح عطا الطایی، پیشین، به نقل از بلاذری، ص 67

47.  همان.

48.  همان.

49.  همان.

50.  جعفر مرتضی العاملی، بنات النبی أم ربائبه، مکتب الاعلام الاسلامی بقم، 1413، ص 18

51.  همان.

52.  جعفر مرتضی العالمی، پیشین به نقل از عدة رسائل لشیخ المفید، ص 229 و المسائل السرویه، المسألة العاشرة.

53.  همان، ص 27