اصحاب ایرانی رسول الله صلی الله علیه و آله

نوع مقاله : تاریخ و رجال

نویسنده

چکیده

با ظهور دین مبین اسلام و انتشار دعوت رسول الله(صلی الله علیه و آله)، افرادی از اقوام و ملّیت های گوناگون که به هر دلیلی در شهرهای مکة مکرمة و مدینة منوره ساکن بودند، مسلمان شده و در زمرة صحابة آن حضرت قرارگرفتند. شاید برخی تصورکنندکه از میان ایرانیان جز سلمان فارسی که رنج سختی های سفر را برای گمشدة خود به جان خرید و در مدینه مسلمان شد و از پیامبر(صلی الله علیه و آله) افتخار «سَلمَانُ مِنَّا أَهل البَیت» را گرفت، آن حضرت صحابة ایرانیِ دیگری نداشته است، اما با ملاحظه در برخی منابع سیره ا ی و صحابه پژوهی، به تعداد قابل توجهی از صحابه ایرانی تبار برمی خوریم که تا کنون شناسانده نشده و غالبا گمنام هستند. در این نوشتار به معرفی کسانی پرداخته شده که در برخی منابع با منشأ و تبار ایرانی شناخته می شوند.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


مقدمه
پس از بعثت پیامبرگرامی(صلی الله علیه و آله) از همان آغاز دعوت آن حضرت، افرادی از اقوام و ملیت های گوناگون ساکن مکه، حقانیت دین مبین اسلام را در یافته و با گرویدن به آن در زمرة صحابة رسول الله قرارگرفتند. بلال حبشی، صُهَیب رومی از آن جمله ا ند که در مکه مسلمان شدند. از میان ایرانیان نیز افراد معدودی که به دلایلی چون بردگی و یا هم پیمانی با برخی تیره های قریش درآن شهر مقدس مقیم بودند، کسانی از آنان مسلمان شده و افتخار صحابی بودن را کسب کردند. با هجرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) به مدینة منوره معدود ایرانیان ساکن آن شهر نیز همانند دیگر مردم به اسلام گرویدند. شاید برخی تصورکنند که از میان ایرانیان جز سلمان فارسی که گمشدة خود را پس از سالها دوری از وطن در آن شهر یافت و در شمار صحابة برجستة رسول الله(صلی الله علیه و آله) قرارگرفت، آن حضرت صحابة ایرانیِ دیگری نداشته است، اما با ملاحظه در برخی منابع سیره ای، تاریخی و صحابه پژوهی، به تعداد قابل توجهی از صحابة ایرانی تبار بر می خوریم که برخی حتی پیش از سلمان فارسی مسلمان شده بودند، لیکن تا کنون آنگونه که باید شناسانده نشده و غالبا گمنام هستند. آنچه پیش روست، معرفی کسانی است که در منابع اختصاصی صحابه با منشأ و تبار ایرانی شناخته شده ا ند. امید است گامِ برداشته شده، تصویری هرچند ناتمام در این باره ارائه کرده و زمینة مناسبی برای تحقیقات و پژوهش جدید را فراهم نماید. گفتنی است بررسی در بارة اصحاب رسول الله(صلی الله علیه و آله) که بخشی از تاریخ درخشان صدر اسلام است، ارائة چنین نوشتارهایی را توجه پذیر می نماید.
پیش از پرداختن به صحابة ایرانی رسول الله(صلی الله علیه و آله)، تعریف اصطلاح «صحابی» ، «ایرانی» ، «موالی» و «ابناء» ضروری است.
صحابی؛ جامعترین تعریف ارائه شده از صحابه در منابع صحابه نگاری چنین است: «من لقی ا لنبی ـ صلى الله علیه و سلم ـ مؤمنًا به ومات على الإسلام»؛1 یعنی «صحابی کسی است که در زمان حیات پیامبر(صلی الله علیه و آله) ایمان آورده، او را ملاقات کند و مسلمان نیز از دنیا برود.»2 با این تعریف برخی ایرانیان در زمرة صحابه قرار می گیرند؛ زیرا افزون بر اینکه تعدادی ایرانی در مدینة منوره حضور داشته و پس از مسلمان شدن، شاهد تحولات عصر نبوی و نیز دارای نقش در رویدادهای صدر اسلام بودند، تعدادی نیز از اقصی نقاط جزیرة العرب؛ مانند یمن و بحرین در سال های پایانی زندگی پیامبر(صلی الله علیه و آله) طی وفدهایی (هیئت های نمایندگی) همراه برخی قبایل عرب که بدانان وابسته بودند، نزد پیامبرخدا آمده و مسلمان شدند که در تعریف عام صحابه می گنجند.
ایرانی؛ مقصود از ایـن واژه که معادل عربی آن «فارس» و جمع آن «فُرس» است، به قومی اطلاق می شودکه در منطقه ا ی وسیع، شامل فلات ایران ساکن بودند. حدود مرزهای سیاسیِ این سرزمینِ پهناور در آستانة ظهور اسلام که ساسانیان برآن حکومت می کردند، عبارت بودند از: ماوراء النهر (رود جیحون) در شمال شرق ، رود سند (در پاکستان امروزی) در شرق، بین النهرین (دجله و فرات) در غرب، دریای خزر (مازندران) درشمال و خلیج فارس در جنوب. البته در هنگامة بعثت رسول الله ایرانیان بسیاری از گذشته دور در اقصی نقاط جزیرة العرب همانند یمن، بحرین قدیم شامل بخش بزرگی از شرق جزیرة العرب و نیز تعدادی در حجاز مانند جده، مکه و مدینه اقامت داشتند.3 برخی از همین ها بودند که توفیق درک محضر پیامبر(صلی الله علیه و آله) را یافته و به عنوان نخستین مسلمانان ایرانی شناخته شدند و نامشان در منابع صحابه نگاری همانند «سلمان فارسی» زینت بخش شد.
موالی؛ جمع «مولا» و در لغت به معنای مالک، سرور، مهتر، دوست، و بندة آزاد شده و هم پیمان است.4 در اصطلاح تاریخی، موالی به معنای هم پیمان با عرب و یا به معنای آزادشدگان و فرزندان آنها، بیشتر به غیر عرب ها یا همان عجم و ایرانیان اطلاق می شود که آنان پس از مسلمان شدن، طبق سنت رایج به قبیله ا ی از عرب می پیوستند و در زمرة موالى آنان قرار می گرفتند.5 مثلاً ایرانیانی که در نبرد قادسیه مسلمان شده و به قبیلة بنی تمیم (از عرب شمالی) پیوستند، از موالی آنان محسوب می شوند.6
در عصر نبوی مسلمانان بسیاری با عنوان «موالی» شناخته می‌شوند که برخی از آنان ایرانی بودند؛ چنانکه برخی صحابه پژوهان و سیره‌نویسان تعدادی از صحابة ایرانی پیامبرخدا را با عنوان «موالی رسول الله» و یا موالی برخی قبایل عرب شناسانده‌اند.
ابناء ؛ سرزمین کهن و متمدن یمن از بخش‌های مشهور پنجگانه جزیرة العرب و در جنوب آن واقع است که از حدود هشتاد سال پیش از ظهور اسلام، حکومت آن بنا به دعوت خود یمنی‌ها به دست ایرانیان افتاد و آنان بر بخش‌های قابل توجهی از آن سرزمین همانند صنعا و مناطق پیرامونی آن حکومت داشتند. با اقامت این گروه از ایرانیان در آن سرزمین، به تدریج نسلی ایرانی در آن‌جا پدید آمد که در منابع به «ابناء یمن» (زادگان ایرانی در یمن) شهرت دارند.7 با ظهور اسلام و در سال های پایانی حیات رسول الله(صلی الله علیه و آله)، ایرانیان مقیم یمن به اسلام گرویدند و حضرت از سوی آنان مورد تفقد قرار گرفت و حکومتِ باذان ایرانی و جانشینانش برآن سرزمین، مورد تأیید پیامبر(صلی الله علیه و آله) قرار گرفت و آنان به عنوان کارگزاران آن حضرت همچون گذشته بر مسؤولیت خود ابقا شدند. گفتنی است برخی از همین ایرانیان، در سال های آخر حیات رسول الله(صلی الله علیه و آله)، طی وفدهایی به مدینه رفته و مسلمان شدند. اما اسلام دسته جمعی وگروهیِ آنان، پس از آن صورت گرفت که حاکم ایرانی یمن باذان (یا باذام) مسلمان شد.
در بارة صحابة ایرانیِ رسول الله(صلی الله علیه و آله) می‌بایست به دو نکته توجه داشت:
اولا: در مورد آنان اطلاعات بسیار اندکی ارائه شده و ثانیا: این اخبار و گزارش‌ها در بارة برخی ایرانیان بسیار آشفته و ضد و نقیض بوده و گاهی ترجیح دادن یک گزارش را مشکل می‌نماید. ملاک در این نوشتار برای ایرانی بودن، انعکاس چنین نسبتی در برخی منابع است که در آن‌ها قید «اهل فارس» بودن آمده است. از این رو، نوشتار حاضر متکفل نقد و بررسی و اظهار نظر قطعی در بارة ایرانی بودن ایشان نیست.
صحابة ایرانی پیامبر(صلی الله علیه و آله)
از ایرانیانی که توفیق درک اسلام و محضر رسول الله(صلی الله علیه و آله) را در حرمین شریفین یافته و افتخار صحابی بودن آن حضرت را پیدا کردند، می توان از افراد زیر نام برد:
1. سلمان فارسی8
سلمان فارسى از جمله ایرانیانی است که پیش از هجرت رسول الله(صلی الله علیه و آله) به یثرب، در مسیر سفر به حجاز به اسارت گرفته شد و بردة بنی قریظه از قبایل یهود ساکن یثرب گردید و در آن شهر سکونت گزید. منابع دربارة چگونگی آزادی و مسلمان شدن سلمان گزارشهای مختلفی آورده ا ند. قول مشهور وى را نخستین ایرانى دانسته‏اند که در سال دوم هجرت در مدینه مسلمان شد، اما چون برده یکی از یهود بنى‏قریظه بود، آزادى او تا آستانه غزوه خندق (سال پنجم هجرى) به تأخیر افتاد.9 سلمان فارسی در این سال از سوی پیامبر(صلی الله علیه و آله) آزاد شد01 و به جمع صحابی و مسلمانان پیوست. چنانکه سلمان خود افتخار مى‏کرد و مى‏گفت: «کنتُ عبداَ فَأعتقنى رسول اللّه‏ و سمّانى سلمانا»؛11 من برده بودم، پیامبر مرا آزاد کرد و نامم را «سلمان» خواند. سلمان پس از آزادی در غزوة خندق (سال پنجم ) حضور داشت و نقش ارزنده ا ی در حفر خندق ، در طول محاصرة مدینه از سوی سپاه احزاب ایفا کرد. در همین نبرد بود که پیامبر از وی با تعبیر «سلمان منا اهل البیت» یاد کرد. این سخن گهربار نشانگر جایگاه والای سلمان فارسی نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و سند افتخار نه تنها برای سلمان بلکه برای تمام ایرانیان و مسلمانان است.
سلمان فارسی نزد اهل بیت: نیز مقام ارجمندى داشت. مناسبات بسیار خوب سلمان با آن حضرات چنان روشن است که جاى هیچگونه تردیدى نیست. امیرمؤمنان علی(علیه السلام) دربارة سلمان فرمود: «بَخْ بَخْ سَلْمَانُ‏ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ مَنْ‏ لَکُمْ‏ بِمِثْلِ‏ لُقْمَانَ‏ الْحَکِیمِ عَلِمَ عِلْمَ الأَوَّلِ وَ عِلْمَ الآخِر» ؛ «سلمان از ما اهل بیت است، شما در کجا مانند سلمان مى‏یابید که مانند لقمان حکیم باشد و علم پیشین و آیندگان را بداند.» او دریایى است که پایان ندارد.21
امام صادق(علیه السلام) نیز دربارة سلمان فرمود: «فَقَالَ: لاَ تَقُلِ الْفَارِسِیَّ، وَ لَکِنْ قُلْ سَلْمَانَ‏ الْمُحَمَّدِی‏»؛31 «سلمان فارسى نگویید بلکه سلمان محمدى بگویید.»
جابر بن عبد الله انصاری گوید: از پیامبر(صلی الله علیه و آله) در بارة مقام سلمان پرسیدم، فرمودند: «سلمان بحر العلم لا یقدر علی نزحه، سلمان مخصوص بالعلم الاول و الآخر، ابغض الله من ابغض سلمان، و احب من احبه»؛ «سلمان دریای علم است که نمی توان به عمق آن رسید. سلمان اختصاص داده شده به علم پیشین و آینده، هرکس که او را دشمن دارد خدا او را دشمن خواهد داشت و هرکس او را دوست بدارد، خداوند دوستش می د ارد.»41
سلمان پس از رحلت حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) همچنان مدافع اهل بیت باقی ماند. وی در عصر خلیفة دوم (حک: 13 ـ 23ق.) و در جریان فتوحات، ضمن شرکت در برخی از آنها، از سوی این خلیفه بر مداین (پایتخت ساسانیان) حکومت یافت. سلمان در گرویدن ایرانیان به اسلام و تشیع نقش قابل ملاحظه‏اى ایفا کرد.51
برخى سیره نویسان و صحابه نگاران، افزون بر سلمان فارسى، تعدادی از موالى پیامبر(صلی الله علیه و آله) و نیز برخی دیگر از ایرانیان راکه با پیامبر(صلی الله علیه و آله) ارتباط داشتند ذکرکرده ا ندکه عبارت ا ند از:
2. امهًْ الفارسیهًْ
برخی منابع صحابه‌شناسی، مدخلی به «امه الفارسیه» (ام الفارسیه) اختصاص داده و از قول سلمان فارسى آورده‌اند: هنگامی که وارد مدینه شدم، زنی اصفهانی که مسلمان شده بود را ملاقات کردم و از او دربارة پیامبرخدا پرسیدم و او مرا نزد آن حضرت راهنمایی کرد. در منابع، مکان مسلمان شدن امه ا لفارسیه یکی از دو شهر مکة مکرمه و یا مدینة منوره دانسته شده است.61 منابع، بیش از این در بارة این زن صحابی، اطلاعاتی ارائه نکرده‌اند و دانسته نیست که او چگونه و چه زمانی به حجاز رفته است. شاید او نیز همانند سلمان، به بردگی گرفته شده و سر انجام در یکی از دو حرم الهی همراه مولای خود که نامش مشخص نیست، مسلمان شده باشد. امه الفارسیه شاید تنها صحابی ایرانی زن باشد که منابع صحابه نگاری، مدخلی به وی اختصاص داده‌اند.
۳. جوان ایرانی در اُحد
از این فرد تنها در غزوة احد (سال سوم) یاد شده و دانسته نیست که این ایرانى چگونه و در چه زمانی به مدینه رفته است. همچنین به طور دقیق مشخص نیست وی مولاى چه کسى بوده است. برخی این جوان ایرانی را از موالی بنی معاویة بن مالک بن عوف از تیره‌های انصار و برخی دیگر از موالی بنی هاشم و یا مولای جبیر بن عتیک از قریش دانسته‌اند.71 در برخی منابع صحابه نگاری مدخلی به نام «ابو عقبة الفارسی» به وی اختصاص داده شده و در آن به مطلب زیر اشاره شده است:
در نبرد احد جوانی ایرانى که جزو نیروهای پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود، پس از آنکه ضربتى به دشمن حواله کرد، از روى غرور فریاد برآورد که: «خُذ‌ها و انا الغلام الفارسى»؛ « این ضربت را از من تحویل بگیر که منم یک جوان ایرانى». در این هنگام رسول الله(صلی الله علیه و آله) احساس کرد که هم اکنون این سخن تعصبات دیگران را بر خواهد انگیخت، از این رو به او فرمود: چرا نگفتی من غلام انصارم؛ زیرا مولای هر قومی از آن‌ها محسوب می‌شود.81 از این گزارش بر می‌آید که برخی ایرانیان پیش از اسلام، به هر دلیلی در مدینه ساکن بودند و از غلامان و موالی اوس و خزرج دو قبیله مهم ساکن در آن شهر بودند که پس از مسلمان شدن، انصار خوانده شدند. طبق قولی نام این غلام ایرانی رشید دانسته شده است.91
مطابق گزارش واقدی، رشید فارسى، بردة بنى معاویه (از تیره‌های انصار)، مردى از مشرکان قبیله بنىکِنانه را (در نبرد احد) دید که سراپا پوشیده در آهن بود و شعارمى‏داد: «من ابن عویم هستم.» رشید آهنگ او کرد و چنان ضربتى به او زد که زره او را دو نیم ساخت‏ و گفت: بگیر که «من غلامى فارسى هستم!» پیامبر(صلی الله علیه و آله) او را دید و گفتارش را شنید، پس فرمود: تو گفتى بگیر که من غلامى انصارى‏ام؟ ودر این موقع برادر مقتول هم چون سگى دوید و راه را بر رشید بست و گفت: من ابن عویم هستم! رشید ضربتى بر سر او زد که مغفر و سرش را به دونیم کرد و گفت: بگیر که من غلامى انصاری ا م!
رسول الله(صلی الله علیه و آله) لبخند زد و فرمود: «آفرین، اى اباعبدالله!» با آنکه او درآن زمان فرزندى نداشت، پیامبر به وی کنیه دادند.02
در برخی منابع، این جریان از قول عبدالرحمان، فرزند ابو عقبه از پدرش نقل شده که مؤید فرزند داشتن این صحابی پس از نبرد احد است.21
4. سعد بن خوله
در برخى منابع وى ایرانى تبار و در برخى دیگر یمنى معرفی شده است. تردیدی نیست که ایرانیان بسیاری در آستانة ظهور اسلام، در یمن ساکن بودند و به «ابناء» شهرت داشتند. شاید سعد یکی از آنان بوده است.
ابن حجر از قول ابن هشام تصریح می‌کند که سعد بن خوله ایرانی بود (هو فارسی من الیمن حالف بنی عامر) و با بنی عامر در مکه هم پیمان شد.22
ابن عبدالبر نیز طبق قولی از سعد بن خوله با تعبیر «کان من عجم الفُرس» یاد می کند.32 منسوب کردن او به عامرى‏ از آن روست که وی از موالى وهب بن سعد و یا مولای ابی رهم بن عبد العزّی، از بنی عامر بن لؤى، از عرب عدنانی بود.
گفته شده سعد در هجرت دوم گروهی از مسلمانان به حبشه شرکت داشت. در صورت صحت این گزارش، سعد را می‌توان از مسلمانان نخستین برشمرد. وی همچنین از حاضرین در غزوات بدر، احد، خندق و دیگر غزوات پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود. به جز طبری که سال درگذشت سعد را هفتم هجرت دانسته، دیگران آن را در سال دهم هجرت و در حجة الوداع ذکرکرده‌اند. سعد شوهر سبیعة اسلمیه بود.42 اطلاعات دیگری از وی در دست نیست.
گفتنی است، در میان صحابه چند نفر با نام سعد بن خوله یا خولی وجود دارند؛ چنانکه ابن عبدالبرّ و ابن اثیر و برخی دیگر از مشهور‌ترین صحابه نگاران، مدخلی به نام سعد بن خولی در کتاب های خود اختصاص داده‌اند و او را مولای حاطب بن ابی بلتعه معرفی کرده و از او با تعبیر «قیل هو من الفُرس» یادکرده‌اند. گفته شده اختلافی نیستکه سعد به عنوان صحابی در نبرد بدر همراه مسلمانان حضورداشته است.52
5. انسه
انسه یا انس از کسانی است که در منطقة سراة متولد شده و از موالی رسول الله(صلی الله علیه و آله) و آزاد شدة آن حضرت بود.62 در بیشتر منابع، به اصل و نسب او اشاره نشده، اما برخی پدرش را ایرانى و مادرش را حبشى دانسته ا ند. «أصله من عجم الفرس کانت أمه حبشیهًْ».72 برخی گفته ا ند نام پدرش کردوى بود؛ پسر اشرنیده، پسر ادوهر پسر مهرادر (مهرآذر)...
انسه از صحابة ایرانی پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) به شمار آمده است.82 وی کنیة ابومُسرّح و به قولى ابومسروح داشت.92 هنگامی که رسول الله(صلی الله علیه و آله) برای پاسخگویی مى‏نشست، انسه کسان را اجازه مى‏داد تا به حضور آن حضرت برسند. او در غزوات بدر، احد و دیگر جنگ ها همراه پیامبر بود. سرانجام انسه در سال سیزدهم هجرت، درخلافت ابوبکر و یا در اولین روز خلافت عمردرگذشت.03
به قولی گفته ا ند وی در غزوة بدر به شهادت رسیده است، لیکن این قول شهرت لازم را ندارد.13
6 . سالم مولی ابو حذیفه
ابوعبد الله سالم بن معقل، از اهل اصطخر (از شهرهای قدیم فارس) و بنده‏اى آزاد شده بود؛ «وکان من أهل فارس من إصطخر».23 برخی او را از ایرانیان اهل کرمه و از سابقین در اسلام و در زمرة مهاجران و همچنین انصار دانسته ا ند.33 مطابق نقلی، پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) دربارة او فرمود:
«سالم بسیار خدا دوست است.» وى خوش صوت بود و تلاوت قرآن مى‏کرد.43 گویند پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) وى را جزو چهار نفرى معرفىکرد که شایسته است قرائت ازآنان آموخته شود.53 البته درخصوص سالم در منابع شیعی، اخبار دیگرى نیز ارائه شده است که چهرة وى را مخدوش مى‏سازد؛ از جمله آن که وى را از اصحاب عقبه63 (یعنی همان کسانی که قصد داشتند پیامبر را در بازگشت از غزوة تبوک در گردنه ا ی با رم دادن شترش به قتل برسانند) و نیز سالم را ازکسانى دانسته‏اند که پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) به منزل حضرت فاطمه3 هجوم بردند.73 سالم از نخستین بیعت کنندگان با ابوبکر شمرده شده است.83 شاید از این رو بود که عمر بن خطاب او را از کسانی می دانست که شایستة عهده د ا ری خلافت هستند.93 سر انجام سالم در سال دوازدهم در نبرد یمامه که با مرتدان صورت گرفت همراه مولایش ابو حذیفه و در حالی که پرچم مسلمانان در دستش بود به قتل رسید.04
7. ابو ضمره (ابو ضمیره)
نام وی «سعد» یا «روح» دانسته شده است. گفته شده او نسب خود را به سندر (زیبا) یا شیرزاد از اعقاب گشتاسب (از پادشاهان باستانی ایران) مى‏رسانید.14 ابو ضمره در یکى از نبردها به اسارت درآمـده بود و پیامبـر(صلی الله علیه و آله) او را آزادکرد. وى جدّ ابـوحسیـن بن ضمیرة بن عبداللّه‏ بن ابى ضمیره است که پیامبـر(صلی الله علیه و آله) او را که از سهم ایشـان از غنائم بود آزادکـرد و بـرای وی و خـانـدانش نـام های بـه خـط ابیّ بن کعب (صحابی و قاری برجسته) نوشت و درآن آزادی ایشان را یاد آور شد. این سند نزد فرزندان وذریه این صحابی نگهداری می شد. حسین بن عبداللّه‏ از احفاد ابوضمره آن را نزد مهدى عباسى (حک: 156 ـ 169ق.) آورد و او آن را بوسیده و به آورنده صله داد.24
برخى ابوضمره را غلام خریداری شده ا مّ سلمه براى حضرت وآزاد شده ایشان دانسته ا ند.34 به نظر می رسد ابو ضمیره در بحرین به اسارت درآمده باشد؛ چنانکه از ابواسید انصارى نقل شده است:
اسیرانى از بحرین آوردند و پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) فرزند زنى را که در فراغ فرزندش مىگریست، به وى برگرداند. در خبر دیگری از خود ضمیره نقل شده است که: پیامبر(صلی الله علیه و آله) مادرم امّ ضمیره را گریان دید و چون از سبب آن پرسید. گفت: میان من و فرزندم جدایى انداخته ا ند. پیامبر ضمن نکوهش این اقدام، شخصی را نزد صاحب ضمیره فرستاد و وى را به شتر بچه اى خرید.44 مرحوم احمدى میانجى بر اساس اخبار یاد شده، فارس بودن ابوضمیره را احتمال داده است.54 بنا بر نقلی، ابوضمیره در عقیقِ مدینه منزل داشت.64
8 . محمد مولی رسول الله تاجر ایرانی:
ابن حجر در کتاب الاصابه، مدخلی به نام محمد مولی رسول الله اختصاص داده و به نقل از حاکم نیشابوری آورده است: تاجری از اهل مرو خراسان که نامش «ماناهیه» و مجوسی بود براى تجارت راهى یثرب (مدینة منوره) شد. او هنگامى که به آن شهر رسید و نام پیامبر(صلی الله علیه و آله) را شنید اسلام آورد و آن حضرت نامش را محمد گذاشت. پس از آن، وی به مرو بازگشت. منزل او را در کنار مسجد شهر، در سمت قبله معرفی کرده ا ند.74 این مطلب بیانگر آن است که برخی تاجران ایرانى، مدینه را مى‏شناختند و با آن شهر از گذشته‏هاى دور ارتباط داشته و در برهه هایی بین آنان و یثربیان مناسبات تجارى برقرار بوده است.
9. کیسان
ابن عبد البرّ و ابن اثیر که از صحابه نگاران هستند، از فردى ایرانى به نام «کیسان» (ابوکیسان) یاد کرده و او را از موالى پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) برشمرده و آورده ا ند: نام وی به اختلاف، مهران، طهان، میمون و هرمز ثبت شده است.84 از او نقل شده که پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «برما اهل بیت و موالی ما صدقه حرام است.»94
10. ابو خالد والبی
نام وی را هرمز و یا هرم ثبت کرده ا ند. او از موالی بنی والبه، از قبیله بنی اسد بن خزیمه، از عرب عدنانی است. برخی ابو خالد را از تابعین دانسته ا ند. او راوی حدیث امیر مؤمنان علی(علیه السلام) ، ابوهریره، ابن عباس و برخی صحابه دیگر دانسته شده است.05 روایت حرام بودن صدقه بر اهل بیت را ام کلثوم دختر امام علی(علیه السلام) از هرمز نقل کرده است.15
11. هرمزبن ماهان الفارسى
بنا به نقلی هرمز بن ماهان، فردی از ایرانیان است که نزد رسول الله(صلی الله علیه و آله) آمد و به دست آن حضرت مسلمان شد و در بارة صدقه ا ی که به دستش رسیده بود پرسید. پیامبر فرمود: «صدقه نه برای من و نه برای هیچ یک از اهل بیتم حلال نیست.» برخی هرمز را از موالی رسول الله(صلی الله علیه و آله) بر شمرده ا ند و از آزادی وی توسط آن حضرت سخن گفته ا ند.25 گفتنی است که در برخی منابع اختصاصی صحابه، دو مدخل به نام هرمز وجود دارد که به نظر می رسد هر دو یکی باشند.
12. شقران
برخی ازمورخان با این عبارت : «قال بعضهم شقران من الفُرس» از او یاد کرده و نامش را صالح بن حول بن مهر معرفی کرده و او را از آزادکردگان پیامبر(صلی الله علیه و آله) دانسته ا ند.35 برخی دیگر نام او را صالح بن عدی و مولای عبد الرحمان بن عوف زهری شناسانده ا ند.45
شقران در نبـرد بدر همراه رسول الله(صلی الله علیه و آله) بود و از سوی آن حضرت بر اسیران بـدر و نیز در غزوة مُریسیع ( غزوة بنی مصطلق سال پنجم) بر غنایم آن گماشته شد. وی در غسل و دفن رسول الله(صلی الله علیه و آله) شرکت داشت و جزو معدود کسانی بود که وارد قبر آن حضرت شد. سرانجام شقران در خلافت عمر درگذشت.55
13. انبسه (انیسه) بن کردى
مطابق قولی انبسه در غزوه بدر (سال دوم هجرت) حضور داشت و در آن نبرد به شهادت رسید که در صورت صحت آن، مسلمان شدن وی را می توان به اوایل هجرت پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) به یثرب برگرداند. قول دیگر درگذشت وی را در دوران خلافت ابوبکر می د اند.65 البته با توجه به عدم گزارش از او در رویدادهای بعدی حیات رسول الله، قول دوم را نمی توان ترجیح داد. احتمال این که وی همان انسه (انس) از موالی رسول الله(صلی الله علیه و آله) باشد که پیشتر بدان اشاره شد، استبعادی ندارد.
14. ابوشاه
درگزارشىآمده است: مردى از ایرانیان (فارس)، از ابناء به نام ابوشاه یمانى در فتح مکه (سال هشتم) پاى منبر رسول الله(صلی الله علیه و آله) حاضر بود، هنگامی که خطبة بلیغ و سودمند آن حضرت را شنید، خواهش کرد آن را براى وى بنویسند. به دستور پیامبر(صلی الله علیه و آله) خطبه را نوشتند و به ابوشاه دادند.75 در برخى منابع صحابه‏شناسى وى را یمنى معرفىکرده‏اند که پس از فتح مکه چون پیامبر(صلی الله علیه و آله) خطابه‏اى ایراد کرد و از حرمت مکه سخن راند، ابو شاه از آن حضرت خواست که سخنان او را برایش بنویسند. بنظر مى‏رسد ابو شاه از ابناء یمن (زادگان ایرانی در یمن) بوده ‏است؛ چنانکه ابن حجر طبق یک قول وى را از ایرانیانى دانسته که وارد یمن شدند85 و همچون دیگر یمنیان طى هیئت هایی به حضور حضرت رسول رسیده و مسلمان شدند.
15. ابو حمراء مولی رسول الله
برخی صحابه پژوهان و دیگر منابع، ابوحمرا را از اهل فارس95 و از موالی و خادمان رسول الله(صلی الله علیه و آله) دانسته اند.06 نام این صحابی، هلال بن حارث بن ظفر و منسوب به تیرة بنی سهم قریش و یا قبیلة اسلمی و یا سُلمی است. هرچند نامه ا ی دیگری نیز برای او و پدرش گفته ا ند. ابوحمرا بعدها و گویا در پی فتوحات در حُمص از شهرهای شام ساکن شد.16
از ابوحمرا احادیثی در فضیلت امیرمؤمنان و دیگر اهل بیت: نقل شده است.26 وی گوید: در مدت چند ماهی که همراه پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) و یا در مدینه بودم می دیدم که آن حضرت هر روز صبح به هنگام نماز، به در خانة علی و زهرا8 می آمد و می فرمود: «السَّلاَمُ‏ عَلَیْکُمْ‏ أَهْلَ‏ الْبَیْت‏، إِنَّما یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً».36
16. سیبخت
ضبط های دیگر این واژه به صورت اسیبخت، اسیخب و اسیحب آمده که می تواند تصحیف باشد. بنا به نقل مرحوم شیخ صدوق به اسنادش از امام حسین و آن حضرت از پدر بزرگوارش امیرمؤمنان8 نقل کرده است که در خطبه‏اى فرمود:
«با پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) بودم که سیبخت (اسیبخت) نزد آن حضرت آمد و از ملوک فارس بود و از آن حضرت درباره دعوتش پرسید.»
یکی از محققان پرسش های اسیبخت از پیامبر(صلی الله علیه و آله) را نشانة علم، کمال و فهم وی دانسته و افزوده است: اصل این کلمه فارسی و به معنای سه بخت است.46 ابن سعد نامة پیامبر(صلی الله علیه و آله) به سیبخت را گزارش کرده که در آن از پذیرفته شدن شفاعت قوم اسیبخت از سوی پیامبر حکایت دارد. متن نامه چنین است:
«اقرع نامه تو را که ضمن آن براى قوم خود شفاعت کرده بودى، آورد. من شفاعت تو را پذیرفتم و آنچه فرستاده‏ات گفت، تصدیق کردم. در مورد آنچه خواستى بر تو مژده باد که پذیرفتم و دوست مى‏دارم که واقعا آن را بدانم و تو به دیدار من بیایى. اگر پیش ما بیایى تو را گرامى مى‏دارم و اگر هم نیایى و در جاى خود بنشینى باز هم تو را گرامى مى‏دارم، من هدیه کسى را طالب نیستم، در عین حال اگر تو براى من هدیه‏ای بفرستى، خواهم پذیرفت. کارگزاران من کردارهاى تو را ستوده‏اند و سفارش مى‏کنم که بهتر از این مواظب نماز و زکات و محبت نسبت به مؤمنان باشى. من قوم تو را فرزندان عبد الله نامگذارى کردم. آنان را هم به نماز گزاردن و نیک رفتارى دستور ده و بر تو و بر قوم مؤمن تو مژده باد.»56

قابل یادآوری است که به طورقطع نمی توان اسیبخت را از صحابه رسول الله(صلی الله علیه و آله) دانست؛ زیرا سفر او به مدینه و ملاقاتش با پیامبر در هاله ا ی از ابهام است و بیشتر منابع بدان نپرداخته ا ند. نام وی در وفد بحرین نیز نیامده است.
17. ابو دیلمی
نام وی فیروز و کنیه ا ش به اختلاف ابو عبدالله، ابوعبد الرحمان و ابوضحاک ثبت شده است.66 او از ابناء فارس در صنعا بود که پس از شنیدن دعوت رسول الله(صلی الله علیه و آله) همراه هیئتی خدمت آن حضرت رسید و اسلام آورد و به یمن بازگشت.76 وی راوی حدیث حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) بود. مراد اهل حدیث از «حدّثنـا الدیلمى» همان فیـروز است.86 برخی او را ابودیـلمی که نامش فیـروز بوده شناسانده و کنیه ا ش را به اختلاف ابوعبدالله، ابو عبدالرحمان یمانی و ابو ضحاک یمانی گفته ا ند. گویند کنیة ابو عبد الله را پیامبر(صلی الله علیه و آله) به او داد.96 برخی وی را از صحابه ساکن شام دانسته ا ند، اما برخی این قول را انکار کرده و بر سکونت وی در یمن تأکید دارند. قول مشهور در گذشت او را در خلافت عثمان و برخی در سال53 هجری درحکومت معاویه دانسته ا ند.07
18. بابویه (باذویه)
19. خر خسُرو (خرخسره یا خسره خرخسرو).17
خسرو پرویز نامه‌ای به «باذان» که دست نشاندة وی در یمن و حکمران آن دیار بود فرستاد و به او فرمان داد که به مخالفت با پیامبر برخیزد. به دنبال این حکم خسرو پرویز باذان دو نفر ایرانی ساکن یمن، به نامه‌های بابویه و خرخسرو را مأموریت داد که به مدینه رفته، پیامبر(صلی الله علیه و آله) را دستگیر و نزد خسرو پرویز بیاورند. آن دو در این مأموریت، موفق به ملاقات با پیامبر(صلی الله علیه و آله) شدند و آن حضرت ضمن پیشگویى و دادن خبر قتل خسرو پرویز، باذان بن ساسان حاکم یمن را به اسلام دعوت کرد و در صورت پذیرش آن، ادامة حکومت بر یمن را به وى وعده داد.
مطابق گزارشی، پیامبر(صلی الله علیه و آله) به خرخسرو کمربندی از طلا و نقره هدیه کرد؛ ازاینرو حمیریان (قوم حمیر از اقوام مشهور یمن و صاحب دولتی به همین نام) او را صاحب مِعجزه می خواندند؛ زیرا کمربند در زبان حمیریان به همین نام بود.27 بابویه و خرخسرو پس از بازگشت به یمن و در پی مسلمان شدن باذان (باذام)، آن دو نیز همانند دیگر ایرانیان مقیم یمن اسلام آوردند. گویند باذان مسلمان شدن خود را به رسول الله(صلی الله علیه و آله) خبر داد و این به سال دهم هجرت بود.37
20. خسرو یمامى
برخی منابع صحابه نگاری، از وی با تعبیـر «فارسی الأصل» یـاد کرده و نامش را یزید بن مهیار دانسته اند که اصالت ایرانى داشت و از ابناء یمن بود. او طی هیئتی در حالی که لباس سفید و حریر بر تن داشتند، نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمدند و مسلمان شدند. پیامبر(صلی الله علیه و آله) او را به خاطر لباس سفیدش زاهر نامید.47
21. وبر بن یَحنّس
بنا به نوشتة ابن سعد، او از ایرانیان مقیم یمن بوده که به حضور پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمد و اسلام آورد و به یمن پیش ابناء ـ ایرانیان ـ برگشت. وی در مسلمان شدن دختران نعمان بن بُزُرج ـ بزرگ ـ نیز نقش داشت؛ زیرا او پس از بازگشت از مدینه نزد آنان رفت و به مسلمان شدنشان ترغیب کرد. همچنین وبربن یحنس به فیروز بن دیلمى و نیز به مرگبوذ پیام فرستاد و از آنان خواست مسلمان شوند که هر دو مسلمان شدند. پسر مرگبوذ به نام «عطا» نخستین کسى است که در شهر صنعا قرآن را جمع کرد.57
طبق نقلی وبر بن یحنس به دستور پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) مأموریت یافت تا در یمن نزد فیروز دیلمی و داذویه برود و آنها را برای کشتن اسود عنسی کذاب (از پیغمبران دروغین) ترغیب کند.67
22. قیس بن ابى ودیعهًْ بن عمرو
به نقل برخی صحابه نگاران، وى همان قیس بن وهرز فارسى از ابناء یمن است که با وفد نجران یمن به مدینه آمد و به دعوت سعد بن عبادة خزرجى که قیس میهمان او بود، اسلام آورد و به حضرموت بازگشت.77
23. یزید بن هرمز الفارسی
یزید از بردگان آزاد شده و وابسته به خاندان ابى ذباب، از قبیلة دوس بوده است. کنیة یزید بن هرمز، ابو عبد الله بوده و در جنگ حره (سال 63 ق.) که سپاهیان شام مدینه منوره را مورد هجوم قرار دادند، فرمانده موالی بوده است. زمان درگذشت یزید را پس از جنگ حرّه دانسته ا ند. یزید محدثى مورد اعتماد و کم حدیث بوده است. پسرش عبد الله بن یزید بن هرمز از فقیهان نامور مدینه بود.87
24. عبد الله بن یزید بن هرمز
ابوبکر عبدالله بن یزید برده آزاد شده و از موالی قبیلة دوس بود. پدرش در جنگ حره فرمانده موالى بوده است. واقدى به نقل از محمد بن عبدالله بن کثیر بن صلت آورده است که افراد بسیاری از محدثان و فقها؛ مانند حارث و عبدالله پسران عکرمة بن عبد الرحمان در خانة عبدالله بن یزید بن هرمز که در محلة بنى لیث بود، جمع مى‏شدند و دربارة فقه و حدیث گفتگو مى‏کردند و فقط براى غذا خوردن پراکنده مى‏شدند. به نقل مالک بن انس، گروهى از مردم؛ از جمله عبدالله بن یزید بن هرمز عمامه بر سر مى‏نهادند. نیز از مالک نقل شده که عبدالله بن یزید بن هرمز به شدت کر بود. مطرف مى‏گفت: خود من هم در کودکى خویش عبدالله بن یزید را که از پارسایان بود دیدم و حضورش را درک کردم.97
25. ذکوان مولی رسول الله(صلی الله علیه و آله)
ابن حجر مدخلی به ذکوان اختصاص داده و به نقل ابن حبان بستی او را از صحابه دانسته است. مستند صحابی بودن وی خبر زیراست:
از عطاء بن سائب نقل شده که پدرم در بارة بنی هاشم سفارشی به من کرد. مرا نزد پیر زنی که دختر امام علی(علیه السلام) بود راهنمایی کردند. پس از آن که من چیزی به عنوان صدقه به او پیشنهاد کردم. وی روایتی از ذکوان و یا طهمان از موالی رسول الله(صلی الله علیه و آله) برای من نقل کرد که آن حضرت فرمود:
«صدقه برای من و اهل بیتم حلال نیست.»08
26. آزاد مرد بن هرمز الفارسی
صحابی نگاران مشهور ضمن اختصاص دادن مدخلی به آزادمرد، وی را از اساورة کسری (از سواره نظام ساسانیان) دانسته و آورده ا ند: او ایام رسول الله(صلی الله علیه و آله) را درک کرد اما آن حضرت را ندید.18 اگر وی صحابی نبوده اما او را می توان از مسلمانان عصر نبوی دانست.
27. مهران مولی رسول الله(صلی الله علیه و آله)
در نام وی اختلاف است؛ کیسان، طهمان، ذکوان، میمون و هرمز را از نام های وی شمرده ا ند. به نقلی وی از موالی آل ابی طالب بوده است. از عطاء بن سائب نقل شده که نزد امّ کلثوم دختر امام علی(علیه السلام) رفتم و خواستم مقداری صدقه به او بدهم که از قبول آن خود داری کرد و از قول مهران از موالی رسول الله(صلی الله علیه و آله) حدیثی نقل کرد که آن حضرت فرمود:
«صدقه برما حلال نیست.»28 مستند صحابی بودن همین حدیث دانسته شده است.
28. هرمز مولی النبی
نام وی راکیسان نیز گفته ا ند. مستند صحابی بودن وی حدیثی است که امّ کلثوم دختر امام علی(علیه السلام) از هرمز روایت کرده است که پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: ما صدقه نمی خوریم.38 قابل یادآوری است که این روایت از طرق مختلف نقل شده است.
29. ابو رافع مولی النبی
وی به کنیه ا ش شهرت دارد و در نامش اختلاف است؛ برخی نام وی را ابراهیم و یا هرمز دانسته ا ند. طبق قولی، عباس عموی پیامبر(صلی الله علیه و آله) او را به پیامبر بخشید. هنگامی که عباس مسلمان شد، این خبر را ابورافع به پیامبر داد و آن حضرت وی را آزاد کرد.48
30. باذام مولی النبی
برخی صحابه نگاران؛ همانند بغوی وی را از موالی رسول الله(صلی الله علیه و آله) دانسته ا ند. ابن حجر ضمن اختصاص مدخلی به وی، همان سخن بغوی را انعکاس داده و مطلب دیگری برای باذان ذکر نکرده است.58
31. ابومَنْصور فارسى
برخی منابع صحابه نگاری بدون اشاره به نام، نسب و احوالات شخصى وى را در زمره صحابه و ساکن مصر دانسته ا ند.68 مطابق گزارش هایى، تند خویی ابومنصور موجب سرزنش وی از سوی اطرافیانش می شد اما این صحابی با استدلال به حدیثی از رسول الله(صلی الله علیه و آله) که تند خویی بر امت من عارض می شود، از اخلاق خود دفاع می کرد.78 برخی منابع با مرسل دانستن حدیث ابومنصور، وی را صحابى ندانسته ا ند.88
32. ابو بَزَّه مَکّى مخزومى
نام وی به اختلاف، نافع، یسار و غلام عبدالله بن سائب مخزومى دانسته شده است98 و به همین سبب او را مخزومى شناسانده ا ند. از نظر برخی ابو بزّه در اصل اهل فارس (یا همدان) بود که به دست سائب بن صیفى مسلمان شد و تا زمانى که پسرش قاسم به دنیا آمد، در مکه سکونت داشت.09
گفته ا ند ابو بزّه جدّ قاریان مشهور مکه بوده است. مطابق گزارش منحصر به فردی، او به همراه مولایش عبدالله بن سائب مخزومى نزد پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) آمد و سر و دست و پاى آن حضرت را بوسید. آزادی ابوبزّه پس از آن صورت گرفت که پیامبر به مولای او سفارش کرد تا در حقش نیکی کند؛ از این رو، عبد الله بن سائب او را در راه خدا آزاد کرد.19
33. ابوصُفْرَه عَتکى اَزدى
برخی او را ایرانی تبار ساکن جزیره خارک و نامش را بسخرة بن بَهبوذان دانسته اند که به عمان رفت و نامش به ابوصفره معرّب شد. وی در عمان شغل بافندگى داشت. مستند صحابی بودن وی روایتى است که نوادگان او نقل کرده ا ند. براساس این روایت، ابوصفره با ردایی زرد رنگ براى بیعت نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و مسلمان شد. زیبایى او موجب شگفتی آن حضرت شد. ابوصفره در جواب پیامبر که از نامش پرسیده بود، خود را پادشاه و پادشاه زاده معرفی کرد و ضمن اشاره به تعداد فرزندانش (هشت پسر و دخترى به نام صفره) خود را فرزند کسى معرفى کرد که کشتى ها را به ستم مىگرفت. در پی آن پیامبر(صلی الله علیه و آله) او را ابوصُفره خواند.29 وی راوی حدیث رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بود.39
از میان صحابه نگاران ابن عبدالبرّ و ابن اثیر او را صحابى دانسته و با اشاره به ارسال زکات از سوی وی نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله)، دیدار او با آن حضرت را انکار کرده ا ند49 از گزارش واقدی نیز بر می آید که ابوصفره پیامبر(صلی الله علیه و آله) را ندیده است.59
34. ازداذ فارسى
در برخی منابع نام وی یزداذ بن فَسَاءَة فارسى یمانى، یزداذ بن عیسى، أزداد بن قساة و نیز ازداد بن فسوه آمده و او مولاى بَحیر بن رَیْسان دانسته شده است. صحابى بودن وى مورد اتفاق نیست. کسانی که ازداد را صحابى دانسته ا ند، مستندشان روایتی از فرزندش عیسى از رسول الله(صلی الله علیه و آله) در مورد چگونه استبرا کردن یا استنجا است. این روایت از نظر برخى مرسل دانسته شده؛ از اینرو، ازداذ تابعی معرفی شده است.69
35. احمر مولی ام سلمه
ابو عبد الرحمان، احمر ملقب به سفینه، از موالی پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) یا اُمّ سلمه همسر آن حضرت بود. براى احمر حدود 20 نام در منابع آمده است. مهران، طهمان، ذکوان، کیسان و سلیمان از آن جمله اند.79مطابق نقلی، امّ سلمه به هنگام آزادی احمر شرط کرد که وی در خدمت پیامبر(صلی الله علیه و آله) باشد.89 کنیة وی را ابوالبخترى هم ثبت کرده ا ند. طبق قولی، او از «ابناء فارس»؛ فرزندان فارس و نامش سقیة بن مارفنّه (مارقه) بود99 که شاید سفینه، تصحیف همین نام باشد.
دربارة ملقب شدن احمر به سفینه وجوهی آورده شده است؛ به نقل از خود احمر پیامبر(صلی الله علیه و آله) مرا ازاینرو سفینه نامید که در یکی از سفرها من سلاح افراد درمانده را حمل می کردم. آن حضرت با مشاهدة کار من فرمود: «انت سفینة» و ازآن پس این نام بر روی من باقى ماند.001
مطابق قول دیگری، قدرت بالای بدنی او و حمل بارهای سنگین وزن که خارج از توان دیگر افراد بود که معادل آن را شاید به اغراق از یک تا هفت بار شتر ذکرکرده ا ند، سبب شهرتش به سفینه شد. وجه تسمیة دیگر آن است که گفته شده او در غزوات پیامبر(صلی الله علیه و آله) در عبور از نهرها، افراد را به آن سوی آب منتقل می کرد؛ لذا پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: تو سفینه ا ى. همچنین حضرت براى او دعا کرد تا فرزندانش از شرّ شیطان محفوظ بمانند.
دربارة برخورد او با شیر نیز خبری نقل کرده ا ند که ساختگى به نظر می رسد.
احمر راوی حدیث رسول الله(صلی الله علیه و آله) بود. حدیث «طیر مشوى»، مقدار آب براى غسل کردن و وضو گرفتن، حجامت کردن، دعاى بعد از نماز از آن جمله است. وی از امّ سلمه و امام على(علیه السلام) روایت نقل می کرد. از احمر نیز کسانی؛ مانند عمر، سالم بن عبدالله بن عمر و حسن  بصرى روایت نقل کرده اند. سرانجام احمر در سال هفتاد هجری درگذشت.101
36. زید دیلمی
نام وی یزید نیز ثبت شده است. دیلم به عنوان سرزمینی مشهور از مناطق شمالی ایران است. با توجه به نسبت زید، شاید بتوان او را ایرانی و از دیلم دانست. برخی صحابه پژوهان، مدخلی به وی اختصاص داده وآورده ا ند که زید مولای سهم بن مازن بود. مطابق نقلی از پسر زید به نام سنان، پدرش همراه مولایش خدمت رسول خدا رسید و مسلمان شد. منابع، به زمان و دیگر جزئیاتِ اسلام آوردن زید اشاره نکردهاند. تنها گزارش ارائه شده از او، پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) آن است که در نبرد صفین در سپاه امام علی و در مقدمه آن بوده است.201
برخی صحابی پژوهان به افراد زیر نیز مدخلی اختصاص داده ا ند:
37. زرعة بن غریب
38. ماهان الفارسی
39. مقسم الفارسی
40. قیس بن وهرز الفارسی
41. عبد الرحمان الازرقی الفارسی
42. سعد بن بالویه الفارسی
43. أبا یوه الفارسی
44. جشیش الدیلمی
45. حرجست الفارسی301
افزون بر اسامی آورده شده در منابع سیره ا ی، روایی، رجالی و صحابه نگاری، موالی بسیاری در میان صحابه رسول الله(صلی الله علیه و آله) بودند که می توان احتمال داد برخی از آنان ایرانی الأصل بوده ا ند. نیز در میان ایرانیان ساکن در بحرین قدیم، افرادی از ایرانیان در عصر رسول الله(صلی الله علیه و آله) مسلمان شده و احتمالاً برخی نیز در وفد عبد القیس محضر آن حضرت رسیده و به اسلام گرویدند و از صحابة آن حضرت شدند.
نتیجه:
صحابة پیامبر(صلی الله علیه و آله) از اقوام و ملیت های مختلفی تشکیل شده بود و در میان آنان برخی نیز ایرانی تبار بودند. افزون بر سلمان فارسی که از برجسته ترین صحابی رسول الله(صلی الله علیه و آله) است، تعداد قابل توجه دیگری از ایرانیان مقیم یمن با عنوان«ابناء» طی وفدهای (هیئتهای نمایندگی) یمن در سال های آخر حیات پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) به مدینه رفته و مسلمان شدند. برخی از ایرانیان ساکن بحرین نیز تعدادی از غلامان و بردگان ایرانی در دست خاندان عرب توفیق درک محضر پیامبر را یافتند و ضمن آزاد شدن از بردگی، در زمرة موالی رسول الله(صلی الله علیه و آله) قرار گرفتند. قابل یادآوری است که در منابع صحابه نگاری تنها یک زن ایرانی باعنوان «امه الفارسیه» مدخل قرار گرفته و از صحابی بودن او سخن گفته شده است.
کتابنامه :
 الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، أبو عمر یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (م463)، تحقیق على محمد البجاوى، بیروت، دار الجیل، ط الأولى، 1412/1992.
 أسد الغابه فى معرفة الصحابة، عزّ الدین بن الأثیر أبو الحسن على بن محمد الجزرى (م630)، بیروت، دار الفکر، 1409/1989.
 الإصابة فى تمییز الصحابة، احمد بن على بن حجر العسقلانى (م 852)، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، طبع الأولى، 1415/1995.
 الأمالی، محمد بن حسن طوسی، قم، دار الثقافه، 1414ق.
 إمتاع الأسماع بما للنبى من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تقى الدین أحمد بن على المقریزى (م 845)، تحقیق محمد عبد الحمید النمیسى، بیروت، دار الکتب العلمیه، طبع الأولى، 1420/1999.
 الاوائل.
 بحار الانوارالجامعه لدررأخبار الأئمة الأطهار، علامه مجلسى‏، ناشر: اسلامیه، تهران‏، 1363ش‏.
 تاریخ الأمم و الملوک، أبو جعفر محمد بن جریر الطبری (م 310)، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم ، بیروت، دار التراث ، طبع الثانیه، 1387/967.
 تاریخ مدینة دمشق‏، ابن عساکر، دار الفکر، بیروت‏،1415ق‏.
 تاریخ المدینة المنوره، ابن شبه، ابو زید عمر بن شبه النمیرى البصرى‏، دار الفکر، قم‏،1368ش.‏
 تاریخ خلیفه، خلیفه بن خیاط عصفری، طبع4، وزارة الثقافه و السیاحه و الإرشاد القومی، مصر، 1967م.
 تهذیب الکمال، جمال الدین مزی، به کوشش بشار عواد، بیروت، الرساله، 1415ق.
 خصال صدوق، شیخ صدوق، تصحیح علی اکبر غفاری، انتشارات جامعة مدرسین، قم، 1403.
 دانشنامة سیرة نبوی، قم، پژوهشگاه حوزه ودانشگاه، 1389.
 روضة الواعظین، محمد بن فتال نیشابوری روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ناشر: دلیل ما، قم‏، 1423ق‏.
 السیرة النبویه، عبد الملک بن هشام الحمیرى المعافرى (م 218)، تحقیق مصطفى السقا و ابراهیم
الأبیارى و عبد الحفیظ شلبى، بیروت، دار المعرفة، بى تا.
 شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، به کوشش اعلمی، بیروت، 1415ق.
 صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، به کوشش بن باز، بیروت، دار الفکر، 1418ق.
 صحیح مسلم، مسلم بن حجاج نیشابوری (م261ق.) ، به کوشش محمد سالم هاشم، اول، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق.
 الطبقات الکبرى‏، محمد بن سعد‏، طبع 2، دار الکتب العلمیه، بیروت‏، 1418ق‏.
 الغارات‏، ابراهیم بن محمد ثقفى‏، دار الکتاب، قم‏، 1410ق‏.
 الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، به کوشش عبد الله قاضی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1407ق.
 کتاب الرده.
 کتاب جمل من انساب الأشراف، أحمد بن یحیى بن جابر البلاذرى (م 279) ، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت، دار الفکر، طبع الأولى، 1417/1996.
 کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، تهران، اسلامیه، 1395ق.
مسند احمد بن حنبل، ابو عبد الله احمد بن حنبل شیبانی (م241ق.)، سوم، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1415ق.
 المعجم الکبیر، سلیمان بن احمد الطبرانی، به کوشش عبد المجید السلفی، 1405ق.
 المغازی.
 مکاتیب الرسول، احمدى میانجى‏، دار الحدیث، قم، 1419ق‏.
 المناقب، ابن شهرآشوب‏ مازندرانى‏، علامه‏، قم‏، 1379ق‏.
 نامه ها و پیمان های سیاسی حضرت محمد و اسناد صدر اسلام.
 نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، اصغر منتظر القائم، قم، بوستان کتاب.

پی نوشت ها :
1 . الاصابه، ج1، ص158
2 . برای آگاهی از دیدگاه های مختلف در بارة تعریف صحابه، بنگرید: دانشنامة سیرة نبوی، قم، پژوهشگاه حوزه
و دانشگاه ، 1389، ج1، ص6 ـ 1
3 . از نوشتة برخی مورخان برمی آید که در آستانـة هجرت پیامبرخـدا(صلی الله علیه و آله) به یثرب(مدینه)، تعدادی از ایرانیان
در آن شهر حضور داشتـند؛ چنانکه زیـد بن ثابت خزرجی انصاری، از کاتبان و مترجمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) افزون بر
ترجمة زبان های فارسی، رومی، قبطی و حبشی برای آن حضرت، این زبان ها را از آنـان فرا گرفته بود. با توجه
به وجود چنیـن گزارش هـایی، جای کتمان نیست که در این شـهر مقدس کسانی با اصل و نسب ایرانی حضور داشته
و همچون دیگر ساکنان شهر با پیامبر(صلی الله علیه و آله) بیعت کرده و آن حضرت را در پیشبرد اهداف متعالی ا ش یاری کرده باشنـد.
4 . فرهنگ ابجدی، ص883 ؛ فرهنگ فارسی عمید، ج2، ص1870
5 . بنگرید: الموالى و نظام الولاء من الجاهلیة إلى أواخر عصر الأموى، ص152 ببعد؛ بحارالأنوار، ج67 ، ص174؛
حسینعلى ممتحن، نهضت شعوبیه، ص20 ببعد؛ الحیاة الاجتماعیه و الاقتصادیه فی الکوفه، ص74
6 . احمد بن یحیی بن جابر بلاذری، فتوح البلدان، ص129 ـ 127
7 . در این باره مطالبی در فصل سوم آورده شده است.
8 . با توجه به تک نگاری ها و مقـالات متعدد در بارة سلمـان فارسی، در این مقاله به شـرح حال کامل این صحابی
بزرگ پرداخته نمی شود.
9 . السیرة النبـویـه، ج1، ص218؛ ج4، ص560 ؛ الطبقـات الکبرى، ج4، ص80 ؛ الاستیـعاب، ج2، ص496.
10. شرح نهج‏البلاغه، ج18، ص634
11. کمال الدین، ج1، ص165؛ نفس الرحمان فی فضائل سلمان، ص6 ؛ حلیة الاولیاء، ج1، ص185؛ روضة
الواعظین، ص278؛ بحار الانوار، ج22، ص358
12. الاحتجاج، ج1، ص388 ؛ این روایت با اختلاف در عبارت در منابع دیگر نیز آمده است. بنگرید: خصال صدوق، ج1،
ص25؛ نیـز بنگرید: الطبـقات الکبرى، ج2، ص346 ؛ کنز العمـال، ج13، ص254؛ المعجم الکبـیر، ج 6 ، ص213
13. امالى طوسى، ص133؛ الدرجات الرفیعه، ص209
14. الاختصاص مفید، ص222
15. بنگرید: حکمت و حکومت سلمان فارسى، ص64
16. بنگرید: اسد الغابه، ج5، ص402 ؛ الاوائل، سیدمحمد مقدس، ص161؛ الاصابه، ج8 ، ص29
17. الاستیعاب، ج4، ص1716
18. الاستیعاب، ج4، ص1716؛ الاصابه، ج2، ص304.نیز بنگرید؛ خدمات متقابل، ص74 ـ 75
19. الاستیعاب، ج4، ص1716
20. المغازی، ج1، ص261
21. بنگرید: الاصابه، ج7، ص337
22. الاصابه، ج3، ص45
23. الاستیعاب، ج2، ص586
24. الاستیعاب، ج3، ص581 ؛ اسد الغابه، ج2، ص192
25. الاستیعاب، ج2، ص585 ؛ اسد الغابه، ج2، ص193
26. الطبقات الکبری، ج1، ص386 ؛ الاستیعاب، ج1، ص137
27. تاریخ طبری، ج3، ص171
28. الطبقات الکبرى، ج 3، ص48 ؛ الکامل، ج2، ص311
29. انساب الاشراف، ج1، صص289، 296، 478
30. انساب الاشراف همان؛ تاریخ طبری، ج3، ص171؛ الاصابه، ج1، ص284ـ 281
31. انساب الاشراف، ج1، ص478 ؛ الطبقات الکبری، ج3، ص36
32. الاستیعاب ، ج2، ص135؛ اسدالغابه، ج2، ص382
33. برای آگاهی بیشتر بنگرید: الاستیعاب، ج2، ص569 ؛ اسد الغابه، ج2، ص134
34. مسنداحمد، ج7، ص237
35 . صحیح بخارى ، ج 4، ص62 ؛ الاستیعاب، ج2، ص569
36. بحارالانوار، ج28، ص101
37. همان.
38. شرح نهج‏البلاغه، ج6 ، ص18
39. بنگرید: تاریخ المدینة المنوره، ج 4، ص881 ؛ بحارالأنوار، ج28، ص383
40. اسد الغابه، ج2، ص134
41. بنـگرید: الاستیعـاب، ج 4، ص258 ؛ اسدالغـابه، ج 6، 174؛ الکـامل، ج2، ص212؛ منـاقـب، ج1، ص148؛
بحـارالأنــوار ، ج22، ص256، تاریخ طبـرى، ج 3، ص172. برخی عرب بـودن وی را مشـهور و بـرخی احتمال
فارس بودن او را داده اند گویا او از بحرین به عنوان اسیر آورده شده بود. (بنگرید: مکاتیب الرسول، ج3، ص254
42. بنگرید: تاریخ طبری، ج3، ص172؛ امتاع الاسماع، ج6، ص334 ؛ مکاتیب الرسول، ج3، ص254 ـ 255
43. ابن شهرآشوب، ج1، ص148
44. صحیح بخارى، ج2، ص389 ؛ معرفة الصحابه ، ج5 ، ص2939
45. بنگرید: مکاتیب الرسول، ج3، ص255 ـ 254
46. ابن حجر، الاصابه، ج 7 ، ص190
47. الاصابه، ج3، ص285
48. الاستیعاب، ج3، ص48 ؛ اسدالغابه، ج 4، ص257 و ج 4، ص424 ؛ الاصابه، ج6، ص419
49. صحیح بخاری، ج7، ص427 ؛ مسند احمد، ج4، ص34
50. اسد الغابه، ج6 ، ص80 ؛ الاصابه، ج7، ص87
51. الطبقات الکبری ، ج6 ، ص349 ؛ اسد الغابه، ج4، ص617
52. اسد الغابه ، ج 4، ص618 ؛ الاصابه، ج 6، ص419
53. تاریخ طبری، ج3، ص170
54. برخى نام وى را صالح بن عدى ثبت کرده‏اند (الکامل، ج2، ص311 ؛ مناقب، ج1، 48) گفته شده او از
اولاد دهقانان بود.
55. بنگرید: انساب الاشراف، ج1، ص479 ؛ اسد الغابه، ج، ص؛ الاصابه، ج3، ص284
56. مناقب آل ابى طالب، 1، ص148؛ بحارالأنوار، ج2، ص256
57. الاصابه، ج 7، ص171 ؛ الاستیعاب، ج4، ص249 ؛ معرفة الصحابه، ج5 ، ص2928. اکتبوا لابى شاه
58. بنگرید: سیراعلام النبلاء، ج3، ص88 ؛ اسدالغابه، ج5 ، ص224 ؛ الاصابه، ج7، ص171
59. الدرجات الرفیعه فی طبقات الشیعه، ص371
60. الاصابه، ج7، ص67
61. الاصابه، ج7، ص80
62. برای اطلاع بیشتر بنگرید: دانشنامة سیره نبوی، ج1، صص252 ـ 250
63. احزاب : 33
64. مکاتیب الرسول، ج2، ص382 . سیبخت از مرزبانان ایرانیان در زمان خسرو پرویز بود و مدتی در منطقة هجر
عنوان مرزبانی داشت.
65. الطبقات الکبری، ج1، ص211
66. الاصابه، ج5 ، ص290و7، ص104
67. اسد الغابه، ج3، ص331 ؛ الاصابه، ج5 ، ص290 و ج7، ص104
68. الطبقات الکبرى، ج6 ، ص63
69. بنگرید: الطبقات الکبری، ج6 ، ص63 ؛ الاصابه، ج5 ، ص290 و7، ص104؛ تهذیب الکمال، ج15، ص128
70. بنگرید: الطبقات الکبری، ج6 ، ص63 ؛ اسد الغابه، ج4، ص353 ؛ الاصابه، ج3، ص320
71. تاریخ طبرى، ج2، ص297
72. تاریخ طبری، ج2، ص297
73. الطبقات الکبری، ج6 ، ص62 ؛ اسد الغابه، ج4، ص662 ؛ الاصابه، ج6، ص392
74. اسد الغابه، ج4، ص734 ؛ الاصابه، ج6، ص296
75. الطبقات الکبری، ج6 ، ص62 ؛ اسد الغابه، ج4 ، ص662 ؛ الاصابه، ج6، ص392
76. اسد الغابه، ج4، ص662
77. الاصابه، ج 5 ، ص1384
78. الطبقات الکبری، ج7، ص264
79. الطبقات الکبری، ج6 ، ص318
80. الاصابه، ج2، ص339
81. اسد الغابه، ج1، ص77
82. اسد الغابه، ج4، ص505 ؛ الاصابه، ج1، ص336
83. اسد الغابه، ج4، ص617
84. الاستیعاب، ج4، ص1656؛ اسد الغابه، ج1، ص52 و93
85. بنگرید: الاصابه، ج1، ص399
86. الاستیعاب ، ج 4، ص326؛ اسد الغابه، ج 6، ص298 ؛ الاصابه، ج 7، ص320
87. «إن الحدة تعتری خیار أمتی»؛ «تندخویى بر نیکان امت عارض مىشود.» سنن ابی داود، ج2، صص169و170؛
الاستیعاب، ج4، ص326
88. صحیح، 71 ؛ الاصابه ، ج7، ص321
89. اسد الغابه، ج6 ، ص29
90. تاریخ الاسلام، ج12، ص50
91. اسد الغابه، ج6 ، ص29 و ج5 ، ص231 ؛ الاصابه، ج6 ، ص536 و ج7، ص187
92. اسد الغابه، ج5 ، ص231 ؛ الاصابه، ج7، ص187
93. تاریخ مدینه دمشق، ج70، ص190
94. الاستیعاب، ج1، ص255 ؛ اسد الغابه، ج6 ، ص170
95. کتاب الرده، ص59 ـ 55 و ص201 برای آگاهی مبسوط تر از ابوصفره بنگرید: دانشنامة سیرة نبوی، ج2 (مدخل ابوصفره).
96. بنگرید: تـهذیب التـهذیـب ج1، ص500 ؛ الاصـابـه، ج، ص199؛ اسـد الغـابـه، ج1، ص191 جهت اطـلاع
بیشتر بنگرید: دانشنامه سیره نبوی( مدخل اذداذ فارسی).
97. معرفه الصحابه، ج3، ص1391؛ الاستیعاب، ج، ص87 ؛ اسد الغابه، ج2، ص503
98. اسدالغابه، ج2، ص504 ؛ الاصابه، ج3، ص111
99. الاستیعاب، ج2، ص684 ؛ اسد الغابه، ج1، ص66 ، ج2، ص259
100. انساب الاشراف، ج1، ص480 ؛ اسد الغابه ، ج2، ص259
101. در بارة وجوه مختلف سفینه، بنگرید: دانشنامة سیرة نبوی، ج2، مدخل احمر مولی امّ سلمه.
102. اسد الغابه، ج2، ص135؛ الاصابه، ج2، ص515
103. الاصابه، ج5 ، ص565 ؛ ج6 ، ص162؛ ج5 ، ص385 ؛ ج4، ص308 ؛ ج3، ص210 و 635 ؛ ج2، ص301 ؛ ج1، ص329