مقدمه
در نوشتارهای پیشین، تا بررسی دختران و یا دختر خواندگان رسول الله٩ ، پیش رفتیم، اکنون تبیـین و بررسی خفتـگانی دیگر از خانـدان رسالت در خـاک مطهر و نورانی بقیع را پی می گیریم که یا با نسبتی روشن (نسبی) به مقام رسالت متصل اند و یا دایگی آن وجود نورانی را مفتخر گردیدهاند و یا کفالتش را عهده دار بودهاند و همچون مادری مهربان، رسول نور و رحمت را از شیرة جانشان پروراندند و با دست پر مهر و عطوفتشان، کفالتش را نمودند.
این بانوان با کرامت، کسانی نیستند جز کفالتگرِ آن وجود نورانی، «فاطمه بنت اسد» و دایه مهربانش «حلیمة سعدیه» و عمه های دلسوز و باوفایش «صفیه» و «عاتکه»؛ همانان که به وی ایمان آوردند و همراه با هجرتش، همة داشتههای دنیوی و علقههایشان را وا نهادند و به رسول رحمت در مدینة عزت و کرامت پیوستند و تا آخر عمر، ولایت رسول گرامی را به ذمّه نهادند و محبتش را نجوا کردند و اطاعت از فرامینش را از جان و دل پذیرفتند و عاقبت با لبیک دعوت الهی، عالم تن را وا نهادند و پس از وفاتشان به دستور رسول نور و رحمت در بقیع غنودند و رسول رحمت در غمشان شکوه کرد و اشک و دعای خویش را نثارشان نمود. اکنون در این بخش، سلسله بحث های گذشته را پی می گیریم و به بررسی در این مقوله میپردازیم:
1. فاطمه بنت اسد
فاطمه، دخت اسد بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب است.
«اسد، برادر عبدالمطّلب است و آن دو، فرزندانی دارند؛ عبدالمطّلب پسرانی دارد با نام های: عبدالله، ابوطالب و حمزه.
و اسد را فرزندانی است که از جملة آنها فاطمه است؛ یعنی همان فاطمة بنت اسد.1
در خصایص و ویژگی های فاطمه آمده است: «فاطمة بنت اسد زنی نیکوسیرت، دانا و بینا به امور آخرت و عاقل و هوشمند و با کمال و عفت و شرافت بود. فاطمه بنت اسد پیرو مذهب حنیف ابراهیم خلیل٧ بود و حتی قبل از اسلام هم، هرگز خود را به شرک و بت پرستی نیالود.»2
طبق روایاتی که از ائمة معصوم: دربارة این بانوی پاک صادر شده، وی اهل بهشت است و پیامبر٩ بهشت را برایش ضمانت کرد. بر این اساس، فاطمه بنت اسد جزو امان یافتگان از آتش جهنم است.
امام صادق٧ فرمود: «خداوند به پیامبر٩ وحی کرد که: من آتش را بر چهار کس حرام ساختم؛ صلبی که تو در آن بودی، بطنی که تو را حمل کرد، صاحب خانهای که تو را رشد داد و اهل بیتی که تو را سرپرستی نمود؛ و اما صُلبی که پیامبر٩ در آن بود، صلب عبدالله بن عبدالمطّلب و رحمی که در آن بود، رحم آمنه بنت وهب و خانهای که در آن بزرگ شد، خانة فاطمه بنت اسد و اهل بیتی که آن حضرت را پناه داد، ابوطالب بود.»3
ازدواج با ابوطالب
چنانکه اشاره شد، فاطمة بنت اسد در خاندانی با کرامت و اصیل، تولد و رشد یافت و آثار بزرگی و فضیلت و عظمت، از کودکی در او نمایان بود؛ در ایام جوانی به دلیل ظهور آثار کرامت، روشن بینی و تقوا و پارسایی، مورد توجه شیبة ا لحمد؛ یعنی عبدالمطلب قرارگرفت و او را شایستة همسری فرزندش ابوطالب یافت.
«عبد المطّلب و همسرش فاطمه بنت عائذ، بنت اسد را همسری مناسب برای ابوطالب یافتند و برایش برگزیدند.»4
پس از آنکه فاطمه بنت اسد، به سن ازدواج رسید، عبدالمطّلب، او را برای فرزندش ابوطالب خواستگاری کرد و این خواست، با اجابت فاطمه همراه گردید. فاطمه بنت اسد، به عنوان عروس خانوادة نور، در حجله نشست و عبدالمطّلب خطبة عقد را طبق آیین حنیف، برای این پسر عمو و دختر عمو جاری کرد.
او پس از حمد و ثنای الهی و درود بر اجـداد خویش، که به اسماعیل و ابراهیم8 ختم میشد، برادرزادهاش را به عقد فرزندش درآورد و به همگان تبریک گفت، سپس به رسم شادی و سرور، به جمع حاضر تهنیت گفت و پس از آن، بوسهای بر پیشانی عروس و برادرزادهاش زد و به وی نیز تبریک گفت. پس از آن، فرزندش را غرق بوسه کرد و ندای شادی در جمع حاضر بلند شد و مجلس شادی رونق گرفت.5 این ازدواج، نخستین ازدواج دختر عمو و پسر عمو بود؛ آن دو، نوة هاشم بن عبد مناف بودند که لقب «بطحا» و «سید قریش» را داشتند.6
پس از مراسم عقد، اسد، به ابوطالب چنین گفت:
«تو را به دامادی پذیرفتم و دخترمان را به ازدواج تو درآوردیم. نیکو باد وصلتتان.»7
اسد بن هاشم ولیمة مفصّلی را به عادت نیاکانش و به تبعیت از آنان در نظرگرفته بود. بنی هاشم و قریش، همه در مجلس حضور داشتند و به شادمانی این وصلت، اولین ولیمة ازدواج در بنی هاشم داده شد.
مادر فرزندانی بزرگ
فاطمه بنت اسد در خانة شخصیت والا و بزرگ مکه، صاحب فرزندانی شد؛ برخی آنها را پنج و برخی شش و هفت نگاشتهاند:
1. طالب، و به همین دلیل کنیة عبدمناف، «ابوطالب» گردید.
2. عقیل، و دربارة شخصیتش به تفصیل در بخشهای پیشین نگاشتیم.
3. جعفر، که در جنگ موته به شهادت رسید و خداوند، در بهشت دو بـال به او عنایت خـواهدکرد
و به همین دلیل «جعفر طیار» خوانده شد.
4. علی٧ صاحب همة کرامتها و فضیلتها و تربیت شدة دامان پاک رسول گرامی اسلام.
5 . امّ هانی، زنی مؤمن، عالم، فاضل و کامل که پیامبر٩ ، به دلیل فضیلتهایش او را مورد مهر و عطوفت قرار میدادند و پیامبرانه از او تفقد میکردند. در فضیلتش همین بس، که روزی از حسنین سخنی به میان آمد و پیامبر به مردم اینگونه فرمودند:
«آیا میخواهید شما را از بهترین مردمی که بهترین عمو و عمه را دارند خبر دهم؟ گفتند: آری، ای فرستادة خدا! فرمود: حسن و حسین که عمویشان جعفر و عمهشان اُمّ هانی، فرزندان ابوطالباند.»8
فاطمة بنت اسد و زادن فرزند در درون کعبه
داستان زاده شدن علی٧ در درون خانة کعبه، از ماجراهای بزرگ و شگفتانگیز تاریخ اسلام است. شگفت از این جهت که فاطمة بنت اسد فرزند خویش را به امر خدا و خواست او، در درون کعبه به دنیا آورد و او میهمان صاحب البیت و فرزندش علی، زادة کعبه است و به عبارتی، خانه زادِ خداوند!
یزید بن قعنب نقل می کند که:
«همراه عباس و جمعی دیگر، رو به کعبه نشسته بودیم، ناگهان فاطمه بنت اسد را دیدیم که با اضطراب و دلهرهای خاص، نزدیک باب المستجار شد و آن هنگام او گویا در ماه نهم بارداریش بود، که حالات وضع حمل، بر او پدیدار گشت. پس زبان به مناجات گشود و چنین گفت: پروردگارا! من به تو و پیامبران و کتابهای آنان و همچنین به کلمات جدّم ابراهیم خلیل که بانی این خانه است، ایمان دارم. پس به حق جدّم ابراهیم خلیل و به حق این خانهای که بنا کرد و به حق کودکی که در رحم دارم، وضع حمل را بر من آسانفرما!»9
یزید بن قعنب در ادامه می ا فزاید:
«دیدیم خانة کعبه از مستجار شکافی برداشت و گشوده شد و فاطمة بنت اسد به درون کعبه رفت و آن قسمت به طور شگفت بار دیگر به هم متصل شد. هر چه کردیم نتوانستیم در کعبه را بگشاییم و دانستیم که این امر، از جانب خدای متعال است. سه روز گذشت، روز چهارم فاطمه در حالی که نوزادش را در دست داشت، از خانه بیرون آمد و گفت: من بر زنان پیش از خود برتری یافتم؛ چرا که آسیه دختر مزاحم، در خانهای خدا را مخفیانه عبادت میکرد که خدا آن خانه را دوست نداشت، مگر اینکه در حال ضرورت در آن عبادت شود (خانه فرعون) و مریم دختر عمران، تنة خشکیدة درخت را تکان میداد و از آن رطب تازه تناول میکرد و من وارد بیت خدا شدم و از میوهها و روزیهای بهشتی خوردم و آنگاه که خواستم از آن خارج شوم، هاتفی بر من بانگ زد که ای فاطمه، نام او را «علی» بگذار که او بلند مرتبه است و خداوند میفرماید:
همانا من نام او را از نام خودم گرفتم و او را به ادب خویش مؤدّب ساختم و به دانشهای نهان و غیر آشکار خود آگاهش نمودم. او است کسی که بتهای درون خانه مرا در هم میشکند و بر بامش اذان میگوید و مرا تقدیس و تمجید مینماید. پس خوشا به حال آنکه از او اطاعت کند و برابر کسی که وی را نافرمانی ا ش کرده و ناخوشش دارد.»01
ولادت امیر مؤمنان علی٧ در درون کعبه، مسألهای است که بزرگان اهل سنت نیز آن را روایت کردهاند. ابو عبدالله محمد بن عبدالله الحاکم، معروف به حاکم نیشابوری، که همة بزرگان اهل سنت او را مورد اعتماد و استناد دانستهاند، درکتاب بسیار معروفش (مستدرک صحیحین) مینویسد:
«روایات متواتر است که فاطمة بنت اسد، علی بن ابی طالب ـ کرم الله وجهه ـ را در کعبه به دنیا آورد.»11
شاه ولی الله احمد بن عبدالرحیم دهلوی، از محدثان اهل سنت، در کتاب خویش، «ازالة الخفا» اینگونه آورده است:
«بیگمان روایات متواتر است در این که فاطمة بنت اسد، امیرمؤمنان، علی بن ابی طالب را در درون کعبه به دنیـا آورد، بی تردیـد او در روز جـمعه سیـزدهم رجـب سی سال بعد از عام الفیل در خانة کعبه به دنیا آمده است و هرگز پیش از او و یا بعد از او کسی در خانة کعبه زاده نشده است.»21
او در ضمن این نکته، شعری از عینیه را بدین صورت آورده است.
أنت العلى الذى فوق العلی رفعا ببطن مکّة عند البیت إذ وضعا
ابن صباغ مالکی، از دانشمندان به نام اهلسنت، درکتاب «الفصول المهمّه» با سلسله سند از ابن مغازلی، از امام سجاد٧ مبنی بر ولادت امیرمؤمنان علی٧ در درون کعبه نقل کرده است که:
«پیش از او کسی در بیت الله الحرام متولد نشد و این برتری، ویژة او است و از سوی خداوند برای ابراز کرامت و شرافت و شکوهمندی او.»31
مولوی حافظ حکیم ظهیر احمد سهسوانی در احوال و فضایل ائمه: مینویسد:
«چون خداوند اراده کرد شرفی بر شرف های کعبه بیفزاید، دیوار آن را شکافت و فاطمة بنت اسد را به درون کعبه فرا خواند و فاطمه، فرزندش علی را در درون کعبه به دنیا آورد.»41
منابع یاد شده، اندکی از بیشمار منابعی است که عالمان بزرگ اهل سنت، در آن منابع به ولادت علی٧ در درون کعبه و مفتخر شدن فاطمة بنت اسد به این شرافت و بلندی رتبه، به این مقولة مهم تاریـخی تصریح کـرده و آن را مورد قبـول و پذیـرش خویـش دانسته ا ند؛ مانـند ازدی ابوزکریا محمد بن ایاس بن قاسم ازدی، متوفای 334 ق. در کتاب پر ارج خود، «تاریخ موصل» (ص58) و ابن قفال شافعی، متوفای 365ق. در کتاب «فضائل امیرالمؤمنین» (ص124) و اخطب خوارزم و ابن طلحة شافعی، ذهبی نباتکی، رفاعی، خواندمیر، لکهنویی، باکثیر حضرمی، مولوی اشرف ، مسعودی و بسیاری از عالمان نام آور اهل سنت، که به قضیة ولادت امیر مؤمنان، علی٧ درون کعبه و متفخر شدن فاطمة بنت اسد به این شرافت و کرامت، سخن گفتهاند.
عظمت فاطمة بنت اسد
از نکاتی که اشاره شد، میتوان عظمت روحی و ولایی شأن و مقام معنوی فاطمة بنت اسد را به خوبی درک کرد واما حقیقت آن است که این بانوی بزرگ و با کرامت، دارای شأنی والا و رفیع است. ابن سعد، در «الطبقات الکبری» چنین مینویسد:
«أسلمت فاطمة بنت أسد و کانت امرأة صالحة، و کان رسول الله ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ یزورها ویقیل فى بیتها».51
«فاطمه بنت اسد مسلمانی برگزید. او زنی شایسته بود و پیامبرخدا٩ به دیدارش میرفتند و در خانهاش میماندند.»
از جمله عظمت های فاطمة بنت اسد این بود که پس از مسلمانی، که در شمار اولویتهای گرویدگان به اسلام بود، به مدینه هجرت کرد. او جزو نخستین زنان مسلمان است که مسیر هجرت از مکه به مدینه را با پاهای پیاده پیمود!
از جمله فضایل فاطمة بنت اسد نقل روایتی از قول پیامبر(صلی الله علیه و آله) است که برخی از حدیث نگاران، او را در سلسلة راویان از رسول الله٩ شمرده ا ند؛ به طوری که نقل است، 46 حدیث از قول حضرت رسول٩ نقل کرده ا ند.»61
از جمله عظمت هایش این است که او مادر امامت است و همة امامان، فرزندان او هستند و به وجودش افتخار میکنند.
کفالت رسول الله٩
از افتخارات مهم فاطمة بنت اسد، کفالت رسول الله٩ بود که در امر نگهداری و سرپرستی از آن حضرت، در سنین کودکی، در خانه ابوطالب(علیه السلام) ، نهایت دقت، ملاطفت و مهربانی و دلسوزی را به عمل آورد، تا آنجاکه پیامبر٩ او را مادر خطاب کرد! مسعودی نوشته است:
«فاطمة بنت اسد علاقة زیادی به پیامبر٩ داشت؛ به حدی که اگرآن حضرت از نگاه فاطمه دور میشد، هرگز چهره ا ش از نظر وی غایب نمیشد و نگران بود تا لحظه ا ی که آن حضرت را در کنارش حاضر ببیند، غذایش دهد، صورت و دستانش را بشوید، نظیفش کند، لباس بر تنش بپوشاند، روغن مالی نموده، خوشبویش سازد و... روزها مواظب شیر دادنش بود. شب که میشد رختخواب، وسایل خواب، متکا و گهواره ا ش را آماده می کرد. شب و روز از او غافل و جدا نمیشد و در خدمتگزاری کوتاهی نمیکرد. پیامبر خدا٩ آن بانوی بزرگوار را «مادر» خطاب می کرد.»71
نیک میدانیم که با وفات عبدالمطّلب، مسؤولیت نگهداری پیامبر٩ به عهدة عمویش ابوطالب و همسر گرامی ا ش فاطمه بنت اسد افتاد، به طوری که از لحظة ورود حضرت به خانة ابوطالب، بنت اسد خود را وقف خدمت به اوکرد! و هرگز در رسیدگی به برادر زادة ابوطالب کوتاهی نکرد و ایشان را از فرزندان خود کمتر نشمرد، بلکه در نگهداری ا ش اصرار و مبالغه ورزید. ابوطالب و همسرگرامی اش فاطمه بنت اسد، این کفالت را تا زمان حیاتشان، ادامه دادند و به خوبی هم کفالت نمودند. این دوگرامی، «در روزگاری که مؤمنان در اقلیت بودند و مسلمانان تحت شکنجه و آزار مشرکین به سر میبردند، بیشترین حمایت را از پیامبرخدا٩ کردند. وقتی در اثر تحریم اقتصادی و قطع رابطه از سوی سران شرک بـا مسلمانـان، به حضرت خدیـجه سخت میگذشت، فاطمة بنـت اسد، مونـس همیـشگی و شریک غم و شادی او بود. هنگام تولد حضرت زهرا، در بیستم جمادی الثانی سال پنجم بعثت، که زنان قرین حاضر به کمک نبودند، فاطمة بنت اسد به یاری وی شتافت.81
به همین دلیل است که در زیارت آن بانوی کرامت و نور چنین میخوانیم:
«أَشْهَدُ أَنَّکِ أَحْسَنْتِ الْکَفَالَةَ، وَ أَدَّیْتِ الأَمَانَةَ، وَ اجْتَهَدْتِ فِى مَرْضَاةِ اللهِ وَ بَالَغْتِ فِى حِفْظِ رَسُولِ اللهِ، عَارِفَةً بِحَقِّهِ، مُؤْمِنَةً بِصِدْقِهِ، مُعْتَرِفَةً بِنُبُوَّتِهِ، مُسْتَبْصِرَةً بِنِعْمَتِهِ، کَافِلَةً بِتَرْبِیَتِهِ، مُشْفِقَةً عَلَی نَفْسِهِ، وَاقِفَةً عَلَی خِدْمَتِهِ، مُخْتَارَةً رِضَاهُ، وَ أَشْهَدُ أَنَّکِ مَضَیْتِ عَلَی الإِیمَانِ وَ التَّمَسُّکِ بِأَشْرَفِ الأَدْیَان...»19
«گواهی میدهم که تو کفالت پیامبر را به خوبی انجام دادی. امانت را ادا کردی و در کسب رضایت خدا نهایت تلاش ورزیدی. در حفظ پیامبر(صلی الله علیه و آله) بی نهایت کوشش کردی. به حق او معترف بودی. به راستی مکتبش ایمان داشتی. به نبوّتش اعتراف کردی. به نعمت وجودش آگاه بودی. تربیتش را بر دوش گرفتی. بر او مهربان بودی و در خدمتش ایستادی. رضایتش را برگزیدی. در مسیر خواستهاش حرکت کردی و گواهی میدهم که با ایمان روزگار گذراندی و به برترین ادیان (اسلام) تمسک نمودی.»
وفات فاطمة بنت اسد
مورخان همگی گزارش کردهاند که فاطمة بنت اسد در مدینه وفات یافت و پیامبر(صلی الله علیه و آله) از ردا و جامة خویش بر او پوشاند و در قبرش (پیش از دفنش) خوابید تا قبر بر او آسان گردد.
امام صادق٧ دربارة قضایای مربوط به وفات فاطمة بنت اسد فرموده ا ند:
«فاطمة بنت اسد، از پیامبر خدا٩ شنید که میفرمود: بیگمان مردم در روز قیامت آنگونه که از مادر زاده شدهاند، عریان محشور خواهند شد، پس فاطمة بنت اسد گفت: وای از رسوایی! پیامبر خدا به او فرمود: من از خدا میخواهم که تورا پوشیده برانگیزد. و نیز شنید که پیامبر از فشار قبر فراوان یاد میکند، گفت: وای از ناتوانی! پیامبر فرمود: من از خدا میخواهم که از فشار قبرت کفایتت فرماید. روزی به رسول خدا٩ گفت: من میخواهم این کنیز خود را آزاد کنم. حضرت در پاسخش فرمود: اگر چنین کنی، خداوند به ازای هر عضوی از او، عضوی از تو را از دوزخ آزاد فرماید. فاطمة بنت اسد وقتی بیمار شد پیامبر را وصیّ خود قرار داد و سفارش کرد که خادم او را آزاد فرماید و چون زبانش بند آمده بود، با اشاره، با پیامبر خدا سخن میگفت و پیامبر وصیتش را پذیرفت.»
روزی امیرمؤمنان گریان نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمد! حضرت از او پرسید: «مَا یُبْکِیکَ؟»؛ «چه چیز تو را گریان کرده است؟» گفت: مادرم فاطمه درگذشت! پیامبر فرمود: به خداوند سوگند که او مادر من نیز بود و شتابان برخاست و درون خانه آمد و سپس به او نگریست و اشک ریخت و آنگاه به زنها دستور داد غسلش دهند و فرمود: چون از غسل فارغ شدید، بدون تصمیم و نظر من کاری نکنید. وقتی فراغت از غسل را به پیامبر خبر دادند، حضرت یکی از پیراهن هایش را که میپوشید، داد تا فاطمه بنت اسد را در آن کفن کنند و به مسلمانان فرمود: اکنون می بینید کارهایی را در کفن و دفن فاطمه انجام می دهم که پیش از او برای کسی انجام ندادهام، اگر خواستید بپرسید تا دلیلش را باز گویم. وقتی زنان از غسل و کفن فارغ شدند، پیامبر٩ جنازة فاطمة بنت اسد را بر دوش گرفت و زیر جنازة او بود تا به قبرش رسانید و او را در کنار قبر نهاد و خود وارد قبر شد و در آن خوابید و سپس برخاست و با دست خود او را در قبر نهاد و مدتی طولانی با او راز گفت و خطاب به وی میفرمود: پسرت، پسرت، پسرت!
سپس از قبر بیرون شد و خشت بر آن چید و کامل ساخت و روی قبر افتاد و شنیدند که میفرمود: «لاَ إلَهَ إلاَّ الله»، خدایا! او را به تو میسپارم. سپس برگشت. مسلمانان پرسیدند: رمز این کارها چه بود؟ فرمود: آخرین قسمت احسان و نیکی ابوطالب را از دست دادم! فاطمه کسی بود که اگر چیزی در اختیارش بود، مرا نسبت به خود و فرزندانش در مورد آن مقدم میداشت. من روزی از قیامت و از لحظاتی که مردم در آن برهنه محشور میشوند یاد کردم، او گفت: وای از رسوایی! من ضمانت کردم که خداوند او را با تن پوشیده محشور سازد. وقتی از فشار قبر یاد کردم، گفت: وای از ناتوانی! و من ضمانت کردم که خداوند او را آسوده سازد؛ به همین جهت او را در پیراهنم کفن کردم و در قبرش خوابیدم و خود را بر آن انداختم تا به او تلقین کنم آنچه را که از او پرسیده میشد؛ زیرا از او در مورد پروردگارش سؤال شد و او پاسخ داد. از رسولش پرسیدند و او پاسخ داد، از ولی و امامش پرسیده شد، زبانش بند آمد و من به او گفتم: پسرت، پسرت، پسرت.02
دفن در بقیع
پیکر آن گرامی و سلالة نور، مام امامت و کفالتگر رسول رحمت در بقیع دفن گردید. پیامبر٩ بر وی نماز گزاردند.
«قَبرِهَا الشَّرِیف فِى البقیع الغَرقَدِ... بِقُربِ قُبُور أئِمَّة أهل البَیتِ:».12
«قبر شریفش در بقیع غرقد... در نزدیکی قبور مطهر و شریف ائمة اهل بیت: است.»
سمهودی می نویسد:
«قبرش در بقیع، در محلی است که به حمام ابی قطیفه شهرت دارد؛ در سمت مزار سیدمان ابراهیم و بر آن قبّهای ساختهاند. امروزه در برابرش نخلی است که به حمام شهرت دارد و به جایگاه قبر فاطمه معروف است. و از عیسی بن عبدالله، از پدرش، از جدش روایت شده که گفت: همانا پیامبر خدا فاطمة بنت اسد، مادر علی بن ابی طالب را در روحاء مقابل حمام ابی قطیفه دفن کرد.»22
ابن شبه نیز نوشته است:
«آنگاه که بنت اسد وفات یافت، پیامبر خدا دستور به کندن قبر داد. پس قبری برایش حفر شد که امروزه به قبر فاطمه در بقیع معروف است. برای او لحدی ساخت و در لحدش قرآن قرائت کرد.»32
2. حلیمه سعدیه
حلیمة سعدیه، دختر ابو ذؤیت (عبدالله) بن حارث بن شجنة بن جابر بن رزام بن سعد بن بکربن هوازن، ابی منصور بن عکرمة حفصة بن غیلان بن مضر است.42
این بانوی گرامی، عفیف و پاکدامن و دارای ذاتی پاک و سرشتی الهی بود.
رسمی در اشراف مکه
بر پایة گزارش مورخان، عادت و رسم بزرگان، اشراف عربِ پیش از اسلام در مکّه این بود که فرزندان خود را از دوران شیرخوارگی به قبایل ساکن اطراف مکه میسپردند تا سالم رشد کنند؛ به این دلیل که هوای پاک در آنجا وجود داشت و اهل بادیه، فصاحت لغت داشتند و دارای شجاعت، همت بلند و طبع های آماده بودند و فرزندانشان می توانستند با این صفات و خصالتربیت شوند.
عادت اشراف و بزرگان عرب آن بود که کودکان خود را برای شیرخوارگی، به بادیه میفرستادند تا در آنجا رشد کنند؛ زیرا که در بادیه هوای آزادی وجود داشت و نفس پاکی داشتند و از هوای باز صحرا درس ها گرفته بودند.52
از عبارت پیشگفته و عبارات مانند آن بر میآید که این کار (سپردن طفل به دایه)، دلایلی داشت:
1. رشد کودک در هوای آزاد و محیط بی سرو صدای صحرا.
2. فراگیری زبان فصیح بادیه که غیر مختلط به زبانهای وارداتی بود.
3. آشنایی با گستردگی صحرا و یاد گرفتن دریا دلی و فراخ سینه گی و شرح صدر.
4. شجاع، دلیر و نترس بار آمدن، همراه با گشادگی و کرامت صحرا.
5 . دوری از عادات اخلاقی ناپسند موجود در شهر.
قبیلة بنی سعد در میان قبایل اطراف شهر مکه، از قبایلی بود که به فصاحت شهرت داشت.
در روایات آمده است که فردی از پیامبر٩ پرسید: «من کسی را از شما فصیحتر ندیدهام، علتش چیست؟ حضرت در پاسخ وی فرمود: چرا اینگونه نباشم، در حالیکه ریشهام از قریش است و در میان قبیلة بنی سعد رشد یافتهام؟!»62
عبدالمطّلب که در پی آن بود دایهای برگزیند و یتیم عبدالله را بدو بسپارد، از دایگان خواست بیایند تا او از میان آنان یکی را برگزیند، دایه های زیادی اعلام آمادگی کردند، اما آن حضرت پستان هیچ یک را نگرفت. وقتی این خبر منتشر شد، حلیمة سعدیه آمد و اعلام کرد که او نیز از زنان شیر د ه است. حلیمه سینهاش را جلو آورد لیکن حضرت میل نشان نداد و آنگاه که سینه دیگرش را ـ که شیر نداشت ـ پیش آورد متمایل شد و ناگهان سینه پر از شیر شد! به عبدالمطلب خبر دادند. پرسید: نامش چیست؟ گفتند: «حلیمه» پرسید از کدام قبیله است؟ گفتند: سعد. عبدالمطلب گفت: دو خصلت نیکو و پسندیده؛ یکی حلم و بردباری (حلیمه) و دیگری سعادت (سعدیه) و بدینسان دایگی حلیمه را به فال نیک گرفت و فرزندش را به او سپرد.72
حلیمه، پیامبر٩ را به میان قبیلة خود برد. هنگامیکه آمنه بنت وهب، محمد٩ را به حلیمه میسپرد، از حوادث عجیب و خارق العاده زمان ولادتش به او باز گفت تا او را در جریان اهمیت وجودی این کودک قرار دهد؛ کودکی که جهان آینده را نورانی ساخته و عظمت و کرامت خواهد بخشید و به او نیز چنین گفت: هنگام ولادت این وجود مقدس، به من گفته شد: «بعد از سه شبانه روز، فرزندت در خانه ابوذؤیب شیر خواهد خورد.»82
حلیمه گفت: «کنیة شوهر من ابوذؤیب است.»92 و آمنه از این خبر شاد و مسرور شد.
برکات وجودی پیامبر در خانة حلیمه
حلمیة سعدیه می گوید: پیامبر با ورودش به خانة ما، برکات الهی را با خود آورد... زمین های ما خشک بود، وقتی محمد آمد، گوسفندان ما از صحرا بازگشتند و از آنها شیر دوشیدیم! همه آرزو میکردند یتیمی مانند او نصیبشان شود. خداوند به برکت او فقر و بلا را از ما دور کرد و خیر و برکت را در میان ما جاری ساخت.03
حلیمة سعدیه، شعری دربارة پیامبر بدینگونه سروده است:
یا رب بارک فى الغلام الفاضل محمـد، سلیـل ذى الأفـاضـل
و أبـلغه فى الـعوام غیر آفـل حتّـی یکـون سیـّد المحـافـل13
«خداوندا! این فرزند با برکت را بر ما نازل فرما، محمد٩ خلاصه و عصاره و برگزیده و صاحب برتری ها است. و برسان او را به سال های طولانی عمرش، بی آنکه آسیبی به وی رسد، تا سر آمد محفل ها و انجمن ها گردد.»
حلیمه آداب و اخلاق پیامبر را که از دوران کودکی وی شاهد بوده، اینگونه توصیف می کند: او از شگفتی های تاریخ است. در ایام کودکی ا ش هرگز عادات کودکان دیگر را نداشت. آداب و اخلاق کریمانه و بزرگ منشانه داشت و در جای دیگر می گوید:
هرگز کودکی را همچون او از حیث طهارت و نظافت نیافتم. او کارهایش را در وقتی خاص انجام میداد و هیچ چیز برایش ناخوشایندتر از این نبود که جسم شریفش برهنه باشد. هرگاه او را برای تعویض لباس برهنه میکردم بی تابی میکرد تا لحظه ا ی که بپوشانمش.23
وجود نورانی ا ش برای خاندان ابوذؤیب منشأ موقعیت و پاکی و طهارت و نور و نعمت بود؛ لذا مورد حسد خاندانهای دیگر قرار می گرفت. در این زمینه داستانهای فراوانی از حسادت خانوادهها و خاندانها نسبت به خاندان ابو ذؤیب، نقل گردیده است.
ابن جابر گفته است:
لقد سعدت حلیمة حیث حازت رضاعتـه و نالـت کـلّ فخـر33
«حلیمه به سعادت و خوشبختی نایل شد آنگه که شیر دهی ا ش را بر عهده گرفت و به افتخارات بلندی نایل گردید.»
محبت حلیمه به پیامبر٩ و توصیف آن حضرت
به دلیل مشاهدة کرامات و معجزات فراوان از پیامبرخدا٩ و اینکه به یمن وجود آن حضرت برکات فراوانی بر خانة حلیمه نازل شد، علاقه زاید الوصفی به پیامبر پیدا کرد، تا آنجاکه حلیمة سعدیه، پیامبر٩ را بر فرزندان خویش، ضمره و عبدالله و قرّه مقدم میداشت و میگفت: «فرزندم! به خدای آسمان که تو از فرزندانم عزیزتری، میشود که زنده باشم و بزرگی و جلالت تو را ببینم؟».43
پیامبر٩ حدود چهار سال در خانة حلیمة سعدیه و دور از خویشان خود زندگی کرد. سال ششم بعد از عام الفیل بود که حلیمه، پیامبر را نزد آمنه، مادرش آورد و در وصف او گفت:
«محمد به کودکانی که بازی میکردند، نگاه میکرد؛ اما با آنان بازی نمیکرد، هرگز از او کارهایی که از دیگر کودکان سر میزد، ندیدم. او بسیار تمیز بود. عریان بودن بدنش را دوست نمیداشت. هنگامی که سخن میگفت، سخنانش نیکو بود. صدقه نمیخورد. اگر با حیوانی بدرفتاری میشد، با دست کشیدن، حیوان را آرام میکرد.»53
احترام پیامبر به حلیمه سعدیه
پیامبر٩ به حلیمة سعدیه فراوان احترام می کرد. جامة خویش را برای وی می ا نداخت و در مقابلش دو زانو مینشست.
ابی طفیل گوید: پیامبر را در جِعرانه دیدم که گوشتی را میان اصحاب تقسیم میکرد؛ ناگاه زنی از صحرا وارد شد، پیامبر جامة خویش را برایش گسترد. پرسیدم: این زن کیست؟ گفتند: این مادر رضاعی پیامبر است که در کودکی شیرش داده. پیامبرخدا از این گونه برخوردها با حلیمه سعدیه و شوهرش ابو ذؤیب فراوان داشت؛ همچنین با خواهر و برادر رضایی ا ش.63
پس از آنکه محمدبن عبد الله به پیامبری برانگیخته شد، روزی بر فرش یا جامة خود نشسته بود که شوهر حلیمه، پدر رضاعی ا ش (ابوذؤیب) وارد شد. آن حضرت گوشهای از جامة خویش را برایش گسترد. حارث نشست. طولی نکشید که مادر رضاعی ا ش حلیمه نیز وارد شد. گوشة دیگر زیرانداز را پـهن کرد و حلیمه برآن نشست. پـس از آن برادر رضاعی ا ش آمـد. پیـامبر از روی جامه اش برخاست و او را نشاند و خود بر روی زمین، مقابل پدر و مادر رضاعی نشست و به آنان به دیدة احترام مینگریست.73
پیامبر٩ ، پیوسته روابط عاطفی خود با حلیمة سعدیه را تا پایان عمر او حفظ کرده بود و همواره برایش صله و لباس میفرستاد.83
مسلمانی حلیمه
پر واضح است که حلیمة سعدیه، با آن پیشینه و جلالت و کرامتهایی که از پیامبر دیده بود، بعد از بعثت حضرت رسول٩ به همراه همسر و فرزندانش به حضور پیامبر آمدند و اسلام را برگزیدند و شهادتین گفتند و بر سنت اسلامی زیستند.93
البته در مسلمانی حلیمه، عقیدهای دیگر نیز وجود دارد که آن بانوی گرامی، پس از فتح مکه مسلمانی برگزید.
وفات حلیمة سعدیه و دفن او در بقیع
در مورد تاریخ وفات حلیمه، در منابع تاریخی نقلهای گوناگون وجود دارد؛ برخی آن را سال هفتم هجرت ـ بعد از فتح خیبر ـ دانستـهاند و بـرخی بعد از فتح مکّه. روایـات نادری هم وجود دارد که می گویند: وی تا خلافت ابوبکر و عمر زنده بوده، امّا به روایات بعد از فتح مکه، اعتماد بیشتری وجود دارد؛ چنانکه نقل گردیده است:«بعد از فتح مکه، خواهر حلیمة سعدیه، از بنی سعد بن بکر بر پیامبرخدا٩ ، که در ابطح به سر میبردند، وارد شد و برایش «چوپا» (نوعی غذا که از آرد و شیر و روغن تهیه میشود) هدیه آورد. سپس او خود را معرفی کرد. رسول خدا٩ دربارة حلیمة سعدیه از او پرسید، گفت: او مدتی قبل وفات کرده است. اشک از چشمان رسول الله جاری شد و از نیکی های او گفت و در فقدانش گریست و سپس دعایش کرد و آزادی وی را از عذاب و ورودش به بهشت رحمت الهی را طلب کرد.»04
مسلمانان در غیاب پیامبر٩ بر جنازهاش نماز گزاردند و وی را در بقیع دفن کردند. جایگاه دفن وی در مقبرة الشهدای اُحُد و در قسمت انتهایی آن است.
3. صفیه دختر عبد المطّلب، عمّه پیامبر٩
صفیه، دختر عبدالمطلب بن، هاشم بن، عبدمناف بن قصی و مادرش هاله بنت وهیب بن عبدمناف بن زهرة بن کلاب بن مرّة بن کعب بن لؤی است.14 وی خواهر حمزه و مادر آن دو، یکی است. او عمة پیامبر و از شمار صحابیات میباشد و در کتب فریقین مضبوط است.
صفیه در دوران جاهلیت با حارث بن، حرب بن امیه ازدواج کرد و پس از مسلمانی و جدایی از وی، همسر عوام بن خویلد شد که از او زبیر به دنیا آمد (زبیر بن عوام) و همچنین سائب و عبدالکعبه از او متولد شدند.
اسلام صفیه
بعد از نزول آیات وحی بر پیامبر٩ ، صفیه به حضورش رسید و مسلمانی برگزید و با آن حضرت بر اسلام و پیروی از او بیعت کرد؛ «و أسلمت صفیّة و بایعت رسول الله».24
او در مسلمانی وفادار و جدّی بود که بارها به محضر پیامبر شرفیاب میشد و عقاید خود را بر آن حضرت عرضه میکرد و پیامبر هم او را تأیید میفرمود.
صفیه از دیدگاه پیامبر٩
از مجموعه نقل هایی که دربارة صفیه آمده، برداشت می شودکه صفیه مورد عنایت خاص رسول الله٩ بوده است که به عنوان نمونه، به چند مورد اشاره میکنیم:
1. در جنگ اُحد، هنگامی که پیامبر٩ به بالین حمزه آمد و عمه ا ش صفیه را با وضعیت ناراحت کنندهای در غم برادر مشاهده کرد و دید که او چگونه در غم برادر نوحه سرایی میکند و میگرید، بسیار ناراحت شده، فرمودند:
«اگر به خاطر ناراحتی صفیه نبود، او را به همین حال میگذاشتم تا از شکم وحوش و درندگان محشور گردد و اجر بیشتری یابد.»34
2. هنگام ولادت حسین بن علی(علیه السلام) ، پیامبر٩ به صفیه امر فرمودند که امر ولادت حسین را متکفّل شود. پس از ولادت آن حضرت، فرمودند: «عمّه جان! فرزندم را نزد من بیاور که مشتاق دیدن او هستم.»44
3. پیامبر٩ صفیه را عمّه صدا می زدند و تا در قید حیات بودند، از عمة گرامی خود دیدار و عیادت می کردند.
4. «پیامبر٩ در لحظة وفاتشان، پس از آنکه خطاب به همة مسلمانان فرمودند: « أیُّهَا النّاسُ وَالله لاَ تمسکون عَلَىّ بشیء، إنّى لاَ أحل إلاّ ما أحلّ الله ولاَ أحرم إلاّ ما حرّم الله!»؛ «مرا پناهگاه خود قرار ندهید که جز آنچه خدا حلال کرده بر کسی حلال نمیکنم و جز آنچه او حرام کرده حرام نمیکنم.» آنگاه رو به زهرای مرضیه و عمه ا ش صفیه کرده، فرمودند: «یَا فَاطِمَة بِنت رسول الله، یا صفیة عمة رسول الله، اعملا لما عند الله، إنّى لا أغنى عنکما من الله شیئاً»؛ «ای فاطمه، دختر رسول خدا و ای صفیه، عمّة پیامبر، برای آنچه نزد خداست کار کنید که من نزد خدا از شما نمیتوانم دفاع کنم.»54
بانوی جهاد و مبارزه
صفیه، روحی پیکارگر با مشرکان و معاندان داشت و به همین دلیل در بسیاری از جنگ ها در کنار پیامبر بود و به مداوای مجروحان می پرداخت؛ چنانکه پس از اتمام جنگ خندق به مداوای مجروحان همت گماشت و در جنگ های دیگری هم به مدد و یاری فرزند برادرش رسول الله مبادرت میکرد.
کشتن جاسوس یهودی
ابن سعد در الطبقات الکبری نوشته است:
«اسامه حماد بن اسامه، از قول هاشم بن عروه، از قول پیامبر٩ نقل کرده که آن حضرت هرگاه برای مبارزه و جنگ با دشمنان از مدینه خارج میشدند، همسران و زنان را در قلعة حسّان بن ثابت میبردند؛ چون آنجا از بهترین قلعههای اهل مدینه بود و روز جنگ اُحد، پیامبر(صلی الله علیه و آله) حسّان بن ثابت را در مدینه به عنوان جانشین قرار داد. یکی از یهودیان آمد و در اطراف قلعه میگشت و به قلعه تکیه میداد و آن را بررسی میکرد تا چیزی بشنود و خبر بیابد. صفیه، دختر عبدالمطلب به حسان بن ثابت گفت: برو آن یهودی جاسوس را بکش. او ترسید و از این کار خود داری ورزید. صفیه خود عمود آهنین برگرفت و اندک اندک در را گشود و مرد یهودی را که غافلگیر کرده بود، با عمود آهنین بر فرقش زد و او را کشت.»64
صفیه با شجاعت خود، شرّی را از مسلمانان بر طرف ساخت و اجازة جاسوسی به وی را نداد تا مشکلی از ناحیة یهود برای مسلمانان قلعه پیش نیاید.
صفیه، همچنین در جنگ خندق و بدر شرکت داشت و برای مسلمین کمکهای فراوانی در مسیر مبارزه و جهاد انجام داد و به این وسیله از آرمان های بزرگ پیامبر حمایت کرد.
صفیه در سرودن شعر مهارتی زاید الوصف داشت و اشعار بلندی را سرود که به نمونههای مختصری اکتفا میکنیم:
صفیه، فرزندش زبیر را در کودکی تنبیه و کتک میزد، عموی زبیر، صفیه را به سبب این رفتار سرزنش کرد و به او گفت: بچه را این گونه نباید زد. تو او را با غیظ و غضب میزنی! صفیه رجزی را بالبداهه سرود و چنین گفت:
من قـال إنى أبغضه فـقـد کذب و إنـمـا أضربـه لـکى یلـب
و یهزم الجیش و یأتى بالسلب و لا یـکن لـما له خبـأ مخب
إن ابـنى الأصغر حب حنـکل أخاف أن یعصیـنى و یبخل 74
«هر کس بگوید من از او بدم میآید، دروغ گفته است، او را می زنم تا عاقل شود.
و سپاهیان را شکست دهد و غنیمت آورد، و مال خود را از دیگران مخفی نسازد.
فرزند کوچکم شیطنت میکند و بزرگ نشده، میترسم از من سرپیچی نموده و دست دهنده نداشته باشد.»
هدف صفیه آن بود که فرزندش شجاع و دلیر، بخشنده و مهربان و غیر بخیل پرورش یابد که خواست وی در این شعر منعکس گردید.
در فضیلت حفر زمزم
وقتی عبدالمطّلب چاه زمزم را حفر کرد و به این امر مفتخر گشت، به خاطر اهمیت حفر مجدّد زمزم اینگونه سرود.
«نحن حفرنا للحجیج زمـزم
سقیـا نبى الله فـى المحـرم
رکضة جبریل ولمّا یفـطـم»84
«ما زمزم را برای حاجیان حفر کردیم؛ جایی که آبخور پیامبر خدا، اسماعیل در حرم بود و آن اثر قدم جبرییل بود در حالی که هنوز اسماعیل شیر میخورد.»
پاسخ به یک زن مشرک
زمانی که بنی عبدالدار چاه «احراد» را حفر کردند، «امیه» هووی صفیه دختر عمیلة بن السباق بن عبدالدار اینگونه سرود:
«نَحْنُ حَفَرنَا البَحْرَ أُمَّ أَحْرادْ لَیْسَت کَبَذر التَّزور الجمَاد»
«ما چاه اماحراد را کندیم، چاهی که مانند چاه بدر، کم آب و زمینش سخت نیست.»
چنین پاسخ گفت:
« نَحْنُ حَفرنـا بَذَّرْ نُسْقِى الحُجاجَ الأکْبَرْ
مِنْ مُقْـبِلٍ وَمُـدبرْ وَأمُّ أَحْــراد شَــرُّ»94
« ما چاه بدر را کندیم و حاجیان بسیاری را آب دادیم از آیندگان و روندگان در حالی که ام احراد خشک بود.»
چنانکه از پاسخ صفیه به امیه روشن میشود، اشعار صفیه، دارای اهدافی عالی و در خدمت هدفهای بزرگ است.
شعر صفیه در رحلت پیامبر٩
پس از رحلت پیامبرخدا٩ افراد زیادی دربارة آن حضرت شعرگفتند و مرثیه سرودند؛ از جملة آنها صفیه بود که دربارة پیامبر اشعاری سرود. اکنون بخشی از آن را در این قسمت نقل میآوریم:
«أفاطم بکى ولا تسأمى بصبحک ما طلع الکوکب
هو المرء یبکى وحق البکاء هو الماجد السید الطیب
فأوحشت الأرض من فقده وأى البـریـة لا ینـکـب
فما لى بعدک حتی الممات إلا الجوی الداخل المنصب
فبکی الرسول وحقت له شهـود المدینة والغیـب
فعیـنى ما لک لا تدمعین وحق لدمعک یستسکب».05
«ای فاطمه، گریه کن و از گریه خسته مشو که ستارة صبحت غروب کرده است.او مردی است که گریه برای او سزاوار است؛ زیرا بزرگ و آقا و پاکیزه است. زمین از دست دادن او به وحشت افتاده، کدام جمعیت است که با فقدانش درغم نباشد. پس از تو، تا دم مرگ با سوز و گدازی که دل را آتش میزند دست به گریبانم. بر او گریه کن که سزاوار گریه است و مردمی که در مدینه بودند و نبودند گریانند. ای چشم من، چرا اشک نمیباری که جا دارد همواره جاری باشد.»
و همچنین از اشعار او است.
آب لیـلى على بـالتـسهـاد وجفا الجنب غیر وطء الـوساد
واعترتنى الهمـوم جـدا بوهن لأمـور نـزلـن حــقـّاً شــداد
رحمـة کـان للبـریـة طـرّاً فـهـدى مـن أطـاعه للـسـداد
طیّب العود والضریبة والشیم محض الأنساب وارى الـزناد
عاش ما عاش فی البریة برّاً ولـقـد کـان نهـبـة الـمرتـاد
ثـمّ ولّی عنا فقـیداً حمیـداً فجـزاه الجـنـان ربّ العبـاد15
«آه که بی خوابی بر من عارض شده و پهلویم از رختخواب کنده نمیشود. اندوه فراوان جهت امری دشوار بر من وارد شد، اموری که حقیقتاً سخت بودند. او برای همگان رحمت بود و کسانی را که از او پیروی کردند هدایتشان کرد. خوش بود، خوش طبیعت و دارای عادتی عالی و نسبی خالص و روشن. تا بود، خوب زیست، مقصود و پناه مردمان حاجتمند بود. از میان ما رفت و در غرفههای بهشت ستوده جای گرفت و همه را اندوهگین نمود!»
در سوگ برادر
حمزة سید الشهدا در جنگ اُحد، به دست وحشی و به فرمان هند، همسر ابوسفیان به شهادت رسید. خبر به خواهـرش صفیـه رسیـد. او کنار جنـازة برادر میرفت که خبر به پیامبر٩ رسید، به فرزند عمه ا ش زبیر فرمود: برو و مانع رفتن مادرت باش، زبیر رفت و پیام حضرت را به صفیه ابلاغ کرد. صفیه گفت: از چه رو منعم می کنید؟! اگر برای آن است که او را مثله کردهاند، من ازآن آگاهم و این در راه خدا کم است. ما به این پیشامد خوشنودیم. صبر میکنیم و آن را در نزد خدا به حساب میآوریم!
پیامبر وقتی چنین روحیه ا ی را از وی دید، فرمود: بگذارید بیاید. با این حال، دست مبارکش را بر قلب صفیه نهاد و برایش دعا کرد. صفیه که بدن برادر را دید گریان شد و هر زمان صفیه گریه میکرد، پیامبر هم می گریست.25 او در رثای برادرش حمزه، مویه کنان اینگونه میسرود:
فلم أطق صبـراً علی رزئه وجدتـه أقــرب إختوانیـه
لو لم أقـل من فـى قـولا له لقضـت العبرة أضلاعیـه35
«بر مصیبت وی، طاقت و شکیبایی ندارم؛ زیرا او نزدیکترین برادر به من است.
اگر چیزی را که در دل دارم نگویم، مرگ مرا در میرباید.»
تاریخ وفات و محل دفن او
صفیه در سال بیستم هجری، دوران خلافت عمر بن خطاب، در سن 73 سالگی درگذشت. اسماء بنت عُمیس بدن او را غسل داد و در بقیع به خاکش سپردند.
«وقبر صفیة بنت عبد المطّلب بالبقیع بفناء دار المغیرة بن شعبة عند الوضوء، وتوفیت صفیة فى خلافة عمر بن الخطاب».45
«و قبر صفیه دختر عبدالمطلب در بقیع، کنار دار مغیرة بن شعبه قرار دارد. او در زمان خلافت عمر بن خطاب در گذشت.»
4. عاتکه دختر عبد المطلّب
پدر عاتکه، عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصی و مادرش فاطمه دختر عمر و بن عائذ بن مخزوم است که زنی بود پاک سرشت و معتقد به نبوت و رسالت پیامبر گرامی اسلام. او در مکه به رسالت برادر زادة خویش ایمان آورد و به صف مسلمانان پیوست.
خواب عاتکه در مورد نابودی قریش
سیره نویسان و نیز ابوحمزه و علی بن ابراهیم درکتب تفسیر خود نقل کردهاند که: ابوسفیان با قافلة قریش از شام میآمدند و اموال زیادی همراه داشتند. محمولة آنان عطریات بود. در قافلة آنان چهل مرد از قریش بودند. پیغمبرخدا٩ رأی دادند که اصحاب بیرون روند و راه را بر ایشان گرفته و اموالشان را مصادره کنند؛ لذا فرمود: امید است خداوند این اموال را نصیب شما بفرماید! اصحاب پسندیدند؛ بعضی با عجله و شتاب حرکت کردند و برخی دیگر با کندی و آرام؛ چون باور نداشتند که آن حضرت از رموز جنگی آگاه باشد؛ لذا تنها قافلة ابوسفیان و گرفتن غنیمت را هدف خود قرار دادند.
وقتی ابوسفیان متوجه شد که پیامبر(صلی الله علیه و آله) و همراهانش به سوی آنان حرکت کرده ا ند، به ضمضم بن عمرو فرمان داد خود را به مکه برساند و با قریش سپاهی را آماده کند و خود را به قریش برساند. سه شب مانده بود که ضمضم بن عمرو به مکه برسد، عاتکه در خواب دیده بود مردی شتر سوار وارد مکه شده و فریاد میزند: ای آل غالب، به جانب قتلگاه خود رهسپار شوید. آنگاه با شتر خود در ابطح ایستاد و با صدای رسا آواز داد: «یَا آلَ غُدَرَ انْفِرُوا إلَی مَصَارِعِکُمْ فِى ثَلاَثٍ»؛ «ای خاندان مکر و حیله، تا سه روز دیگر به سوی کشتارگاه خود بشتابید.»، سپس او را در حال سوار بر شتر، بر بام کعبه دید که فریاد میزد: ای آل غالب، ای خاندان مکر و حیله، تا سه روز دیگر به کشتارگاه خود بشتابید و در مرتبة سوم، او را بر بالای کوه ابوقبیس دید و همین مطلب را اعلام نمود. آنگاه سنگی از بالای کوه ابوقبیس به پایین انداخت و آن سنگ هنگامی که به پایین رسید متلاشی شد و هر قسمتی را دید که در خانة شخصی افتاد!
عاتکه گوید: با وحشت از خواب پریده، سراغ عباس بن عبدالمطلب فرستاده و او را خواستم و خوابم را برایش باز گفتم. عباس گفت: خوابت را برای احدی نقل نکن!
عباس از خانة خواهرش خارج شد و در راه به ولید بن عقبه برخورد و خواب عاتکه را برای او نقل نمود و سفارش کرد به کسی نگوید، ولید برای عقبه تعریف کرد و در نتیجه رؤیای عاتکه در همه جا منعکس شد. روز دوم، عباس برای طواف خانة کعبه به مسجد رفت و در آنجا مشاهده کرد ابوجهل خواب عاتکه را بازگو میکند.
ابوجهل به عباس گفت: مبارک باشد! این پیغمبر زن از چه زمانی در میان شما مبعوث شده است؟
عباس گفت: منظورت چیست؟ آیا خبری هست؟ گفت: آری، شنیدهام عاتکه دختر عبدالمطّلب خوابی دیده! شما را بس نبود که مردی از شما ادعای پیامبری کند، حال زنان شما هم پیامبر شدهاند؟! سه روز به شما مهلت می د هم، اگر خوابش راست درآمد، خوشا به حالتان و گرنه همه جا منتشر میسازم که شما خاندان بنی هاشم دروغگوترین قبایل عرب هستید. عباس گفت: نه، عاتکه خوابی ندیده و من نشنیدهام.
عباس میگوید: شب که شد تمام زنان خاندان عبدالمطّلب پیش من آمدند و گفتند: وقتی این مرد خبیث و ناپاک دربارة مردانتان بد میگوید و شما سکوت میکنید و پاسخش را نمی دهید، اکنون کارش به اینجا رسیده که به خود جرأت می د هد به زنانتان بد بگوید! مگر حمیت نداشتید که پاسخش بدهید؟
گفتم: درست است، حق با شما است ولی شما کاری نکنید، من خودم به حسابش میرسم. روز سوم به مسجد الحرام رفتم که شاید ابوجهل را ببینم و اگر سخنی گفت، پاسخ کوبنده به وی بدهم، اما همین که وارد مسجد شدم او با عجله از در دیگری خارج شد. با خودم گفتم: خدا لعنتش کند از ترس فرار کرد، اما حقیقت این نبود، او چیزی شنیده بود که من از آن بی اطلاع بودم و آن، صدای ضمضم بن عمرو بود که بر بالای ابوقبیس فریاد میکشید:
«اللّطِیمَةَ، اللّطِیمَةَ، أَمْوَالُکُمْ مَعَ أَبِى سُفْیَانَ قَدْ عَرَضَ لَهَا مُحَمّدٌ فِى أَصْحَابِهِ، لاَ أَرَی أَنْ تُدْرِکُوهَا، الْغَوْثَ الْغَوْثَ...».55
«مصیبت، مصیبت، اموالتان در خطر است! با ابوسفیان همراه شوید که محمد و یارانش آنها را به غارت بردند، فریاد، فریاد، اموالتان را دریابید.»
عباس میگوید: همگی برای رهانیدن اموال، آماده حرکت شدیم تا به بدر رسیدیم و جنگ بدر پیش آمد و هفتاد تن از بزرگان قریش به جهنم واصل شدند.65
ابن سعد نوشته است:
«فلمّا کان فى الیوم الثالث من رؤیا عاتکة، قدم ضمضم بن عمرو وقد بعثه أبو سفیان بن حرب یستنفر قریشا إلی العیر...».75
«در روز سومِ خوابِ عاتکه، ضمضم بن عمر وارد شد، او را ابوسفیان فرستاده بود تا قریش را به کمک فرا بخواند. بدینسان، خواب عاتکه تعبیر شد و قریش در جنگ بدر، جگرگوشه های خود را از دست دادند و صولت و عظمت اسلام برای همگان آشکار گردید.»
محل دفن عاتکه
برخی از محققان، مانند مرحوم آقای محمد صادق نجمی معتقدند که تنها یکى از عمههاى پیامبر(صلی الله علیه و آله) یعنى صفیه در بقیع دفن گردیده و عنوان «بقیع العمات» بر قبرستان بقیع، اصطلاحى است که از نیمة قرن سیزدهم به بعد برسر زبان ها افتاده و به بعضی کتب تاریخی و سفرنامه ها راه یافته است.58 بدیهی است کسانی که چنین باوری دارند، منکر هجرت عاتکه به مدینه هستند و نوشته ا ند که وی در مکه ماند و در همانجا از دنیا رفت. بنابراین، محل دفنش نیز همان مکه است و حتی برخی در مسلمان شدن و ایمان آوردن او به اسلام تردید دارند.
ابن حجر عسقلانى از ابن اسحاق نقل کرده که او با صراحت گفته است: از عمههاى رسول الله جز صفیه هیچ یک ایمان نیاورده ا ند ولى بعضى درباره عاتکه با استناد به شعرى که در وصف پیامبر سروده، معتقدند که او مسلمان شده است.
برخی دیگر از مورخان، که به شرح حال و تاریخ زندگی عاتکه پرداخته ا ند، در بارة مسلمان شدن او و مهاجرتش به مدینه اینگونه نوشته ا ند: «أسلمت عاتکة بنت عبد المطلب بمکة و هاجرت إلی المدینة» و آنها عبارت ا ند از:
ـ محمد بن سعد بن منیع الهاشمی البصری(م 230)، الطبقات الکبرى، ج8 ، ص36
ـ ابن منظور(م 630)، مختصر تاریخ دمشق، ج1، ص119
ـ ابن عساکر(۵۷۱ ـ ۴۹۹)، تاریخ دمشق، ج3، ص122
ـ تقى الدین أحمد بن على المقریزى(م 845)، إمتاع الأسماع بما للنبى من الأحوال و الأموال و
الحفدة و المتاع، ج1، ص87
ـ احمد بن على بن حجر العسقلانى(م 852)، الإصابة فى تمییز الصحابة، ج8 ، ص229
ـ محمدبن یوسف الصالحى الشامى(م942)، سبل الهدى والرشاد فى سیرة خیر العباد، ج11، ص85
ـ خیر الدین الزرکلى(م 1396)، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین
و المستشرقین، ج3، ص242
طبق آنچه در روایات آمده،95 از میان عمه های پیامبر(صلی الله علیه و آله) عاتکه قبل از صفیه دار فانی را وداع گفته و به گواهی منابع تاریخی که گذشت، وی به مدینه هجرت کرده و طبعاً در همین شهر از دنیا رفته و طبق معمول در قبرستان بقیع دفن گردیده است.
پی نوشت ها :
1. سید مرتضی علم الهدی، رسائل المرتضی، باب نسب فاطمه بنت اسد، تحقیق: سید احمد حسینی،چاپ قم،
دارالقرآن 1410ق. باب نسب فاطمة بنت اسد.
2. المیثمی، مجمع الزوائد، دارالمکتب العلمیه، بیروت، 1988م، ج9، ص100
3. فاطمه بنت اسد، بانوان نمونه، مصطفی محمدی اهوازی، قم، انتشارات نور السجاد، 1378، ج2، ص17
4. ابن ادریس حلّی، السّرائر، ج1، تحقیق: گروهی از علمای قم، جامعه مدرسین، 1410ق. ص461
5. بهاء الدین، قهرمانی نژاد، فاطمه بنت اسد، مرکز تحقیقات حج، نشر مشعر، 1391، ص13
6. ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج6 ، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1404ق. ص2
7. مجلس، محمد باقر، بحارالانوار، ج35، داراحیاء التراث العربی، 1987 م، صص112 ـ 111
8. مجلسی، بحارالانوار، پیشین، ج21، ص131
9. ابن حمزه طوسی، عماد الدین محمد بن علی، الثاقب فی المناقب، تحقیق: نبیل رضا علوان، نشر انصاریان، قم، 1412ق.
10. شاذان بن جبرئیل قمی، الفضائل، نجف، نشر حیدری، 1382ق. ص65
11. حافظ ابی عبدالله، محمد بن عبدالله النیشابوری، مستدرک علی ا لصحیحین، حیدرآباد هندوستان، 1324ق. ص483
12. شاه ولی الله دهلوی، إزالة الخفاء عن خلافة الخلفاء ، چاپ هند، ج2، ص251
13. ابن صباغ مالکی، علیبن محمد، الفصول المهمّة فی معرفة الائمه:»، مؤسسه تحقیقات و نشر معارف،1376، ص14
14. مولوی حافظ حکیم ظهیر احمد سهسوانی، ظهیر البشر، مولود کعبه، 1498م، ص18
15. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا، دارالکتب العلمیه، بیروت، ج8 ، 1410ق. ص178
16. شریف قرشی، باقر، موسوعة الامام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام) ، ج1، بیروت، دار المعرفة، بیتا، ص36
17. مسعودی، علی بن الحسین، اثبات الوصیه، امام علی بن ابی طالب(علیه السلام) .
18. قهرمانی نژاد، بهاءالدین، زنان اسوه (فاطمه بنت اسد)، نشر مشعر، 1389، ص32
19. قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1368، ص331
20. کلینی، محمدبن یعقوب، کافی، ج1، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب العلمیه،1367ش. صص453 و454
21. همان.
22. «إنّ قبرها فى موضع من البقیع کان یعرف بحمام أبـى قطیفة، بجهة مشهد سیدنا إبراهیم، وعلیه قبّة، والیوم یقابلها نخل . یعرف بالحمام، وإنّ مشهد فاطمة معروف». وعـن عیسی بن عبدالله، عن أبیه عن جـدّه، أنّ رسول الله (صلّی الله علیـه . . و [ آله] وسلم) دفن فاطمة بنت أسد بن هاشم اُمّ على بن أبى طالب بالروحاء، مقابل حمام أبى قطیفة». سمهودی، علی . . ابن.احمد، وفاء الوفا، ج2، به تحقیق خالد عبدالغنی، دارالکتب العلمیه، بیروت، ص182
23. «فلما توفیت خرج رسول الله (صلّی الله علیه [ آله] وسلم) فأمر بقبرها، فحفر فى موضع المسجد الذى یقال له الیوم قبر فاطمة، ثم لحد لها لحداً... وقرأ القرآن...» ابن شبه، ابوزید عمر بن شبه، تاریخ المدینة المنوره، دارالفکر، قم، 1410ق. ص124
24. أبو عمر یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر، الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، ج4، دارالجیل بیروت، 1412ق. . صص1813 ـ 1812
25. «کانت عادة الاشراف من العرب: أن ترسل بأولادهـا إلی البادیـة للارتضـاع، حتی یشب الـولد وفیه طهـارة الجوالطلق، . وفصاحة اللغة البدویة، التی لم تشبها رطانة الحضر المختلط من صنوف مختلفة، وشجاعة القبائل التى لا تعرف جبناًبواسطة . قیود المدینة، وصفاء النفس التی تشمل انطـلاق الصحراء...». محمد بن علی کراجکی، کنـز الفوائـد، قم، مکتبة المصطفوی، . 1410ق. ص72
26. عبدالملک ابن هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا، مصر، مطبعة البانی، 1355ش. ص216
27. رمضان محمّـدی، مادران رضاعی پیامبر، پژوهشکده حوزه و دانشـگاه، نشر مشعر، 1391، ص20 به نقـل از شرف . المصطفی ابو سعد عبدالملک مسعودی، ص37
28. همان به نقل از انساب الاشراف، بلاذری، ج1، ص103
29. همان.
30 . الطبقـات الکبرى، محمـد بن سعـد بن منیـع الهاشـمی البـصری (م230)، تحقـیق محمد عبـد القـادر عطا، بیـروت، . دارالکتب العلمیه،1410ق. ص111
32. «و لم أر قط ما یری للاطفال طهـارة و نظـافة، وإنما کان له ـ صلّی الله علیه[وآله] و سلم ـ وقت واحد ثم لا یعود إلی وقته ........من الغد، وما کان شىء أبغض إلیه من أن یری جسده مکشوفاً، فکنت إذا کشفته یصیح حتی أستر علیه»، ابن سعد،پیشین،ص113
34. سید جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم٩، بیروت، دارالسیرة، 1987 م، ص115
35. مجلسی، محمد باقر، ج15، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403ق. ص347
36. «عن أبى الطفیل، قال: رأیت النبى ـ صلّی الله علیه[وآله] وسلـم ـ یقسّـم لحماً بالجعرانة، فجاءت امرأة فبسط لـها رداءه، ........فقلت: من هذه؟ قالوا: أمّه التى أرضعته». حصه عبدالعزیز محمد، مسند البزّاز، بیروت، مؤسسه علوم القرآن، حدیث 2781
37. عبدالملک بن هشام، السیرة النبویّة، تحقیق: مصطفی السقاع مصر، مطبعة مصطفی البانی، 1355ق. ص58
38. بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، 1996، ج1، ص96
39. همان، ص97
40. بلاذری، انساب الاشراف، پیشین، ج1، ص95
41. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج8 ، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، 1410ق. ص34
42. همان، ص 34
43. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج8 ، ص25، پیشین.
44. همان، ج2، ص46
45. محمد علی عالمی، پیغمبر و یاران، ج4، مکتبة بصیرتی، قم، بیتا، ص27
46. «أخبرنا أسامة حماد بن أسامة، حدثنا هشام بن عروة عن أبیه أن النّبى ـ صلّی الله علیه ]وآله[ وسلّم ـ کان إذا خرج ........ لقتال عدوه من المدینة رفع أزواجه ونساءه فى أطم حسان بن ثابت لأنّه کان من أحصن آطام المدینة وتخلف حسان ........ یوم أحد فجاء یهودى فلصق بالاطم یستمع ویتخبّر، فقالت صفیة بنت عبدالمطلب لحسّان: أنزل إلی هذا الیهودى ........ فاقتله. فکأنه هاب ذلک، فأخذت عمودا فنزلت فختلته حتی فتحت الباب قلیلاً قلیلاً، ثمّ حملت علیه فضربته بالعمود ........ فقتلته». ابن سعد، پیشین، ص34
48. ابن هشام، عبدالملک، السیره، ج1، تحقیق مصطفی السقا، مصر، مطبعة البانی، 1355ق. ص284
49. همان.
50. ابن سعد، پیشین، ج2، ص95
51. همان، ص36
52. محسن امین، اعیان الشیعه، ج2، بیروت، دارالتعاریف، بیتا، ص123
53. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج15، ص223
54. همان، ص34
55. ابن هشام ، السیره ، ج1، ص609
56. علی بن ابی الکرام، ابن اثیر، تحقیق علی محمد معوض، ج3، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق. ص499
57. محمد، ابن سعد، الطبقات الکبری، ج8 ، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1410ق. ص 36
58. فصلنامه «میقات حج»، شماره 19، صص91 و 92
59. «آخر من مات من أعمامه العباس و من عماته صفیة». بحار الانوار، ج22، ص247