نوع مقاله : خاطرات
نویسندگان
1 استاد / دانشگاه تهران
2 نویسنده سفرنامه
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
مقدمه
نسخة شمارة 181171 در کتابخانة ملی مشتمل بر اوراق جابجاه شده و بدون صحافی، حاوی چند گزارش و رسالة کوچک و ناقص است که عبارتاند از:
1. ترجمة رساله توضیح المقاصد شیخ بهایی که روزهای مهم سال را بیان کرده است. این گزارش ناقص و تنها در چهار صفحه است. دنبالة آن، چند صفحه سفید، یک نامه و گزارش پرداخت اقساط یک وام از سال 1914 میلادی، یک صفحه شعر و دو صفحه دعا و باز یک صفحه شعر آمده است.
2. سفرنامة حج و عراق عرب که نه سفرنامه، بلکه گزارشی است از دشواری های راه که یک مأمور دولتی نگاشته است و ما متن آن را در ادامة این مقدمه ارائه خواهیم کرد.
3. قوانین اقامت و کسب و تجارت ارامنة سبزوار که رسالهای با ارزش است.
4. دیونامة معینی در ستایش ناصرالدین شاه و انتقاد از دیوهای زمانه. طبعاً این منظومه مربوط به زمانی پیش از کتابت آن در این نسخه بوده که اشاره به یک تاریخ احتمالی خواهیم کرد.
در صفحه نخست کتاب، یک نقاشی دایره وار کشیده شده، داخل آن تقسیم بندی شده و نوشته شده است: این کتاب مال میرزا محمد خان است (1316ش). البته «ش» از ماست. همین اسم در بالای نامه ای تاریخ 1914 دارد آمده است: بتاریخ 20 سپتامبر 1914 به من می نویسد: آقای میرزا محمد خان ناظم الملک معاون وزارت عدلیه....
اگر این نسخه از این شخص باشد، می توان او را مؤلف گزارش و سفرنامه ای که ما در اینجا ارائه کرده ایم، دانست. به هر روی می توان گفت این گزارش به دست یک مأمور عالی رتبه دولتی نوشته شده است. دلیل آن این است که ضمن انتقاداتی که به مسائل طول راه دارد، از این که تذکرة آنان را از بیروت تا جده گرفتهاند و در طول راه کسی متوجه شأن و شخصیت آنان نشده تا احترامات لازمه را بگذارد گلایه کرده است. به علاوه در متن نشان می دهد که به مسائل سیاسی و سفارتخانهای آگاه است.
در این گزارش سفر، هیچ اشاره به زمان آن نیست و بلکه میتوان گفت در این مجموعه اوراق جز یک مورد تاریخی وجود ندارد؛ آن مورد هم مربوط به نامه ای با تاریخ سپتامبر 1914 میلادی است که می توان از روی آن تاریخ، این سفر را معین کرد. هرچند این تاریخ هم نمی تواند به طور مسلم برای این سفر باشد، اما حدود آن را روشن می کند؛ چون فعلا چیزی جز آن تاریخ نداریم.
این احتمال هست که گزارش و اساساً نسخه مربوط به زمانی پس از این تاریخ هم باشد؛ زیرا اشارة نامه به آن است که در آن تاریخ، او طی چهار سال و نیم، اقساط وام خود را پرداخته و پنج سال دیگر از آن مانده است. بنابراین، می توان احتمال داد که این گزارش مدتی بعد از آن تاریخ نوشته شده باشد.
محتوای اجمالی گزارش سفر
داستان این گزارش چنین است که نویسنده از تهران به کرمانشاه و از آنجا به عراق رفته و در آغازین مطالب، در بارة مراحل قانونی صدور تذکره یا همان ویزا سخن گفته که جالب است. این مراحل بسیار مفصل بوده و به صورت سلسله اقداماتی زنجیره وار پانزده روز وقت گرفته است. در اینجا تقاضای وی از سفارت ایران در بغداد آن است که این کارها باید با استخدام یک ترجمان که آشنایی به سیستم جاری باشد انجام گیرد.
مرحله بعد که مهم ترین بخش گزارش است در بارة قراردادی است که او و همراهانش با شرکت حمل و نقل لنج بستهاند. وی به طور عمده روی تخلفات شرکت مزبور و خسارتی که به مسافران زده تکیه کرده و موارد متعددی از آن را با شماره پانزده بیان کرده است.
شرکت لنج، از شرکت های حمل ونقل معروف وابسته به انگلیسیها در عراق و ایران بوده و طبعا با شرکتهای دیگر حمل و نقل به خصوص کشتیرانیها هماهنگی داشته است. این شرکت در ایران شهرتی داشته و جالب است بدانیم که نخستین زمین فوتبال در تهران به نام لنج، مربوط به همین شرکت حمل و نقل بود. در بارة آن، در ادامه سخن خواهیم گفت.
در ضمن این گزارش و بیشتر در پایان آن، گزارشی از قرنطینة طور سینا آورده که چطور مردم را اذیت کرده و با وسایل غیر بهداشتی آنان را به صورت حبس در قرنطینه نگاه داشتهاند. در بارة قرنطینه اطلاعات زیادی در سفرنامهها آمده و اینجا یک گزارش کوتاه اما دقیق وجود دارد.
گزارشی هم در بارة مأمورین دولت در جده دارد که لازم است افراد ورزیدهتری باشند تا بتوانند با صبر و تحمل و خوش خلقی پاسخ مردمی را بدهند که یکسره به آنها اعتراض میکنند. وی در اینجا از ده هزار تذکره یاد میکند که آنها باید مهر میکردند و نیروی کافی برای این کار نداشتند. علاوه بر این که باید در گرفتن کشتی و حل برخی از مشکلات دیگر هم به حجاج کمک میکردند.
در ضمن روی اولین صفحة کتاب، در یک طرح گرافیکی آمده است: «این کتاب مال میرزا محمد خان است، 1316. علی القاعده این سال شمسی و باید سالی باشد که این یادداشت تملک نوشته شده است.
به هر روی در بارة این نسخه باید گفت، تشتت در اوراق یکی از دشواریهای اصلی آن است که خود نویسنده در این متن که نسخة چرک نویس او بوده، اشاره به جابجایی برخی از نکات کرده است. اما مهمتر آن است که اساسا این متن سفرنامه نیست، اگر هم باشد بسیار ناقص است. در واقع، هیچ نوع اطلاعی از مکه و مدینه به دست نداده است. با این حال، همین مقدار آگاهی در بارة راههای دریایی و مسائل آن، برای دانستن چگونگی سفر حج مغتنم است.
شرکت لنج
چنانکه اشاره شد، بخش اصلی این گزارش، انتقاداتی است که وی از شرکت لنج کرده و ضمن آن، به برخی از دشواریهای سفر خود پرداخته است. لازم است اشارتی کوتاه به این شرکت حمل و نقل داشته باشیم.
شرکت لنج، شرکتی برای حملونقل و انگلیسی استکه در ایران و البته پس از آنکه سالها در عراق کار کرده بود، امتیاز کشتی رانی در رود کارون (سال 1306ق.) و برخی از نقاط دیگر را بهدست آورد. در بارة واگذاری این امتیاز به انگلیسی ها، اطلاعات فراوانی در مقالات و کتابها آمده است.[1] مدیر این شرکت که در مآخذ قاجاری از او با عنوان «لنج صاحب» یاد می شود، در ایران و هند نقش فعالی داشت و از کارگزاران سیاسی دولت بریتانیا نیز محسوب میشده است.[2]
شرکت لنج در نیمة نخست قرن نوزدهم، در عراق امتیاز حمل و نقل کشتیرانی در دجله و فرات را از دولت عثمانی گرفت.
در بارة شرکت لنج، در منابع عراقی اطلاعاتی در بارة این شرکت آمده است. بر اساس این اطلاعات، اصل آن مربوط به سال 1834 است که نخستین بار دولت عثمانی با بریتانیا موافقت کردکه دو کشتی در دجله و فرات مشغول نقل وانتقال شوند. دو ماه بعد شخصی بهنام فرانس جیسنی این مسأله را دنبال کرد اما پس از شروع، یکی از کشتیهای او غرق شد و حق کشتیرانی در دجله وفرات را به همکارش هنری بلوس لنج واگذار کرد. سالها بعد، کسانی از خانوادة وی شرکت لنج را بنیانگذاری کردند که شرکت حمل و نقل رودخانهای بود. این شرکت در سال 1860 با امتیازی که دولت عثمانی داد به نام شرکت لنج و اخوانة المحدودة للملاحة فی العراق تأسیس شد. دولت عثمانی برابر آن یک شرکت اسلامی تأسیس کرد، اما نتوانست با آن رقابت کند. بعدها با ایجاد خط آهن در عراق، کار این شرکت کساد شد تا آنکه، پس از فعالیتیکه در دهههای نخست قرن بیستم داشت، به تدریج بساط آن جمع شد و اکنون، تنها ساختمان آن باقی مانده است. این ساختمان در شارع الرشید بغداد به عنوان بیت لنج شناخته میشود وتاکنون هم باقی است. این اطلاعات در] http://wikimapia.org[ با عنوان عمارة المستنصر / بیت لنج سابقا درج شده است. و بنگرید اطلاعات بیشتر در:
http://www.aljaredah.com/paper.php?source=akbar&mlf=interpage&sid=16039
سفرنامه حج و عراق عرب
بسمه تعالی شأنه
سفرنامة حج و عراقِ عرب که یک نفر حاجی ایرانی سیاحت و شرح مسافرت خود و پیش آمدها و وقایع ذهاب و ایاب خود را برای مزید اطلاع و بصیرت عموم هموطنان خود که ارادة مسافرت حج وادای فریضة مذهبی خود نگاشته است.
فصل اول [3] : در پیش آمدهای راه و معاملات لنج و غیر با حاجی
به توفیقات سبحانی، به ادای فریضة (وَ لِلهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً) [آل عمران: 97] ندای کرامت اقتضای (وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالاً وَ عَلى کُلِّ ضامِرٍ یَأْتینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمیقٍٍ) [حج: 27] را اجابت و اطاعت گفته، طریق عبودیت پیش گرفته، سالک مسالک ارادت شدیم.
قدم اول به دار الخلافة طهران وارد شدیم که تذکره گرفته با اجازت رسمیه و سمت تبعیت ممتازة دولت معظمة متبوعة خود، مفتخراً طی مراحل و قطع منازل نمود، از ولایات مختلفه و ایالات ممالک مؤتلفه، متوجه و عازم مقصد مقدس شویم. توزیع تذکره را قانوناً مشروط به تزریق آبله و وبا و طاعون و منوط به تحصیل تصدیق حفظ الصّحه نمودند.
چون هر تزریق یک هفته فاصله لازم دارد، تقریباً بیست روز مدتِ اجرای تزریقات و گرفتن تذکره و به امضای سفارتها رساندن تذکره شد.
چون رسم حاجیها این است که مدت مسافرت خود را (برای برداشتن تنخواه مخارج کافی) به نظر میگیرند، این شرح فوق را نوشتیم که بیست روز اقامت طهران یا شهری را که تذکره خواهند گرفت، جزو مدت مسافرت خود منظور دارند با تنخواه کافی، زود حرکت کنند که برای موعد اعمال حج به مقصد برسند و مثل یک دسته حاجی ها که عقب مانده، دوازدهم ذی حجه به جده و به مکه نرسیدند، ماندند تا سال دیگر به مقصد برسند، نشوند.
بیستم شوال حرکت کرده به کرمانشاه رفتیم. ده روز آنجا معطل شدیم که تزریق طاعون بزنیم و پولها را در بانک عوض کنیم یا برات بگیریم.
در کاظمین
بعد رفتیم به کاظمین ـ علیهما السلام ـ . حکومت بغداد اجازت عبور ندادند تا بلیت ادارة لنج تحصیل شود. ادارة لنج بلیت نداد تا وجه مقاطعه خودش و یکصد روپیه به تأمینات داده شود. ادارة تأمینات قبول وجه نکرد تا تصدیق حفظ الصّحه حاضر شود. حفظ الصّحه تصدیق نداد تا عکس گرفته شود.
این عملیات با کثرت حاجیها پانزده روز اسباب معطّلی در بغداد شد و اگر مساعدت و همراهی گماشتگان سفارتِ ما در بغداد نمیشد، به این زودی خلاص نمیشدیم.
این را نیز نگفته نگذریم که سفارت ما ترجمان رسمی ندارد و این کارها کار ترجمان است که در ادارات و دوایر به رسمیت شناخته شده در یک روز این کارها را صورت بدهد، و مراقب این وضعیات و مواظب آسایش حال حاجیها بشود. مساعدتهای مستخدمین سفارت که رسمیت ندارند، البته چندین اثراتی ندارد، خاصه که در بعض ادارات راه مداخله به او [را] نمیداند؛ لازم است سفارت ما یکی از مستخدمین را که مدتها آنجا بوده و راه و چاه را بیشتر میداند، به اجازت وزارت خارجه با حقوق کافی به ترجمانی معرفی کند و الاّ این کارها هر روز با مکاتبات رسمی سفارت به ادارات نیز صورت پذیر نخواهد بود و مناسب مقام سفارت هم نیست که طرفیت رسمی با این دوائر و شعبات پیدا کند.
بعضی شیادها هم از اهل محل و عجمهای عرب شده هستند که در این موقع برای استفادة خودشان به عنوان دلسوزی و راهنمایی جلو حاجیها افتاده آنها را به این طرف آن طرف میکشند و نغماتی به گوش آنها میخوانند و بیشتر اسباب مزید حیرت و خسارت آنان میشوند.
و بالجمله کارهای خود را انجام دادیم؛ به این معنی که دو عکس به دایرة حفظ الصّحه دادیم. یکی به دفترشان، یکی به تصدیق الصاق کردند.
یکصد روپیه نفری به دائرة تأمینات داده، سند گرفتیم که در مراجعت پس بدهند.
نفری پانصد و سی و دو روپیه به دایرة لنج داده، سند گرفتیم که از بغداد یا راه شام و بیروت در درجة اوّل اتومبیل و راه امن و کشتی تا جده برده و از جدّه تا بغداد یا درجة اوّل مراجعت بدهند.
لنج، مسافرین را سه قسمت کرده، درجة اوّل پانصد و سی و دو روپیه میگیرد. درجة دویم ۴۹۰ روپیه، درجة سیم دویست و هشتاد روپیه.
ما چون عیال همراه داشتیم برای آسایش آنها و آبرومندی صوری خود درجة اول گرفتیم و قرار شد نصف شب از کاظمیه به بغداد آمده، حرکت کنیم.
تخلفها که دایرة لنج از قرار دادهای خود نمودند
نصف شب به بغداد آمده راه افتادیم در بین راه معلوم شد:
۱. اتومبیل درجة اول چهار نفری و آینه دار هست، اتومبیل شش نفری داده، صاحبان درجة دویم را نشاندند تا بیروت، تفاوت درجة اول بر عهدة لنج است که مسترد دارد.
۲. در بیروت بعد از معطّلی هفت روز، گفتند: این کشتی درجة اوّل ندارد، یا درخواست کتبی داده در سطحه بنشینید یا چند روز دیگر صبر کنید تا کشتی دیگر برسد. بعد گفتند با کشتی پستی که حاضر است میفرستیم که تندتر میرود و زودتر به جدّه میرسد. تقریباً با صد نفر حاجی به آن کشتی پستی نشاندند. هفت روز در بیروت معطّل شده با خرج فوق العاده، و از مقصد دور مانده، این ایام معطّلی را از میزان ایام مسافرت باختیم؛ یعنی به طول ایام مسافرت افزود و خسارت این ایام معطّلی هفت روز بر عهدة لنج است که جبران کند، زیرا برای حمل حاجیها کشتی حاضر نکرده بود.
۳. ده روپیه پول قائیق [کذا] و حمّالی از گمرک بیروت تا کشتی گرفتند که بر عهدة لنج است، باید پس بدهد.
۴. کشتی مزبور به جزایر قبرس رفته، داد و ستدی آنجاها [۶] کرد. در پرت سعید همه را پیاده کرده، به گمرک بردند. دو روپیه حمالی یک روپیه خرج گمرک گرفتند. جبران آن بر عهدة لنج است؛ زیرا جزایر قبرس [و] پرت سعید، راه ما نبود.
۵ . در پرت سعید گفتند باید با راه آهن به سویس بروید. پنج نفر بودیم ۲۵ روپیه گرفته، بلیت راه آهن دادند. این هم بر عهدة لنج است.
۶ . در بین راه گفتند باید پیاده شده، به خط دیگر سوار شوید. دو روپیه حمالی و بخشش گرفتند. این هم بر عهدة لنج است.
۷. در سویس از راه آهن پیاده شده، به عمارت قرانتینه بردند. ۲۵ روپیه حمالی و کرایه اتومبیل و غیره توسط احمد نامی گرفتند. این خرج هم بر عهدة لنج است.
۸ . همان روز قرار بود سوار کشتی بشویم. از حاجیها نفری یک لیره [و] نیم خواستند که سوار کشتی کنند. حاجیها ندادند و گفتند: کرایة کشتی را به لنج دادهایم. قایقی آورده همه را سوار کرده، به محل قرانتینه بردند. ترتیبات قرانتینه نبود، فقط به ازادی [کذا] حبس بود هفت روز نگهداشتن. روپیه که هفت قروش بر میداشتند، شش قروش برداشتند و اجناس را دو قیمت میدادند. به ستوه آمده، خواستیم تلگراف و تلفون به حکومت سویس و شکایت کنیم، گفتند: مأذون نیستیم. بعد از هفت روز، سی پنج روپیه و چهار قروش کرایه قرانتینه از ما گرفتند. از حاجیهای دیگر نیز بر حسب حال هر کسی گرفتند و قایق آورده، سوار کرده، به سویس بردند و بکشتی نشاندند. این معطلی بیجهت از طرفی هفت روز به طول مسافرت ما افزود؛ از طرفی، موعد حج را مضیق کرده، مدینه را که بایست پیش از حج برویم، به بعد از حج انداخت. هفتم ذی حجه وارد مکه شدیم که اگر یک روز هم تأخیر میکرد، عمل حج ما فوت میشد و می بایست سال دیگر دوباره بیاییم. خرج و خسارتی که در این معطّلی متوجّه حاجیها شده است بر عهدة لنج است که جبران کند؛ زیرا معلوم میشود لنج قرار داد خود را با کشتیها از روی اساس محکمی نداده که از حاجیها یک لیره و نیم کرایه کشتی میخواهند، و وقتی که گفتند ما کرایه را به لنج دادهایم، حاجیها را اینطور میبرند، حبس و متضررشان میکنند.
۹. در مراجعت، دوازده روز در جده معطل کشتی گذاشتند. بعضیها بیست روز یا بیشتر معطل بودند، بعد گفتند یا در سطحه بنشینید یا صبر کنید کشتی دیگر برسد. میدانستند در آن جای کثیف و هوای بد و گرانی اسعار، همه به ستوه آمدهاند. همه به هر تکلیفی راضی خواهند شد که خلاص شوند.
باری، از جدّه در درجة سیم که زن و مرد در زیر دست و پای عملة کشتی و حاجیها بودند، نشاندند و به ینبوع (ینبع) بردند که راه ما نبود. مال التجاره که ذهاباً میبایست تحویل ینبوع (ینبع) داده شود، در برگشتن تحویل داد و بیست و چهار ساعت ما را معطل کرد. خساراتی که به مال و جان حاجیها در معطلی جده متوجه شد بر عهدة لنج است که جبران کند.
۱۰. به قرانتینة طور سینا برده، با کمال سختی و توهن محبوس داشتند.
۱۱. گمان میکردم امسال وضع لنج این طور شده، معلوم شد در دو سال گذشته نیز همین معامله را داشتهاند.
۱۲. از طور سینا تا بیروت به اسم درجة اوّل، درجة دویم جا دادند که باد بزن و آب روشوری نداشت. تفاوت درجه بر عهدة لنج است که جبران کند.
۱۳. از بیروت تا شام، در راه آهن اتاقی را که نوشته بودند درجة دویم است، عوض اوّل دادند و اتاقهای تمام آن قطار درجة دویم و صاحبان درجة دویم و سیوم و اوّل، همه در آن اتاقهای درجة دویم بودند. تفاوت درجه بر عهدة لنج است که مسترد دارد.
14. از شام تا بغداد اتومبیل درجة دویم عوض اوّل دادند که اشخاص دویم و سیم نیز در آنها بودند. استرداد تفاوت درجه بر عهدة لنج است.
۱۵. در بغداد صد روپیه گرفته، سند تأمیناتی داده بودند در مراجعت پس بدهند، نه روپیه از سند رسمی خودشان کمتر؛ یعنی نود و یک روپیه دادند و این نه روپیه را به اسم اینکه در طور سینا قرانتین سه روز بوده، امسال پنج روز شده، به تفاوت خرج آن برداشتند؛ و از این معامله معلوم شد که این یک صد روپیه تأمینات را برای اینکه شاید تفاوت خرجی پیدا شده وصول آان از حاجیها اشکالی داشته باشد، قبلاً از حاجیها گرفته نگاه میدارند که پول حاجیها در دست لنج بوده، در آخر به کسرحاجیها بگذارند، و حال آنکه خودشان هم تأمیناتی میبایست به حاجیها بدهند که اگر از طرف لنج تخلفی از قرار داد شد و یا مخارجی که از حمالی و کرایه و غیره که بر عهدة لنج بوده، از حاجیها گرفته باشند؛ چنان که در ضمن این پانزده فقره اشاره شد، بهحاجیها مسترد شود نه اینکه حاجیها از خسارتی که به آنها متوجه شده هرچه شکایت کنند به جایی نرسد؛ چنانکه میبینیم همه از کیسة حاجیها رفته است. دو روز قرانتینه که در طور سینا افزوده شده، تفاوت خرجی به آنها نداشته بلکه مزید خسارت آن به حاجیها متوجه شده، میبایست لنج خسارت آنها را جبران کند، بر عکس، نُه روپیه هم از حاجیها به اسم تفاوت خرج دریافت کرده است.
اینها خسارتهای نقدی است که به واسطة تخلفات و عدم مراقبت لنج متوجه حاجیها شده، مسئولیت اینها با لنج است، همه را باید جبران کند.
اما توهینات و صدمات و اذیتهایی که به واسطة مجبوریت، به درجة دویم، سیم به صاحبان درجة اول و آبروی ایشان وارد آمده، چیزهایی نیست که از عهدة حساب آن بتوانیم برآییم؛ زیرا اغلب را از گفتن آن شرم داریم تا چه رسد به تعیین جبرانش.
ترتیب طی مسافت از بغداد تا جده
از بغداد تا شام یک شبانه روز. از شام تا بیروت با بعضی کارها که حاجیها در شام دارند، یک شبانه روز. از بیروت تا جده شش شبانه روز. کلیتاً هشت شبانه روز میشود که ما بهواسطة معطلیها، بیست و دو روز رفتیم که چهارده روز وقت ما تلف شده، اگر یک روز هم بیشتر معطل شده بودیم بهاعمال حج نمیرسیدیم و میبایست یکسال معطّل شده، سال دیگر اعمال را بهجا بیاوریم؛ چنانکه یک دسته از حاجیها همین طور به موعد نرسیدند و تا سال دیگر باید بمانند!
بالجمله، لنج پولی گرفته، حاجی را از بغداد بیرون میکند و خود را مستولی ]مستوجب[ این همه صدمات و تضییع حقوق حاجیها نمیداند و حاجیها نمیدانند طرف شکایت آنها کیست؟
پس باید اولیای امور با «لنج» داخل مذاکرات رسمیه شده، قرار بدهند، یا لنج دخیل عمل حاجیها نشده و حاجیها اینطور اسیر لنج نشوند. با شرایط معینی با لنج مقرّر دارند که لنج خود را مسئول دانسته، با گاراژها و راه آهنها و کشتیهایی که طرف معامله است، قرارهای محکمی از روی اساس صحیح بدهد که بههیچوجه با حاجیها اینگونه رفتارهای خارج از حقوق شناسی و نزاکت ننمایند و لنج دسته دسته حاجیها را طوری به ترتیب حرکت بدهد که بههر نقطه میرسند کشتی و نواقل حاضر بوده، بدون معطلی طی مسافت کنند و به موقع وآسوده به مقصد برسند و نیز به اسم مخارج حمل و نقل چیزی تحمیل حاجیها نشود.
اما مأموران دولت ابد مدت، در عرض راه حجاز
اوّل، مأمورین بغداد استکه همیشه برای آسایش اتباع دولت علّیه از مجاور و زائر و حاجی ومسافر با دوایر رسمی وغیر رسمی بغداد سرو کار دارد و ناچار باید مراوده داشته باشد.
کارهای او دو قسم است؛ یک قسمش که راجع به دولت و سیاست است، با خود نماینده است که با حکومت و وزارتخانهها و سفارتها طرف خواهد بود.
قسمت دیگرش راجع به اتباع است و در دوائر رسمیه و غیره، باید مراقبت کرد. نمایندة رسمی دولت نمیتواند با دوائر و شعبات آنها طرف بشود. یک نفر ترجمان رسمی یا دو نفر ترجمان اوّل و دویم رسمی لازم است داشته، به اجازت وزارتخانة خارجه معرفی نموده باشد که در دوایر و شعبات آن مراقب امور حاجیها و مسافرین و زائرین بوده باشد و ترجمان اوّل گاهی میتواند عوض نایب سفارت حامل پیغام سفارت به وزارتخانهها نیز باشد.
به عقیدة این بنده، این ترجمانها را باید به نظریات مأمور بغداد انتخاب نمود که ابصر به وضع آنجاست و میداند ترجمان آنجا باید دارای چه سوابق و اطلاعات و کفایتی باشد.
دویم، مأمور شام و بیروت و فلسطین است. البته اینقدرها زحمت ندارد و مراقبت مینماید، ولی باید در شام نیز تأمینی داشته باشد که در موقع ذهاب و ایاب حاجیها به مطالب آنها برسد و این خیلی لازم است.
سیم، مأمور جدّه است که ایام مشغولیت و زحمتها و چند ماه ایام ورود ] و [خروج حاجی هاست و مأمور آنجا باید مسلمان عارف به مسائل و جلوه دهندة صورت اسلامیت و بیطمع و خیلی متین و آبرومند و بردبار باشد که محل عبور و مرور و وجه تمام فرقههای مسلمانان کل ملل و دول اسلامی روی زمین است و مخصوصاً همهشان نگهبان وضعیات سفارت ایران هستند و توجهات دقیقی به آنجا دارند و ابتلای حاجیهای ایرانی در آنجا بیشتر از همه جاست.
ولی وضعیات سفارتها و حاجیها در جده خیلی نامناسب و شرم آور بود؛ زیرا:
اوّلاً: مأمور ما از طول اقامت آنجا و ناسازگاری هوای آنجا خیلی دلتنگ بلکه ناخوش مزاج بود.
ثانیاً: اختلافی در وجه ویزای تذکر با حاجیها داشت و نیز حاجیها چه از این بابت و چه به جهات دیگر، و چه بهواسطة طول انتظار حاجیها برای کشتی که در همچو جای کثیف بد هوایی بیست روز یا بیشتر گرفتار بوده، در کوچهها و پای دیوارها به کمال ذلّت و مشقّت گذران میکردند، از غایت دلتنگی از زندگی سیر شده بودند و همه را از عدم مراقبت مأمور میدانستند. فشار میآوردند که دولت تو را اینجا گذاشته که به کارهای ما برسی و حرفهای زشتی در میان ایشان جاری میشد که نمیخواهم به روی کاغذ بیاید! اجمالاً افتضاح غیر قابل تحمل و اسباب مسخرة اهالی و حکومت علّیه شده بود. این شخص شایسته نیست دوباره مأموریت آنجا را قبول کند. بدیهی است حاجیها از جان بهستوه آمده در مقام اضطرار بودند. مأمور هم اجزای کافی نداشت که ده هزار تذکره را بهسرعت امضا کند بدهد و برای آسایش آنها و حاضر کردن کشتی و غیره و غیره با دوایر آنجا داخل مذاکره شده، اقدامات لازمة مختلفه را از عهده برآید.
لهذا جا دارد اولیای امور در انتخاب مأمورین بیشتر وقت کنند؛ ولی اجزای کار کن و کافی مناسبی بقدر لزوم مقرّر فرمایند که از عهدة این همه کارها برآیند؛ این وضعیات و پیش آمدهها ظهور نکرده و حاجیها آسوده باشند و مأمورین بتوانند با آبرومندی حفظ مقام کنند و مخصوصاً مأمورین آنجا باید اشخاص جا افتاده، صبور و متحمل وخوش رفتار و ملایم و شیرین زبان باشند و طوری حاجیها را راه ببرند که سر و صدایی بلند نشود.
وضع قرانتین طور سینا
وارد حمام کردند. لباسها را گرفتند. لنگی دادند که چندین نفر استعمال کرده، خیس شده بود که احتمال داشت مرضهایی سرایت بشود. دوشی داشت که قطره قطره آب سرد میچکید. بایست دست را به زیر قطرات گرفته به بدن مالید.
یک نفر وارد شده، لنگ را از کمرم کشیده، برد! دوباره آمده، گفت: حاجی! یا الله، در حالی که با آن قطرات هنوز سرمتر نشده بود. پیراهن کرباس بلندی آورده که بپوش. پیراهن را چندین نفر پوشیده بودند؛ بهکلی تر شده بود! زور به تن میکشید میآورد. احتمال داشت آلوده به چندین مرضها باشد.
پوشیده بیرون آمده، در فضای مسقفی دو هزار نفر حاجی مثل من ایستاده، منتظر بیرون آمدن لباس از بخار بودند.
چهار ساعت آنجا در کوران هوا ماندم و چند نفر بهواسطة آن کوران و طول انتظار سرما خورده، چند روز ناخوش شد.
وقتی لباس من بهدستم رسید، دیدم با لباسهای کثیف دهاتی که تصورش نمیتوان کرد مخلوط کرده، کثافت و تعفن آنها را گرفته، بهطوری ]که[ به هیچ وجه قابل شستن و تمیز کردن هم نبود. لابد ]وناگزیر[ یکدست لباس بیست و پنج تومانی را دور انداختم!
جماعت را در مسافت یک میدان دسته دسته پیاده تحت الحفظ عسکر آورده به اتاقها تقسیم میکردند. زنها را با اتومبیل میبردند. چندی حاجیها گردش کرده زن بچه خود را پیدا میکردند.
اتاقها همه هفت ذرعی در چهار ذرع، زمینش ساروج شده و تختهها مثل یک لنگه در بر زمین فرش کرده که پر از ساس و کثافت بود! در هر اتاقی سی نفر جا میدادند که به هر نفری کمتر از نیم ذرع میرسید که بایست بههم چسبیده، دراز بکشند و بهچرک و شپش و کثافت و بدبویی و دود نفت و زغال سماورها و غیره تحمل کنند.
دهاتی و شهری، وضیع و شریف، مازندرانی بخارایی، شیعه و سنی، زن و مرد، مخلوطِ همدیگر. زنها بایست میان همچه جماعتی بنشینند و بخوابند و غذا بخورند! آب را دو ساعت از آفتاب رفته مسدود میکردند تا عصری، این همه جمعیت بیآب میماندند!
هر روز پیش از ظهر کاکا سیاهی میآمد که دکتر میآید، همه جمع بشوید. هرکس به مبالی یا پی کاری میرفت، بایست برگردد، صبر کنند تا دکتر بیاید. دو ساعت میگذشت، مأموری میآمد، حاجی یا الله! برخیزید که دکتر آمد. دکتر وارد میشد. اول جماعت را میشمرد، بعد نبض مردم را میگرفت؛ یکی را ول کرده، دیگری را میگرفت، بهسرعتی که حرارت تنش را هم احساس نمیکرد تا چه رسد بهحرکت نبض، فقط فورمالیته بود. عصر دوباره همین بازی بود. پول را یک قروش کمتر برمی داشتند.
نان بهحساب ما یک من دو تومان، گوشت یک من شش تومان، مراغ را در ترازو میکشیدند یک من دوازده تومان. یکنفر خانم گیلانی در اتومبیل گیرش در گرفته بود [کذا]، مریضخانة طور سینا بردند، روز آخر فوت شد. کسان و محارمش را برای تغسیل و تجهیز و نماز و دفنش راه ندادند. گفتند خودمان دفن میکنیم و حال آنکه شرایع مذهبی هر ملتی همه جا از اوست. یک صد روپیه وجه همراه داشت. گفتند ضبط حکومت است.
یک روز هم که دو هزار کاسه لعابی... [یک کلمه ناخوانا] ریختند، بههر کدام نمره چسبانده بود، به هر یکنفر حاجی یکی از آن کاسهها دادند که ببرد مستراح پر کند به دکتر بدهد، تجزیه نمایند، اما کاسهها همه کثیف و آلوده به نجاستهای چکیده که معلوم نبود از دست چند نفر صاحبان وبا و طاعون و امراض مُسریه به یادگار مانده بود! عصری همه را پر شده تحویل گرفتند.
شنیده بودیم قرانتینه برای حفظ صحّت است که اگر کسی مرضی داشته باشد در قرانتینه رفع مرضش بشود، بهجاهای دیگر سرایت نکند، ولی این قرانتینه معدن امراض است. اشخاص سالم المزاج را گرفتار امراضها میکند!
[بی احترامی به شخصیت ها]
یکی از معایب کار هم این است: تذکرهها را در بیروت میگیرند، در جده پس میدهند. در مراجعت نیز در جده میگیرند در بیروت پس میدهند. چون سندی در دست نیست، همه را به یک چوب میرانند و بههیچ حرفی گوش نمیدهند. اگر تذکرة بنده در دستم بود، حق نداشتند بنده را به حمام ببرند وحق نداشتند به اتاق کثیفی برده با سی نفر مردم متفرقه آن طور معذّب بدارند و لابد میبایست اتاق مخصوصی برای چهار نفر ما یا تخت خواب و رختخوابهای تمیز بدهند و آن همه ریاضت و توهین و صدمات را دچار نمیشدیم و در سطحة کشتی زیر دست و یا جای عابرین جا نمیدادند.
پس برای رفع این محذور یا باید تذکرهها را نگیرند، همه جا دست حاجیها باشد یا وقتی که در بیروت یا جده تذکرهها را میگیرند باید به اشخاصی که امتیازی دارند، توصیه از مقام رسمی بدهند که در دستش بوده، در کشتیها و قرانتینها و راههای آهن و غیره او را شناخته، احتراماتش را رعایت کنند.
نتیجه گیری:
در دوره پس از عصر ناصری، به تدریج امکانات تازه ای از لحاظ رفت و آمد برای حجاج در نظر گرفته شد. همین طور، قوت یافتن نظارت بر مرزها و سفرهای خارجی هم از طرف دولت ایران و هم دولت های دیگر، سبب شد تا پدیده ای به نام گذرنامه و برگه عبور و اموری مانند آن ایجاد شود. متنی که در اینجا عرضه شده، یک مقطع مهم را که کمتر در سفرنامه ها و گزارشی های قدیمی هست نشان می دهد. دوره ای که ایرانیان می بایست در عراق، به سراغ مسائل مربوط به عبور و گذرنامه رفته و از سوی دیگر دیگر نه با کاروانهای شتر و از راه قدیمی، بلکه با امکاناتی که شرکت های جدید التاسیس حمل و نقل اروپایی دست کرده بودند، به مکه بروند. یکی ازاین شرکت ها، شرکت لنج انگلیسی است که به صورت بین المللی عمل می کرد و ما در اینجا با یکی از نخستین گزارش های ایرانی در باره دشواری ها و مشکلات استفاده از وسائل حمل و نقل این شرکت مواجه هستیم. نوشته حاضر پرده از برخی از مشکلات مربوط به این شرکت، و برخی دیگر از دردسرهای دیگر حجاج ایرانی را در طول این مسیر دریایی نشان می دهد.
[1] . برای نمونه بنگرید: محسن روستایى. «اسرار شرکت لینچ انگلیس در لرستان»، فصلنامه شقایق، خرمآباد، سال اول، 1376، شماره 2 در باره فعالیت شرکت لنج که اول در عراق بود و سپس امتیاز کشتی رانی در کارون را به دست آورد، به توضیحات لرد کرزن در ایران و قضیه ایران، ج2، صص 404 ـ 405 مراجعه فرمایید.
[2] . تعبیر لنج صاحب بارها در سفرنامه فرخ خان امین الدوله «مخزن الوقایع» (تهران، 1361) آمده است. برای مثال صفحات 219، 242، 244، 245، 252، 262. در تعلیقات همان کتاب ص 435 آمده است: این مرد همان لینچ (Lynch) است که در روی فرات و دجله کشتیرانی دایر کرد و در سال 1857 یکی از مدیران کمپانی تقاطع تلگراف اروپا و هندوستان» بود. وی در سال 1887 از راه کوههای بختیاری سفری به اصفهان کرد. و نیز بنگرید:
9803http://bcir.pchi.ir/show.php?page=contents&id=
[3]. فصل دومی در کار نخواهد بود.