نوع مقاله : تاریخ و رجال
نویسنده
دکتری شیعه شناسی / دانشگاه ادیان و مذاهب
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
مقدمه
آغازین روز قرن پانزدهم اسلامی، مسجدالحرام آبستن حوادثی بود که بعدها یکی از نقاط عطف در تاریخ جریان سلفیت معاصر و جنبشهای تکفیری را رقم زد. صبح روز سه شنبه اولین روز از محرم سال 1400 ق. بود. به محض تمام شدن نماز صبح ، صدای شلیک گلوله در فضا پیچید. نمازگزاران مبهوت و متحیر، جوانی تفنگ به دست را دیدند که به سمت کعبه میدوید. افراد مسلح، یکی پس از دیگری به سمت خانة کعبه روان شدند. در این میان، رهبر شورشیان، جهیمان العتیبی، به همراه سه تن دیگر از یارانش از قلب جمعیت بیرون آمد. همة پنجاه و یک درِ مسجد الحرام غل و زنجیر شده بود. جهیمان بلندگو را در دست گرفت و برخی دستورات نظامی را برای افراد بازگو کرد و رو به تک تیراندازها گفت:
«اگر نظامیان آل سعود آمدند، رحم نکنید، برای کشتن شما آمدهاند. شما آنان را امان ندهید.»
پس از ارائة خطبه و سخنرانی دربارة علت قیام، جوانی لاغر اندام به عنوان مهدی موعود معرفی شد. او در کنار کعبه، در بین رکن و مقام ایستاد و افراد مسلح یک به یک به نزد او آمده و با مهدی بیعت کردند. آل سعود متهوّرانه در صدد بازپس گیری مسجد الحرام بودند، اما نه واقعیتها را در نظر میگرفتند، نه توان نظامی کافی داشتند و نه آمادة چالشی بدین بزرگی بودند. نظام سعودی سراسیمه بود و تلاش کرد تا هیچ خبری از این ماجرا به بیرون درز نکند؛ پس فرودگاهها را بستند و کلیة خطوط مخابراتی را مسدود کردند ، ولی در کمتر از 30 ساعت، همة دنیا از این ماجرا با خبر شد. عامل پخش خبر هم رادیو صدای آمریکا بود (قحطانی، زلزال جهیمان فی مکه 1987، ص3). دولتمردان آمریکا گرچه اطلاعات زیادی در اختیار نداشتند، اما با یقین موضوع اشغال مکه را مطرح کردند و هویت اشخاص نیز این چنین اعلام شد: «اشخاص مسلح که گویی ایرانی هستند مسجد الحرام را به اشغال خود در آوردهاند.» صبح روز بعد، این خبر تیتر اول همة روزنامهها بود (Yaroslav 72, 2007) اشغال مسجدالحرام توسط این جماعت تا دو هفته به طول انجامید. جماعت جهیمان همة مسجدالحرام را در اشغال داشت و هر نظامی که نزدیک مسجد میشد، توسط تک تیر اندازهای متبحر جهیمان که بر بالای منارهها کمین کرده بودند در دم کشته میشد. پس از گذشت یک هفته از اشغال
و دادن تلفات سنگین از ارتش و گارد ملی، عربستان به عجز خود در خاتمه دادن به بحران واقف شد. ادامه اشغال مسجد رسوایی بزرگی برای حاکمان سعودی بود. آنها دائم در رسانهها اعلام میکردند که اشغال مسجد تمام شده و بر امور مسجد مسلط شدهاند، اما بلافاصله این خبرها نقض میشد و دیگر کسی به ادعاهای آنها اعتماد نداشت. درگیریها خونین بود و کشتهها و تلفات جانی و مالی زیادی برجای گذاشت. مردم تا مدتها از اقامة نماز و عبادت در مسجدالحرام محروم شدند. با این حال برای حاکمان آل سعود، رسوایی جهانی بهوجود آمده، بیش از هر چیز دیگری آزار دهنده بود. در نهایت نیروهای امنیتی سعودی دست به دامن نیروهای خارجی و بهویژه نیروهای فرانسوی شدند.
این حادثه در زمان وقوع خود حامل چند پیام و نکتة مهم بود و البته برخی نکات دیگر پس از گذشت زمان روشن شد. این مقاله به بررسی اهداف و انگیزهها و علل قیام جهیمان العتیبی و یارانش میپردازد.
جماعت سلفی محتسبه
در اواخر دهة شصت، مردان دین دریافتند که جامعه عوض شده و افکار
و محصولات و علوم و پول و فرهنگ وکالاهای غرب جامعه را فاسد کرده است. پس این مردان بر آن شدند تا برای دعوت به دین از نو، قیام کنند (القحطانی ۱۹۸۷، ص۲۲).
حلقة اصلی جماعت سلفی محتسبه بهواسطة عدهای از شاگردان البانی بهوجود آمد که نسبت به گسترش نفوذ و قدرت جماعت اخوان المسلمین و جریان بیداری اسلامی
و جماعت تبلیغی ناراضی بودند (هیگهامر و لاکرو ۲۰۱۴، ص۹۲). آنها تحت اشراف مستقیم عبدالعزیز بن باز شروع به فعالیت کردند (النقیدان ۲۰۱۱، ص۱۰۸).
جماعت در ابتدا تحت زعامت برخی علما، همچون بن باز، مقبل بن هادی الوادعی، امین الشنقیطی (النقیدان ۲۰۱۱، ۱۹۱)، محمد ناصر الدین الالبانی (هیگهامر و لاکرو ۲۰۱۴، ۴۳)، شیخ بدیع بن احسان الله الراشدی السندی (الحزیمی ۲۰۱۱، ۵۶)، شیخ علی المزروعی و دیگر اساتید بود، اما پس از مدتی به دلیل اختلاف دیدگاه جهیمان با دیگران، جهیمان راه خود را جدا ساخت و از آنجایی که بیشر اعضای جماعت اهل بادیه بودند و ادبیات جهیمان را بیشتر میپسندیدند و نیز شخصیت کاریزماتیک و جذاب جهیمان سبب شد تا عمده اعضای جماعت به دور او جمع شوند.
پیشینه و شخصیت جهیمان العتیبی
جهیمانبن محمدبن سیف العتیبی در سال ۱۹۳۸م. در جنوب قصیم در یکی از هُجرهای اخوان به نام هُجر «ساجر» به دنیا آمد. این هُجر در سال ۱۹۱۳م. تشکیل شده بود (النقیدان ۲۰۱۱، ۱۱۷). بدویهای ساکن این هجر از اخوانی بودند که در رکاب ملک عبدالعزیز به رهبری سلطان بن بجاد جنگیدند و سپس به سبب سبک و روش جدید که ملک عبدالعزیز اتخاذ کرد، از او سرپیچی کرده و در درگیری «السبله» علیه او شوریدند. در این درگیری سلطان بن بجاد تسلیم ملک عبدالعزیز شد و در زندان جان سپرد. این باعث شد که کینه
و نفرتی در دل اخوان و بهخصوص اهل ساجر نسبت به نظام حاکم ایجاد شود (الحزیمی، ایام مع جهیمان ۲۰۱۲، ۴۰).
جهیمان شخصیتی رهبرگونه و با لطف و سخاوت داشت که سبب محبت جوانان
و افراد جماعت سلفی نسبت به او میشد (النقیدان ۲۰۱۱، ۱۲۱). او تا ابتدای دهه هفتاد در گارد ملی در فوج ابن ربیعان مشغول خدمت بود (النقیدان ۲۰۱۱، ۱۲۱)، تا اینکه در سال ۱۹۷۳م. آن را ترک کرد (هیگهامر و لاکرو ۲۰۱۴، ۴۷). کار او در ارتش آغاز جدایی و نفرت او از مسلک نظامی به طور خاص و کارهای دولتی بهطور عمومی شد و سبب اینکه او ارتش را ترک کرد تأثیری بود که از کتابهای شیخ حمود التویجری گرفت، بهخصوص کتاب «الایضاح و التبیین لما وقع فیه الأکثرون من مشابهة المشرکین».
در این کتاب مؤلف به شدت بر کسانی که خود را تشبیه کفار میکنند، میتازد
و گاهی آنها را خارج از ملت اسلام میداند. مؤلف مثالهایی میزند و احترام نظامی گرفتن با آوردن دست کنار ابروی سمت راست را و یا پا کوبیدن نظامی را از مختصات غربیها دانسته و انجام آن را تشبه به کفار میداند (الحزیمی، ایام مع جهیمان ۲۰۱۲، ۹۸).
شیخ البانی تأثیر بسزایی بر جماعت و نیز جهیمان داشت. سلفیت آنها، مبتنی بر نظر البانی در رها کردن مذهب و اخذ به احادیث صحیحه و پاکسازی آنها از احادیث ضعیف بود. در فهم توحید از کتب شیخ محمد بن عبدالوهاب و شیخ ابن تیمیه و شیخ ابن قیم استفاده میکردند (الحزیمی، خطیئة جهیمان ۲۰۰۹). همین مطلب میتوانست مشکلات زیادی در فهم جهیمان و امثال او از دین ایجاد کند. کسی که تحصیلات کلاسیک نداشته و در معهدهای مرسوم نیز تحصیل نکرده است. حال طبیعتا وقتی چنین شخصی مستقیماً به سراغ منابع حدیثی میرود به نتایجی نسنجیده خواهد رسید.
تحلیل انگیزه و هدف قیام
از جمله امور مبهمی که در داستان اشغال مسجدالحرام وجود دارد، انگیزه و هدف آنان از این اقدام است. اینکه عدهای مسلح در آغاز قرن پانزدهم قمری، مسجدالحرام را ـ که مکان امن الهی است وحمل سلاح در آنجایز نیست ـ اشغال میکنند و زنان وکودکان خود به همراه میآورند و درهای حرم را بسته و تن به درگیری مسلحانه میدهند و سرانجام پس از پانزده روز مقاومت و کشته شدن برخی یاران دستگیر میشوند، همة این رخدادها پرسشی را در ذهن ناظران ایجاد میکند که: این همه، آن هم در جهان اهل سنت، برای چه بود؟
ابعاد مختلف این ماجرا، با پرده پوشیهای دولت سعودی در هالهای از ابهام قرار دارد. در عین حال اهمیت این ماجرا در ابعاد مختلف، گمانه زنیهای متفاوتی را به وجود آورد که در این بخش به بررسی این اقوال و نظریات میپردازیم:
1. اقدام انقلابی به سبک چپی ها
تفسیری که عربهای چپ از این داستان میپسندند این است که آشوب مکه در واقع قیام طبقة کارگر سعودی در مقابل طبقة ثروتمند و اشراف سعودی است. پس از مدت زمان کمی از این ماجرا، ناصر السعید، رهبر تاریخی «اتحاد شعب الجزیره» میگوید:
«این حرکت جزئی از قیام مردمی در راستای تشکیل جمهوری و اصلاحات دموکراتیک بود.» (هیگهامر و لاکرو ۲۰۱۴، ص۵۸).
گرچه بیشتر اعضای این جماعت از طبقة فقیر و محروم بودند و به طبقاتی که در حاشیة اجتماع و قبایل زندگی میکنند، تعلق داشتند، اما این تحلیل بیانگر حقیقت آن جماعت و مطالبات آنها نیست.
حزیمی هم این دیدگاه را مورد نقد قرار داده و این دسته بندیها را مطلقاً اشتباه میداند. از نظر او سبب این اشتباه دور بودن این تحلیلگران از حقیقت جماعت سلفی محتسبه است. برای درک این مطلب ابتدا باید فضایی را که جهیمان در آن رشد کرده است، بشناسیم. جهیمان تحت تأثیر افکار و تربیت بدوی و قبیلة خود بود. این جماعت برخلاف جماعات اخوان المسلمین در جستجوی کسب قدرت نبود و نمیخواست حکومت به دست آورد. (حزیمی، ۲۰۱۲، ص۱۵۹).
2. رهایی از شرایط موجود، با قیام و بیعت با مهدی
فهد گوید: هدف آنها چیزی جز مهدی منتظر نبوده و مسئله چیزی بیش از رؤیاها نیست. وزیر خارجة وقت گفته است: این گروه هیچ تمایل و ریشة سیاسی ندارند.
نایف پنج هفته پس از اشغال حرم در ۱۳/۱/۱۹۸۰ در یک نشست خبری، در پاسخ به سؤالی دربارة انگیزة عاملان این حرکت گفت: «هدف آنها چیزی جز مهدی نبود...» (القحطانی، ۱۹۸۷، ص۳۲).
روزنامة «واس» در تاریخ ۲۵/۲/۱۴۰۰ ( = ۱۴/۱/ ۱۹۸۰) سخن وزیر اعلام را نقل کرده و منکر هر نوع ابعاد و ریشههای اجتماعی و سیاسی برای این حرکت شده و آن را صرفاً ناشی از غلوّ در دین میداند (احمد، ۲۰۱۱، ص. ۳۰). پس خلاصة کلام مسئولان عربستان در مورد انگیزة قیام، بیعت با مهدی بوده و اینکه این حرکت ابعاد سیاسی نداشته است.
باید توجه داشت که جماعت یاد شده، خود را به نوعی در تعارض با حکومت یافت، اما راه مقابله با آن را در انتظار برای مداخلة الهی برای برون رفت از گرداب میدید. همانطور که حزیمی هم تصریح کرده است، تلاش آنها برای رهایی بود
و خلاص امت را فقط در آمدن مهدی میدانستند، نه از طریق تشکیل حکومت و مانند آن (الحزیمی، ۲۰۱۲، ص۱۵۹).
گرچه این قیام برای بیعت با مهدی بود، اما همین قیام در عین حال، نوعی حرکت سیاسی بود. جماعت جهیمان از خاندان سعود ناراضی بودند و بهترین راه در منظر آنان، برگرداندن خلافت به سیرة نبوی بود. در نتیجه برخلاف ادعای سران آل سعود، معنای این مطلب آن نیست که حرکت آنها فاقد بعد و جنبة سیاسی باشد.
3. تلاش برای ترور ملک خالد
نظریهای از آمریکاییها نقل شده مبنی بر اینکه این جماعت احتمال میدادند ملک خالد یا برخی مسئولان کشوری در فجر روز اول سال نو در حرم باشند و قصدشان حمله به او بوده است. نایف در پاسخ این پرسش میگوید: «اولین بار است که این مطلب را میشنوم. ملک که اصلا در آن روز در منطقه نبود. اصلا از عادت ملک نیست که در روز اول سال هجری به زیارت حرم بیاید؛ چرا که مراسم فقط در ابتدای ایام حج آغاز میشود. بعلاوه، دستگیر شدگان هم گفتهاند که هدفشان ملک نبوده است.» (هیگهامر و لاکرو ۲۰۱۴، صص190ـ ۱۸۹).
چیزی که تئوری سوء قصد به جان ملک خالد را تقویت کرد این بود که در آن زمان سران قدرتمند خاندان حاکم در خارج از کشور بودند. فهد در آن زمان در کنفرانس سران عرب در تونس به سر میبرد و عبدالله ولیعهد فهد هم در تفرجگاه خود، در کازابلانکا بود؛ از اینروی، طبق این فرضیه، برداشت جماعت این بوده که با از بین بردن ملک خالد همه چیز تمام میشود. کسانی که این گمانه زنی را داشتند، این شایعه را به راه انداختند که ملک خالد دچار مریضی شده و به همین دلیل در آن روز به حرم نمیرود و برنامة جماعت به هم میخورد. اما پذیرش این احتمال بسیار سخت است؛ چرا که اولاً جماعت میتوانست در مکان دیگری به ملک دسترسی داشته باشد و او را مورد هدف قرار دهد. بعلاوه، روشن است که دأب حاکمان سعودی چنین است که در روز وارد مسجد میشوند، نه اینکه برای نماز صبح بیایند. علاوه بر اینکه در زمان عملیات، ملک خالد در ریاض بود و بعید است که محاسبه جماعت اینقدر ساده باشد که تا این مقدار را محاسبه نکرده باشند.
4. هدف سیاسی به سبک خاص خود
حرکت جهیمان واکنش به شرایط مملکت سعودی در دهه هفتاد بود که از آن، به «پرش نفتی» تعبیر میشود. در اثر این تحوّل مهم، حرکت عربستان به سوی تبدیل شدن به یک کشور مصرفی شدت گرفت و این ثروت عظیم فروش نفت به سرعت ساختار عربستان را از حالت بدوی به سوی یک جامعة باز برد. این امور تناقضات زیادی را در داخل جامعة سعودی ایجاد کرد. بهخصوص که طبقهای از ثروتمندان حکومتی یا شبه حکومتی در پی فروش نفت پیدا شدند و در مقابل اکثر جامعه قرار گرفتند؛ اکثریتی که مشکلات فراوانی در پرداخت اجارهها و سایر مسائل مادی داشتنند. حرکت جهیمان در چنین فضایی شکل میگیرد (Menoret,2005,p153). توماس هیگهامر و استیفان لاکرو نیز معتقدند: حتی آنهایی که در مورد مهدی بودن قحطانی قانع نشده بودند، حاضر شدند در داخل جماعت بمانند. شاید دلیل این اقدام آنها، پذیرفتن ابعاد دیگر این ایدئولوژی؛ همچون نیاز به پاکسازی اخلاقی و دینی جامعه باشد. (هیگهامر & لاکرو، ۲۰۱۴، ص۵۸). برخی از طرفداران جهیمان معتقدند: هرکس جماعت سلفی را بشناسد، میداند که آنها با حکومت سعودی مشکل داشتند و آنان مخالف غربزدگی بودند و آنها تصریح کردند که حکومت سعودی مشروع نیست. پس چگونه گفته میشود هدف آنها سیاسی نبود؟ (القحطانی، ۱۹۸۷، ص۳۶).
برای درک درست از حرکت جهیمان و تبیین اندیشة سیاسی او، ابتدا باید بستر اجتماعی ـ فرهنگیای که شخصیت او و آرمانهایش در آن شکل میگیرد را شناخت
و سپس تحولات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه و نیز مطالبات او ـ که در رسائل
و خطبهها و سخنرانیهایش آمده ـ بررسی گردد. ذهن بدوی و بستر تکون شخصیت او، آموزههای وهابیت با تأکید بر روش فهم دینی البانی، انزجار از شرایط اجتماعی و درنهایت یافتههای حدیثی او در کتب ملاحم و فتن موجب پیدایش اندیشة سیاسی خاصی برای جهیمان شد. و در نهایت این تئوری در صبح اولین روز از قرن پانزدهم به اجرا درآمد. عوامل بسترسازی که جماعت را به سوی این قیام کشاند، میتوان در موارد ذیل خلاصه کرد:
1.4. ضرورت مبارزه با فساد و بدعت در جامعه
از زمانی که ملک عبد العزیز (اوایل قرن بیستم و در دهه سی میلادی) قدرت خود را در عربستان تثبیت کرد، به فکر مدرن سازی کشور افتاد. او در این راستا از اروپاییها درخواست کمک کرد. از سویی انگلیسیها به او اجازة پیشروی از خاک شبه جزیره را ندادند و او از این پس میبایست از حمله و تاخت و تاز به عراق و غارت و کشتار شیعیان صرف نظر میکرد. این در حالی بود که هیچ یک از این حوادث به ذائقة «اخوان من طاع الله» خوش نیامد. عبدالعزیز به کمک همین اخوان بر اشراف حجاز پیروز شد و با قساوت
و کشتارهای زیادی که اینها به راه انداختند، قدرت خود را تثبیت کرد، اما اکنون خود اینها مشکلساز بودند. از نظر اخوان، ابزار مدرن و کالاهای جدید همه بدعت و غیر مجاز تلقی میشد و عبدالعزیز باید از آنها صرف نظر میکرد.
مسئلة دیگر، جهاد بود. آنها بر اساس همین آموزه در رکاب عبدالعزیز جنگیدند
و برای او فتوحات زیادی به ارمغان آوردند، حال عبدالعزیز درصدد بود مانع انجام جهاد در عراق شود و به تلقی اخوان وهابی، مانع کشتار و غارت شیعیان مشرک شد. این امور غیر قابل تحمل بود و عبدالعزیز از شیوة اسلامی خارج شده و راه بدعت و ضلالت در پیش گرفته بود. او خود را «ملک» نامید در حالی که از نظر اخوان، او امام بود (قحطانی ۱۹۸۷، صص16ـ ۱۴). ملک دیگر وجوب اطاعت نداشت و طریق ضلالت در پیش گرفته بود. در نتیجه، رودررویی و جنگ آنها با عبدالعزیز غیرقابل اجتناب بود. اگر چه اخوان، مردان سختی بودند و هنر مبارزه را خوب میدانستند و تعداد قابل توجهی هم بودند اما عبدالعزیز به کمک ماشین نظامی انگلیس بر اخوان فائق آمد و رهبران آنها را از میان برداشت و باقی آنها را هم در هُجرهایی مستقر کرد. اگرچه در ظاهر عبدالعزیز فتنه را خاموش کرد اما در واقع این تفکر همچنان در قلب اخوان بود و آنها با جامعه در حال مدرن شدن و توسعة سعودی در تقابل بودند. این عقده در سینهها نهفته ماند اما همواره خودنمایی میکرد. در زمان ملک فیصل که توسعة کشور رشد فزایندهای داشت، باردیگر این نارضایتیها ابراز شد و وهابیها به نوسازی و ابزار جدید مثل تلویزیون و نیز تصاویر روی اسکناسها و دیگر امور اعتراض داشتند.
جهیمان و جماعت او، از اوضاع جامعه ناراحت بودند. از نظر آنها جامعه دچار انحطاط و غرق در فساد بود و دین مردم به سوی ضعف و نابودی میرفت. فتنههای آخرالزمان همه جا را گرفته و به گفتة روایات، دیگر خانهای نمانده بود که فتنه در آن وارد نشده باشد! علاوه بر اینکه از نظر جهیمان علامات و نشانههای نزدیک شدن قیامت یعنی فتن و اشراط الساعة، در جامعه دیده میشد؛ به عنوان مثال، فتنهای که در همة خانهها داخل میشود. جهیمان در رسالة «الفتن و اشراط الساعة» انواع فتنهها را مشخص کرده است که عبارتاند از اسکناسها و تلوزیون و مانند آن، که در جامعه منتشر بودند. او در این زمینه نسبت به جامعه و یا حکومت موضع گیری داشت. علاوه بر اینها، او مخالف مشاغل حکومتی بود و از نظر او شغل حکومتی مانع ازگفتن کلمة حق میشود وتا وقتیکه انسان ازحکومت حقوق دریافت میکند دیگر نمیتواند آنگونه که باید در برابر حکومت کلمه حق را به زبان آورد، (الحزیمی، ۲۰۰۹).
2.4. لزوم انزجار از عالمان دین فروش
جهیمان مشکل دیگر را در عالمانی میبیندکه از بیان حقیقت اجتناب نموده، در برابر بدعتهای موجود سکوت اختیار میکنند. او در یکی از رسالههایش در این باره مینویسد:
«البته بغض و کینة ما نسبت به عالمان دینی که نیرو و بازوی حکومت شدهاند بسیار شدید است و اینها اسباب شرّ برای حاکم و محکوماند. وقتی شما کسی را ارشاد میکنید در جواب میگوید: فلان عالم بیش از تو میفهمد و خودش منصب حکومتی دارد.» (العتیبی، رسالة الامارة و البیعة والطاعة، بیتا، ص۲۵).
او درهمان رساله علت بها دادن حکومت به علمایی چون بنباز ـ که نابینا هستند ـ را بیان میکند. بهعقیدة او، هدف این استکه فرد نابینایی گزینش شودکه هم مردم بهتدین او اعتماد دارند و هم نابینا است و خیلی از منکرات را نمیبیند. وقتی حکومتیها با او و امثال او ملاقات دارند، پیشانی آنها را میبوسند و چربزبانی میکنند تا اگر خبری به آنها رسیده و چیزی در دلشان برای گفتن هست را خنثی نمایند، (همان، رسالة الامارة و البیعة والطاعة ، ص۲).
حزیمی در خاطراتش نقل میکند که جهیمان به شدت مخالف ملاقات اعضای جماعت با بن باز و شرکت در درس او بود وتصریح میکردکه «این شیخ، هم بصر و هم بصیرتش را از دست داده است» (الحزیمی، ایام مع جهیمان، ۲۰۱۲، ص۷۰).
3.4. لزوم مقابله با حضور مسیحیان و شیعیان در مملکت
او در رسالة «رفع الالتباس» بیش از جاهای دیگر در مقابل دیگران؛ مانند شیعیان
و مسیحیان، خشونت و سرسختی نشان داده، مینویسد: «این دولتی که خود را دولت توحید مینامد، بین صفوف مسلمین و نصاری و مشرکین (شیعیان) وحدت ایجاد کرده و با کسانی که بخواهند با مشرکانی که علی و حسین را میخوانند و قبور را میپرستند، بجنگد مقابله میکنند. (العتیبی، رساله رفع الالتباس عن ملة من جعله الله اماماً للناس، بیتا، ص۱۳) حضور آمریکاییها در شرکت نفتی آرامکو در منطقة نفت خیز عربستان و نیز شیعیانی که شهروند عربستان تلقی میشوند، نشان دور شدن حاکمان و جامعه از احکام دین است. این افکار بیانگر اسباب خروج اخوان بر ملک عبدالعزیز و نیز بیانگر شدت تأثر جهیمان از افکار اخوان متقدم است. به عقیدة جهیمان فساد ملک عبدالعزیز هم از همینجا آغاز شد که وقتی حکومتش تثبیت شد و به مقصود خود رسید، به سمت مسیحیان رفت و جهاد را در خارج جزیرة العرب ممنوع کرد و مانع قتال علیه مشرکان عراق که علی و فاطمه و حسین را در کنار خدا قرار میدهند، گردید، (العتیبی، رسالة الامارة و البیعة والطاعة، بیتا، ص۲۶).
4.4. ضرورت احیای خلافت مبتنی بر سیرة نبوی
جهیمان در رسائل خود در فصل «الخلافة التی علی منهاج النبوة و الملک الجبری» حدیث نعمان بن بشیر را میآورد که از پیامبرخدا نقل میکند:
«تا وقتی خداوند اراده کند نبوت در میان شما هست و زمانی که او بخواهد آن را از شما میگیرد. پس از نبوت، خلافت به شیوة نبوی محقق میشود و این هم تا وقتی خداوند اراده کند ادامه خواهد داشت و هر گاه خداوند اراده کرد آن را برمیدارد. سپس نوبت به «ملک عاض[1] (حاکم ستمگر) میرسد و تا وقتی خدا بخواهد ادامه خواهد داشت و هر وقت خداوند اراده کرد آن را برمیدارد. سپس نوبت به پادشاه جبری میرسد و این هم تا وقتی خداوند اراده کند ادامه خواهد داشت و هر وقت اراده کرد آن را برمیدارد. پس از آن، خلافتی بر منهج و روش نبوی بهوجود خواهد آمد.»[2]
جهیمان حرکت خود را بر اساس این پنج مرحله که در حدیث آمده بنا کرده است:
درمرحله اول، نبوت یا رسالت است و بعد از آن، خلافت بر مسلک نبوت است و مراد از آن، خلفای چهارگانه هستند. سوم «ملک عاض» (حاکم ستمگر) است که آن هم خاتمه مییابد. چهارم پادشاه جبری است.
جهیمان در مقام تطبیق برآمده و معتقد بود که در زمان پادشاه جبری قرار دارد که مسلمانان در انتخاب خلیفه مختار نیستند، بلکه پادشاه خود را بر مردم تحمیل میکند و سپس با او بیعت میکنند؛ آن هم بیعتی که به آن مجبور شدهاند و اگر از آن حاکم ناراضی باشند، موجب انعزال و برکناری او نمیشود. او سه شرط برای خلیفة مشروع بیان میکند:
مسلمان بودن، قرشی بودن و اقامه دین (العتیبی، رسالة الامارة و البیعة والطاعة، بیتا، ص۹). در نتیجه، حکام سعودی که از قریش نیستند، اقامة دین هم نمیکنند بلکه با دین میجنگند و نیز از مردم به اختیار و میل قلبی بیعت نمیگیرند، بیعتی ندارند. البته به عقیدة او، اطاعت آنها در جایی که معصیت نباشد جایز است. گرچه بنا بر شرع اولی این است که از آنها اجتناب شود؛ چرا که وجودشان سبب هلاکت دین و حق و احیای بدعت است (همان، بیتا، ص۱۰).
5.4. لزوم قیام علیه حاکم فاسق، ضرورت اتباع ازملت ابراهیم7
وجوب اطاعت از حاکم و حرمت قیام علیه او، از مسائل مورد اتفاق در میان اهل سنت است. حتی اگر حاکم فردی فاسق و ستمگر باشد، نمیتوان بر ضد او قیام کرد، بلکه تنها وظیفهای که مردم نسبت به او دارند، ارشاد اوست. از طرف دیگر حاکم با ارتکاب فسق از حکومت عزل نمیشود. در این زمینه روایات فراوانی درکتب معتبر اهل سنت وجود دارد که آنها را به چنین اجماعی میرساند. در صحیح مسلم از پیامبرخدا9 نقل میکند: «هر کس از حاکم و رهبر خود امر ناپسندی مشاهده کرد، میبایست بر آن صبر نماید چرا که هرکس از جماعت فاصله بگیرد، به مرگ جاهلی مرده است.»[3]
ابوالحسن اشعری گفته است:
«ما به حکم دین خود، پشت سر هر امام نیکوکار یا ظالمی نماز میگزاریم و برای امام مسلمانان دعا میکنیم و به امامتشان اقرار داریم. حتی اگر کسی بر امامی که لغزش در دین داشته باشد خروج کند، باز هم گمراه است. در دین ما قیام مسلحانه علیه حاکم جایز نیست.» (اشعری ۱۹۸۸، صص۳3 ـ ۳2).
عالمان سلفی سرشناسی همچون ابن تیمیه و ابن قیم نیز همین دیدگاه را دارند (ابن تیمیه ۱۹۸۷، ص۶۵۹)، (بن قیم الجوزیه، بیتا، ص۲۱۹).
گرچه بر اساس آموزههای فقهی و کلامی اهل سنت، اطاعت از امام مسلمین حتی اگر فاجر باشد واجب و قیام در مقابل او حرام است، اما جهیمان العتیبی با نظریة خود در مورد حدود و چگونگی اطاعت از حاکم مسلمان، نگاهی متفاوت ارائه کرد. این مطلب مقدمهای برای تحولات بعدی در جهان اهل سنت بود. این نکته از ابعاد مهم دیگر، در حرکت جهیمان است. جهیمان برخی مطالب مربوط به قرن نوزدهم همچون مفهوم «ملت ابراهیم» که در آثار امثال سلیمان بن عبدالله الشیخ بود را زنده کرد. (Brachmann,2008,p61) او پس از تبیین ضرورت و لزوم تبعیت از مسلک ابراهیم خلیل7 به نص قرآن،[4] در مقام تبیین این مسئله برآمده و ملت ابراهیم را بر دو اصل استوار میداند؛ «اول اخلاص در عبادت الله» و دیگر «تبری از شرک و اهل شرک و اظهار دشمنی و عداوت با آنها».[5] بی شک ما مأمور به پیروی این ملت هستیم و هر کس از آن اعراض کند، خود را به سفاهت زده است؛ چرا که ابراهیم7 اسوة ما است. ملت ابراهیم برائت از شرک و اهل آن و قطع ارتباط با آنها است و اسلام هم بدون این اصل به کمال و تمامیت نرسد (العتیبی، رسالة رفع الالتباس عن ملة من جعله الله اماماً للناس، بیتا، ص۵).
او از جامعة متدین و مذهبی انتقاد کرده، میگوید: اگر کسی که قدرت در دست ندارد خطا کند، بر او سخت میگیرند اما اگر سلطان خطا کند برایش عذر میتراشند
و اگر عذری نیافتند برای خودشان عذرتراشی میکنند که در موضع ضعف هستند و قدرت تغییر امور را ندارند. این در حالی است که سکوت در مورد برخی و بیان در مورد برخی دیگر، برخلاف ملت ابراهیم7 است که در بیان حق، نه از جان خود و نه از مالش دریغ کرد (العتیبی، رساله رفع الالتباس عن ملة من جعله الله اماماً للناس، بیتا، ص۷).
به عقیدة جهیمان، راه یاری دین در سه مرحله است:
اول؛ دعوت به توحید و تبری از شرک، بدعت و اهل آن.
دوم؛ زمانی که آزارها و تبعیدها و توقیف اموال آغاز میشود. در این صورت باید همة مؤمنان به یک مکان هجرت کنند.
سوم؛ قتال و جنگ و درگیری (العتیبی، رساله رفع الالتباس عن ملة من جعله الله اماماً للناس، بیتا، ص۱۶).
ابومحمد مقدسی که از شیفتگان جهیمان است، به تبع رسالة رفع الالتباس، کتابی با عنوان «ملة ابراهیم» دارد. او در این کتاب بیان میکند که تبعیت از ملت ابراهیم صرفاً با بیان توحید نظری محقق نمیشود، بلکه میبایست از اهل باطل نیز برائت شود و این مخالفت با باطل اعلان گردد. او معتقد است که اگر حرکت حضرت ابراهیم7 صرفا به بیان توحید میپرداخت و نسبت به کارهای باطل آنها اغماض داشت و سکوت میکرد که مردم زمانش او را درآتش نمیانداختند و چه بسا از او حمایت میکردند و برای تدریس گفتههایش معهد و دانشگاه به راه میانداختند و به فارغ التحصیلانش هم جایزه و دکترا میدادند. مقدسی حاکمان مسلمان را طاغوتهایی مینامد که در هر زمانی اینگونه هستند که با اسلام مخالفت نمیکنند بلکه برای آن دانشگاه و همایش و کنفرانس دایر میکنند، اما درنهایت یک اسلام پر وبال بریده و ناقصی را به مردم تحویل میدهند. همین دولت سعودی مردم را با تشویق به خواندن کتب توحید و مخالفت با صوفیه و زیارت قبور میفریبد؛ چرا که از این اسلام گزندی به تاج و تخت آنها نمیرسد ولی اجازه نمیدهند کتب جهیمان که مملو از معارف توحیدی است، توزیع و پخش گردد (مقدسی، ملة ابراهیم، ۱۹۸۴م. ، ص۲2-۲0).
6.4 . انتقام جنگ السبله
گفته شد که جهیمان شیفتة گذشتة خود در بدو و حماسههای اخوان و داستانهای آنها بود. او از همان ابتدا اعتقادی به ولایت نظام حاکم نداشت، بهخصوص که پدر جهیمان از دوستان نزدیک سلطان بن بجاد بود. اخوان در درگیری «السبلة» به فرماندهی سلطان بن بجاد علیه ملک عبدالعزیز جنگیدند و در مقابل او شکست خوردند. سلطان بن بجاد تسلیم ملک عبدالعزیز شد و در زندان جان سپرد. این باعث شد که عموم اخوان احساس باخت و تنفر داشته باشند و نسلی رشد و نمو پیدا کرد که این کینه و نفرت نسبت به نظام حاکم را به ارث برده بود. جهیمان همواره تصریح میکرد که قبیلهاش در گرفتن انتقام سلطان بن بجاد تغافل کرده است. این مطلب همیشه در دل او بود و با این کینه بزرگ شده بود (الحزیمی ۲۰۱۲، ص ۷). در نتیجه زمینة مخالفت و دشمنی با نظام حاکم در دل جهیمان و جماعت او که عمدتا اهل بادیه بودند، وجود داشت.
7.4. قیام مهدی تنها راه رهایی
از نظر جهیمان جامعة سعودی مملو از فساد و بدعت بود. جامعهای مبتلا به حاکمان فاسد و عالمان دنیا طلبی که برای حفظ دنیایشان سکوت اختیار کرده بودند. در نظر جهیمان، راه رهایی رجوع به اخبار و روایات مربوط به فتن بود؛ روایاتی که خبر از فتنههای آخرالزمان داده بود. اینها اخبار صادق بودند و طبیعتاً راه نجات و درمان هم همان چیزی بود که در آن احادیث بیان شده بود. بر اساس روایتی که ذکر آن گذشت، پس از حاکم جبری نوبت دوباره در مرحلة پنجم به خلافت بر اساس سیرة نبوی میرسد. و این با ظهور مهدی از نسل فاطمه3 محقق میشد. این اساس و بنیان طرح اشغال حرم است.
محمد ناصرالدین الالبانی، بیشترین تأثیر را بر جهیمان وهمفکران او داشت. البانی با فعالیتهای سیاسی مخالف بود و آن را مخالف با جوهر دعوت و تبلیغ میدانست و این گفتة او معروف بوده و هست که «سیاست در ترک سیاست است.» این جمله حتی الآن هم در داخل سلفیها مورد استشهاد است. از این روی جماعت سلفی محتسبه هم تمایلی به سیاست نشان نمیدادند و دیگر جماعتها؛ مانند اخوان المسلمین را به شدت محکوم میکردند. این مطلب کمک میکند تا درک کنیم چرا جماعتِ اخوان، ایدة مهدی را از سال ۱۹۷۸م. برگزیدند. جماعت خود را به نوعی درتعارض با حکومت میدید اما راه مقابله با آن را در انتظار برای مداخلة الهی برای برون رفت از گرداب میدید و این مداخلة الهی در منظر رهبران جماعت در مهدی بودن محمد بن عبدالله القحطانی رغم خورد (هیگهامر و لاکرو ۲۰۱۴، ص۳۰).
پس از اشغال مسجد الحرام و بستن درهای آن، خالد الیامی به نمایندگی از جهیمان میکروفون را به دست گرفت وخطاب به جمعیت انبوه نمازگزاری که در آنجا گیر افتاده بودند، هدف قیام جماعت را بیعت با مهدی منتظر که برای نجات امت آمده است، بیان کرد. او در این خطبه احادیث مفصلی را از منابع اسلامی قرائت کرد که در مورد مهدی و قیام
و ویژگیهای او بود و سپس ادعاکرد که همة آن امور مذکور بر محمد بن عبدالله القحطانی صدق میکند. یکی از احادیث خوانده شده، حدیث ابن مسعود از قول پیامبر9 است:
«اگر از دنیا باقی نمانده باشد مگر یک روز، پس خداوند آن روز را طولانی خواهد کرد تا اینکه در آن روز مردی از اهل بیت من مبعوث شود که نام او نام من و نام پدرش نام پدرمن است و زمین را پر از عدل و قسط خواهد کرد همانطور که از ظلم و جور پر شده است..»[6]
8.4 . وحیانی و حجیت رؤیای مؤمنان
از جمله اموری که جماعت را به سمت بیعت با مهدی کشاند و آنها را در این مسیر ثابت قدم نگه میداشت، کثرت خوابهایی بود که در مورد مهدی و تطبیق آن
بر محمد بن عبدالله نقل میشد. در همان سال سونامی رؤیاهای صادقه یکی پس از دیگری، یاران جهیمان را در مینوردید. اولین نفر خواهر محمد بن عبدالله بود. در این رؤیا محمد بن عبدالله کنار خانة کعبه ایستاده بود و هزاران مؤمن با او بیعت میکردند. حتی اعضای لبنانی گروه جهیمان نیز چنین رؤیایی را تجربه کرده بودند (Yaroslav,2007,p43). در همان خطبة مسجد الحرام، الیامی یکی از مستندات ظهور مهدی و بیعت با او را رؤیاهای فراوان مؤمنین دربارة او ذکر کرد:
«ای جماعت مسلمان، شما را بشارت دهیم که همانا رؤیاهای فراوان و بیشماری در مورد خروج مهدی و در بیان اینکه این مرد مهدی است دیده شده است و نیز کسانی که این مرد را نمیشناختند، مهدی را در رؤیا دیدند و پس از مشاهدة این مرد، دریافتند که او همان است که در خواب دیده بودند. چه بسا بعضی از این رؤیاها به شما رسیده باشد. پیامبر9 فرمود: در آخرالزمان رؤیای شما دروغ نخواهد بود.» این حدیث را بخاری نقل کرده است. (النص الکامل لخطبة مبایعة «المهدی المزعوم، داخل الحرم (فیدیو) ۲۰۱۴) بعد از ذکر ادلة فراوان از روایات در مورد خروج مهدی، خطیب جماعت در پایان، قرائن دیگری را که دلالت بر مهدی بودن محمدبن عبدالله دارند را متذکر میشود:
این قرائن سه قسم است: اول؛ خواب کسانی است که محمد را نمیشناختند و درخواب به آنها گفته شده که این شخص مهدی است و وقتی او را در عالم بیداری دیدند آن علامات را که در خواب دیده بودند، در او یافتند. دوم؛ خوابهایی است که نشان از نزدیک شدن خروج مهدی است. سوم؛ خوابهایی است که تاریخ بیعت را مشخص کرده و اینکه برای او در بین رکن و مقام بیعت گرفته میشود. (بالفیدیو، ننشر تفاصیل احتلال الحرم المکی ۲۰۱۵)
و غالب این آدمها این مرد را نمیشناختند و رؤیاها تا به امروز به بیش از بیست بلکه بیش از پنجاه رؤیا رسیده است؛ به طوری که سه تن از اخوان، مسئول جمع آوری این رؤیاها بودهاند و هر کس در این مورد سؤالی دارد، میتواند از آنها بپرسد. آن سه نفر عبارتاند از مراس بن ملعاط الغامدی، یوسف اکبر آل رضا و... (صدای همهمه و فریاد اجازة شنیده شدن نام نفر سوم را نمیدهد) (خطبة الحرم ۱۹۷۹ = ۱۷/۱/۱۴۰۰قمری).
نتیجه:
قیام جهیمان سنتزی است از خط فکری «اخوان من طاع الله» و تئوری رهایی مذکور در احادیث اشراط الساعة. جهیمان به تبع اخوان، از بدعتها و مفاسدی که به عقیدة آنها جامعه را آلوده کرده، انزجار داشت. حاکمان سعودی به دلایل مختلف ناصالح و اطاعت از آنها واجب نبود که مهمترین این ادله عبارتاند از: آنها از قریش نیستند، به اجبار از مردم بیعت میگیرند، با عدم بیعت مردم عزل نمیشوند، این حاکمان با نصاری موالات دارند، مانع قیام
و جهاد علیه شیعه شده و آنها را هموطن خطاب میکنند، اجازه میدهند افکار ضاله در مدارس و مشاغل دولتی ترویج شود. اینان مروج بدعتها و فساد درجامعه هستند. در این صورت علمای دین باید از حق دفاع کنند، درحالی که آنها هم به خاطر رعایت منافعشان سکوت میکنند. بنابراین، باید اقدامی کرد. اما این اقدام به سبک سیاست بازیهای اخوان المسلمین یا چپها نیست، بلکه راه چاره در احادیث فتن و نشانههای آخرالزمان ذکرشده است. باید با استفاده از احادیث صحیح راه نجات را پیدا کرد. احادیث موجود در کتب حدیثی تنها راه نجات را در بازگشت به خلافت بر اساس سنت نبوی ذکر کردهاند که با قیام مهدی محقق میشود. رؤیاهای متعدد هم مؤید این مطلب است. نشانههای ذکر شده در روایات و نیز رؤیاهای متواتر دلالت بر تعین محمدبن عبدالله القحطانی به عنوان مهدی موعود دارند. باید به مسجدالحرام رفت و با مهدی بیعت کرد وپس از آن، خداوند بقیة امور را آنطور که در روایات آمده، اصلاح خواهد کرد. بهترین زمان برای این حرکت، نخستین روز از قرن جدید است و اینگونه فاجعه رقم میخورد.
[1]. «عض» به معنای گاز گرفتن است. به شخص ستمگر و ظالم «عاض» گویند که گویا دیگران را با دندانش گاز میگیرد.
[2]. «تکون النبوة فیکم ما شاء الله أن تکون، ثم یرفعها الله إذا شاء أن یرفعها، ثم تکون خلافة على منهاج النبوة فتکون ما شاء الله أن تکون، ثم یرفعها الله إذا شاء أن یرفعها، ثم تکون ملکًا عاضًا فیکون ما شاء الله أن یکون، ثم یرفعها إذا شاء الله أن یرفعها، ثم تکون ملکًا جبریة فتکون ما شاء الله أن تکون، ثم یرفعها الله إذا شاء أن یرفعها، ثم تکون خلافة على منهاج النبوة» (الالبانی2000، ج1، ص34)
[3]. «حَدَّثَنَا حَسَنُ بْنُ الرَّبِیعِ ، حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَیْدٍ ، عَنْ الْجَعْدِ أَبِی عُثْمَانَ ، عَنْ أَبِی رَجَاءٍ ، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ یَرْوِیه ، قَالَ : قَالَ رَسُولُ الله ـ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ ]وَ آلِهِ[ وَسَلَّمَ : مَنْ رَأَى مِنْ أَمِیرِهِ شَیْئًا یَکْرَهُهُ فَلْیَصْبِرْ ، فَإِنَّهُ مَنْ فَارَقَ الْجَمَاعَةَ شِبْرًا فَمَاتَ فَمِیتَةٌ جَاهِلِیَّةٌ (حدیث شماره 3444 ازکتاب صحیح مسلم، کتاب الامارة، باب الامر بلزوم الجماعة عند ظهور الفتن).
[4]. (قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فی إِبْراهیمَ ...) (الممتحنه: 4)
[5]. (ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ) (النمل : 123)
[6]. «لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدنیا إِلا یوم واحد لطوّل الله ذلک الیومَ حتى یبعثَ الله فیه رجلا مِنِّی ـ أو من أهل بیتی ـ یواطئ اسمُه اسمی، واسمُ أبیه اسمَ أبی ، یملأُ الأرضَ قِسْطاً وعدلاً، کما مُلئت ظُلماً وجَوْراً» (ابو داود 2008، ح 4282).