نوع مقاله : از نگاهی دیگر
نویسنده
پژوهشگر تاریخ و میراث علمی شیعه در مکه و مدینه / حوزه علمیه
چکیده
کلیدواژهها
1. چند سنگ نوشته در مکة معظّمه
در حاشیة صفحة 109، از نسخه خطّی شمارة «2911» در کتابخانة مدرسة سپهسالار تهران که امروزه به نام دانشگاه شهید آیتالله مطهّری نامیده میشود، نویسندهای ناشناس در قرن 11 هجری، این سنگ نوشتهها را که خود دیده، گزارش کرده است:
الف) لوحی که در مزار ابوطالب[1] و عبدالمطّلب و عبدمناف بود، در آن سطری چند نوشته بودند و از آن جمله که بهخاطر فقیر مانده این است:
بسم الله الرحمن الرحیم، وصَلَّى الله على سیدنا محمد و آله. هذا قبر الأمیر مفرّج بن الحسین بن فلیتة الحسنی، سنة ستّ وثمانین وخمسمائة، عمل عبدالرحمن بن علی الجرمی.
ب) تاریخ مسجد خیف که در محراب مسجد، برسنگ منقوش بود:
بسم الله الرحمن الرحیم، أمر ببناء مسجد الرسول، السلطان بن السلطان، الخاقان بن الخاقان، سلطان أحمدخان بن سلطان محمّدخان، فی سنة خمس عشر و ألف.
ج) برسنگی که بر اسطوانه[ای] در وسط مسجد [خیف] واقع است، و فی الواقع موافق حدیث، مسجد رسول از پیش همین اسطوانه است، سی ذرع قِبْلیّاً، و سی ذرع یمیناً، و سی ذرع شمالاً. و در آن مکان هزار پیغمبر نماز گزاردهاند، چنین نقش بود، آنچه را فقیر توانست خوانَد:
بسم الله الرحمن الرحیم، السلطان الشهید السعید الملک المنصور، علی بن عمر رسولی سنة أربع و سبعین و ستّمائة، و صلّى الله على سیّدنا محمّد و آله.
د) تاریخ تعمیر روضة منوّرة خدیجه کبری ـ رضی الله عنها ـ : سنة أربعین و تسعمائة.
هـ) تاریخ سنگ حِجر اسماعیل: أمر بتجدید هذا المقام سلطان محمّدخان، سنة ثلاث و سبعین و ألف.
2. یک متن ادبی از قرن 12 هجری دربارة حجّ
این یادداشت ادبی، پس از انجام حج کعبه مشرّفه و زیارت مدینة منوره، در فریم 86 از تصویر نسخة خطی شمارة «16502» کتابخانة مجلس شورای اسلامی نوشته شده و مُنشی آن شناخته نیست. نسخة مزبور جُنگی است که اول و آخر آن افتاده و اوراق موجود جابهجا شده است. جامع این مجموعه و کاتب آن نیز شناخته نیست و احتمالاً جامع، همان کاتب باشد نه شخص دیگر.
در ترمیم نسخه، چند کلمهای از گوشة صفحه از دست رفته که بهجای آن سه نقطه در قلاّب گذاشتم. اطلاعات بیشتر مرهون پیدا شدن نسخه یا نسخههای دیگر از این نوشته است.
هو
عالی حضرت مخدوم معظم إلیه، در باب سفر حجاز نوشته:
روزی که میِ وجود کاری آمد |
دنیا مستی و میگُساری آمد |
وآنگاه عقاب و دوزخ آمد چوخمار |
آمرزش و خُلد، هوشیاری آمد |
در آن زمان که میزبان جود، تزیین مهمانخانة وجود داده، و دَرِ میخانة هستی و بود گشاده، درْ بُستانسرای دنیا که خارش پر شبرنگ و گلَش به آتش نمرود همرنگ است، بلبل نواخان خلیلی و عندلیب خوش الحان آذری، که طراز انجمن و آشیانساز آن چمن بود، به صفیر دلپذیر طلب و خواستاری و نوای دلربای استجابت دعوت باری، هوش ربای حاشیهگزینان آن بساط، و جان گزای مجلس نشینان فرح و انبساط گردیده، از نشأة زندگی و بادة بندگی، هرکس را افتان و خیزان، و نیستی را با هستی [...][2]ت و گریبان میکردند، اگرچه در مشیّت قدیم و ارادت حضرت کریم، که اصل حیات و مادّة تکوّن ذات است، از تاب بالش تعطیل در تحت لوای وجود [...][3]ل جسته به بلای (بَلَى) مفتون
و به اصغای ندای (أَجیبوا داعِیَ الله) آزمون شده بودم، اما هنوز دَورِ آن جام که جانش خوانند، و نوبت آن راح که روحش نامند، به این ناکام نرسیده بود که از صیحة آن بلبل باغ نعیم، و صاحبمقام مقام وحطیم، به آن گلشن جنان سعادت احرام یافتم، و لبیّک گویان به طواف آن آشیان شتافتم، تا آنگاه که در دهر دَغَل ساغرِ زهر آگین اَمَل، به این گرفتار دام أجل رسیده، به حیات و تکلیف ارجمند و نوبت با انابت زندگانی، و اقامت دنیای فانی، به نام این بیسر انجام، بلند گردیده، بنابر سابقة عهد و میثاق و تزاید شوق
و اشتیاق، خدمت کثیر الموهبت والد بزرگوار را که مهبّ عاطفتش همواره در کار، و مهبط الطاف حضرت کردگار باد، فرض عین شمرده، خاطر از تعلّل اغراض بری و عاری، در اَقدام خدّامش چاکری و جانسپاری نموده، به پای هر خاری سری بردم و بر سر هر خاری پایی فشردم و در هیچ اُلنگی لنگ نکردم و بر هیچ سنگی درنگ ننمودم، هر خیانتی را زود توبه و انابت کرده، افروختم، و از آتش فراق و اشتیاق سوختم تا به مقام قُرب و مَقْعَد صِدْقْ واصل و متواصل گشته، از آن بیابان جانستان، که از جفای احمد صورتان شدّاد نشان، و از تاب عطش و تابش خورشید رخشان، مثابة نار نمرود بود رهیدم، و به گلشن قدس خلیل و مهبط جبرئیل، که مثال (یا نارُ کُونِی) است رسیده، حریق رحیق توفیق، و راه پیمای طریق انیق بیت عتیق گردیدم، و از آن بیش که چراغ عمر فانی، خانه روشن کند
و رشتة روشنائیش به سر آید، در ذیل انوار مشاعل توکّل، و دامن أضواء شواعل توسّل، وادی به وادی طیّ مراحل و بَوادی نموده، به هدایت قائد ازلی، به سعادت تلبیه و احرام و طواف بیتالله الحرام، ارجمندی و سربلندی یافتم، تا مگر روزی که روزگار برگردد و این بساط در نوردد، نه مسمّای وجود ماند [...] بهرهمند هُشیاری و کامکاری بوده، از خمار جحیم محفوظ، و از نِعَم نعیم محظوظ گردم. اَسْتَغْفِرُ الله ربّی و أتوب إلیه.
أرباب معنی به اعمال لایعنی، خود را شایان درگاه حضرت کریم ولایق عفو جُرمهای عظیم دانستن شایان نیست، چه حبل سُست کردار ما کی کمند رصین وصول بارگاه پادشاهی شود و کجا به کنگرة بلند حصن حصین قرب درگاه الهی رسد. اینجا کار به کردار و گفتار نیست، و در عشق و محبّت عمر در کار نه، تا یار که را خواهد و میلش به که باشد. یکی خرمنی افشاند و دانه نبیند، و دیگری دانه پاشد و خرمنی چیند. تکلیف اعمال آزمون است و بندة نادان بدان مفتون. باری، از آنجا که دست امید از عمل برداشته و تخم محبّت [...][4] طیّبین و طاهرین در مزرع دل کاشتهایم، و الحمدلله و المنّة با محبّت قلبی سعادت پای بوس سگان سُکّان آستان عرش نشانشان قرین حال گشته [...][5]ت که به تصدّق فرق فَرْقَدان سای این فرقة مظلوم معصوم از اعمال مذموم مغفور و مرحوم گشته، طاعات و عبادات به حیّز قبول موصول گردد، بـ محمّد و آله الأقدسین.
3. چاووش نامه
از موضوعاتیکه در پژوهشهای حج وزیارت باید بهآن پرداخت وبا تحقیق کتابخانهای و پژوهش میدانی دربارة آن تک نگاریهایی را پدید آورد، چاووش نامههاست. تا حدود پنجاه سال پیش، وقتی جمعی در قالب یک کاروان میخواستند برای زیارت امام رضا7 در خراسان، یا ائمة اطهار: در عراق بروند یا عازم حج وزیارت مکة مکرمه و مدینة منوره بودند، پیش از حرکت، با بهراه انداختن گروهی در میان مردم، چاووش میخواندند و دیگران را خبر میدادند که هرکس تمایل به این سفر زیارتی دارد آماده شود و به کاروان بپیوندند. و نیز پس از بازگشت از این سفرهای زیارتی به هنگام استقبال از چنان مسافرانی، چاووشهایی خوانده میشده است. از کتابهایی که در اینباره دیدهام یا آگاهی یافتهام عبارت است از:
الف) چاووشنامه، که در قطع جیبی توسط آقای مجید غلامی جلیسه منتشر شده است.
ب) در کتاب آقای سیدحسین معتمدی، تعدادی از چاووشنامهها آمده است.
ج) سفر عشق، مجموعه چاوشی نامه مکه و مدینه، از آقای رضا یعقوبیان، که در 208 صفحه توسط انتشارات رستگار در مشهد چاپ شده است.
در آغاز نسخة خطّی شمارة (16101) کتابخانة حضرت آیتالله العظمی مرعشی نجفی، اشعاری به فارسی آمده که کاتب و شاعر و تاریخش معلوم نیست، و به نظر میرسد چاووشی باشد که پیش از سفر حج، برای گردآوری حجاج و تشویق مردم به این سفر معنوی خوانده میشده است. بنگرید:
|
4. اعلامیّه برای جمعآوری حجاج از راه دریا
دوست گرامی جناب آقای مجید غلامی جلیسه که سالهاست دربارة چاپ سنگی و فهرست کردن کتابهای چاپ سنگی پژوهش میکند، دو نمونه از تبلیغات برای گردآوری مسافران سفر دریایی به حج که در روزنامة فرهنگ چاپ اصفهان به چاپ رسیده، در اختیارم نهاد که به محضر خوانندگان گرامی تقدیم مینمایم (رجوع شود به: تاریخ چاپ سنگی اصفهان، ص317).
یادآوری میشود مقصود از«ابوشهر» بندر بوشهر، و مراد از «جهاز» کشتی میباشد.
الف) در روزنامة فرهنگ، شمارة (106) به تاریخ 13 شعبان 1298ق. این اطلاعیه چاپ شده است:
اعلان
خدمت صاحبان عظام ذوالمجد و الاحترام، عرض میشود که جهاز آتشی بسیار بزرگ مسمّا به شاهداده که نمرة اول جهازات میباشد، یک هزار نفر بلکه بیشتر حجّاج بر میدارد و دو سطحه دارد. کمپانی تجارتی ایران هاتس و پسر، به جهت بردن حجاج بیت الحرام معین نموده، که در اواخر شهر شوّال از بندر ابوشهر روانة جدّه میشود. بسیار بسیار جهاز خوبی است. سنة ماضیه هم از بندر ابوشهر، حجّاج را برده، یازده روزه وارد جدّه شده، هـرکـس عـازم مکة معظَمه باشـد وبخواهد به او خوش بگذرد، موعد مذکور باید در بندر ابوشهر حاضر باشد، و هرکس در اصفهان هم بخواهد نول بندی و بندوبست کرایه نماید، در سرای مخلص نزد کمپانی حاضر شده، چطی داده میشود. کمپانی تجارتی ایران هاتس و پسر
همین آگهی بار دیگر در شماره (156) همین روزنامة فرهنگ، به تاریخ 5 شعبان 1299ق. تکرار شده است.
ب) در روزنامة فرهنگ، شمارة «161» به تاریخ 11 رمضان 1299ق. اطلاعیة دیگری چاپ شده که امضا ندارد و به نظر میرسد مربوط به همین کمپانی است، به این شرح:
صورت اعلان مندرجة ذیل، از بندر بوشهر تلگراف شده، و به توسط جناب حاجی آقا محمد صدرملک التجار به ادارة [روزنامة] فرهنگ رسیده، چون درج نمودن آن را در روزنامه خواهشمند شده بودند، لهذا در اینجا درج گردید.
اعلان
خدمت صاحبان زائرین مکة معظّمه اعلان میشود که در دهم شوال یک جهاز آتشی بسیار بزرگ از بوشهر به جدّه روانه مینماییم به جهت حاجّ، و از سلخ شوال نیز یک جهاز آتشی دیگر، و در دهم ذی قعده نیز یک جهاز آتشی دیگر از بوشهر به جده روانه مینماییم، به جهت حجاج، با جمیع ملزومات جهت آسودگی و احترام حاج مهیّا
و معیّن نمودهایم. مِن جمله طبیب ایرانی در جهازات مذکوره روانه مینماییم. هرکس از زائرین مکة معظّمه سفارش نامه از جناب آقای ملک التجار یا از جناب حاجی عبدالغفار بیاورد، کمال احترام و خدمتگزاری به او خواهد شد.
5 . قراردادهایی برای نیابت حج از اشخاص
یکی از موضوعات قابل پژوهش در بارة حج، قراردادهایی است که نوشته می شده برای نیابت حج از اشخاص متوفّا یا معذور، امید است اینگونه قرارنامه ها گرد آوری شود. اکنون سه نمونة آن را تقدیم می نماییم:
الف) در نسخة خطی شمارة «38832» در کتابخانة مرکزی آستان قدس رضوی متنی آمده که دارای اغلاط است و ما به همان صورت تقدیم شما می کنیم:
حجّه نامه
الباعث لتحریر هذه الأحرف الشرعیّة والکلمات المعتبرة المرعیّة الملّیّة هو إنّنی العبد المذنب الجانی إلى الله تعالى فلان أُقِرّ وأعترف فی حال صحّتی و کمال عقلی، بأنّی قد آجرت نفسی بحضور جماعة من المسلمین وجمهور من المؤمنین على جناب المکرّم المحترم فلان، بحسب وکالته من طرف المرحوم المغفور فلان، بأن أسعى من بلد شیراز إلى مکّة المشرفة ـ زادها الله تعالى شرفاً و علوّاً ـ وآتی بعمرة التمتّع إلى حجّ الإسلام، و آتی أیضاً بما ینوبها من المناسک الواجبات و المستحبّات، ثمّ أتوجّه من مکّة المشرّفة إلى المدینة المنوّرة، وأزور قبر النبی محمّد9، وأزور أئمّة البقیع:، و آتی بالأعمال الباقیة و بما ینوبها من التوابع و اللواحق، نیابتاً عن المرحوم المذکور بمبلغ فلان.
و على هذا وقع الصیغة الشرعیة والرضا من الجانبین، والله خیر شاهد و وکیل، جرى وحرّر ذلک، و وقع علیه الإشهاد فی یوم الخامس عشر من ربیع الثانی من شهور سنة 1242، الثانیة و الأربعین بعد المائتین والألف من الهجرة النبویة على هاجرها ألف تحیّة.
ب) در آخر نسخة خطی شمارة «405» آستانة حضرت عبدالعظیم حسنی در شهر ری قراردادی برای انجام حج نیابی نوشته شده که خالی از اغلاط املایی نیست و به همان صورت تقدیم میشود:
قبض منوب الزیاره از نایب الزیاره
باعث بر تحریر این حروف وافر السرور، آنکه داع المؤمنین حاجی الحرمین الشریفین الفلان، هو الحسن، در میقاتات مسجد الشجرة به نیابت مرحمت و غفران پناه آقا فلان، سلطان محمّد، در یکى از مواقیت رسول اکرم است وارد گردیده و بعد از نزع مخیط، غسل نموده، و دو جامة احرام پوشیده، و تلبیهگویان روانة مکّة معظّمه گردیده، و چون بیوتات مشاهده نموده قطع تلبیه کرده و غسل دخول حرم نموده و دو جامة احرام پوشیده و از باب السلام داخل، و از زیر طاق بنیشیبه عبور نموده و در مقابل حجرالأسود آمده و استلام نموده،
و هفت شوط طواف نموده و دو رکعت نماز در خلف مقام حضرت ابراهیم گزارده، و از زمزم
آب نوشیده، و از باب الصفا به صفا رفته، و نیّت کرده، و هفت شوط سعی بین صفا و مروه، مع هَرْوَله نموده، و در مروه ختم نموده، و روز هشتم در تحت میزاب رحمت دو جامة احرام پوشیده و تلبیهگویان روانة عرفات شده، و شب نهم در منی توقّف نموده، و علی الصباح روانة عرفات شده، و وقوف به عمل آورده، و [به مشعر وقوف نموده، و به] منی آمده، و در وادی محسّر هَرْوَله نموده، و در منا آمده، و جمره رمی نموده، و قربانی کرده، و قسمت به قانِع و مُعْتَرّ و أکل خود از آن نموده و تقصیر کرده، و مُحِلّ شده،
و بعد به مکّه آمده، و از باب السلام داخل و از زیر طاق بنیشیبه عبور نموده، و در مقابل حَجَر آمده و استلام نموده و نیّت کرده و هفت شوط طواف نموده، و دو رکعت نماز در خلف مقام حضرت ابراهیم گذارده، و از زمزم آب نوشیده، و از باب الصفا به صفا رفته، و هفت شوط سعی بین صفا و مروه مع هَرْوَله نموده، و در مروه ختم نموده، و بعد هفت شوط طواف نساء بهجا آورده، و دو رکعت نماز در خلف مقام حضرت ابراهیم7 گزارده، و از برای لیالی التشریق به منا آمده، و روز یازده و دوازده جمرات ثلاثه [را] به ترتیب رمی نموده، و بعد به مکه آمده، و در نفر آخر از مستجار طلب مغفرت از جهت منوبعنه نموده، و در جمیع اماکن به ذنوب خود مُقِرّ بوده، تقبّل الله من النائب و المنوب عنه، و جعلنا من الحاجّین النّاجین بحرمة محمّد و آله الطاهرین. وکان الوقوف بعرفة یوم السبت شهر ذی الحجة الحرام سنة فلان، سنة الثلاثین بعد المائتین و الألف، 1230سنة.
ج) در کتابخانة ملی جمهوری اسلامی ایران در تهران، سندی در یک برگ به شماره «9-537» نگهداری میشود که اینگونه متن آن تنظیم شده که نایب در حج به نام حاج محمدحسن، فرزند مرحوم ملاعبدالله، یک من گندم از مال خود را فروخته به صفیّه خانم، دختر میرزا عبدالوهاب، به مبلغ دویست تومان، و در ضمن عقد، شرط شده که حاج محمدحسن به نیابت از میرزا عبدالوهاب حجّ تمتّع بهجا آورد. گویا برای احتیاط خواستهاند ثمن در مقابل عین باشد نه عمل، و عمل حج در ضمن عقد، شرط شده است، و الاّ چند کیلو گندم ولو گران هم باشد به پول سال 1322ق. دویست تومان ارزش نداشته است. و اکنون متن سند:
باعث بر تحریر و تسطیر این کلمات خیریّت مآب، آنکه حضور به هم رسانید عالی جناب أشرف الحاجّ حاجی محمدحسن، ولد مرحوم آقا ملاعبدالله، و فروخت مقدار یک من گندم از مال خود را، به عالیجاه صدارت دستگاه، صفیّه خانم، صبیّة مرحمت پناه آقا میرزا عبدالوهاب، به ثمن مبلغ دویست تومان وجه نقد، و ضمن العقد شرط نمود که إن شاءالله تعالی از بلدة شیراز به مکّة معظّمه ـ زاده الله شرفا ًـ حرکت از تاریخ دهم شهر رمضان المبارک آتیه نماید، و در مواقیت، نیابتاً مُحرم شود و حجّ تمتّع را مطابق حکم شریعت مقدّسة حضرت نبوی7 نیابتاً عن قِبَل مرحوم آقا عبدالوهاب مزبور به عمل آورد و عمرة مقبوله و پس از فراغ و اتمام، به مدینة حضرت رسول9 برود و نیابتاً زیارت کند حضرت رسول الله9 ، و بعد از آن حرکت به شیراز در صورتی که مایل باشد نماید... و اعتراف به قبض مبلغ دویست تومان مزبور نمود، و صیغة شرعیه جاری کرد.
تحریراً فی هیجدهم شهر جمادی الثانیة من شهور سنه 1322
سجع مهر: عبده محمدحسن
در حاشیة صفحه چنین نوشته: شرح خواستة عالی جناب حاج مذکور در متن است، مختار است که در صورت امکان زیارت مدینه را مقدّم دارد، اگر بخواهد. تحریراً فی التاریخ المتن.
در بالای صفحه دو گواهی آمده است، بدین شرح:
الف) بسم الله الرحمن الرحیم، اعترف الحاج المکرّم المعروف بمارقم... حُرِّر فی 20 رجب 1322 الأ حقر ابراهیم الشریف.
سجع مهر: العبد ابراهیم الشریف
ب) اعترف الحاج المعروف بجمیع ما رُقم...
نتیجه گیری:
بی شک تلاش برای دستیابی به اطلاعات و معلومات در زمینة حج و سرزمین وحی، اقدامی است ارزشمند و خدمتی است بزرگ بر اهل مطالعه و جماعت پژوهشگر، لذا از کسانی که دسترسی به کتب خطّی و اسناد تراثی در باب حج دارند، انتظار میرود آن را به سامانة چاپ بسپارند تا روزی که تلاشگرانی در صدد تهیه و تدوین دائرة المعارفی بزرگ در بارة مکه و مدینه برآمدند، مواد آن را در اختیار داشته باشند. در این راستا یادداشتهایی مانند: «سنگ قبر مفرّج بن حسین بن فلیته حسنی در قبرستان ابوطالب»، «تاریخ تجدید بنای مسجد خَیف در سال 1015ق. توسط سلطان احمد عثمانی» و... تقدیم گردید.