نوع مقاله : اماکن و آثار
نویسنده
عضو هیئت علمی / دانشگاه علوم اسلامی رضوی
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
امامت، ادامة نبوّت
امامت، ادامة نبوت و پویشی هدفمندانه و تکلیف مدارانه در همان راه است و امامان، حاصل همان چرخة قدسی و مکلف به همان تکلیف والای همه جانبه هستند؛ یعنی نبیّ با آرمانها و اهداف و با برنامهها برای بودن و زیستن و ساختن و پرداختن به انسانیت در همة زمین و در همة جغرافیای پهناور آن مبعوث میشود و اَعباء و سختیها و ادامة رسالت را با همة توان خویش تا نقطهای که در مشیت الهی است، با همة وجود پیش میبرد و پر واضح است که نبی را آن فرصت نیست که همة انسانیت را به-کاملترین نقطة کمال خود برساند و او را فرصت آن نیست که همة انسانها را شبیهترین فرد به خود بسازد بلکه او دستوری را از جانب ارسال کنندة شریعت در مییابد که همة رنجها، تکلیفها و آرزوهای خویش را به اوصیای پس از خویش بسپرد و آنها را خود، به دست خویش با بیان و زبان خویش و اشاره و عمل خویش، رسماً به خلافت برگزیند و وثیقه وحی را و بار بزرگ امانت را به ادامههای وجود خویش وانهد و بدین صورت، امامت، دریافت کنندة همان تکلیف و همان راه است که بر مسند اولی نشیند
و به جای او بشریت را در برهوت زمان و در ماتمکدة عالم، به راهبری میپردازد و نیز واضح است که این راه تا افق روشن پایان جهان ادامه دارد و به اقتضاهای زمان و مکان و مناسبات تاریخی باید این پویش مقدس ادامه یابد و در راستای رسالت جهانی نبی، تا قیامت، راهبران و راهنمایان راه دین باشند که بدون آن، طی این مسیرِ بلند و بزرگ تا رسیدن به افق، ناممکن است. به همین دلیل بوده که دوازده تن، برای موقعیتهای تاریخی و اقتضائات گوناگون در شط نبی برگزیده میشوند و مقام «المصطفون لأمرالله» را از جانب خدا، به زبان نبی به دست میگیرند و عمل خویش را با مرامنامهای واحد در نماها و اشکال گوناگون انجام میدهند و به عنوان حرکتی واحد در این مسیر روشن و سخت و پر از مانع و سنگلاخ طی میکنند.
جعفربن محمد الصادق۸ را در این درخشش و پویش عظیم و پرهیمنه، جایگاهی ویژه و معنادار و پر هیمنه باید داد.
روشن است در جامعهای که عدهای از انسانها ایدئولوژی امامت را درک نموده
و گروهی در انتظار دانستناند و از امویان و عباسیان انزجار و خصومت به دل دارند و جمعی نیز فریب خورده و غافل، به گذران امور مشغولاند، باید انسانهایی الهی، برای تبیین همه جانبه از شریعت که مکتوم مانده، گامهای تعیین کننده و راهگشا بردارند.
از سوی دیگر، سختگیریهای هدفمندانه و شیطانی دستگاه خلافت میطلبد که در این گردونة سخت، استراتژی ادامة این خط سیر، از عمقی خاص و از زیرکی و هشیاری ویژه برخوردار باشد.
حضرت صادق۷ در این حرکت معنادار، راه دراز و پر مشقت نهضت شیعی را و چگونگی حرکت و استراتژی آن را، با توجه به آنچه که پدرگرامیاش امام باقر۷ آغازیده بود، یقین کرده و آغاز نمود که البته با صد افسوس باید گفت بخشهای عمدهای از زندگی امام صادق۷ در هالهای پر ابهام و معنادار قرار دارد و همین نکته است که کار پژوهشگر دغدغهمند را دوچندان دشوار و سخت میسازد.
«این زندگی پر ماجرا و حادثه خیز که کشمکشها و فراز و فرودهای آن، از لابلای صدها روایت تاریخی مشاهده میشود، نه در تاریخ و نه در گفتار محدثان و تذکره نویسان، هرگز به شکل مرتب و پیوسته منعکس نگشته و زمان و خصوصیات بیشتر حوادث آن تعیین نشده است. پژوهشگر باید با تکیه بر قرائن و ملاحظة جریانهای کلی زمان و مقایسة هر روایت، با اطلاعاتی که دربارة اشخاص یا حوادث یاد شده در آن، از منابع دیگر میتوان به دست آورد، زمان و مکان و خصوصیات حادثه را کشف کند. شاید یکی از علل این گنگ بودن و ابهام، بهویژه در فعالیتهای تشکیلاتی امام با یارانش را در ماهیّت این کارها میباید جستجو کرد.» (خامنهای، ۱۳۸۶ش.، ۵۷)
صادق آل البیت، علیرغم ابهامهای تاریخی موجود، امری را فرو گذار نکرده و در کارهای پنهانی و تشکیلاتی، همه آنچه را که در این دورة حساس و سرنوشت آخرین لازم بوده، به توضیح و توصیف پرداخته که باید در این راستا عزم را جزم نمود و به صورتی هدفمندانه، نکات مکتوم و ناگفتة این تاریخ منوّر و پر درخشش را استخراج نمود. آری، او رهبر عقیدتی و مرامی و مسلکی بُعد اخلاقی و عرفانی جامعه و رهبر
و پیشوای سیاسی بزرگ در این دورة تاریخی است که به تبیین همهجانبة شریعت نشسته
و حقیقت امری را ناگفته نگذاشته که نمودارهای زندگی او این حقیقت بزرگ را برایمان توصیف و تشریح مینماید؛ یعنی تبیین همه جانبة شریعت، تبیین و تبلیغ حساسیت مسئلة امامت، سلب مسئولیت و مشروعیت از امامان جور و ستم، نشان دادن راه آیندة حرکت شیعی و اسلامی، بیان احکام دین با شیوهای فقاهتی و اجتهادی، تفسیر قرآن به روال تفکر اجداد طاهرینش، ایجاد فضای گرایش به علم و درک و معرفت در جامعة شیعی، ایجاد تشکیلات منسجم، اثرگذار و پنهانی ایدئولوژی حرکت، ایجاد تشکل سیاسی موحّدان
و شیعیان و مسلمانان پاکباخته و دست از همه چیز غیر خدا شسته و دهها و بلکه صدها مسئله دیگر که در عمق ناآگاهیهای ما قرار دارند.
فرید الدین عطار نیشابوری در تذکرة الأولیا چنین روی آوردی به صادق آل البیت: دارد که بخشی از آن را در آغاز سخن مینگاریم:
«آن سلطان ملت مصطفوی، آن برهان حجت نبوی، آن عامل صدیق، آن عالم تحقیق، آن میوة دل اولیا، آن جگر گوشة انبیا، آن ناقل علی، آن وارث نبی، آن عارف عاشق، جعفر الصادق ـ رضی الله عنه ـ گفته بودیم که اگر ذکر انبیا و صحابه و اهلبیت کنیم، یک کتاب جداگانه میباید و این کتاب شرح حال این قوم خواهد بود، از مشایخ که بعد از ایشان بودهاند.
اما به سبب تبرک به صادق ابتدا کنیم که او نیز بعد از ایشان بوده است. و چون از اهل بیت بود و سخن طریقت او بیشتر گفته است و روایت از وی بیشتر آمده است، کلمهای چند از آن او بیاوریم که ایشان همه یکیاند.
اما به سبب تبرّک به صادق] آل البیت ـ رضی الله عنهم ـ [ابتدا کنیم که او نیز بعد از ایشان بوده است و چون از اهل بیت بود و سخن طریقت او بیشتر و روایت از وی بیشتر آمده است، کلمهای چند از او بیاوریم که ایشان همه یکیاند.
چون ذکر او کرده شود، از آن همه بود. نه بینی که قومی که مذهب او دارند، مذهب دوازده امام دارند؛ یعنی یکی دوازده است و دوازده یکی.
اگر تنها صفت او گویم، به زبان و عبارت من راست نیاید که در جملۀ علوم و اشارات
و عبارات، بیتکلف به کمال بود و قدوۀ جملۀ مشایخ بود و اعتماد همه بر وی بود
و مقتدای مطلق بود. هم الهیان را شیخ بود و هم محمدیان را امام و هم اهل ذوق را پیشرو و هم اهل عشق را پیشوا. هم عبّاد را مقدّم، هم زهّاد را مکرّم. هم صاحب تصنیف حقایق، هم در لطایف تفسیر و اسرار تنزیل بینظیر بود… آن میدانم که هر که به محمد ایمان دارد و به فرزندانش ندارد به محمد ایمان ندارد.» (فریدالدین محمد، ۱۳۸۴ش.، ص۵)
آری، او برهان قاطع دین نبوی است، عالمی کامل، صدیقی واصل، میوة دل انبیا و اولیا، دُردانة عالم هستی، معرف وجود علوی، مبین میراث نبوی، عارفی عاشق و انسانی کامل است. همه در او خلاصهاند و او خلاصة همة انبیا و اوصیا، معرّف شریعت، مبیّن فقه و فقاهت است. جامع همة کمالات، امام همة مشایخ و بزرگان، امام همة پیروان، خاتم رسولان و پیشرو اهل ذوق و عرفان، احیاگر شریعت نبوی، مدافع جلالت و منزلت اهل بیت رسالت است. عارف به اسرار تنزیل، دانای به مصادیق تأویل و حجت قاطع، راهنمای وادی سیاست و تدبیر، به عجز آورندة خصم در میدان سیاست است. سیاست را از نگاه رایج تاریخیاش که همان بدجنسی و شیطنت است نمینگرد، بلکه هدایت را ارشاد و مدیریت و تدبیر و مصلحت را در آن نشانه نمود. دین را در قالب بسته و محدودش نمیبیند بلکه با نگاهی در اوج، مفهومی الهی و معنوی از سیاست ارائه کرده است؛ سیاستی که به پی افکنی و شالوده سازی دولتی الهی با نگاه به معنا و حقیقت پرداخته است و همین است راز این سخن که او، مجدّد و احیاگر و مبیّن مؤسس شریعت نامیده میشود.
در همین نکات بدیع، واکاوی ابعاد وجودی و بی کرانگی شخصیت علمی، معنوی، عرفانی و سیاسیاش را میطلبد و همین است راز این مسئله که آن امام همام، مجدّد و احیاگر، با گسترش علم و بیان فقه و معارف اسلامی و تفسیر قرآن، به شیوهای غیر از شیوههای عالمان وابسته به حکومت، عملاً به معارضه با دستگاههای ستم پیشه و جبّار اموی و عباسی برخاسته و با زنادقه به معارضه و تقابل و روشنگری پرداخته و جریانهای معارضی همچون مرجئه و قدریّه را از میدان به در ساخته و همچون شریعهای مواج و روان و زلال و فنا ناپذیر و حیاتبخش، راه و مکتب و معارف و شریعت جدش رسول گرامی اسلام را بر بلندای بام معارف نشانده است تا در روند تاریخیِ مبارک خویش، به دست ذریّة پاکش و سلالة مطهر وجودش، مهدی موعود [، سپرده گردد و طلیعهای بر نجات بشریت مظلوم تاریخ گردد.
به امید آن روز بشکوه
شخصیت والای امام صادق۷
عبدالله جعفربن محمد الصادق۷ در خانوادة امامت، از وجود گرامی امام باقر۷
و از مادرگرامیاش امّ فروه که از نسل ابوبکر بوده، در ۱۷ ربیع سال ۸۳ ق. در مدینه،
پا به صحنة وجود نهاد و آن شهر را معطر ساخت.
«جعفربن محمدبن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب بن عبدالمطّلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصیّ بن کلاب بن مرّة بن لؤی بن غالب بن فهر بن مالک بن النضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معدّ بن عدنان... (مجلسی، ۱۴۰۴ق.، ص۲۲۴).
من أسرة کریمة، هی من أشرف و اسمی أسرة فی دنیا العرب و الاسلام تلک الاسرة التی أنجبت خاتم النبیین و سید المرسلین محمّد ـ صلّی الله علیه و آله ـ و انجبت عظماء الامة من الائمة: و هی علی امتداد التاریخ لا تزال مهوی أفئدة المسلمین و غیرهم» (الشاکری، ۱۴۰۷ق.، ص۱۵).
آن وجود گرامی، از خانوادهای اصیل و بزرگ است که برترین و نامآورترین خانواده در دنیای عرب واسلام بوده است. این خانواده را پیامبر۹ بزرگ شمرده و امامان شیعه: و بزرگان برجستة تاریخ، بزرگ شمردهاند و در امتداد تاریخ اسلام، محل گرایش و جذب قلوب مسلمین و غیر مسلمین گردیده است.
القاب با فضل و بزرگی برای آن حضرت است. نظیر صادق، صابر، فاضل، طاهر و مشهورترین القاب آن دردانة هستی و آن نورگرامی، صادق است که ما در نوشتارمان، تحت عنوان «صادق آل البیت» از او یاد کردهایم.
«ابن خلّکان: أبو عبد الله جعفر الصادق ابن محمّد الباقر... و کان من سادات أهل البیت و لقب بالصادق لصدقه فى مقالته، و فضله أشهر من أن یذکر...» (ابن خلکان، ۲۰۱۴م.، ص۲۹۱)
«ابن خلکان گفته است: ابوعبدالله جعفر صادق، فرزند محمد باقر۸... از بزرگان اهل بیت است، لقب صادق دارد به خاطر صدق و راستی در گفتارش و برتری و فضلش مشهورتر از آن است که نیازی به یادآوری باشد.»
«هو الصادق فی لهجته، لقّب بالصادق لأنّه عرف بصدق الحدیث حتّى أصبح مضرب المثل فی عصره وبعد عصره...» (اسد حیدر، ۱۹۸۶م.، ص۳۳۵).
در سخنش صادق است و به همین دلیل لقبش صادق است؛ چون به صدق حدیث
و سخن مشهور شده و در عصر خویش، مثل بارز صدق گردیده است و نیز
پس از روزگار خویش.»
برجستگی تباری
به لحاظ تباری، از برجستگان و سرآمدان تاریخ امامت و رسالت است. پدر گرامیاش، امام باقر۷ اسوه و مقتدای عاشقان معارف نبوی، گشایندة راز دانشها
و علوم است که در نوشتار پیشین دربارة شخصیت عظیم و بیمانندش، نوشتهای مفصّل را نگاشتیم. ما در مکرّمهاش،ام فروه بنت قاسم بن محمد بن ابی بکر است که زنی فاضله، عالمه و مکرّمه است و صاحب فضایل بسیار بوده که خود آن حضرت درباره-اش میفرماید:
«کَانَتْ أُمِّی مِمَّنْ آمَنَتْ وَاتَّقَتْ وَ أَحْسَنَتْ وَاللهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِین» (اسدحیدر، ۱۹۸۶م.، ص۸).
«مادرم از زنانی استکه ایمان وتقوایش نیکو بود وخداوند نیکوکاران را دوست میدارد.»
مامقانی مینویسد: «سخنیکه امام صادق۷ در بارة مادر گرامیاش فرموده، دلیل روشنی است بر وثاقت و اعتبار حدیثام فروه؛ زیرا آن امام، مادر خود را با خصلت تقوا و پرهیزگاری و حُسن عمل، مورد ستایش قرار داده است.» (مامقانی، ۱۳۸۹ش.، ص۶۱).
شایان یادآوری است که به تصریح دانشمندان رجالی، قاسم بن محمد بن ابیبکر، از فقهای هفتگانة عصر امام باقر۷ و از مستفیدان از محضر آن حضرت بوده است و در جلالت قدر مادر گرامیاش همین بس که عبدالاعلی روایت نموده: امّ فروه را در حال طواف دیدم که چادر سادهای بر تن داشت، در حالی که طواف میگزارد و با دست چپ حجرالأسود را لمس میکرد. اما این عمل مورد انتقاد فردی واقع شد. او اعتراض کرد، امّ فروه دریافت که او مخالف اهل بیت است، چون حرمت شکنی کرد، لذا فرمود: «إِنَّا لَأَغْنِیَاءُ عَنْ عِلْمِکَ»؛ «ما از علمت بینیازیم.» (همان، ص۶۴)
امام صادق وارث مکتب اهل بیت:
امام صادق۷، در سه وادی فهم، بسط و گسترش و انتقال میراث بر ابعاد بلند معنوی، علمی و ارزشی بودند.
وادی نخست؛ آن بود که آن امام بزرگ خلاصه و عصارة تمدن والای انسانی در چهرة کلی آن بودند. علوم اولین و آخرین را در حوزة تمدن انسانی داشتند، بلکه آن علوم را پیرایش نموده و پارههایی از تکامل علوم انسانی را در عصر خویش گشودند. کاستیهای تمدن انسانی را زدودند و بایستگیهای لازم و ضروری به آن را در درونش ایجاد کردند. اگر علمی به نام ریاضیات یا شیمی، فیزیک و... وجود داشت، امام صادق۷ آن را در مکتب خویش نمایاندند و به تکامل تاریخی خویش تا آن دوره رساندند و مسیر آینده در این دانشها را معین کردند. البته این دانشها نیز وابسته به جوهر رسالت بود و در پیدایش شکل یافته از تعالیم آسمانی بودند (محمد حسین علی الصغیر، ۱۴۲۵ق. / ۲۰۰۴م.، ص۱۳).
وادی دوم؛ علوم و دانشهای اهل بیت: است که آن حضرت، میراثدار آن دانشها بودند؛ دانشهایی که با الهام از قرآن مجید و علوم نبوی تبیین گردید و به وسیلة اهل بیت عصمت و طهارت بیان و تشریح شد (همان.).
با وجود الهامات رحمانی و مواریث و معاریفیکه از اجداد طاهرش فرا گرفته بودند، مکتبی گسترده با افق دیدی وسیع و کرانة ناپیدا به وجود آوردند؛ بهگونهای که همگان از مکتب درسی او بهره بردند وصاحبان دیگر فرق اسلامی در محضرش زانوی تلمّذ زدند.
وادی سوم؛ این است که «تکیه اصلی شیعه از نظر فکری و عقیدتی بر امام صادق۷ بوده و بخش بزرگی از احادیث و علوم اهل بیت، توسط این امام اشاعه یافته است.
امام صادق۷ حد فاصل فرقههایی قرار گرفته که در شیعه به وجود آمد و وظیفة مهمِ حفظ و صیانت شیعه از انحرافات موجود عصر خود را ـ که خلوص فکری و عقیدتی و استقلال مکتبی آن به طور مداوم مورد تهدید قرار میگرفت ـ بر دوش داشت.» (جعفریان، ۱۳۶۹ش.، ص۲۴۳)
به همین دلیل است که همة فرق اسلامی، شیعه را به عنوان شیعة جعفری میشناسند و امام صادق۷ را رکن عمدة تشکل شیعی و مکتب و راه شیعه و تشیع میدانند. با اینکه همة امامان از امیر مؤمنان تا امام باقر۸ در بالنده نمودن مکتب شیعه، نقش عمده ایفا کردند و تشیع تا این دوره، توسط آن امامان بزرگ، رهبری، هدایت و راهنمایی شد
و پایة فکری و اصول اعتقادی شیعه و مبانی کلامی، فکری، فقاهتی، معنوی تشیع، در دورة این امامان (از امام علی تا امام باقر۸) بنیادگذاری شد، به گونهای که اکثر روایات در ابواب مختلف از آنِ صادقین۸ است.
شخصیت اخلاقی و معنوی امام صادق۷
اخلاق، از عمدهترین و بارزترین اصول زندگی هر انسان والا مرتبه و جهانشمول است. امام صادق۷ در وادی فضایل اخلاقی، نمونه و شاخص این پویش مهم و این خصلت نیکو بودند که وجودشان تجسم همة فضایل اخلاقی بود. مالک ابن انس که زمان قابل توجهی را در محضر امام صادق۷ تلمّذ کرد، دربارة شخصیت ملکوتی و وارسته امام صادق میگوید:
«و لقد کنت أتی جعفر بن محمّد۸ و کان کثیر المزاح و التبسّم، فاذا ذُکر عنده النبیّ۹ اخضر و اصفر و لقد اختلف إلیه زماناً و ما کانت أراه إلاّ علی ثلاث خصالٍ: إمّا مصلیاٌ و إمّا صائماً و إمّا یقرأُ القرآن و ما رأیته قطّ یُحدث عن رسول الله۹ الاّ علی الطهارة، ولایتکلّم فی ما لاَ یعنیه و کان من العلماء الزهّاد الذین یخشون الله و ما رأیته قطّ إلاّ خرج الوسادة من تحته و یجعلها تحتی» (ابن تیمیه، ۲۰۱۰م.، ص۵۲).
«مدتی به حضور جعفربن محمد میرسیدم، آن حضرت اهل مزاح بود، همواره تبسم ملایمی بر لبانش نمایان بود. هنگامیکه در محضر مبارک آن حضرت، نام مبارک پیامبرخدا۹ برده میشد، رنگ رخسارهاش به سبزی و سپس به زردی میگرایید. در طول مدتیکه به خانة آن حضرت آمدوشد داشتم، او را ندیدم جز اینکه در یکی از سه خصلت به سر میبرد، یا در حال نماز میدیدم یا روزه و یا در حال قرائت قرآن. من ندیدم که جعفر بن محمد۸، بدون وضو و طهارت از پیامبرخدا حدیثی نقل کند. ندیدم که سخنی بیهوده و گزاف بگوید. او از عالمان زاهدی بود که از خدا خوف داشت و هرگز به محضرش نرسیدم جز اینکه زیر اندازی را که برای خود گستردهاند، از زیر پایش بر ندارد و برای من نگستراند.»
همچنین مالک بن انس دربارة ابعاد معنوی و اخلاقی امام صادق۷ میگوید:
«به همراه امام صادق، به قصد مکه و انجام مناسک حج از مدینه خارج شدیم، به مسجد شجره که رسیدیم، لباس احرام پوشیدیم، در هنگام تلبیه، لبیک گفتیم، متوجه شدم که حال حضرت منقلب است، میخواست لبیک بگوید ولی رنگ رخسارش متغیّر میشد. هیجانی به امام دست میداد و صدا در گلویش میماند؛ بهگونهای از حال رفته بود که میخواست از مرکب بیفتد. مالک گوید: جلو رفتم و گفتم:ای فرزند رسول الله! چارهای نیست، این ذکر را باید گفت. حضرت فرمود:
«یَا ابْنَ أَبِی عَامِرٍ کَیْفَ أَجْسُرُ أَنْ أَقُولَ لَبَّیْکَ اللَّهُمَّ لَبَّیْکَ وَ أَخْشَى أَنْ یَقُولَ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ لَا لَبَّیْکَ وَ لَا سَعْدَیْکَ».
«چگونه جرأت کنم و بگویم لَبَّیک اَللَّهُمَّ لَبَّیک و حال آنکه بیم دارم خداوند بزرگ بفرماید لا لبیک و لا سعدیک!»
حسین بن زید نوفلی گوید:
«قَالَ مَالِکُ بْنُ أَنَسٍ الْفَقِیهُ: مَا رَأَتْ عَیْنِی أَفْضَلَ مِنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ۸ زُهْداً وَ فَضْلًا وَ عِبَادَةً وَ وَرَعاً وَ کُنْتُ أَقْصِدُهُ فَیُکْرِمُنِی وَ یُقْبِلُ عَلَیَّ، فَقُلْتُ لَهُ یَوْماً: یَا ابْنَ رَسُولِ الله مَا ثَوَابُ مَنْ صَامَ یَوْماً مِنْ رَجَبٍ إِیمَاناً وَ احْتِسَاباً فَقَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ الله۹: مَنْ صَامَ یَوْماً مِنْ رَجَبٍ إِیمَاناً وَ احْتِسَاباً غُفِرَ لَهُ، فَقُلْتُ: یَا ابْنَ رَسُولِ الله فَمَا ثَوَابُ مَنْ صَامَ یَوْماً مِنْ شَعْبَانَ ـ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ الله۹ مَنْ صَامَ یَوْماً مِنْ شَعْبَانَ إِیمَاناً وَ احْتِسَاباً غُفِرَ لَهُ». (صدوق، ۱۳۷۶ش.، ص۱۴۳)
«از مالک بن انس شنیدم که میگفت: به خدا سوگند فردی برتر از جعفر بن محمد۸ ندیدم از حیث زهد و فضل وعبادت و خویش پروایی به محضرش میرفتم. مرا مورد احترام قرار میداد و به استقبالم میآمد. روزی به او عرض کردم:ای پسر پیامبرخدا، ثواب کسی که خالصانه روزی از ماه رجب را روزه بگیرد چیست؟ فرمود: پدرم از قول جدم نقل فرمود: که پیامبر خدا ـ درود خدا بر او و آلش باد ـ میفرمود: هر کس روزی از ماه رجب را روزه بدارد، گناهانش بخشیده میگردد. پرسیدم:ای فرزند رسول الله! در ماه شعبان چطور؟ فرمود: پدرم از پدرش و او از جدش نقل کرد که پیامبر خدا فرمود: هر کس روزی از روزهای ماه شعبان را خالصانه روزه بدارد، گناهانش بخشیده میگردد.»
پاسخهای داده شده از امام صادق۷، تجلّیات روحی آن وجود گرامی را نشان میدهد.
عمرو بن ابی المقدام مینگارد: «کُنْتُ إِذَا نَظَرْتُ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ عَلِمْتُ أَنَّهُ مِنْ سُلالَةَ النَّبِیِّینَ»؛ «من هرگاه به جعفر بن محمد مینگریستم، از عظمتش میفهمیدم که او همانا از خاندان نبوت است.» (همان، ص۱۴۵).
ابن ابی العوجاء که دشمنی و کینة او را به دل دارد، دربارهاش میگوید:
«مَا هَذَا بِبَشَرٍ وَ إِنْ کَانَ فِی الدُّنْیَا رُوحَانِیٌّ یَتَجَسَّدُ إِذَا شَاءَ وَ یَتَرَوَّحُ إِذَا شَاءَ هُوَ هَذَا وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَی الصَّادِق۷» (محمد بن طلحة الشافعی، ۱۴۱۲ق.، ص۱۹۰).
این مرد (امام صادق۷) شبیه بشر نیست، گرچه در دنیا است. بلکه عنصری روحانی است که در قالبی جسمانی درآمده و هرگاه بخواهد، بشری مانند دیگران است. در وادی معنویت
و فضیلت و پارسایی، سرآمد زمان خویش و تاریخ بشر استکه میتوان موارد ذیل را برشمرد:
۱. سبقت در خیرات:
فرصتها را به هیچ وجه از دست نمینهاد و در پیشگامی در خیرات، شهرة زمانة خویش بود و میفرمود:
«إِذَا هَمَمْتَ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَیْرِ فَلَا تُؤَخِّرْهُ فَإِنَّ اللهَ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ رُبَّمَا اطَّلَعَ عَلَى الْعَبْدِ وَ هُوَ عَلَى شَیْءٍ مِنَ الطَّاعَةِ فَیَقُولُ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَا أُعَذِّبُکَ بَعْدَهَا أَبَداً» (همان، ص۱۹۱).
«هنگامیکه تصمیم بر خیری گرفتنی، به تأخیرش نینداز که خدای متعال هرگاه بر عمل طاعتی از بندهاش شاهد گردد، میفرماید قسم به عزت و بزرگیم بعد از این عمل هرگز به تو عذابی را روا نخواهم داشت.
۲. در قلة زهد و پارسایی:
آن امام بزرگ، در اوج قلة زهد و پارسایی قرار داشت. لباس خشن میپوشید برای رضای خدا و لباس نرم از روی آن بر تن میکرد برای چشم مردم. سفیان ثوری شاگردی بود که به نوعی نفاق درونی مبتلا بود، هم از دریای دانش امام بهره میبرد و هم آن حضرت را آزار میداد. روزی بر امام وارد شد و دید حضرت جبهای از حریر پوشیده، گفت:
«إِنّکم من بیت نبوَّة تلبسون هذا؟!» شما از خاندان رسالتید وچنین لباسی میپوشید؟
«وقال الصادق۷: ما تدری أدخل یدک، فاذا تحته مسح من شعر خشن، ثمّ قال۷: یا ثوری أرنی ما تحت جبّتک، فإذا تحتها قمیص أرقّ من بیاض البیض، فیخجل سفیان ثمّ یقول له الصادق۷ یا ثوری لا تکثر الدخول علینا تضرّنا
و نضرّک» (الشعرانی، ۱۴۱۴ق.، ج۱، ص۳۲).
«فرمود: چه میدانیکه من زیر این لباس حریر چه پوشیدهام؟ آنگاه فرمود: دستت را بیاور، دیدم یک پیراهن خشن زیر لباس و بر روی بدن پوشیده است! سپس فرمود: من میدانم که تو زیر این لباست چه لباس نرمی برتن کردهای لباس زیرینت را نشان بده. ناگاه لباسی را نشان داد که از سفیدی هر سفیدی را به کناری میزد و از نرمی هر لباس نرمی را! سفیان ثوری شرمنده شد. حضرت سپس فرمود:ای سفیان، زیاد نزد من نیا که هم من و هم تو ضرر ببینیم. زیان ما اینکه وقتمان را بیهوده تلف میکنی و ضرر تو این است که حنایت رنگی ندارد و از این آمد و شدها به هدف جاسوسی خودت نمیرسی.»
۳. تقوا و پارسایی
تقوا نتیجة ترس از خدا ومعرفت عمیق به اصول بنیادین اسلامی والهی است و در ساحتها و قلمروهای اجتماعی، سیاسی، اخلاقی، اقتصادی، حقوقی و... نمود دارد. امام صادق۷ که پیشگام این میدان عظیم معنوی و الهی و دارای ملکة عصمت است
دربارة تقوا میفرماید:
«التَّقْوَى عَلَى ثَلَاثَةِ أَوْجُهٍ؛ تَقْوَى بِالله فِی الله وَ هُوَ تَرْکُ الْحَلَالِ فَضْلًا عَنِ الشُّبْهَةِ وَ هُوَ تَقْوَى خَاصِّ الْخَاصِّ وَ تَقْوَى مِنَ الله وَ هُوَ تَرْکُ الشُّبُهَاتِ فَضْلًا عَنْ حَرَامٍ وَ هُوَ تَقْوَى الْخَاصِّ وَ تَقْوَى مِنْ خَوْفِ النَّارِ وَ الْعِقَابِ وَ هُوَ تَرْکُ الْحَرَامِ وَ هُوَ تَقْوَى الْعَامِّ...» (مجلسی، ۱۴۰۴ق.، ص۲۰۵).
ـ «تقوا سه گونه است؛ ترک حلال چه رسد به امر شبهه ناک که تقوای خاص الخاص (و بندگان خاص الخاص و اصیل خداوند است).
ـ و تقوایی است از ترک شبهات تا چه رسد به حرام و این، تقوای خاص است (بندگان خاص خداوند).
ـ و تقوای دیگر از خوف آتش و عقوبت الهی که این، همان ترک حرام است، که تقوای عام و مؤمنان عادی خداوند است امام در مرتبه نخست و فراتر از آن است که ما را بر فهم آن راهی نیست.»
آن وجود گرامی در نماز حالات و مراتبی داشتندکه انسان عادی را دچار حیرتی عجیب مینمایدکه از نوع آموزشیکه آن حضرت به حمّاد بن عیسی میدهند، به خوبی دانسته میشودکه چگونه در بحر عبودیت غرق میشدهاند و حالات خود را به حماد بن عیسی توضیح داد (کلینی، ج۳، ص۳۱۱).
۴. مدارا با مردم:
آن وجود گرامی، شیعیان را به همزیستی و مدارای با مردم و به ویژه اهل سنت دعوت میکردند تا به این طریق، اخلاق نبوی را در جامعه نشر دهند و شیعیان از اکثریت جامعه دور نشوند و منزوی نگردند. آن حضرت در موارد زیادی خودشان با مسامحه رفتار میکردند و البته هرگز به این معنا نبود که آن حضرت به زیر پا گذاشتن تعالیم و اخلاق الهی کنار بیایند. به همین جهت، در مجالسی که حرام علنی رخ میداد و شراب خورده میشد، نه هرگز حاضر میشدند و نه به شیعیان خویش اجازه میدادند که در چنین محافلی حضور یابند و میفرمود:
«مَلْعُونٌ مَنْ جَلَسَ عَلَى مَائِدَةٍ یُشْرَبُ عَلَیْهَا الْخَمْرُ» (برقى، ۱۳۷۱ق.،، ج۲، ص۵۸۵).
ملعون است کسی که در کنار سفرهای بنشیند که در آن سفره، شراب، نوشیده میگردد.
۵. میهمان نوازی:
ابوحمزة ثمالی روایت میکند که با چند نفر خدمت امام صادق۷ رسیدیم، حضرت طعامی حاضر کردند که ما هرگز غذایی به آن لذت و خوشبویی نخورده بودیم. سپس خرمایی آوردند که از شدت صفا، صورت در آن پیدا بود، یکی پرسید:ای پسر پیامبر! آیا خداوند به این نعمتها از ما بازخواست نمیفرماید؟ «فرمود: خداوند از این میپرسد که نعمت را در چه راهی مصرف کردید؟ آیا قدر نعمت را دانستید و شکرش به جا آوردید یا خیر؟» و میفرمود:
«مَنْ أَطْعَمَ مُؤْمِناً حَتَّى یُشْبِعَهُ لَمْ یَدْرِ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللهِ مَا لَهُ مِنَ الْأَجْرِ فِی الْآخِرَةِ لَا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ إِلَّا اللهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ» (کلینى، ۱۴۰۷ق.، ج۲، ص۲۰۱).
«هرکس بر مؤمنی اطعام کند و سیرش نماید، هیچکس نمیداند چه پاداشی را خداوند در آخرت برای او آماده کرده، نه ملک مقرّب و نه نبیّ مرسل، مگر خدای متعال.»
آری، او دریای فضایل و کرامات است، در صدق و راستی، در امانتداری، در صلة رحم، در قرائت قرآن و دعا و... شهرة آفاق بود و پیشگامی راستین.
در کتاب غیبت شیخ طوسی (ص۱۲۸) هشام بن احمر از سالمه، کنیز امام صادق۷ نقل کرد که گفت:
«در شب در گذشت آن گرامی حضور داشتم. بیهوش شد، همینکه به هوش آمد، فرمود: به حسن بن علی بن علی بن الحسین که مشهور به افطس بود، هفتاد دینار بدهید. به فلان کس، فلان مبلغ و به فلانی فلان مقدار. عرض کردم: آقا! به کسی پول میدهید که با کارد به تو حمله کرد و قصد کشتن شما را داشت؟ فرمود: نمیخواهی از کسانی باشم که خداوند دربارة آنها فرموده است: {وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ الله بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ}؟ سالمه! بدان که خداوند بهشت را آفرید و آن را خوشبود کرد که بوی خوش آن از دو هزار سال راه به مشام میرسد ولی بوی بهشت را نافرمان پدر و مادر و قطع کننده رابطه خویشاوندی حس نخواهد کرد.» (طوسی، ۱۳۹۹ق.، ص۱۲۸).
آری، آن امام بزرگ، آن مخزن اسرار الهی، آن پشتوانة دین خدا، آن حامل اسرار نبوت، آن انسان جامع کامل، آن رهنمای دانا به رازها و رموز رهبری و راهنمایی و... دارای مکرمتهای اخلاقی والا و شایستهای بود که هماکنون هم میتواند جامعة بشری به آن رموز و اسرار و معارف و شیوههای تربیتی و مکارم اخلاقی آشنا گردد و در این برهوت زمانة عجیب، خود را نجات دهد و انسانیت نجات یابد.
شخصیت علمی امام صادق۷
در ادوار مختلف امامت امامان شیعه: به دلیل اقتضائاتی که هر دورة تاریخی داشت، امامان معصوم: که ساحت قدس وجودی داشتند، به نوعی که تناسب با دورة تاریخی داشت، بروز و ظهور و تجلی مییافتند. دوران امامت امام باقر۷ و فرزند گرامیشان امام صادق۷، به دلیل فضای خاص تاریخیکه به وجود آمده بود، بیشترین ظهور و تجلی وجودی آنها در عرصة علوم و دانشهای الهی، انسانی و تاریخی، در عرصههای مختلف دانشی بود. وضعیت دوران امام باقر و صادق۸ و به خصوص دوران امام صادق، وضعیتی آماده برای نشر علوم و فضایل بود، لذا آن حضرت با راهی که پدر گرامیشان گشوده بودند، در باروری دانشها و علوم، تلاشی همه جانبه انجام دادند و در ساحتها و عرصههای مختلف دانش و علم، شاگردان فراوانی را تربیت نمودند و علوم کثیری را بنیان نهادندکه بعداً در جهان علم و دانش، به رشتههای علمی پر جاذبهای تبدیل شدند.
این مقوله را همة عالمان؛ اعم از سنی وشیعی، مورد توجه و اعتراف خویش قرار دادهاند.
کمال الدین محمد طلحه شافعی دربارة مراتب علمی آن امام همام، اینگونه می-نویسد:
«جعفر محمد هومن علماء اهل البیت و ساداتهم ذو علوم جمّة و عبادة موفورة و أوراد متواصلة و تلاوة کثیرة یتتبع معانی القرآن و یستخرج من بحره جواهره و یستنتج عجائبه.... أنه من ذریة الرسالة نقل منه الحدیث و استفاد منه العلم جماعة من أعیان الامّة و اعلامهم مثل یحیی بن سعید الانصاری و ابن جریح و مالک بن انس و الثوری و ابن عیینة و أیوب السّجستانی و غیرهم و عدّوا اخذهم منقبة شرفوا بها و فضیلة اکتسبوها» (محمد بن طلحة الشافعی، ۱۴۱۲ق.، ج۲، ص۵۵).
«جعفربن محمد از عالمان اهل بیت و بزرگان ایشان است. دارای علوم فراوان و عبادت بسیار و اذکار پی در پی و تلاوت فراوان قرآن بود، معانی عمیق قرآنی را همچون گوهری از دریای بیپایان معارف قرآنی، استخراج میکرد... او از دودمان رسالت است که از وجود وی عالمان فراوانی از بزرگان امت اسلامی استفاده کردهاند، همچون یحیی بن سعید انصاری و ابن جریح و مالک بن انس و سفیان ثوری و ابن عیینه و ایوب سجستانی و غیر آنان، که همگیشان شاگردی آن حضرت را برای خود منقبت و فضیلتی درخور و بزرگ میدانستند.»
عبدالرحمان بن محمد حنفی بسطامی مینویسد:
«جعفر بن محمّد۸، ازدحم على بابه العلماء، و اقتبس من مشکاة أنواره الأصفیاء؛ و کان یتکلّم بغوامض الأسرار و علوم الحقیقة، و هو ابن سبع سنین» (عمادزاده، ۱۳۶۰ش.، ص۳۶۰، به نقل از مناهل التوسل، ص۵۷).
علمای فراوانی در خانة جعفر بن محمد۸ گرد آمدند و از مشکات نور وجودش بزرگان بهره میبردند. او غوامض مسائل را تجزیه و تحلیل میفرمود و علوم و دانشهای حقیقی را نشر میداد در حالی که بیش از هفت سال نداشت.
ابن حجر هیثمی مینویسد:
«نقل الناس عنه من العلوم ما سارت به الرکبان و انتشر صیته فی جمیع البلدان روی عنه الأئمة الأکابر کیحیى بن سعید وابن جریج ومالک والسفیانَین، وأبی حنیفة وشعبة، وأیوب السختیانی...» (هیثمی، ۱۴۲۴ هجری، ص۱۲۰).
«جعفربن محمد۸ شخصیتی استکه دانشمندان بسیاری از او دانشها را نقل نمودهاند و در اطراف پراکندهاند و آوازة علمیاش را در تمام مناطق گستردهاند. از وجود او دانشمندان بزرگی به نقل دانش اهتمام ورزیدهاند؛ مانند یحیی بن سعید، ابن جریح، مالک و دو سفیانی (سفیان ثوری و سفیان بن عیینه) و ابی حنیفه و شعبه و ایوب سجستانی.»
شاگردان امام صادق۷
شخصیتهای نامآوری در تاریخ، افتخار شاگردی امام صادق۷ را داشتهاند و از دریای بیانتهای علوم و دانشهای آن امام همام بهره بردند و در تاریخ زندگی خویش، این مقوله را مهمترین افتخار عمر خویش محسوب داشتهاند که میتوان از نام-آوران ذیل یاد کرد:
الف) عالمان نامآور اهل سنت
در میان عالمان نامآور اهل سنت، میتوان به عنوان نمونه به موارد زیر اشاره کرد:
۱. نعمان بن ثابت (ابوحنیفه)
نعمانبن ثابت زوطی، مشهور و معروف به ابوحنیفه، در اصل، اهل کابل بوده و والدینش کابلی هستند، اما وی در کوفه پا به جهان نهاد و در همان شهر رشد کرده و سپس به بغداد رفت. او پیشوای مورد احترام حنفیها و از شاگردان نام آور امام صادق۷ است. این نکته را شبلنجی در «نورالأبصار» و ابن حجر در «الصواعق المحرقة» و شیخ سلیمان قندوزی در «ینابیع المودّه» و آلوسی در «التحفة الاثنی عشریه» آوردهاند که وی افتخاراتی دارد؛ از جمله بزرگترین افتخارات علمی وی، حضور در محشر درسی و علمی امام صادق۷ بوده است. این سخن از خود ابوحنیفه است که گوید:
«لولا السنتان، لهلک النعمان» (آلوسی، ۱۹۷۱م.، ص۸).
«اگر آن دو سالی که شاگردی امام صادق۷ کردم، نمیبود، هلاک میشدم.»
هم او است که میگوید: «ما رأیتُ أحداً أفقه من جعفر بن محمّد»؛ «کسی را دانشمندتر از جعفر بن محمد۸ ندیدم.» (ذهبی، ۱۴۲۲ق.، ج۲، ص۵۸۶).
اما در عین حال که ابوحنیفه شاگردی امام را نموده و از دریای بیپایان علمش بهرهها برده بود. تلاشهایی میورزید که با آن وجود گرامی مخالفت کند و در مواردی علمی هم او را محکوم خویش و مغلوب سازد، اما او حجت الهی است و علمش از منبع اصیل علم
و کانون زلال دانش الهی و نبوی گرفته شده و کسی را یاری هماوردی با او نیست. از همین رو است که ابوحنیفه گوید: زمانی، منصور دوانیقی جعفر بن محمد را احضار کرد و مرا خواست و گفت: مردم شیفتة جعفر بن محمد شدهاند، برای محکوم ساختنش مسائل مشکلی را آماده کن. من چهل مسئله مشکل آماده کردم. روزی که منصور در «حیره» بود، مرا احضار کرد، وقتی وارد مجلس شدم دیدم جعفربن محمد سمت راست او نشسته، وقتی چشمم به او افتاد. آن چنان تحت ابّهت و هیبت و عظمت او قرار گرفتم که چنین حالی از دیدن منصور به من دست نداد. سلام کردم و با اشارة منصور نشستم، منصور رو به امام صادق۷ کرد و گفت: این شخص ابوحنیفه است. امام فرمود: بله، میشناسمش. سپس منصور رو به من کرد وگفت:ای ابوحنیفه، مسائل خود را با ابوعبدالله (جعفر بن محمد) در میان بگذار. در این هنگام شروع به طرح مسائل نمودم. هر مسئلهای را که طرح میکردم، پاسخ میداد و میفرمود: عقیدة شما چنین است. عقیدة اهل مدینه چنین است و عقیدة ما چنین است. در برخی مسائل با نظر ما موافق و در برخی با اهل مدینه موافق و گاهی، با هر دو مخالف بود؛ بدین ترتیب چهل مسئله را مطرح کردم و همه را پاسخ گفت. ابوحنیفه به اینجا که رسید با اشاره به امام صادق۷ گفت: «... أَعْلَمَ النَّاسِ أَعْلَمُهُمْ بِاخْتِلَافِ النَّاسِ»؛ «آگاهترین مردم، آگاهترین آنها به اختلاف آنها در فتاوا و مسائل فقهی است» (اسد حیدر، ۱۹۸۶م.، ص۳۳۵).
۲. سفیان ثوری
سفیان بن سعید بن مسروق ثوریِ کوفی نیز شاگرد امام صادق۷ بود. در منابع کثیری همچون منابع بزرگ اهل سنت و منابع شیعی، به شاگردی او در نزد جعفر بن محمد امام صادق، تصریح و اعتراف گردیده است. او هم گاهی حضرت را مورد آزارهای لفظی، کنایهای و پرسشی خویش قرار میداد و آن عصارة نبوت و رسالت، با وی به نیکی رفتار و مدارا میکرد.
۳. مالک بن انس
مالک بن انس، چنانکه به مناسبتی دیگر ذکرش رفت، یکی دیگر از پیشوایان مذاهب چهارگانه؛ یعنی مالکیها است که همة بزرگان اهل سنت و عالمان بزرگ آنان
و عالمان شیعی بر این مسئله تأکید ورزیدهاند. که نکاتی را هم از وی نقل نمودیم.
۴. سفیان بن عیینه
ابومحمد، سفیان بن عیینة بن میمون هلالی، محدث و فقیه کوفی بود که بیش از هشتاد تن از تابعین را درک کرد و از آنها حدیث شنید. وی در نزد امام صادق۷ شاگردی نمود و از اصحاب آن حضرت شمرده میشد. برخی او را زیدی مذهب و برخی دیگر بر مذهب اهل سنت دانستهاند. وی در سال ۱۹۸ق. به مکه رفته و در آنجا درگذشت و در حجون دفن گردید (سید جعفر شهیدی، ۱۳۷۸ش.، ص۲۵۲).
۵. ابن جریح
عبدالملک بن عبدالعزیزبن جریح مکی، از عالمان نام آور اهل سنت است که در سال۸۰ هجری در بغداد متولد شد و در سال ۱۴۹ق. از دنیا رفت. وی از شاگردان امام صادق۷ بوده و دانشهای فراوان از محضرش اندوخته است (هیثمی، ۱۴۲۴ هجری، ص۱۲۴).
یاد کرد دیگر عالمان اهل سنت در این نوشتار به درازا میکشد و لذا از بحث دربارة آنان ولو اندک، خودداری ورزیده و به یاد نامشان بسنده میکنیم. «ابوسعید یحییبن سعید قطّان بصری از محدثان نام آور اهلسنت، محمد بن اسحاق بن یسار صاحب کتاب مغازی، ایوب سجستانی بصری، شعبة بن حجاج ازدی و نیز راویان بسیاری در اهل سنت هستند که شاگردی آن گرامی نموده و از آن حضرت روایت نقل کردهاند.
حاتم بن اسماعیل، حسن بن صالح بن حیّ، حسن بن عیاش، حفص بن غیاث، سعیدبن سفیان اسلمی، عبدالوهاب بن عبدالحمید ثقفی و... که جمع کثیری را تشکیل میدهند،
از آن حضرت روایت نقل کردهاند. حسن بصری و واصل بن عطا نیز از شاگردان مکتب کلامی آن حضرت شمرده میشوند.» (همان، ص۱۲۵).
ب: عالمان بلند آوازه شیعه
بسیاری از پرورش یافتگان مکتب امام صادق۷ را عالمان بلند آواز شیعی تشکیل میدهند که به ذکر نامشان بسنده میکنم:
۱. جابربن حیان ۲. جمیل بن دراج ۳. لیث بن البختری ۴. هشام بن حکم ۵. جابر بن یزید جعفی ۶. حمران بن اعین ۷. ابان بن تغلب ۸. ابوحمزة ثمالی ۹. عبدالرحمان بن حجاج بجلی ۱۰. معلّی بن خنیس ۱۱. معاذ بن کثیر ۱۲. حریز عبدالله سجستانی
۱۳. محمد بن ابی عمیر ۱۴. مفضل بن عمر جعفی ۱۵. زراة بن اعین ۱۶. محمد بن مسلم
۱۷. حمادبن عیسی ۱۸. حمادبن عثمان ۱۹. عبداللهبن بکیر (همان.) ۲۰. برید عجلی و...
اصحاب شیعی امام صادق۷ از گستردگی فزونتری نسبت به عالمان اهل سنت و شاگردان سنی مذهب آن وجود گرامی برخوردار بودند. این مسئله در سرزمین پهناور اسلام پراکنده شد. همة شاگردان شیعی حضرت نمیتوانستند همچون زراره، محمد بن مسلم و ابان بن تغلب و جابر بن حیان و جمیل بن درّاج، تمامی معارف خود را از سرچشمة اصلیاش؛ یعنی وجود امام صادق۷ بگیرند. لذا بسیاری از آنان در مناطق دیگر حوزة اسلامی، معارف خود را از شاگردان دست اول و حتی برخی از عالمان اهل سنت که افتخار شاگردی آن حضرت را داشتند، اقتباس کرده و از کلاس درس آنان بهره میبردند. بدین روی، شیعیان هم به شاگردان معروفتر امام صادق۷ مراجعه میکردند؛ به همین جهت، امام صادق۷ بسیاری از شاگردان درجه یک خود را که به نشر احادیث آن حضرت و علوم آن گرامی میپرداختند. ستوده است؛ مثلاً دربارة برخی چنین فرمود:
«ما أجد أحداً أحیى ذکرنا و أحادیث أبی إلّا زرارة و أبوبصیر لیث المرادی و محمدبن مسلم و بریدبن معاویة العجلی، ولولا هؤلاء ما کان أحد یستنبط هذا، هؤلاء حفّاظ الدین و أمناء أبی على حلال الله و حرامه، و هم السابقون إلینا فی الدنیا و السابقون إلینا فی الآخرة» (طوسی، ۱۴۰۱ق.، ص۱۳۷).
امام صادق۷ و بالندگی فقه شیعة امامیه
فقه شیعة امامیه که بهنام او مزین گردیده، حقیقتاً از مصب ومجرای دانش اوست و قسمت اعظم فقه شیعه امامیه از آن وجود گرامی است؛ آن اندازه که فقه شیعی مرهون و مدیون آن امام همام است. در خصوص امامان دیگر، حتی پدرگرامیاش امام باقر۷ که آغازگر این راه بودند، نیست. اصحاب حدیث امامی، راویان ثقه را که از او روایت کردهاند، به ۴۰۰۰ شخص بالغ دانستهاند در نیمة اول قرن دوم هجری فقهای طراز اولی مانند ابوحنیفه و امام مالک بن انس و اوزاعی و محدثان بزرگی مانند سفیان ثوری و شعبة بن حجاج
و سلیمان بن مهران اعمش ظهور کردند. در این دوره است که فقه اسلامی به معنای امروزی آن، تولد یافته و رو به رشد نهاده است و نیز این دوره، عصر شکوفایی حدیث
و ظهور مباحث و مسائل کلامی مهم در بصره و کوفه بوده است. امام صادق در این دوره در مدینه ـ که محل ظهور تابعین و محدثان و راویان و فقهای بزرگ بود ـ بزرگ شد، اما منبع علم او در فقه، نه «تابعیان» و نه «محدثان» و نه «فقهای» آن عصر بودند. بلکه او تنها از یک طریق که اعلا و اوثق و اطقن طرق بود، نقل میکرد و آن همان از طریق پدرش امام محمد باقر۷ و او از پدرش علی بن الحسین۷ و او از پدرش حسین بن علی۷ و او از پدرش علی بن ابیطالب۷ و او هم از حضرت رسول۹ بود. این طریق عالی در صورتی است که ما با اهل سنت مماشات کنیم و به زبان و اصطلاح ایشان سخن بگوییم.
وگرنه برطبق مبانی اعتقادی شیعة امامیه، علوم ائمة اثنی عشر: علم لدنی و از جانب خدا است و این ائمة بزرگوار در مواردی که روایتی از آباء طاهرش نداشته باشند، خود، منبع فیاض مستقیم احکام الهی هستند و حاجتی به «حدثنا» یا «حدّثنی» و نظایر آن ندارند. همین نکته است که اهل سنت از آن غفلت دارند و چون میبینند بعضی از امامان شیعه، حدیثی که از طریق معروف ایشان است، روایت نکردهاند، او را در عداد علما قرار ندادهاند.» (خرمشاهی و صدر حاج سید جوادی، ۱۳۹۱ش.، ص۳۵۸).
آنان غفلت دارند که ائمة بزرگوار شیعه، منبع و محطّ رسالت و معدن رحمت،
و خزانة علم و منتهای آناند وخود، حجت، سند و مدرک قطعیاند؛ مدرکیکه نیاز به «حدثنا» یا «حدثنی» و مانند آن ندارند و همانطور که گفته شد، افرادی چون ابوحنیفه
و مالک بن انس و سلیمان بن مهران و سفیان ثوری، امام صادق۷ را افقه و اعلم اهل زمان خود دانستهاند و اشاره شد که مالک گفته است: «هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و در خاطر هیچ کس خطور نکرده که در فضل و علم و ورع و عبادت، کسی به جعفر بن محمد۸ مقدم باشد.» (همان، ص ۳۵۸).
ابن حجر عسقلانی در الصّواعق المحرقه آورده است: «جعفر بن محمد در سراسر جهان اسلام به علم وحکمت مشهور بود ومسلمانان، علم را از وی آموخته ونقل کردهاند» (ابن حجر عسقلانی، ۱۴۱۴ق.، ص۲۵۳).
آن وجود گرامی در عصر خویش، مرجع دینی شیعیان و معتقدان به اهل بیت بوده است. او بوده که ابواب مختلف علمی را به روی مشتاقان و شیفتگان علم و دانش خویش گشود. از عمر بن ابی المقدام روایت شده است که گفته:
«هرگاه به جعفر بن محمد نگاه میکردی، درمییافتی که او از نسل پیامبران است. او را دیدم که در حجره ایستاده بود و میگفت: از من بپرسید، از من بپرسید.»
ما امروز مفتخر به فقه جعفری هستیم؛ فقهی ژرف، عمیق، گسترده، دارای علوّ رتبه، و پویا و همه جانبه و قابل انطباق بر همة زمانها و مکانها، در حال گسترش، دارای رهیافت
و ارائه دهنده سرنخهای مطالعاتی و پر از رمز و رازهای نهفته و رمزآلود و کامل و جامع.
امام صادق۷ قیاس را از آن جهت مردود و غیر مطمئن میدانستند که منبع علم مستقل، مطمئن و جامعی وجود دارد که با وجود این منبع علم، دیگر به قیاس حاجتی نیست. لذا آن وجود گرامی، قیاس کننده را در خطا و ضلال میدانستند.
پیشوایی و رهبری امام صادق۷
پر واضح است که تنها چنین انسان نخبه، پاک، عالم، زاهد، متخلّق، دانای به علوم حقیقیه و عالم به اسرار نهان و رموز رهبری میتواند هادی، پیشوا و راهنمای بشریت باشد و به همین دلیل بود که امام باقر۷ و پیش از او، امامان دیگر و پیش از آنان، رسول گرامی، نام زیبا و الهامبخش وی را در ردیف انوار الهی و اهل البیت و امامان پس از خویش قرار دادهاند و به نام مبارکش به عنوان یکی از امامان دوازدهگانه اشاره فرمودهاند، و ما در این خصوص دو روایت کوتاه را اشاره میکنیم:
ابو الصباح کنانی میگوید: حضرت باقر نگاهی به فرزند خود حضرت صادق۸ نموده، فرمود: این را میبینی؟ از کسانی است که خداوند دربارة آنها فرمود:
(وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأْرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ} (شیخ مفید، ۱۳۸۸ش.، ص۱۲۲).
جابر یزید جعفی گفت: از حضرت باقر۷ پرسیدند: عهدهدار امامت بعد از شما کیست؟ دست بر روی شانة حضرت صادق۷ نهاد و فرمود: به خدا سوگند، این شخص قائم به امر امامت، از میان خانواده محمد۹ است. (همان، ص۱۲۳).
آری، پس از امام باقر۷ از سال ۱۱۴ق. امامت امام صادق۷ آغاز میشود و تا سال ۴۸ق. ادامه مییابد.
امام صادق۷ در دورة امامت خویش دو مرحله را طی میکنند؛ یکی از ۱۱۴ تا ۱۳۲؛ یعنی تا غلبة بنی عباس یا خلافت منصور. که این خودش یک دوره مهم و استراتژیک است. دورة گشایش وآسایش است که در همین دوره، بسط علوم و دانشها وتربیت دانشمندان
و شاگردان و نخبگان است. این شاگردان چنانکه اشاره داشتیم هم از دانشمندان و عالمان پرآوازه اهل سنتاند و هم دانشمندان بزرگی از شیعهاند، که در واقع به خاطر نزاع بنی امیه
و بنی عباس، این دوره گشایش را در زندگی آن امام و در دوران پر عظمت رهبری ایشان مشاهده مینماییم:
آنگاه که امام صادق۷ به امامت رسیدند، در دنیای اسلام؛ مانند آفریقا، خراسان، فارس، ماوراءالنهر و سرزمینهای مختلف جهان اسلام، درگیریها وجنگهای زیادی بود و مشکلات بزرگی برای بنیامیّه پیش آمده بود و امام صادق۷ از فرصت استفاده کردند و برای تبیین و تبلیغ و نشر علوم اهل بیت گامهای بلندی برداشتند و بهخوبی از عهدة این کار برآمدند و آیندة جامعة اسلامی را از نظر علمی، فقهی، کلامی و سایر علوم مورد نیاز حرکت جوامع اسلامی بیمه کردند (اللیثی، سمیرة مختار، ۱۳۸۴ش.، ص۴۴).
دورة دوم از سال ۱۳۲۲ق. آغاز و تا سال ۱۴۸ به مدت ۱۶ سال ادامه مییابد. این دوره، دورهای پر از التهاب، ماجرا و به واقع دورهای سخت و جانکاه است.
سختی دوران منصور دوانیقی
این بخش از زندگی امام۷، مربوط به دورة حاکمیت منصور دوانیقی است. از گفتهها و نوشتههای تاریخی چنین بر میآید که منصور، مردی جسور و سفاک و خونریز بوده و به چیزی جز ریاست و تمنیات شهوانی خود نمیاندیشیده است. ابوالعباس سفّاح هرچه او را امر به مدارا میکرد، او به بد اندیشی و جسارتش ادامه میداد. منصور از محبوبیت، عظمت و مکانت علمی و جایگاه والای امام صادق۷ در جامعه بیمناک بود. لذا هر روزی به بهانهای او را احضار میکرد و به آزار و اذیت حضرت میپرداخت.
شیخ صدوق در امالی، از داود شعیری، از ربیع حاجب منصور روایت نموده است:
که منصور خواست حضرت صادق۷ را احضار نمایند؛ زیرا گزارش داده بودند که آن حضرت، در امور سیاسی دخالت میکند، لذا دستور داد حضرت را احضار نمودند. «ربیع گفت: پناه میبرم به خدا از شرّ این جبّار که بسیار خشمناک است. حضرت صادق فرمودند: خداوند مرا در پناه خود حفظ خواهد کرد. برو اجازه بگیر که بر او وارد شوم. ربیع رفت اجازه گرفت و گفت داخل شوید. امام بر منصور وارد شد پس ازسلام گفت:ای جعفر تو میدانی که پیامبرخدا به علی بن ابیطالب۷ فرمود: اگرمردم دربارة تو همان عمل را که با عیسی مسیح کردند، نمیکردند، سخنانی در فضایل و مناقب تو میگفتم، اما میترسم در حق تو زیادهروی کنند و خاک پای تو را برای شفای خود بردارند. علی۷ فرمود: دو گروه هلاک خواهند شد؛ یکی آنها که در دوستی من غلو کردند و دیگر، آنانکه به دشمنی برخاستند. حضرت صادق۷ فرمود: آری چنین است. منصور گفت: تو میدانی آنچه مردم در حق تو میگویند زور و بهتان است و تو خود را نگاه میداری، چرا آنها را منع نمیکنی و سبب آشوب و فتنه میشوی؟ مردمی احمق از اهل حجاز میگویند: تو بهترین اهل روزگاری و ناموس خدا و حجت معبودی و مترجم کلمات الهی هستی. آن قدر نسبت به تو گفتهاند که تو را به حدّ خدایی رساندهاند. تو بگو بدانم این کلمات راست و درست است یا نه؟ در حالی که اول کسی که حق را گفت جد تو بود و اول کسی که تصدیق کرد پدرت علی بود. تو بگو بدانم در گفتار مردم حجاز چه میگویی؟ حضرت فرمود: من هم شاخهای از شاخههای درخت نبوتم و جز آنچه آنها گفتند سخن نمیگویم. من هم تربیت شدة همان خاندان و مشکاتی از آن خورشید درخشان هستم. منصور به اطراف مجلس خود که سعایت کنندگان بودند نگاهی افکند و گفت: این مرد مرا در دریایی ژرف افکنده و استخوانی در حلقوم خلافت شده است. نه میشود او را کشت و نه میتوان او را تبعید کرد و هر روز از اطراف مینویسند که او دعوی برتری و بالاتری میکند. حضرت فرمود:ای منصور، این گزارشهای مغرضانه را قبول نکن، آنها همان بداندیشان هستند که شریک ابلیساند، مگر نخواندهای آیة قرآن را که میفرماید (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ}؛ «ای ایمان آورندگان اگر فاسقی برای شما خبری آورد، راست و دروغش را بررسی و واکاوی کنید، مبادا قومی را به نادانی بیفکنید که بر اثر کار شما آن قوم پشیمان گردند.»
امام صادق۷ فرمود: ما برای سلطنت تو رکن عظیم امر به معروف و نهی از منکر هستیم، ما احکام شریعت را به اجرا میاندازیم و حلال و حرام الهی را به مردم میرسانیم و تو باید در حق ما صله رحم کنی و احترام خویشاوندی را حفظ نمایی. ما ارکان کشور و ملت را با قوانین آسمانی حفظ میکنیم. تو باید دست و دیدة شیطان صفتان را قطع کنی و به سخنان خصومتآمیز آنها وقعی ننهی...» (عماد الدین الاصفهانی، ۱۴۰۱ق.، ۱۳۶۹ ش.، ص۲۵۱).
این نوع احضارها از ناحیة منصور، در مورد امام صادق۷ فراوان رخ میداد و امام در هر بار با اتکال به خدا و سخنانی حکمتآمیز و آگاهی بخش، منصور را از کردة شیطانی خود پشیمان میساخت.
این نکته قابل یاد کردن است که دوران منصور دوانیقی دوران بسیار سخت
و جانکاهی برای آن حضرت شمرده میشد. چه آنکه منصور به انگیزة ایجاد خدشه در چهرة نورانی امام صادق۷ و زیر سؤال بردن شخصیت علمی، معنوی، سیاسی و فقهی امام۷ به هر وسیلهای متوسل میشد؛ چنانکه اشاره داشتیم، فردی مانند ابوحنیفه را که شاگرد آن حضرت بوده، واداشت که در برابر امام موضع بگیرد، اما امام۷ در این موارد، چهرة غالب علمی و فاتح میدان مباحثات و مناظرات بود.
کارهای استراتژیک امام در برابر عباسیان
امام صادق۷ در برابر رفتارهای حساب شده، خصمانه و شیطانی منصور و حزب وی، سیاستی شکننده را با پشتوانة امداد الهی آغازیدند و در راستای این استراتژی راهگشا، به امور مهم ذیل اقدام نمودند:
۱. تبیین جایگاه امامت در تفکر دینی
امامت در واقع، رهبری فکری، اخلاقی، اجتماعی، مرامی و مسلکی یک انسان وارسته و بزرگ است که در نقشة کلی دین، حکم محور و شاخص و راهنما را دارد و بنا است در رهبری امت اسلامی، به تأسیس و تشکیل حکومت اسلامی بپردازد و بانی نظام اسلامی و ولایی باشد. امام صادق۷ شاه بیت حرکت استراتژیک و برجستة خود را موضوع امامت قرار میدهد.
اثبات این واقعیت بزرگ تاریخی را میتوان از زبان خود امام صادق۷ به روشنی و با صراحت دریافت. امام در موضعگیریهای قاطع و کوبندة خویش در ماجرای امامت، خود را شخص مبارزی میدید که دارای رسالتی الهی است و اگر از آن اندکی عدول
و یا تخلف نماید به این رسالت الهی اقدام نکرده و خود را در نزد خدای متعال و جد گرامیاش و آبای طاهرش مسئول و معاقب میداند.
لذا این باور مهم و این ایمان قلبی را داشتند که میبایست به طور مستقیم و با صراحت کامل و بدون ابهام، حکّام زمانة خود را نفی و انکار کنند و خودشان را به عنوان صاحب حق واقعی امامت و ولایت و میراث دار این نقش بزرگ الهی بدانند و بدین روی همزمان به نفی حکومتهای جور پرداخته و به اولویت خویش برای تصدی عملی رهبری جامعة اسلامی بپردازند و بیان نمایند که این حق مسلم الهی از آبای طاهرش سلب گشته
و در آینده نیز باید به فرزندان پاک و طاهر و لایق خودشان برسد و لذا به زمینه سازیهای ایدئولوژیک در این زمینه پرداختند و به لزوم حکومت عدل و حق در بسط نظام اجتماعی پرداختند که در این زمینه فرازهای شکوهمندی از آن امام بزرگ به یادگار مانده است.
کلینی نقل میکند که محمدبن یحیی عطار، از احمدبن ابی زاهر، از حسنبن موسی و او از علی بن حسام و از عبدالرحمان بن کثیر نقل کرده است:
«قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ الله۷ یَقُولُ نَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ الله وَخَزَنَةُ عِلْمِ الله وَعَیْبَةُ وَحْیِ الله».
«شنیدم از امام صادق۷ که میفرمود: ما هستیم صاحب منصبان امر الهی و گنجینة علم الهی و پشتوانة وحی خداوند.»
و در بیانی راهشگا و کلیتر فرموده است:
«عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى۷ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ الله۷ إِنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَنَا فَأَحْسَنَ خَلْقَنَا وَ صَوَّرَنَا فَأَحْسَنَ صُوَرَنَا وَ جَعَلَنَا خُزَّانَهُ فِی سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ وَ لَنَا نَطَقَتِ الشَّجَرَةُ وَ بِعِبَادَتِنَا عُبِدَ الله ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ وَ لَوْلَانَا مَا عُبِدَ الله» (کلینی، پیشین، ص۱۹۳).
«خدای متعال ما را آفرید و خلقتمان را نیکو گردانید و صورت ما را در بهترین صورت آفرید. ما را گنجینة خویش در آسمان و زمین قرار داد و برای ما است که درخت به نطق میآید و به اطاعت از ما است که خدا عبادت میشود و اگر ما نبودیم خداوند عبادت و پرستش نمیشد.»
در بیانات امام صادق۷، امامان هدایت به عنوان نور آسمانها و زمین، امان زمین، باب رحمت الهی، پشتوانة وحی الهی، نور خدا در زمین، استوانه و رکن اصلی نگهدارندة زمین، هادی، والی، رکن، علامت، عَلَم افراشتة الهی، اهل ذکر، راسخ در علم، موضع رسالت، محل آمد و شد فرشتگان، سبط وحی و... معرفی میشوند و کسانیکه راسخ در علم و اهل حکمتاند، در نزد آنان اسم اعظم است. سلاح پیامبرخدا در نزد آنان است، جفر و جامعه و مصحف فاطمه۳ در دست آنهاست. علوم انبیاء را به ارث بردهاند. علم کتاب درنزدشان است. از غیب عالم خبر دارند. امور به آنان تفویض گردیده. دارای ولایت کلیهاند. منطق طیر به آنان داده شده. حدیثشان صعب و مستصعب است. امامان هدایتاند، صاحب انفال و کنوز زمیناند و... مطالب فراوان دیگری که به آنان اختصاص یافته، همه اینها با شواترین بیان از قول امام صادق۷ در مطاوی حدیثی و خبری شیعه و حتی اهل سنت مضبوط و موجود است.
اوج چنین مطالبی را در روز نهم ذی حجه، روز عرفه، در صحرای عرفات، برای مردم در آن مراسم خاص مینگریم.
«نمایندگان طبیعی مردم سراسر مناطق مسلمان نشین، از اقصای خراسان تا ساحل مدیترانه جمعاند. یک کلمه حرف به جا در این مکان میتواند کار گستردهترین شبکة وسایل ارتباط جمعی را در آن زمان بکند. امام خود را به این جمع رسانده و پیامی دارد.»
عمرو بن ابی المقدام گوید: دیدم امام در میان مردم ایستاد. با صدایی بلند و با فریادی که باید در همه جا و در همة گوشها طنین بیفکند و به وسیلة شنوندگان به سراسر دنیای اسلام پخش شود. پیام خود را سه مرتبه فرمود: روی خود را به طرف دیگر گرداند و سه مرتبه همان سخن را تکرا کرد. باز روی به سمتی دیگر، و باز همان فریاد و همان پیام. بدین ترتیب، امام سخن خود را دوازده بار تکرار کرد: این پیام با این عبارات ادا شد:
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّ رَسُولَ الله کَانَ الْإِمَامَ، ثُمَّ کَانَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَیْنُ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی، ثُمَّ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّد: ثُمَّ...».
«مردم! همانا پیامبرخدا۹، امام بود، سپس علی بن ابیطالب، سپس حسن، آنگاه حسین، سپس علیبن الحسین۸ سپس محمدبن علی۸، سپس جعفربن محمد۸...» (مجلسی، ۱۹۸۷م، ص۵۸).
حدیثی دیگر از ابی الصباح کنانی استکه در آن، امام صادق۷، خود و دیگر امامان شیعه را این چنین توصیف میفرماید:
«نَحْنُ قَوْمٌ فَرَضَ الله طَاعَتَنَا؛ لَنَا الْأَنْفَالُ، و لَنَا صَفْوُ الْمَالِ») همان، ص۷۶ (.
«ما قومی هستیم که خداوند اطاعت ما را بر مردم واجب فرموده: انفال از ما است و نیز خالص مال و ثروتها و...»
با این موضعگیری استراتژیک و با این بیانات روشن، وانمود میکندکه امروز حاکم جامعة اسلامی خود او است و نه دیگران و در گذشته و آینده هم دیگران حقی نداشته و ندارند و نیز همة اموال از آنان است و اختیارش از ناحیة خدا به آنان وانهاده شده؛ چه اینکه آنان، اموال الهی را در مورد خودش مصرف نموده و از اسراف و تبذیر و بهرهوری ظالمانه شخصی جلوگیری مینمایند و اندکی را هم به خود اختصاص نمیدهند و در تیول خویش در نمیآورند.
ایجاد شبکه گسترده تبلیغی در معرفی امامت
امام صادق۷، در راستای این استراتژی مهم و بنیادین و در راستای معرفی چهرة امامت و اثبات حقانیت اهل بیت:، طبق مدارک قاطع تاریخی، شبکة گستردة تبلیغاتی مهم و هدفمند و فعال پایهگذاری کردند. این شبکه در سراسر دنیای اسلامِ آن روز، نفوذ و برد داشت؛ بهطوری که:
«با آن همه تبلیغات مخالف که از سوی بلندگوهای رژیم خلافت اموی در همهجا راه افتاد و حتی نام علی بن ابیطالب۷ به عنوان محکمترین چهرة اسلام در منابر و خطابهها یاد میشد، آیا بدون وجود یک شبکة تبلیغاتی قوی، ممکن است آل علی: در نقاطی چنان دور دست و ناآشنا، چنین محبوب و پر جاذبه باشند که برخی به محض دیدار و نیز عرضه کردن دوستی و پیوند خود با آنان، راههای دراز را بپیمایند و به حجاز و مدینه روی آورند، دانش دین را از آنان فرا بگیرند و در موارد متعددی، بیصبرانه اقدام به جنبش نظامی را از آنان بخواهند؟!» (خامنهای، ۱۳۸۶ش.، ۷۹)
مردی از اهالی کوفه به خراسان میرفت و مردم را به ولایت جعفر بن محمد۸ دعوت میکرد. جمعی پاسخ مثبت دادند و اطاعت کردند و گروهی سر باز زدند و منکر شدند و فرقهای احتیاط کردند و دست نگه داشتند. تا آنجا که یکی از احتیاط کنندگان گذارش به مدینه افتاد و با امام ملاقات کرد. حضرت با لحنی تعرض آمیز به او فرمودند:
«تو که اهل ورع و احتیاط بودی، چرا در فلان مکان که فلان عمل هوسبازانة خیانتآمیز را انجام میدادی، احتیاط نکردی؟» (خامنهای، ۱۳۸۶ش.، ۸۰).
تلاش شعرای شیعه در سرودن شعر در تقابل با شعرای دربار
دوران امام صادق۷ به واقع از حسّاسترین دورههای تاریخی دوران ۲۵۰ ساله امامت است. مباحثات و مجادلات کلامی و شعری را در این دوره رواج مییابد؛ از سویی شعرای بنی عباس تلاش میکنند تا خلافت را اثبات کنند و آن را به بنی عباس اختصاص دهند و از سوی دیگر هم، شعرای شیعه، مانند سید حمیری، جعفربن عثمان و کمیت اسدی، به دفاع از امامت و اعلام مظلومیت ایشان میپردازند که این، خود نقطه مهم و برجستهای است.
برای نمونه، از سویی شاعر طرفدار بنی عباس، برای اینکه خلافت را حق مشروع این دودمان معرفی کند، آنان را به پیامبر متصل میسازد و ادعا میکند که میراث پیامبر۹ ملک طبیعی این خاندان است و چنین استدلال میکند که چون در قضیة ارث، با بودن عموها، نوبت به دخترزادگان نمیرسد، پس میراث پیامبر متعلق به عمویش عباس و پس از او، حق فرزندان عباس است.
أَنَّى یَکُونُ وَ لَیْسَ ذَاکَ بِکَائِن
لِبَنی البَناتِ وِرَاثةُ الأعمَامِ
فأبناء عباس هم یرثونه
کما العم لابن العـم فـیالإرث قد حجب
«چگونه ممکن است؟ هرگز قابل تصور نیست که دختر زادگان، میراث عموها را مالک شوند. پسران عباس وارث حق اویند؛ همچنانکه عمو، مانع از رسیدن نوبت ارث به پسر عمو است.» (خامنهای، ۱۳۸۶ش.، ص۸۲).
در برابر این خیالات و استدلالهای غلط، ارادتمندان به حضرت صادق۷
و شعرای نام آور شیعه، جوابهای قاطعی را دادهاند؛ مثلاً جعفر بن عثمان طایی، جواب شاعر مزدور دربار بنی عباس را این گونه داده است.
للبنتِ نصف کامل من ماله و العـمّ متروک بغیـر سهام
«دختر یک نیمة کامل از مال را ارث میبرد، در حالی که عمو را هیچ سهمی از ارث نیست.» (ابن شهر آشوب، ۱۳۷۶ق.، ص۲۵۲).
در قرن دوم و سوم هجری، دستیابی به صدها نمونه از این نوع محاورهها و مناظرات فراوان به چشم میخورد. در این دوره، شعر و ادب شیعی به استدلال و بحث سیاسی و کلامی میپرداخت و از خیالبافیهای رایج در مدیحه سراییها اثری نبود. شعر این دوره، حماسی، سیاسی، انقلابی، کوبنده و رسوا کنندة دستگاه ظلم و رژیمهای غاصبی است که حق آل ابیطالب و فرزندان علی و پیامبر را غصب کردهاند.
۲. تبیین احکام شریعت
در دوران امام صادق۷ بیشترین اهتمام و جدیت بر این است که احکام شریعت تبیین شود و همین کار هم از ناحیة امام صادق۷ به بهترین و فاخرترین شکل آن رقم خورد. دوران امام صادق در این خصوص، به واقع متمایزترین، روشنترین و صریحترین وجه تبیین را دارا است و همین است که در این دوره «فقه جعفری» رقم میخورد و به دلیل تمرکز و حساسیت فراوان امام صادق۷ بر تبیینهای کلامی و عقیدتی، تشیع در این دوره نام بردار میشود به مذهب جعفری.
در روایتهای رسیده از امام صادق۷ در مسائل مختلف کلامی، مجموعهای گسترده و متنوع است. از این روست که مذهب شیعه را مذهب جعفری نامیدهاند.
فقه و کلام ارائه شده توسط امام صادق۷ فقهی است جامع که ضمن نشان دادن غنا و عظمت کلام و فقه شیعی، در بیاعتبارسازی دستگاه خلافت بنی عباس و خلافتها و حکومتهای غاصب و ضد اسلامی هم نقشآفرین بوده است.
۳. رهبری دینی و سیاسی
نکتة مهم در اندیشة شیعی، که بسیار برجسته و تأثیرگذار است، این استکه دستگاه «رهبری سیاسی» در تفکر شیعه، جدا و منفک از «رهبری دینی» نیست. در رژیمهای غیر شیعی، دستگاه رهبری کاملاً سیاسی، آن هم سیاسیِ مبتنی بر تفکر سلطه و غلبة جبارانه است؛ لذا آمیختگی همهجانبهای با دروغ و تقلب و سالوس و ریا و ظلم و اجحاف دارد. اما در دستگاه رهبری شیعی، سیاست از دین و ارزشهای دینی الهام گرفته و لذا دستگاه رهبری شیعه و در اصل، دستگاه رهبری در تفکر بالندة اسلامی، با انواع دیگرحکومتها تفاوت ماهوی و ریشهای دارد.
دستگاه خلافت در اسلام، از این جهت با همة دستگاههای دیگرِ حکومت متفاوت است که این فقط یک تشکیلات سیاسی نیست، بلکه یک رهبری سیاسی ـ مذهبی است. نام و لقب خلیفه برای حاکم اسلامی، نشان دهنده این حقیقت است که وی بیش از یک رهبری سیاسی است. پس خلیفة حقیقی در اسلام، به جز سیاست، متکفل امور دینی مردم
و پیشوای مذهبی آنان نیز هست. این حقیقت مسلم موجب آن شد که پس از نخستین سلسله خلفای اسلامی زمامداران بعدی که از آگاهیهای دینی بسیار کم نصیب وگاه بینصیب بودند در صدد برآمدند که این کمبود را به وسیلة رجال دینی وابسته به خود (و مزدور) تأمین کنند و با الحاق فقها و مفسران و محدثان مزدور به دستگاه حکومت خود این دستگاه را باز هم ترکیبی از دین و سیاست سازند. طبیعی بود که اینها طبق میل و فرمان زمامدار ستم پیشه
و مستبد، به سهولت میتوانستند احکام دین را به اقتضای مصالح تغییر و تبدیل داده و در پوششی از استنباط و اجتهاد، که برای مردم عادی و عامی قابل تشخیص نیست، حکم خدا را به خاطر خدایگان دگرگون سازند (خامنهای، ۱۳۸۶ش.، ص۸۸).
بدینوسیله بودکه دو عنوان «جعل» و «تحریف» رویکرد سیستمهای سیاسی و حکومتی شد و به همین اعتبار بود که خلفای ستمپیشة عباسی و قبل از آنها امویها دست به دامن افراد متملق و چاپلوسی میشدند و حتی به آنها دستور میدادند که به جعل احادیث
و تحریف حقایق دینی در باب نبوت و امامت و مفاهیم اسلامی همچون صبر و توکل
و زهد و قضا و قدر و کلیة مفاهیم عالیه و فاخر اسلامی بپردازند.
همین مسائل بود که رهبری شیعه در دوران امام صادق۷ با صعوبتها و مشکلات عدیدهای مواجه میشد، و امام۷ در این دوران وحشت و ترور با گسترش مفاهیم عمیق
و بیان فقه و کلام و معارف اسلامی و تفسیر قرآن و مبانی عقلی و عرفانی، با نگره و نگاه سیاسی، اجتماعی به معارضه با این دستگاه خلافت برخاست «آن حضرت، بدین-وسیله تمام تشکیلات مذهبی و فقاهت رسمی را ـ که یک ضلع مهم حکومت خلفا به شمار میآید ـ تخطئه میکرد و دستگاه حکومت را از بُعد مذهبیاش تهی میساخت. در اینکه حکومت بنی امیه تا چه اندازه به مفهوم معارضهآمیز بساط علمی و فقهی امام صادق۷ توجه داشت. سند قاطع و روشنی در دست نیست، ولی گمان قوی بر آن استکه در زمان بنی عباس
و بهخصوص منصور که از هوش و زیرکی وافری برخوردار بود و به خاطر اینکه سراسر عمر پیش از خلافت خود را در محیط مبارزات ضد اموی گذرانده بود، از نکتههای دقیق در زمینة مبارزات و مبارزان علوی آگاهی داشت. سران خلافت به نقش مؤثر این مبارزة غیر مستقیم، توجه میکردند (خامنهای، ۱۳۸۶ش.، ص۹۰).
امام صادق۷ بر همین مبنا، به بینصیبی خلفا از دانش تصریح فراوان داشته و آنان را غاصب حق رهبری دینی و سیاسیِ جامعه معرفی نموده و مکتب اهل بیت را بالندهترین نوع، معرفی میفرماید:
«نَحْنُ قَوْمٌ فَرَضَ الله طَاعَتَنَا وَ أَنْتُمْ تَأْتَمُّونَ بِمَنْ لَا یُعْذَرُ النَّاسُ بِجَهَالَتِهِ» (کلینی، ۱۹۸۷م.، ص۱۸۶).
«ما، قومی هستیم که خداوند اطاعتمان را بر مردم واجب و لازم دانسته است. در حالیکه شما از کسانی پیروی میکنید که مردم به خاطر جهالت آنان در نزد خدا معذور نیستند.»
یعنی مردم نمیتوانند نزد خداوند عذر آورده، بگویند: ما از قومی پیروی کردیم که آنها به احکام الهی جاهل بودند و از روی جهالت، ما را به انحراف کشاندند و به راهی جز راه خدا بردند و ما در پیروی از آنها مجبور بودیم.
۴. ایجاد تشکیلات سیاسی و ایدئولوژیک
ایجاد تشکیلات، مسئلة استراتژیک و مهمی است که در صحنة زندگی امام صادق۷ نسبت به آن عنایتی ویژه وجود داشته است. این مسئله از مجهولترین و پرابهامترین فصلِ این زندگی پر ماجرا است و کاملاً سرّی و مخفی و پر اثر و تعیین کننده و از همینرو است که منصور دوانیقی شبانه امام را احضار کرده و اجازه نمیدهد لباس خوابش را تعویض کند
و لباس رسمی بپوشد. اگر آن حضرت تشکیلات سرّی و مخفی پر اثری نمیداشت، دلیلی براین احضار کردنهای مکرّر و سخت وجود نداشت. دلیل تاریخی این مسئلة را میتوان در واژههایی نظیر صاحب سرّ، باب، وکیل که بسیار مورد اهتمام آن حضرت بوده است، دانست:
«صاحب سرّ، مصداق روشنی از واقعیت تشکیلات شیعیان است، شیعه در این طرح، مجموعهای از عناصر هماهنگ و همگام و مصمم است که بر گرد محوری عظیم
و مرکزی الهامبخش و مقدس گرد آمده است. از او میآموزد و فرمان میگیرد. برای او خبر و گزارش میآورد. حتی جوشش احساسات خود را با توصیة حکیمانة او مهار میکند.» (خامنهای، ۱۳۸۶ش.، ص۱۱۰).
این عناوین در عمق راهبردهای سیاسی، دینی و رهبری اجتماعی امام صادق۷ قرار داشتهاند؛ چه اینکه اگر این ارتباطات روشن و ظاهر باشد و جنبة سرّی و تشکیلاتی نداشته باشد و به وسیلة جاسوسان خلیفه، به سهولت کشف شود، میتواند سر نخ دنبالهداری به سوی اهداف و اعمال و رویکردها و تشکیلات شیعه باشد و همه چیز را نابود سازد.
حضرت جملهای را که نشان از عمق این تشکیلات مخفی وسرّی داشت را به -سفیان ثوری فرمود:
«تو مورد تعقیب دستگاه خلافتی. جاسوسان خلیفه پیرامون ما هستند. تو را طرد نمیکنم، ولی از نزد ما برو.» (ابن شهر آشوب، ۱۳۷۶ق.، ص۲۵۲).
همینگونه است کلمة باب و وکیل که هم سرّی و محرمانه بود و هم گواه روشنی است بر وجود تشکیلاتی هدفمند در زندگی دینی و سیاسی امام صادق۷.
تلاشهای فرهنگی در برابر جریانهای معاند
جریان سازیهای فراوانی در تاریخ روی داده و به خصوص دوران امام صادق۷ که اوج این جریانها و فرقهها و نحلههای فکری، عقیدتی و کلامی است که البته به-طور عمده، پیدایش این جریانها دارای خاستگاه سیاسی هم میباشد. امام۷ در برابر این جریانهای فکری و عقیدتی که عمدتا تلاش میورزیدند، افرادی را علم نموده و در برابر جریان امامت قرار دهند. با طرح مرجعیت دینی و الهی امامان شیعه: و ارجاع مردم به اهل بیت در برابر آنان سدی قوی و پولادین به وجود آوردند. نکتة مهمی که در این مورد گفتنی است، این است که امام از شرایط آشفته و به هم ریخته سیاسی آن دوران برای تأسیس دانشگاه جعفری و تربیت صدها شاگرد در علوم مختلف استفاده کردند
و در برابر نحلههای فرهنگی، عقیدتی منحرف، افکار و اندیشههای اسلامی را در عمق روح و جان شاگردان خود تثبیت نمودند و افراد زبده و ورزیدة فکری، عقیدتی و علمی را در جهت تقابل با اندیشههای مخرّب، تربیت نمودند؛ چنانکه افرادی مثل هشام بن حکم، محمدبن مسلم، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مؤمن الطاق، مفضّل بن عمر، جابربن حیان و... را به جلسات مناظرة افراد منحرفی چون ابن ابی العوجا و ابوشاکر دیصانی میفرستادند و این شاگردان، آنان را مغلوب اندیشههای خود میساختند.
وگاه خودِ امام صادق۷ با زندیقهایی چون ابوشاکر دیصانی مناظره میکردند
و در موارد خاص به شاگردان نکات کلیدی را آموزش میدادند.
هشام بن حکم میگوید:
«روزی ابوشاکر دیصانی به من گفت: آیهای در قرآن است که باعث تقویت نظر
و اندیشة ما است. گفتم آن آیه کدام است؟ ابوشاکر گفت: {وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلَه} او است که در آسمانها خدا است و در زمین خدا. هشام میگوید: متحیر ماندم چه پاسخی بدهم! ایام حج فرا رسید و روانة خانة خدا شدم، با امام صادق۷ ملاقات کرده و عرض نمودم که ابوشاکر چنین میگوید
و برداشت او را از آیه بیان کردم. امام۷ فرمود: این سخن، سخن زندیق است هرگاه به نزدش رفتی، از او بپرس نامت در کوفه چیست؟ او خواهد گفت: فلان. بگو نامت در بصره چیست؟ باز فلان نام را تکرار میکند، بگو خدای ما نیز چنین است، خدای ما، هم در آسمان اله است و هم در زمین. هشام میگوید: به کوفه برگشتم و بدون هیچ توقفی نزد ابوشاکر رفتم، آنچه امام صادق به من گفته بود، از او پرسیدم. ابوشاکر که درمانده شده بود و جوابی نداشت، گفت: این سخن از حجاز به اینجا آمده است.» (طباطبایی، ۱۳۸۹ش.، ص۱۲۵).
امام صادق۷ در برابر جریاناتی مانند غُلات، مرجئه، خوارج، معتزله و بسیاری از جریانهای انحرافی که دارای عقایدی گمراهگر بودند و یا به سمت افراط و یا تفریط گراییده بودند، به تقابل عقیدتی و فکری پرداختند. ابتدا از راه ارشاد آنها و ثانیا در برابر انحرافات فکری آنان موضع روشنگرانه گرفتند.
ابوالخطاب روح اباحیگری را به امام صادق۷ نسبت میداد و میگفت: امام به من فرمودند: «إِذَا عَرَفْتَ الْحَقَّ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ...»؛ «هرگاه حق راشناختی هر کاری خواستی انجام بده...» امام وقتی این سخن را شنید، فرمود: «او دروغگو است خدای لعنتش کند!» (مجلسی، ۱۹۸۷م، ص۳۳۸).
امام صادق۷ با تبیین معارف ناب اسلام، راه صحیح آشنایی با اسلام و مذهب را نشان دادند و به افشاگری بر ضد رهبران عقاید باطلهای؛ مانند غلات و مرجئه و معتزله و خوارج پرداختند. شیعیان را از همنشینی با آنان برحذر داشتند؛ چنانکه به شیعیان چنین توصیه فرمودند:
«احْذَرُوا عَلَى شَبَابِکُمْ الْغُلَاةَ لَا یُفْسِدُونَهُمْ، فَإِنَّ الْغُلَاةَ شَرُّ خَلْقِ الله، یُصَغِّرُونَ عَظَمَةَ الله، وَ یَدَّعُونَ الرُّبُوبِیَّةَ لِعِبَادِ الله، وَ الله إِنَّ الْغُلَاةَ شَرٌّ مِنَ الْیَهُودِ وَ النَّصارى وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا») همان، ص۳۴۴ (.
«جوانان خود را از غالیان برحذر دارید تا ایشان را فاسد نسازند؛ زیرا غالیان بدترین آفریدگان خدایند. بزرگی خدا را کوچک میشمارند و برای بندگان ادعای خدایی دارند. به خدا سوگند که غالیان بدتر از یهود و نصاری و مشرکاناند.»
همین نوع تحذیر را نسبت به مرجئه دارند که فرمودند: «بَادِرُوا أَوْلَادَکُمْ بِالْحَدِیثِ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَکُمْ إِلَیْهِمُ الْمُرْجِئَةُ» (کلینی، ۱۳۸۶ش.، ص۴۷.).
در آموزش احادیث ما به فرزندانتان شتاب کنید، قبل از اینکه مرجئه به سراغشان بیایند.
همین روشنگریها دربارة گروههای مختلفی؛ چون اسماعیلیه که در آیندة ظهور خوهند کرد و یا دربارة کیسانیه و... فراوان وجود دارد که از اطالة بحث خودداری میکنیم. امام۷ همچنین دربارة اسماعیلیه، تلاشها کردند که در آینده فرقهای به نام اسماعیلیه ظهور نیابدکه در نوشتار مربوط به اسماعیل بن جعفر مطالب مفصّلی را نگاشتهایم و در مقالات پیشین موجود است.
امام صادق۷ و قیامها
موضعگیری امام صادق۷ در واکنش به حرکتها و تحولات سیاسی و جنبشهای عقیدتی و مذهبیِ رایج در جامعه، به تناسب افکار، اندیشهها و جهتگیریهای رهبران آن جنبشها و قیامها بود و در خصوص گرایشهای مختلف سیاسی شیعه، نظرات راهگشا
و سازندهای را ارائه کردند. قیام زید و شخصیت ممتاز ایشان را تأیید نمودند و حتی در جملهای با تأکید براینکه از مورد قبول آنان است فرمودند:
«خداوند بیامرزد عمویم زید را. او بر سیرة پدرانش قیام نمود. دوست داشتم میتوانستم مانند کار زید انجام دهم. هر آنکه در رکاب زید شهید گردد، مانند کسی است که با حسین بن علی۸ در کربلا شهید شده باشد.» (قمی، ۱۳۸۶ش.، ص۱۱۲).
حتی امام صادق۷ نفقة خانوادههای شهدای در رکاب زید را اداره میکردند
و میفرمودند: «من قتل دونه فعلیّ نفقة عیاله» (همان، ص۱۱۴). کسیکه همراه او شهید شده است. نفقة خانوادهاش بر من است.
حضرت قیام زید را تأیید نموده، لیکن از قیام محمد نفس زکیه پشتیبانی نکرد و بنابراین، وی از تأیید و حمایت امام صادق۷ محروم ماند.
شکوه از کمی یاران در عین کثرت ظاهری
شرایط و مقتضیات تاریخی و زمانة امام صادق۷ بهگونهای بود که امام علیرغم کثرت ظاهری و پر شمار شاگردان، به افراد کمی اعتماد و باور داشتند. لذا از محرومیت یارانشان در موافق فراوانی سخن گفتهاند. لذا در کتاب کافی، مرحوم شیخ کلینی، بر اساس همین مسئلة مهم تاریخی، بابی را تحت عنوان کمی تعداد مؤمنان میگشاید
و تقریباً اغلب روایات از امام صادق۷ است و گزارشهایی از گلایه و شکوة امام صادق از قلّت یاران مطرح میفرمایند.
راوی میگوید: «از امام۷ پرسیدم چرا قیام نمیکنید؟ حضرت فرمودند: اگر یارانی داشتم، قیام میکردم. راوی گمان میکند یارانی حدود یکصد هزار یا بیشتر، ولی امام برخلاف تصور او فرمودند: اگر به تعداد گوسفندانی که در این نزدیکی مشغول چرا هستند، یاور میداشتم قیام مینمودم و فرمودند: اگر تعداد اندکی یار، به تعداد اندک این گوسفندان داشتم قیام میکردم.» (کلینی، ۱۳۸۶ش.، ص۱۲، ص۲۴۳).
شهادت امام صادق۷
امام صادق۷ به شدت تحت کنترل و دید دستگاه خلافت عباسی قرار داشتند. دستگاه خلافت، جاسوسانی را بر حضرتش گمارده بودند و آن حضرت، با سیاست تقیه، استراتژی حفظ جریان امامت را به خوبی تداوم بخشیدند؛ «منصور در دوران خلافت خود با علویان به دشمنی پرداخت؛ بهگونهای که شماری از آنها را به کوفه آورد و در زندان هاشمیه محبوس کرد. هنگامیکه محمدبن عبدالله و برادرش قیام کردند. وی چند نفر از آنان را کشت.» (اصفهانی، ۱۴۸ق.، ص۱۶۶).
منصور تلاش کرد رقبای خود را از میدان خارج کند و در این کار تقریباً موفق شد. تنها کسی که برای او بسیار اهمیت داشت و در هندسة سیاسی شیطانی او باید حذف میشد، امام صادق۷ بود؛ لذا خفقان و تنگنای شدیدی برای آن وجود گرامی ایجاد کرد. دستگیری شبانه، دستور به والی مدینه که خانه امام صادق۷ را آتش بزنند و او هم آتش زد ولی امام صادق۷ را خدای متعال از این فتنة شیطانی رهایی بخشید. سرانجام به دستور منصور دوانیقی در بیست و پنجم شوال سال ۱۴۸ هجری مسموم نموده و آن حضرت، همچون آباء گرامیاش به شهادت رسیدند.
دفن وجود مطهر امام صادق۷ در بقیع
جمعیت انبوهی از بنیهاشم و یاران و اصحاب آن حضرت و مردم مدینه برای تشییع گرد آمدند و بدن مطهر آن حضرت را به بقیع آوردند. شهادتش در سال ۱۴۸ هجری روی داد و در بقیع در کنار پدر و جدش و جدهاش زهرا و عمویش حسن بن علی ـ رضوان الله و سلامه علیهم در دورهای حسّاس از تاریخ اسلامی مدفون گردید؛ «کانت وفاته رحمه الله سنة ۱۴۸ للهجرة، و دفن بالبقیع إلى جانب أبیه وجدّه، وجدّته الزهراء، وعمّه الحسن ـ رضوان الله وسلامه علیهم ـ... فی فترةٍ حسّاسةٍ من التاریخ الإسلامی...» (اسد حیدر، ۱۹۸۶م.، ص۳۳۵).