مشروعیت شدِّ رحال برای زیارت قبور

نوع مقاله : فقه حج

نویسنده

پژوهشکر / پژوهشگاه جامعه المصطفی

چکیده

شدّ رحال و بستن بار سفر برای زیارت قبور مطهر، از جمله قبر شریف پیامبر اعظم9 ، نه‌تنها مشروع است، بلکه از باب مقدمة عمل مستحبی (که همان زیارت قبور مطهر باشد)، رُجحان عقلی نیز دارد. منتها برخی اندیشوران فقه اهل سنت، در فرع مذکور مناقشه کرده‌اند؛ تا جایی­که با استناد به برخی روایات نبوی، سفر مسلمانان را برای زیارت قبور مطهر، بدعت و حرام شرعی دانسته و این حکم را به سلف صالح نسبت داده‌اند. ارزیابی ادلة مورد استناد، بر اساس مبانی رجالی و فقهی اهل سنت، نشان می­دهد نظریة مذکور در فقه اسلامی جایگاهی ندارد و انتساب آن به سلف صالح، از اساس باطل است
و بازپژوهی کلمات و عبارات بزرگان فقه اهل سنت، به وضوح، این مدعا را تأیید می‌کند.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


مسئلة زیارت قبور، مانند بسیاری از مسائل، ابتدا بسیط بود و با گسترش علوم بین مسلمانان، کم­کم بر شاخ و برگ آن افزوده شد؛ تا جایی که از جوانب مختلف، شایستة تحقیق و تفحص است. واکاوی فقهی حکم زیارت قبر مطهر پیامبر اعظم9 و سفر کردن برای آن، اولین مسئله­ای است که در بحث زیارت قبور مطرح می­شود. هرچند ممکن است فضیلت سرشار زیارت آن حضرت9 بدیهی به نظر آید، منتها عکس­العمل دولت میزبان در مُتفرق کردن مسلمانان از اطراف ضریح مطهر پیامبر اعظم9 و ممانعت از زیارت و اَدای احترام به ساحت قدسی ایشان، موجبات تشویش اذهان را فراهم
می­کند. این رفتار از فهم نادرست برخی تعالیم کلامی؛ از جمله توحید و اقسام آن، ناشی شده و گاه از لحاظ فقهی مورد استدلال و استناد قرار گرفته است. بر پایة این دیدگاه، حکم فقهی زیارت آن حضرت9  ، در مواردی که موجب بستن بار سفر به قصد زیارت شود، حرام دانسته شده است.

البته اندیشة مذکور، از بدو پیدایش، با مخالفت شدید و علنی فقها و اندیشمندان تمام مذاهب اسلامی مواجه شد؛ به­‌طوری‌که کتاب‌های فراوانی در پاسخ به این عقیده در همان دوران به نگارش درآمد که می­توان به «رسالة فی مسألة الزیارة فی الرد علی ابن‌تیمیه»از محمد بن علی بن مازنی (م721ق)،«نجم المهتدی و رجم المقتدی»از فخربن معلّم قرشی (م725ق)، «العمل المقبول فی زیارة الرسول9 »از محمّدبن علی بن عبدالواحد زملکانی (م727ق)، «التحفة المختارة فی الردّ علی منکر الزیارة»از تاج الدین فاکهانی مالکی (م734ق)،«المقالة المرضیة فی الرد على من ینکر الزیارة المحمدیة»از تقی­الدین اخنائی مالکی (م750ق)،«شفاء السقام فی زیارة خیر الانام» و «الدرّة المضیّة فی الردّ علی ابن تیمیه»از سُبکی شافعی (م756)،«دفع الشبة عن الرسول9 »از تقی الدین حصنی دمشقی شافعی (م829ق)،«وفاء الوفا بأخبار دار المصطفى9 »از سمهودی شافعى (م911ق)، «الجوهر المنظم فی زیارة القبر الشریف النبوی المکرم9 »و«تحفة الزوار إلَى قبر النبی المختار»از ابن حجر هیتمی شافعی (م973ق) و«المبرد المبکی فی رد الصارم المنکی»از محمّد بن علی بن علان (م1057ق)، اشاره کرد.

با وجود کتب مزبور، بار دیگر محمدبن عبدالوهاب (م1115ق) در قرن دوازدهم آن تفکر و اندیشه خاص را در خصوص زیارت قبر مطهر پیامبر اعظم9  تکرار کرد  و حمایت فقهی عظیم‌آبادی (م1329ق) و دیگران، زمینة رواج آن را میان برخی عالمان و پیروان آنان فراهم ساخت. آنان با ادعای بازگشت به سَلَف و به پشتوانة قدرت و ثروت، این مسئله را یکی از مهم‌ترین برنامه­های تبلیغی خود قرار داده­اند، تا جایی­که ضرورت تدوین کتب و مقالات دیگری با رویکرد جدید در بررسی و نقد نظریة آنها احساس شد و گروهی از علما ضمن ابراز مخالفت خود با آن نظریة فقهی، کتاب­های دیگری را تدوین کردند؛ کتاب‌هایی همچون «محق القول» ازمحمّد زاهد کوثری حنفی (1371ق)، «کلمة هادئة فی الزیارة و شدّ الرحال» از دکتر عمر عبدالله کامل، «الزیارة النبویة بین الشرعیة والبدعیة» از علوی مالکی و «رفع المنارة لتخریج احادیث التوسل و الزیارة» از محمود سعید ممدوح.

این آثار که حاصل کوشش در جمع‌آوری اقوال و آرای فقهای اعصار مختلف است، نوعاً با توجه به مذهب فقهیِ نویسنده آن  نگارش یافته و فاقد نگاهی جامع به تمام مذاهب فقه اسلامی؛ از جمله مذهب جعفری و سایر قبور مطهر، از جمله قبور انبیا، اولیا و صالحان است. خلأ مذکور با تتبع بسیار در کلمات فقهای مذاهب فقه اسلامی در سایة توصیف و تحلیل گزاره­های روایی و فقهی، با گرد­آوری داده­های کتابخانه‌ای میسّر شده و نتیجة آن، بطلان نظریة عدم مشروعیت شدّ رحال برای زیارت قبور مطهر با تأکید
بر مبانی فقهی اهل سنت است.

طرفداران نظریة عدم مشروعیت شدّ رحال برای زیارت قبور

شاید بتوان گفت ابن بطّه عَکبَری (م387ق) نخستین کسی بود که حرمت شدِّ رحال برای زیارت قبور صالحان را مطرح کرد و آن را بدعت دانست (ابن بطه العکبری،1430ق، ص92). ابومحمد جوینی (م438ق) (نووی، 1392ق، ج9، ص106)، ابن عقیل (م513ق) (ابن قدامه، ج2، ص100؛ ابن جوزی، 1421ق، ص448)، قاضی عیاض مالکی (م544ق) (عسقلانی، 1407ق، ج3، ص65) و ابن أثیر (م606ق) (ابن اثیر، 1392ق، ج9، ص283) نیز بعد از او، بار سفر بستن به قصد زیارت قبر صالحان را حرام اعلام کردند؛ ولی از حرمتِ شدّ رحال و سفر به قصد زیارت قبر مطهر پیامبر9 سخنی به میان نیاوردند و حتی در برخی گزارش‌ها آمده است که ابومحمد جوینی (ابن عابدین، 1421ق، ج2، ص242)
و قاضی عیاض (سبکی، 1419ق، ص155) این حکم را در سفر به قصد زیارت قبر مطهر پیامبر9 جاری ندانسته و آن را مستثنا کرده­اند؛ هرچند عبارت ابن بطه، ابن أثیر
و گزارش از ابن عقیل عمومیت دارد و حتی سفر به قصد زیارت قبر مطهر پیامبر اعظم9 را نیز شامل می‌شود.

در هر حال و علی‌رغم ادله‌ای که بر قطعی، بلکه ضروری بودن استحباب زیارت قبر نبی‌ اعظم9 (حتی در فرض شدِّ رحال و بستن بار سفر به قصد زیارت) تأکید می­کند، ابن تیمیه (م728ق) نخستین فردی بود که با سخنان مبهم و دوپهلوی خود دربارة مسئلة زیارت قبر مطهر پیامبر9 ، به تشویش اذهان عمومی مسلمانان پرداخت.

او از طرفی احادیث دال بر فضیلت زیارت پیامبر9 را جعلی و موضوع می‌داند (ابن تیمیه، 1406ق، ج2، ص441 ؛ همو، 1422ق، صص72 و156)، به ‌طوری‌که برخی همچون قسطلانی (م923ق) معتقدند که او مُنکر مشروعیت اصل زیارت قبر پیامبرخدا9 است (قسطلانی، 1323ق، ج2، ص249)؛ اما از طرف دیگر، ابن عبدالهادی (م744ق)، آداب زیارت رسول خدا9 را از قول ابن تیمیه نقل می­کند (ابن عبدالهادی، 1424ق، ص17)،
به­طوری­که گویی مشروعیت اصل زیارت قبر مطهر پیامبر9 نزد ابن تیمیه مفروغ­عنه است. ابن تیمیه با تشکیک در مشروعیت و مأجور بودن کسانی که با بستن بار سفر و شَدّ رحال به زیارت قبر شریف پیامبر9 می­روند، این زیارت را غیر مشروع و حرام اعلام کرد
و برای نخستین بار، سفر به قصد زیارت آن حضرت9 از مصادیق سفر معصیت شمرده شد و به آن تصریح گردید؛ تا جایی که گفته شد چنین مسافری نباید نمازش را قصر بخواند (ابن تیمیه، 1416ق، ج26، صص84 ـ 83 و ج27، ص26). او تصریح کرد که تنها ساکنان مدینة منوره یا کسانی که به طور اتفاقی گذرشان به مدینةالنبی افتاده باشد، یا به قصد نماز خواندن در مسجدالنبی به مدینه مسافرت کرده‌اند، به دلیل صادق نبودن شدِّ رحال برای زیارت بر سفر آنان، می‌توانند قبر پیامبر9 را زیارت کنند (همان، 1416ق، ج26، ص83).

ابن عبدالهادی (م744ق) (ابن عبدالهادی، 1424ق، ص17)، ابن قیم جوزیه (م751ق) (ابن شاکر الکتبی، ص179)، ابن رجب حنبلی (م795ق) (ابی زرعه، 1413ق، ج6، ص43)، بعد از ابن تیمیه به ترویج نظریة او پرداختند و بعد از گذشت حدود سه قرن، محمد بن عبدالوهاب (م1115ق) بار دیگر این نظریه را مطرح (نجدی، 1342ق، الرسالة الثانیه) و عظیم‌آبادی (م1329ق) (عظیم‌آبادی، 1415ق، ج6، ص25) و دیگران (ابن باز، بی تا، ج2، ص754) با تأیید فتوای حرمت شدّ رحال برای زیارت قبور مطهر مخصوصاً قبر نبی گرامی اسلام9 ، زمینة رواج آن را میان عالمان وهابی فراهم کردند (جمعی از علما، 1424ق، رقم 4230).

ابن تیمیه برای تأیید فتوای خود، کلامی را از مالک بن انس (م179ق) نقل کرد و این دیدگاه را به او نسبت داد تا به نوعی، مفروغ­عنه بودن این فتوا را نزد رییس مذهب مالکی نشان دهد. ازاین‌رو، شایسته است کلام منتسب به مالک، ذکر شود و صحت استناد بررسی گردد.

فتوای عدم مشروعیتِ سفر به قصد زیارت قبر نبی9 با دو تقریب به او نسبت داده شده است:

تقریب اول:از مالک نقل شده که او اِبا داشت برای زیارت قبر مطهر9 واژه «زُرت قبر النبی9 » به­کار ببرد. ابن تیمیه در باب علت این کراهت معتقد است در زمان مالک، مردم زیارت قبر مطهر9 را به شکل نامشروع انجام می‌دادند و مالک می‌خواست با استعمال نکردن این واژه، خود را از آنان متمایز سازد و از آنجاکه زیارت نامشروع در آن دوران، طلب حاجت و شفاعت از صاحب قبر شریف9 و شدّ رحال برای زیارت آن حضرت9 بود، پس مالک نیز خود را از این­گونه زیارت مُبرا دانسته است (ابن تیمیه، 1408ق، ج3، ص58 و ج5 ، ص290).

بررسی و نقد نسبت

از آنجاکه در همان نقل، از مالک گزارش شده که او اِبا داشت واژة «طواف الزیارة» را استعمال کند (مالک، ج1، ص400)، پس لازمة کلام، بنا بر این نسبت، آن است که او، علاوه بر زیارت قبر پیامبر9 ، از طواف زیارت در حج نیز کراهت داشته است!

اصولاً آنچه از علمای مالکی و دیگران در توضیح و معنای کلام مالک آمده، این است که او از کاربرد واژة «زُرت قبر النبی9 »، از باب ادب و احترام، کراهت داشت (عسقلانی، 1407ق، ج3، ص66)؛ یعنی «زُرت قبر النبی9 » خلاف ادب است؛ به این دلیل که مزور (پیامبر) در درجة بالاتری از زائر قرار دارد و لذا باید گفته شود «إن النبی9 یزار» (ابن رشد، 1408ق، ج 18، ص118) و تقدم و تأخر رتبه رعایت شود، یا به این دلیل که «زُرت» و «زُرنا» در زیارت تمام قبور استعمال می­شود و ازاین‌رو، شایسته نیست در خصوص قبر پیامبر9 نیز همان واژه به کار رود؛ بلکه بهتر است «سلَّمنا علی النبی9 » استعمال شود (قاضی عیاض، ج2، ص84)، یا از آنجا که در واژه زیارت نوعی اشعار به ترجیح نداشتن نهفته است، و زیارت قبر مطهر9 از اعلی درجة قرب و منزلت قرار دارد و فعل آن بر ترکش ترجیح دارد، پس بهتر است به جای «زُرت»، «قَصَدناه» و یا «حَجَجناه إلی قبره» استعمال شود (خرشی، 1318ق، ج2، ص344). پس استناد این فتوا به مالک، خلاف واقع است. 

تقریب دوم: ابن تیمیه کلام دیگری از مالک بن انس نقل کرده که قاضی اسماعیل در کتاب خود آورده است. بر اساس گزارش او، مردی از مالک دربارة نذر زیارت قبر پیامبر9 پرسید و او جواب داد: اگر نذر کرده به زیارت قبر پیامبر9بیاید، به نذر وفا نکند و اگر نذر کندکه به زیارت مسجدالنبی بیاید، به نذرش وفا کند. آنگاه حدیث «لا تشدّ الرحال...» را ذکر کرده است. (ابن تیمیه، 1416ق، ج1، ص304).

او با استناد به این کلامِ منقول از مالک، می‌گوید مالک نیز سفر به قصد زیارت قبر مطهر پیامبرخدا9 را مشروع نمی‌دانسته است؛ چه اینکه وفای به نذر را لازم ندانست،
و روشن است که تنها نذرِ فعلِ مرجوح، لزوم وفا ندارد.

بررسی و نقد نسبت

این عبارت در کتاب­های مالک و پیروان مذهب او و دیگران گزارش نشده است. اگر عبارت مزبور از مالک ‌بود، پیروان مذهب مالکی آن را نقل و بدان استناد می‌کردند. چه بسا نقل قاضی حسین و ابن تیمیه به تبع او، ناشی از فهم آنها از عبارتی است که کراهت مالک را از استعمال واژه «زُرت قبر النبی9 » نشان می­دهد؛ به عبارت دیگر، آنها فهمِ خود را از کراهت مالک در استعمال عبارت مذکور بیان کرده‌اند و در نقد تقریب اول روشن شد که این فهم، مخالف گزارش مالکی­ها از رییس مذهب خود است و چنانچه بپذیریم این عبارت از مالک است، ظاهر آن، نشان می­دهد که زیارت قبر مطهر9 نزد مالک مرجوح بوده؛ هرچند شدِّ رحال برای آن صورت نگیرد. درحالی‌که این فتوا مخالف اجماعی است که قاضی عیاض مالکی (م544ق) (قاضی عیاض، ج2، ص71) برای استحباب زیارت قبر شریف پیامبر9 نقل می­کند و مخالف فتاوای علمای مذهب مالکی و دیگر مذاهب اسلامی است (درگاهی، 1396ش، ص165به بعد). نتیجه آنکه، نسبت مذکور، بی پایه و اساس است.

در هرحال، برای نقد این نظریه، باید ادله­ای را که آنان برای اثبات نظر خود به آن استناد کرده‌اند، بررسی کنیم. از این رو، در ادامه با بهره­گیری از کلمات علمای مذاهب اسلامی، این ادله تبیین و ارزیابی می­شود:

نقد ادلّة عدم مشروعیت شد رحال

1. روایتِ «لاَ تُشَدُّ الرِّحَالُ...»

از دلیل­هایی­که طرفداران عدم مشروعیت سفر به قصد زیارت قبور مطهر مطرح کرده‌اند، روایت «لاَ تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلاَّ إِلَى ثَلاَثَةِ مَسَاجِدَ؛ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ الْمَسْجِدِ  الأَقْصـَى وَمَسْجِدِی هَذَا» است.

الف) راویان، طُرق و تعابیر مختلف روایت

این حدیث از طُرق گوناگون و با تفاوت­هایی در تعابیر و الفاظ، که گاهی موجب تغییر معنا می­شود، گزارش شده است و آنها عبارت­اند از: «ابوسعید خُدری»، «ابوهریره»، «جابر بن عبدالله»، «عبدالله بن عمر»، «عبدالله بن عمرو عاص»، «علی بن ابی‌طالب7»، «ابوالجعد ضمری»، «واثلة بن اسقع»، «مقدام بن معدی کرب»، «ابوأمامه» و «عمر بن خطاب» از پیامبر اعظم9 .

روایت ابوسعید را عده‌ای (بخاری، 1407ق، ج3، ص63 ؛ ترمذی، 1403ق، ج1، ص205؛ ابن ماجه، 1430ق، ج1، ص452) با طریق خود از قزعة بن یحیی، از ابوسعید خُدری نقل کرده‌اند. متن روایت در صحیح بخاری اینگونه­ آمده است:

«لاَ تُسَافِرِ الْمَرْأَةُ مَسِیرَةَ یَوْمَیْنِ إِلاّ وَ مَعَهَا زَوْجُهَا أَوْ ذُو مَحْرَمٍ، وَ لاَ صَوْمَ فِی یَوْمَیْنِ: الْفِطْرِ، وَ الأَضْحَى، وَ لاَ صَلاةَ بَعْدَ الصُّبْحِ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ، وَ لا بَعْدَ الْعَصْـرِ حَتَّى تَغْرُبَ، وَ لا تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلا إِلَى ثَلاثَةِ مَسَاجِدَ؛ مَسْجِدِ الْحَرَامِ، وَ مَسْجِدِ الأَقْصـَى،
وَ مَسْجِدِی هَذَا».

طُرق دیگری نیز وجود دارد (احمد، 1420ق، ج18،  صص73 و 122 ؛  طبرانی، 1415ق، ج5 ، ص172)؛ اما طریق پنجم، حاوی مستثنا منه (مَسْجِدٍ یُذْکَرُ اللهُ فِیهِ) است که در تبیین معنایی، تأثیر بسزایی دارد (ذهبی، 1405ق، ج4، ص378 ؛ ابن صلاح، 1408ق، ص122). احمد و ابویعلی، هر دو از طریق لیث و عبدالحمید بن بهرام، از شهر بن حوشب روایت کرده‌اند که گفت:

«أَقْبَلْتُ أَنَا وَ رِجَالٌ فِی عَمْرَةٍ، فَمَرَرْنَا بِأَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ ، فَدَخَلْنَا عَلَیْهِ، فَقَالَ: أَیْنَ تُرِیدُونَ؟ قُلْتُ: نُرِیدُ الطُّورَ ، قَالَ: وَ مَا الطُّورُ؟ سَمِعْتُ رَسُولَ الله ـ صلى الله علیه ]وآله[ وسلّم ـ ، یَقُولُ: لا تُشَدُّ رِحَالُ الْمَطِیِّ إِلَى مَسْجِدٍ یُذْکَرُ اللهُ فِیهِ إِلاّ إِلَى ثَلاثَةِ مَسَاجِدَ: مَسْجِدِ الْحَرَامِ ، وَمَسْجِدِ الْمَدِینَةِ ، وَبَیْتِ الْمَقْدِسِ...». (احمد، 1420ق، ج18، ص383 ؛ ابو‌یعلی، 1404ق، ج2، ص489).

گزارش ابوهریره از پیامبرخدا9 ، توسط عده‌ای از راویان به طُرق متعدد، با تفاوتی در الفاظ نقل شده است (نسائی، 1411ق، ج1، ص258؛ ابن ابی شیبه، 1409ق، ج4، ص65 ؛ عبدالرزاق، 1403ق، ج5 ، ص132)، که در برخی «قال  ـ صلّى الله علیه ]وآله[ وسلّم ـ  تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلَى ثَلَاثَةِ مَسَاجِدَ...» (احمد،1420ق، ج12، ص191)، و در برخی دیگر «قال  ـ صلى الله علیه ]وآله[ وسلم ـ لَا تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلَّا لِثَلَاثَةِ مَسَاجِدَ ...» (همان، 1420ق، ج13، ص165) آمده است. در این گزارش‌ها سه مسجدِ «مسجدالحرام»، «مسجدالنبی» و «مسجدالاقصی» نام برده شده، ولی در گزارش طبرانی از طریق خُثیم بن مروان، از ابوهریره، به جای «مسجدالاقصی»، «مسجد خیف» نقل شده است (طبرانی، 1415ق، ج5، ص211).

روایت جابر بن عبدالله انصاری از پیامبر اعظم9 ، از طریق لیث بن سعد از ابوزبیر چنین گزارش شده است: «عَنْ رَسُولِ اللِه ـ صلى الله علیه ]وآله[ وسلم ـ أَنَّهُ قَالَ إِنَّ خَیْرَ مَا رُکِبَتْ إِلَیْهِ الرَّوَاحِلُ مَسْجِدِی هَذَا وَ الْبَیْتُ الْعَتِیقُ» (احمد، 1420ق، ج23، ص96) و از طریق ابن لهیعه از ابوزبیر از او این­گونه آمده است: «قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ الله ـ صلى الله علیه ]وآله[ وسلم ـ   یَقُولُ خَیْرُ مَا رُکِبَتْ إِلَیْهِ الرَّوَاحِلُ مَسْجِدُ إِبْرَاهِیمَ7 وَمَسْجِدِی» (همان،1420ق، ج22، ص458) و از طریق عبدالعزیز عبدالله اویسی مدنی، از عبدالرحمان بن ابوزناد، از موسی بن عقبه، ‌از ابوزبیر، از او چنین نقل شده است: «رسول الله ـ صلى الله علیه ]وآله[ وسلم ـ قال خَیْرَ مَا رُکِبَتْ إِلَیْهِ الرَّوَاحِلُ مَسْجِد إبراهیم7و مَسْجِد محمد ـ صلى الله علیه ]وآله[ وسلم ـ » (طحاوی، 1415ق، ج1، ص241).

حدیث فرزند عمر از پیامبرخدا9 با گزارش ابن ‌حبان (م354ق) (ابن حبان، 1395ق، ج8 ، ص459) و طبرانی (طبرانی، 1415ق، ج9، ص160)، عقیلی (عقیلی، 1404ق، ج3، ص256) و ضیاء مقدسی (مقدسی، بی‌تا، شماره‌ 5) با طرق خود از ابن عمر چنین است: «قال ـ صلى الله علیه ]وآله[ وسلم ـ لاَ تُشَدُّ المطایا إلا إلى ثلاثة مساجد ثَلاَثَةِ مَسَاجِدَ: الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَمَسْجِدِی هَذَا وَ الْمَسْجِدِ الأَقْصـَى»؛ و بنا به­گزارش بخاری (تاریخ الکبیر، ج7، ص204، شماره 894)، عبدالرزاق (عبدالرزاق، 1403، ج5، ص135)، ابن ابی شیبه (ابن ابی‌شیبه، 1409ق، ج4، ص65، ح15786) و دیگران (بیهقی، 1421ق، ج8، ص106؛ فاکهی، 1414ق، ج2، ص94؛ ازرقی، 1416ق، ج2، ص64 و 65) از طریق سفیان بن عُیینه، از عمرو بن دینار، از طلق بن حبیب، از قزعه، این گونه ذکر شده است: «سَأَلْتُ ابْنَ عُمَرَ آتِیَ الطُّورَ؟ قَالَ: دَعَ الطُّورَ، لاَ تَأْتِهِ، وَقَالَ: لاَ تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلاَّ إلَى ثَلاَثَةِ مَسَاجِدَ».

در گزارش دیگری از ابن عمر، آمده است: «قال: قلت لإبن عمر إنی أرید أن آتی الطور قال إِنَّمَا تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلَى ثَلاَثَةِ مَسَاجِدَ؛ مسجد الحرام و مسجد النبی ـ صلى الله علیه ]وآله[ وسلم ـ و المسجد الأقصـى و دع عنک الطور فلا تأته» (عبدالرزاق، 1403ق، ج5، ص135).

گزارش عبدالله بن عمرو بن عاص از پیامبر اعظم ـ صلى الله علیه ]وآله[ وسلم ـ را فاکهی (فاکهی، 1414ق، ج2، ص99)، ابن ماجه (ابن ماجه، 1430، ج1، ص452)، یعقوب بن سفیان فسوی (فسوی، بی تا، ج2، ص295)، طحاوی (طحاوی، 1415ق، ج1، ص242) و طبرانی (طبرانی، 1405ق، ج2، ص309)، همه از طریق یزید بن ابو مریم، از قزعة بن یحیی، از عبدالله بن عمرو چنین نقل کرده‌اند: «لاَ تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلاَّ إلَى ثَلاَثَةِ مَسَاجِدَ؛ إلى الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ إلى الْمَسْجِدِ الأَقْصـَى وَ إلى مَسْجِدِی ولاَ تُسَافِرُ الْمَرْأَةُ مسیرة ثلاثة أیام إِلاَّ مَعَها زوجها أو ذُو رَحِمٍ». اما حدیثی را که طبرانی(طبرانی، 1415ق، ج1،‌ ص291) و دیگران (مقدسی، شماره 6 ؛ هیثمی، 1408ق، ج4، ص493) از علی بن ابی‌طالب7 و او از پیامبرخدا9 نقل کرده‌اند چنین است:

«لا تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلاَّ إِلَى ثَلاَثَةِ مَسَاجِدَ مَسْجِدِی هَذَا و الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ الْمَسْجِدِ الأَقْصـَى و لاَ تُسَافِرُ الْمَرْأَةُ فوق یومین إِلاَّ مَعَها زوجها أو مَحْرَم، ولا یصام یومان فی السنة یوم الْفِطْرِ ویوم الأَضْحَى وَلاَ صَلاَةَ بعد صلاتین صَلاَةَ الفجر حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ و بَعْدَ الْعَصْرِ حَتَّى تَغْرُب الشمس».

در گزارش دیگری از این روایت، که شیخ صدوق در کتب خود نقل کرده، به جای «مسجد الأقصی»، «مسجد کوفه» ذکر شده است؛ «لَا تُشَدُّ الرِّحَالُ‏ إِلاَّ إِلَى ثَلَاثَةِ مَسَاجِدَ؛ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ مَسْجِدِ الرَّسُولِ9 وَ مَسْجِدِ الْکُوفَةِ» (صدوق، 1362ش، ج‏1، ص143، ح166).

حدیث ابوالجعد ضمری از پیامبرخدا9 ، از طریق سعیدبن عمرو، از عبثر، از محمدبن عمرو، از عبیدة بن سفیان، توسط عده­ای چنین گزارش شده است: «لا تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلا إِلَى ثَلاثَةِ مَسَاجِدٍ؛ مَسْجِدِی و الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ، وَ مَسْجِدِ الأَقْصـَى». (طحاوی، 1415ق، ج1، ص244 ؛ طبرانی، 1415ق، ج5 ، ص367 ؛ ضیا مقدسی، شماره 5).

چنان‌که پیش‌تر گفته شد، حدیث مذکور از «واثلة بن اسقع»، «مقدام بن معدی کرب»، «أبو أمامه» و «عمر بن خطاب» نیز گزارش شده و ضیاء مَقدسی، ابونعیم اصفهانی و بزّار به طریق خود از آن­ها نقل کرده‌اند؛ منتها به دلیل شباهت آن با گزارش ابوالجعد ضمری و ضعف موجود در طریق آنها (سعید ممدوح، 1416ق، صص306 ـ 303) و پرهیز از اطالة مطلب، از ذکر آن خودداری می­شود.

بررسی طرق و روایات مذکور، از اختلاف تعابیر در حدیث منقول از نبی مکرم اسلام9 حکایت دارد و روشن است که این گزارش‌ها، نقل معنای حدیث پیامبر9 است و بعید است همه آنها از نبی مکرم9 صادر شده باشد؛ چنان‌که در برخی «لاَتُشَدُّ الرِّحَالُ إِلاَّ إِلَى...»، در بعضی «إِنَّمَا تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلَى ...» و در جایی «تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلَى ...» و «خَیْرُ مَا رُکِبَتْ إِلَیْهِ الرَّوَاحِلُ ...» تعبیر شده است؛ علاوه بر اینکه در برخی، مستثنا منه (مَسجدٍ یُذکَرُ اللهُ فِیهِ) در روایت ذکر شده و در برخی محذوف است.

در ادامه، مدلول حدیث، با توجه به اختلاف تعابیر که گاه سبب اختلاف معنا می‌شود، بررسی می‌گردد.

ب) بررسی مفاد روایت  

یک ‌ـ واکاوی معنای گزارش «لا تُشَدُّ الرِّحالُ»

کلام پیامبرخدا9 ، در این نقل، با اسلوب استثنا (لا تُشَدُّ الرِّحالُ إِلاّ إِلى ثَلاثَةِ مَساجِدَ) گزارش شده و در جملة استثنائیه، وجود مستثنا و مستثنا‌منه لازم است. البته ممکن است مستثنا‌منه محذوف باشد که به آن استثنای مفرّغ گفته می­شود و امری شایع است. در این گزارش، مستثنا (ثلاثة مساجد)به طور صریح ذکر شده، اما مستثنا‌منه محذوف است و به اقتضای قواعد زبان عربی و برای روشن شدن معنا، باید کلمه­ای در تقدیر گرفته شود. در مورد مستثنامنه محذوف سه وجه مطرح است:

وجه اول: لفظ «قبر» در تقدیر گرفته شود که تقدیر کلام منسوب به پیامبرخدا9 چنین است: «لا تُشَدُّ الرِّحالُ إِلی قبرٍ إِلاّ إِلى ثَلاثَةِ مَساجِدَ»؛ یعنی «به سوی هیچ قبری جز سه مسجد، بار سفر نبندید (سفر نکنید)».

این تقدیر، بر اساس دیدگاه ابن تیمیه و پیروان او است که با استدلال به آن، سفر برای زیارت قبور را ممنوع می‌دانند؛ منتها با بلاغت کلام پیامبر9 تناسبی ندارد؛ مستثنا در معنای مستثنا‌منه قرار نگرفته و یکی از افراد آن نیست؛ درحالی‌‌که اصل این است که مستثنا از جنس مستثنا‌منه باشد. پس این تقدیر مناسب نیست و ذوق آشنای به زبان عربی، آن را برنمی‌تابد و نسبت‌ دادن آن به فصیح‌ترین انسان­ها در زبان عربی شایسته نیست.

وجه دوم: لفظ «مکان» در تقدیر گرفته شود که تقدیر کلام منقول از پیامبرخدا9 چنین خواهد بود: «لا تُشَدُّ الرِّحالُ إلى مکانٍ إِلاّ إلى ثَلاثَةِ مَساجِدَ»؛ یعنی «به هیچ مکانی جز این سه مسجد سفر نکنید.»

بنا بر این تقدیر نیز، استدلالِ قائلان به حرمت شدِّ رحال برای زیارت قبر مطهر پیامبرخدا9 تمام است؛ منتها این تقدیر تالی فاسدهایی دارد؛ زیرا اگر خواسته باشیم به مفاد آن عمل کنیم، حتی برای تجارت، کسب علم یا انجام کارهای خیر؛ مانند صلة ­رحم و... نمی­توان مسافرت را مشروع دانست و روشن است که این معنا باطل است و نسبت دادن آن به پیامبر اعظم9 شایسته نیست.

وجه سوم: مستثنا‌منه مقدر، لفظ «مسجد» باشد. در این صورت، معنای حدیث این­گونه خواهد بود: «لا تُشَدُّ الرِّحالُ إلَى مسجدٍ إِلاّ إلَى ثَلاثَةِ مَساجِدَ»؛ یعنی «به هیچ مسجدی، جز این سه مسجد، سفر نکنید.»

با این تقدیر، عبارت بر اساس اسلوب زبان­شناسی (ابن نجار، 1418ق، ج3، ‌ص286 ؛ غزالی، ص159)، نظم و فصاحت بیشتری داشته و از ضعف و اختلالی که در دو وجه پیشین وجود داشت، خالی است. البته باید قیدی را برای مستثنا­منه محذوف (مسجد) در تقدیر
گرفته شود که بیشترین مناسبت را با مسجد دارد، مثل «یذکر الله فیه» یا «للصلاة فیه»، تا معنا وضوح کاملی پیدا کند: «لا تُشَدُّ الرِّحالُ إلَى مسجدٍ یذکر الله فیه أو للصلاة فیه إِلاّ إلَى ثَلاثَةِ مَساجِدَ»؛ «برای یاد خدا و نماز­گزاردن به هیچ مسجدی جز مساجد سه­گانة مذکور، سفر نکنید.»

در برخی گزارش‌ها، چنان‌که پیش‌تر گفته شد، حدیث شدِّ رحال با ذکر مستثنا­منه نقل شده است. ذکر مستثنا­منه (مسجد یذکر الله فیه) (احمد، 1420ق، ج18، ص383) یا (مَسجِدٍ تُبتَغی فیهِ الصَّلاةُ) (همان، 1420ق، ج18، ص152) در این گزارش­ها، بهترین شاهد برای تقویت وجه سوم تقدیر مستثنامنه در نقل‌های دیگر است (ذهبی، 1405ق، ج4، ص378 ؛ عسقلانی، 1407ق، ج3،‌ ص65 ؛ ابن صلاح، 1408ق، ص122).

حتی اگر برخی (آلبانی، 1399ق، ج3،‌ ص230) در این زمینه سخت‌گیری زیادی داشته باشند و بخواهند گزارش مذکور از شهربن حوشب را از اعتبار ساقط کنند، عبارت اضافه­ای که فقط شهر بن حوشب آورده است، می­تواند به عنوان شرح یکی از تابعان بر این حدیث، مورد استناد قرار گیرد.

در هر حال، با توجه به بطلان تقدیر «قبر» و «مکان» به عنوان مستثنا­منه محذوف، باید «مسجد ذکر الله فیه» یا «مسجد للصلاة فیه» و یا چیزی شبیه به اینها در تقدیر گرفته شود
و بنابراین، کلام پیامبر9 در نفی و اثبات بر محوریت مسجد است. پس، روایت، هیچ ربطی به حرمت سفر برای زیارت قبر مطهر پیامبر9 ندارد؛ چون از موضوع حدیث خارج است. پس قائلان به حرمت شدِّ رحال برای زیارت، نمی­توانند به این حدیث استنادی داشته باشند (عینی، ج7، ص254 ؛ عسقلانی، 1407ق، ج3، ص66 ؛  فیروزآبادی، صص152ـ 127؛  سبکی، 1419ق، صص121ـ 118؛ نووی، 1392ق، ج9، صص106 و 168).

هرچند که سیاق جملة استثنائیه، بر حصر حکم در همین سه مسجد مذکور دلالت دارد و اصل در حصر نیز حصر حقیقی است، ولی این مفاد با آنچه در برخی گزارش‌ها آمده است، تنافی دارد؛ چه اینکه بر اساس برخی روایات موجود در منابع حدیثی، پیامبر اعظم9 روزهای شنبه به مسجد قبا می­رفتند (بخاری، 1407ق، ج1، ص206 ؛ ترمذی، 1403ق، ج3، ص370 ؛ ابن‌ماجه، 1430ق، ج1، ص500)؛ مسجدی که غیر از مساجد سه­گانة مذکور در روایت است و در زمان ایشان9 ، خارج از شهر مدینةالنبی قرار داشته است؛
به­طوری­که گفته شده، بین منطقة قبا و مدینة‌النبی، دو (حموی، بی­تا، ج5، ص82 ، ماده مدینه؛ فیروزآبادی، 1389ق، صص324 ـ 323) یا سه مایل (مطری، ص50) فاصله وجود داشته است. پس اگر بخواهیم مفاد حدیث را حصر حقیقی بدانیم، باید بگوییم بار سفر بستن به سوی مسجد قبا نیز حرام است و پیامبرخدا9 ، نعوذ بالله، مرتکب حرام می­شدند؛ در حالی که هیچ مسلمانی چنین چیزی را قائل نشده است.

بنابراین، باید گفت حصر موجود در روایت، حقیقی نیست؛ بلکه نسبی است. افزون
‌براینکه نهی در حدیث، مولوی نیست؛ بلکه تنزیهی و ارشادی است؛ به عبارت دیگر، این حدیث به هیچ وجه در مقام نهی از مسافرت به غیر از مساجد مزبور نیست؛ بلکه در مقام بیان فضیلت و برتری مساجد مزبور بر مساجد دیگر است؛ یعنی وقتی در شهری مسجد هست، دیگر وجهی ندارد که مکلف، برای اقامة نماز، به شهری دیگر مسافرت کند و در مسجد آن شهر نماز بخواند؛ چون ارزش این دو مسجد و نماز خواندن در آنها مساوی است. اما سه مسجد یاد شده در حدیث از این قانون مستثناست؛ چون پاداش نماز آنها بیشتر از مساجد دیگر است، و اصولاً همین فضیلت فراوان است که سبب شده در این حدیث، از سایر مساجد متمایز شوند (شهید اول، 1377ش، ج3، ص111). پس مساجد، محل عبادت و نماز خواندن‌ است و در فضیلت با هم فرقی ندارند؛ مگر آنکه با توجه به دلیل معتبری، افضلیت آنها از بقیه ثابت شود. در این روایت نیز به افضلیت سه مسجد اشاره شده، و این منافاتی ندارد که در ادلة دیگر به افضلیت مسجدی غیر از مساجد سه­گانه مذکور، مثل مسجد قبا، اشاره شود.

البته ممکن است گفته شود حصر مساجد سه­گانه در این حدیث، نه از باب فضیلت نماز گزاردن در آنها، بلکه از باب فضیلت مکان آن سه مسجد است؛ یعنی روایت، در مقام بیان این است که از میان اماکن و بقعه­های با فضیلت، تنها سفر به این سه مکان خاص و زیارت آنها مشروع است. پس در فرض تقدیر لفظ «مسجد»، هرچند کلام پیامبر9 دائرمدار مسجد است و در ظاهر به زیارت قبر مطهر آن حضرت ربطی ندارد، به دلالت فحوا و اولویت، از سفر به سوی اماکن و بقعه‌هایی غیر از مساجد سه­گانه مزبور، نهی شده است؛ اماکنی که به فضیلت آنها اعتقادی هست. پس، سفر به سوی مکان‌های مقدس و بافضیلت، منهی است و مشروع نیست (ابن تیمیه، 1408ق، ج27، ص12).

در پاسخ باید گفت، روشن است که فضیلت فراوان نمازگزاردن و عبادت در مساجد
سه­گانه، سبب تمایز آنها از سایر مساجد شده است، نه فضیلت اماکن آن سه مسجد،
و اصولاً اماکنی با فضیلت­تر از این سه مسجد وجود دارد و در نتیجه، اولویت و استناد به فحوا
بر عکس است؛ یعنی اگر فضیلت مکانی بالاتر از مساجد سه­گانه باشد، باید به طریق اولی سفر به آنجا مشروع و مستحب باشد، و پر واضح است مکانی که پیکر مطهر پیامبرخدا9 را در خود جای داده است، از مکان مساجد سه‌گانه فضیلت بیشتری دارد؛ چنان‌که مالک بن انس و دیگران به آن تصریح کرده‌اند (سعید ممدوح، 1416ق، ص79 ؛ بنوری، 1413ق، ج3،‌ ص323).

بنابراین، چه فضیلت مساجد سه­گانه از باب نماز گزاردن و عبادت کردن در آنها باشد
و چه به سبب خود بقعة آنها، نمی­توان بر اساس این گزارش، حرمت شدِّ رحال برای زیارت قبر مطهر پیامبر9 را ثابت دانست؛ چراکه نه حصر حقیقی است و نه نهی مولوی؛ بلکه حصر نسبی و نهی تنزیهی و ارشادی است.

دو‌ ـ  واکاوی معنای گزارش «إنما تُشَدُّ الرِّحالُ إلی...»

به فرض که این گزارش، از کلمات گهر بار پیامبرخدا9 باشد و عبارت «إنما تُشَّدُ الرِّحالُ إلی ثَلاثَةِ مَساجِد» ناشی از فهم راویان و نقل به معنا نباشد، باید گفت مراد ظاهری حدیث پیامبر این است که «تنها به سوی سه مسجد بار سفر بسته می­شود.»

بنابر حصر مستفاد از «إنّما» تنها برای این سه مسجد، یا از باب فضیلت بقعه و یا از باب فضیلت نمازگزاردن و عبادت کردن، می­توان بار سفر بست و به آنجا سفر کرده و مفهوم مخالفش این است که سفر برای مساجد و اماکن دیگر، غیر از این سه مسجد، حتی برای زیارت قبر مطهر پیامبرخدا9 ، مشروع نخواهد بود و مقصود ابن تیمیه و پیروانش نیز همین است.

اما روشن است که حصر مستفاد از «إنّما»، به فرض حقیقی بودن، حتی سفر برای تجارت یا کسب علم یا انجام دادن کار خیر؛ مانند صلة رحم و نمازگزاردن در مسجد قبا و... را نیز شامل می­شود و این معنا، باطل است و نسبت دادن آن به پیامبر اعظم9 شایسته نیست. بنابراین، حصر مزبور، نسبی است. افزون‌ بر اینکه پیامبر9 در این گزارش در مقام بیان فضیلت و برتری نماز گزاردن در مساجد مذکور بر مساجد دیگر است؛ به حدی که ارزش دارد انسان رنج سفر را بر خود هموار سازد و به سوی این مساجد مسافرت کند.

همان­طور که پیش‌تر بیان شد، اگر گفته شود مراد، فضیلت خود مساجد سه­گانه است و حصر و مفهوم آن نشان می­دهد مسافرت برای اماکن با فضیلت دیگر مشروع نیست، باید گفت اماکنی به مراتب با فضیلت‌تر از این سه مسجد وجود دارد و چنانچه فضیلت این اماکن سبب مشروعیت سفر شده باشد، پس به دلالت فحوا و اولویت، اگر فضیلت مکانی بالاتر از مساجد سه­گانه باشد، باید به طریق اولی سفر به آنجا مشروع و مستحب باشد و روشن است که محل دفن پیکر قطب عالم امکان، با فضیلت‌ترین بقاع و اماکن است.

بنابراین، فضیلت مساجد سه­گانه، چه از باب نماز گزاردن و عبادت کردن در آنها باشد و چه به سبب خود بقعة آنها، از این گزارش نیز نمی­توان حرمت شدِّ رحال برای زیارت قبر مطهر پیامبرخدا9 را اثبات کرد.

سه ‌ـ  واکاوی معنای گزارش«تُشَدُّ الرِّحالُ إلی...» و «خَیْرُ مَا رُکِبَتْ إِلَیْهِ الرَّوَاحِلُ...»

اگر این عبارت از کلمات پیامبرخدا9 باشد، جملة خبریه در مقام انشاست و تنها بر نوعی ترغیب به سفر به مساجد سه­گانه دلالت دارد؛ بدون آنکه در مورد مساجد
و اماکن دیگر، نفی و نهی­ای در کار باشد.

بر طبق این­گزارش، قائلان به حرمت شدِّ رحال برای زیارت قبر مطهر پیامبرخدا9 نمی­توانند به آن استنادی داشته باشند؛ چه اینکه اثبات شیء، نفی ما عدا نمی‌کند.

بنابراین، از بررسی حدیث شدِّ رحال، که با تعابیر مختلفی گزارش شده، این نتیجه به دست می­آید که روایت مزبور دلالتی بر حرمت سفر به قصد زیارت قبر مطهر پیامبرخدا9 ندارد؛ بلکه به افضلیت برخی مساجد نسبت به مساجد دیگر اشاره دارد و منافاتی ندارد که در ادلة دیگری، به افضلیت مکان یا مسجدی غیر از مساجد سه­گانة مذکور، مثل مسجد قبا، اشاره شود. این معنا با گزارش‌هایی که حاوی فهم برخی صحابه نبی خدا9 است، تأیید می­شود.[1]

2.  روایت «لا تَجْعَلُوا قَبْرِی عِیدًا...»

یکی دیگر از ادلة ابن تیمیه و پیروانش، استناد به روایت «وَلا تَجْعَلُوا قَبْرِی عِیدًا ...» است.

الف) راویان، طُرق و تعابیر مختلف روایت

این روایت در طُرقی از «علی بن ابی طالب7»، «ابوهریره» و «حسن بن حسن»، گزارش شده است.

ابن ابی شیبه (م235ق) و ابویعلی موصلی (م307ق) در سندی از علی بن حسین7 و او از جدّشان علی بن ابی­طالب7 چنین گزارش می­دهد:

«أَنَّهُ (علی بن الحسین) رَأَى رَجُلاً یَجِیءُ إلَى فُرْجَةٍ کَانَتْ عِنْدَ قَبْرِ النَّبِیِّ ـ صلى الله علیه ]وآله[ وسلم ـ فَیَدْخُلُ فِیهَا فَیَدْعُو فَدَعَاهُ، فَقَالَ: أَ لاَ أُحَدِّثُکَ بِحَدِیثٍ سَمِعْتُهُ مِنْ أَبِی، عَنْ جَدِّی، عَنْ رَسُولِ اللهِ ـ صلى الله علیه ]وآله[ وسلم ـ  قَالَ: لاَ تَتَّخِذُوا قَبْرِی عِیدًا، وَلاَ بُیُوتَکُمْ قُبُورًا وَصَلُّوا عَلَیَّ فَإِنَّ صَلاَتَکُمْ وَتَسْلِیمَکُم یَبْلُغُنِی حَیْثُ مَّا کُنْتُمْ». (ابن ابی‌شیبه، 1409ق، ج2، ص375 ؛ ابویعلی، 1404ق، ج1، ص361).

قاضی اسماعیل جهضمی (م282ق) با سند مذکور، چنین نقل می­کند:

«أن رجلا کان یأتی کل غداة، فیزور قبر النبی ـ صلى الله علیه ]وآله[ وسلم ـ  و یصلی علیه، و یصنع من ذلک ما انتهره علیه علی بن الحسین ]8[ فقال له علی بن الحسین]8[ ما یحملک على هذا قال أحب التسلیم على النبی ـ صلى الله علیه ]وآله[ وسلم ـ  فقال له علی بن الحسین]8[ هل لک أن أحدثک حدیثاً عن أبی؟ قال: نعم، فقال له علی بن الحسین: أخبرنی أبی عن جدّی أنّه قال: قال رسول الله ـ صلّى الله علیه ]وآله[ وسلّم ـ لا تجعلوا قبری عیداً ولا تجعلوا بیوتکم قبوراً، وصلّوا علیّ وسلموا حیث ما کنتم فسیبلغنی سلامکم وصلاتکم» (سبکی، 1419ق، ص174).

بزّار(م292ق) (بزار، 1998م، ج1، ص108) وکَراجُکی(م449ق) (کراجکی، بی‌تا، ص265) نیز نزدیک به همین مضمون را گزارش کرده‌اند.

از حسن بن حسن نقل شده است که گفت: «قال: إن النبی ـ صلى الله علیه ]وآله[ وسلم ـ قال: «لاَ تَتَّخِذُوا قَبْرِی عِیدًا، وَلاَ بُیُوتَکُمْ قُبُورًا وَصَلُّوا عَلَیَّ حَیْثُ مَّا کُنْتُمْ فَإِنَّ صَلاَتَکُمْ تَبْلُغُنِی». (ابن ابی شیبه، 1409ق، ج2، ص375 و 345 ؛ عبدالرزاق، 1403ق، ج3، ص577).

احمد (م241ق) به سند خود از ابوهریره می‌نویسد: «لَا تَتَّخِذُوا قَبْرِی عِیدًا وَلَا تَجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قُبُورًا وَحَیْثُمَا کُنْتُمْ فَصَلُّوا عَلَیَّ فَإِنَّ صَلَاتَکُمْ تَبْلُغُنِی». (احمد، 1420ق، ج14، ص403). ابوداوود (م275ق).

همچنین از ابوهریره نقل می­کند: «لا تَجعَلوا بُیوتَکُم قُبوراً، وَلا تَجعَلوا قَبری عیداً وَصَلّوا عَلَىَّ فَإِنَّ صَلاتَکُم تَبلُغُنی حَیثُما کُنتُم»(ابی‌داوود، 1430ق، ج2، ص218).

ب) تقریب استدلال به «لاَتَجْعَلُوا قَبْرِی عِیدًا» برای اثبات حرمت شدِّ رحال

کلام پیامبرخدا9 در این گزارش‌ها، با اسلوب نهی «لا تَتَّخِذُوا» یا «لاَ تَجْعَلُوا» گزارش شده و نهی، ظهور در حرمت دارد.

از آنجا که واژة «عید»، اسم زمان یا مکان برای اجتماع گروهی است که به آمدن در آن زمان یا مکان خاص، عادت کرده باشند (ابن قیم جوزیه، بی­تا، ج1، ص190). پس، فقرة «لاَتَجْعَلُوا (لا تَتَّخِذُوا) قَبْرِی عِیدًا»، در دو تقریب، برای اثبات حرمت شدِّ رحال به منظور زیارت قبر مطهر پیامبر اعظم9 ، مورد استناد قرار گرفته است.

تقریب اول: اگر واژة «عید» اسم زمان باشد، مراد از این فقره، عادت کردن به زیارت قبر مطهر پیامبر9 در روزهای خاص، مثل هر جمعه یا هر ماه است و به تبع آن، بار سفر بستن به قصد زیارت قبر مطهر9 در آن اوقات و ایام مخصوص، به نوعی عید قرار دادن قبر حضرت9 است و با توجه به نهی پیامبر9 ، حرام است (البانی، 1406ق، ج1، ص223).

تقریب دوم: اگر واژة «عید» اسم مکان باشد، مراد حدیث این است که درود و سلام و دعا برای حضرت9 از دور و نزدیک به پیامبر9 می­رسد و ایشان9 از آن مطلع
می­شوند؛ پس عادت به اجتماع نزد قبر مطهر پیامبر که با مسافرت و شدِّ رحال به سوی حرم
و قبر نبوی صورت می­پذیرد، به نوعی عید قرار دادن آن است و این عمل در روایت نهی شده است (عظیم‌آبادی، 1415ق، ج6 ، ص23). برخی پا را فراتر گذاشته و قصد زیارت به خاطر دعا کردن نزد قبر مطهر آن حضرت را، حتی اگر موجب مسافرت نباشد، نوعی اجتماع و عید قرار دادن قبر دانسته و گزارش ابن ابی­شیبه و ابویعلی از علی بن حسین8 را تأیید تقریب خود تلقی کرده‌اند (ابن تیمیه، 1369ق، ج1، ص381).

ج) احتمالات در تبیین معنای «لاَتَجْعَلُوا قَبْرِی عِیدًا»

در تبیین مراد از «لاتَتَّخِذُوا (لاَتَجْعَلُوا) قَبْرِی عِیدًا»چندین احتمال در کلمات علما
و اندیشوران مذاهب اسلامی مطرح شده است:

احتمال اول؛  مراد این است که در زیارت قبر مطهر، سستی و کوتاهی نشود؛ به­طوری که فقط در برخی اوقات باشد؛ همان­گونه که عید، سالی دو بار اتفاق می‌افتد. پس مدلول روایت، تشویق و ایجاد انگیزه برای فراوانی زیارت قبر مطهر پیامبر است. مؤید این معنا فقرة دیگر روایت است که می‌گوید: «لا تَجعَلوا بُیوتَکُم قُبوراً»؛ یعنی در خانه­هایتان، صلاة و سلام و درود را ترک نکنید، به­طوری­که مانند قبوری که خالی از صلاة و سلام است، باشد (سبکی، 1419ق، ص177).

احتمال دوم؛ این فقره، نهی از این است که برای زیارت قبر مطهر پیامبر9 روزی خاص مقرر گردد که زیارت تنها در آن روز انجام شود؛ همانند بسیاری از مشاهد که زیارتِ آن در روز معیّنی همچون عید، صورت می­گیرد. پس محدود نکردن زیارت آن حضرت9 به چند روز خاص مراد است، و شایسته است مرقد آن بزرگوار9 در هر زمانِ ممکن زیارت شود؛ بی‌آنکه این عمل به روزی خاص و زمانی معیّن اختصاص یابد (همانجا).

احتمال سوم؛ مراد حدیث، نهی از بی‌حرمتی هنگام زیارت قبر مطهر پیامبر9 یا پرداختن به لهو و لعب است؛ آن­چنان که در روزهای عید مرسوم است. ادب و احترام، آن‌گونه که شایستة مقام شریف پیامبر9 است، باید رعایت شود و زائر، هنگام زیارت باید چنان باشد که گویی در زمان حیات آن حضرت و در مقابل ایشان قرار دارد. پیامبر9 در این بخش حدیث از پرداختن به اموری غیر از زیارت و بی‌توجهی به مقام عُظمای رسالت نهی کرده است (همانجا).

احتمال چهارم؛مراد از این فقره، نهی از اجتماع برای زیارت قبر مطهر پیامبر9 است؛ همان­گونه که در اعیاد انجام می‌شود؛ حال یا به دلیل مشقت چنین اجتماعاتی است و یا به خاطر اینکه ممکن است در این­گونه اجتماعات، ادب و احترام حضرت، رعایت نشود (مناوی، 1415ق، ج4، ص263).

احتمال پنجم؛ پیامبر9 در این فقره، از مُعاوده و رفت و برگشت بسیار برای زیارت قبر خویش نهی می­کند تا زائر گمان نکند کسی­که نزد قبر مطهر آن حضرت و در حرم نبوی نیست، دعا، سلام و درودش به پیامبر9 نمی‌رسد. این مطلب با ادامة حدیث تأیید می‌شود؛ آنجا که تصریح می­شود: «سلام و درود زائر، هر کجا که باشد، به آن حضرت می‌رسد». پس گویی پیامبر9 با این نهی، در مقام فهماندن این نکته است که برای سلام و درود فرستادن به پیامبر9 نیازی به رفت و برگشت نزد قبر مطهر ایشان نیست و روح قدسی آن حضرت، نظاره­گر گویندة سلام و درود بر ایشان است (همانجا؛ صالحی، 1414ق، ج14، 354).

د) واکاوی مفاد و معنای «لاَتَجْعَلُوا قَبْرِی عِیدًا»

آنچه از ظاهر روایت به دست می­آید و فقرات دیگر نیز به نوعی این معنا را تأیید می‌کند، این است که اجتماع نزد قبر مطهر پیامبر9 ، باید با خشوع و ادب و احترام همراه باشد؛ آن­گونه که شأن و منزلت نبی خدا9 اقتضا می‌کند؛ به عبارت دیگر همان احترام و ادبی که در زمان حضور پیامبر9 و حیات ایشان پسندیده است، باید در زمان وفات حضرت و در زیارت قبر مطهر ایشان نیز رعایت شود.

 پس نهی در «وَلا تَجعَلوا قبَری عیداً» ارشاد به رعایت ادب و احترام و توجه به این نکته است که شایسته نیست زیارت با غفلت و بی‌توجهی و مزاح همراه باشد؛ همان­گونه که مردمان در اعیاد به غفلت و مزاح و شوخی عادت کرده‌اند.

در گزارش عبدالرزاق از حسن بن حسن آمده است وقتی او گروهی را نزد قبر پیامبر9 دید. آنها را از این کار نهی کرد و این فرمودة جد بزرگوارش را برای آنان بازگفت: «وَلا تَجعَلوا قبَری عیداً». این عکس‌العمل او تأیید می‌کند که معنای حدیث، نهی از بی‌ادبی
و گستاخی هنگام زیارت و تسامح در آن و ارشاد به رعایت ادب و احترام است.

این نکته در برخی روایات مذهب جعفری تأکید شده است. مطابق این گزارش‌ها زائر باید پس از زیارت، برگردد: «زُر... وَ انصَرِف» (کلینی، 1407ق، ج4، ص587، ح2)، تا مقام عظمای صاحب قبر برای زائر عادی نشود و دچار غفلت و بی‌توجهی در زیارت نگردد.

اما فقرة بعدی (وَصَلّوا عَلَىَّ فَإِنَّ صَلاتَکُم تَبلُغُنی حَیثُما کُنتُم)، که با اختلاف اندکی در گزارش‌ها نقل شده، در مقام بیان این مطلب است که در سلام و درود و دعا، واجب نیست حضور نزد قبر مطهر رعایت شود؛ بلکه سلام و درود از راه دور نیز به ایشان می‌رسد؛ همان گونه که از نزدیک به او می رسد.

گزارش منسوب به علی بن حسین سیدالساجدین، که جزئیات و جوانب آن در نقل قاضی اسماعیل جهضمی (م282ق) از نقل ابن ابی‌شیبه کامل­تر است، همین معنا را تأیید می­کند. امام7 دید آن مرد هر روز صبح به زیارت قبر مطهر پیامبر9  می‌آید و نزد قبر، به پیامبر9 درود و سلام می‌فرستد و دعا می­کند و گویی این کارِ سخت و مشقت­انگیز را بر نفسِ خود فَرض کرده است. او به گمان اینکه اگر نزد قبر مطهر پیامبر و در حرم نبوی9 نباشد، پیامبر دعا، سلام و درودش را نمی‌شنود یا به او نمی­رسد، این کار را هر روز انجام
می­داد. امام7خواست به او بفهماند که درود و سلام از خانه نیز، همانند درود و سلام نزد قبر، به پیامبر می­رسد و نیازی نیست مشقت و کلفت حضور نزد قبر مطهر را برای درود و سلام و دعا بر نفس خود تحمیل کند (سمهودی، 1430ق، ج1، ص46 ؛ سبکی، 1419ق، ص174).

در هر حال، استدلال به فقرة «لاَ تَتَّخِذُوا قَبْرِی عِیدًا» از روایت، برای اثبات تحریم شدِّ رحال، مخدوش است؛ چون در آن معنا ظهوری ندارد و با توجه به صدر و ذیل روایت، احتمال سوم قوی‌تر است و اصولاً ظهور روایت در همین احتمال، عقلایی است. منتها در فرض تنزّل و پذیرش تقریب کلام قائلان به حرمت شد رحال به عنوان یک احتمال عقلایی، باز هم این روایت، صلاحیت استناد و استدلال را ندارد؛ چون ظهور آن دارای چند احتمال عقلایی است و بنابراین اجمال دارد.

3. روایت «اَللّهُمَّ لا تَجعَل (لا تجعلن) قَبری وَثَناً (یُعْبَد)»

این حدیث نیز که ابن تیمیه و پیروانش برای اثبات عدم مشروعیت و بدعت بودن سفر به قصد زیارت قبر مطهر پیامبر9  به آن استدلال کرده­اند (علوی، 1424ق، ص138).

الف) راویان، طُرق و تعابیر مختلف روایت

این روایت در طُرقی از «زید بن أَسلم»، «ابوهریره» و «ابی‌جعفر8»، گزارش شده است.

مالک بن أنس (م179ق) از زید بن أسلم و او از عطاء بن یسار نقل می­کند که پیامبر9  فرمود: «اللَّهُمَّ لاَ تَجْعَلْ قَبْرِی وَثَناً یُعْبَدُ، اشْتَدَّ غَضَبُ الله عَلَى قَوْمٍ اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِیَائِهِمْ مَسَاجِدَ» (مالک، 1406ق، ج2، ص241).

عبدالرزاق (م211ق) و ابن ابی­شیبه (م235ق) در طریق خود به زید بن اسلم، فقرة «وَثَنًا یُعْبَدُ» در روایت فوق را به ترتیب «وَثَنًا یُصَلَّى إلیه فإنه» (عبدالرزاق، 1403ق، ج1، ص406) و «وَثَنًا یُصَلَّى لَهُ» (ابن ابی‌شیبه، 1409ق، ج2، ص375 و ج3، ص345) گزارش کرده‌اند.

ابن­حنبل (م241ق) از ابوهریره نقل می­کند: «عَنْ النَّبِیِّ ـ صلى الله علیه ]وآله[ وسلم ـ  اللَّهُمَّ لَاتَجْعَلْ قَبْرِی وَثَنًا، لَعَنَ الله قَوْمًا اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِیَائِهِمْ مَسَاجِدَ»(احمد،1420ق، ج12، ص304). ابویعلی (م307ق) نیز از او گزارش می­دهد «قال رسول الله  ـ صلى الله علیه ]وآله[ وسلّم ـ : لاتجعلن قَبْرِی وَثَنًا، لَعَنَ الله قَوْمًا اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِیَائِهِمْ مَسَاجِدَ» (ابویعلی، 1404ق، ج12، ص33).

شیخ صدوق (م381ق) در گزارشی از زراره، از ابو­جعفر8 نقل می­کند که پیامبرخدا فرمودند: «وَ لَا تَتَّخِذُوا قَبْرِی قِبْلَةً وَ لَا مَسْجِداً؛ فَإِنَّ اللهَ  تَعَالَى لَعَنَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِیَائِهِمْ مَسَاجِدَ» (صدوق، بی‌تا، ج‌2، ص، 358).

ب) تقریب استدلال به: «اَللّهُمَّ لا تَجعَل قَبری وَثَناً» برای اثبات حرمت شدِّ رحال

بهترین تقریبی که می­توان، برای اثبات حرمت شدّ رِحال، با استناد به روایت مذکور ارائه کرد این است که در این روایت از اقامة نماز نزد قبر مطهر پیامبر9 و دعا در کنار آن، نهی شده است. حال اگر کسی قصد زیارت قبر شریف را داشته باشد تا در کنار آن نماز بگزارد و دعا کند و به خاطر آن، بار سفر بندد، این سفر او مشروع نیست؛ چون قصد او منهی­عنه است (ابن تیمیه، 1369ق، ص402).

ج) واکاوی مفاد و معنای «اَللّهُمَّ لا تَجعَل قَبری وَثَناً...»

معنای حدیث، بر اساس تمام گزارش‌ها، نهی از نماز گزاردن به سمت قبر برای بزرگداشت وتکریم قبر یا صاحب آن است؛ زیرا این­کار برای امت‌های پیشین، دستاویزی برای شرک‌ورزی و پرستش قبور و مردگان خودشان بوده است. پیامبرخدا9 ، در این گزارش‌ها، ضمن طلب از خداوند تبارک و تعالی، امتش را باز می‌دارد که مبادا به آنچه امت‌های پیشین دچارش شده‌اند، گرفتار آیند (سندی، 1406ق، ج2، ص41 ؛ نووی، 1392ق، ج5 ، ص13؛ سیوطی، 1406ق، ج2، ص43)؛ به عبارت دیگر، با توجه به علاقه و رابطه بین فقرة اول و دوم، و سیاق آن دو در حدیث، مفاد آن نهی از سجده برای قبور؛ از جمله قبر مطهر نبی­خدا9 است؛ به­طوری­که قبر به منزلة بت و وَثنی پرستیده شود؛ همچنان‌که مشرکان، بت‌ها را سجده می‌کردند.

پس مسجد گرفتن قبر (اتخذوا قبور أنبیائهم مساجد) به معنای قرار دادن خود قبر به عنوان محل سجود، برای تعظیم و عبادت صاحب قبر است. بنابراین، چنانچه به سمت قبر مطهر9 سجده شود و نیت و قصد سجده کننده، سجده برای خصوص قبر باشد، این عمل مورد نهی روایت است.

حاصل آنکه روایت مزبور در مقام بیان مشروعیت نداشتن اقامة نماز و دعا نزد قبر مطهر پیامبر9 ، و به تبع آن، اثبات حرمتِ شدِّ رحال با این قصد نیست؛ چون نماز و دعا در کنار قبر، برای خداوند تبارک و تعالی است و به سمت کعبة ­معظمه خوانده می­شود
و اگر مسلمانی قصد کند، پس از زیارت قبر مطهر پیامبر9 ، در کنار قبر پاک ایشان نماز بخواند، از بابِ کَسب تبرّک است، نه اینکه قبر، وَثَن و بُتی برای سجده و پرستش باشد.

نتیجه­گیری

ادله­ای که برخی برای اثبات حرمت شدِّ رحال به آنها استناد کرده‌اند، دلالتی بر مدعایشان ندارد؛ چون:

اولاً: استناد به حدیث «لاَتُشَدُّ الرِّحَالُ إِلاَّ إِلَى...» مخدوش است؛ زیرا حصر مستفاد از آن، نسبی، و نهی آن، تنزیهی و ارشادی است و مراد، افضلیت مساجد سه­گانه بر دیگر مساجد است و منافاتی ندارد که در ادلة دیگری به افضلیت مکان یا مسجدی غیر از مساجد سه­گانة مذکور؛ مثل مسجد قبا، اشاره شود. از طرف دیگر، گزارش‌های گوناگون این حدیث، نشان می­دهد که روایت، نقل به معنا شده و بعید است تعابیر «لاَتُشَدُّ الرِّحَالُ إِلاَّ إِلَى...»، و «إِنَّمَا تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلَى ...»، با وجود گزارش‌هایی همچون «تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلَى ...» و «خَیْرُ مَا رُکِبَتْ إِلَیْهِ الرَّوَاحِلُ ...»، جملگی از احادیث و کلمات پیامبر9 باشند.

ثانیاً: نهی در «وَلا تَجعَلوا قبَری عیداً» ظاهر در ارشاد به رعایت ادب و احترام، و توجه دادن به این نکته است که شایسته نیست زیارت با غفلت و بی‌توجهی و مزاح همراه باشد؛ همان­گونه که مردم در اعیاد به غفلت و مزاح و شوخی عادت کرده‌اند.

اگر این ظهور انکار شود، به عنوان یک احتمال عقلایی، در عرض تقریبی است که قائلان به حرمت شدّ رحال به آن اشاره کرده‌اند. پس این روایت مجمل است و صلاحیت استناد و استدلال را ندارد.

ثالثاً: روایت «اَللّهُمَّ لا تَجعَل (لا تجعلن) قَبری وَثَناً (یُعْبَد)» در مقام بیان مشروعیت نداشتن اقامة نماز و دعا نزد قبر مطهر پیامبر9 و به تبع آن، اثبات حرمتِ شدِّ رحال با این قصد، نیست؛ چون نماز و دعا در کنار قبر، برای خداوند تبارک و تعالی است و به سمت کعبه معظم خوانده می­شود و اگر مسلمانی قصد کند پس از زیارت قبر مطهر پیامبر9 در کنار قبر پاک او نماز بخواند، از بابِ کَسب تبرّک است و نه اینکه قبر، وَثَن و بُتی برای پرستش باشد.

بنابراین، با توجه به عدم دلالت این سه روایت، و شمولیت ادلة دال بر استحباب زیارت قبور مطهر پیامبر اعظم، انبیای الهی، اهل بیت و بزرگان دین و مذهب، و سیرة صحابه و تابعین، سفر به قصد زیارت قبور مطهر آنان، نه‌تنها مشروع است، بلکه از باب مقدمة عمل به مستحب، رُجحان عقلی نیز دارد.

 

 

[1]. از باب نمونه عمر بن شبه در کتاب تاریخ المدینه از طریق «عبدالصمد بن عبدالوارث» روایت کرده است که «صخر بن جویریه» از «عایشه بنت سعد بن ابی‌وقاص» نقل می‌کند: «سمعت أبی یقول: لأن أصلی فی مسجد قباء رکعتین أحبّ إلی مِن أَن أتی بیتَ المقدس مرتین. ولو یعلمون ما فی قباء لضـربوا إلیه اکباد الابل» (ابن شبه، 1410ق، ج1، ص42). ابن‌حجر می‌گوید: «سند این روایت صحیح است» (عسقلانی، 1407ق، ج3، ص69). برای مطالعه بیشتر ر.ک: عبدالرزاق، 1403ق، ج5، ص133؛ فاکهی، 1414ق، رقم 2596).

  1. منابع:

    1.  ابن ابی شیبه، عبدالله (1409ق). المصنف، الریاض، مکتبة الرشد.

    2.  ابن اثیر، مبارک (1392ق). جامع الأصول، بی‌جا، مکتبة دار البیان.

    3.  ابن بطه العکبری، أبی عبدالله (1430ق). الإبانة الصغرى، عمان/ الأردن، الدار الأثریة.

    4.  ابن تیمیه، احمد (1406ق). منهاج السنة، بی‌جا، جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامیة.

    5.  ابن تیمیه، احمد (1408ق). الفتاوى الکبرى، بیروت، دار الکتب العلمیة.

    6.  ابن تیمیه، احمد (1416ق). مجموع الفتاوى، المدینة النبویة، مجمع الملک فهد لطباعة.

    7.  ابن تیمیه، تقی الدین (1369ق). اقتضاء الصراط، قاهره، مطبعة السنة المحمدیة، چاپ دوم.

    8. ابن تیمیه، تقی الدین (1422ق). التوسل و الوسیلة، عجمان، مکتبة الفرقان.

    9.  ابن جوزی، عبدالرحمان (1421ق). تلبیس إبلیس، بیروت، دار الفکر.

    10.  ابن حبان، محمد (1395ق). الثقات، بیروت، دار الفکر.

    11.  ابن رشد، محمدبن احمد (1408ق). البیان و التحصیل، بیروت، دار الغرب الإسلامی، چاپ دوم.

    12. ابن شاکر، محمد، عیون التواریخ، مخطوط، کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی.

    13. ابن شبه، عمر (1410ق). تاریخ المدینة المنورة، بیروت، دار الفکر.

    14. ابن صلاح، عثمان (1408ق). صیانة صحیح مسلم، بیروت، دار الغرب الإسلامی، چاپ سوم.

    15. ابن عابدین، محمد امین (1421ق). حاشیة رد المختار، بیروت، دار الفکر.

    16.  ابن عبدالهادی، محمد (1424ق). الصَّارِمُ المُنْکِی، بیروت، مؤسسة الریان.

    17.  ابن قدامه، عبدالله (بی­تا)، المغنی، بیروت، دار الکتاب العربی.

    18.  ابن قیم جوزیه، محمد (بی­تا)، إغاثة اللهفان، الریاض، مکتبة المعارف.

    19.  ابن ماجه، محمد بن یزید (1430ق). السنن، بی‌جا، دار الرسالة العالمیة.

    20.  ابن نجار، محمد (1418ق). الکواکب المنیر، بی‌جا، مکتبة العبیکان، چاپ دوم.

    21.  ابویعلی، احمد (1404ق). مسند أبی یعلى، دمشق، دار المأمون للتراث.

    22. ابوداوود، سلیمان (1430ق). السنن، بی‌جا، دار الرسالة العالمیة.

    23.  ابوزرعه، عبدالرحیم (1413ق). طرح التثریب، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

    24.  احمدبن حنبل (1420ق). مسند أحمدبن حنبل، بیروت، مؤسسةالرسالة، چاپ دوم.

    25.  ازرقی، محمد بن عبدالله (1416ق). أخبار مکة، بیروت، دارالاندلس.

    26.  ألبانی، محمد ناصر (1399ق). إرواء الغلیل، بی‌جا، المکتب الإسلامی.

    27.  ألبانی، محمد ناصر (1406ق). أحکام الجنائز، بی‌جا، المکتب الإسلامی، چاپ چهارم.

    28.  بخاری، محمد (1407ق). صحیح البخاری، بیروت، دار ابن کثیر، چاپ سوم.

    29.  بزار، احمد بن عمرو (1988م). مسند البزار، مدینة منورة، مکتبة العلوم والحکم.

    30.  بن باز، عبدالعزیز (بی­تا)، مجموع فتاوی، مکتبه الشامله.

    31.  بنوری، محمد (1413ق). معارف السنن، بی‌جا، طبعة کراتشی.

    32.  بیهقی، احمد (1421ق). شعب الإیمان، بیروت، دار الکتب العلمیة.

    33.  ترمذی، محمد بن عیسی (1403ق). السنن، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم.

    34. جمعی از علمای عربستان (1424ق). اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة و الافتاء، ریاض، دار المؤید للنشر والتوزیع.

    35. حموی، یاقوت (بی­تا). معجم ‏البلدان، بیروت، دار صادر.

    36. ذهبی، محمدبن احمد (1405ق). سیر أعلام النبلاء، بی‌جا، مؤسسة الرسالة، چاپ سوم.

    37. سبکی، تقی الدین (1419ق). شفاء السقام، دار الفکر، چاپ چهارم.

    38.  سعید ممدوح، محمود (1416ق). رفع المنارة، عمان ـ الأردن، دار الإمام النوو.

    39.  سمهودی، علی (1430ق). وفاءالوفا، بیروت، موسسة التاریخ العربی.

    40.  سندی، نورالدین (1406ق). حاشیة السندی، حلب، مکتب المطبوعات الإسلامیة، چاپ دوم.

    41.  سیوطی، جلال الدین (1406ق). شرح السیوطی، حلب، مکتب المطبوعات الإسلامیة، چاپ دوم.

    42. شهید اول، محمدبن مکی (1377ش). ذکری الشیعه، قم، موسسة آل البیت لأحیاء التراث.

    43. صالحی، محمدبن یوسف (1414ق). سبل الهدى والرشاد، بیروت، دارالکتب العلمیة.

    44.  صدوق، محمد (1362ش). الخصال، قم، جامعه مدرسین.

    45.  صدوق، محمد (بی تا)، علل الشرائع، قم، مکتبه الداوری.

    46.  طبرانی، سلیمان (1405ق). مسند الشامیین، بیروت، مؤسسة الرسالة.

    47.  طبرانی، سلیمان (1415ق). المعجم الأوسط، القاهرة، نشر الحرمین.

    48.  طحاوی، احمد (1415ق). مشکل الآثار، بیروت، مؤسسة الرسالة.

    49.  عبدالرزاق، أبوبکر (1403ق). المصنف، بیروت، المکتب الإسلامی، چاپ دوم.

    50.  عسقلانی، احمد (1407ق). فتح الباری، قاهره، دارالریان للتراث.

    51.  عظیم‌آبادی، محمد (1415ق). عون المعبود، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ دوم.

    52.  عقیلی، محمد (1404ق). الضعفاء الکبیر، بیروت، دار المکتبة العلمیة.

    53.  علوی مالکی، محمد (1424ق). الزیارة النبویة، اردن، دار عمار.

    54.  عینی، محمود(بی تا)، عمدة القاری، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.

    55.  غزالی، محمد(بی تا)، المنخول من تعلیقات الاصول، دمشق، دار الفکر المعاصر.

    56.  فاکهی، محمد بن اسحاق (1414ق). أخبار مکة، بیروت، دار خضر، چاپ دوم.

    57.  فسوی، یعقوب (بی تا)، المعرفة والتاریخ، بیروت، دار الکتب العلمیة.

    58.  فیروزآبادی، محمد (1389ق). المغانم المطابة، بی‌جا، دار الیمامة.

    59.  فیروزآبادی، محمد(بی تا)، الصلات والبشر، بیروت، دار الکتب العلمیة.

    60.  قاضی عیاض (بی تا)، الشفاء، عمان ـ اردن، دار الفیحاء.

    61. قسطلانی، احمد (1323ق). ارشادالساری، مصر، المطبعة الکبرى الأمیریة، چاپ هفتم.

    62. کراجکی، محمد علی (بی‌تا). کنز الفوائد، قم، دار الذخائر.

    1.  63.  کلینی، محمد (1407ق). الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم.

    64.  مالک بن انس (1406ق). موطأ مالک، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.

    65.  مالک بن انس (بی تا)، المدونة الکبرى، بیروت، دار الکتب العلمیة.

    66.  مطری، التعریف، مکتبه الشامله

    67.  مقدسی، ضیاءالدین (بی تا). فضائل بیت المقدس، دمشق، دار الفکر.

    68.  مناوی، محمد (1415ق). فیض القدیر، بیروت، دار الکتب العلمیة.

    69.  نجدی، سلیمان (1342ق). الهدیة السنیة، مصر، مطبعة المنار.

    70.  نسائی، احمد بن شعیب (1411ق). السنن، بیروت، دار الکتب العلمیة.

    71.  نووی، یحیی (1392ق). المنهاج، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم.

    72.  هیثمی، علی (1988م). مجمع الزوائد، بیروت، دار الکتب العلمیة.