نوع مقاله : فقه حج
نویسنده
طلبه/دانشجو
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
معناشناسی نیابت
1. نیابت از نظر واژه شناسان
«نیابت» مصدر فعل «ناب» است و هرگاه به گونة مطلق به کار رود، دو معنا از آن برداشت میشود:
* به پا خاستن و اقدام کردن به جای شخص دیگر؛ برای نمونه گفته میشود:
«نَابَ عَنِّى فُلانٌ أی قَامَ مَقامِی» (جوهری، 1407، ج1، ص227؛ ابنمنظور، 1405، ج1، ص774).
* فرصت، بهره و سهم؛ برای نمونه گفته میشود: «جاءَت نَوبَتُکَ و نِیابَتُکَ» (جوهری، 1407، ج1، ص228؛ ابنمنظور، 1405، ج1، ص775).
2. نیابت در اصطلاح
فقیهان اهلسنت، با شرح و تفصیل به شناساندن معنای اصطلاحی نیابت نپرداخته
و تعریفهایی که در برخی مواقع ارائه کردهاند، جامع و مانع نیست؛ برای نمونه زرقانی مینویسد:
انجام و به وقوع پیوستن چیزی به جای منوبٌ عنه که در این حال انجام آن چیز از عهدة منوبٌ عنه ساقط میشود.[1] (زرقانی، بیتا، ج2، ص243)
برخی دیگر در تعریف نیابت، به اثر آن توجه نموده و از ماهیت و کیفیتش سخنی
به میان نیاوردهاند؛ برای نمونه به تعاریف زیر توجه نمایید:
* «قِیامُ الغَیرِ عَنکَ بِفِعلِ أمرٍ» (شاطبی، بیتا، ج2، ص173).
اقدام شخص دیگری در انجام کاری به جای تو.
* «قِیامُ شَخصٍ عَن غَیرِهِ بأمرٍ مِنَ الأمُورِ» (هلیل، 1417ق، ص15).
اقدام شخصی به جای دیگری در انجام کاری از کارها.
* «قِیامُ شَخصٍ مَقامَ آخَرَ فِی التَّصَرُّفِ عَنهُ» (زرقا، 1387ش، ج2، ص817).
اقدام شخصی به جای دیگری و تصرف در کارهای او.
در تعریف روشن و دقیق از معنای نیابت بر اساس دیدگاه سنی، میتوان گفت: «قیامُ صحیحُ العَمَلِ بِالتَّصَـرُّفِ مقامَ غَیرِهِ». در این تعریف، واژة «قیام» اشاره به این است که، شخصی انجام کاری را بر عهده گرفته است که هم میتواند به درخواست طرف مقابل باشد و هم بدون درخواست شخصی دیگر. «صحیح العمل و بالتصرف» به شرایط و ویژگیهای همین شخص مربوط است؛ یعنی آن کس که قصد انجام فعلی را به جای شخص دیگر دارد، عملی را که انجام میدهد، از نظر شرع و عقل، پذیرفتنی و صحیح باشد.
گفتنی است میان نیابت و برخی دیگر از واژگان، ارتباط معنایی وجود داردکه شایسته است بدانها اشاره شود. این اصطلاحات عبارتند از: «استنابه، وکالت، تفویض و وصیت». (مغربی، 1416ق، ج3، ص3 ؛ هلیل، 1417ق، ص18 ؛ دسوقی، بیتا، ج3، ص377).
استنابه، طلب نیابت است و در این معنا (نیابت) با واژة انابه، همپوشانی معنایی دارد؛ بدینگونه که انابه، همان فعل صادر از سوی کسی است که با قصد و اختیار به جای شخص دیگر انجام میگیرد. پس استنابه و انابه، نیاز به کسی دارد که طلب نیابت و انجام فعلی را از شخصی داشته باشد؛ حال آنکه نیابت همیشه نیاز به درخواست و طلب شخص دیگر ندارد.
فقیهان، تعاریف گوناگونی برای وکالت بیان کردهاند که در تمامی آنها وجود «موکّل و وکیل» شرط است. سرخسی در تعریفش مینویسد: «تَفویضُ التَّصَـرُّفِ إلی الغَیرِ». (سرخسی، 1409ق، ج19، ص2) زیلعی حنفی نیز همین تعریف را بیان کرده است. (زیلعی، بیتا، ج4، ص254).
با توجه به این تعریف، روشن میشود که در وکالت، چارهای از اذن موکل و ارادة او، برخلاف نیابت نیست. بنابراین، میتوان گفت: «کُلُّ وکالَةٍ نیابِةٌ؛ و لیس کُلُّ نیابَةٍ وکالِةٌ»؛ به عبارت دیگر، میان آنها نسبت منطقی عموم و خصوص مطلق وجود دارد.
در اصطلاح تفویض[2] (ابناثیر، 1399ق، ج3، ص479). هم، ماجرا دقیقاً همینگونه است؛
یعنی وجود مفوِّض، لازم و ضروری است؛ بر خلاف نیابت که وجود و ارادة مستنیب لازم نیست.
وصیت نیز امر به تصرف در چیزی پس از مرگ است. (ابنعابدین، 1415ق، ج14، ص831 ؛ شربینی، 1415ق، ج3، ص39) درحالیکه نیابت، پیش از مرگ و پس از آن میتواند صورت پذیرد؛ افزون بر اینکه وصیت، ناچار از موصِی است؛ برخلاف نیابت.
حکم نیابت[3]
نیابت، یا در امور عادی و روزمره است یا در امور عبادی؛ اگر در امور عادی باشد، پس درست است که انسان از دیگری نیابت داشته باشد؛ چراکه مقصود مکلف در این هنگام (به عهده گرفته شدن کاری به دست دیگری) متحقق میشود؛ مانند خرید و فروش، اجاره و استجاره و... . در برخی دیگر از این امور، به سبب حکمتی که در آنها نهفته است، نه عادتاً و نه شرعاً، نمیتوان نیابت کرد؛ در خوراک، پوشاک و مسکن نمیتوان عادتاً نیابت کرد و در اموری چون نکاح، شرعاً نمیتوان نیابت داشت. اما اگر در امور عبادی باشد، اصل این است که هیچ کس نمیتواند از شخص دیگری نیابت کند و تکلیف را از گردن دیگری ساقط کند؛ مگر اینکه دلیل بر صحت نیابتش اقامه نماید.
آموزههایی از دین مبین اسلام بر این اصل دلالت دارند؛ مانند:
* {وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى} (نجم : 39)
و اینکه براى انسان جز حاصل تلاش او نیست.
* {وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى} (فاطر : 18)
و هیچ بار بَردارندهاى بار (گناه) دیگرى را برنمىدارد.
چرا که مقصود و غایت عبادات، خضوع در برابر خداوند، توجه به او، کوچک شمردن خود در مقابل او، گردن نهادن به حکمت او و آبادی قلب با ذکر و یاد اوست؛ حال آنکه نیابت، با این امور منافات دارد. با وجود این میتوان گفت که عبادات در شرع سه گونهاند:
* مالی محض؛ مانند زکات، صدقات و کفارات.
* بدنی محض؛ مانند نماز و روزه.
* مالی و بدنی؛ مانند حج.
در امور مالی محض، نیابت، هرگونه که باشد، صحیح و رواست و تفاوتی ندارد که مکلف خودش توانایی ادای تکلیف را دارد یا نه؛ چراکه آنچه واجب است، اخراج مال است که با فعل نایب، آن کار حاصل میشود.
بدنی محض، نیابت، هرگونه که باشد، صحیح و روا نیست؛ مگر اینکه دلیل مخصوصی اقامه شود. (کاسانی، بیتا، ج3، ص270؛ ابنعابدین، 1415، ج2، ص597).
امور مالی و بدنی؛ مانند حج، که سخن دربارهاش خواهد آمد.
با پیش چشم داشتن آنچه گفته شد، میتوان احکام تکلیفی پنجگانه را بر نیابت بار کرد:
دلایل مشروعیت نیابت
نیابت بنا بر کتاب، سنت، اجماع و عقل رواست.
1. ادلة قرآنی
* {وَ ابْتَلُوا الْیَتامى حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْکُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ یَکْبَرُوا وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَ کَفى بِالله حَسِیباً}[4] (نساء : 6)
* {... فَإِنْ کانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً أَوْ لا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْل...}.[5] (بقره : 282)
وجه دلالت این دو آیه این است که در جایی که نظر اولیا جایز و رواست ـ نظرشان یا به سفارش پدر است یا تولیت حاکم، درحالیکه این دو، مال را مالک نمیشوند ـ تملیک مالک در ملک و داراییاش، رواتر و جایزتر است (ماوردی، 1414، ج6، ص493).
* {وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یُرِیداً إِصْلاحاً یُوَفِّقِ الله بَیْنَهُما إِنَّ اللهَ کانَ عَلِیماً خَبِیراً}[6] (نساء : 35).
در تفسیر این آیه گفتهاند: «حَکَم همان نایب است» (همان؛ جصاص، بیتا، ج2، ص190؛ قرطبی، بیتا، ج5 ، ص176).
* {قَالَ اجْعَلْنِی عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ}.[7] (یوسف : 55)
گفته شده است «اجعلنی»؛ یعنی «وکّلنی»؛ «مرا بر گنجینههای زمینی وکیل گردان». (ماوردی، 1414، ج6، ص494؛ سعدی، 1408، ج2، ص422) چنانکه پیشتر آمد «کلُّ وکیلٍ نائبٌ».
* {إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللهِِ وَاِبْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِنَ اللهِ وَاللهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ}.[8] (توبه :60)
متصدیانِ گردآوری آن، از سوی امام بر این کار، نیابت دارند (قرطبی، بیتا، ج8 ، ص177).
2. ادلة روایی
* «عَنْ أَبِى حُمَیْدٍ السَّاعِدِىِّ ـ رضى الله عنه ـ قَالَ اسْتَعْمَلَ رَسُولُ اللهِ ـ صَلّى الله علیه ]وآله[ وسلّم ـ رَجُلاً مِنَ الأَسْدِ عَلَى صَدَقَاتِ بَنِى سُلَیْمٍ یُدْعَى ابْنَ اللُّتْبِیَّةِ، فَلَمَّا جَاءَ حَاسَبَهُ»[9] (بخاری، 1401ق، ج2، ص137).
* «عَنْ عُرْوَة أَنَّ النَّبِیّ ـ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ ]وآله[ وَسَلَّمَ ـ أَعْطَاهُ دِینَارًا یَشْتَرِی لَهُ بِهِ شَاة فَاشْتَرَى لَهُ بِهِ شَاتَیْنِ فَبَاعَ إِحْدَاهُمَا بِدِینَارٍ فَجَاءَهُ بِدِینَارٍ وَشَاة فَدَعَا لَهُ بِالْبَرَکَةِ فِی بَیْعه وَکَانَ لَوْ اِشْتَرَى التُّرَاب لَرَبِحَ فِیهِ»[10] (همان، ج4، ص187).
* «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللِه أَنَّهُ سَمِعَهُ یُحَدِّثُ قَالَ أَرَدْتُ الْخُرُوجَ إِلَى خَیْبَرَ فَأَتَیْتُ
رَسُولَ الله ـ صلى الله علیه ]وآله[ وسلّم ـ فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ وَقُلْتُ لَهُ إِنِّى أَرَدْتُ الْخُرُوجَ إِلَى خَیْبَرَ. فَقَالَ «إِذَا أَتَیْتَ وَکِیلِى فَخُذْ مِنْهُ خَمْسَةَ عَشَـرَ وَسْقًا فَإِنِ ابْتَغَى مِنْکَ آیَةً فَضَعْ یَدَکَ عَلَى تَرْقُوَتِهِ... »[11] [12] (ابوداود، 1410ق، ج2، ص172).
وجه دلالت در این روایات، روشن است که همان نیابت داشتن برخی از اصحاب پیامبر9 در اموری مانند جمعآوری زکات، خرید و فروش و... است.
3. اجماع
امت اسلام بر جواز و روا بودن وکالت ـ فی الجمله ـ اجماع کردهاند و چنانکه پیشتر آمد، نیابت شامل وکالت نیز میشود. (ابن قدامه، 1412، ج7، ص196؛ مقدسی، بیتا، ص252) وکالت نوعی از نیابت است. اجماع بر مجاز بودن وکالت، به معنای جواز مطلق نیابت نیست؛ بلکه جواز نوع خاصی از نیابت را میرساند.
4. عقل
نیابت، همکاری و همیاری است؛ چنانکه در این سخن خداوند متعال نیز به همین معنا آمده است: {وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا الله إِنَّ اللهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ}[13] (مائده : 2).
برخی افراد هستند که به نایب گرفتن روی میآورند؛ آنانکه قصد کاهش هزینههای خویش را دارند، یا آنانکه از اقدام و عمل مستقیم و تصرف در فعلشان ناتواناند. در این صورت برای رهایی از مشقت و حرج به نایب گرفتن روی میآوردند. (زیلعی، بیتا، ج4، ص254؛ ماوردی، 1414، ج6، ص495؛ شربینی، 1415، ج2، ص217) بنابراین
میتوان گفت عقل بداهتاً به امر نیابت حکم میکند.
مشروعیت نیابت در حج
در بخش پیشین، دربارة مشروعیت نیابت، بهطور کلی، سخن گفته شد. اکنون
در این بخش، به ادلة رسیده دربارة مشروعیت نیابت در حج ـ که ویژة این فعل عبادی است ـ میپردازیم:
1. ادلة صحت نیابت در حج
روایاتی را که بر این موضوع دلالت دارد، متفاوتند؛ برخی نیابت حج را میرساند و برخی نیابت در یکی از اعمال حج را. به هر روی، این روایات را در پنج گونه میتوان گزارش کرد:
گونة نخست؛ تصریح به جواز حج، به جای کسی که به سبب مرگ یا عجز، توان انجامش را ندارد.
* «عَنْ أَبِی رَزِینٍ الْعُقَیْلِیِّ أَنَّهُ أَتَى النَّبِیَّ ـ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ ]وآله[ وَسَلَّمَ ـ فَقَالَ إِنَّ أَبِی شَیْخٌ کَبِیرٌ لَا یَسْتَطِیعُ الْحَجَّ وَلَا الْعُمْرَةَ وَلَا الظَّعْنَ.[14] قَالَ حُجَّ عَنْ أَبِیکَ وَاعْتَمِرْ»[15] (ابنماجه، بیتا، ج2، ص970 ؛ ترمذی، 1403ق، ج2، ص204).
* «عَنْ عَبْدِ اللِه بْنِ بُرَیْدَةَ عَنْ أَبِیهِ ـ رضى الله عنه ـ قَالَ بَیْنَا أَنَا جَالِسٌ عِنْدَ
رَسُولِ الله ـ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ ]وآله[ وَسَلَّمَ ـ إِذْ أَتَتْهُ امْرَأَةٌ فَقَالَتْ إِنِّى تَصَدَّقْتُ عَلَى أُمِّى بِجَارِیَةٍ وَإِنَّهَا مَاتَتْ ـ قَالَ ـ فَقَالَ «وَجَبَ أَجْرُکِ وَرَدَّهَا عَلَیْکِ الْمِیرَاثُ». قَالَتْ: یَا رَسُولَ اللِه إِنَّهُ کَانَ عَلَیْهَا صَوْمُ شَهْرٍ أَفَأَصُومُ عَنْهَا قَالَ «صُومِى عَنْهَا».
قَالَتْ: إِنَّهَا لَمْ تَحُجَّ قَطُّ أَفَأَحُجُّ عَنْهَا؟ قَالَ: حُجِّى عَنْهَا»[16] (مسلم، بیتا، ج3، ص156؛ ترمذی، 1403ق، ج2، ص89).
گونة دوم؛ تشبیه قضای حج به قضای دین
* «عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ ـ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا ـ أَنَّ امْرَأَةً مِنْ جُهَیْنَةَ جَاءَتْ إِلَى النَّبِیِّ ـ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ ]وآله[ وَسَلَّمَ ـ فَقَالَتْ: إِنَّ أُمِّی نَذَرَتْ أَنْ تَحُجَّ فَلَمْ تَحُجَّ حَتَّى مَاتَتْ، أَفَأَحُجُّ عَنْهَا؟ قَالَ: نَعَمْ حُجِّی عَنْهَا، أَرَأَیْتِ لَوْ کَانَ عَلَى أُمِّکِ دَیْنٌ أَکُنْتِ قَاضِیَةً اقْضُوا اللهُ فَاللهُ أَحَقُّ بِالْوَفَاءِ»[17] (بخاری، 1401ق، ج2، ص218؛ ج8 ، ص150).
* «عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ ـ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا ـ قَالَ أَتَى رَجُلٌ النَّبِیَّ ـ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ ]وآله[ وَسَلَّمَ ـ فَقَالَ لَهُ إِنَّ أُخْتِی قَدْ نَذَرَتْ أَنْ تَحُجَّ وَإِنَّهَا مَاتَتْ فَقَالَ النَّبِیُّ ـ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ ]وآله[ وَسَلَّمَ ـ لَوْ کَانَ عَلَیْهَا دَیْنٌ أَکُنْتَ قَاضِیَهُ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَاقْضِ اللهَ فَهُوَ أَحَقُّ بِالْقَضَاءِ» [18] (همان، ج7، ص234).
روایات دیگری نیز گزارش شده است که به جهت پرهیز از اطالة کلام، بیان نمیشود (همان، ج2، ص218 ؛ ج2، ص140؛ ج5، ص125؛ ج7، ص126؛ ج8 ، ص150؛ ابن ماجه، بیتا، ج2، ص971).
گونة سوم؛ تأیید پیامبر9 دربارة حج گزاردن به جای دیگری:
* «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّ النَّبِىَّ ـ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ ]وآله[ وَسَلَّمَ ـ سَمِعَ رَجُلاً یَقُولُ لَبَّیْکَ عَنْ شُبْرُمَةَ. قَالَ: «مَنْ شُبْرُمَةَ؟» قَالَ: أَخٌ لِى أَوْ قَرِیبٌ لِى. قَالَ: «حَجَجْتَ عَنْ نَفْسِکَ؟» قَالَ لاَ. قَالَ: حُجَّ عَنْ نَفْسِکَ ثُمَّ حُجَّ عَنْ شُبْرُمَةَ».[19] (ابنماجه، بیتا، ج2، ص969؛ ابوداوود، 1410، ج1، ص407).
گونة چهارم؛ نیابت ابوهریره از جانب ابوبکر در حج
* «قَالَ ابْنُ شِهَابٍ حَدَّثَنِى حُمَیْدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ أَنَّ أَبَا هُرَیْرَةَ أَخْبَرَهُ أَنَّ أَبَا بَکْرٍ
الصِّدِّیقَ ـ رضى الله عنه ـ بَعَثَهُ فِى الْحَجَّةِ الَّتِى أَمَّرَهُ عَلَیْهِ رَسُولُ اللهُ ـ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ ]وآله[ وَسَلَّمَ ـ قَبْلَ حَجَّةِ الْوَدَاعِ یَوْمَ النَّحْرِ فِى رَهْطٍ یُؤَذِّنُ فِى النَّاسِ أَلاَ لاَ یَحُجُّ
بَعْدَ الْعَامِ مُشْرِکٌ، وَلاَ یَطُوفُ بِالْبَیْتِ عُرْیَانٌ»[20] (بخاری، 1401ق، ج2، ص164؛
ج5، ص115).
گونة پنجم؛ نیابت در قربانی کردن و پخش آن
* «عَنْ عَلِىٍّ ـ رضى الله عنه ـ قَالَ بَعَثَنِى النَّبِىُّ ـ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ ]وآله[ وَسَلَّمَ ـ فَقُمْتُ
عَلَى الْبُدْنِ، فَأَمَرَنِى فَقَسَمْتُ لُحُومَهَا ، ثُمَّ أَمَرَنِى فَقَسَمْتُ جِلاَلَهَا وَجُلُودَهَا»[21] (همان،
ج2، ص186).
* «قَالَتْ عَائِشَةُ ـ رضى الله عنها ـ فَدُخِلَ عَلَیْنَا یَوْمَ النَّحْرِ بِلَحْمِ بَقَرٍ، فَقُلْتُ: مَا هَذَا؟ فَقِیلَ ذَبَحَ النَّبِىُّ ـ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ ]وآله[ وَسَلَّمَ ـ عَنْ أَزْوَاجِهِ» [22] (همان،
ج2، ص185)
فضیلت نیابت از دیگران در حج
در آموزههای اسلامی، نصوص بسیاری دربارة یاری رساندن به بردار دینی و تشویق به این کار وارد شده است؛ خداوند سبحان میفرماید: {تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوَى}.
پیامبرخدا9 فرمود:
* «مَنْ کانَ فی حاجَةِ أخِیهِ کانَ الله فی حاجَتِهِ و مَنْ فَرَّجَ عنْ مُسْلِمٍ کُرْبَةً فَرَّجَ الله عَنْهُ کُرْبَةً مِنْ کُرُبَاتِ یَوْمِ القِیامَةِ...»[23](همان، ج3، ص98).
نیابت کردن از شخص غیر مستطیع برای حج، یاری رساندن به او در انجام این شعائر الهی است که در این صورت، سختی و دشواری از مسلمانی ـ که سبب آن سختی، عدم انجام واجب الهی است ـ برطرف میگردد. نیابت کردن از دیگران، فضل و خیر، برّ و احسان و معروف است؛ بهگونهای که برخی از عالمان تأکید کردهاند قبول نیابت از دیگران، مستحب است (شربینی، 1415ق، ج2، ص217).
خداوند فرماید: {وَافْعَلُوا الْخَیْرَ} (حج : 77) {وَاللهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ} (آلعمران : 134) و پیامبرخدا9 فرمود: «کلُّ مَعرُوفٍ صَدَقةٌ» (بخاری، 1401ق، ج7، ص79) و نیز فرمود: «أَهْلُ الْمَعْرُوفِ فِی الدُّنْیَا هُم أَهْلُ الْمَعْرُوفِ فِی الْآخِرَة» (همو، 1406ق، ص56).
فضلیت نیابت از دیگران در جایی که آنان والدین انسان باشند، فزونی مییابد؛ چنانکه گفتهاند: «یَستَحِبُّ أن یَحُجُّ الإنسانُ عَن أبویهِ إذا کَانَا مَیِّتَینِ أو عَاجِزَینِ» (ابن قدامه، 1412ق، ج5، ص41؛ ابن همام، 1397ش، ج3، ص78 ؛ مرداوی، 1375ش، ج3، ص419).
موارد دیگر فزونیِ فضیلتِ نیابت در حج، عبارتند از:
ـ نیابت از نزدیکان و آشنایان،
ـ نیابت از کسانی که به گردن نایب حق دارند،
ـ نیابت از کسانی که میانشان مودت و محبت بوده است،
ـ نیابت از برادران مسلمان به سبب شدت علاقهای که بدانها دارد (ابنتیمیه، بیتا، ج26، ص15).
در این باره روایات بسیاری رسیده است که گزارش آنها سبب اطالة کلام است (بیهقی، بیتا، ج4، ص335 ؛ دار قطنی، 1406ق، ج2، صص260 ـ 259).
حکم نیابت در اصل حج
در بخش حکم نیابت، به این مطلب اشاره شد که اصل در عبادات، منع نیابت است و کسی نمیتواند به جای دیگری مسئولیت امری را بر عهده بگیرد مگر اینکه دلیلی بر صحت نیابتش اقامه کند. با این حال، دیدگاه فقیهان در این باره دچار اختلاف شده است؛ اختلاف در اصل نیابت در حج. اکنون به بررسی این دیدگاهها میپردازیم:
1. صحت نیابت در صورت وجود شرایط صحت
از جمله قائلان این دیدگاه، میتوان این افراد را نام برد:
علی7 ، ابنعباس و برخی دیگر از صحابه؛ عطا، طاووس، مجاهد، سعید بن مسیب، ربیعه، عبدالله بن طاووس، ابراهیم نخعی، سفیان ثوری، اوزاعی، ابن ابیلیلی و اسحاق. شافعی نام این افراد را گزارش کرده است (شافعی، بیتا، ج2، ص160؛
ابن قدامه، 1412ق، ج5، ص20؛ ابن حزم، بیتا، ج7، ص61).
بسیاری از مشاهیر فقیهان حنفی (سرخسی، 1409ق، ج4، ص147؛ کاسانی، بیتا، ج3، ص271؛ ابن عابدین، ج2، ص597)، حنبلی (ابن قدامه، بیتا، ج5، ص19؛ مرداوی، 1375ش، ج3، ص405 ؛ بهوتی، 1402ق، ج2، ص391)، شافعی (شافعی، بیتا، ج2، ص160؛ نووی، روضه... بیتا[الف]، ج3، ص14؛ همو، المجموع، بیتا [ب]، ج7، ص98) و ظاهری (ابن حزم، بیتا، ج7، ص58) بر این باورند. برخی از مالکیها، با وجود مکروه دانستنِ آن، به این قول باور دارند (نک: دسوقی، بیتا، ج2، ص223).
ادلة این دیدگاه
بسیاری از فقیهان و دانشمندانی که معتقد به صحت نیابت در حج هستند، به روایات صحیحِ رسیده در این باره ـ که پیشتر گذشت ـ استدلال کردهاند؛ مانند حدیث خثعمیه، جهینه، حدیث ابن رزین و شبرمه و... .
آنان به طور مستقل به این موضوع نپرداخته، بلکه ضمن بیان فروعات احکام حج بیانش کردهاند؛ گویا مشروعیت نیابت در حج نزد آنان از مسلمات و واضحاتی بوده که نیازی به بیانی جداگانه و مفصل نداشته است.
2. عدم صحت نیابت در حج
این قول میان مالکیها مشهور است و برخی بر صحت این نظر تأکید کردهاند که هیچکس حق نیابت از دیگری را ندارد؛ چه سالم باشد چه مریض. فقط دربارة میتی که وصیت کرده باشد، نیابت را مجاز دانستهاند. (مالک بن انس، بیتا، ج1، ص491 ؛ ابن عبدالبر، بیتا، ص357 ؛ مغربی، 1416ق، ج3، ص2).
ادلة این دیدگاه
الف) {وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى}[24] (نجم : 39).
وجه دلالت این آیه چنین است: برای هیچکس چیزی نیست مگر سعی و تلاشش؛ حال آنکه نیابت در حج از سعی و تلاش خود شخص نیست؛ بلکه کوشش نایب است. پس امر نیابت با ظاهر این آیه، منافات دارد.
به این استدلال، پاسخهایی داده شده است که بدانها اشاره میشود:
از سوی عاجز و ناتوان نیز سعی و تلاش شده است که همان بذل مال، جهت حج گزاردن دیگری، به جای اوست (نووی، بیتا [ب]، ج7، ص101).
ـ از ابن عباس گزارش شده که این آیه با آیة 21 سورة طور نسخ گردیده است؛ {وَالَّذِینَ آَمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ
شَیْءٍ کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ}[25] (طور : 21)، (قرطبی، بیتا، ج17، ص10؛ زیلعی، بیتا،
ج2، ص84).
ـ این آیه مخصوص قوم حضرت موسی و ابراهیم8 است؛ چراکه این واقعهای است حکایت شده از صحف آنها (زیلعی، بیتا، ج2، ص82) خداوند اینگونه فرمود: {أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِمَا فِی صُحُفِ مُوسَى * و َإِبْرَاهِیمَ الَّذِی وَفَّى * أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى. وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى}[26] (نجم : 39 ـ 36)
گفته شده برای انسان نیست، مگر آنچه برای آن کوشش کرده است؛ اما این اطلاق در آیه با دلیل شرعی دیگری تخصیص خورده است. باورمندان به دیدگاه دوم بر این توافق دارند که شرع، صدقه از جانب میت و دعا در حق او را پذیرفته است (مغربی، 1416ق، ج3، ص7 ؛ دسوقی، بیتا، ج2، ص223). افزون بر این مطلب، قائلین دیدگاه دوم پذیرفتهاند که نیابت از میت، در صورت وصیت، جایز است (مالک بن انس، بیتا، ج6 ، ص58 ؛ ابن عبدالبرّ، بیتا، ص356 ؛ دسوقی، بیتا، ج2، ص228) درحالیکه حج دیگران به جای او پس از درگذشتش، تلاش و کوشش او نیست؛ پس این مطلب با اصل آنها ناهماهنگ است. (شافعی، بیتا، ج2، ص162؛ ابن حزم، بیتا، ج7، ص58).
ب) روایات
* «عَن إبراهیم بن محمد بن یحیى العدوی النجاری أنّ امرأةً قَالَت: یَا رَسولَ اللهِ أنَّ أبى شیخٌ کبیرٌ؛ فَقَالَ رسَولُ اللهِ ـ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ ]وآله[ وَسَلَّمَ ـ : لِتَحُجِّى عَنهُ و لَیسَ لِأحدٍ بَعدَهُ»[27] (ابن حزم، بیتا، ج7، ص59).
* «عَن محمد بن إبراهیم بن الحارث التیمی، ان رسول الله ـ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ ]وآله[ وَسَلَّمَ ـ قال: لا یحج أحد عن أحد إلا ولد عن والد»[28] (همان، ص60).
دلالت این روایات بر ممنوعیت نیابت در حج، روشن است؛ به ویژه روایت دوم که به طور کل نیابت در حج را نادرست برشمرده است.
در پاسخ گفته شده است که صحت این احادیث، ثابت نشده است؛ پس استدلال بدانها صحیح نیست (نک: همان). افزون بر این مطلب، عبارت «ولد عن والد» ـ هر چند حجیت ندارد ـ مشروعیت نیابت فرزند از والدش را اثبات میکند که همین موضوع، منع مطلقی را که قائلان دیدگاه دوم بدان باور دارند، رد میکند.
* «عن ابن عمر قال: لا یَصوُمَنَّ أحدٌ عَن أحدٍ ولا یَحُجَّنَّ أحدٌ عَن أحدٍ»[29] (زیلعی، 1415ق، ج3، ص30 ؛ ابن حزم، بیتا، ج7، ص60).
* «عن القاسم بن محمد قال: لا یَحُجُّ أحدٌ عَن أحدٍ» (ابن حزم، بیتا، ج7، ص60).
دلالت این دو روایت نیز روشن است؛ نهیی که در روایت وارد شده، نشاندهندۀ بطلان عمل است؛ پس نیابت در حج، به هر صورتیکه انجام گیرد، باطل خواهد بود.
در پاسخ گفته شده: آنچه به اثبات رسیده و حجیت دارد، خلاف این روایات است. این روایات با آنچه از سلف صالح رسیده و صحیح و حجت است، تعارض دارد (همان؛ شافعی، بیتا، ج2، ص161).
ج) قیاس
همانگونه که نیابت در نماز و روزه در صورت توانایی بر انجامشان صحیح و جایز نیست و ناتوانی در آن دخالتی ندارد، حج نیز چنین است (نووی، بیتا[ب]، ج3، ص101؛ ابن قدامه، 1412ق، ج5، ص20 ؛ ابن حزم، بیتا، ج7، ص59).
در پاسخ این مطلب گفتهاند نماز با حج تفاوت دارد؛ چراکه نماز هیچگاه از عهدة مکلف برداشته نمیشود و در هر حال ـ ایستاده، نشسته و خوابیده ـ باید آن را بهجا آورد. (شافعی، بیتا، ج2، ص158) افزون بر این، در نماز «مال» دخالتی ندارد؛ بر خلاف حج (نووی، بیتا[ب]، ج7، ص101) اما دربارة روزه، اگر کسی توانایی گرفتنش در ماه رمضان را نداشته باشد، باید قضا کند و اگر نتواند، فدیه و کفاره بر عهدة او است (شافعی، بیتا، ج2، ص158).
در نهایت باید گفت چنین قیاسی باطل است؛ چراکه نص صحیح وجود دارد.
حج نیابتی از آن کیست؟
آنگاه که انسانی به جای دیگری حج بگزارد، این حج از کیست؟ آیا از آنِ نایب است یا برای منوبٌ عنه؟ فقیهان در این باره دو دیدگاه ارائه کردهاند:
1. حج از آن منوبٌ عنه است
این دیدگاه مورد پذیرش فقیهان حنفی (کاسانی، بیتا، ج3، ص272؛ حصکفی، 1415ق، ج2، ص602)، شافعی (نووی، بیتا[ب]، ج7، ص110) و حنبلیهاست (بهوتی، 1409ق، ج2، ص399 و397؛ ابن تیمیه، 1413ق، ج2، ص238).
ادلة این دیدگاه
الف) روایات مشروعیت نیابت در حج، با عبارات و واژگانی آمده است که دلالت دارد حج از آنِِ کسی است که به جای او (منوب عنه) گزارده شده است؛ در حدیث ابیرزین «حج عن أبیک»، در حدیث بریده «حجی عنها» و حدیث شبرمه «ثم حج عن شبرمه»، روشنترین دلالت را بر این موضوع دارد. حدیث شبرمه نشان از آن دارد که میان حج راوی و حج شبرمه، تفاوت است؛ چراکه دستور پیامبر9 به این تفاوت و انجام گرفتن دو حج، اشارة صریح دارد.
ب) تشبیه قضای حج به قضای دین؛ در قضای دین، نیابت صحیح و جایز است و فعل نایب دقیقاً به جای فعل منوبٌ عنه قرار میگیرد و ذمة او را بریء میسازد؛ دربارة حج نیز همینگونه است (کاسانی، بیتا، ج3، ص272).
2. حج از آنِ نایب است
حج، از آنِ نایب است و برای منوبٌ عنه، پاداش نفقه و هزینه، دعا و عامل شدن برای انجام امر خیر است. این دیدگاه محمد بن حسن از فقیهان حنفی (کاسانی، بیتا، ج3، ص272؛ ابن عابدین، 1415، ج2، ص602) و مالکیهاست (مغربی، 1416، ج3، ص7؛ دسوقی، بیتا، ج2، ص228).
ادلة این دیدگاه
الف) طبق این سخن خداوند متعال که فرمود: {وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى} نایب در حقیقت همان حجگزار است؛ اوست که سعی و تلاش میکند و برای منوب عنه فقط پاداش و اجر همیاری و تعاون در امر حج است (مغربی، 1416، ج3، ص7).
ب) کاسانی مینویسد:
حج، عبادتی مالی و بدنی است؛ بدن از حجگزار و مال از منوب عنه. پس آنچه بدن در آن نقش دارد، از آنِِ صاحب بدن است و آنچه مال در آن نقش ایفا میکند، از آنِِ صاحب مال. اگر نایب چیزی از محرمات احرام را انجام دهد، کفارهاش از مال خود اوست؛ همچنین اگر حجش باطل شود، قضایش بر عهدة خود اوست. این مطلب بر این دلالت دارد که نفس حج برای خود او واقع میشود؛ با این وجود شرع مقدس ثواب نفقة حج را در حق منوب عنه روا میدارد؛
به سبب لطف و مرحمتی که شارع در این زمینه ابراز کرده است (کاسانی، بیتا، ج3، ص272).[30]
در بررسی این دو دیدگاه میتوان گفت: «استدلالهای باورمندان به دیدگاه نخست،
بر اساس نصوص شرعی و دارای حجیتی است که باورشان را تأیید میکند و استدلالهای دستة دوم به گواهیهای عقلی است که برخی صراحتاً با نصوص مخالفت دارد» (ابن عابدین، 1415، ج2، ص602)؛ ازاینرو، میتوان همرأی با جمهور فقیهان، دیدگاهِ نخست را پذیرفت.
نتیجه گیری
در این نوشتار به بررسی دیدگاههای فقهی مذاهب چهارگانة اهل سنت دربارة نیابت در حج پرداخته شد و نتایج زیر به دست آمد:
1. فقیهان اهل سنت، تعریف دقیقی از معنای اصطلاحی نیابت ارائه نکردهاند؛ ازاینرو، پس از گزارش برخی از تعاریف آنها، نظر خود را چنین بیان کردیم: «قیامٍُ شخص صحیحُ العَمَلِ بِالتَّصَرَّفِ مقامَ غَیرِهِ».
2. میان برخی اصطلاحات؛ مانند وکالت، استنابه و... با اصطلاح نیابت، ارتباط معنایی دیده میشود؛ ولی در همة موارد، تفاوت یا تفاوتهایی وجود دارد.
3. بر موضوع نیابت، احکام تکلیفی پنجگانه «وجوب، استحباب، حرمت، کراهت
و اباحه» بار میشود.
4. بر مشروعیت نیابت، ادلة چهارگانة استنباط (کتاب، سنت، اجماع و عقل) اقامه شده است.
5. روایات بسیاری بر صحت نیابت در حج، در متون روایی اهل سنت، گزارش شده است.
6. بر اساس نظر برخی فقیهان، نیابت از سوی دیگران، به ویژه والدین، در حج مستحب است.
7. در اصل حج، در صورت وجود شرایط صحت نایب و منوب عنه ـ نیابت، صحیح و جایز است.
8. حج نیابتی از آنِ منوب عنه است؛ نه نایب.
[1]. «وقوعُ الشَیءِ عَنِ المَنوُبِ عَنهُ مَعَ سُقُوطِ الشَیءِ عَنهُ».
[2]. تفویض را چنین معنا کردهاند: «فَوَّضَ إِلَیْه الأَمْرَ تَفْوِیضًا؛ رَدَّهُ إِلَیْهِ، وجَعَلَهُ الحاکِمَ فِیه».
[3]. دسوقی، بیتا، ج2، ص211؛ شاطبی، بیتا، ج2، ص173؛ موجان، 1417، ص15
[4] . و یتیمان را بیازمایید تا آنگاه که به [سن] زناشویى برسند. پس اگر در ایشان رشد [فکرى] یافتید، اموالشان را به آنان رد کنید و آن را [از بیم آنکه مبادا] بزرگ شوند، به اسراف
و شتاب مخورید و آن کسکه توانگر است، باید [ازگرفتنِ اجرت سرپرستى] خوددارى ورزد و هرکس تهیدست است، باید مطابق عرف [از آن] بخورد. پس هرگاه اموالشان را به آنان رد کردید، بر ایشان گواه بگیرید. خداوند حسابرسى را کافى است.
[5]. پس اگر کسى که حق بر ذمة اوست، سفیه یا ناتوان است، یا خود نمىتواند املا کند، پس ولىّ او باید با [رعایت] عدالت، املا نماید.
[6]. و اگر از جدایى میان آن دو (زن و شوهر) بیم دارید، پس داورى از خانوادة آن (شوهر)
و داورى از خانوادة آن (زن) تعیین کنید. اگر سرِ سازگارى دارند، خدا میانِ آن دو سازگارى خواهد داد. آرى! خدا داناى آگاه است.
[7]. [یوسف] گفت: «مرا بر خزانههاى این سرزمین بگمار که من نگهبانى دانا هستم.»
[8]. صدقات، تنها به تهیدستان و بینوایان و متصدّیان [گردآورى و پخش] آن، و کسانىکه دلشان به دست آورده مىشود، و در [راه آزادى] بردگان و وامداران و در راه خدا و به در راه مانده، اختصاص دارد. [این] به عنوان فریضه از جانب خداست و خدا داناى حکیم است.
[9] . ابوحُمَید ساعدی گوید: «پیامبرخدا9 مردی از قبیلة بنیاسد را در جمعآوری صدقات قبیلة بنیسُلَیم بهکار گماشت. وی ابن لُتْبِیَّه را فراخواند؛ چون آمد، به حسابرسی اموالش پرداخت».
[10] . پیامبرخدا9 دیناری به عروه داد تا گوسفندی خریداری کند؛ وی با آن دینار، دو گوسفند خرید و یکی از آنها را به یک دینار فروخت. پس نزد پیامبر9 بازگشت با یک دینار و یک گوسفند. آن حضرت برکت در خرید و فروش او را دعا فرمود؛ پس از آن، اگر او خاک نیز میخرید، آن خریدش سودمند میشد.
[11]. الترقوة؛ هی العظم الذی بین ثغرة النحر و العاتق. (ابن اثیر، 1399ق، ج1، ص187).
[12]. جابر گوید: خواستم به خیبر روم، پیامبرخدا9 آمد؛ بر او سلام کردم و گفتم: «قصد رفتن به خیبر را دارم». ایشان فرمودند: «هرگاه وکیل مرا دیدی، پانزده وسق از او بستان. اگر از تو دلیلی طلب کرد، دستت را بر استخوان ترقوهاش بگذار.»
[13]. و در نیکوکارى و پرهیزگارى با یکدیگر همکارى کنید و در گناه و تعدّى دستیار هم نشوید و از خدا پروا کنید که خدا سختکیفر است.
[14]. بفتح ظاء و سکون عین و حرکتها، الراحلة أی لا یقوى على السیر ولا على الرکوب من کبر السن. (مبارکفوری، 1410ق، ج3، ص581).
[15]. از ابورزین روایت شده که او نزد پیامبر9 آمد و گفت: «یا رسول الله! پدرم پیری کهنسال است؛ بهگونهای که توانایی حج، عمره و سفر را ندارد.» فرمود: «به جای پدرت حج بگزار و عمره به جای آور».
[16]. بریدةبن حصیب گوید: درحالیکه نزد رسول الله9 نشسته بودم، زنی نزد ایشان آمد
و گفت: «کنیزی را برای مادرم به عنوان صدقه بخشیدم، درحالیکه او درگذشته بود.» ایشان فرمودند: «پاداش تو لازم است و باید از میراث او به تو داده شود.» آن زن گفت: «ای فرستادة خدا، روزة یک ماه بر گردن او بوده است، آیا میتوانم به جای او روزه بگیرم؟» فرمود: «به جایش روزه بگیر.» دوباره آن زن گفت: «مادرم هرگز حج نگزارد، آیا میتوانم
به جایش حج روم؟» فرمود: «به جایش حج بگزار.»
[17]. زنی از قبیلة جُهینه نزد پیامبرخدا9 آمد و گفت: «مادرم نذر کرده بود حج بگزارد، اما درگذشت، درحالیکه حج نرفت؛ آیا میتوانم به جایش حج بگزارم؟» فرمود: «آری! به جایش حج بگزار. آیا اگر میدانستی که دَینی بر عهدة مادرت است، آن را قضا نمیکردی؟! قضا کنید در راه خداوند که همانا خداوند سزاوارتر است در وفا کردن.»
[18]. این روایت همانند روایت پیشین است، با این تفاوت که مردی دربارة خواهرش همان پرسش را دارد.
[19]. پیامبر خدا9 شنید مردی میگوید: «لبیک عن شبرمه!» پس ایشان فرمودند: «شبرمه کیست؟» گفت: «از نزدیکان من است.» فرمود: «آیا هرگز حج گزاردهای؟» گفت: «نه»، فرمود: «این حج را برای خودت قرار بده و یک حج نیز به جای شبرمه به جای آور.»
[20]. ابوبکر، ابوهریره را به جای خود به حجی فرستاد که پیامبر خدا9 به او پیش از حَجّةالوداع در روز قربانی فرمان داده بود تا در جماعت مردم اعلام کند: «پس از این سال، هیچ مشرکی حق حج گزاردن ندارد و نیز هیچ کس حق برهنه طواف کردن ندارد.»
[21]. پیامبر خدا9 مرا فرستاد تا مسئولیت ذبح شتران را بر عهده گیرم. سپس دستور داد تا گوشتهایشان را تقسیم کنم. پس از آن فرمان داد که جهازها و پوستهایشان را نیز تقسیم کنم.
[22]. عایشه گفت: روز قربانی، شخصی بر ما با گوشت گاوی وارد شد؛ گفتم: «این چیست؟» گفت: «رسول الله9 به جای همسرانش قربانی کرده است.» (بخاری این روایت را در «بابُ ذَبْحِ الرَّجُلِ الْبَقَرَ عنْ نِسَائِهِ مِنْ غَیْرِ أمْرِهِنَّ» گزارش کرده است.)
[23]. هر کس در برآورده کردن نیاز و حاجت برادرش بکوشد، خداوند نیاز و حاجت او را برآورده میسازد و هرکس مشکل مسلمانی را برطرف کند، خداوند سختیها
و مشکلات روز قیامت را از او برطرف میکند.
[24]. و اینکه براى انسان جز حاصل تلاش او نیست.
[25]. و کسانىکه گرویده و فرزندانشان آنها را در ایمان پیروى کردهاند، فرزندانشان را به آنان ملحق خواهیم کرد و چیزى از کار [ها]شان نمىکاهیم. هرکسى در گرو دستاورد خویش است.
[26] . یا بدانچه در صحیفههاى موسى [آمده] خبر نیافته است؟ و [نیز در نوشتههاى] همان ابراهیمى که وفا کرد؛ که هیچ بردارندهاى بار گناه دیگرى را بر نمىدارد و اینکه براى انسان جز حاصل تلاش او نیست.
[27]. زنی گفت: «ای پیامبرخدا9 ، پدرم پیر وکهنسال است.» فرمود: «باید به جایش حج بگزاری؛ حال آنکه برای هیچ کس، پس از او چنین دستوری نیست.»
[28]. هیچ کس به جای دیگری نمیتواند حج گزارد، مگر فرزند برای پدر.
[29]. هیچ کس به جای دیگری روزه نگیرد و هیچ کس به جای دیگری حج نگزارد.
[30]. «أَنَّهُ عِبَادَةٌ بَدَنِیَّةٌ وَمَالِیَّةٌ وَالْبَدَنُ لِلْحَاجِّ، وَالْمَالُ لِلْمَحْجُوجِ عَنْهُ فَمَا کَانَ مِنْ الْبَدَنِ لِصَاحِبِ الْبَدَنِ، وَمَا کَانَ بِسَبَبِ الْمَالِ یَکُونُ لِصَاحِبِ الْمَالِ، وَالدَّلِیلُ عَلَیْهِ أَنَّهُ لَوْ ارْتَکَبَ شَیْئًا مِنْ مَحْظُورَاتِ الْإِحْرَامِ فَکَفَّارَتُهُ فِی مَالِهِ لَا فِی مَالِ الْمَحْجُوجِ عَنْهُ.
وَکَذَا لَوْ أَفْسَدَ الْحَجَّ یَجِبُ عَلَیْهِ الْقَضَاءُ فَدَلَّ أَنَّ نَفْسَ الْحَجِّ یَقَعُ لَهُ إلَّا أَنَّ الشَّرْعَ أَقَامَ ثَوَابَ نَفَقَةِ الْحَجِّ فِی حَقِّ الْعَاجِزِ عَنْ الْحَجِّ بِنَفْسِهِ مَقَامَ الْحَجِّ بِنَفْسِهِ نَظَرًا لَهُ وَمَرْحَمَةً عَلَیْهِ».