نوع مقاله : از نگاهی دیگر
نویسنده
سطح 4 حوزة علمیه، عضو هیئت علمی پژوهشکدة حج و زیارت
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
مقدمه:
احترام به گذشتگان و تجلیل از یاد و نامشان در میان همة اقوام بشر امری پسندیده است. در آیین مقدس اسلام، به صورت خاص، از این واقعیت بشری بهرهبرداری شده و برای تکریم عزیزان از دست رفته، دستورها و آدابی با عنوان «احسان به اموات» و «زیارت قبور» آنان، مطرح گردیده است.
در این میان، زیارت قبور شخصیتها وبزرگان دین را میتوان یکی از مهمترین
و تأثیرگذارترین شعائر اسلامی دانستکه میتواند مایة شکوفایی استعدادهای معنوی
و آرامش روانی زائر گردد. زیارت قبور انبیا و اولیای خداوند و ارتباط با ارواح مطهرشان، حاکی از عزم جدی پیروان در عمل به تعالیم دین و تداوم راه آنان است.
زیارت،که آداب و اصولی آموزنده دارد و با ادای سلام و خواندن زیارتنامه، انجام میشود، در صورت توجه به شخصیت مزور و تأمل و دقت در مضامین زیارتنامه، میتواند بهصورتی شگفتانگیز، تحولآفرین و شخصیتساز باشد.
سیرة مسلمانان گواهی میدهد، گاهی زیارت قبور بزرگان و اولیای الهی، موجب دگرگونی روحی و معنوی بسیاری از زائران شده است؛که از آن میتوان به «کارکرد روانی زیارت» تعبیر کرد؛ کارکردیکه میتواند پادزهری برای انواع افسردگیها
و کجخلقیهای برآمده از ناملایمات روزگار باشد. از آنجاکه اندیشمندان اهل سنت، حتی علمای وهابی، حیات برزخی را قبول دارند، معالوصف، عالمان وهابی ارتباط متقابل ارواح انسانهای متوفی با عالم دنیا و انسانهای زنده و اثرپذیری از یکدیگر را
به شدت انکار میکنند، در این مقاله دیدگاههای امام محمد غزالی دربارة ارتباط متقابل زندهها با مردگان، و بهرهمندی مزور از دعاهای زائر را بررسی میکنیم و دیدگاه وهابیون را با استفاده از دلایل متقن عقلی و نقلی به نقد میکشیم.
ارتباط ارواح با عالم دنیا، در برزخ
اعتقاد به عالم برزخ، از ضروریات دین و از واقعیتهای قرآنی است[1] که در لسان روایات از آن به «عالم قبر» تعبیر شده است (قمی 1404ق، ج1، ص19 ؛ ابن بابویه، 1362ش، ج1، ص120) و از باورهای مورد اتفاق، نزد علمای شیعه و سنی است (علامه حلّی، 1382ش، ص297؛ تفتازانی، 1409ق، ج5، صص88 و 91). صرف نظر از آیات و اخبار فراوانیکه دربارة حیات برزخی انسان وجود دارد (سیوطی، 1424ق، ج2، ص178؛ غزالى، 1412ق، ج3، صص549 - 548 و ج15، صص182-181 و184 ؛ رازی، 1407ق، ج7، صص224ـ 211)، برخی از اندیشمندان مسلمان، دلایل عقلی اطمینانبخشی را نیز ارائه کردهاند. (رازی، 1407ق، ج7، ص227 ؛ تفتازانی، 1409ق، ج5 ، ص91).
در این مقاله به دنبال اثبات این مطلب هستیمکه آیا از نظر امام محمد غزالی، روح انسان متوفی میتواند با کسیکه به زیارت قبر وی آمده است در ارتباط باشد؟ در صورت اثبات، باید روشن کنیم که آیا با وجود این ارتباط متقابل، شخص مورد زیارت میتواند از ادعیه و قرائت قرآن یا دیگر احسانها و خیرات زیارتکننده بهرهمند شود و تأثیر بپذیرد یا خیر؟
برای پاسخ به این پرسشها توضیح چند مطلب مقدماتی لازم است:
1. به اعتقاد غزالی، مرگ عامل قطع رابطة مردگان با دنیا نیست. او برای اثبات این ادعا به روایاتی استناد کرده استکه اهلسنت، بهخصوص علمای وهابی، آنها را در منابع روایی خود آورده و مفاد آنها را پذیرفتهاند (ابن حنبل، 1421ق، ج23، ص163؛ حاکم، 1411ق، ج3، ص223؛ البانی، بیتا، ج7، ص855)؛ از جمله روایت مربوط به شهادت عبدالله بن عمرو انصاری در جنگ اُحدکه پیامبر خدا9 به فرزند ایشان (جابر) فرمود:
خداوند پدرت را زنده کرد و در پیشگاه خود نشانید، در حالیکه هیچ حایلی بین او و خدا وجود نداشت. [خداوند متعال به او] فرمود: «تَمَنَّ عَلَىَّ یا عَبدِی ما شِئتَ أُعطِیکَهُ»؛ «ای بندة من، هر چه دوست داری از من بخواه تا عطایت کنم». پدرت عرضه داشت: «پروردگارا! خواستهام این استکه مرا به دنیا بازگردانی تا باردیگر در راه تو و پیامبرت کشته شوم.» خداوند در پاسخ فرمود: «فرمان من بر این استوار شده استکه بازگشت امکانپذیر نیست.» (غزالى، 1412ق، ج3، صص549-548 و ج15، ص174).
این حدیث را احمد بن حنبل در مسند (ابن حنبل، 1421ق، ج23، ص163) و حاکم در مستدرک (حاکم، 1411ق، ج3، ص223) نقل کرده و آن را از احادیث صحیحالاسناد دانستهاند. ناصرالدین البانی از علمای وهابی نیز آن را نقل کرده و از احادیث حسن به شمار آورده است (البانی، بیتا، ج7، ص855).
گفتنی استکه قرآن نیز از علاقة مردگان به بازگشت به دنیا برای جبران کوتاهی خود حکایت دارد:
{قالَ رَبِّ اِرْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صٰالِحاً فِیمٰا تَرَکْتُ...}[2] (مؤمنون : 99 و 100).
همچنین روایاتی حاکی از این استکه اموات در انتظار زندهها هستند و هرگاه کسی از دنیا به عالم برزخ منتقل میشود، از او دربارة اهل دنیا سؤالهایی میکنند. یکی از این احادیث، روایت ابو ایوب انصارى از پیامبر خدا9 است (غزالى، 1412ق، ج15، ص189).
البانی این حدیث را صحیح دانسته و گفته است:
ابن قیم برای اثبات این مسئله (سؤال مردگان دربارة وضع زندهها) ادلة زیادی آورده، ولی از حدیث ابوهریره غفلت کرده استکه میگوید: «وقتی مؤمنی از دنیا میرود، ارواح مؤمنان از او در بارة آشنایان خود از اهل زمین سؤال میکنند.» (البانی، بیتا، ج6 ، ص256 ؛ همو، 1431ق، ج9، ص140).
ملاحظه میکنیدکه احادیث یادشده، علاقة مردگان به دنیا و اهل آن را نشان میدهد.
این در حالی استکه البانی گفته است:
وقتی انسان میمیرد، علاقة او از دنیا بهطور کلی قطع میشود؛ «المیت إذا مات انقطعت علاقته بالدنیا بالکلیة» (البانی، 1431ق، ج9، ص139).
2. ابوحامد غزالی بر این باور استکه اعمال زندهها در عالم برزخ به ارواح عرضه میشود و اموات از اعمال زندهها آگاه میشوند. او برای اثبات این مطلب چندین روایت را به عنوان شاهد بحث خویش آورده است؛ از جمله روایت نعمان بن بشیر از پیامبرخدا9 که نقل میکند آن حضرت روزی در منبر به مردم فرمود:
«اَلله اَلله فِی إخوانِکُم مِن اَهلِ القُبُورِ فَإنَّ أعمالَکُم تُعرَضُ علَیهِم» (غزالى، 1412ق، ج15، ص188).
«خدا را، خدا را در نظر داشته باشید در حق برادران خود از اهل گورستان؛ چراکه عملهاى شما بر ایشان عرضه میشود.»
ابن تیمیه نیز با نقل حدیثی از ابوهریره، این مطلب را پذیرفته است (ابن تیمیه، 1418ق، ص129). و همچنین البانی حدیث ابودرداء را در خصوص اینکه اعمالتان بر مردگان عرضه میشود و مردگان از اعمال شما خوشحال یا ناراحت میشوند؛ «إن أعمالَکم تُعرَض عَلَى مَوتاکم فَیَسُرُّون، ویُساؤون» نقل کرده و با بیان اینکه سلسله رجال این حدیث از ثقات هستند، آن را پذیرفته است (البانی، بیتا، ج6، ص607).
روایت دیگریکه غزالی بدان استناد کرده، ابوسعید خدرى استکه گفت: پیامبر خدا9 مىفرمود:
«اِنَّ المَیّتَ یَعرِفُ مَن یُغَسِّلُهُ و مَن یَحمِله و مَن یُدَلّیه إلى قَبرِهِ» (غزالى، 1412ق،
ج15، ص188).
«کسیکه مرده است، شوینده و بردارنده و کسی راکه وی را در گور مینهد، میشناسد.»
پس از بیان این دو مقدمه، دربارة موضوع مقاله باید گفت امام محمد غزالی، گذشته از عقیده به وجود رابطه و علاقه میان مردگان و دنیا و اهل آن، به وجود رابطه و مؤانست میان زندهها و مردگان، بهویژه زائر و مزور، و تأثیرپذیری مزور از زائر قائل است. او برای به کرسی نشاندن عقیدة خویش به روایاتی استناد کرده است که به دو گروه قابل تقسیماند:
* گروه اول:روایاتیکه وی برای اثبات وجود رابطه و مؤانست آورده است. او در باب فضیلت صلوات بر پیامبر اسلام9 و اهل بیتش: این روایت را از پیامبر گرامی اسلام9 آورده استکه فرمودند:
«لَیسَ أحد یُسَلِّمُ عَلَىَّ إلّا رَدَّ اللهُ عَلَىَّ روحِی حَتّى أَرُدَّ عَلیهِ السَّلامَ» (غزالى،1412ق، ج3، ص561 و ج 15، ص176).
«هیچ کس بر من سلام نمیکند، الا اینکه خدای متعال روحم را به [جسد] من برمیگرداند تا سلام او را پاسخ بدهم.»
شاید برخی گمان کنند این مسئله، مختص پیامبران خدا یا حداقل مختص پیامبر گرامی اسلام است؛ ولی غزالی به این اشکال مقدر پاسخ داده و گفته است: این ارتباط به پیامبران اختصاص ندارد؛ بلکه طبق روایت عایشه از پیامبر خدا9 در مورد همة اهل قبور است. پیامبرخدا در این روایت فرمودهاند:
«ما مِن رَجُلٍ یَزورُ قَبرَ أخیهِ وَ یَجلِسُ عِندَهُ إلّا اِستَأنَسَ بِهِ وَ رَدّ عَلَیهِ حَتّى یَقومَ». (غزالى، 1412ق، ج15، ص176).
«هر مردى گور برادر خود را زیارت کند و نزدیک آن بنشیند، وی با او انس میگیرد و پاسخش را میدهد.»
غزالی پارا فراتر گذاشته و گفته است:
«بر اساس روایت ابوهریره، این انس و ارتباط، مختص آشنایان و اقوام میت هم نیست؛ بلکه هر زائری بر مزار هر میتی گذر کند و بر او سلام دهد، میت سلام او را پاسخ میدهد.» (همان، 1412ق، ص177).
ارتباط و انس مردگان با زندهها، گویا از امور مسلّم نزد بزرگان اهل سنت محسوب میشود. احمد بن حنبل (ابن حنبل، 1421ق، ج29، ص318)، مسلم (مسلم بن حجاج، 1412ق، ج1، ص112)، حاکم (حاکم،1411ق، ج3، ص512) و دیگران (عبدالجبار، 2014ق، ج16، ص223) نقل کردهاند:
«عمرو بن عاص هنگام فوتش بسیار منقلب بود و بر گذشتة خود تأسف میخورد. لحظة آخر عمرش از حاضران درخواست کرد بعد از مرگ و دفن وی، ساعتی بالای سر قبرش بمانند تا روح وی با آنان انس بگیرد.
ناصرالدین البانی نیز در بحث حیات برزخی انبیا، با نقل روایت «ما مِن أَحَدٍ یُسَلّم عَلَیّ إلّا رَدَّ اللهُ عَلَیَّ روحِی حَتّى أَرُدّ عَلیه السَّلامَ»، پذیرفته استکه هرکس به پیامبر خدا9 سلام بدهد، پیامبر جواب سلام او را میدهد. وی معتقد است که این، یک ویژگی برای آن حضرت محسوب میشود (البانی، 1431ق، ج9، ص110).
او در مقام دیگری حدیث مذکور را نقل کرده و آن را پذیرفته و اَسناد آن را حسن دانسته است. اما با وجود این میگوید: «این حدیث، صراحت در سماع ندارد.» (البانی، 1431ق، ج9، ص97) و منظورش این استکه پیامبر9 سخن سلام دهندگان را نمیشنود و نمیتواند با آنها ارتباط داشته باشد.
* گروه دوم:روایاتی است که ابوحامد غزالی با هدف اثبات اثرپذیری اموات از دعاها و احسانهای زندهها نقل کرده است. این روایات در چند ساحت قابل بررسی هستند:
الف) چنانکه در بحث احکام اموات در کتب فقهی مطرح شده، تلقین میت یکی از مستحبات مؤکد استکه نه تنها بیانگر امکان ارتباط زندهها با روح میت در قبر است، بلکه نشان میدهد که میتوان برخی امور را به ارواح اموات آموزش داد.
مؤلف کتاب «تبیین الحقایق»، از پیروان ابوحنیفه گفته است:
«تَلْقِینَ الْمَیِّتِ مَشْرُوعٌ لِأَنَّهُ تُعَادُ إلَیْهِ رُوحُهُ، وَعَقْلُهُ وَ یَفْهَمُ مَا یُلَقَّنُ» (زیلعی، 1313ق، ج1، ص234).
«تلقین میت جایز است؛ زیرا روح میت و عقلش به او باز میگردد و آنچه را تلقین میشود، درک میکند.»
غزالی نیز تلقین میت را امری مستحب میداند و چندین روایت را در این زمینه بهعنوان شاهد آورده است؛ از جمله روایت سعید بن عبدالله أزدىکه گفت:
«ابو امامه باهلى را در حال جان کندن دیدم. گفت: «اى سعید، چون من مُردم، همان کاری را انجام دهیدکه پیامبر خدا9 فرموده است؛ چون پیامبر خدا فرمودند: وقتی مرده را دفن کردید، یک نفر بر بالای سر میت بایستد و بگوید: اى فلان، پسر فلان! این هنگام مرده صدای شما را میشنود، ولی جواب نمیدهد. پس بار دوم بگوید: اى فلان پسر فلان! در این صورت مرده راست مینشیند. پس بار سوم بگوید: اى فلان پسر فلان! در این نوبت مرده میگوید: «أرشِدنا یَرحَمُکَ اللهُ»؛ «ما را راهنمایی کنید، خداوند شما را رحمت کند!» لیکن شما صدای وی را نمیشنوید. پس از آن، وقتی تلقینکنندة جملات، تلقین را بیان، و میت آنها را تکرار میکند، فرشتة منکر و نکیر، میگویند: برخیزیم و برویم؛ چون حجت را به وی تلقین کردهاند.» (غزالى، 1412ق، ج15، ص178).
طبرانی، حدیث مزبور را در دوکتاب خویش نقل کرده و سخنی از ضعف سندی یا دلالی حدیث به میان نیاورده و مفاد آن را پذیرفته است (طبرانی، 1413ق، ص365 ؛ همو، بیتا، ج8 ، ص249).
ب) برخی از روایات مرتبط با بحث، ذیل موضوع «حقوق اجتماعی انسانها» جای داده شده است. غزالی میگوید: لازم است انسان مسلمان آنچه از خوبیها برای خود میخواهد، برای دیگران نیز بخواهد و برای سعادت آنها دعای خیر کند؛ چه مرده باشند و چه زنده. از پیامبر خدا9 روایت شده استکه فرمود:
«مَثَلُ المَیِّتِ فِی قَبرِهِ مَثَلُ الغَرِیقِ یَتَعَلَّقُ بِکُلِّ شَیءٍ یَنتَظِرُ دَعوَةَ مِن وَلَدٍ أو والِدٍ أو أخٍ أو قریبٍ وَ إنّهُ لَیدخُلُ عَلَى قبورِ الأمواتِ مِن دُعاءِ الأحیاءِ مِنَ الأنوارِ مِثلِ الجِبالِ» (غزالى، 1412ق، ج5، ص191 و ج 15، ص177).
«میت در قبرش به غرق شدهای شبیه استکه برای نجات خویش به هر چیزی آویزان میشود. او در انتظار دعای فرزند، پدر، برادر و نزدیکان است. هرآینه از دعای زندهها نورهایی مثل کوهها بر قبر مردگان وارد میشود.»
همین نگرش (لزوم دعا برای دیگران به منظور ادای حقوق برادران دینی) باعث شده بود در صدر اسلام مسلمانان همواره برای مردگان خود دعا میکردند و این به سیرة مستمر آنان تبدیل شده بود. (همان، ج15، صص173 و 178).
علیبن موسى الحداد گفت:
«با احمدبن حنبل در تشییع جنازهای بودیم، وقتی میت را دفن کردند، نابینایی نزدیک قبرشد و شروع کرد به خواندن قرآن. احمد به وی گفت: این بدعت است. نخوان! وقتی از آنجا بیرون آمدیم، یک نفر روایتی را از ابن عمر نقل کردکه به قرائت قرآن بر سر قبر میت توصیه کرده بود. احمد وقتی آن را شنید گفت: برو به آن مرد نابینا بگو بر سر قبر قرآن بخواند.»
در روایتی دیگر محمد بن احمد مروزی گفته است:
«از احمدبن حنبل شنیدم که میگفت: وقتی قبرستان میروید، فاتحةالکتاب
و معوذتین و قل هو الله اَحد را بخوانید و ثواب آن را به اهل قبور هدیه کنید؛ زیرا به آنها میرسد.» (غزالى، 1412ق، ج15، ص179).
گفتنی استکه ابن تیمیه و اتباع وهابی وی، آرای فقهی و کلامی خود را بر مبنای مذهب احمد استوار میدانند.
ج) امام محمد غزالی معقتد است نوع قضاوت و دیدگاه زندهها دربارة مردگان، در سرنوشت مردگان تأثیر دارد. از این رو وی میگوید: «مستحب است بر مردهها ثنا گفته شود و جز با نیکى از آنها یاد نشود.» وی این دیدگاه خود را به چند روایت؛ از جمله روایت انسبن مالک و ابوهریره مستند کرده است. انس بن مالک میگوید:
«جنازهاى بر پیامبر9 گذشت. مردم به او بد گفتند! پیامبر9 وقتی آن را شنید فرمود: وَجَبَت؛ [این بدی] در حقش لازم گردید. سپس جنازة دیگری از مقابل پیامبر عبور داده شدکه مردم از او به نیکی یاد کردند. پیامبر9 فرمود: وَجَبَت؛ [این نیکی] در حقش لازم گردید. عمربن خطابکه آنجا حاضر بود، از علت این مسئله پرسید. پیامبر خدا9 در جوابش فرمود: «اِنَّ هذا اَثنَیتُم عَلَیهِ خَیراً فَوَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ، وَ اِنّ هذا اَثنَیتُم عَلیهِ شَرّاً فَوَجَبَت لَهُ النّارَ، وَ أنتُم شُهداءُ للهِ فِی الاَرضِ»؛ این یکى را نیکو گفتید، بهشت بر او واجب شد و دیگرى را بد گفتید، آتش بر وی واجب گشت، و شما گواهان خدا در زمین هستید.» (غزالى، 1412ق، ج15، ص180؛ خَلال البغدادی، 1424ق، ص89).
ابنقیم نیز این حدیث را نقل کرده و مفاد آنرا پذیرفته است (ابن قیم الجوزیه، بیتا، ص122).
ناصرالدین البانی در مشکاة المصابیح حدیث مزبور را آورده و صحت و اعتبار آن را مورد اتفاق دانسته است (خطیب العمری و التبریزی، 1985م، ج1، ص524). او در کتاب احکام الجنائز گفته استکه بخاری در صحیح، ج3، صص178ـ177، و ج5، صص193ـ192، مسلم در صحیح، ج3، ص53 ، نسائی در سنن، ج1، ص273 و ترمذی در سنن، ج2، ص158 این حدیث را صحیح دانسته و ابن ماجه، در سنن، ج1، ص454 و حاکم در مستدرک، ج1، ص377 آن را آوردهاند (البانی، 1406ق، ج1، ص44).
ابوهریره از پیامبر خدا9 نقل کرده استکه فرمودند:
«اِنّ العبدَ لَیموتُ فَیَثنى القومُ الثّناءَ یَعلَمُ اللهُ منهُ غَیرَهُ فَیقُولُ اللهُ تَعالَى لِمَلائکتِهِ أُشهِدُکُم اَُنّى قَد قَبلتُ شَهادَةَ عَبیدىِ عَلَى عَبدى وَ تَجاوزتُ عَن عِلمى فِی عَبدِى» (غزالى، 1412ق، ج15، ص180).
«وقتی بندهای میمیرد و مردم از وى به نیکی یاد میکنند، در حالیکه خداى ـ عزّ و جلّ ـ از آن بنده چیز دیگری میدانست، در این صورت خداوند به فرشتگان میگوید: شما را گواه میگیرم که من گواهى بندگان خود را در حق بندة خود قبول کردم و از آنچه در مورد بندهام در علم من است، گذشت کردم.»
روایت ابوهریره در اینجا به تغییر مستقیم در وجود میت دلالت ندارد، بلکه صراحت دارد که دعای خیر زندهها موجب عنایت پروردگار به آن مرده و نزول رحمت الهی بر او میشود. بنابراین، مردگان از دعای زندهها بهره میبرند و نتیجه دعاها عاید آنان میشود
و این نوعی تأثیر است؛ هرچند غیر مستقیم بوده باشد.
با این پشتوانة قوی و اعتباریکه روایات مزبور نزد بزرگان اهل سنت بهخصوص علمای وهابی دارد، به اضافه صراحت این روایات در دلالت، هر محقق منصفی به این نتیجه میرسدکه میان مردگان و زندهها رابطه و تأثیر وجود دارد.
انکار ارتباط با اموات از سوی علمای وهابی
از آنچه بیان کردیم؛ روشن شدکه مردگان دارای درک و شعور کامل هستند، احسانها
و هدایای زندهها را دریافت میکنند و از آنها مسرور میشوند و با عالم دنیا و انسانهای زنده در ارتباط هستند (ابن تیمیه، 1408ق، ج3، ص26؛ حدادی العبادی، 1322ق، ج1، ص102؛ زیلعی، 1313ق، ج1، ص234).
دربارة پیامبر9 نیز نقل کردیمکه ایشان جواب سلامهای زندهها را میدهند (ابن تیمیه، 1416ق، ج1، ص233 ؛ همو، 1408ق، ج5 ، ص147).
احمد ابن تیمیه حرانیکه آرا و نظریاتش سرمشق وهابیان است، ضمن نقل مضمون حدیث ابوایوب انصاری گفته است:
«روایات مستفیضی[3] وجود دارد مبنی بر اینکه میت از وضعیت خانواده و دوستانش در دنیا خبر دارد و احوال آنان به میت عرضه میشود و از کارهایی که انجام میشود، خبر دارد و اگر نیکو باشد، موجب خوشحالی او، وگر نه باعث رنجشش میشود.»
وی همچنین از عایشه نقل کرده استکه بعد از دفن عمر در حجرهاش، خود را میپوشاند و میگفت پدرم و پیامبر خدا محرم هستند، ولی عمر اجنبی است. منظورش این بودکه عمر وی را میبیند (همان، 1408ق، ج5 ، ص147).
چنانکه ملاحظه شد، عالمان وهابی طیفهای مختلف روایات را که امام محمد غزالی به آنها استدلال کرده است، در منابع خود آورده و مفاد آنها را پذیرفتهاند؛ با وجود این، منکر هرگونه ارتباط مردگان با زندهها هستند.
بن باز، از علمای معروف وهابی و مفتی سابق عربستان، هرگونه ارتباط اموات با اهل دنیا و آگاهی آنان از احوال زندگان را انکار میکند.[4] او با اینکه برای پیامبر9 حیاتی برزخی، کاملتر از حیات شهدا قائل است، با این حال میگوید:
«لازمة این حیات برتر، این نیستکه پیامبر به غیب آگاه بوده و از امور دنیا آگاه باشد؛ بلکه علم به امور دنیا با پیشآمد مرگ، منقطع میشود (بن باز، بیتا، ج2، ص387).
بن باز اتخاذ چنین دیدگاهی را دربارة پیامبر9 ، بر این قاعدة خودساخته استوار کرده استکه ارتباط انسان با اهل دنیا و آگاهیاش از احوال آنان، با مرگ منقطع میشود؛ «لأنّ المیّت قد انقطعت صلته بأهل الدنیا وعلمه بأحوالهم» (بن باز، بیتا، ج2، ص395).
وی در همین راستا احادیثی را که میگوید پیامبر9 بهطور مستقیم سلام زائران را میشنود و به سلام آنان پاسخ میدهد، رد میکند و اعتقاد مسلمانان به سماع پیامبر9 را مطلقاً خلاف شرع میداند (همان، بیتا، ص394).
این در حالی استکه در میان روایات، احادیث صحیحالسندی وجود داردکه حتی سایر سلفیان؛ از جمله ابن تیمیه، ظهور آن را در سماع پیامبر9 پذیرفتهاند؛ مانند این حدیث معروف:
«ما مِنْ أَحَدٍ یُسَلِّمُ عَلَیَّ إلَّا رَدَّ اللهُ عَلَیَّ رُوحِی حَتَّى أَرُدَّ عَلَیْهِ السَّلامَ» (ابن تیمیه، 1416ق، ج1، ص233 ؛ همو، 1408ق، ج5 ، ص147).
«هیچکس بر من سلام نمیکند، مگر اینکه خداوند متعال روحم را به جسدم برمیگرداند تا سلام او را پاسخ دهم.»
ابن تیمیه حدیث یاد شده را به لحاظ سند، براساس شرط مسلم صحیح دانسته (ابن تیمیه، 1419ق، ج2، ص174) و به لحاظ دلالت، سماع سلام و پاسخ آن از سوی پیامبر9 را پذیرفته است؛ هر چند آن را مختص زمانی میداندکه سلامکننده نزد قبر مطهر حضرت باشد،
و نه هرکسکه از هرجا حتی از داخل مسجد عرض سلام کند:
«وَ هَذَا السَّلَامُ مَشْـرُوعٌ لِمَنْ کَانَ یدْخُلُ الْحُجْرَةَ. وَ هَذَا السَّلَامُ هُوَ الْقَرِیبُ الَّذِی یرُدُّ النَّبِی9 وَسَلَّمَ عَلَى صَاحِبِهِ» (ابن تیمیه، 1416ق، ج27، ص324).
«مشروعیت این سلام برای کسی استکه از داخل حجرة شریف سلام کند و این قبیل سلام استکه پیامبر9 به سلامکنندهاش پاسخ میدهد.»
ناصرالدین البانی، محدث معروف وهابیکه وهابیان، بسیار به آرای او اعتنا دارند نیز سماع پیامبر9 را از اساس منکر شده است. انکار او در حالی استکه حدیث «مَا مِنْ أَحَدٍ یُسَلِّمُ عَلَیَّ إِلَّا رَدَّ اللهُ عَلَیَّ رُوحِی حَتَّى أَرُدَّ عَلَیْهِ السَّلَامَ» را پذیرفته است. وی حتی از اینکه ابن تیمیه معتقد است پیامبر9 سلام را از نزدیک قبر مطهر میشنود و پاسخ میدهد، اظهار شگفتی کرده و گفته استکه من نفهمیدم مستند او چیست؟! همچنین در جای دیگر نیز وقتی از وی میپرسند: «آیا بین کسیکه نزد قبر مطهر آن حضرت به ایشان سلام کند با کسیکه از راه دور سلام کند، تفاوتی هست یا نه؟» قاطعانه پاسخ میدهدکه هیچ تفاوتی نیست (البانی، 1431ق، ج3، ج2، ص564)؛ یعنی پیامبر9 سلام هیچ یک را نمیشنود!
همچنین ناصرالدین البانی اموری مانند استغاثه به غیر خدا، استعانت از ارواح انبیا، صالحان و دیگر اموات را باتلاقهای جاهلیت اولی شمرده و اعتقاد به استماع اموات از جمله پیامبران: و بندگان صالح را امور وهمی دانسته است.
«مِن جماهیر المسلمین مَن لا یزال یعیش فی أوحال الجاهلیة الأولى؛ من الاستغاثة
بغیر الله، والاستعانة بالأنبیاء والصَّالحین الأموات وغیرهم من عباد الله، متوهِّمین أنَّهم یسمعونهم حین ینادون، وأنهم على الاستجابة لهم قادرون، غیر آبهین بما فی القرآن الکریم والسُّنَّة الصَّحیحة من آیاتٍ بینات، ونصوص قاطعات، بأنَّ الأموات
لا یسمعون، وأنهم لو فُرٍضَ سماعهم، لا یستجیبون» (البانی، 1431ق، ج3، ص780).
«از میان تودههای مردم مسلمان، کسانی هستندکه پیوسته در باتلاقهای جاهلیتِ نخستین زندگی میکنند؛ باتلاقهایی از قبیل استغاثه به غیر خدا و استعانت از پیامبران7 و اموات صالح و غیر صالح، به توهم اینکه آنان صدایشان را میشنوند
و بر اجابت درخواستشان توانایند؛ بدون اینکه به آیات روشن و نصوص قطعی که در قرآن کریم و سنت صحیح آمده است، توجه کنند؛ نصوصی مبنی بر اینکه اموات نمیشنوند و اگر هم به فرض بشنوند، درخواست آنان را اجابت نمیکنند.»
از ناصرالدین البانی پرسیدند: با توجه به حدیث «مَا مِنْ أَحَدٍ یُسَلِّمُ عَلَیَّ إِلَّا رَدَّ اللهُ عَلَیَّ رُوحِی حَتَّى أَرُدَّ عَلَیْهِ السَّلَامَ» (ابوداود، 1430ق، ج3، ص384؛ ابن راهویه، 1412ق، ج1، ص452 ؛ ابن حنبل، 1421ق، ج16، ص477)، نظر شما دربارة زنده بودن پیامبر9 چیست؟ از آنجاکه وی نمیتوانست حسن بودن سند حدیث را منکر شود، ناگزیر از دیدگاه خود مبنی بر عدم سماع اموات تنزل میکند و مسئلة بازگشت روح مطهر حضرت9 به بدن مقدس ایشان برای پاسخ دادن به سلام مسلمانان را میپذیرد. ولی آن را اینگونه توجیه میکند که: اولاً؛ حکم بازگشت روح به بدن، مختص پیامبر اسلام9 است و نه سایر پیامبران: یا سایر اولیای الهی. ثانیاً؛ این حدیث تنها بازگشت روح هنگام سلام را اثبات میکند و نه دائمی بودن ارتباط روح مطهر آن حضرت با بدن شریف ایشان را (البانی، 1431ق، ج3، ص808 ـ 805).
این در حالی استکه در سیرة اصحاب نزدیک پیامبر9 حتی درخواست از متوفا نیز مشاهده شده است؛ برای مثال نقل شده، زمانیکه پیامبرخدا رحلت کرد، ابوبکر وارد حجرة عایشه شد و صورت پیامبر خدا را باز کرد و بوسید و در حالیکه اشک میریخت، این جملهها را بر زبان جاری ساخت:
«بِأَبی أنتَ وِ أُمّی یَا نَبیَّ اللهِ طِبتَ حَیّاً وَ مَیتاً اُذکُرنَا عِندَ رَبّکَ یَا مُحَمَّد...» (بخاری، 1422ق، ج2، ص12؛ ابن هشام، بیتا، ج4، ص306-305).
«پدر و مادرم به فدایت! ای پیامبر خدا، در زمان زندگی و پس از مرگ، پاک بودهای. از ما نزد پروردگارت یاد کن ای محمد...».
علی بن أبیطالب7 نیز هنگام غسل دادن پیامبر9 چنین فرمود:
«بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ الله لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ مِنَ النُّبُوَّةِ
وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ ... بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی اذْکُرْنَا عِنْدَ رَبِّکَ وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِکَ». (شریف الرضی، 1414ق، ص356، خطبه 235).
«پدر و مادرم به فدایت، اى پیامبرخدا، با مرگ تو رشتهاى پاره شد که در مرگ دیگران اینگونه نشد. با مرگ تو رشته پیامبرى و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانى گسست... پدر و مادرم فداى تو! ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن و در خاطر خود نگهدار.»
نتیجه گیری
از مطالب پیشگفته این نتایج به دست میآید:
الف) عقیده به بررخ و حیات و بقای روح در آن، مورد اتفاق همة فرق اسلامی است.
ب) به نظر همة علمای شیعه و اکثر دانشمندان سنی، روح متوفا دارای شعور و درک کامل است. او دنیا و رخدادهای آن را فراموش نمیکند و همواره از تازهواردان به عالم برزخ، سرنوشت انسانهای ساکن در دنیا را پیگیری میکند (ابن حنبل، 1421ق، ج23، ص163؛ حاکم، 1411ق، ج3، ص223؛ غزالی، 1412ق، ج15، ص189؛ البانی، بیتا، ج6، ص265 و ج7، ص855 ؛ همو، 1431ق، ج9، ص140).
ج) همة کارهای خیر، دعاها و احسانهاییکه انسانهای زنده، بهویژه زائران قبور برای اموات انجام میدهند، به آنها میرسد و موجب آرامش روح اموات میشود (ابن تیمیه، 1408ق، ج3، ص26؛ همو، 1418ق، ج1، ص95).
د) دیدگاه علمای وهابی دربارة انکار سماع مردگان و ارتباط ارواح اموات با زندهها، با روایات معتبری در تضاد است که از نظر سند و دلالت، نه تنها مورد قبول اکثر قریب به اتفاق علمای شیعه و سنی است، بلکه خود وهابیان نیز آنها را پذیرفتهاند؛ چنانکه گفتیم، روایت مربوط به شهادت عبدالله بن عمرو انصاری در جنگ أحد
و روایت ابو ایوب انصارى را عالمان و نظریهپردازان بزرگ وهابی، هچون ابن تیمیه
و ابن قیم و البانی در منابع خود آورده و آن را صحیح دانستهاند (ابن حنبل، 1421ق، ج23، ص163؛ الحاکم 1411ق، ج3، ص223؛ غزالی، 1412ق، ج15، ص189؛ البانی، بیتا، ج6، ص265 و ج7، ص855 ؛ همو، 1431ق، ج9، ص140).
روایاتی نیز در خصوص عرضة اعمال زندهها به ارواح مردگان وجود دارد و ابن تیمیه
با نقل حدیثی از ابوهریره، این مطلب را پذیرفته (ابن تیمیه، 1418ق، ص129) و البانی نیز حدیث ابودردا در خصوص ارائة اعمال بر مردگان را نقل کرده و با بیان اینکه سلسله رجال این حدیث از ثقات هستند، آن را پذیرفته است (البانی، بیتا، ج6، ص607).
در روایاتی، ارتباط متقابل بلکه انس و علاقه میان زائر و مزور مورد تأکید قرار گرفته است؛ مانند روایتی از پیامبرگرامی9 که فرمودند:
«لَیسَ أَحَدٌ یُسَلِّمُ عَلَیَّ إِلَّا رَدَّ اللهُ عَلَیَّ رُوحِی حَتَّى أَرُدَّ عَلَیْهِ السَّلَامَ» (غزالی، 1412ق، ج3، ص561 و ج15، ص176).
«هیچکس بر من سلام نمیکند، مگر اینکه خدای متعال روحم را به (جسد) من برمیگرداند تا سلام او را پاسخ دهم.»
این روایت در اکثر منابع معتبر اهلسنت و منابع مورد قبول وهابیان آمده و محتوای آن پذیرفته شده است.
البانی نیز حدیث مزبور را نقل کرده و آن را پذیرفته و اسناد آن را حسن دانسته است. با وجود این، رابطة مردگان با زندهها و سماع مردگان را از اساس منکر شده است! (البانی، 1431ق، ج9، ص97).
با توجه به نکات پیشگفته، روشن شدکه دیدگاه علمای وهابی در مقابل روایات معتبر قرار دارد؛ لذا در میان عامة مسلمانان (اعم از شیعه و سنی) و جاهتی ندارد.
[1]. (وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُون) ( مؤمنون، 100)
[2]. روردگارا، مرا [برای جبران گناهان و تقصیرهاییکه از من سر زده است، به دنیا] بازگردان. امید است در [برابر] آنچه [از عمر، مال و ثروت در دنیا] واگذاشتهام، کار شایستهای انجام دهم.
[3]. مستفیض به روایاتی اطلاق میشودکه از نظر اعتبار بالاتر از خبر واحد و پایینتر از خبر متواتر است.
[4]. در برخی مطالب این قسمت، از کتاب نقش اهدای خیراتدر تکامل برزخی اموات، نوشته غلامرضا رضایی، ص41 و57 و58 استفاده شده است.