اهمیت بررسی مصادیق ناصبی در فقه شیعه، در سفرحج

نوع مقاله : فقه حج

نویسندگان

1 پایه چهارم حوزه علمیه و دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه علوم اسلامی رضوی ، گروه تاریخ و تمدن ملل اسلامی

2 استادیار دانشگاه علوم اسلامی رضوی، گروه علوم قرآن و حدیث

چکیده

مفهوم «نصب»، در ادبیات فقه و تاریخ، نامی آشناست. بررسی جریان نصب به‌عنوان رویکردی فرهنگی و سیاسی، اهمیت دارد. این ﺟﺮﯾﺎن ﺑـﻪ ﻣﺜﺎﺑـة ﻧﻤﺎدی از اﻧﺤﺮاف ﻋﻤﯿﻖ از ﻣﺒﺎﻧﯽ و اﺻﻮل اﺳـﻼم ﺷﻨﺎﺳـﺎﻧﺪه ﺷـﺪه اﺳـﺖ. ﻓﻘﯿﻬـﺎن اﻣـﺎﻣﯽ، اﺣﮑﺎﻣﯽ ﭼﻮن ﮐﻔﺮ، ﻧﺠﺎﺳﺖ، ﺣﺮﻣﺖ  ازدواج  و ﺑﺴﯿﺎری از دﯾﮕـﺮ اﺣﮑـﺎم ﮐـﺎﻓﺮ ﺣﺮﺑـﯽ را ﺑـﺮ ﻧﺎﺻبی بار کرده‌اند. اینکه نصب، در ادواری از ﺗارﯾﺦ ﮔﺬﺷـتة ﻓِـﺮَق و ﻣـﺬاﻫﺐ ﺑﻠﮑـﻪ ﺳـﺎﯾﺮ ادﯾﺎن، ﺑﻪ ﻋﻨﻮان اﺑﺰاری برای ﻃﺮد ﻣﺨﺎﻟﻔﺎن ﻓﮑﺮی و ﻣﺬﻫﺒﯽ  ﺑﻪ ﮐﺎر ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻣـﯽ‌ﺷـﺪه و ﻫﻤـﻮاره ﻣﻨﺸﺄ ﻧﮕﺮاﻧﯽ بوده است و آسیب‌ها و ضررهای جدّی‌ای را به کیان مذهب و دیانت وارد ساخته است؛  لذا این مقاله با مراجعه به آرای فقهای شیعه درصدد ارائة گزارشی
تاریخی ـ  فقهی در معرفی مصادیق ناصبی است و شناخت مصادیق ناصبی از لابه‌لای تألیفات فقهای شیعه، بر شناخت جریان ناصبیگری، خصوصاً در مکه و در ایام حج تأثیر بسزایی دارد، تا دایرة کفر و طرد هم، بر اساس معیار درستی مشخص گردد.

کلیدواژه‌ها


مقدمه

از مسائل مهمی که در فقه شیعه، در مورد ناصبی مورد بحث و بررسی واقع شده، معنای ناصبی است. فقیهان شیعه در طول قرن‌ها، دربارة اینکه ناصبی چه کسی است، بسیار سخن  گفته و محدودة نصب را تعیین کرده‌اند. اهمیت این امر آنجا مشخص می‌شود که درگیری شیعه و سنی با یکدیگر به بهانة رافضیگری یا ناصبیگری، خون‌های زیادی
بر زمین ریخت و فقهای شیعه بر حفظ کیان اسلام و خون مسلمانان، حدود نصب را برای شیعیان مشخص می‌کردند تا از اهل سنت متمایز گردند. بنابراین، در طول اعصار مختلف چند معنا برای نصب در متون فقهی شیعه بیان شده است که به نظر می‌رسد اوضاع زمان فقیه و سیاست حاکم بر آن دوره، در تعیین معنای ناصب نیز تأثیرگذار بوده است.

نصب در لغت

    «نصب» در لغت معانى متعددى دارد:

الف) تعب، خستگى و ناتوانى؛ {لَقَدْ لَقِینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً} (کهف : 62)؛

ب) علامت و اظهار کردن چیزى؛ {وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ} (مائده :  3). یکى از گوشت‌هاى حرام، گوشتى بود که برای بت‌هاى منصوب و نمایان قربانی مى‌کردند. بنابراین «انصاب»، بت‌های نصب‌شده برای عبادت بود؛

ج) تظاهر به دشمنى؛  شاید این معنا هم از معناى دوم (تظاهر) گرفته شده باشد (مکارم شیرازی، 1424ق، ج4، صص154 ـ 153).

نصب در اصطلاح

واژة «ناصبی» در اصطلاحِ روایات به چند معنا آمده است:

الف) دشمنی و سبّ علی7 ؛ مهم‌ترین دلیلی که بر تمایز ناصبی از اهل سنت وجود دارد و علت اصلی به وجود آمدن چنین فرقه‌ای است، دشمنی نواصب با امیر مؤمنان7
و سب و توهین و لعن ایشان است. این افراد، امیرالمؤمنین7 را مسلمان نمی‌دانند. آنها عمل حضرت را مخالف دین شمرده، با ایشان دشمنی می‌ورزند (شیخ صدوق، 1409ق، ج4، ص60)؛

ب) دشمنی با ائمه: ؛ در برخی منابع فقهی، دشنام‌دهنده به هر یک از اهل بیت: ناصبی شمرده شده  (شیخ صدوق، 1409ق، ج5، ص44 ؛ مجلسی، 1414ق، ج1، ص223؛  مجلسی، 1414ق، ج4، ص 412). شهید ثانی صرف بغض داشتن به اهل بیت را نصب می‌داند؛  «متى عرف منه البغض لأهل البیت:  فهو ناصبیّ و إن لم یعلن به» (شهید ثانی، 1413ق، ج7، ص404).  بر این اساس گفته شده: «دشمنى و کینه نسبت به أئمّه:  که از آن به «نصب» تعبیر شده، حرام، بلکه موجب کفر و نجاست فرد ناصبى است» (جمعی از پژوهشگران، 1426ق، ج1، ص70)؛

ج) دشمنی با دوستداران ائمه: ؛ در برخی روایات آمده است که دشمنان پیروان و دوستداران ائمه:  نیز ناصبی هستند؛ به‌طور مثال امام صادق7 به یکی از شیعیان فرموده‌اند: «ناصبی کسی نیست که با ما اهل بیت دشمنی می‌ورزد؛ چون امروز کسی را نمی‌یابی که بگوید من دشمن محمد و آل محمد هستم. بلکه ناصبی کسی است که با شما دشمنی می‌ورزد؛ چون می‌دانند که شما ما را دوست می‌دارید و از دشمنان ما تبرّی می‌جویید...» (شیخ صدوق، 1403ق، ص365).

 از آنجا که برخی روایات، دشمن اهل بیت را ناصبی دانسته‌اند و برخی دیگر، دشمن محبّین آنان را، بحث‌های زیادی دربارة معنای ناصبی درگرفته است. ولی باید دانست روایاتی که دشمنی با شیعه را نصب می‌داند، به اولویت بر ناصبی بودن دشمنان خود اهل بیت هم دلالت دارند؛  چرا که دشمنی با امامیه به دلیل طرفداری و پیروی آنان از ائمه است و به نحوی این دشمنی، تقاص این تبعیت است (استرآبادی و عاملی، 1426ق، صص452ـ 451).

بر همین اساس ابن ادریس حلّی در جواب این پرسش که چه فرقی است میان «ناصبی» و «مستضعف»، می‌گوید: «ناصبی عقیده‌ای مخالف عقیدة شیعه دارد و با شیعه، به دلیل مذهبش، دشمنی می‌ورزد؛  اما مستضعف کسی است که از اختلاف مذهبی اطلاع ندارد» (ابن ادریس حلّی، 1429ق، ص223).  لذا برخی ناصبی را به دو دسته «کافر» و «محکوم به اسلام» تقسیم کرده‌اند (خواجوئی، 1413ق، ص18؛ گلپایگانی، 1407ق، ص 316) و گفته شده: «مردمان کم‌اطلاع و جاهل چنین مى‌پندارند که هر مخالفى در مذهب، ناصبى است؛ ولى این طور نیست» (شیخ صدوق، 1409، ج5، ص45).

این سه معنا در روایات بیشتر آمده است؛ ولی در مجموع از سخنان ائمه: پنج معنا برای ناصبی برداشت می‌شود:

1. کسی که بغض (علی7) را جزو دینش قرار داده؛

2. کسی­که به اهل‌بیت: عداوت دارد، ولى آن را مذهب خود قرار نمى‌دهد؛

3. کسى که با شیعه عداوت داشته باشد؛

4. کسى که غیر على را بر على7 ترجیح ‌دهد؛

5. هر مخالفى ناصبى است.

از این میان، معنای اول واضح‌ترین معنا برای ناصبی است (مکارم شیرازی، 1424، ج4، صص155 ـ 153).

در مجموع باید گفت ناصبی کسی است که بغض و دشمنی اهل بیت را دارد و این دشمنی را جزو دین خود قرار می­دهد، البته امیرالمؤمنین7 در رأس ائمه: قرار گرفته و به تبع پیروی از ایشان، شیعة امامی هم مورد دشمنی قرار می‌گیرد. اما هر مخالفی؛ از جمله اهل سنت و مستضعفین، ناصبی شمرده نمی‌شوند.

اهمیت بررسی معنای ناصبی در فقه

 واژه‌های «نصب» و «ناصبی» و «ناصبیگری» از واژه‌های پرکاربرد در مذاهب اسلامی است. در احادیث اسلامی این کلمات مفهوم ناپسندی دارند؛ به­طوری که در برخی روایات، ناصبی را از یهود، نصارا و مجوس، بدتر، و از کَلب نجس‌تر قلمداد کرده‌اند. علمای اسلامی نیز از دیرباز حول محور این واژگان بحث‌های بسیاری داشته‌اند و پرداختن به این مباحث امروزه، با توجه به پیامدهای ناصبیگری و تشکیل گروه‌های تکفیری، در بین ملت‌های مسلمان، اهمیت بیشتری یافته است؛ چراکه اینان همان تفکرات ناصبیان صدر اسلام را زنده کرده‌اند.

وهابیت تکفیری یکی از مشکلات دنیای کنونی همة مسلمانان (اعم از شیعه
و سنی) است. آنها با اتهام‌های ناشایستی­که به شیعیان می‌زنند، باعث گمراهی مسلمانان و عدة زیادی از مردم دنیا می‌شوند. برخی از وهابی‌ها اصرار دارند که شیعیان، همه اهل سنت را ناصبی می‌دانند. شناخت این جریان و معیارهای ناصبیگری در ایام حج، نمود بیشتری دارد و اهمیت آن را دو چندان می‌کند.

معیارهای ناصبیگری از منظر فقهای شیعه

در تاریخ فقه شیعه و آثار فقها، معیارهایی برای شناخت درست ناصبی‌ها و پی بردن به بنیه فکری آنان برشمرده شده است که به شناخت درست مصادیق ناصبی منجر می‌گردد؛ ولو آنکه در آثار فقهی از آن مصادیق به‌طور خاص نامی نیاورده باشند. اهمیت بیان معیارهای ناصبی، برای تشخیص درست آن در فقه و بارکردن احکام است. بنابراین معیارهای مهم ناصبی از قرار ذیل‌اند:

1. دشمنی و مخالفت کردن

از مهم‌ترین معیارهای ناصبیگری ابراز دشمنی آنهاست. آنها کسانی هستند که دشمنی، مخالفت، بغض و کینه را سرمنشأ اعتقاد خود قرار داده‌اند. بنابراین، اگر مخالفی چنین خصوصیتی را دارا نباشد، از نواصب به شمار نمی‌آید. فقیهانِ بسیاری این معیار را بیان کرده‌اند و منشأ روایی دارد. آنها در تعاریف خود از ناصبی، از واژه عداوت و بغض استفاده می‌کنند[1] (حلّى، 1404ق، ج2، ص315 ؛ محمدباقر مجلسی، 1412ق، ص372). شهید ثانی گفته است: «الأصح أنّ الناصبی هو الذی یعلن بعداوة أحدٍ من الأئمّة:» (شهید ثانی، 1421ق، ج1، ص592).

اما سؤال این است که آیا معیار ناصبی اظهار و اعلان دشمنی است؟ یا اگر در خفا نیز به دشمنی و بغض می‌پردازد، باز هم ناصبی بر او صادق است؟ شهید ثانی در مسالک الافهام اشاره دارد که شرط ناصبی بودن این نیست که بغض خود را اعلان کند، بلکه اگر کسی کینه و دشمنی اهل بیت: را در دل داشته باشد، ناصبی است و اعلان ظاهری شرط نمی‌باشد (شهید ثانی، 1413ق، ج7، ص404؛  خواجوئی، 1411ق، ج2، ص100؛  شهید ثانی، 1421ق، ج1، ص592).

در مقابل، برخی فقها، به­خصوص فقهای معاصر، اعلان و اظهار عداوت را شرط دانسته و کسى را که نسبت به اهل ‌بیت: اظهار دشمنى کند، مسلمان ندانسته و ناصبی شمرده‌اند (محمدتقی مجلسی، 1414ق، ج8 ، ص90 ؛ محشّای امام خمینی، 1424ق، ج2، ص588 ؛  وحید خراسانی، 1428ق، ص57 ؛ جمعی از پژوهشگران، 1426ق، ج1، ص70). بنابراین، اصلی‌ترین معیار در شناخت ناصبی، ابراز و اظهار کینه و بغض آنها نسبت به اهل بیت و آشکار کردن دشمنی با علی7 است (حلّی، 1379ق، ج1، ص467ـ 468) لذا برخی از فقها فرموده‌اند هر نوع مخالفت و دشمنی ظاهری نصب شمرده می‌شود (صافی گلپایگانی، 1427ق، ج2، ص203).

2. منکر اصول و عقاید شیعه

یکی از معیار‌های تشخیص ناصبی این است که منکر اصول و مبانی شیعه باشد؛ هر چند در کلامش به ائمه: ناسزا نگوید. لذا اگر کسی از مخالفان، «مودت اهل بیت» را که از اصول اساسی شیعه محسوب می‌گردد (به عنوان مودت ذی‌القربی) انکار کند، ناصبی شمرده می‌شود و کافر است؛ «چون منکر ضرورى‌ای است از ضروریات دین اسلام و همة مسلمانان مودّت اهل البیت را واجب مى‌دانند به نص قرآن، و اخبار متواتره» (مجلسی، 1414ق، ج1، ص224). انکار این اصل مسلّم، باعث خروج از اسلام است (تبریزی، بی‌تا، صص30ـ 29). مصداق بارز این­گونه منکران، وهابی‌ها هستند (یزدی، 1410ق، ص121).

مقصود از ناصبی، ناصب اعتقادی است که با عنوان دین عداوت داشته باشد (زنجانی، 1419ق، ج18، ص5781). در واقع مرز میان ناصبی و مخالف شیعه، اختلاف مذهبی نیست؛ بلکه اختلاف دینی است. افضلیت امیرالمؤمنین7 از ضروریات شیعه است. با این توصیف، ناصبیان کافر و بی‌دین شمرده می‌شوند؛ اما هر مخالفی بی‌دین نیست (شهید ثانی، 1402ق، ج1، ص253).  مؤید این کلام آن است که بی‌تردید پیامبرخدا9  با مخالفین وصلت مى‌کردند؛ از آنها دختر مى‌گرفتند و به آنها دختر مى‌دادند (زنجانی، 1419ق، ج18، ص5775). با این توصیف، برخی معتقد‌ند که امروزه تعداد ناصبی به معنای حقیقی اش بسیار کم است (تبریزی، بی‌تا، ص29).

3. استهزا

یکی دیگر از معیارهای تشخیص ناصبی، استهزای اساس شیعه توسط آنان است. برخی از ناصبیان اصول شیعه را که امامت از ارکان است، با صراحت منکر نمی‌شوند یا به اظهار دشمنی و بیان ناسزا نمی‌پردازند؛ بلکه به استهزای آن دست می‌زنند و این خود راهی برای تشخیص نصب شمرده می‌شود:

«استهزا به ائمه: اگر به استهزاى خداوند یا پیامبر و یا رسالت برگردد، حکم پیشین را دارد. استهزاى توأم با دشنام به آن بزرگواران موجب ثبوت حد قتل است
و از آن جهت که مستلزم نصب است، موجب کفر مى‌شود.» (جمعی از پژوهشگران، 1426ق، ج1، ص463).

بنابراین، باید مسئلة تعریف ناصبی را از معیار‌های آن متمایز ساخت تا دچار خلط مفهومی در بحث نشویم؛ چرا که دریافتیم ناصبی تعریفی دارد و در کنار آن، دارای معیارهایی است. اگر مخالفی با ائمه: یا شیعه دشمنی ورزد یا منکر اصول شیعه شود و یا آن را استهزا کند، اینها معیاری برای ناصبی بودن اوست و الاّ هر نوع مخالفتی ناصبیگری به شمار نمی‌آید.

مصادیق ناصبی و لزوم کناره­گیری از آنها در حج

یکی از مباحث مهم در طول تاریخ فقه شیعه، پس از مشخص کردن معنا و مفهوم ناصبی، معرفی مصادیق آن  به­طور واضح و یا به اشاره و کنایه بوده است. معرفی مصادیق ناصبی در اوضاع و زمان‌های خاص صورت می‌گرفته است. بررسی این مصادیق در تألیفات فقه شیعه برای تمایز گذاشتن بین دشمن واقعی اهل بیت و شیعه
با غیر آنها بوده است تا پیروان ائمه: با شناخت درست دشمنان، درصدد دفع توطئه‌ها
و نقشه‌های آنان برآیند و میان آنان و اهل سنت حقیقی، تفاوت قائل شوند.

این مصادیق که برخی در روایات آمده و برخی را نیز فقیهان و محدثان نام برده‌اند، با تعبیرات مختلفی از قبیل «یبغض علیاً»، «هو الناصب» یا «ناصبی» یا «من النواصب» و... آورده شده است که با توجه به معنا و معیار نصب، که قبلاً بیان شد، منشأ این اختلافات روشن می‌شود.

 به­طور کلی مصادیق ناصبی در تاریخ تألیف فقه شیعه به دو دسته تقسیم می‌شود:

1. گروه‌های ناصبی

در کتب فقهی شیعه، به چند گروه اشاره شده است که به­طور کلی فرقة آنان از نواصب شمرده می‌شوند. این گروه­ها در طول تاریخ و بر اساس یکی از معیار‌هایی که برای ناصبی برشمردیم، یا به انگیزة دشمنی با امیرالمؤمنین7 شکل گرفته‌اند یا منکر اصول شیعه بوده‌اند و یا مخالف اهل­بیت به شمار آمده‌اند.

الف) خوارج:اولین گروه ناصبی که در روایات از آنها نام برده شده، خوارج‌اند. خوارج بر اساس دشمنی با امیرالمؤمنین7 پدید آمدند. گروهى از مسلمانان در روزهاى پایانى جنگ صفین با امیرالمؤمنین7 ‌به مخالفت برخاسته و به کفر آن حضرت و جواز جنگ با او حکم کردند. آنها و کسانى که اعتقادات آنان را داشتند، خوارج نامیده شدند. در روایات از آنان به «مارقین» نیز تعبیر شده است. خوارج به فرقه‌هاى مختلفى، از جمله اباضیّه، حروریّه، ازارقه، نجدیّه، و صُفریه تقسیم شده­اند. از احکام آن در برخى ابواب فقه، نظیر صلات، حج، جهاد، نکاح، صید و ذباحه و ارث سخن گفته شده است. آنان چون علیه امام علی7  شورش و نقض بیعت کردند، «باغى» و محکوم به احکام بغى هستند و به لحاظ اعتقادى (انکار ضرورى دین)، کافرند و به لحاظ دشمنى با آن حضرت، ناصبى محسوب مى‌شوند. بنابراین، همة احکام کفر از قبیل نجاست، حرمت ذبیحه و عدم صحت ازدواج مسلمان با ایشان، بر آنان جارى است (جمعی از پژوهشگران، 1426ق، ج3، ص515).

 شهید ثانی خوارج را از جمله نواصب شمرده و دلیل آن را این می‌داند که آنان بغض امیرالمؤمنین7 را اظهار می‌کنند؛  چنان­که امام سجاد7 وقتی متوجه شدند یکی از همسرانشان خارجی است و به امیرالمؤمنین7 دشنام می‌دهد، او را طلاق دادند (شهید ثانی، 1413ق، ج7، ص404). نقل شده پیامبر خدا9 فرمود: «دو گروه از امت من نصیبى در اسلام ندارند؛ آن که با اهل ‌بیت من بجنگ و دشمنى برخیزد،
و آن­که در دین غلوّ کند.» شیخ صدوق در شرح این روایت می‌گوید:

«مراد از گروه اول خوارج ـ علیهم لعائن اللّه ـ می­باشند و مراد از گروه دوم، غُلات‌اند؛ آنان که به اوهام گرویدند و محرمات الهى را حلال شمردند و خود را از بار تکالیف الهى یکسره آزاد ساختند» (شیخ صدوق، 1409ق، ج5، ص44).

یکی از معیارهای نصب که بر خوارج منطبق است و بدین سبب آنان را از مصادیق نواصب شمرده‌اند، انکار یکی ضروریات دین است که در مورد خوارج، انکار مودت و محبت اهل بیت: است (بیارجمندی، بی‌تا، ج2، ص138). بر همین مبنا فقها در کتب فقهی به کفر و نجاست خوارج حکم می‌کنند (سبزواری، 1423، ج2، ص158؛ محشای امام خمینی، 1424ق، ج2، ص583).

از جمله موارد دیگر آنکه برخی فقها در تعیین مصادیقِ خوارج ناصبی، به منطقه‌ای خاص اشاره کرده و اهالی آنجا را خوارج و ناصبی معرفی کرده‌اند؛ مانند آنکه برخی فقها به تبع روایاتی، اهل حروریه را خارجی و ناصبی معرفی کرده‌اند. در شرح حدیثی که کلینی از امام صادق7 نقل کرده، اهل حروری را خوارجی دانسته‌اند. در روایت آمده است: «وَأَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى الْأَسْوَدِ وَالْأَبْیَضِ، وَإِنْ کَانَ حَرُورِیّاً، وَإِنْ کَانَ شَامِیّاً». حروریه خوارج عراق‌اند. جایی­که برای اولین بار در آنجا گرد هم آمدند. چنان­که شامیان را نواصب شام گویند. (کلینی، 1429ق، ج15، ص539 ؛  محمدباقر مجلسی، 1410ق، ج85 ، ص301). در فقه شیعه در بحث قربانی، ذبیحه حروریه را حرام دانسته‌اند و علت آن را ناصبی بودن اهل این بلاد به دلیل انتسابشان به خوارج، می‌دانسته‌اند (صاحب جواهر، 1404، ج36، ص96 ؛ بهبهانی، 1417ق، ص653).

در برخی از عبارات فقهی، اهل عمان نیز خارجی و از نواصب شمرده شده‌اند. گویا در  طول تاریخ، اهل عمان از خوارج شمرده شده و ناصبی بوده‌اند (ر.ک: عمانی، 1413ق، ص21 ؛ بروجردی، 1405ق، ج2، ص211).

ظاهر بسیاری از روایات فقهی، ناصبی و خوارج را در کنار هم قرار داده و حکم ناصبی را برای خارجی هم بیان کرده است؛ چنان‌که امام باقر7 شهادت خارجی، جبرى، مرجئى، اموىّ (منسوب به بنى‌امیه) ناصبى و فاسق را جایز ندانسته است (طباطبائی، 1429ق، ج30، ص425). بنابراین، هر خارجی، ناصبی است و هر دو فرقه از کفار به شمار می‌آیند (سبزواری، 1413ق، ج1، ص383 ؛  عاملی و دیگران، 1429ق، ص741).

ب) اهالی برخی از مناطق:در طول حکومت چند صد سالة بنی‌امیه و بنی‌عباس، برخی از مردم مناطق تحت سلطة آنها بر اثر تبلیغات و سیاست‌های حاکمان، به ناصبی و دشمن اهل بیت: تبدیل شدند. کلینی ضمن گزارشی از وضعیت مردم ری، فرقه‌های اهل تسنن موجود در آنجا را نیز برشمرده و گفته است:

«اکثر اهل ری حنفی و شافعی هستند؛ هرچند حنفی‌ها بیشترند. ترکیب اهل سنت در ری از ناصبی، حنفی، شافعی، زیدی، معتزلی و جبری تشکیل یافته است و دروغگویان در ری گسترده و پراکنده شده‌اند» (کلینی، 1429ق، ج1، ص22).

همچنین وی این روایت را از امام صادق7 آورده است:

«أَهْلُ الشَّامِ شَرٌّ مِنْ أَهْلِ الرُّومِ، وَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ شَرٌّ مِنْ أَهْلِ مَکَّةَ، وَ أَهْلُ مَکَّةَ یَکْفُرُونَ بِالله جَهْرَةً» و در توضیح آن گفته است:

«این روایت به زمان بنی‌امیه اشاره دارد که اهل شام و اتباع آنها از منافقین بودند...  و امیرالمؤمنین7 را دشنام می‌دادند... . تفاوت‌گذاری بین این بلاد به دلیل میزان رسوخ باطل میان آنهاست یا به سبب این است که بسیاری از مخالفین در آن زمان (قرن اول) از نواصب منحرف از اهل بیت: بودند؛ خصوصاً اهل آن سه منطقه که در ناصبیگری شدت و ضعف داشتند» (کلینی، 1429ق، ج4، ص189).

برخی اهالی بصره را در زمان امام صادق7 ناصبی دانسته‌اند؛ چراکه امام از ازدواج با آنان منع نمود[2] (زنجانی، 1419ق، ج18، ص5719). اهل بصره در آن زمان عثمانى بودند و در بعضى روایات هست که از امیرالمؤمنین7 تبرّى مى‌جستند (زنجانی، 1419ق، ج18، ص5751).

آیت‌الله خویی= معتقد است که اهل جبل در این زمان سنی، بلکه ناصبی‌اند؛ چه رسد به زمان گذشته که اسم و رسمی از شیعه در آنجا نبوده است. بنابراین، عمربن یزید که بین شیعه و سنی مردد دانسته شده، چون از اهل جبل است، سنی ناصبی محسوب می‌گردد (خویی، بی‌تا، ج5، ص127).

ج) برخی از فرق شیعه: در برخی روایات فقهی، غالیان در کنار خوارج قرار گرفته و ناصبی و نجس شمرده شده‌اند. صاحب مقامع الفضل می‌نویسد:

«ناصبى مانند خارجى و غالى ـ که اظهار بغض و دشمنى بعضى از ائمة اثنا عشر یا حضرت  فاطمه: نمایند ـ در دنیا نیز کافر و نجس‌اند» (کرمانشاهی، 1421ق، ج1، ص289).

دو فرقه «ناووسیه» و «واقفیه» از فرق شیعه محسوب می‌شوند؛ اما برخی از فقها آنها را  در ردیف خوارج قرار داده‌اند (زنجانی، 1419ق، ج18، ص5744). اما به نظر می‌رسد که ناووسیه و واقفیه بغض اهل بیت را مرام و روش خود نکرده‌اند و لذا از ناصبی‌ها محسوب نمی‌شوند. در مورد «بتریه» هم در عین حال که از شیعیان به شمار می‌آیند و امام علی7 را بر دیگران مقدم می‌کنند، اما ازدواج با آنها ممنوع شده است؛ چرا که ملاک نصب فقط دشمنى با حضرت على7 نیست. اگر کسى به دلیل مسلک و مرامى که دارد، بغض یکى دیگر از ائمه را هم داشته باشد، ناصبى است و اینها با ائمة دیگر غیر از امیرالمؤمنین7 دشمن بوده‌اند. بعضى از افراد هم بغض دارند، اما بغض آنها به خاطر مسلک و مرامى که انتخاب کرده‌اند‌ نیست و به اصطلاح بغض آنها تقرّباً إلى الله نمى‌باشد. ما نیز این قبیل افراد را ناصبى نمى‌دانیم.» (زنجانی، 1419ق، ج18، صص5773 و 5774).

2. افراد ناصبی

مهم‌ترین مسئله‌ای که در بحث از مصادیق ناصبی در تاریخ فقه شیعه وجود دارد، بررسی نام‌هایی است که در تألیفات فقهی شیعه به‌عنوان «ناصبی» از آنها یاد شده است. با توجه به اوضاع زمانه و تسلط بیشتر حکومت‌های غیر شیعی بر سرزمین‌های اسلامی؛ به­خصوص ایران، این مسئله بسیار مهم‌تر می‌نماید که مؤلفان شیعه چگونه توانسته‌اند در لابه‌لای آثار خود به­طور مشخص و واضح از افرادی به‌عنوان ناصبی نام ببرند. معرفی افرادی به‌عنوان ناصبی بر اهمیت موضوع فقهی آن می‌افزاید. عمده هدف فقها از این کار، صیانت از میراث با برکت اهل­بیت: به­خصوص روایات فقهی بوده است. آنها با شجاعت تمام، افراد ناصبی را نام برده‌اند تا اسناد فقهی ـ  روایی معلوم و روایات اصیل ائمه از غیر آن بازشناخته شوند. بنابراین، در متون فقهی شیعه و در بررسی روایات فقهی، به این نکته می‌رسیم که شناخت رجالی سبب اصلی در معرفی افراد ناصبی توسط فقها بوده است.

الف) نواصب قرن اول هجری

پس از رحلت پیامبر گرامی9 ، محبت به اهل­بیت که مورد سفارش اکید آن حضرت بود، زیر پا گذاشته شد. این عامل سبب به وجود آمدن جریان ناصبی گردید. دشمنی با امیرالمؤمنین و اهل بیت: ، از همان ابتدا نمود یافت و پس از آن در جریان دشمنی‌ها و جنگ‌افروزی علیه امیرالمؤمنین7 ، شهادت امام حسن7 ، حادثة سوزناک کربلا و اتفاقات دیگر، جریان ناصبیگری در قرن اول به اوج خود رسید. در آثار فقهی شیعه به نام‌هایی برمی­خوریم که در طول قرن اول از نواصب معرفی شده‌اند؛ مانند قنفذ که از همه نواصب دشمن‌تر و درشت‌خوى‌تر بود (مجلسی، 1414ق، ج1، ص90)، یا معاویه که بنیانگذار ناصبیان است و سبّ امیرالمؤمنین7 را رسمی کرد و دستور داد تا حضرت را بر بالای منابر لعن کنند (شهید اول، 1419ق، ج1، ص56). همچنین به گواهی روایات و تاریخ برخی از صحابه، به­خصوص اغلب اهل شام و مکه و مدینه و همچنین بسیاری از اهل صفین، نهروان و جمل ناصبی بودند و بارزترین مصادیق ناصبی محسوب می‌شوند (حلّی، 1379ق، ج1، ص466 ؛ خلخالی، 1427ق، ج1، ص98)؛ چنان‌که در شرح ابن ابی‌الحدید عبدالله زبیر دشمن و مبغض علی7 معرفی شده است (مازندرانی، 1416ق، 4، ص185).

اعوان و پیروان سرسخت بنی‌امیه نیز از ناصبی‌ها به‌شمار می‌آیند؛ مانند خالدبن عبدالله قسری که از عمّال بنی‌امیه بود (کلینی، 1429ق، تحقیق: پژوهشگران مرکز تحقیقات دار الحدیث ، ج15، ص270).  همچنین افرادی بودند که مدتی در کنار امیرالمؤمنین7  قرار داشتند، اما به معاویه پیوستند. آنها علاوه بر ترک علی7 به انکار فضایل و از آن بالاتر، به دشمنی با آن حضرت پرداختند؛  همچون جریر‌بن عبدالله بجلی که به معاویه پیوست و حدیث غدیر را کتمان کرد و امیرالمؤمنین7 را مبغوض داشت (علامه حلّی، 1417ق، فقه مجمع البحوث ج6 ، ص316).

در ماجرای شهادت امام حسین7 نیز جریان ناصبیگری به صورت آشکار وجود داشت. دشمنی‌ها و کینه‌هایی که از پیامبر9 و علی7 در دل‌ها مانده بود، در واقعة عاشورا بروز یافت.

ابن شهرآشوب ‌گوید: «ابراهیم نخعی و ابن اشعث که در لشکر زیاد حضور داشتند ناصبی بودند. همچنین او حسان‌بن ثابت شاعر را مخالف سرسخت علی7 برشمرده است (ابن شهرآشوب، 1369ق، ج2، ص71). او همچنین می‌گوید محمد‌بن صفوان، از دوستان عبیدالله که در سال 43 قمری مرده است، از شدت دشمنی و سبّ امیرالمؤمنین، دیدگان خود را از دست داد (خوئی، بی‌تا، ج17، ص200).

 ناصبیان روز عاشورا را روز شادمانى قرار داده و در این روز براى خانواده‌هاى خود هدایایی تهیه می‌کردند و ظروف منزل را نو کرده، سرمه به چشم مى‌کشیدند و به حمام مى‌رفتند و مطابق عادت شامى‌ها که حجاج در زمان عبدالملک‌بن مروان آن را پایه‌گذارى کرده بود، عمل مى‌کردند (طبسی، 1429ق، ص199). ذهبى در سیر اعلام النبلاء (ج4، ص343) حجاج را جنایتکار معرفى کرده و گفته است:

«خداوند، وى را در رمضان سال 95 قمری هلاک کرد و او فردى بسیار ستمکار،
 جبّار، ناصبى، خبیث و بسیار خونریز بود... و ما او را سب می‌کنیم و دوستار او نیستیم.»

در روایتی آمده که امام حسین7 بر میتی نماز خواندند و در آن، به لعن آن میت پرداختند. حضرت در نماز این عبارات را خواندند:

«اللَّهُمَّ إِنَّ فُلَاناً لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا أَنَّهُ عَدُوٌّ لَکَ وَ لِرَسُولِکَ اللَّهُمَّ فَاحْشُ قَبْرَهُ نَاراً
وَ احْشُ جَوْفَهُ نَاراً وَ عَجِّلْ بِهِ إِلَى النَّارِ فَإِنَّهُ کَانَ یَتَوَلَّى أَعْدَاءَکَ وَ یُعَادِی أَوْلِیَاءَکَ
وَ یُبْغِضُ أَهْلَ بَیْتِ نَبِیِّکَ اللَّهُمَّ ضَیِّقْ عَلَیْهِ قَبْرَه‏»

چنان‌که نقل شده است، آن میت سعید به‌عاص بوده (عمانی، 1413ق، ص118).

در دوران امام سجاد7 نیز برخی به‌عنوان ناصبی نامشان ذکر شده است؛ برای نمونه، کشّی، سعیدبن مسیّب را از حواریون علی‌بن حسین7 معرفی کرده، اما شیخ مفید او را مخالف امام سجاد7 می‌داند و حتی از او اقوالی برخلاف مذهب ائمه: نقل کرده است. لذا مرحوم نراقی او را عامی دانسته و گفته است که او را ناصبی شمرده‌اند (نراقی، 1422ق، ص186).

علامة مجلسی، نافع‌بن سرجس (مولی عبدالله‌بن عمر و از تابعین که عامه از او روایات زیادی نقل کرده‌اند) را ناصبی و دشمن اهل بیت و مایل به رأی خوارج می‌داند. او می‌خواست با سؤالاتی از امام باقر7 ایشان را خجالت‌زده کند (کلینی، 1429ق، ج15، ص290 ؛ محمدباقر مجلسی، 1404ق، ج25، ص285).

برخی از راویان و ناقلان روایت از ائمه: ، به ناصبیگری شناخته شده‌اند؛ مثلاً حریز‌بن عثمان، از راویان امام صادق7 شمرده شده؛ ولی ناصبی بوده و صبح و شام امیر مؤمنان7 را لعن می‌کرد؛ هر چند گفته شده که توبه کرده است (مازندرانی، 1416ق، ج2، ص351 ؛ کاشانی، 1411ق، ج3، ص334).

ذهبى گوید: «حریز‌بن عثمان رحبى ثقه‌اى است ناصبى(!) که در سنۀ 163
وفات یافت» و ابن اثیر شافعى در کتاب لباب الأنساب چنین گفته است: «حریز‌بن عثمان رحبى ناصبى بود که على را دشنام مى‌داد و سب مى‌کرد.»

ابن اثیر همچنین در کتاب جامع الأصول گفته است: «بخارى در صحیح خود از محمد‌بن زیاد و حریز‌بن عثمان روایت کرده است و هر دو به ناصبیت مشهورند» (کرمانشاهی، 1421ق، ج2، صص460 ـ 459).

علی‌بن ابی‌حمزه بطائنی، از راویان امام موسی‌بن جعفر8 بود؛ اما مذمت شده است. کشّی او را از واقفیه می‌داند. واقفیه بر موسى‌بن جعفر8 توقف کرده‌اند.

على‌بن حسن‌بن فضال در مورد او مى‌گوید: «انّه کذّاب متّهم ملعون».

ابن غضائرى در مورد او مى‌گوید: «او شدیدترین دشمن امام رضا7 است؛ لذا ناصبى است.» (مکارم شیرازی، 1424ق، ج5، ص95). هرچند در مورد بطائنی عنوان ناصبی مورد اتفاق فقهای معاصر همچون سیدحسن صدر، مرعشی نجفی (مرعشی نجفی، 1415ق، ج1، ص361 ) و... است، اما به صورت متقن نمی‌توان چنین افرادی را ناصبی دانست؛ مگر آنکه دشمنی خود را اعلام و مرام خود کرده باشند.

نقل از راویان ناصبی توسط برخی از فقیهان معمول و مرسوم بوده است؛ چنان‌که برخی از مشایخ صدوق ناصبی بوده‌اند (خویی، 1418ق، ج12، ص349)؛
مانند ابونصر احمد‌بن حسین الضبّی، که حتی خود صدوق در کتابعیون، باب69، حدیث3، او را ناصبی دانسته است (خوئی، 1416ق، ج2، ص245؛  خوئی، 1418ق،
ج27، ص193).

نزد اهل سنت نیز ناصبی بودن با وثاقت جمع می‌گردد؛ زیرا به عقیدة آنان بغض و سبّ على7 سبب قدح و طعن نمى‌شود. ابن حجر می‌گوید:

«لمازة‌بن زبّار، صدوقى است ناصبى، و نعیم‌بن ابى هند ثقه‌اى است ناصبی، و هیثم‌بن الأسود صدوقی است ناصبى، و عبد اللّه‌بن زید أبوقلابه، ثقه‌اى است که اندک نصبى دارد.» (کرمانشاهی، 1421ق، ج2، ص459).

در میان نواصب، کسانی هستند که دارای منزلت علمی یا سیاسی‌اند، اما به امیرالمؤمنین7  بغض و نفرت نشان داده‌اند؛ مثلاً حسن بصری (متوفای 110ق)  مبغض و منکر سرسخت علی7 است (ایروانی، 1426ق، ج2، ص137).

ب) نواصب قرن دوم و سوم هجری

بارزترین مصادیق ناصبی در این دو قرن، حاکمان بنی‌عباس بودند که در تألیفات فقهی شیعه از آنان با عنوان ناصبی نام برده شده است؛ مانند متوکل، به خاطر دشمنی با اهل بیت: ، و هتک حرمت مرقد اباعبدالله7 (حلّی، 1379ق، ج1، ص467).

برخی از نویسندگان سنّی‌مذهب در طول سده‌های متوالی در نوشته‌های خود
به امیرالمؤمنین و اهل بیت: بغض نشان داده‌اند که در تألیفات فقهی شیعه گاهی
به این افراد اشاره شده است؛ همچون ابوعلی حسین‌بن علی‌بن زید کرابیسی
(متوفای 248 ق). ابن ندیم او را مبغض علی7 معرفی کرده است (جمعی از مؤلفان، بی‌تا، ج32، ص280).

در دورة امام باقر و امام صادق8 مصادیق ناصبی نمود بیشتری داشته که
در کتب فقهی شیعه انعکاس یافته است؛  چراکه روایاتی که از این دو امام نقل
شده، بیشتر از سایر ائمه: است. آنان دارای شاگردان زیادی حتی از اهل سنت بودند که برخی از آنان به عنوان ناصبی معرفی شده‌اند و نامشان در آثار فقهی آمده است؛  از جمله:

احمد‌بن هلال (آملی، 1406ق، ج3، صص165ـ 164)، حریز‌بن عثمان (متوفای163ق)، حافظ که از اهالی حمص و از خوارج بود و ذهبی در الدیوان او را ناصبی دانسته است. اهل سنت از جمله مسلم، ابوداوود، ترمذی، بخاری و... از او روایت نقل کرده‌اند (واسطی، 1414ق، ج8 ، ص46).

بنی‌عباس که با استفاده از شعار مردم‌فریبِِ خونخواهی اهل بیت رسول الله9 پا به عرصه گذاشتند، از سردمداران نواصب به شمار می‌آیند. ظلم و ستم آنها نسبت به ائمه: به­سان امویان بود. یکی از حاکمان عباسی که با عنوان ناصبی بسیار از او یاد شده، متوکل است (تبریزی، بی‌تا، ص30).

ائمه: ، شیعیان را از ارتباط و رفت‌وآمد با ناصبیان پرهیز می‌دادند؛ چنان‌که امام صادق7 در سال 146ق. به داوود رقّی فرمود: «می‌دانم با پسر عمه‌ات صلة رحم داری»، حال آنکه پسر عمة او از نواصب بود و داوود هم در این مورد به حضرت چیزی نگفته بود (راوندی، 1409ق، ج2، ص612 ؛ نعمتی و دیگران، 1416ق، ص372).

در زمان امام هفتم و هشتم8 نیز جریان ناصبی چشمگیر بوده است. پس از شهادت موسی‌بن جعفر8 گروهی امامت حضرت رضا7 را نپذیرفتند و به دشمنی
و مخالفت با ایشان پرداختند. در تاریخ فقه شیعه در دوران این دو امام از افرادی به‌عنوان ناصبی نام برده شده است. شخصی به نام عمروبن هدّاب که ناصبی‌مسلک بوده و به اعتزال گرایش داشته، در سخنان خود حسن‌بن محمد را بر علی‌بن موسی8 برتری می‌داد و او را بافضیلت‌تر و شایسته‌تر از امام می‌دانست (راوندی، 1409ق، ج1، ص341).

در دوران امام عسکری7 احمد‌بن عبیدالله‌بن یحیی‌بن خاقان با آنکه در وصف امام، جملات زیبایی گفته و عامل خراج در قم بوده، اما به عنوان ناصبی معرفی شده است. شیخ مفید در ارشاد او را ناصبی سرسخت و منحرف از اهل بیت: معرفی کرده است (مازندرانی، 1382ق، ج7، ص310 ؛ سبحانی، بی‌تا، ج3، ص21).

ج) ناصبی‌ها در قرون چهارم تا چهاردهم

پس از آغاز غیبت کبرا و نبود حضور ظاهری امام7 ، جریان ناصبی وارد مرحلة جدیدی شد و بیشتر در قالب مخالف اعتقادی جلوه کرد؛ به­خصوص نویسندگان کلام
اهل سنت و در عصر حاضر، کیش وهابیت. در تألیفات فقه شیعه هم نام برخی از این
افراد به عنوان ناصبی آمده است (حسینی تهرانی، 1421ق، ج1، ص148؛  زنجانی، 1419ق، ج18، ص5774).

وحید بهبهانی (متوفای 1206ق) معتقد است که نورالدین عبدالرحمان‌بن احمد (793 ـ 871 ق)، معروف به جامی و ملقب به خاتم‌الشعرا، ادیب نامدار ایران، ظاهراً سنّىِ ناصبىِ صوفى بوده است. برخی او را به واسطة اشعاری که در حبّ اهل بیت سروده بود، شیعی می‌دانند؛ اما در مقامع الفضل به شهادت تاریخ و قرائنی که در آثار جامی وجود دارد، ناصبی شمرده شده است (کرمانشاهی، 1421ق، ج2، ص449).

شخصی به نام میرزا مخدوم در زمان شاه اسماعیل دوم صفوی، از جمله ناصبیان به شمار می‌آید. او از کسانی بود که به مذهب سنت گرایید؛ اما سنی ناصبی شد. میرزا مخدوم به همراه شاه اسماعیل به استانبول رفت و از آنجا فرار کرد و در 995ق، درگذشت (جرجانی، 1404ق، ج1، صص7ـ6).

وهابیت: بنیان آرا و عقاید وهابیت بر نظریه‌های ابوعباس احمد‌بن عبدالحلیم‌بن تیمیة حرّانی دمشقی استوار است. او در قرن هشتم قمری می‌زیست و حنبلی‌مذهب بود و عقاید و آرایی را بر این مذهب افزود که پیش از آن در هیچ یک از مذاهب اسلامی وجود نداشتند. در قرن دوازدهم هجری بود که محمد‌بن عبدالوهاب نجدی به احیای نظریه‌های او پرداخت.

عبدالوهاب نیز در آغاز،  هواخواهی نیافت  و در سال ۱۱۶۰ قمری به شهر دِرعیه، از شهرهای مشهور نجد رفت. امیر آن دیار، محمد‌بن مسعود (جد آل سعود) بود و عقاید عبدالوهاب را برای تقویت حکومت خویش مناسب دید. محمد‌بن مسعود با محمد‌بن عبدالوهاب قرار گذاشت تا نیروی حکومتی خویش را برای تبلیغ و ترویج مذهب او
به­کار ‌اندازد؛  به شرط آنکه محمد‌بن عبدالوهاب نیز حکومت او را تأیید و تقویت کند.
از آن پس، این دو تن به شهرهای بسیاری لشکر کشیدند و هرکس را با عقاید خویش ناسازگار یافتند، کافر خواندند و کشتند.

برخی از فقهای شیعه در آثار خود، به­طور صریح، به ناصبی بودن وهابیت اشاره داشته‌اند (یزدی، 1410ق، ص121).

با توجه به معیارهایی­که برای ناصبی بودن برشمردیم، مهم‌ترین دلیل بر ناصبی بودن وهابیت، دشمنی آنها با عقاید شیعه است. آنها با اتهام‌های ناشایستی که به شیعیان می‌زنند، باعث گمراهی مسلمانان و عده زیادی از مردم دنیا می‌شوند. اینان گرچه در ظاهر از کینة اهل بیت سخن نمی‌گویند، ولی در عمل سعی دارند آثار اهل بیت را ویران کنند. حرم‌های آنها را به بهانة دفاع از توحید تخریب می‌کنند و شیعیان را مشرک می‌دانند و تقریباً همة طیف‌های وهابی، شیعیان را به دلیل توسل به اهل بیت یا زیارت قبور اولیا و امثال این امور، مشرک می‌دانند. طیف‌های افراطی آنان، شیعیان را واجب‌القتل دانسته و تا به حال چندین بار فتوای علنی در این باره صادر کرده‌اند. این کینه‌ها همه به این دلیل است که شیعه خود را محب اهل بیت می‌داند. تخریب قبور امامان شیعه نیز دلیل دیگری بر دشمنی وهابیان با اهل بیت است.

خطباى متعصب وهابى از هیچ‌گونه سمپاشى براى ایجاد نفاق در ایام حج و عمره کوتاهى نمى‌کنند. میلیون­ها کتاب تفرقه‌انگیز چاپ و در میان حجاج پخش کرده‌اند
و حج را ـ که عامل وحدت مسلمین است ـ به عامل نفاق مبدل کرده‌اند و متأسفانه
این­گونه کارها همه‌ساله تکرار مى‌شود (مکارم شیرازی، 1428ق، صص13ـ12).

احکام ناصبی

ناصبی احکام ویژه‌ای دارد که شناخت آنها کمک زیادی به شناخت مصادیق ناصبی می‌کند. موارد بسیاری از این خصوصیات در تألیفات فقهای شیعه آمده است که نباید با معیارهای ناصبی یا با تعریف یا مصادیق آن مخلوط شوند. برخی از احکام اختصاصی نواصب که فقها بدان اشاره کرده‌اند، عبارت است از:

* کفر و نجاست ناصبی؛ فقهای شیعه به تبعیت از نصوص روایی ـ  فقهی به نجاست و کفر نواصب فتوا داده‌اند (شهیداول، 1417ق، ج1، ص124؛  شهیدثانی، 1422ق، ص159)؛ چون ناصبی منکر ضرورى است؛ زیرا مودّت اهل بیت یکی از ضروریات دین اسلام است که به نص قرآن و اخبار متواتر، واجب است (مجلسی، 1414ق، ج1، ص224). در برخی از تعابیر آمده است که حق سبحانه و تعالى نجس‌تر از سگ نیافریده است و ناصبى از سگ نجس‌تر است (همان، 1414ق، ج2، ص32 ؛ شیخ حرّ عاملى، ج1، ص219)، مقصود از نجاست، قذارت نفسى و کدورت باطنى است، نه نجاست ذاتى (تهرانی، 1425ق، ص110).

اما در فقه شیعه، برخی به نجاست نواصب قائل نشده‌اند. این فقها، روایات مزبور را توجیه می‌کنند و معتقدند بعضى از روایات که دربارة نجاست ناصبى‌ها وارد شده، مبهم است و به حالت پلیدى روانی‌شان نظر دارد؛ به­خصوص با در نظر گرفتن طهارت
اهل کتاب که به کلى با اصول اسلامى مخالف‌اند، نجاست ناصبى از تحقیق فقهى دور خواهد بود (کاشف الغطا، 1422ق، ص361 ؛ تبریزی، بی‌تا، ص30). لذا آنان کفر را از نجاست جدا می‌کنند و معتقدند ناصبى اگر چه از فِرَق مسلمین است ولى به دلیل ارتکاب عملى که بطلان آن از ضروریات دین اسلام است، در حکم کافر است (امامی، بی‌تا، ج4، ص344 ؛ تهرانی، 1425ق، ص110). صدوق و  محمدتقی مجلسی اخباری را که بر عدم جواز استفاده از آب غساله حمام دلالت دارند ـ چون معلل به این شده‌اند که ناصبی از آن استفاده می‌کند ـ بر کراهت حمل کرده‌اند، نه نجاست (ر.ک: مجلسی، 1414ق، ج2، ص33).

* عدم قبولی اعمال ناصبی؛ از خصوصیات و احکام ناصبی، عدم قبولی تکالیف واجبی است که انجام می‌دهد (مجلسی، 1414ق، ج8 ، ص90). «در احادیث بسیار وارد شده است که ناصبى نماز کند یا زنا کند، ‌مساوی است.» (مجلسی، 1414ق، ج2، ص381).

* ناصبی بدتر از ولدالزنا ! ؛ در برخی از روایات فقهی، ناصبی همسان ولدالزنا شمرده شده است. بنابراین، ناصبی مانند ولدالزنا در شریعت احترام خاصی ندارد، والدالزنا بودن در اسلام بسیار مورد هجمه و شماتت قرار گرفته تا از زنا و اعمال منافی عفت جلوگیری شود. اما ناصب حتی از حرامزاده بدتر شمرده شده است. از امام صادق7 نقل شده: «حضرت نوح7 سگ و خوک را در کشتى سوار کرد، ولى زنازاده را برنداشت و ناصبى، بدتر از زنازاده است.»[3] (منتظری، 1409ق، ج2، ص138؛  طباطبائی، 1429ق، ج30، ص433).

همچنین آمده است که امام صادق7 از سؤر یهودی، نصرانی، مشرک و ولدالزنا کراهت داشت؛ اما کراهت ایشان از سؤر ناصبی بیشتر بود (مجلسی، 1414ق، ج1، ص223و ج5، ص604 ؛  نراقی، 1422ق، ج2، ص48).

* ناصبی بدتر از یهودی: یهود در منظر مسلمان از منزلتی برخوردار نیست و بدترین افراد در میان مسلمانان شمرده می‌شود. در عین حال ناصبی از یهود هم بدتر دانسته شده است. امام صادق7 ناصبی را از یهود بدتر می‌داند؛ چراکه یهودی «لطف نبوت» را منکر می‌شود، اما ناصبی مانع  «لطف امامت» می‌شود؛ لطفی که جهان‌شمول است (احسائی، 1405ق، ج4، ص11).

* احترام نداشتن ناصبی؛ عدم احترام ناصبی بدین معناست که فقها به تبعیت از برخی روایات برای ناصبی ارزشی قائل نیستند و حقوقی را که برای فرد مسلمان شناخته شده است، برای او جاری نمی‌دانند. امام معصوم7 فرموده‌اند:

«اما ناصبى؛ پس دلت بر او رقت نکند و او را غذا و آب مده؛  گرچه از گرسنگى یا تشنگى بمیرد و به فریادش نرس. اگر غرق شد یا سوخت و کمک خواست، او را زیر آب کن و یارى‌اش نرسان؛ چرا که پدرم که محمدىِ خوبى (پیرو راستین حضرت محمد9) بود، مى‌فرمود: «هر کس ناصبى را سیر کند، خداوند در روز قیامت درونش را از آتش پرکند؛ چه معذّب باشد یا آمرزیده» (طباطبایی، 1429ق، ج30، ص1105).

این روایت و مشابه آن می‌رساند که شناخت ناصبی از منظر معصوم بسیار مهم بوده است؛ چراکه بدیهی‌ترین نیازهای یک انسان را هم برای او قائل نیست و این علاوه بر اینکه بر پستی و رذالت ناصبی دلالت دارد، احساسات شیعیان را نیز برای شناخت و تعامل با ناصبی برمی‌انگیزاند.

از میان فقهای کنونی، آیت‌الله زنجانی نیز مطالبی را در مورد احترام نداشتن ناصبی بیان کرده است. ایشان معتقد است که مال ناصبى احترام ندارد و مى‌توان آن را به ملکیت خود درآورد که در این صورت، همچون سودهاى تجارى است که اگر از مخارج سال شخص و خانواده‌اش زیاد بیاید، خمس دارد. همچنین ایشان جنگ با کسانى را که بر امام معصوم7 خروج کنند، جایز دانسته‌اند (زنجانی،1430ق، صص379ـ 378).

* شفاعت نداشتن ناصبی؛ یکی از ویژگی‌های ناصبی این است که از سوی اولیای الهی مورد شفاعت قرار نمی‌گیرد و نمی‌تواند کسی را هم مورد شفاعت قرار دهد؛ ولو سال‌ها عبادت کرده باشد و این نتیجة دشمنی او با اهل بیت است. در احادیث متواتر آمده است که اگر همة پیغمبران و اوصیای پیغمبران و همة ملائکه مقرب یک ناصبى را شفاعت کنند، خدای سبحان شفاعت هیچ یک را قبول نخواهد کرد (برقی، 1371ق، ج1، ص184؛ مجلسی، 1414ق، ج2، ص381 ؛ محمدباقر مجلسی، 1412، ص375).

 ناصبی حتی از شرابخوار و بت پرست بدتر شمرده شده و برای همین شفاعت او پذیرفته نمی‌شود. ابوبصیر ‌گوید امام صادق7 فرمود:

«کسى­که بر شرب خمر مداومت کند، به­سان کسى است که بت مى‌پرستد و کسى که نصب عداوت براى آل محمد مى‌کند، از او بدتر است.» پرسیدم: «فدایت شوم! چه کسى بدتر از بت‌پرست است؟! (یعنى چه کسى مى‌تواند بدتر از عبادتگر بت باشد؟!)» حضرت فرمود: «شرابخوار،  شفاعت او را یک روز در مى‌یابد؛ ولى ناصبى، اگر اهل آسمان‌ها و زمین دربارة او شفاعت کنند، شفاعتشان پذیرفته نمى‌شود»‌ (طباطبایی، 1429ق، ج30، ص1067).

نتیجه‌گیری

بررسی مصادیق ناصبی از لابه‌لای آثار فقیهان شیعه، از قرن اول تا چهاردهم قمری، چراغ روشنی برای معرفی معیارهای درست ناصبیگری و ایجاد تمایز واقعی آنها با اهل سنت به‌خصوص در حج است. فقهای شیعه با جست‌وجوی دقیق در روایات فقهی، ضمن تعریف ناصبی و بیان معیارها و ویژگی‌های آن، به صراحت به مصادیق و افرادی که در زمرة نواصب قرار می‌گرفتند، اشاره کرده و از این رهگذر سیرة ائمة اطهار: را در برخورد با جریان‌های فکری منحرف و بسیار مضر ـ که سعی داشتند بین صفوف مسلمین و امام و مأموم رخنه ایجاد کنند ـ نمایان ساختند که می‌تواند در سفر حج مفید باشد.

از مهم‌ترین معیارهای ناصبی، دشمنی او با اهل بیت و امیرالمؤمنین: و توهین
و استهزای شیعیان و اصول آنهاست. خوارج  از بارزترین مصادیق ناصبی در طول تاریخ تشیع‌اند. و‌هابیت که زادة قرون اخیر است؛ از جمله نواصب شمرده می‌شوند. آنان حتی در بین حجاج شیعه و به­ویژه ایرانیان، کتاب‌های فارسی علیه شیعه در تیراژ بسیار بالا و به صورت رایگان توزیع می‌کنند. کتاب‌هایی­که اهداف آنان را بسیار مرموزانه دنبال می‌کند و از این جهت در صدد تثبیت عقاید وهابیت و تخریب عقاید شیعه و مذاهب دیگر اسلامی است.



1. قال فی مجمع البحرین: قال بعض الفضلاء اختلف فی تحقیق الناصبی فزعم البعض ان المراد من نصب العداوة لأهل البیت صلوات الله علیهم و زعم آخرون انه من نصب العداوة لشیعتهم.

1. الوسائل، ج20، باب (10) من ابواب ما یحرم بالکفر و نحوه، ص40

1. «إنَّ نُوحاً حَمَلَ فِی السَّفِینَةِ الْکَلْبَ وَ الْخِنْزِیرَ وَلَمْ یَحْمِلْ فِیهَا وَلَدَ الزِّنَا وَ إِنَّ النَّاصِبَ شَرٌّ مِنْ وَلَدِ الزِّنَا».(بحار الانوار، ج5، ص287، حدیث 13).

*  قرآن کریم.
1. آملی، میرزا‌هاشم (1406ق)، المعالم الماثوره، تقریر محمدعلی اسماعیل پور، قم، مؤلف الکتاب، چاپ اول.
2. احسائی، ابن ابی‌جمهور، محمدبن علی (1405ق)، عوالی اللئالی العزیزیه، قم، دارالسیدالشهداء للنشر، چاپ اول.
3. استرآبادی، محمدامین، عاملی، سیدنورالدین (1426ق)، الفوائد المدنیة وبذیلة الشواهد المکیة، تحقیق رحمت‌الله رحمتی، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعة مدرسین قم، چاپ دوم.
4. امامی، سیدحسن (بی­تا)، حقوق مدنی، تهران، انتشارات اسلامیه.
5. ایروانی، باقر (1426ق)، دروس تمهیدیة فی القواعد الفقهیه، قم، دارالفقه للطباعة
و النشر، چاپ سوم.
6. برقی، احمد‌بن محمد (1371ق)، المحاسن، قم، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم.
7. بروجردی، مهدی (1405ق)، الفوائد الرجالیه، تصحیح محمدصادق و حسین بحرالعلوم، تهران، مکتبة الصادق، چاپ اول.
8. بهبهانی، محمدباقر (1417ق)، حاشیة مجمع الفائدة و البرهان، تحقیق گروه پژوهش مؤسسة علامه مجدد وحید بهبهانی، قم، موسسه العلامة المجدد الوحید البهبهانی، چاپ اول.
9. بیارجمندی، یوسف (بی­تا)، مدارک العروة، نجف، مطبعة النعمان، چاپ اول.
10. تبریزی، محمدتقی (بی­تا)، منابع فقه، بی‌جا، بی‌نا.
11. تهرانی، سیدمحمدمحسن (1425ق)، رسالت طهارت انسان، قم، انتشارات شهریار، چاپ اول.
12. جمعی از مؤلفان (بی تا)، مجله فقه اهل البیت: بالعربیه، قم، مؤسسه
دائرة المعارف فقه اسلامی بر مذهب اهل بیت:، چاپ اول.
13. جمعی ازپژوهشگران (1426ق)، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت:، قم، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی بر مذهب اهل بیت: .
14. حسینی تهرانی، محمدحسین (1421ق)، ولایت فقیه در حکومت اسلام، تحقیق محسن سعیدیان و محمدحسین راجی، مشهد، انتشارات علامه طباطبایی، چاپ دوم.
15. حسینی جرجانی، سیدامیرابوالفتوح (1404ق)، تفسیرشاهی، تحقیق میرزا ولی‌الله اشراقی، تهران، انتشارات نوید، چاپ اول.
16. حلّی، ابن ادریس، محمد‌بن منصور (1429ق)، اجوبة مسائل و رسائل فی مختلف فنون المعرفة، تحقیق سیدمحمدمهدی موسوی، قم، دلیل ما، چاپ اول.
17. حلّی، حسین (1379ق)، دلیل العروة الوثقی، تقریر حسن سعید تهرانی، نجف، مطبعة النجف، چاپ اول.
18. حلّی، علامه، حسن‌بن یوسف (1412ق)، منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، تحقیق و تصحیح بخش فقه در جامع پژوهش‌های اسلامی، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، چاپ اول.
19. حلی، مقداد‌بن عبدالله (1404ق)، التنقیح الرائع لمختصر الشرائع، تصحیح عبداللطیف حسینی، قم، انتشارات کتابخانه آیت­الله مرعشی، چاپ اول.
20. خلخالی، سیدمحمدمهدی (1427ق)، فقه الشیعة ـ کتاب الخمس والانفال، قم، دارالبشیر، چاپ اول.
21. خمینی، روح‌الله (1424ق)، توضیح المسائل (محشای ـ امام خمینی)، تحقیق سیدمحمدحسین بنی‌هاشمی، قم، دفترانتشارات اسلامی وابسته به جامعة مدرسین قم، چاپ هشتم.
22. خواجوئی، محمد (1413ق)، الفوائد الرجالیه، تصحیح سیدمهدی رجائی، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، چاپ اول.
23. خواجوئی، محمد (1411ق)، الرسائل الفقهیه، تصحیح سیدمهدی رجائی، قم، دارالکتب الاسلامی، چاپ اول.
24. خوئی، ابوالقاسم (بی­تا)، معجم الرجال الحدیث و تفصیل طبقات الرجال، بی‌جا، بی‌نا.
25. خوئی، ابوالقاسم (1418ق)، موسوعة الامام الخوئی، تحقیق پژوهشگران مؤسسة احیای آثار الامام الخوئی، قم، مؤسسة احیاء آثار الامام الخوئی، چاپ اول.
26. خوئی، ابوالقاسم (1416ق)، معتمدالعروة الوثقی، تقریر سیدرضا موسوی، قم، منشورات مدرسه دار العلم،  چاپ دوم.
27. خوئی، ابوالقاسم (بی‌تا)، مصباح الفقاهة، تقریر محمدعلی توحیدی، بی‌جا، بی‌نا.
28. راوندی، قطب‌الدین (1409ق)، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسة امام مهدی7 ، چ اول.
29. زنجانی، موسی (1419ق)، کتاب نکاح، قم، موسسه پژوهشی رای پرواز، چاپ اول.
30. زنجانی، موسی(1430ق)، رساله توضیح المسائل، اول، قم، انتشارات سلسبیل، چ اول.
31. سبحانی، جعفر (بی‌تا)، موسوعة طبقات الفقهاء، تحقیق پژوهشگران مؤسسة امام صادق7 ، قم، مؤسسة امام صادق7 ، چاپ اول.
32. سبزواری، محمدباقر (1423ق)، کفایة الاحکام، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعة مدرسین قم، چاپ اول.
33. سبزواری، سیدعبدالاعلی (1414ق)، مهذّب الاحکام فی بیان الحلال والحرام، تحقیق و تصحیح مؤسسة المنار، قم، مؤسسة المنار، چاپ چهارم.
34. صافی گلپایگانی، علی (1427ق)، ذخیرة العقبی فی شرح العروة الوثقی، قم، گنج عرفان، چاپ اول.
35. طباطبایی بروجردی، آقاحسین (1429ق)، منابع فقه شیعه، ترجمه مهدی حسینیان و دیگران، تهران، انتشارات فرهنگ سبز، چاپ اول.
36. طبسی، نجم‌الدین (1429ق)، روزه عاشورا، سنتی نبوی یا بدعتی اموی، ترجمة مصطفی داداش‌زاده، قم، چاپ اول.
37. عاملی، محمدبن حسین؛ ساوجی، نظام‌الدین (1429ق)، جامع عباسی و تکمیل آن، قم، دفتر انتشارات جامعة مدرسین قم، چاپ اول.
38. عاملی، شهید اول، محمدبن مکی (1419ق)، ذکری الشیعة فی احکام الشریعة، تحقیق جمعی از پژوهشگران موسسة آل‌البیت، ظاول، قم، مؤسسة آل‌البیت:.
39. عاملی، شهید اول، محمد‌بن مکی،  (1417ق)، الدروس الشرعیة فی فقه الامامیه، قم، دفتر انتشارات جامعه مدرسین قم، چاپ دوم.
40. عاملی، شهید اول، محمد‌بن مکی (1412ق)، البیان، تحقیق: محمد حسون، قم، نشرمحقق، چاپ اول.
41. عاملی، شهیدثانی، زین‌الدین‌بن علی (1413ق)، مسالک الافهام إلی تنقیح شرائع الاسلام، تصحیح گروه پژوهش مؤسسة معارف اسلامی، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیه، چاپ اول.
42. عاملی، شهیدثانی، زین‌الدین‌بن علی (1421ق)،  رسائل الشهیدالثانی، تصحیح: رضا مختاری وحسین شفیعی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزة علمیة قم، چ اول.
43. عاملی، شهیدثانی، زین‌الدین‌بن علی (1402ق)، روض الجنان فی شرح ارشاد الاذهان، قم، انتشارات دفترتبلیغات اسلامی حوزة علمیة قم، چاپ اول.
44. عاملی، شهیدثانی، زین‌الدین‌بن علی (1422ق)، حاشیه المختصرالنافع، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزة علمیة قم، چاپ اول.
45. عمانی، حسن‌بن علی (1413ق)، حیاة ابن عقیل و فقهه، تحقیق گروه پژوهش مرکز معجم فقهی، قم، مرکز معجم فقهی، چاپ اول.
46. شیخ صدوق، علی‌بن محمد بابویه (1409ق)، من لایحضره الفقیه، ترجمة علی‌اکبر غفاری، تهران، نشر صدوق، چاپ اول.
47. شیخ صدوق، علی‌بن محمد بابویه (1403ق)، معانی الاخبار، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعة مدرسین قم.
48. شیخ صدوق، علی‌بن محمد بابویه (1386ق)، علل الشرائع، قم، کتابفروشی داوری، چاپ اول.
49. کاشانی، رضا (1411ق)، براهین الحجج للفقهاء و الحجج، کاشان، مدرسه آیت‌الله مدنی کاشانی، چاپ سوم.
50. کرمانشاهی، آقامحمدعلی (1421ق)، مقامع الفضل، تصحیح مؤسسة علامة مجدد وحید بهبهانی، قم، مؤسسة علامة مجدد، چاپ اول.
51. کلینی، محمد‌بن یعقوب (1429ق)، الکافی، تحقیق پژوهشگران مرکز تحقیقات دار الحدیث، قم، دار الحدیث للطباعه، چاپ اول.
52. گلپایگانی، محمدرضا (1407ق)، کتاب الطهارة للگلبایگانی، قم، دار القرآن الکریم، چاپ اول.
53. مازندرانی، ابن شهرآشوب، رشیدالدین محمد‌بن علی (1369ق)، متشابه القرآن
و مختلفه
، قم، دار البیدار للنشر، چاپ اول.
54. مازندرانی، محمد‌بن اسماعیل (1416ق)، منتهی المقال فی احوال الرجال، تحقیق: پژهشگران مؤسسة آل البیت، قم، موسسة آل البیت: ، چاپ اول.
55. مازندرانی، محمدصالح (1382ق)، شرح الکافی، تصحیح ابوالحسن شعرانی، تهران، المکتبة الاسلامیه، چاپ اول.
56. مجلسی، محمدتقی (1414ق)، لوامع صاحبقرانی، قم، مؤسسة اسماعیلیان، چاپ دوم.
57. مجلسی، محمدباقر (1412ق)، بیست و پنج رساله فارسی، تحقیق سیدمهدی رجائی، قم، انتشارات کتابخانة آیت‌الله مرعشی، چاپ اول.
58. مجلسی، محمدباقر (1410ق)، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الطبع و النشر، چاپ اول.
59. مجلسی، محمدباقر (1404ق)، مرآة العقول فی شرح الاخبار آل الرسول، تصحیح سید‌هاشم رسولی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم.
60. مرعشی نجفی، سیدشهاب الدین (1415ق)، القصاص علی ضوء القرآن والسنة، تقریر سیدعادل علوی، قم، انتشارات کتابخانه آیت‌الله مرعشی، چاپ اول.
61. مکارم شیرازی، ناصر (1424ق)، کتاب النکاح، قم، انتشارات مدرسه امام علی‌بن ابی‌طالب7 ، چاپ اول.
62. مکارم شیرازی، ناصر (1428ق)، شیعه پاسخ می­گوید، قم، انتشارات مدرسه امام علی‌بن ابی‌طالب7 ، چاپ هشتم.
63. منتظری، حسین علی(1409ق)، مبانی فقهی حکومت اسلامی، ترجمه محمود صلواتی و دیگران، قم، مؤسسة کیهان، چاپ اول.
64. نجفی، کاشف الغطاء، حسن‌بن جعفر (1422ق)، انوارالفقاهه ـ کتاب الطهاره، نجف، مؤسسة کاشف الغطاء، چاپ اول.
65. صاحب جواهر، محمدحسن نجفی (1404ق)، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، چاپ هفتم.
66. نراقی، ابوالقاسم (1422ق)، شعب المقال فی درجات الرجال، تصحیح محسن احمدی، قم، کنگره بزرگداشت نراقی، چاپ دوم.
67. نراقی، مولی احمد‌بن محمد (1422ق)، رسائل و مسائل، قم، کنگرة نراقیین ملامهدی و ملااحمد، چاپ اول.
68. نعمتی، محمدرضا و تهرانی، عبادالله (1416ق)، حجّ الانبیاء و الائمة: ، قم، نشر مشعر، چاپ اول.
69. واسطی، سیدمحمدمرتضی (1414ق)، تاج العروس عن جواهر القاموس، تحقیق علی شیری، بیروت، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، چاپ اول.
70. وحیدخراسانی، حسین (1428ق)، مناسک الحج، قم، مدرسة الامام باقر7 ، چاپ چهارم.
71. یزدی، عباس (1410ق)، نموذج فی فقه الجعفری، قم، کتابفروشی داوری،
چاپ اول.