نوع مقاله : تاریخ و رجال
نویسنده
دکترای تاریخ اسلام، عضو گروه تاریخ و سیره پژوهشکده حج و زیارت
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
سیدعبدالحسین در سال 1290ق. در شهر کاظمین به دنیا آمد. مادرش زنی فرهیخته از بیت سادات و علمای صدر و پدرش سیدیوسف شرفالدین، از خاندان شرفالدین، اهل جبل عامل بودند. خاندانهای شرفالدین و صدر، هر دو زیرمجموعة تیرة بزرگ سادات شرفالدین جبل عامل از نسل شرفالدین بن زینالعابدین موسوی عاملی هستند که با 31 واسطه به ابراهیم المرتضی فرزند امام موسی بن جعفر8 نسب میبرد (گروهی از مؤلفان، 1431ق، ج7، ص19). جد سیدعبدالحسین، از علمای شیعه است که در موجهای متأخر هجرت علمای جبل عامل به ایران در روزگار شاهعباس دوم (حک: 1049 ـ 1039ق)، به دربار صفوی راه یافت و تحت توجهات شاه صفوی قرار گرفت و به شاگردی و داماد محقق سبزواری (1090 ـ 1017ق)، رسید. او پس از ادای فریضة حج در سال 1100ق، به روستای خود «شحور» در جبل عامل بازگشت
و تحت فشار حاکم عثمانی شامات به نام جزار (حضراوی، ج1، ص191) منزوی شد و در سال 1139 ق، درگذشت (آقا بزرگ تهرانی، 1430ق، ج9، ص651). چند خاندان بزرگ از سادات جبل عامل چون خاندانهای صدر، نورالدین، آل عباس، هاشم، مرتضی از نسل وی منشعب شدهاند (شرفالدین، 1411ق، ج1، صأ).
حیات علمی
کودکی شرفالدین تا هشتسالگی به همراه والدینش در نجف اشرف سپری شد. او پس از آموختن قرآن در مکتبخانهای در نجف در هشتسالگی با خانواده به روستای «شحور»، از روستاهای شهر صور در منطقة جبل عامل بازگشت. در آنجا بود که وی در محضر پدر عالم و روحانى خود، به فراگیری دروس رایج حوزههای علمیه؛ چون ادبیات عرب، منطق و فقه پرداخت. شرفالدین اهتمام پدرش را به آموزش و پرورش خود بسیار ستوده و آن را کممانند توصیف کرده است (گروهی از مؤلفان، 1431ق، ج7، ص493).
شرفالدین در بیستسالگی با دخترعموی خود ازدواج کرد. همسر شرفالدین شش فرزند برای او به دنیا آورد و در حدود هفتادسالگی در نجف، درحالیکه خود را وقف عبادت کرده بود، از دنیا رفت و همانجا دفن شد. شرفالدین پس از ازدواج، همراه مادر، همسر و برادرش به عراق رفت و در آغاز به توصیه دایی عالم خود، سیداسماعیل صدر و نیز سیدحسن صدر که از او با عنوان «امام ابومحمد» یاد میکند، ابتدا به حوزة سامرا پیوست و دروس سطح عالی را به سرعت فراگرفت و به صورت هفتگی از جلسة معنوی ملافتحعلی سلطانآبادی بهره برد. او این جلسات را بسیار مغتنم و تأثیرگذار دانسته است (گروهی از مؤلفان، 1431ق، ج7، ص521).
شرفالدین در درس بزرگانی چون آخوند خراسانی (متوفاى329 ق)، شیخ محمد طه نجف (متوفاى 1323ق)، آقارضا همدانی (متوفاى 1322ق)، شیخالشریعه اصفهانی (متوفاى 1303ق)، شیخ عبدالله مازندرانی (متوفاى 1330ق)، میرزاحسین نوری (متوفاى 1320ق) و سیدمحمدکاظم یزدی (متوفای 1329ق) حضور یافت (گروه علمی موسوعة امام صادق7 ، ج14، ص319؛ حکیمی، 1382ش، ص50). اگرچه وی همه اساتیدش را بسیار ستوده و از همة آنها اجازة اجتهاد دارد و همگان به اجتهاد مطلق او اذعان داشتند (گروهی از مؤلفان، 1431ق،ج7، صص526 ـ 521 ؛ حکیمی، 1382ش، ص52)، ولی آخوند خراسانی را در قوت فهم، دقت نظر، حضور ذهن و خوشبیانی، بینظیر دانسته و این قوت باعث شده است که درس فقه و اصول او را تا پایان حضور در نجف رها نکند (گروهی از مؤلفان، ج7، ص505). همچنین محدث را کسی خوانده که اخلاص
و تواضع و عملش بیشترین تأثیر روحی و معنوی را بر او داشته است؛ آنچنانکه کاملاً به وی دل سپرده و تا زمان وفاتش ملازمت او را رها نکرده است (همان، ص510).
وی در این سالها شاگردان بسیاری نیز تربیت کرد که میتوان چهرههای برجستهای را در میان آنان یافت؛ از جمله سیدرضا و سیدصدرالدین صدر، شیخ مرتضی آل یس و پسرش (همان، ص521).
شرفالدین پس از دوازده سال کار علمیِ مداوم و تمرکز بر تحصیل و دوری از هرگونه کار منافی با آن به اجتهاد دست یافت. او در این مدت غیر از اهل علم، کسی دیگر از عراقیان را نشناخته و جز چهار شهر مزار ائمه و کوفه و بغداد، جای دیگری از عراق را ندیده بود. پس از این دوازده سال بود که به فرمان پدر در تاریخ نهم ربیعالاول سال 1322ق. به وطن خود بازگشت (همان، ص511).
از دستاوردهای حیات علمی شرف الدین نوشتههای پرفایدة اوست؛ ازجمله:
1. الفصول المهمة فی تألیف الأمة؛ او این کتاب را در سال 1327 قمری در شهر صور نوشت؛
2. الکلمة الغراء فی تفضیل الزهراء؛
3. المراجعات؛ که در ادامه بیشتر به آن اشاره میشود؛
4. النص والاجتهاد؛ این کتاب یکى دیگر از آثار وحدتآفرین شرفالدین است. در این کتاب، وى حدود صد مورد اجتهاد در مقابل نص (اعمال نظر شخصى در مقابل کلام صریح پیامبر9 )را که خلفا، حاکمان و برخى از بستگان آنان، در زمان رسول الله یا بعد از رحلت آن حضرت مرتکب شدند. بر اساس کتابهاى معتبر اهل سنت برشمرده و در مورد هر یک، آرای علمى، تحقیقى و منتقدانه خود را بیان کرده است. نوشتن چنین کتاب ارزشمندى، در ادامه راه اصلاح و سازندگى فرهنگى امت جدش، آخرین کار جاودان و حسن ختام یک عمر تلاش او براى خوشبختى و سعادت و وحدت مسلمانان جهان محسوب مىشود؛
5. أبوهریره؛
6. المجالس الفاخرة فی مآتم العترة الطاهرة؛
7. فلسفة المیثاق و الولایة؛
8. أجوبة مسائل جار الله؛
9. مسائل فقهیة؛
10. کلمة حول الرؤیة؛
11. إلى المجمع العلمی العربی بدمشق؛
12. ثبت الإثبات فی سلسلة الرواة؛
13. مؤلفو الشیعة فی صدر الإسلام؛
14. زینب الکبرى؛
15. بغیة الراغبین فی أحوال آل شرفالدین.
فعالیتهای فرهنگی تبلیغی
شرفالدین پس از بازگشت به زادگاهش، با استقبالهای پرشور پدر و شخصیتهایی چون علامه سیدمحسن امین، شیخ محمد مغنیه و برادرانش و سایر علما و چهرههای برتر دمشق و جبل عامل در کنار تودههای مردم این مناطق مواجه شد که تا روزها به طول انجامید (گروهی از مؤلفان، ج7، ص541).
شرفالدین پس از سه سال توقف در خدمت پدر و یاری او در روستای شحور، در سال 1325ق. به اصرار اهالی صور به این شهر مهاجرت کرد و اقدامات اصلاحگرانه و تبلیغی خود را با بنا نهادن حسینیهای به عنوان مرکز فعالیتهای فرهنگی شیعه جبلعامل آغاز کرد (گروهی از مؤلفان، ج7، ص554). بنای مراکز علمی ـ آموزشی متعدد شرفالدین بر اساس این اعتقاد بود که «لا ینتشـر الهدى إلا من حیث انتشـر الضلال»؛ «هدایت جز از همان راهی که گمراهی منتشر میشود، نشر نخواهد یافت.» (مقاله آیتالله شرفالدین عاملی»، مجله نور علم، شماره 8 ، ص140).
شرفالدین در این دوره ضمن تأسیس مراکزی برای تمرکز بخشیدن به فعالیتهای فرهنگی و مراسم و شعائر شیعه، علیرغم وجود موانع مختلف، با تشکیل مؤسسهای آموزشی با رویکرد اسلامی و جدید، و تأسیس مدارس ابتدایی و مدرسة دخترانه، به انسجام و نیروسازی و تربیت نسل جوان شیعه همت گماشت (گروهی از مؤلفان، ج7، ص568). موانع پیشروی سید در این برهه، بسیار بود که از آن جمله میتوان به تنگدستی عموم جامعة شیعة جبلعامل، تنگ چشمی رقبای اجتماعی و توطئههای حاکم فرانسوی نیابت حکومت جبلعامل اشاره کرد.
فعالیتهای شرفالدین به تلاشهای فرهنگی محدود نشد. بلکه او علاوه
بر تلاشهای خیریة مستمر، در ایامی که جبلعامل تحت محاصرة اقتصادی و کمبود آذوقة عمومی بود، با هزینه کردن وجوهات شرعی (خمس و زکات) خیراندیشان، به دستگیری طبقات مستمند جبل عامل پرداخت (همان، ص579) و مؤ سسة خیریهاى را به نام «انجمن نیکوکارى و احسان» به همین منظور در سال 1365 قمری تأسیس کرد (شرفالدین، پایگاه افق حوزه).
اندیشة تقریب
شرفالدین از دیرباز اندیشة وحدت به معنای همزیستی مسالمتآمیز پیروان ادیان گوناگون و مذاهب مختلف اسلامی را از اهداف و دلمشغولیهای خود قرار داده بود. وی که از نزدیک و مستقیم با مردم و علمای اهل سنت مراوده داشت، بیاطلاعی مذاهب اسلامی از واقعیت مذهب تشیع را دلیل اصلی اختلافات و نگاه بدبینانة آنان به شیعه میدانست و آگاهیبخشی در این زمینه را تکلیف شرعی خود میشمرد. شرفالدین چه در گفتوگوهای مستقیم ـ چنانکه در سفر به مصر و سفر حج انجام داد (شرفالدین، پایگاه افق حوزه) ـ و چه به صورت مکاتبه و نامهنگاری ـ چنانکه در نامهنگاریهایش با شیخ سلیم و شیخ قمی، نمایندة آیتالله بروجردی در دارالتقریب مصر رخداد (گروهی از مؤلفان، 1431ق، ج9، ص542) ـ و چه با نگارش کتاب به این امر مهم همت گماشت.
نگارش کتابهایی چون مسائل جار الله، النص و الاجتهاد و بهویژه الفصول المهمة فی تألیف الأمه در این راستاست. این کتاب حاوی دوازده فصل است که در آنها به ضرورت اتحاد میان مسلمانان بر اساس تعالیم کتاب و سنت (گروهی از مؤلفان، 1431ق، ج3، ص7) و احترام به مال و جان و ناموس گوینده شهادتین از هر مذهب، برابر ادله و فتاوای علمای شیعه و سنی پرداخته (همان، صص16 و 24) و نمونههایی را ارائه کرده که با وجود مخالفت سلیقهای میان علما باعث تکفیر مرتکبان آن نشده است. وی در ادامه، ادلة کسانی را که به تکفیر شیعه پرداختهاند، نقد کرده و به تفصیل دروغهایی را که به شیعه نسبت دادهاند برشمرده و عوامل دوری مذاهب اسلامی را بررسی کرده است (همان، ص183). تأکید بر عدم تعرض به مسیحیان جبل عامل و محافظت از آنها در دوران استعمار فرانسه و ماجراهای پس از آن و نامة تشویقآمیز به شاعر مسیحی محب اهل بیت، پولس سلامه، که اشعاری را در مدح اهل بیت سروده بود (گروهی از مؤلفان، 1431ق،ج9، ص258)، در همین راستاست.
دفاع از عزاداریهای حسینی و جهتدهی به آن
از دیگر تلاشهای فرهنگی شرفالدین، تلاش برای هدفمند برگزار شدن عزاداری حسینی در عین دفاع از آن بوده است. وی که منتدی جبل عامل مرکزی را برای کارهای فرهنگی ـ مذهبی، بهویژه عزاداری برای امام حسین7 ، در اولین سالهای حضور در شهر صور ایجاد کرده بود و با حضور خود به این مجالس رونق میبخشید، با تألیف کتاب المجالس الفاخره در راستای پاسخگویی به شبهات مخالفان عزاداری و نیز مراقبت از انحرافات عزاداری، برای تعالی این مراسم الهی تلاش کرد (گروهی از مؤلفان، 1431ق،ج5 ، ص5). هرچند گزارش شده که در این مسیر، مخالفت با عمل موهون قمهزنی و مانند آن را در عزاداری حسینی برنتابید و با سیدابوالحسن اصفهانی و علامه سیدمحسن امین همراهی نکرد (رون، 2008م، ص۳۲۷ ؛ الأعلام، ج3، ص279).
مبارزات سیاسی اجتماعی
همکاری با ملک فیصل و جریان نهضت عربی از جهتگیریهای اساسی شرفالدین در این عصر است. این جریان به دنبال به خلافت رساندن شریف حسین
و سلطه او بر تمام ممالک عربی و جدا کردن کشورهای عربی از سلطه عثمانی، و از پشتیبانی انگلستان برخوردار بود (همان، ص583). وی که این مسیر را تنها راه موجود برای مبارزه با استعمار و نیابت سلطنت فرانسه میدید، برای رسیدن به مقصود، از روش مبارزة صلحآمیز استفاده کرد و با ارسال تلگراف و عریضه به مجامع جهانی و مذاکره با فرماندهان اشغالگر فرانسوی، مانند ژنرال پیکو، و نیز جهتدهی و هدایت شیعیان جبل عامل در این راه قدم برداشت.
وی در مذاکرهای که به نمایندگی از مردم صور سخن میگفت، فرمود:
وحدت سوریه مستقل، با حکومتی مرکزی و تابع قانون اساسی و به پادشاهی ملک فیصل و بدون قیمومیت و سرپرستی هیچ دولت بیگانهای را سرلوحة خود قرار داده و در این راه تا آنجا پیشرفته که تلاش کرده است با نمایندگی و وکالت از ملک فیصل و چهرههای سرشناس کشور، به نمایندگی مردم سوریه و جبل عامل در مجمع ملل متحد شرکت کند و سخنگوی آنان شود (همان، ص584).
بسیج عمومی مردم صور و شحور برای تظاهرات ضد استعمار فرانسه (همان، ص583) با کنترل موج احساسات و تعصبآمیز شیعه برای جلوگیری از شعلهور شدن آتش اختلافات مذهبی میان شیعیان و اهل سنت و مسیحیان لبنان از دیگر ابعاد تلاش سیاسی ـ اجتماعی پیگیر شرفالدین در این برهه است (همان، ص584).
مبارزات فراگیر سیاسی شرفالدین موجب شد فرانسویان استعمارگر به توطئههای متعددی علیه او اقدام کنند که با هوشیاری و شجاعت شرفالدین همة آنها ناکام ماند. برخی از توطئهها عبارت بود از: ترور نافرجام به وسیلة مأموران امنیتی فرانسوی (همان، ص585)، حمله به روستای شحور و غارت خانه و کاشانه، تحت تعقیب قرار دادن و محکومیت به اعدام از سوی فرماندار نظامی فرانسوی و مصادرة اموال و غارت کتابخانه شخصی با وجود برخی از نسخ خطی و انحصاری کتابهای تألیفی وی (همان، ص596). ترک اجباری خانه و دیار، شرفالدین را به مسافرت به فلسطین و مصر و ملاقات با فرهیختگان آن سامان در اواخر سال 1329ق. کشاند تا اینکه ژنرال گورو فرمان عفو سید شرفالدین را صادر کرد و سید برای مذاکره با هدف دستیابی به عفو عمومی و آزاد کردن زندانیان سیاسی، در میان استقبال گرم مردم جبل عامل به صور بازگشت (همان، ص604).
تلاش پیگیر برای بسیج عمومی مسلمانان برای نجات فلسطین
در پی تهاجم رژیم صهیونیستی به فلسطین در سال 1944 میلادی مطابق با محرم 1367 قمری، شرفالدین در اطلاعیهای، مسئلة فلسطین را نهضت حسینی زمان خود خواند و همة مسلمانان را به دفاع و حمایت از فلسطین با الهام گرفتن از امام حسین7 فراخواند (گروهی از مؤلفان، 1431،ج9، ص452).
وی در شبانگاه، به دنبال هجوم رژیم غاصب به مصر در سال 1956 میلادی، طی اعلامیهای به همه علمای جهان اسلام، آنان را به دفاع و حمایت از مصر در مبارزه با استعمار غرب فراخواند و اعلام کرد که کشتگان این دفاع، شهید خواهند بود (همان، ج9، ص453).
شرفالدین در سال 1948میلادی علاوه بر اعلام عمومی که در آن مسلمانان و اعراب را برای جهاد در راه فلسطین دعوت کرد، طی تلگرامی به ملک عبدالله، او را به شرکت در جنگ با رژیم غاصب صهیونیستی نیز فراخواند (همان، ج9، ص461).
وی در سال 1949میلادی در پی حمله و تجاوز صهیونیستها به روستاهای جنوب لبنان مانند دیر یاسین و کفر قاسم، طی نامهای به بشارة الخوری، رییسجمهور وقت لبنان، او را به حمایت از مردم جبل عامل فراخواند (همان ج9، ص508).
مسافرتهای علمی ـ فرهنگی به مصر
با توجه به جایگاه ویژة علمی و فرهنگی مصر که در میان اهل تسنن همسنگ نجف اشرف برای شیعه تلقی میشد، شرفالدین در سال 1329ق، همراه داییاش، سیدمحمدحسین صدر به مصر سفر کرد؛ سفری که خود تأثیرات عمیق آن را در زندگی و روحیهاش گوشزد کرده است؛ زیرا فرصت دادوستدهای علمی و ادبی با دانشمندان آن دیار، در این سفر برایش فراهم شد؛ از جمله اینکه وی با حضور در درس شیخ سلیم بشرى مالکى، شیخ الأزهر، زمینة آشنایی خود با وی را فراهم کرد که تا سالها ادامه یافت و شرفالدین 25 سال بعد از آن واقعه، در سال 1355ق، مجموعه مکاتباتش را با شیخ سلیم، که 112 نامه بود، به همراه مقدمهای روشنگر، در قالب کتابى با نام المراجعات، در شهر صیدا به چاپ رساند که از شاهکارهای وی در مناظرة محترمانه و دوستانه میان دو عالم برجسته از دو مذهب اسلامی بر سر مسائل مورد اختلاف است.
شرفالدین این ملاقات را زمینهسازیِ مناسب برای ارتباط ضروری میان حوزة مصر
و نجف و دستیابی به اندیشة وحدت اسلامی میدانست؛ هرچند که فردی بودن این ملاقات و استمرار نیافتن آن را از آفتهای مهم این راه شمرده است (همان، ص643).
استفادة وی از اَعلام و بزرگان مصر در این سفر، به مدت یک سال ادامه یافت؛ آنچنانکه در پایان سفر به اجازة نقل روایات و مصنفات اهل مذاهب اربعه به ویژه صحاح سته و موطأ مالک و مسند احمد و نیز بقیه کتب علوم اسلامی را از علمای برجسته مصر؛ ازجمله شیخ محمد نجیب، شیخ محمد سلموطی، شیخ عبدالکریم الکتانی ادریسی با عباراتی مدحآمیز دریافت کرد (همان، ص643).
شوق او به مصر باعث شد تا در سال 1338ق. نیز بار دیگر به مصر سفر کند. وى علاوه بر حضور در مساجد و محافل علمى، سیاسى و ادبى، هر روز با افراد و گروههاى مختلفى دیدار و گفتوگو میکرد و اکثر سخنانش در نشریات آن روز مصر به چاپ مىرسید. وی در یکی از سخنرانیهاى پرشور خود، جملة پرمحتوا و عمیقى گفت که حقیقت وحدت اسلامى را بیان میکرد. سید رشید رضا، عالم و نویسندة مشهور مصرى که در آن محفل حضور داشت، آن جمله را با خط درشتى در مجلة خود المنار، چاپ کرد و آن جمله این بود:
«شیعه و سنى را روز نخست، سیاست (مطامع سیاسى) از هم جدا کرده است و اکنون نیز باید سیاست (مصالح سیاسى اسلام و مسلمانان) آن دو را در کنار هم بنشاند
و متحدشان کند.» (همان، ص644؛ مقاله شرفالدین، پایگاه افق حوزه).
شرفالدین مردانه با استیلاى بیگانگان غربى به مخالفت برخاست و تا خروج آخرین عمال آنان از لبنان و به رسمیت شناختن استقلال این کشور در سال 1945 میلادی مبارزه کرد (مقاله شرفالدین، پایگاه افق حوزه).
شرفالدین و حرمین
سفر اول شرفالدین به حجاز
شرفالدین که با توجه به سوابق حمایت سیاسیاش از ملک فیصل و نهضت استقلالطلبانة عرب مورد توجه و حمایت حکومت پادشاهی شریف حسین بود، پس از فرار از شحور، از سوی ملک فیصل به حرمین شریفین (مرکز حکومت پدرش شریف حسین) دعوت شد؛ ولی به دلیل بیماری پسرش، محمدجواد، از این سفر منصرف گردید (گروهی از مؤلفان، 1431،ج7، ص600). او بالاخره در ماه رمضان سال 1328ق. به همراه مادر و تعدادی از چهرههای برجستة جبل عامل با خط قطار شام به مدینه و به همراهی سلطان عبدالحمید عثمانی به مدینه مسافرت کرد؛ سفری که سه روز و دو شب به طول انجامید. او در مدینه در خانه شیعیان مدینه (نخاوله) اقامت کرد و با اعیان مدینه چون امیر مدینه، شریف شحاذ و شریف ناصر حسینی دیدار داشت. ولی در پایان ماه رمضان به شام بازگشت و به حج مشرف نشد (همان، ص640). شرفالدین در زندگینامة خود به این نکته اشاره میکند در سال 1328 قمری علیرغم قصد تشرف به حج، به دلیل پارهای مشکلات، نتوانسته به حج برود. اما این مشکلات را بیان نکرده است (شرفالدین، 1431، ب، ج7، ص644) و دلیل مشرف نشدن شرفالدین به حج در این سال، در منابع به روشنی و صراحت نیامده است؛ اما با کندوکاو در منابع تاریخ حجاز میتوان چند دلیل برای آن حدس زد:
در این سال رابطه میان دربار عثمانی و شریف مکه به تیرگی گرایید؛ زیرا در فرمانی که باب عالی برای شریف مکه نگاشته بود، اختیارات وی را به شدت محدود میکرد (مکی، 1430ق، ج4، ص184). از آنجا که شرفالدین در این سال با کاروان سلطان عثمانی به این سفر رفته بود، احتمال تأثیرگذاری تیرگی این روابط بر سفر وی به مکه نیز وجود دارد.
احتمال دیگر، درگیری میان شریف مکه و آل سعود در نجد است که در این ایام
تا حدی اوضاع حجاز را آشفته کرده و به آن وضعیت جنگی داده بود (همان، 1430ق، ج4، ص185) بر این اساس، این احتمال هم ممکن است که شرفالدین به دلیل احساس ناامنی از وضعیت حجاز و مکه نتوانسته به حج برود؛ به ویژه که مادر وعدهای از بستگانش او را در این سفر همراهی میکردهاند (شرفالدین، 1431ق، الف، ج7 ص640)؛
احتمال سومی که برای نرفتن شرفالدین به سفر حج در این سال وجود دارد، سیل عظیمی است که چند ماه پیش از سفرِ شرفالدین به حجاز در ذیالحجه سال 1327ق. در مکه رخداد و سیل خدیوی نام گرفت. این سیل آنچنان شدید بود که مسجدالحرام را با سیلابه و گِلولای به ارتفاع قامت دو انسان لبریز کرد و مجاری آبرسانی به مکه را از چشمه زبیده، بست؛ چنانکه مکه مکرمه به مدت یک هفته در بیآبی ماند. این سیل آنچنان دامنهدار بود که در آخر ماه محرم، کاروانی را که از مدینه به سمت دریا میرفت، در خود فروبرد (مکی، 1430ق، ج2، ص428). گفتنی است که در ذیالحجه سال 1328ق. نیز سیل عظیمی راهی مکه شد و راههای آب را بست (همانجا)؛
حادثة بعدی که به زمان حضور شرفالدین در مدینه نزدیکتر است، درگیری میان مردم مکه و حکومت عثمانی در پی رواج این شایعه بود که حکومت، غسالهای خاصی را برای اموات تعیین کرده است. بر اساس گزارشهای موجود، این حادثه در شوال 1328ق. رخداد و تعدادی از مردم مکه مجروح، و ده نفر کشته شدند. سیزده نفر نیز از لشکریان عثمانی کشته و مجروح شدند (آل بسام، 1419ق، ج5، ص29).
سفر دوم و حجگزاری
شرفالدین در 12 ذیالقعده سال 1340ق. (1922م) سفر حج مشهور خود را با کشتی مسافربری مارکشایر از بندر صور به همراه پسرعمویش، سیدعلی و بیش از سیصد تن از حجاج جبل عامل و دیگر مناطق لبنان آغاز کرد. کرایهکنندة این کشتی شخصی به نام راشد بک عسیران بود که اتاقک درجه یک را در مسیر رفتوبرگشت، در اختیار شرفالدین و پسرعمویش گذاشت. آنان با نذر از بندر سوییس مصر محرم شدند و با گذر از محاذات میقات جحفه نیت احرام را تجدید و احتیاطاً در جده و الحَدَّه[1] آن را تکرار کردند (گروهی از مؤلفان، 1431،ج7، ص644).
شرفالدین در طول این سفر در کشتی با رسیدگی به وضعیت بهداشتی مسافران دریا زده و بیمار و آموزش مناسک حج و بیان حکمتها و اسرار این عبادت بزرگ
و اقامة نماز جماعت، به رسالت معنوی خود عمل کرد. شرفالدین در این سفر نیز از یاری و دستگیری گرفتاران، در حد امکان کوتاهی نکرد. وی وقتیکه میدید برخی از مسافران در طبقات پایین کشتی از تنگی جا و گرفتگی هوا گرفتار ناخوشی شدهاند، آنان را به رغم میل کاپیتان، از آنجا به سالن بالای کشتی و مقابل اتاقک خود انتقال میداد، تا آنجا که طبقة بالا نیز پر شد! (همان، ص664).
شریف حسین که در این زمان به عنوان پادشاه و خلیفة دولت عرب در مکه پادشاهی میکرد، در این سفر بر اساس پروتکل و تشریفات ویژهای از شرفالدین پذیرایی کرد؛ تشریفاتی درخورِ تلاشهای شرفالدین در به ثمر رساندن نهضت عربی وی و همکاری او با ملک فیصل در حمایت از قرار گرفتن شامات در قلمرو کشور عربی. این امری است که شرفالدین نیز به آن تصریح کرده و یادآور شده که علمای برجستة دیگری نیز در این سال در حج بودند؛ مانند علامه سیدمحسن امین و دیگران، که هیچکدام از چنین تشریفات و پذیرایی گرمی از سوی شریف حسین برخوردار نشدند (همان، ص647 و 652).
شرفالدین خود تکریم و بزرگداشت شریف حسین را در این سفر به دو گونه خاص و عام تقسیم کرده که برخی از الطاف شاهانه مخصوص به وی بوده و برخی شامل همة شیعیان شده است. وی همچنین با القابی چون شیخ الابطح و ملیک الهاشمیین فی هذا العصر از شریف حسین تقدیر کرده است (همان، ص645).
بلافاصله پس از ورود شرفالدین به جده، حاکم وقت جده، شیخ عبدالله زینل و رییس گمرک و شهردار جده، استقبال رسمی از او به عمل آوردند و او را در باغ خرم و سرسبز پادشاه در الحَدَّه سکونت دادند؛ درحالیکه عموم حجاج در بحره یا بحیره، که منطقهای رمی با آلونکهایی بیسقف در غرب جده بود و توقفگاه میان جده و مکه تلقی میشد، اسکان داده شدند. امکانات رفاهی این توقفگاه چنان کم بود که به گفته شرفالدین نه آب گوارایی داشت و نه از حرارت خورشید جلوگیری میکرد؛ بهگونهای که تعدادی از حجاج از تشنگی و گرما از بین رفتند (همان، ج7، ص645).
برخی از تشریفات و احتراماتی که شریف حسین برای سید شرفالدین قائل شد، عبارتاند از:
ـ از بدو ورود شرفالدین به جده، یکی از فرماندهان عالیرتبه لشکری به نمایندگی از شاه، شرفالدین را در جده و مکه همراهی میکرد. شرفالدین همچنین با شریف حسین به همراه وزیر خارجه و سایر مقامات رسمی دولت هاشمی در مکه ملاقات کرد و شیخ فؤاد الخطیب به امر پادشاه بهطور روزانه از شرفالدین سرکشی میکرد؛
ـ دعوتهای مکرر از سید برای حضور در منزل شاه و درباریان که دو میهمانی ویژه در خانة شاه و میهمانی رسمی به افتخار حضور او در پادگان نظامی مکه با حضور مقامات رسمی مکه و مقامات سایر کشورهای اسلامی حاضر در حج برگزار شد. در این میهمانی که شامگاه برگزار شد، پس از صرف شام، حاضران به شبنشینی علمی پرداختند و از جمله موضوعهای مطرح در آنجا ایمان حضرت ابوطالب، عموی پیامبر9 بود. علمای حاضر دو دسته شدند؛ عدهای به سرکردگی شرفالدین از با ایمان بودن ابوطالب دفاع میکردند و عدهای به سرکردگی مفتی بورسا و شیخ عبدالقادر، رییس هیئت فلسطینی، مخالف آن بودند. ولی در نهایت با بیان دلایل شرفالدین که به روشنی و با نظم و ترتیب بیان میشد، جلسه تمام شد و شریف حسین از پیروزی شرفالدین بسیار خوشحال و بشاش بود (همان، ص650)؛
ـ رژة نظامیان و لشکریان شریف حسین با تجهیزات کامل به افتخار شرفالدین
و برای بزرگداشت او (همانجا)؛
ـ همراه کردن رییس پلیس و کلیدداران و خادمان بیتالله برای باز کردن راه و متفرق کردن جمعیت هنگام طواف و عبادتهای مستحب و واجب شرفالدین در مسجدالحرام (همان، ص648)؛
ـ همراه کردن سید با پادشاه در مراسم سالانة شستوشوی بیتالله و نشان دادن ملتزم و محل ولادت امیرالمؤمنین در دیوار کعبه و نمازگزاردن در کنار آن،
به همراه پادشاه (همان، ص648)؛
ـ احترام ویژه به عموم شیعیان حاضر در موسم حج سال 1340ق. به صورت کاملاً مشهود؛
ـ برپایی نماز جماعت در مسجدالحرام و مسجد خیف و مسجد جده به امامت شرفالدین که در تاریخ شیعه بینظیر است؛
ـ اعلام حلول ماه ذیالحجه و شروع موسم حج از سوی شریف حسین، بر اساس پذیرش رؤیت هلال از سوی سید شرفالدین.
این موارد؛ از جمله برکات عمومی و فراگیر این سفر بود که باعث شد شرفالدین و سایر شیعیان، مناسک حج و عمره را بدون تقیه و بر اساس فقه مکتب اهلبیت انجام دهند (همان، ص649).
شرفالدین در طول اقامت در مکه فرصت یافت تا ساعتها به تاریخ مکه و حوادث و گذشته آن و تاریخ پیامبر و اهلبیت: آن حضرت بیندیشد و بر بال خیال آنچنان در فضای خاطرات مکه غرق شده بود که دوست داشت از این سفر معنوی بازنگردد (همان، ص647).
شرفالدین در مکه در محله فقیرنشین و نیمه مخروب شعب عامر[2] و در منا و عرفات پاسخگویی سئوالات شرعی جمعیت بسیار مراجعهکنندگان بود که در این اماکن به دیدار او میرفتند و مسائل فقهی مربوط به حج را از او میپرسیدند و از سخنرانیها و مجالس وعظ بهره میبردند. این شیعیان از کشورهای مختلف؛ از جمله لبنان، عراق، ایران، افغانستان، هند و زنگبار به حج آمده بودند (همان، ص649).
شرفالدین در این سفر از گفتوگویی که با یکی از مشایخ ناصبی در مسجد خَیف داشته نیز خاطرهای ذکر کرده است. این شیخ که با شدت منکر امامت بود، از آنجا که در مقابل بیان آرام و موضعگیری نرم و منطقی شرفالدین، برخورد جاهلانه و تند و غیر منطقی داشت، شرفالدین را مجبور کرد که او را با خواری و سرزنش ساکت، و محکوم کند (همان، ص650).
او هنگام بازگشت نیز در مسجد جده با یکی از فضلای مصری گفتوگویی داشت. دلیل این گفتوگو این بود که مرد مصری به هنگام نماز به شرفالدین اقتدا کرد و پس از نماز مواردی را که سید در نماز بر اساس مذهب تشیع انجام داده بود، بر او خرده گرفت؛ مواردی چون تکبیر در پایان نماز، قنوت در غیر نماز صبح، ذکر صلوات بعد از ذکرهای رکوع و سجود. شرفالدین نیز با ذکر ادلة شرعیای که بر این امور وجود داشت، او را که مردی منصف بود، قانع کرد (همانجا).
شرفالدین پس از ذکر خاطرات خود از سخنان و رفتار غیر شیعه در این سفر، نتیجهگیری میکند: کوتاهی و عافیتطلبی شیعه باعث ناآشنایی صاحبان مذاهب دیگر با جزئیات فقهی و عقیدتی شیعه و استمرار اختلافات مذهبی میان برادران دینی شده است (همان، ص651).
شرفالدین در عصر روز هفدهم ذیحجه مکه را وداع کرد و پس از یک شب توقف در باغ شریف حسین در حده در روز عید غدیر، عصر همان روز به جده بازگشت و پس از درنگی یک هفتهای در جده، در دوم محرم با همان کشتی که به آنجا رفته بود، به سوی اسکله طور در لبنان حرکت کرد. وی برنامههای فرهنگی و معنوی و بهداشتی سفر رفت را در سفر برگشت نیز انجام داد. در اسکله لبنان قایقهای بخاری مسافران را به محل قرنطینه بهداشتی در خشکی هدایت کردند. اما شرفالدین در این سه روز در کشتی ماند تا اینکه قرنطینة سه روزة حجاج تمام شد. این کشتی، مسافرانش را در صبح پنجم محرم آن سال به لبنان رساند. در لبنان نیز قرنطینهای سه روزه در انتظارشان بود، اما در محیط قرنطینه فضای کافی و امکانات مناسب بهگونهای بود که شرفالدین و همراهان در همان فضای اردوگاه قرنطینه مراسم عزاداری امام حسین7 را در دهة محرم برگزار کردند و پس از آن بود که درهای اردوگاه قرنطینه برای جمعیت عظیم استقبالکنندگان ازکاروان حجاج گشوده شد (همان، ص652). این سختگیریها به دنبال شیوع بیماریهای واگیردار در این مناطق بود که دولتها را به سختگیری بسیار در امور بهداشتی و قرنطینه حاجیان وادار میکرد.
اعتراض به تخریب بقاع بقیع و تلاش بینالمللی برای پایاندادن به این مسئله
بخش دوم از تلاشهای شرفالدین در حجاز به فعالیتهای او در مقابله با تخریب بقاع بقیع به دست وهابیان مربوط است. به دنبال سلطه یافتن دوبارة وهابیون
بر حرمین شریفین و تخریب بقاع متبرک اولیای الهی و ائمه در قبرستانهای مکه و مدینه، به ویژه قبرستان بقیع در سال 1344ق. شرفالدین در اوج غم و اندوه و خشم، به مذاکره با نمایندگان آل سعود و هیئتهای معترض مسلمانان پرداخت و نامهنگاریهای متعددی را با هدف اعتراض و برانگیختن پادشاهان و شخصیتهای علمی، فرهنگی و سیاسی جهان اسلام انجام داد.
هدف شرفالدین در این بیانیهها و اعتراضات، در مرحله اول آگاه سازی نخبگان و بزرگان عالم اسلام از اوج فاجعه و مصیبت بود و در مرحلة دوم تلاش داشت تا امام زیدی یمن و پادشاه ایران را برای جنگ و مبارزه با آل سعود بسیج کند؛ بهگونهای که یمنیان مستقیماً با آل سعود درگیر شوند و ایران با کمک و پشتیبانی یمنیان بتوانند آلسعود را از حجاز و سرزمینهای مقدس بیرون برانند (همان، ج9، ص424). وی پس از ناامید شدن از این طرح، به دنبال گرفتن فتوا از علما و مراجع بزرگ مسلمانان دربارة تحریم و تعطیل کردن حج رفت تا با تعطیل حج، آل سعود را که درآن زمان کاملاً به درآمد حج وابسته بودند، زمینگیر کند (همان، ج9، ص244). پرداختن به همة نامهها و تلاشهای شرفالدین از حوصلة این مقاله خارج است و مجال دیگری را میطلبد. ولی در اینجا برای نمونه نامة وی را به علمای مسلمان، که برای فریاد دادخواهی در میان دانشمندان مسلمان به تاریخ محرم 1345 قمری نوشته است، میآوریم و فهرستی از اهم موضوعات بیانیهها و نامههای دیگر او را ذکر میکنیم:
سلام و رحمت پروردگار بر شما ای قبلة آمال مؤمنان و چشم امید دینداران و اوج آرزوهای امت در از بین بردن این گرفتاریها! ای پناهگاهان امت در سختیها
و ذخیرة آنان در دشواریها.
نکبت حادثة بقیع، عقلها را پریشان میکند و صداها را میلرزاند و زبانها و قلمها را لال میکند و دستان و پاها را به زنجیر میکشد. از این رو، از نگهبانان دین و حافظان شریعت و اَعلام امت و سفیران امامت جای شگفتی نیست که صدایشان بلند نمیشود و زبانشان نمیچرخد که ضجهای یا اعتراضی بکنند. جا دارد که این فاجعة عظیم، هوش از سرشان برباید و آنان را آنچنان به لرزه درآورد که هیچ عکسالعملی از آنان بروز نکند و غم آنچنان در گلویشان سنگین شود که جای نفس کشیدن باقی نگذارد. با این حال، جای اعتراض و محکوم کردن آنان نیست.
آری، ممکن است دشمن، آنان را در حالی بیابد که نمایندگانشان را در اختیار خود گرفته و گمان کند که دیگر از شوکتشان چیزی نمانده و قدرتی ندارند.
به خدا شکایت میکنم که چه دشمنی برای اهلبیت محمد9 است و چه کینهای با شیعیان اهلبیت دارد. دشمنی خشن و بدخلق و کینهتوز؛ آنچنانکه گویا در سینهاش وغر است و در جگرش آتش، و سری که آتش دشمنی در آن شعلهور است و بینیای که خشم را به جای خون میچکاند و قلبی آمیخته با دشمنی و کینه و سینهای که پر از دشمنی است و جگری که در حال شعله کشیدن از خشم علیه بزرگان شیعه در سامرا و بغداد و کربلا و کوفه است و به دنبال سرکوب و اجرای نقشهها و کینههایش علیه شیعه و هدفی را در پیش روی خود نهاده که نزدیک است آسمانها از هم بپاشاند و کوهها را متلاشی کند. خدایا! از کینههای این دشمن به فریاد رس.
کجایند پادشاهان و امیران؟ کجایند علما و زعما؟ کجایند نگهبانان بیدار و آماده؟ کجایند مدافعان قدرتمند؟ کجایند صاحبان روحهای شکستناپذیری که ذلت را برنمیتابند؟ کجایند چابکسواران و جنگآوران؟ کجایند حامیان حقیقت و عاشقان مرگ؟ کجاست شاهنشاه ایران که نه غیرتش به جوش آمد و نه گویا آبرویی از او رفت و حرمتش شکسته شد؟ کجاست امام اهلبیت وحی و شیر جوانش در یمن؟ کجایند شیران و چابکسواران و پرچمداران و قهرمانان که جلوی این اعرابی نجدی پست و رذل را بگیرند؟ که دهانش را برای بلعیدن یمن باز کرده و به عراق چشم دارد و از فریب و خیانت روی گردان نیست و قصد خیانت به امامشان دارد. ولی انشاءالله مرگ او در این طمعورزیاش خوابیده و امام یمن از تهدیدش باکی ندارد.
پیروزی این نجدی رذل برحجاز نیز به دلیل قوت و قدرت او یا لشکرش یا به خاطر برنامهریزی و تواناییهایش نبود، بلکه پادشاه حجاز خودش او را ضد خودش یاری داد؛ چرا که فرماندهان بیتجربه را در سلطنتش قدرت داد و خود را به دست تدبیر سپرد و با اینکار گویا که افسار این نجدی را رها کرد و او را یاری رساند و اگر هشیار میشد و بیدار دل بود، هرگز این دشمن خدا پیروز نمیشد و بر حجاز دست نمییافت.
امام یمن همت گماشت و نیروها و ساز و برگش را برای مقابله آماده کرد و روابط سیاسیشان با این خارج از دین تیره شده و باور نمیکنم جز این را که پسر رسول الله و باقیمانده امامان اهلبیت، برای مقابله این دشمن خدا همت گماشته و این فرصتی مناسب است که صاحبان عزم و همت برای نجات حرمین و مشاعر الهی و حاجیان بیت الله الحرام انتظارش را میکشیدند؛ زیرا چیزی جز شمشیر برنده این امام و قدرت لشکریانش، نجاتبخشی نخواهد بود.
آیا کسی غیر از حامیان دین در این وظیفة مهم همکاری میکند و از موانع میگذرد و مشکلات را بر خود هموار میکند؟ ما نیز به آنان پناه برده و امیدوار شدهایم. حاجت خود را گفتهایم و شاکرانه منتظر تلاش آنان هستیم تا با تلاش در آنها بین دو دولت شیعه یمن و ایران همکاری و دوستی شکل بگیرد و در وظیفة خطیری که به عهده دارند، مشارکت کنند و امام یمنی با لشکریان قهرمانش با
آل سعود بجنگد و شاه ایران با تجهیزات و پشتیبانی، همکاری کند و مؤمنان نقاط مختلف عالم با سعی و تلاش و همکاری با نمایندگان مراجع در پایتختهای ایران و یمن همراهی نمایند تا با تبادل هیئتهای همکاری بین ایران و یمن، بین تهران و صنعا و در دیگر شهرهای این دو کشور در رفتوآمد و تبادل نظر باشند تا به پیروزی مؤمنان امیدوار، و تلاشهایشان موفقیتآمیز باشد. انشاءالله!
آگاه باشید، قسم به شرف بقیع و حرمت مشهد رفیع و ضریحهای پاک و مقدس آن و عصمت روحهایی که در آن بقعه نورانی آرمیدهاند، قسم به مصیبت و داغ سوزان ما برای فاجعهای که در یثرب رخداد و شرق و غرب عالم را لرزاند که اگر به این ظلم راضی شویم و این خواری و ذلت را بپذیریم، دشمن خدا به مطامع دور خود مشتاقتر میشود و مؤمنان را گرفتار نیرنگها و حیلههای جدیدش میکند و مؤمنان گرفتار سختیها و مصیبتهای بیشتری خواهند شد که واقعة حره در مقایسه با اهداف پلید
آل سعود، اندک است. به خدا پناه میبریم از دشمنی خبیثانه وآزاد بودن این دشمن.
این نامة من برای وسیله قرار دادن آقایان و سروران است و با صدای بلند آنان را به شتاب به سوی بهترین کارها فرا میخواند، که حَیّ على خیر العمل. {وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ}؛ «بگو که عمل کنید؛ زیرا خداوند و رسولش و مؤمنان خاص، عمل شما را خواهند دید و به زودی نزد دانای پنهان و آشکار بر میگردید و شما را از حقیقت آنچه کردهاید، باخبر میکند» (توبه : 9). والسلام محرّم الحرام سال 1345[3]
در پاسخ به این بیانیه، نامههای همدردی و حمایت از سوی مجمع علمای نجف و کربلا به سوی شرفالدین گسیل شد؛ اما دولتمردان اقدام جدّیای در جهت خواستههای او انجام ندادند. ولی شرفالدین از پا ننشست و در تاریخ رجب همان سال نامهای برای مراجع وقت شیعه آیتالله محمدحسین نائینی و سیدابوالحسن اصفهانی فرستاد و ضمن باخبرکردن آنان از تصمیم حجاج دیگر مناطق برای تعطیلی و تحریم حج، این پیشنهاد را به مراجع نجف نیز داد (همان، ج9، ص435). وی همچنین به تاریخ بیستم جمادیالاولی سال 1345ق. نامهای برای امام یحیی، حاکم حسنی زیدی وقت یمن فرستاد و ضمن اعلام آمادگی برای هرگونه مساعدت، از او برای دفع وهابیان کمک خواست (همان، ص431). شرفالدین در ماه جمادی الثانی همان سال در مجله لبنانی الحسام، شماره 663، بیانیه «القارعة مالقارعة» را خطاب به همة مسلمانان جهان منتشر کرد. محتوای کلی این نامهها از این قرار است:
ـ اظهار ناراحتی شدید از رفتار وهابیان در اشغال شهرهای مقدس و تخریب بقاع متبرکه ائمه و اولیا در حرمین شریفین و بیان بزرگی فاجعه و اهمیت این مصیبت بزرگ (همان، ج9، ص433)؛
ـ ارائه گزارشی از فعالیت گروههای مختلف مسلمانان مانند سادات سنگاپور و شیعیان یمن و افغان و هندی و ایرانی؛
ـ دعوت به همبستگی مسلمانان برای بیرون کشیدن حجاز از چنگال وهابیت (همانجا)؛
ـ طلب فتوا از مراجع شیعه برای بسیج عمومی مردم علیه وهابیان؛
ـ ارائه گزارشی از مذاکراتش همراه هیئت نمایندگی مسلمانان هند با آل سعود دربارة این موضوع (همان، ص435)؛
ـ گزارش اقدامات و جنایات وهابیت بر حرمین، ازجمله تخریب بقاع مقدسه و منع آزادیهای مذهبی در ادای حج و عمره و مجبور کردن حجاج به رفتار بر اساس مذهب وهابیت؛
ـ گزارش شکست شریف حسین از وهابیان بر اثر سوء تدبیر و غفلت و ناتوانی روحی او در سیاست (همان، ص433)؛
ـ سرزنش سران و پادشاهان کشورهای اسلامی شیعه بهویژه شاه ایران و حاکم زیدی یمن به دلیل سکوتشان در برابر فاجعه تخریب بقیع و به یاری طلبیدن آنان برای حل مشکل و بیرون راندن وهابیان (همان، ص424).
درگذشت
شرفالدین در صبح روز دوشنبه 8 جمادى الثانى سال 1377ق، مطابق با 12/10/1336 ش، در 87 سالگی در بیروت درگذشت و پس از تشییع مجلل و چشمگیر در بیروت، بغداد، کاظمین و نجف، که پنج ساعت به طول انجامید، در سمت جنوبى صحن امام على7 و مجاور آرامگاه استادش، فقیه بزرگ سیدمحمدکاظم یزدى، به خاک سپرده شد (نامشخص، 1368، ص141)، بزرگان شیعه شرفالدین را تکریم کردند؛ ازجمله امام خمینی با تعطیل کردن درس خارج خود به هنگام شنیدن خبر رحلت شرفالدین، گفت: «هشام بن حکم زمان ما از دنیا رفت» (نامشخص، 1368، ص120).
نتیجهگیری
سیدعبدالحسین شرفالدین از مصلحان و مراجع بزرگ شیعه در قرن گذشته بود که با حضور وحدتآفرین و مقتدر در حرمین و نیز بسیج افکار عمومی در جهت مقابله با تخریب بقاع بقیع، حائز جایگاه مهمی در تحولات فرهنگی و سیاسی حرمین در قرن اخیر است. البته تحلیل تاریخی تلاشهای وی برای مقابله با تخریب بقیع و بازتاب آن نیازمند مجالی دیگر است و نویسنده قصد دارد به یاری خدا در مقالهای دیگر به آن بپردازد.
[1]. نام قدیمی آن «حداء» است و منزلگاه سرسبزی میان جده و مکه با نخلستان و برج و بارو و چشمه ای روان بوده است (معجم البلدان، ج2، ص229؛ مراصد الإطلاع علی أسماء الأمکنة و البقاع، ج1، ص386).
[2]. ترحال فی الجزیرة العربیة یتضمن تاریخ مناطق الحجاز المقدسه عند المسلمین، ج1، ص165.
[3]. السلام علیکم قبلة آمال المؤمنین، ووجهة رجاء أهل الدین، ومراد أمانی الامّة، وحدیث أحلامها فی کشف هذه الغمّة، وعدّتها فی شدّتها، وذخرها لنوائب دهرها، ورحمة الله وبرکاته. إنّ نکبة البقیع تدهش الألباب، وتهدّج الأصوات، وتعتقل الألسن و الأقلام، وتعقل الأیدی و الأرجل، فلا عجب إذا من سدنة الدین، وحفظة الشرع وأعلام الامّة، وسفرة الأئمّة، أن غرق صوتهم فلم یعجّوا و تلجلج منطقهم ویراعهم، فلم یضجّوا، ولم یحتجّوا، ولا غرو أن أخذت النکبة بأفکلهم، فارتعشوا واصطکّت قوائمهم، فلم یقوموا لها ولم یقعدوا، وأخذ الحزن بکظمهم فلم یتنفّسوا.
لا تفنید بذلک علیهم وهم المولّهون، ولا تندید بهم وهم المدلّهون، ولا جناح علیهم، فإنّهم وقیدو الجوانح، ولا تثریب، فإنّهم مضطربوا البال، لا غضاضة علیهم إذا استکانوا للوجد وأخلدوا إلى الشجون.
فربّ رماد تحته جمرو الأمر یحدث بعده الأمر إنّ نکبة البقیع تدهش الألباب، وتهدّج الأصوات، وتعتقل الألسن و الأقلام، وتعقل الأیدی و الأرجل، فلا عجب إذا من سدنة الدین، وحفظة الشرع وأعلام الامّة، وسفرة الأئمّة، أن غرق صوتهم فلم یعجّوا و تلجلج منطقهم ویراعهم، فلم یضجّوا، ولم یحتجّوا، ولا غرو أن أخذت النکبة بأفکلهم، فارتعشوا واصطکّت قوائمهم، فلم یقوموا لها ولم یقعدوا، وأخذ الحزن بکظمهم فلم یتنفّسوا.
لا تفنید بذلک علیهم وهم المولّهون، ولا تندید بهم وهم المدلّهون، ولا جناح علیهم، فإنّهم وقیدو الجوانح، ولا تثریب، فإنّهم مضطربوا البال، لا غضاضة علیهم إذا استکانوا للوجد وأخلدوا إلى الشجون.
فربّ رمـاد تحتـه جمر |
و الأمر یحدث بعده الأمر |
جافی الطبع، خشن الجانب، فظّ الأخلاق، ذا حقد وحسیکة، وغلّ وإحن، کأنّ فی صدره وغرا، وکأنّ فی کبده جمرا، وله الرأس تنزو فیه سورة النصب و الأنف یرعف بالغضب و القلب ینغل بالعداوة و الحقد و الضلوع تنحنی على غمر و الکبد تلظّى وتسعر حنقا من أعلام العقیان فی سامراء و الکرخ و الحائر وکوفان و قد استشـرفت لها نفسه، واشرأبّت إلیها أطماعه، فهو ینصب لها الحبائل، ویتربّص بها الدوائر، نعوذ بالله من دوائره وحبائله، دوائر وحبائل تتزایل منها المفاصل و قد أضمر «شَیْئاً إِدًّا* تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا». یا لله ولشعائره ومشاعره، أین الملوک والامراء؟ أین العلماء و الزعماء؟ أین السراة الکماة؟ أین الحماة الاباة؟ أین شمّ العرانین لا یعنون لقهر؟ أین أهل النفوس العزیزة لا یصبرون على خسف؟ أین أحلاس الخیل ومساعیر الوغى؟ أین مانعو الحقائق وسقاة الحتوف؟ أین شاهنشاه إیران الذی لا یقرع له مروة ولا تفصم له عروة، ولا یوطأ له حمى، ولا یستباح له ذمار؟ أین إمام بیت الوحی وعیصه الأشبّ فی الیمن؟ وأین اسود عرینه ولیوث غیله من کلّ فارس بهمّه وخوّاض غمره وابن کریهه وکبش کتیبه؟ أین هؤلاء الأبطال عن هذا النجدی اللئیم و العتل الزنیم، فقد تلحّز فوه لابتلاع یمنهم، وطمح ببصره إلى أقطار جزیرتهم، وعقد غیب ضمیره على الغدر بإمامهم، وسلک فی مماکرته کلّ طریق، لکنّ مصرعه تحت مطمعه إن شاء الله تعالى، فإنّ أکثر مصارع الرجال تحت بروق الآمال.
و الإمام أعزّه الله لا یبالی بهدیده وندیده، ولا یفایش تهدیده ووعیده، ولا یراه
صلیب العود ولا مشیع القلب، ولکنّه کما قیل:
و إذا ما خلا الجبان بأرض |
طلب الطعن عندها و النزالا |
وأمّا فتح الحجاز فلم یکن بشدّة بأسه ولا بقوّة جنده، ولا بوفور عتاده ولا بحسن رأیه وتدبیره و إنّما کان بمعونة ملک الحجاز له على نفسه، حیث وکل بملکه الحوادث، وترکه رهن الطوارق، وألقى أزمّته إلى أیدی المقادیر، فکأ نّه أطلق بذلک للنجدی عنانه، وخلّاه وشأنه، وأمدّه وأملى له، ولو أیقظ رأیه وأسهر له قلبه لما ظفر عدوّ الله بطائل، ولا بلّ لهاته من ماء الحجاز بناطل.
أمّا الإمام فقد شدّ حیازیمه، وقام على ساقه، وأخذ عدّته وعتاده، وأیقظ قلبه ورأیه، فأکرم به نهّاضا باموره، حولا قلّبا إمام قوم اولی عزیمة حذّاء، وصریمة محکمة و قد أظلم الجوّ بینهم وبین هذا المارق، وأغبر افق السیاسة بینهما، ولا أرى ابن رسول الله وبقیّة الأئمّة من آله الطاهرین إلّا و قد عقد على عداوة عدوّ الله صریمته، وضرب على منابذته أطنابه، وتلک فرصة یترصّدها اولو الهمم و العزائم ممّن تصبو نفوسهم إلى خطیر المساعی، وتنزع هممهم إلى بلوغ الأمانی، وتطمح أنظارهم إلى إنقاذ الحرمین ومشاعر الله تعالى وحجّاج بیته الحرام، فإنّه لا منقذ لهم سوى صارم سطوة هذا الإمام، وبأس جنوده المظفّرة و قد یرى الإمام ذلک على حبل ذراعه ویأخذه على ضمانه. فمن غیر سدنة الدین یرکب فی هذه المهمّة ظهور العوائق، ومن غیرهم یتخطّى إلیها رقاب الموانع، ومن أولى منهم بخوض اللجج وسفک المهج فی هذا السبیل، ومن غیرهم تلقى إلیه مقالید الامور، ویستسلم إلیه بالثقة، فلا یحدج بسوء؛ و قد أوینا منهم أیّدهم الله إلى رکن منیع، وأنزلنا آمالنا منهم منزل صدق، ونزعنا إلیهم برجائنا، ورفعنا إلیهم حاجتنا، فإن أفلحنا نشرنا على آلائهم ریاط الحمد، ونطنا شکرهم قلائد فی الأعناق و الذی نتوقّعه منهم أعزّهم الله تعالى، إنّما هو السعی فی یغزو بأبطاله و الشاه یمدّه بعتاده وماله و المؤمنون عندئذ فی أقطار الأرض لا یألون جهدا ولا یدّخرون وسعا، فهذا أمر له ما بعده، رمقتکم فیه الأبصار، وامتدّت به إلیکم الأعناق، ولا یمکن الوصول إلیه إلّا بإرهاف العزم ونفوذ الهمّة و الوقوف على ساق واختلاف ممثلّی العلماء إلى عاصمتی إیران و الیمن وسائر مدنهما، وتبادل الوفود الإیرانیّة و الیمنیّة بین طهران وصنعاء حتّى تعقد آمال المؤمنین بالفوز وتذیّل مساعیهم بالنجح، ویکون الشکر لکم أ یّها القوّامون بأمر الله خالدا إن شاء الله تعالى.
وأمّا وشرف البقیع وحرمة مشهده الرفیع و قدس ضرائحه الطاهرة، وعصمة أرواح حلّت بفناء بقعته الزاهرة، ورزیّتنا العظمى بعاصفة عصفت بیثرب، فارتجّ لها المشـرق و المغرب، لئن رضینا بهذا الخسف واستسلمنا لهذا الهوان، لیتشوّفنّ عدوّ الله إلى المطامع البعیدة، ولیکلّفنّ المؤمنین بعدها بخطّة شدیدة، ولیلاقنّ منه برحا بارحا، ولیقاسنّ نصبا ناصبا، وما وقعة الحرّة إلّا دون آماله، نعوذ بالله من خبث شنشنته ولؤم قذاله وسباله. وعریضتی هذه تتوسّل إلى ساداتنا ومو الینا بأسباب الأمل وتنادی حیّ على خیر العمل حیّ على خیر العمل. «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» و السلام. (شرف الدین، 1431ق، ب، ج9، ص424).