نوع مقاله : اسرار و معارف حج
نویسنده
دانشآموخته حوزه علمیه و کارشناس ارشد ارتباطات گرایش حج و زیارت
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
مشعر نام سرزمینی مقدس و رمزآمیزترین نماد حج است که ارتباط و پیوندی تنگاتنگ و مستقیم با معرفت و شور و شعور دارد. در مدرسه عالی و شعورانگیز مشعر نه تنها بیمعرفتی یا معرفت ناقص معنا ندارد، بلکه شناخت و بینشهای ناقصِ کمالیافته در عرفات نیز به قلّه کمال خواهد رسید.
این وادی مقدس جزء محدوده حرم، و راهرو ورودی آن به شمار میرود و حدّ فاصل آن، میان تنگه «مَأزِمَین» تا وادی «مُحَسِّر» امتداد مییابد (کلینی، 1407ق، ج4، ص471). طول آن حدود چهار هزار متر و مساحت آن 5/12 کیلومتر است (الفهری البستی، 1408ق، ص103). در انتهای این سرزمین، کنار کوه قُزَح، مسجدی مربعیشکل به نام مسجد مزدلفه قرار دارد که بر قداست آن افزوده است. بیشتر حجگزاران برای برپایی نماز عشا با این مسجد در ارتباطاند. در این مسجد مقدس جبرئیل بر پیامبر9 نازل شده و در مورد مشعرالحرام، اهمیت و اعمال آن دستورها و آیاتی را ابلاغ نموده است (قائدان، 1386ش، ص153).
بیابان مشعر، محل معارفه با آفریدگار جهان و مهمانسرای خداوند است. در فضیلت این سرزمین مقدس همین بس که پیامآوران الهی شب را تا صبح در آنجا به عبادت و راز و نیاز با پروردگار پرداخته و مورد پذیرایی و لطف خداوند قرار گرفتهاند.
صحرای مشعر همه ساله در موسم حج، پذیرای انبوهی از آیینگزاران است که با این سرزمین در ارتباطاند. آنان ضمن بیتوته و عبادت در شب و کسب معرفت و شعور، به جمعآوری سلاحهایی میپردازند که میخواهند آنها را به طور نمادین به سوی شیطان پرتاب کنند.
وقوف در مشعرالحرام، دومین وقوف واجب حج و از ارکان اصلی آن است که مبتنی بر مفاهیم ارزشی و نمادین است. سرزمین مشعر بستری مناسب برای فراگرفتن آموزههایی همچون بیداری و هوشیاری، عبادت و بندگی، اطمینان و تقوا، راز و نیاز و دعا و تضرع است.
شناخت و فهم این مفاهیم ارزشی، نیازمند تحلیل و بررسی است که نوشتار حاضر عهدهدار آن است و ضمن معناشناسی از این سرزمین مقدّس، ابعاد ارتباطی و جنبههای نمادینِ آن را برجسته میسازد.
نامهای مشعر
در قرآن کریم و روایات از مشعر با نامهایی همچون: {مَشْعَرُالْحَرَامْ} (بقره، 198)، «مُزْدَلِفَة» (شیخ صدوق، 1385ش، 1966م، ج2، ص436)، «جَمْع» (شیخ صدوق، 1385ش، 1966م، ج2، ص437) و «قُزَح» (علامه مجلسی، 1403ق، ج12، ص126) یاد شده است. هر یک از این نامها معرف برخی از ویژگیهای نمادین این سرزمین مقدس است که در ادامه به آنها اشاره میشود.
1. مشعرالحرام
درباره اینکه چرا این سرزمین مقدس «مشعرالحرام» نام گرفته است، احتمالات گوناگونی وجود دارد؛ از جمله:
الف) واژه «مشعر» به معنای محل درک، شعور، احساس، معرفت و آگاهی معنوی است (نهجالبلاغة، ص646) و وقوف در مشعر، به معنای وقوف و دقت در محل شعور است احتمالاً اشاره به مشاعر و قواهای نفس و مراتب چهارگانه کمال (تجلیه، تخلیه، تحلیه و فنا) باشد. وقوف در مشعر اشاره به مرتبه تحلیه دارد؛ زیرا در این مکان، انسان باید تمام مشاعر و قوای نفس را در خدمت خدا قرار دهد و آنها را با فضیلتهای نفسانی و رحمتهای خداوندی آشنا کند. (زارعی سبزواری، 1390ش، ص141).
ب) چون این سرزمین نشانه و علامت حج و نماز و محلّ بیتوته و دعاست، «مشعر» نامیده شده است. همچنین به جایگاه عبادت «مشعر» گفته میشود. صفت «حرام» نیز به دلیل حرمت و احترام آن سرزمین یا به جهت اینکه جزء «حرم» است به مشعر داده شده است. (طریحی، 1416ق، ج3، ص349 ؛ افتخاری گلپایگانی، بیتا، ص139).
ج) مشعر اسم مکان از ماده «شعور» است (مصطفوی، 1402ق، ج6، ص77 ؛ مدنی شیرازی، 1384ش، ج8، ص176) و چون انسان پس از معرفت و شناخت در عرفات، در این سرزمین به شعور و آگاهی میرسد و جوشش چشمههای تازهای از اندیشه و فکر و شعور را در درون خود احساس میکند و صدای جریان آن را در اعماق قلب خود به روشنی میشنود (مکارم شیرازی، 1374ش، ج2، ص61) آن را بدین نام خواندهاند.
د) مشعر مأخوذ از «شِعار» به معنای علامت و نشانه است (مدنی شیرازی، 1384ش، ج8، ص176 ؛ حسینی واسطی زبیدی، 1414ق، ج7، ص32) و چون یکی از علامات و ارکان حج به شمار میرود که بدون توقف در آن حج تمام نیست، (امین (بانوی اصفهانی)، 1361ش، ج2، ص252) و شِعار خدا و نشان خداجویی و خداخواهی در آن کاملاً هویداست (مصطفوی، 1402ق، ج6، ص77) آن را «مشعر» میگویند.
به هر حال مشعر نشانه و علامتی است که از فهم و شعور انسانها نسبت به اسرار حج خبر میدهد.[1] بر این اساس حاجی پس از آنکه در عرفات با منشأ بروز گناه و شیطنتها و ترفندهای شیطان آشنا شد، در مشعر، بینش و اعتقاد خود را کاربردی میکند و با گردآوری سنگریزه، به دورکردن بینشها و روشهای نادرست شیطانی میپردازد و فهم و شعور خود را از اسرار حج، نشان میدهد.
2. مُزْدَلِفه
از نامهای دیگر مشعر که در منابع روایی از آن یاد شده، «مزدلفه» است. در علت نامگذاری مشعر به این نام گفتهاند: مزدلفه، اسم فاعل از ازدلاف، به معنای تقدم یا نزدیکی،
و برگرفته از «زُلَف» است و چون مشعرالحرام مکانی مقدم بر مناست که آدم و حوا8 در آن به هم نزدیک شده و اجتماع نمودند و مردم نیز بخشی از شب در آنجا اجتماع میکنند و به هم نزدیک میشوند و به خداوند متعال تقرب میجویند، آن را بدین نام خواندهاند (طریحی، 1416ق. ج5، ص68 ؛ حسینی واسطی زبیدی، 1414ق. ج12، ص257 ؛ فراهیدی، 1410ق. ج7، ص368).
معاویة بن عمار به نقل از امام صادق7 میگوید:
أَنَّ جَبْرَئِیلَ7 انْتَهَی بِهِ إِلَى الْمَوْقِفِ فَأَقَامَ بِهِ حَتَّى غَرَبَتِ الشَّمْسُ ثُمَّ أَفَاضَ بِهِ فَقَالَ یَا إِبْرَاهِیمُ ازْدَلِفْ إِلَى الْمَشْعَرِالْحَرَامِ فَسُمِّیَتْ مُزْدَلِفَة. (شیخ صدوق، 1385ش، 1966م، ج2، ص436).
جبرئیل ابراهیم7 را به موقف (عرفات) برد و تا غروب خورشید در آنجا اقامت گزید. آنگاه هنگام حرکت به سوی مشعر به آن حضرت گفت: «ای ابراهیم، به مشعرالحرام نزدیک شو». ازاینرو به آن مزدلفه میگویند.
آن حضرت در بیان دیگری میفرمایند: «انَّما سُمِّیتْ مُزْدَلِفَةُ، لِأَنَّهُمْ إِزْدَلَفُوا إلَیْها مِنْ عَرَفاتٍ»؛ «چون مردم از عرفات به مشعر نزدیک میشوند، از این جهت آن را مزدلفه نامیدهاند» (شیخ صدوق، 1385ش، 1966م، ج2، ص436).
از دیدگاه نشانهشناختی با توجه به کلام نورانی امام صادق7 میتوان گفت: نزدیک بودن مشعر به عرفات، که سبب نامگذاری این سرزمین به مُزدَلِفَه شده است، حکایت از آن دارد که پس از کسب معرفت و شناختهای گوناگون عرفات، راه زیادی تا رسیدن به موقف شعور و به کارگیری معارف کسبشده در عرفات و دستیابی به قرب الهی باقی نمانده است.
3. جَمْع
یکی دیگر از نامهایی که در روایات بر مشعر اطلاق شده، «جَمْع» است. درباره علت نامگذاری سرزمین مشعر به این نام دو احتمال وجود دارد:
الف) چون مردم پس از وقوف در عرفات، به سوی این سرزمین میشتابند و در آنجا اجتماع میکنند، آن را جمع میگویند (حموی، 1995م، ج2، ص163).
ب) چون حجگزاران در این سرزمین دو نماز مغرب و عشا را با هم جمع میکنند و یکجا میخوانند، آن را جمع مینامند. امام رضا7 میفرمایند:
إِنَّمَا سُمِّیَتِ الْجَمْعَ الْمُزْدَلِفَةُ لِأَنَّهُ یُجْمَعُ فِیهَا الْمَغْرِبُ وَ الْعِشَاءُ بِأَذَانٍ وَاحِدٍ وَ إِقَامَتَیْن؛ مزدلفه. (علی بن موسی8، 1406ق، ص223)
از آن جهت جمع نامیده میشود، که در آنجا نماز مغرب و عشا با هم جمع شده، با یک اذان و دو اقامه خوانده میشود.
امام صادق7 نیز، ضمن اشاره به شاهدی عینی در این راستا میفرمایند:
سُمّیَتِ المُزْدَلِفَةُ جَمْعاً، لأَنَّ آدَمَ7 جَمَعَ فِیها بَیْنَ الصَّلاتَیْنِ الْمَغْرِبِ وَالْعِشاءِ. (شیخ
صدوق، 1385ش، 1966م، ج2، ص437).
مزدلفه، بدین جهت جمع خوانده میشود که آدم7 در آنجا، میان نماز مغرب و عشا جمع کرد و هر دو را با هم خواند.
4. قُزَح
از نامهای دیگر مشعر که در منابع روایی بدان اشاره شده، «قُزَح» است. امام صادق7 میفرمایند: آنگاه که ابراهیم7 از عرفات کوچ کرد، در مشعرالحرام که قُزَح نام دارد، بیتوته نمود: «إِنَّ إِبْرَاهِیمَ7 حِینَ أَفَاضَ مِنْ عَرَفَاتٍ بَاتَ عَلَى الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَ هُوَ قُزَحُ» (قمّی، 1404ق، ج2، ص224؛ علامه مجلسی، 1403ق، ج12، ص126). درباره علت نامگذاری مشعر بدین نام گفته شده که قُزَح نام کوهی است که در مزدلفه قرار دارد (إبن منظور ، 1414ق، ج2، ص564 ؛طریحی، 1416ق، ج2، ص404) و بخشی از آن به شمار میرود؛ بنابراین از باب اطلاق خاص بر عام، آن را مجازاً بدین نام خواندهاند.
مشعر در قابی نمادین
مشعرالحرام که از شعورآفرینترین نمادهای حج به شمار میرود و معرفتهای عرفات را به شعور و اعتقادی راسخ و کاربردی مبدّل میسازد، مبتنی بر اعمال و مناسکی نمادین است که هر کدام از آنها نیازمند شرح و واکاوی است. در ادامه به پردهبرداری از آنها پرداخته خواهد شد.
احیا و شبزندهداری
وقوف در مشعر، آن هم در شب، از آشکارترین جلوههای نمادینِ ارتباط با خالق هستی است. شب مشعر، نشان از راز و نیاز و ارتباط دو سویه میان حاجی و پروردگار دارد. در این شب که نمادی از شب زنده داری، تهجّد و راز و نیاز است، ارتباط با خدا به واسطه مناجات حجگزاران به درگاه احدیت آغاز میشود و آنان پیام توبه و بازگشت را به سوی پروردگارشان میفرستند. خداوند متعال نیز پیامهای بندگان را دریافت میکند و به بندگانش بشارت استجابت و آمرزش میدهد؛ از این رو امام صادق7 در تعبیر نشانهشناختی ظریفی میفرمایند:
إِنِ اسْتَطَعْت أَنْ تُحْیِیَ تِلْکَ اللَّیْلَةَ، فَافْعَلْ؛ فَإِنَّهُ بَلَغَنَا أَنَّ أَبْوَابَ السَّمَاءِ لَاتُغْلَقُ تِلْکَ اللَّیْلَةَ لِأَصْوَاتِ الْمُؤْمِنِینَ، لَهُمْ دَوِیٌّ کَدَوِیِّ النَّحْلِ، یَقُولُ اللهُ جَلَّ ثَنَاؤُهُ: أَنَا رَبُّکُمْ
وَ أَنْتُمْ عِبَادِی، أَدَّیْتُمْ حَقِّی، وَ حَقٌّ عَلَیَّ أَنْ أَسْتَجِیبَ لَکُمْ، فَیَحُطُّ تِلْکَ اللَّیْلَةَ عَمَّنْ أَرَادَ أَنْ یَحُطَّ عَنْهُ ذُنُوبَهُ، وَ یَغْفِرُ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ یَغْفِرَ لَهُ. (کلینی، 1407ق، ج4، ص469ـ 468).
اگر توانستی این شب (شب مشعر) را احیا بداری، پس چنین کن؛ زیرا به ما رسیده است که درهای آسمان در این شب برای آواز مناجات مؤمنین بسته نمیشود. آنها زمزمههایی دارند همچون زمزمه زنبوران عسل. خداوند جلّ ثنائه میفرماید: «من پروردگار شمایم و شما، بندگان من هستید. حقّ مرا ادا کردید و بر من لازم است که دعای شما را مستجاب کنم». پس در این شب هر که را بخواهد، گناهانش را از دوشش برمیدارد و هر که را بخواهد، مشمول مغفرتش میسازد.
آری، شب مشعر، شب راز و نیاز و یقین به وعدههای الهی و تجلّی باور و تمرین تعبّد است. بنابراین حاجی باید ساده و خاکی و بیآلایش بودن را تمرین کند تا در عرصههای مختلف زندگی، از اسارت قید و بندهای نفسانی رهایی یابد. باید دست نیاز را بگشاید و با تضرّع و ناله و انابه، با خطی از اشک، خط بطلان بر لوح گناهان خویش بکشد.
حاجی در ارتباطش با خداوند باید بداند که شب مشعر فرصتی زودگذر است که دیگر بازگردانده نمیشود. بنابراین باید با تأملی عمیق و شگرف در خویشتن، نغمه درون را با راز و نیاز خالق هستی هماهنگ سازد.
ذکر و یاد خداوند متعال
صحرای مشعر یادآور ذکر و یاد الهی است. قرآن کریم آنگاه که سخن از مشعرالحرام به میان میآورد، آن را جایگاه ذکر و یاد حضرت حق دانسته، میفرماید: (فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عرفاتٍ فَاذْکُرُوا الله عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ) (بقره، 198)؛ «هنگامی که از عرفات کوچ کردید، خدا را در مشعرالحرام یاد کنید».
در واقع مشعرالحرام دنبال موقف عرفات قرار داده شده تا تجسّمی از صحنه قلب انسانِ عرفاترفته باشد که با خدا پیمان معرفت و محبت بسته و جز نور معرفت خداوند، چیزی به فضای قلبش راه ندارد. حاجی که از معرفتکده عرفات فارغالتحصیل شده است، با کسب معرفت حقیقی به خداوند متعال، از زخارف و لذات دنیوی همچون زن و فرزند، مال و منال، جاه و مقام و منصب دنیا، که موجب غفلت و انصراف از خدا و آخرت میشود، دل میکند و قلب خویش را مشعرالحرامِ خداوند و محل ظهور شعائر و علائم خداجویی و خداخواهی قرار میدهد و بنا به فرمایش امیر مؤمنان علی7، چنان عظمت خالق هستی در وجودش تجلی مییابد که ماسوای او در نظرش کوچک میآید: «عَظُمَ الخالِقُ فی أنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ ما دُونَهُ فی أعْیُنِهِمْ» (نهجالبلاغه، خطبه193، ص303).
بنابراین میتوان گفت بیابان مشعر مظهر شعائر و علائم خداجویی و خداخواهی و ذکر و یاد خداوند متعال است و هیچ مظهری از مظاهر دنیاطلبی و خودخواهی در بر فضای نورانی آن راه ندارد. ازاینرو باید کنشگران (حجگزاران) در شب مشعر، با خالق هستی ارتباط و انس بگیرند و به ذکر قلبی و لسانی متذکرشوند؛ باید هنگام وقوف در مشعر، آن فرصت کوتاه و اندک را غنیمت بشمارند و به مناجات و راز و نیاز با پروردگار خویش پرداخته، با دلکندن از مظاهر دنیوی، به کسب معرفت و شعور درباره خداوند متعال بپردازند تا مبادا با طلوع آفتاب، جز آه و حسرت چیزی نصیبشان نشود.
غربال خوبیها از بدیها
مشعرالحرام نماد و جایگاه غربال و پس و پیش زدن شناختهاست؛ زیرا متفرّقات و ناقصهایش که حرام[2] است، کنار زده شده و کاملهایش، به صورتی کاملتر پذیرفته میشود؛ چه اینکه آنجا مشعر، بلکه مشعرالحرام است. در آنجا بیمعرفتی یا معرفت ناقص بیمعناست و شناختها از رهگذر باریکبینی به وحدت میگراید و کامل میگردد.
شب مشعر با اینکه حاجیان در هم فشردهترند، از نظر شناختِ یکدیگر دورترند. آنان در کنشی معنادار با خویشتن ارتباط گرفته، با فرو رفتن در خود، خوب اندیشیده، نیک غربال کرده، افکار، اشیا و اشخاص شناختهشده عرفات را خوب برانداز و زیر و زبر میکنند، تا آن کثرت به وحدت بگراید و بتوانند با وحدتِ آن جمعِ خوب، شیطان را در جبهه منا تیرباران کنند و به خوبی قربانی کنند و در میدان عشق و عمل، آنچه را به دقت یافتهاند، عملی سازند.
شمیم رحمت
مشعر نماد و تجلیگاه نسیم رحمت و روحافزای الهی است. حاجی برای ارتباط گرفتن با سرزمین مشعر، به ناچار از عرفات گذر میکند و در حرکت و کنشی معنادار، با خداوند متعال ارتباط میگیرد، و تمام هستی خویش را در زلال رحمت و بخشش الهی شستوشو میدهد و پاک میشود. وی پس از رهایی از آلودگیها به وصال حضرت حق میرسد و با ورود به مشعر، اذن دخول به حرم میگیرد و در برابر درهای رحمت الهی ایستاده، شمیم رحمت و عطوفت الهی را احساس میکند و به حریم فرشتگان درمیآید.
در حقیقت حاجی شب مشعر قدم جای پای موسی7 میگذارد و با او همنوا
میشود. او همچون موسی7 که در مسیر مدین به مصر و در فضای تاریک و ظلمانی شب، شعله آتشی دید و به سوی آن روانه شد: (إِذْ رَأى ناراً) (طه: 10)، و از همان جا نبوت
و رسالتش شکل گرفت: (یا مُوسى إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَى النَّاسِ بِرِسالاتِی) (أعراف : 144)، (وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِما یُوحى) (طه : 13)، درخشش نور رحمت و پرتو تجلّی حق تعالی را درمییابد و شایسته راه یافتن به بارگاه قدس الهی میشود و در زمره مقرّبین قرار میگیرد.
چـراغ صاعقه آن سـحاب روشن بـاد |
که زد بهخـرمـن ما آتـش محبـت او |
(حافظ شیرازی، 1382ش، غزل405، ص309)
بنابراین حاجی در ارتباط با مشعر باید بداند که شمیم رحمت، فروغ تابنده نسیم دلربا و روحافزای الهی و پرتو تجلّی حق تعالی است،[3] که به برکت ولایت اهل بیت: که خود حقیقت حرم و حریم ربوبیاند، در قلب او میتابد.[4] از این رو انانیت و حیوانیت را از بیخ و بن برمیکند و حجگزار را به سرمنزل عبادت و بندگی و ذکر و یاد الهی میکشاند و موجب تربیت وی میگردد؛ (إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی)؛ (طه : 14). همچنین حاجی باید بداند که شمیم رحمت، امیدبخش و روحافزاست؛ مشاعر و احساسات معنوی و درونی را برمیانگیزد و با کوچک و ناچیز ساختن رنجها و سختیها، اضطراب و نگرانیها را از بین میبرد و حاجی را به درون خانه و مأمن نجات فرا میخواند و به قرب الهی نائل میسازد.
مساوات و برابری
مشعر، جایگاه مساوات و برابری انسانهاست. خداوند در قرآن کریم خطاب به حجگزاران میفرماید:
(ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا الله إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ) (بقره : 199).
آنگاه از آنجا که مردم کوچ میکنند، کوچ کنید و از خدا آمرزش بخواهید که خدا آمرزنده و مهربان است.
بر اساس این آیه تفاوتهای بیبنیاد از میان برداشته شده، همه امتیازات طبقاتی در هم فرو میریزد و تشخصها در اختیار برابری و مساوات قرار میگیرد؛ چراکه تاریکی شب به هنگام وقوف در مشعر، همه امتیازات بیاساس را زیر پرده خود پنهان میسازد
و اختلافات طبقاتی، نژادی و قبیلهای را پوچ و عاری از واقعیت اعلام میکند و واقفان در عرفات را در آن جایگاه مقدس، کنار هم گرد میآورد تا همگی با ایمان و اعتقادی راسخ و در قالب و شکلی نمادین و دسته جمعی، یکسان و همپای هم تیرها را از دل خاک بیرون کشیده و خویشتن را برای مبارزه با شیطان آماده سازند.
مزدلفه (مشعر) چنان که از نامش پیداست، از ازدلاف، به معنای تجمع و تقدم است (طریحی، 1416ق، ج5، ص68). ازاینرو آیینگزاران را بدون هیچ گونه اختلاف و تمایزی در خود جمع میکند تا آنان سنگریزههای پراکنده را گرد آورده، آماده پرتاب به سوی شیطان شوند و از این رهگذر به استحکام رابطه خود با همنوعان و نتیجتاً استحکام رابطه با خداوند و تقرب به او نائل آیند.
خلاصه آنکه در پایگاه مشعر چنان درک و شعوری در واقفان به هم میرسد که دیگر میان هیچ یک از آنها با دیگری فرق و امتیازی نیست. آنان در ارتباط با دیگر کنشگران به خوبی درمییابند که در این جایگاه مقدس همگی یکساناند. آنجا ثروت، شهرت، ریاست و قدرت هیچ معنایی ندارد و فضیلت هم به شمار نمیآید؛ ثروتمند و فقیر، فرمانروا و فرمانبردار و رئیس و مرئوس، همگی از دارایی خویش جدا شده و همپای هم در یک مکان اجتماع نموده و در برابر قادرِ علیالإطلاق و پروردگار جهان قرار گرفتهاند که این، همان مساوات و برابری انسانها در برابر خالق بیهمتاست.
سرزمین امن
مشعر نماد و سمبلی از امنیت و آرامش و از مجسّمترین جلوههای ارتباط دو سویه میان آیینگزار و خداوند متعال است. حاجی در کنشی ارتباطی از وادی معرفت و شناخت خارج میشود و رهسپار سرزمین شور و شعور میگردد تا به حریم امن الهی بار یابد و نهایت مراتب عشق و محبت خویش را به خالق هستی ابراز کند و با استعانت از او، امنیت و آرامش را در وجود خویش نهادینه سازد. خداوند متعال نیز با علم به اینکه ارتباطگرانش در مشعر، تصمیم بر آن دارند تا با کسب معرفت و شعور به خداوند متعال، اطاعت از دستورهای الهی را در عرصههای مختلف زندگی سرلوحه خویش قرار دهند و ناآرامیها و ناامنیهای ناشی از رذائل حیوانی را به آرامش و امنیت مبدّل سازند، به آنها پاسخ و واکنش نشان میدهد و آنان را از آزار و اذیت حشرات و جانوران در سرزمین مشعر حفظ مینماید تا عملاً حشرات و جانوران را نماد رذائل اخلاقی و صفات حیوانی معرفی کند و بفهماند که تنها در سایه ذکر و یاد الهی و عمل به دستورهای دینی، میتوان از شر صفات حیوانی نجات یافت و آرامش و امنیت را برای خود و دیگران به ارمغان آورد. ازاینرو امام باقر7 در تعبیری لطیف به این انعکاس و بازخورد از طرف خداوند متعال اشاره کرده و فرموده است:
إِنَّ الْمُزْدَلِفَةَ أَکْثَرُ بِلَادِ اللهَ هَوَامّاً، فَإِذَا کَانَتْ لَیْلَةُ التَّرْوِیَةِ، نَادى مُنَادٍ مِنْ عِنْدِ اللهِ: یَا مَعْشَرَ الْهَوَامِّ ارْحَلْنَ عَنْ وَفْدِ اللهِ قَالَ: فَتَخْرُجُ فِی الْجِبَالِ، فَتَسَعُهَا حَیْثُ لَاتُری، فَإِذَا انْصَرَفَ الْحَاجُّ عَادَت. (کلینی، 1407ق، ج4، ص224)
حشرات و جانوران مشعر از همه بیابانها بیشتر است؛ اما چون شب هشتم ذیحجه (شب ترویه) فرا میرسد، منادی از جانب خداوند ندا میدهد: «ای حشرات و جانوران، از میهمانان و زائران خداوند دور شوید». سپس حشرات از مشعر به کوههای اطراف میروند؛ به گونهای که دیده نمیشوند، و پس از رفتن حجاج، به جای خود بر میگردند.
همچنین عبداللهبن سنان میگوید: از امام صادق7 شنیدم که در توصیف امنیت و آرامش در مشعر میفرمودند:
إِنَّ اللهَ یَنْظُرُ إِلَى أَهْلِ عَرَفَةَ مِنْ أَوَّلِ الزَّوَالِ حَتَّى إِذَا کَانَ عِنْدَ الْمَغْرِبِ وَ نَفَرَ النَّاسُ وَکَّلَ اللهُ مَلَکَیْنِ بِجِبَالِ الْمَأْزِمَیْنِ یُنَادِیَانِ عِنْدَ الْمَضِیقِ الَّذِی رَأَیْتَ یَا رَبِّ سَلِّمْ سَلِّمْ وَ الرَّبُ یَصْعَدُ إِلَى السَّمَاءِ یَقُولُ اللهُ جَلَّ جَلَالُهُ آمِینَ آمِینَ رَبُّ الْعَالَمِینَ فَلِذَلِکَ لَا تَکَادُ تَرَى صَرِیعاً وَ لَا کَسِیرا. (علامه مجلسی، 1403ق، ج96، ص262).
همانا خداوند از ظهر تا مغرب به حاضران در عرفات نظر میافکند (به آنان عنایت میکند) و به هنگام کوچ آنان به سوی مشعر، دو فرشته را در تنگه کوه مَأزِمان میگمارد که فریاد بر میآورند: «خدایا، اینان را سالم بدار؛ سالم بدار»، و پروردگار آمین میگوید و از این روست که در آنجا کسی را زمینافتاده و شکسته نمیبینی.
وقوف در مشعرالحرام
با فرارسیدن غروب عرفه و پایان یافتن وقوف در عرفات، سیل خروشان حجگزاران آماده کوچ به سوی مشعر و وقوفی برتر و والاتر میشوند و از تنگه مَأزِمَین[5] عبور میکنند. شایسته است که آیینگزاران هنگام عبور از مسیر تنگ و باریک مَأزِمَین، بانگ تکبیر سر دهند و خویشتن را از فشار و ازدحام برهانند و ثابتقدم و استوار در مسیر حق باقی بمانند.
سلیمان بن مهران درباره راز برداشته شدن فشار و ازدحام از حاجیان تکبیرگو در تنگه باریک مأزِمَین میگوید: از امام صادق7 پرسیدم: «چگونه تکبیر گفتن در تنگه مَأزِمَین فشار و ازدحام را از میان بر میدارد؟» آن حضرت فرمودند:
لِأَنَّ قَوْلَ الْعَبْدِ اللَّهُ أَکْبَرُ مَعْنَاهُ اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ أَنْ یَکُونَ مِثْلَ الْأَصْنَامِ الْمَنْحُوتَةِ وَ الْآلِهَةِ الْمَعْبُودَةِ دُونَهُ وَ أَنَّ إِبْلِیسَ فِی شَیَاطِینِهِ یُضَیِّقُ عَلَى الْحَاجِّ مَسْلَکَهُمْ فِی ذَلِکَ الْمَوْضِعِ فَإِذَا سَمِعَ التَّکْبِیرَ طَارَ مَعَ شَیَاطِینِهِ وَ تَبِعَتْهُمُ الْمَلَائِکَةُ حَتَّى یَقَعُوا فِی اللُّجَّةِ الْخَضْرَاء. (شیخ صدوق، 1413ق، ج2، صص239 ـ 238 ؛ شیخ صدوق، 1385ش، 1966م، ج2، صص450 ـ 449).
زیرا هنگامی که بنده (حاجی) تکبیر میگوید، معنایش این است که خداوند بزرگتر از آن است که مانند بتهای تراشیده و دیگر معبودان باشد. ازاینرو هنگامی که شیطان به همراه نوچههای شیطانش راه را بر حجگزاران تنگ و باریک میکنند، با شنیدن صدای تکبیر از این محیط دور میشوند و فرشتگان آنها را تعقیب میکنند تا اینکه در قعر دریای سبز گرفتار شوند.
همچنین آن حضرت در این باره میفرمایند: «مَلَکَانِ یُفَرِّجَانِ لِلنَّاسِ لَیْلَةَ مُزْدَلِفَةَ عِنْدَ الْمَأْزِمَیْنِ الضَّیِّقَیْن» (کلینی، 1407ق، ج4، ص468)؛ «دو فرشته در شبِ مزدلفه، تنگه باریک مَأزِمَین را برای مردم گسترش میبخشند».
در باب ارتباط حجگزار با تنگه مَأزِمَین میتوان گفت عبور از این تنگه به سوی مشعر، همراه با تحمل ازدحام و فشار، نماد آن است که چون شیطان میخواهد حجگزار را از تصمیم و عزم خود بر ترک گناه، که به منشأ ارتکاب آن در عرفات پی برده است، منصرف کند و از رحمت الهی دور گرداند. ولی خداوند متعال توفیق خود را شامل حال آیینگزار میکند و موانع بهرهمندی از ربوبیت الهی را از سر راهش برداشته، شیاطین را از مسیرش میراند و او را در صراط مستقیم (دین حق)، که تنها مسیر توسعه یافته حق است، مستدام میدارد؛ به گونهای که حتی ذرهای به راست و چپ انحراف و انحنا پیدا نکند. ازاینرو امام سجاد7 در تعبیری زیبا و نشانهشناختی، ضمن رمزگشایی از فلسفه عبور از مَأزِمَین، خطاب به شبلی میفرمایند:
فَعِنْدَمَا مَشَیْتَ بَیْنَ الْعَلَمَیْنِ وَلَمْ تَعْدِلْ عَنْهُمَا یَمِیناً وَشِمَالًا نَوَیْتَ أَنْ لَا تَعْدِلَ عَنْ دِینِ الْحَقِّ یَمِیناً وَشِمَالًا لَابِقَلْبِکَ وَلَابِلِسَانِکَ وَلَابِجَوَارِحِک. (نوری، 1408ق، ج10، ص170).
آیا آنگاه که از میان دو علم (مَأزِمَین) عبور کردی و به سمت راست و چپ منحرف نشدی، نیت آن را داشتی که از دین حق به راست و چپ منحرف نشوی (ثابتقدم بمانی) و قلب و زبان و جوارح خویش را از انحراف و افراط و تفریط نگهداری؟
برای وقوف در مشعرالحرام مفاهیم ژرف و درخور تأملی میتوان ذکر کرد. وقوف در مشعر ارتباط و پیوندی ناگسستنی با درنگ، تأمل، آگاهی و شعور دارد. این وقوف با پرورده شدن و رشد و کمال یافتن ارتباط دارد. باید اندیشههای ناپخته و شناختهای سطحی خود را، با تأملی عمیق، به کمال رساند و شعور پیدا کرد. باید آگاهی را در میان لایههای زندگی به امانت گذاشت و خویشتن را از روی آگاهی و شعور دریافت. باید جهان را به گونهای دیگر نظاره کرد و با ارادهای قوی و گامهایی بلند به سوی خداوند عروج کرد و حرکت خویش را با بنیانِ شعور و آگاهی آغاز نمود.
خلاصه آنکه وقوف در مشعر یعنی نظارهگر بودن شکوه خرد و عقلانیت؛ عقلانیتی که
بر پایه آگاهی وشناخت از حقیقت انسانیت و خالق هستی باشد و خردی که از محبت الهی ونسیم هدایت و رستگاری نشئت گرفته باشد؛ نه اندیشهای کودکانه و خام که در دام وسوسههای شیطانی گرفتار باشد. پس باید رنگ و بوی الهی به خود گرفت و گامی به جایگاه رفیع خود، جانشینی خداوند در زمین، نزدیک شد؛ چراکه انسان میتواند جانشین خدا در زمین باشد؛ زیرا در لایههای پنهان خویش، همه قابلیتها را برای رسیدن به رشد و کمال دارد.
فلسفه وقوف در مشعرالحرام
وقوف در مشعر که پس از احرام، دوین مرحله از مراحل مناسک حج است، دارای فلسفه و راز و رمزهایی نمادین است که در ادامه به رمزگشایی از آنها پرداخته میشود.
اجازه ورود یافتن به حریم الهی
از دیدگاه ارتباطی، مشعرالحرام که در محدوده حرم قرار دارد، نماد اولین درِ ورودی حرم به شمار میرود. حاجی به عنوان گیرنده پیام، آنگاه که در ارتباط دو سویهاش با خداوند، به دلیل وجود موانعی، رابطهاش با خالق هستی دچار اختلال میگردد، با حضور در سرزمین عرفات و پرداختن به راز و نیاز و کسب معارف الهی، به ترمیم رابطهاش با پروردگار پرداخته، شایستگی مییابد که وارد حرم شود و شبی را در راهروی ورودی آن بیتوته نماید. ازاینرو آنگاه که از امیر مؤمنان علی7 پرسیده شد: چرا مشعرالحرام جزء محدوده حرم قرار داده شده است؟ فرمودند:
لِأَنَّهُ لَمَّا أَذِنَ لَهُمْ بِالدُّخُولِ وَقَفَهُمْ بِالْحِجَابِ الثَّانِی فَلَمَّا طَالَ تَضَرُّعُهُمْ بِهَا أَذِنَ لَهُمْ لِتَقْرِیبِ قُرْبَانِهِمْ فَلَمَّا قَضَوْا تَفَثَهُمْ تَطَهَّرُوا بِهَا مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِی کَانَتْ حِجَاباً بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَهُ أَذِنَ لَهُمْ بِالزِّیَارَةِ عَلَى الطَّهَارَةِ. (کلینی، 1407ق، ج4، ص224)
زیرا آنگاه که خداوند به زائران، اجازه ورود به حرم داد، آنان را در حجاب دوم (مشعرالحرام) نگه داشت. چون ناله و تضرّعشان به طول انجامید، به آنان اجازه داد که قربانی خود را پیش آورند و برای نزدیکی به خداوند قربانی کنند و چون خود را از آلودگی رها کردند و از گناهانی که میان آنان و خداوند حجاب شده بود پاک شدند، به آنان اجازه داد که با طهارت و پاکی، به زیارت خانهاش بیایند.
امام صادق7 نیز ضمن روایتی به همین مضمون، میفرمایند:
الْکَعْبَةُ بَیْتَ الله وَالْحَرَمُ حِجَابُهُ وَالْمَوْقِفُ بَابُهُ فَلَمَّا قَصَدُوهُ وَقَفَهُمْ بِالْبَابِ یَتَضَرَّعُونَ، فَلَمَّا أَذِنَ لَهُمْ بِالدُّخُولِ أَدْنَاهُمْ مِنَ بِالْبَابِ الثَّانِی وَهُوَالْمُزْدَلِفَةُ، فَلَمَّا نَظَرَ إِلَى کَثْرَةِ تَضَرُّعِهِمْ
وَطُولِ اجْتِهَادِهِمْ رَحِمَهُمْ، فَلَمَّا رَحِمَهُمْ أَمَرَهُمْ بِتَقْرِیبِ قُرْبَانِهِمْ، فَلَمَّا قَرَّبُوا قُرْبَانَهُمْ
وَقَضَوْا تَفَثَهُمْ وَ تَطَهَّرُوا مِنَ الذُّنُوبِ، أَمَرَهُمْ بِالزِّیَارَة لِبَیْتِهِ. (قمّی، 1417ق، ص153).
کعبه، خانه خداوند، و حرم، حجاب آن، و موقف، درِ آن است. چون حجگزاران قصد زیارت آن را نمایند، آنان را بر در نگه میدارد تا ناله و زاری کنند. پس آنگاه که
به آنان اجازه ورود داد، آنها را به درِ دوم (مزدلفه) نزدیک میکند. پس چون به کثرت دعا، تضرّع و کوششهای فراوانشان نظر کند، آنان را مورد رأفت خود قرار داده،
به آنان دستور میدهد که برای تقرّب، قربانی کنند و آنگاه که قربانی کردند، آلودگیها را از بین بردند و از گناهان پاک شدند، به آنان اجازه زیارت خانه خود را میدهد.
فیض کاشانی1 نیز در واکاوی فلسفه و راز وقوف در مشعرالحرام میگوید:
در وقوف در مشعر، باید بدانی که مولایت، پس از آنکه از تو روگردانده و تو را از درگاهش رانده و طرد کرده بود، رو به سویت کرده و به تو اجازه داده است که وارد حرم شوی؛ زیرا مشعرالحرام جزئی از حرم است و عرفه خارج از آن است. بنابراین در آستانه رحمت الهی قرار گرفتهای و نسیم رأفت بر تو وزیده و با اجازه دخول در حرم، سلطان وجود، خلعت قبول بر تو پوشانده است (فیض کاشانی، 1383ش، ج2، ص203).
کسب شعور و خودآگاهی
مشعرالحرام جایگاه رسیدن به شعور است؛ آنجا عمل خاصی جز برداشتن سنگریزه برای مقابله با دشمن ندارد که این خود، بازتاب و انعکاس شعور است.
مشعر از شعورِ انسانِ گسسته از هوا نشان دارد. حاجی در ارتباطش با عرفات، که نماد معرفت و شناخت است، تنها به خطاهایی که بدانها وقف داشته، اعتراف کرده است. اما شعورش به خطاهای بالاتر و حضور وسوسههای شیطان در مراتب عالی وجودش نمیرسید؛ لیکن در ارتباطش با مشعر به شعوری خاص دستیافته، و بر راه رهایی از شیطان و نحوه مبارزه با او و راندنش از عالم انسانی در تمامی مراتب وجود، واقف شده است. ازاینرو بیصبرانه مترصد و در کمین است تا فردای شب مشعر در اولین موقعیت ممکن، شیطان اغواگر و مکار را از پای درآورد و از صحنه روزگار بیرون براند.
آری، با هر سطح شعوری نمیتوان به مقابله با شیطان پرداخت، اسلحه قوی لازم است تا بتوان دقیقترین راه نفوذ را به روی شیطان بست. باید شعور بالایی به ترفندهای شیطان داشت و مشعر، تجلیگر این نوع بینش و شعور است.
وقوف در مشعر، نمادی از تفکر، تعمق، اندیشه و نتیجتاً دست یافتن به شعور و آگاهی است. از این رو، باید وقوف در مشعر در شب انجام گیرد؛ آنگونه که وقوف در عرفات باید در روز باشد؛ زیرا عرفات مرحله شناسایی است و شناسایی باید با چشم و نور انجام گیرد؛ اما وقوف در مشعر (محل شعور و فکر و اندیشه) نور لازم ندارد؛ بلکه آرامش و خودآگاهی لازم است؛ زیرا شعور به خودی خود تابناک و روشن است و به نور احتیاجی ندارد (غفاری، 1377ش، ج4، ص67).
خلاصه آنکه حاجی در ارتباطش با مشعر، این سرزمین سراسر شعور، باید خویشتن را به سلاح معنوی شعور و بسیج قوای معنوی مسلح سازد، و در تاریکی شعوربرانگیز مشعر، سنگهایی برای زدن به جبهه شیطان گِرد آورد؛ سنگهایی که نه خیلی بزرگ باشد که به درد پرتاب نخورد، و نه آنگونه کوچک باشد که به هدف نرسد؛ میانهحال و از ریگهای حرم و دستنخورده باشد، و چه بهتر که پاک باشد؛ گرچه برای زدن ناپاکان است. اما حاجی که پاک است، باید همه چیزش، حتی گلوله شیطان زدنش هم پاک باشد.
علی شریعتی درباره کسب شعور و خودآگاهی در مشعر مینویسد:
عرفات مرحله آگاهی است؛ شناختِ یک رابطه عینی است؛ رابطه ذهن با واقعیت خارج (جهان، برون ذات). چشم میخواهد و روشنایی، اما شعور، مرحله خودآگاهی است؛ قدرت فهم است و این یک مسئله ذهنی، درون ذات. آنجا مرحله حس است و مشاهده عینی: نظر، و اینجا مرحله فکر، شهود ذهنی: بصیرت. اما نه فکر بیمسئولیت، فهمآلوده و بیمار، شعور لاابالی، که شعوری مسئول، متعهد، در حریم خلوص و تقوا؛ در حرم قداست و امنیتِ ایمان؛ شعور مشعرالحرام؛ همچون مسجدالحرام، ماه حرام، شهر حرام...، که در آن، گناه و فساد حرام است؛ جدال حرام است؛ تجاوز حرام است؛ حتی آزار جانداری، ریشهکنکردن گیاهی حرام است. زمین و زمان حرمت است و امنیت و حریت
و عصمت. در حصاری از تقوا ویژه صلح و صلاح؛ پاک، به طهارت روح، و تابناک،
به روشنایی فطرت (شریعتی، 1387ش، ص115ـ 114).
آشنایی قلبی با شعار تقوا
مشعر، رمزی از خودنگهداری و تقواست. تقوا جهاد نفسی است که انسانها را پاک، ضمیرها را روشن و تضرع و خشوع را در قلبها پدیدار و پایدار میسازد. وقوف و بیتوته در مشعرالحرام نماد آن است که آیینگزار قبل از اتصال به دریای بیکران توحید و بار یافتن به حریم قدس ربوبی، قلب خود را با تقوا و ایمان به خداوند آشنا و عجین ساخته، تقوا و خوف از خداوند را شعار دل خویش قرار دهد. حاجی در مشعر، بر خاک خفتن، بر خاک زیستن و خاکی بودن را تمرین میکند تا در عرصههای مختلف زندگی، خویشتن را از اسارت قید و بندهای نفسانی رها کند و برای مبارزه با شیطان درون و بیرون آماده نماید. ازاینرو امام سجاد7 در رمزگشایی از وقوف در مشعرالحرام از شبلی میپرسد:
فَعِنْدَ مَا مَرَرْتَ بِالْمَشْعَرِالْحَرَامِ نَوَیْتَ أَنَّکَ أَشْعَرْتَ قَلْبَکَ إِشْعَارَ أَهْلِ التَّقْوَی وَ الْخَوْفَ لِله عَزَّ وَ جَل... (نوری، 1408ق، ج10، ص170).
آنگاه که از مشعرالحرام گذرکردی، آیا نیت آن را داشتی که دلت را با بینش و شعار اهل تقوا و ترس از خداوند عز و جل بیارایی؟»
آری، مشعر مَصعَد و محلّ اعتلا به ملأ اعلاست؛ صعودی پیوندخورده با شور و شعور. باید در این وادی به مرحلهای از شعور و آگاهی دست یافت که بتوان منازل کمال و توحید و فنا را یکی پس از دیگری در این سرزمین پشت سر گذاشت و به منبع ارتباط وصل شده و در مسیر صعودی (قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى) (نجم : 9) قرار گرفت. امام صادق7 درباره راز وقوف در مشعرالحرام خطاب به حجگزار میفرماید: «وَاتَّقهِ بِالمُزدَلَفَةِ وَاصعِد بِرُوحِکَ الى المَلاءِ الاعلى بِصُعُودِکَ الَى الجَبَل» (منسوب به جعفر بن محمد8، 1400ق، ص48-49)؛ «هنگام وقوف در مزدلفه (مشعر) تقوا پیشه کن و با بالا رفتن از کوه مشعر، روح خویش را به سوی عالم بالا حرکت بده».
آیتالله جوادی آملی در توصیف فلسفه وقوف در مشعرالحرام میفرماید:
راز وقوف و بیتوته در مشعرالحرام این است که حجگزار قلب خود را با شعار تقوا آگاه کرده، تقوا و خوف از خداوند را شعار دل خود قرار دهد تا قلب او با تقوا شناخته شود؛ زیرا شعار هر قومی، معرف آن قوم است. بنابراین اگرچه تقوا در همه مناسک حج مطرح است، اما تجلّی ویژه آن، هنگام وقوف در مشعرالحرام، مشهود واقفان بر اسرار است. (جوادی آملی، 1390ش، ص515-516).
آمادگی برای مبارزه با دشمن
قبل از ورود به میدان و عرصه جهاد باید در تدارک اسلحه و مهمات علیه دشمن بود. اگر کسی در حال غفلت به جبهه نبرد با دشمن برود و در آنجا به فکر مسلّح شدن بیفتد، بیشک خود را میبازد و مغلوب دشمنِ تا دندان مسلح خواهد شد. به کار گرفتن اسلحه، تمرین حمله به دشمن و توجه به شگردهای او و دیگر مقدمات، همه و همه باید قبل از ورود به جبهه و مواجهه با دشمن انجام گیرد.
صحرای مشعر، مرکز مهمات و وسایل دفاعی حجاج است. آنان باید برای مبارزه با دشمن، از مشعر مسلح شوند و وسائل دفاعی را از اینجا تهیه کنند. وقوف در مشعر نماد این است که حجگزاران به سبب شعور و آگاهی که کسب کردهاند، در این سرزمین مقدس پیشبینیهای دفاعی را انجام دهند و گلولههای نبرد با دشمن را تهیه کنند؛ چنانکه امام صادق7 میفرمایند: «خُذْ حَصَی الْجِمَارِ مِنَ الْمُزْدَلِفَةِ» (تمیمی مغربی، 1385ق، ج1، ص323)؛ «سنگریزههای رمی جمرات را از مزدلفه بردار».
به هنگام وقوف در مشعرالحرام باید با هشیاری تمام دنبال جمعآوری سلاحِ سنگریزه برای مبارزه با شیطان بود؛ ولی در عین حال نباید غفلت کرد که شیطان نیز برای مبارزه با انسانها با هشیاری هرچه تمامتر به جمعآوری سلاح میپردازد و لحظهای از آنان غافل نمیشود. ازاینرو اگر حاجی، سادهلوحانه غفلت کند و تنها برای سه روز مبارزه با شیطان ـ که دشمن قسمخورده بنیآدم و بزرگترین مانع ارتباط انسان با خداست ـ آماده و مسلح شود و پس از سه روز دست از مبارزه بردارد، حتماً در دام شیطان گرفتار خواهد شد؛ چراکه شیطان دائماً در حال مسلح کردن خود به انواع تاکتیکها و سلاحها برای مبارزه با انسان است. علاوه بر این، گرچه سلاح انسان سنگریزه و دردناک است، ممکن است در بسیاری از اوقات به هدف اصابت نکند. ولی از آنجا که سلاحهای شیطان گوناگون است و ظاهری بسیار شیرین و جذّاب دارد، معمولاً به هدف اصابت میکند و روح و باطن انسانها را فاسد و هلاک میسازد. سلاحهای شیطان امیال نفسانی و شهوات و خودخواهی و دنیاپرستی است که با ظاهری زیبا و فریبنده موجب سقوط در درههای هلاکت و گمراهی و از هم گسستن ارتباط انسان با خالق هستی و غفلت از یاد خدا میشود.
بنابراین حاجی باید با زیرکی و هشیاری تمام، سلاحهای متنوع و بیشتری بردارد و خود را برای مبارزه مسلحانه و طولانی با شیطان آماده کند تا بتواند او را از پای درآورده و بر او فائق آید.
فلسفه جمعآوری سنگریزه از مشعرالحرام
جمعآوری سنگریزه از بیابان مشعر، نشان از شناخت و دانشی دارد که معرفت کسبشده در عرفات را به شعور و اعتقادی راسخ و کاربردی مبدلساخته است؛ به تعبیری دیگر، جمع کردن سنگریزه از مشعرالحرام نماد این است که حجگزار تمام گناه و نادانی را از خود زدوده و دانش و عمل صحیح را در وجود خویش نهادینه و پایدار ساخته است. ازاینرو امام زینالعابدین7 ضمن رمزگشایی نمادین از وقوف در مشعرالحرام، خطاب به شبلی میفرمایند:
فَعِنْدَ مَا مَشَیْتَ بِمُزْدَلِفَةَ وَ لَقَطْتَ مِنْهَا الْحَصَی نَوَیْتَ أَنَّکَ رَفَعْتَ عَنْکَ کُلَّ مَعْصِیَةٍ وَ جَهْلٍ وَ ثَبَّتَّ کُلَّ عِلْمٍ وَ عَمَلٍ» (نوری، 1408ق، ج10، ص170).
آنگاه که به مشعرالحرام رفتی و سنگریزهها را جمع کردی، آیا نیت آن را داشتی که هر گناه و نادانی را از خود برطرف کنی و هر گونه علم و عمل و رفتار صحیح را در وجود خود استوار سازی؟
با نگاهی ظریف، دقیق و ارتباطی میتوان گفت جمعآوری سنگریزه از لابهلای خاک و خاشاکهای بیابان مشعر، آن هم در پاسی از شب که طبع انسان تمایل ندارد، نماد آن است که حجگزار پس از وقوف در عرفات و اتصال به دریای بیکران توحید، عملاً به درجهای از درک، شعور، آگاهی و ایمان رسیده است که اساساً تمام دنیا و شئون زندگی مادی در نظرش همچون خار و خاشاک و سنگریزه، بیارزش است و طبعاً هیچگونه تمایل و رغبتی به جمعآوری آن ندارد؛ اما از باب اطاعت از فرمان الهی، در سختترین اوضاع نیز حاضر است از همین دنیای بیارزش و فانی به اندازه لازم و کافی سلاح بردارد و به مبارزه با دشمنان دین و شیاطین بپردازد و همه موانع ارتباط با خداوند متعال را از میان بردارد، و بدین ترتیب، دنیای بیارزش را در مسیر دستیابی به ارزشها به کار گیرد.
آیینگزار باید گلولههایی را که به طور سمبلیک به سوی شیطان پرتاب میکند، از حرم جمعآوری نماید؛ ولی نه خارج از آن؛ چراکه در خارج از حرم، هنوز به مرحلهای عالی از معرفت و شناخت نرسیده است که با هدف دوری از ولایت شیطان، به صورت کاربردی و عملیاتی به جمعآوری سلاح بپردازد. ازاینرو باید در شب تاریک و ظلمانی مشعر، با مناجات و راز و نیاز و تفکر در گذشته خویش، شیطان را خوب بشناسد و خود را برای مبارزه با او مسلح نماید؛ زیرا شیطان در تاریکیها و با استفاده از جهل و نادانیها در انسان نفوذ میکند.
همچنین سنگهایی که برای پرتاب به سوی شیطان برداشته میشود، باید بِکر
و دستنخورده باشد؛ چراکه سلاحهای کهنه و مستعمل کارایی ندارد و شیطان نیز هر بار برای اغوای انسان، از راههای تازهای وارد میشود و سلاحها و تاکتیکهای بکر و تازهای بهکار میگیرد. ازاینرو، حاجی باید سلاحهایی بکر و متناسب با ترفندهای جدید شیطان از مشعر بردارد.
گرچه برای مبارزه با شیطان بیش از 49 سنگریزه لازم نیست، اما چون ممکن است برخی از سنگریزهها موقع پرتاب به سمت شیطان، خطا برود و به هدف نخورد یا مبارز ناچار شود روزی را بیشتر در میدان نبرد بماند، ازاینرو سفارش شده که هفتاد سنگریزه (گلوله) جمعآوری گردد (شیخ صدوق، 1413ق، ج2، ص545). باید مطمئن شد که قلب دشمن اغواگر مکار هدف قرار گرفته و از پای درآمده است.
خلاصه ارتباط حجگزار با مشعر را بدینگونه میتوان تشریح کرد که حاجی در کُنشی معنادار در ارتباط با طبیعت، به جمعآوری سنگریزه میپردازد تا با اقتدا به ابراهیم7
در این وادی شور و شعور، خود را به سلاح مجهز کند و حقیقت راههایی را که شیطان،
به عنوان بزرگترین مانع ارتباط با خدا، از آنها وارد میشود، دریابد و او را از خود
دور سازد.
آمرزش گناهان
مشعرالحرام سمبل و جایگاه مغفرت و آمرزش گناهان است. آیینگزار در کنشی معنادار با قدم نهادن در این وادی مقدّس، به حریم الهی وارد میشود، و با کسب شعور
و آگاهی و تقوا، خود را برای تاختن بر دشمن، مسلح ساخته، به مراتب قرب خداوند نائل میشود و موجبات مغفرت و آمرزش خویش را فراهم میآورد. در ادامه روایاتی بیان میشود که به پردهبرداری نمادین از آمرزش گناهان در مشعرالحرام پرداخته است:
1. امام صادق7 میفرمایند:
إِذَا غَرَبَتِ الشَّمْسُ فَأَفِضْ مَعَ النَّاسِ، وَ عَلَیْکَ السَّکِینَةَ وَ الْوَقَارَ، وَ أَفِضْ بِالِاسْتِغْفَارِ؛ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ: (ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفاضَ النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ) (بقره : 199) (کلینی، 1407ق، ج4، ص467).
آنگاه که خورشید غروب کرد، با آرامش و وقار، همراه مردم [به سوی مشعر] کوچ کن و از خداوند آمرزش بخواه که خداوند میفرماید: «آنگاه از آنجا که مردم کوچ میکنند، کوچ کنید و از خدا آمرزش بخواهید که خداوند، آمرزنده و مهربان است».
2. در اهمیت آمرزش گناهان در مشعر، در روایتی به همین مضمون آمده است:
إِنَّ مِنَ الذُّنُوبِ مَا لَا یَعْفُو [یُغْفَرُ] إِلَّا بِعَرَفَةَ وَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: (فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ). (بقره : 198) (إبن فهد حلّی، 1407ق، ص55)
قطعاً برخی از گناهان است که بخشوده نمیشود، مگر در عرفات و مشعرالحرام. خداوند متعال میفرماید: «هنگامی که از عرفات کوچ کردید، خدا را در مشعرالحرام یاد کنید».
3. امام صادق7 به نقل از رسول خدا9 میفرمایند:
إِنَّ الْحَاجَّ ... إِذَا وَقَفَ بِالْمَشْعَرِ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِه؛ (شیخ صدوق، 1406ق، ص47). «حاجی آنگاه که در مشعر وقوف میکند، از گناهانش خارج میشود».
پاداش وقوف در مشعرالحرام
وقوف در مشعرالحرام از مجسّمترین جلوههای ارتباط دو سویه میان خداوند و حجگزاران است که شایسته پاسخ و بازخورد مناسب از طرف خداوند متعال میباشد. ازاینرو در روایات برای وقوف در مشعر پاداشهای فراوانی ذکر شده است. در ادامه به ذکر روایاتی پرداخته میشود که به پاداش این ارتباط دو سویه و انعکاس و بازتاب آن را از جانب خداوند متعال بیان کرده است.
ابوحمزه ثمالی میگوید:
قَالَ رَجُلٌ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ7: تَرَکْتَ الْجِهَادَ وَ خُشُونَتَهُ، وَ لَزِمْتَ الْحَجَّ
وَ لِینَهُ؟ قَالَ: وَ کَانَ مُتَّکِئاً، فَجَلَسَ، وَ قَالَ: «وَیْحَکَ، أَ مَا بَلَغَکَ مَا قَالَ
رَسُولُ اللِه9 فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ: ... فَلَمَّا کَانَت لَیْلَةُ جَمْعٍ، لَمْ یَزَلْ یُنَاجِی رَبَّهُ،
وَ یَسْأَلُهُ لِأَهْلِ التَّبِعَاتِ، فَلَمَّا وَقَفَ بِجَمْعٍ قَالَ لِبِلَالٍ: قُلْ لِلنَّاسِ، فَلْیُنْصِتُوا، فَلَمَّا أَنْصَتُوا، قَالَ: إِنَّ رَبَّکُمْ تَطَوَّل عَلَیْکُمْ فِی هذَا الْیَوْمِ، فَغَفَرَ لِمُحْسِنِکُمْ،
وَ شَفَّعَ مُحْسِنَکُمْ فِی مُسِیئِکُمْ، فَأَفِیضُوا مَغْفُوراً لَکُم وَ ضَمِنَ لِأَهْلِ التَّبِعَاتِ
مِنْ عِنْدِهِ الرِّضَا. (کلینی، 1407ق، ج4، صص258ـ 257).
مردی به امام زینالعابدین7 گفت: «جهاد و سختی آن را رها کردهای و به حج
و راحتی آن پرداختهای؟» امام7 که تکیه داده بود، نشست و فرمود: «وای بر تو! آیا سخن پیامبر9 در حجة الوداع را نشنیدهای؟ ... آنگاه که شب مشعر فرا رسید با پروردگارش مناجات میکرد و برای متجاوزان به حقوق مردم طلب بخشش مینمود؛ پس هنگامی که در جمع (مشعرالحرام) وقوف کرد، فرمود: ای بلال، به مردم بگو که ساکت شوند و گوش فرا دهند. چون ساکت شدند، پیامبر خدا9 فرمود: امروز، خدایتان بر شما نعمت ارزانی داشت و نیکوکارِ شما را بخشود و شفاعت نیکوکارتان را درباره بدکارتان پذیرفت. کوچ کنید که آمرزیده شدهاید و از نزد خویش برای متجاوزان به حقوق مردم رضایت را تضمین کرده است.
پیامبر9 میفرمایند:
لَو یَعلَمُ أهل الجَمع بِمَن حَلُّوا أو بِمَن نَزَلوا لَاستَبشَروا بِالفَضلِ مِن رَبِّهِم بَعدَ المَغفِرةِ. (المتقی الهندی، 1405ق، ج5، ص73 ؛ نعمتی، 1416ق، صص144ـ143).
اگر اهل مشعر بدانند که در آستانه چه کسی فرود آمده و بر چه کسی وارد شدهاند، حتماً پس از آمرزشخواهی، یکدیگر را به فضل پروردگارشان، مژده میدهند.
همچنین پیامبر اکرم9 در رمزگشایی از پاداش وقوف در مشعر میفرمایند:
مَنْ احْیَا اللَّیالِیَ الارْبَعَ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ؛ لَیْلَةَ التَّروِیَةِ وَ لَیلَةَ عَرَفَةَ وَ لَیلَةَ النَّحْرِ وَ لَیلَةَ الفِطْرِ. (المتقی الهندی، 1405ق، ج5، ص66).
هر کس چهار شب را احیا و شبزندهداری نماید، بهشت بر او واجب میگردد: شب ترویه، شب عرفه، شب عید قربان (شب مشعر) و شب عید فطر.
نتیجهگیری
از مجموع آنچه که در این نوشتار تشریح شد، میتوان به این نتیجه دست یافت که مشعر رمزآمیزترین نماد حج است که مبتنی بر نظام پیچیدهای از نمادهاست و آیینگزاران برای ادای برخی از مناسک و اعمال نمادین حج با آن در ارتباطاند. این ارتباط و پیوند میتواند در ابعاد مختلف ارتباطات انسانی تجلّی یابد.
در باب ارتباط انسان با خود، آنگاه که حاجی قدم به وادی شور و شعور مشعر میگذارد، سعی خود را بر آن معطوف میدارد تا معارف اندوخته خود در عرفات را با اشک و شعور و یاد خداوند در دل خویش رسوخ دهد و از دل به چشم و گوش و زبان و تمامی اعضا جاری سازد تا جملگی مشاعرش حیات دوباره یابند؛ به همین دلیل قلب خود را با شعار تقوا و ایمان به خداوند آشنا میکند و خویشتن را از بند تَن و دام نفس رها میسازد، و با غربال کردن و پس و پیش زدن شناختها و معارف کسبشده خود در عرفات، آنها را به شعور و اعتقادی کاربردی مبدل میسازد و با جمعآوری سنگریزه از بیابان مشعر، تمام گناهان و نادانیها را از وجود خویش میزداید و برای مبارزه با شیطان درون و بیرون آماده میشود.
در باب ارتباط انسان با خدا، حاجی با از بین بردن موانع ارتباط با خداوند، لایق ورود به حرم میشود و میتواند شبی را در راهروی ورودی آن (مشعر) بیتوته کند و به احیا و شبزندهداری، که از آشکارترین جلوههای نمادین ارتباط با خالق هستی است، بپردازد و ذکر و یاد الهی را در سراسر وجود خود متبلور کند و نسیم رحمت و روحفزای الهی را استشمام نماید و به امنیت و آرامش، که از مجسّمترین جلوههای ارتباط دوسویه میان آیینگزار و خداوند متعال است، دست یابد.
در باب ارتباط انسان با دیگران، صحرای مشعر جایگاه مساوات و برابری آیینگزاران است و تفاوتهای بیبنیاد از میان برداشته میشود و همه امتیازات طبقاتی در هم فرو میریزد و تشخصها در اختیار برابری و مساوات قرار میگیرد. تاریکی شب به هنگام وقوف در مشعر، امتیازات بیاساس را زیر پرده خود پنهان میسازد و واقفان را در کنار هم گرد میآورد تا همگی با ایمان و اعتقادی راسخ و در قالب و شکلی نمادین
و همپای هم، گلولههای شلیک شونده را از دل خاک بیرون کشیده و خویشتن را برای مبارزه با شیطان آماده سازند.
نهایتاً در باب ارتباط انسان با طبیعت، آیینگزار با جمعآوری سنگریزه از میان خار و خاشاکهای بیابانهای مشعر، خود را به سلاح مجهز میکند و حقیقت راههایی را که شیطان از آنها وارد میشود، درمییابد و او را از خود دور میسازد.
[1]. «سُمِّیَتْ مَشْعَراً لِأَنَّهُ مَعْلَمٌ لِلْحَجِّ»؛ «مشعر را از آن جهت به این نام خواندهاند که محل درک و آگاهی از [اسرار] حج است» (طریحی، 1416ق، ج2، ص526).
.[2] منظور از حرام در اینجا، حرمت فقهی نیست؛ بلکه مراد، هرگونه عمل جوانحی و جوارحی است که موجب غفلت از خداوند میشود.
[3]. از آیه (وَ لَمَّا جاءَ مُوسى لِمِیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانِی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِین) (أعراف، 143)، به خوبی میتوان دریافت که برق رحمت، تنها درخشش و پرتوی از تجلّی حق تعالی است؛ زیرا مشاهده جسمانی خداوند متعال محال است که اولاً جمله «إِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانِی» حکایت از آن دارد و آنگاه که خداوند متعال بر کوه تجلّی یافت، متلاشی گردید و همانند زمین صاف شد؛ ثانیاً واژه «لَنْ» در عبارت «لَنْ تَرانِی» براى نفى ابد است؛ یعنى هیچ گاه مرا (به صورت جسمانی) نخواهى دید. بر فرض هم که این واژه براى نفى ابد نباشد، از آنجا که نفى مشاهده خداوند بدون قید و شرط آمده است، روشن مىشود که خداوند در هیچ زمان و مکانى قابل رؤیت جسمانی نیست.
[4]. همان طور که موسی7 فرمود: (أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدى) (طه :10)؛ «شاید راهنمایی بر آن آتش بیابم». همچنین به برکت ولایت اهل بیت: که حقیقت و باطن حریم ربوبیاند، میتوان به برق رحمت الهی دست یافت.
[5] . «مَأزِم» یعنی زمین تنگ یا راه باریک میان دو کوه و «مَأزِمَین»، تثنیة «مَأزِم»، نام تنگهای است میان عرفات و مشعرالحرام که از حدود عرفات محسوب میشود و جزء موقف نیست. (حسینی واسطی زبیدی، 1414ق، ج5، ص1861؛ ابن منظور، 1414ق، ج12، ص17).