نوع مقاله : اسرار و معارف حج
نویسندگان
1 سطح 4 حوزه علمیه، جامعه الزهرا (علیها السلام)
2 دانش آموخته سطح 4 حوزه علمیه
3 موسسه آموزش عالی فخررازی - حوزه علمیه قم
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
وجود ابعاد وسیـع و گستردگیِ مناسک حج باعث شده است فلسفه اسرارآمیز آن همچنان پویا و شگفتیآفرین باشد. حج گنجینهای است با زوایای بیشمار که هرکس به قدر فهم و دانش خود، آن را درک میکند و با این همه، حقایق آن تمامنشدنی است و پابهپای حرکت زمان و رشد اندیشه بشر، رشد میکند. در هر عملی از اعمال حج، اسراری نهفته است که لذت حقیقی انجام این فریضه، در سایه فهم و درک صحیح این اسرار میسّر است. در میان اعمال حج، طواف نیز، بهعنوان یکی از ارکان حج، اسرار ویژه خود را دارد و در روایات اذکار و اعمال بسیاری برای هر یک از ارکان کعبه وارد شده است. در بین مستحبات طواف، ذکر تسبیحات اربعه بسیار مؤکد است. این ذکر مشتمل بر چهار ذکر تسبیح، تحمید، تهلیل و تکبیر است که به نظر میرسد سرّی در تأکید بر این ذکر حین طواف نهفته باشد.
از طرفی، یکی از عوامل مهم که میتواند ما را در انجام دادن حج واقعی و مورد رضایت خداوند متعال یاری کند، توجه عمیق و همهجانبه به اسرار، فلسفه و روح حج است؛ چراکه توجه به فلسفه و اسرار حج و اهداف عالی شرع مقدس از این فریضه بزرگ، مانع از اجرای مراسم تشریفاتی و اعمال خشک و بیروح خواهد شد و برای حاجی، عبادتی توأم بامعرفت را به همراه خواهد داشت. ازاینرو تحلیل فلسفه طواف
و ارتباط نهفته بین آن با تسبیحات اربعه، گوشهای از این اسرار را نمایان میکند
و سبب میشود این فریضه، با معرفت بیشتری انجام شود. همچنین با جستوجویی که نویسنده در سایتهای علمی کشور انجام داده، پژوهشی که به تحلیل ارتباط تسبیحات اربعه و طواف به طور خاص بپردازد، یافت نشده و انجام چنین پژوهشی ضروری است؛ اگر چه در لابهلای برخی آثار به صورت پراکنده و به طور اجمالی به این امر پرداخته شده است. در مقالة پیش رو با روش توصیفی و تحلیلی در صددیم که به تحلیل چرایی استحباب ذکر تسبیحات اربعه در طواف بپردازیم. به راستی چه ویژگیهایی در تسبیحات اربعه وجود دارد که باعث شده، گفتن این ذکر در طواف مستحب، مؤکد باشد؟ آیا این ارتباط از حقیقت این ذکر و طواف نشئت میگیرد یا ارتباطی ظاهری بین آنها برقرار است؟ بنابراین بعد از تعریف مفاهیم و ذکر فضیلت تسبیحات اربعه
و طواف، به تحلیل ویژگیهای تسبیحات اربعه برای تبیین این ارتباط میپردازیم.
مفهومشناسی
در ابتدا به تبیین معنای لغوی و اصطلاحی واژگان «تسبیحات اربعه» و «طواف» میپردازیم:
1. تسبیحات اربعه
تسبیحات اربعه ذکری است که از چهار جزء تشکیل شده و برای تحلیل لغوی آن، باید هر یک از این اجزا به صورت جداگانه بررسی شود:
الف) تسبیح: «سبحان الله»
کلمة «سبحانالله» واژهای مرکب است؛ ازاینرو به اجمال معنای لغوی هر کدام از بخشهای این واژه بیان میشود. واژة «سبحان» از مادة «سبح» به معنای حرکت سریع در آبوهوا گرفته شده و «تسبیح» به معنای تنزیه و تقدیس خدای متعال است که در اصل به معنای حرکت سریع در عبادت خداست (راغب اصفهانی، 1412ق، ص392) اما در مورد کلمه «الله» و اینکه از چه مادهای اخذ شده است، چند نظر وجود دارد. برخی گفتهاند اصل این کلمه «اله» بوده که همزه آن بر اثر کثرت استعمالْ حذف، و به اسمی مختص به خداوند تبدیل شده است. در این صورت
به معنای پرستش و عبادت است. پس «اله» به معنای معبود است (راغب اصفهانی، 1412ق، ص82؛ ابن فارس، 1404ق، ج5، ص17؛ فیومی، 1414ق، ج1، ص20؛ طباطبایی، 1390ش، ج1، ص8).
از آنجایى که وجود خداى سبحان، که اله تمامى موجودات است، خودش خلق را به سوى صفاتش هدایت مىکند و مىفهماند که به چه اوصاف و کمالى متصف است، لذا مىتوان گفت که کلمه اللَّه به طور التزام، دلالت بر همه صفات کمالى او دارد و صحیح است بگوییم لفظ جلاله اللَّه اسم است براى ذات واجبالوجودى که دارنده تمامى صفات کمال است (همان، ص29؛ حسینی زبیدی، 1414ق، ج19، ص6) نظر دیگر این است که از ماده «أَلِهَ» به معنای تحیر اخذ شده است؛ زیرا انسان با تفکر در صفات خداوند دچار حیرت میشود. همچنین گفته شده اصل آن «ولاه» است که واو به همزه تبدیل شده است؛ زیرا مخلوقین واله و شیفتة او، و خداوند محبوب آنهاست (فیومی، 1414ق، ج1، ص20؛ ابن منظور، 1414ق، ج13، ص417) نظر دیگر اینکه اصل آن «لاه، یلوه، لیاها» به معنای در حجاب رفتن است؛ زیرا محجوب و پنهان از دیدههاست که آیة (لاتُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ)(الأنعام: 103) به آن اشاره دارد (راغب اصفهانی، 1412ق، ص82) در نتیجه «سبحان الله» کلمهای است که بر تنزیه خداوند از اوصاف سلبیه و تنقیصیه دلالت دارد (صاحب بن عباد، 1414ق، ج2، ص495؛ فراهیدی، 1409ق، ج3، ص151)
ب) تحمید: «الحمدلله»
واژة «حمد» به معنای ستایش، و نقیض ذم و نکوهش است (فراهیدی، 1409ق، ج3، ص151؛ ابن فارس، 1404ق، ج2، ص100؛ صاحب بن عباد، 1414ق، ج3، ص47) حمد با مدح و شکر معنایى نزدیک به هم دارند و کلمات «ذمّ» و «هجا» و «کفران» در مقابل حمد و مدح و شکر هستند (طبرسی، 1372ش، ج1، ص95) در تفاوت بین حمد و مدح میتوان گفت حمد به معنای ثنا و ستایش در برابر عمل جمیلی است که ثناشونده به اختیار خود انجام داده است؛ بر خلاف مدح که هم ثنای بر عمل اختیاری، و هم ستایش در برابر عمل غیر اختیاری را شامل میشود (راغب اصفهانی، 1412ق، ص256) همچنین در ارتباط با وجه تمایز حمد و شکر میتوان گفت در حمد، لازم نشده است که در برابر نعمت باشد؛ ولى شکر حتماً در مقابل نعمت و نیکى است (طبرسی، 1372ش، ج1، ص95؛ طریحی، 1375ش ، ج3، ص39) بنابراین «الحمدلله» دال بر ستایش خداوند به فضایل و صفات نیک است (راغب اصفهانی، 1412ق، ص256) الف و لام در این عبارت یا جنس است یا استغراق
و عمومیت را میرساند. هر کدام که باشد، بازگشتش به یک معناست.
توضیح اینکه خداوند هم در برابر اسمای جمیلش و هم در برابر افعال جمیلش سزاوار ستایش است و هیچ کس عملی محمود را حمد نمیکند، مگر آنکه در حقیقت حمد خداوند را به جا آورده باشد؛ چراکه عمل جمیلی که مورد ستایش قرار گرفته در اصل عمل باریتعالی است. بنابراین جنس حمد و کل حمد از آن خدای متعال است (طباطبایی،1390ش، ج1، ص19)
ج) تهلیل: «لا اله الا الله»
عبارت «لا اله الا الله» دال بر تهلیل است و «لا» در این عبارت، لای نفی جنس است و مراد از «اله» هر چیزی است که حقیقتاً این کلمه بر آن صادق باشد. از آنجا که خبر «لا» محذوف است، میتوان گفت طبق قاعده تقدیر جمله «لا اله بالحقیقة
و الحق بموجود الا الله» است. همچنین از آنجا که ضمیرى که به لفظ جلاله «اللَّه» بر مىگردد، همیشه در قرآن کریم ضمیر رفع است، نه نصب ـ یعنى هیچگاه نفرموده «لا اله الا ایاه» ـ مىفهمیم «الا» در این عبارت، استثنا نیست؛ بلکه وصفی، و به معنای «غیر» است؛ زیرا اگر استثنا بود، باید مىفرمود: «لا اله الا ایاه». با وصفی در نظر گرفتن «الا» معنای عبارت چنین است: «هیچ الهی به غیر اللَّه موجود نیست» (همان، ص595). بنابراین به واسطه «الا»ی استثنا «الله»، از دامنه «اله» خارج نمیگردد؛ یعنی چنین نیست که ابتدا با «اله» نفی آلهه دروغین شود و سپس با «الله» توحید اثبات گردد؛ بلکه ابتدا انسان باید خدای راستین را اثبات، و سپس نفی شریک کند؛ زیرا تا پایه توحید نباشد، نمیتوان آلهه دروغین را نفی کرد (جوادی آملی، 1389ش، ص80). پس این کلمه دلالت بر اثبات توحید و نفی خدایان دروغین دارد.
د) تکبیر: «والله اکبر»
در مورد «الله اکبر»، عدهای معتقدند «اکبر» به معنای «کبیر» است و «افعل» به جای «فعیل» به کار رفته است. سیبویه معتقد است بعد از آن حرف «من» محذوف است
و دال بر اینکه خداوند از هر چیزی بزرگتر است (ابن منظور، 1414ق، ج5، ص127). گروهی دیگر معتقدند «الله اکبر» یعنی اکبر از اینکه عظمت و کبریاییش درک شود
و به ذهن بیاید (حسینی زبیدی، 1414ق، ج7، ص430).
در تفسیر مجمع البیان در تأیید این نظر آمده است:
معنای «اللَّه اکبر» آن نیست که خدا از هر چیزى بزرگتر است؛ زیرا خدا این قدر عظمت دارد که به هیچ چیز مقایسه نمىشود؛ بلکه به این معناست: «خدا بزرگ است». از امام صادق7 نقل شده که حضرت فرمودند: «الله اکبر یعنی خداوند بزرگتر از آن است که بتوان او را توصیف کرد (طبرسی،1372ش، ج7، ص263)
شاید این سؤال به ذهن برسد که چرا در اصطلاح به مجموعة این چهار ذکر تسبیحات گفته میشود؛ درحالیکه تنها «سبحان الله» معنای تسبیح را دارد. شاید این وجه تسمیه بدین سبب باشد که هر یک از این چهار بخش به نوعی به تنزیه و تقدیس خداوند از عیوب و نواقص دلالت دارند؛ با این توضیح که تحمید، توصیف خداوند به تمام خوبیهاست و لازمهاش تقدیس خداوند از عیوبی است که مخالف این فضایل است؛ به طور مثال وقتی کسی خداوند را به صفت علیم متصف میکند، لازمهاش تنزیه خداوند از هرگونه نقص است. تهلیل بر تسبیح و تنزیه خدا از هر نوع شریکی،
و تکبیر بر تنزیهش از تمام چیزهایی که به اذهان محدود بشری میرسد، دلالت دارد (طیب، 1369ش، ج1، ص172).
2. طواف
«طواف»، از ریشة «طوف»، به معنای گردیدن به دور چیزی است (ابن فارس، 1404ق، ج3، ص432؛ راغب اصفهانی، 1412ق، ص531؛ فیومی، 1414ق، ج2، ص380) از نظر برخی، طواف الزاماً گردیدن به دور چیزی نیست؛ بلکه مرادْ سیری است که از نقطهای آغاز، و به همان نقطه منتهی گردد و طبق این نظر سعی میان صفا و مروه
و رفت و بازگشت به نقطهای را نیز میتوان طواف نامید (طباطبایی،1390ش، ج1، ص386)؛ چنانکه در آیة 158 سوره بقره به این معنا استعمال شده است. طواف در معنای اصطلاحی خویش، یکی از ارکان و مناسک حج است که دارای احکامی بوده و در روایات نیز به اهمیت و فضائل آن پرداخته شده است.
رابطة تسبیحات اربعه و طواف
ذکر شریف تسبیحات اربعه، علاوه بر آنکه به طور کلی ذکری مستحب محسوب میشود، در بعضی موارد به صورت خاص بر گفتن آن تأکید و سفارش شده است؛ از جمله در رکعت سوم و چهارم نماز، در نماز جعفر طیار، در تعقیبات نماز
و همچنین در طواف. با توجه به اینکه دین اسلام، بیدلیل به چیزی توصیه و سفارش نمیکند و احکام، تابع مصالح و مفاسد واقعی است، میتوان گفت استحباب ذکر تسبیحات در هنگام طواف، اسرار و نکاتی دارد که با درک آنها، بهتر میتوان به معنا و مفهوم این ذکر شریف پی برد. برای دستیابی به این ارتباط، نیازمند تحلیل ویژگیهای ذکر «تسبیحات اربعه»، و نحوة ارتباط این ویژگی با طواف هستیم. در ادامه به تبیین این ویژگیها میپردازیم:
1. تسبیحات اربعه و ابعاد توحید
یکی از اسرار طواف طهارت، از شهود غیر است؛ زیرا زائر با رجوع به کعبه حقیقی، قلب خویش را از مشاهدة غیر، پاک میکند و طهارت باطنی قلب را به دست میآورد. پس توحید بر قلب حاکم میشود (ر.ک: آملی، 1362ش، ص232) همچنین در روایات در زمینة طواف آمده است که برای ورود به مسجدالحرام و طواف کعبه، هر انسان حجگزاری ابتدا باید خود را با آب توبه بشوید و بار سنگین گناهان را از دوش خویش بر زمین بگذارد؛ ازاینرو باید غسل کند و تکبیرگویان، همراه با آرامش خاطر و متانت کامل، وارد مسجدالحرام شود (نوری، 1408ق، ج9، ص317). از آنجا که ملائکه از آسمان به زمین آمده، شب و روز گرد کعبه طواف میکنند تا آن را از پیروان شیطان و ستمگران حراست کنند (همان، ص338)، انسان حجگزار نیز باید در این مکان الهی نهتنها زبانش را نگهدارد، بلکه سخنان جامع و سودمند بر زبان جاری کند.
از سویی تسبیحات اربعه، به دلیل دلالت تامّش بر ابعاد توحید، دارای جامعیت
و طهارت از شهود غیر است. پس یکی از اسرار استحباب بر زبان داشتن این ذکر حین طواف بر حاجی همین امر است.
تفصیل مطلب اینکه چهار ذکری که تسبیحات اربعه را تشکیل میدهد، هر یک به بخشی از توحید اشاره میکند و در کنار هم تمام ابعاد توحید را شامل میشوند. «تحمید» تمام ستایشها را منحصر به خداوند میداند و در واقعْ خدای متعال را تنها مؤثر در عالم وجود میداند.
پس این ذکر به توحید افعالی اشاره دارد. «تهلیل» بیانگر توحید صفاتی و اسمائی است
و «تکبیر» بر توحید ذاتی دلالت میکند؛ چون معنای آن چنین است که خداوند فراتر از درک بشر است و توصیف نمیشود؛ نه اینکه بزرگتر از چیزی باشد. در نهایت کلمه «سبحان الله»، تنزیه خداوند از همین توحیدهای سهگانه است؛ یعنی خداوندی که عین کمال و عظمت است، بینیاز از تکبیر و تحمید و تهلیل ماست. ازاینرو چون در سورة حمد نیز به این توحیدهای سهگانه اشاره شده است، میتوان در رکعت سوم و چهارم نماز، به جای تسبیحات اربعه، سوره حمد را قرائت کرد (قاضی سعید قمی، 1381ش، ص46).
در سوره حمد خداوند متعال میفرماید: (الحمدلله رب العالمین) (فاتحه: 2)؛ «همة حمدها منحصر در پروردگار جهانیان است».
کلمة حمد در آیه، به معنای ثنا و ستایش در برابر عمل جمیلی است که ثناشونده به اختیار خود انجام دهد (طباطبایی، 1390ق، ج1، ص19) «الف و لام» در «الحمد» احتمال دارد برای استغراق باشد؛ به این معنا که تمامی حمدها که واقع میشوند، مخصوص خداوند است. یا «الف و لام» جنس باشد؛ به این معنا که جنس حمد، مخصوص خداست. با توجه به تقدیم «الحمد» و آوردن آیه به صورت جمله اسمیه، انحصار تمامی حمدها یا جنس حمدها به خداوند قابل استنباط است. البته استغراق یا جنس بودن «الف و لام»، در اصل معنا تفاوتی ایجاد نمیکند (طباطبایی، 1390ق، ج1، ص19) از سویی حصر حمد به خداوند تعالی مستلزم آن است که سبب حمد نیز در ذات باری تعالی باشد. ازاینرو سبب حمد در خداوند متعال میتواند وحدانیت و ربوبیت و غنای مطلق باشد؛ به این معنا که تنها او رب عالمین است و در هیچ امری، هیچ احتیاجی به دیگران ندارد؛ چراکه اگر در امری احتیاج به دیگری داشته باشد، لااقل در آن امر، حمد به او تعلق نمیگیرد و مستحق ستایش نیست (ر.ک: خمینی، 1376ق، ج۱، ص۲۹۰ـ291)
حصر حمد در خداوند متعال دلالت بر توحید ذاتی، صفاتی و افعالی دارد؛ با این توضیح که توحید ذاتی در دو مقام قابل بررسی است: یکی آنکه خداوند دومی ندارد و دیگر آنکه خداوند جزء ندارد و مرکب نیست که از این دو به توحید در احدیت
و واحدیت نیز تعبیر میشود.
اگر خداوند، شریکی دومی داشته باشد و قسمتی از کار ربوبیت عالم بر عهده او باشد، دیگر حصر حمد در ذات خداوند درست نخواهد بود؛ چراکه ستایشی نیز به شریک خداوند تعلق خواهد گرفت و اگر خداوند از اجزا ترکیب یافته باشد، به آن اجزا محتاج خواهد بود و ازاینرو مقدم بر ذات خداوند، آن جزء و اجزا مستحق حمد و ستایش میشوند و به انحصاری بودن حمد، خلل وارد میشود (ر.ک: مصباح یزدی، ۱۳۷۶ق، ج۱، ص۸۰ ـ84) همین استدلال در توحید صفاتی نیز مطرح است؛ زیرا بر طبق توحید صفاتی، صفات خداوند زائد بر ذات خداوند نیستند؛ زیرا قول به زیادت صفات بر ذات، قول به نیاز خداوند به آن صفات است (ر.ک: حلی، 1415ق، ص296) بنابراین در صورتی که ذات خداوند محتاج به صفاتی باشد که زائد بر ذات اوست، این احتیاج، مانع انحصار حمد در ذات خداوند میشود؛ چراکه آن چیزی که ذات محتاج اوست، مستحق حمد میشود. همچنین در توحید افعالی اگر خداوند در افعال
به دیگران محتاج باشد، باز به انحصار حمد در ذات او اخلال وارد میآید.
نتیجه آنکه انحصار و اختصاص حمد به ذات خداوند در آیه، دال بر توحید ذاتی، صفاتی و افعالی است.
امام صادق7 در این زمینه فرمودند:
پیامبرخدا9 به مردم سفارش میکرد سپرهای خود را به دست گیرید. گفتند: «یا رسولالله! دشمنی آمده است»؟ فرمود: «خیر، ولی سپرهای خود را در برابر آتش بگیرید». گفتند: «ای پیامبر خدا، سپرهای ما در برابر آتش چیست»؟ فرمود: «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر» (نوری، 1408ق، ج5، ص326).
توضیح اینکه تسبیحات اربعه در تعمقبخشی به باورهای توحیدی، بسیار نقش کلیدی دارد؛ زیرا اگر انسان بخواهد به بهترین شکل، خدای احد و واحد را یاد کند
و او را از عیوب و نواقصی که ممکن است در ذهن خلایق شکل گیرد و نعوذ بالله
به خدا نسبت دهند، مبرا سازد، به کار بردن این ذکر از بهترین راههاست. در واقع انسان با این ذکر، ابتدا ذهن خود را از هر آنچه لایق شأن مقام ربوبی نیست، خالی میدارد، آنگاه همة مدحها و حسنهای شایستة خدا را از دیگران نفی میکند و به خداوند نسبت میدهد. سپس تنها او را سزاوار اطاعت و عبادت میداند و در آخر نیز خدا را از همین توصیفی که بر زبان جاری کرد، مبرا میدارد. در نتیجه این ذکر به بهترین وجه به مقام ذات الهی اشاره میکند؛ مقامی که مقام حیرت است و با ذکر «الله اکبر»، عجز انسان از درک آن بیان میشود.
در نهایت میتوان گفت از کنار هم قرار گرفتن این چهار ذکر الهی، مجموعهای باارزش به دست میآید؛ زیرا اصول تنزیه خدای سبحان، در تسبیح، تحمید، تهلیل و تکبیر است که انسان مؤمن میتواند با جاری ساختن آن بر زبان خویش، عقاید توحیدی خود را در برابر خداوند ابراز کند. بنابراین جامعیت تسبیحات اربعه، در سلامت اعتقادات و حفظ باورهای دینی کسی که به محتوای آن توجه کند و آن را از مرحلة زبان به قلب برساند، نقش اساسی دارد؛ باورهایی که تضمینکننده انجام اعمال صالح و پرهیز از محرّمات هستند. همچنین سبب میشوند انسان از خدا بترسد، به او توکل کند و آینده خود را روشن ببیند (محمدی، 1389ش، ص58) پس وجود این خصوصیات در این ذکر نورانی میتواند دلیل تأکید بر این ذکر مقدس باشد.
2. تسبیحات اربعه و کمالات محض خداوند
شیخ صدوق= حدیث شریفی را در تحلیل اسرار استحباب مؤکد تسبیحات اربعه در طواف، از امام صادق7 روایت مىکند.آن روایت از امام صادق7 سؤال شد: «چرا کعبه را کعبه نامیدند»؟ امام فرموند: «زیرا چهار گوشه است.» آنگاه سؤال شد: «چرا چهار گوشه است»؟ فرمود: «زیرا در برابر بیت المعمور است». به امام عرض شد: «به چه دلیل بیت المعمورچهار گوشه است»؟ حضرت فرمودند: «چون در برابر عرش است و عرش چهار گوشه دارد». پس سؤال شد: «چرا عرش چهار گوشه دارد»؟ امام7 فرمود: «چون کلماتى که اسلام بر آنها بنا شده چهار کلمه است: سبحان الله، والحمدلله، ولا إله إلّاالله، و الله أکبر (ابن بابویه، 1385ش، ج2، ص398)
برای روشن شدن معنا و اسرار این حدیث نورانی، باید کمی در مورد عرش بحث کنیم. کلمة عرش، در لغت به معنای شیء دارای سقف، و جمع آن عروش است. در اصطلاح قرآن این واژه کنایه از عزت، سلطنت و حکومت است (راغب اصفهانی، 1412ق، ص558) در معنای عرش الهیْ اقوال بسیاری مطرح شده است؛تا جایی که حتی عدهای آن را به همان معنای مادیاش تفسیر کردهاند؛ یعنی تختی بسیار بزرگ که نعوذ بالله خداوند بر آن تکیه کرده است و از آنجا جهان هستی را تدبیر میکند. چیزی که مشخص است آن است که عرش خداوند نه به معنای ظاهریاش، بلکه از باب تشبیه معقول به محسوس است؛ با این توضیح که در گذشته مرسوم بود مردم برای حاکمان خود جایگاهی قرار میدادند و در آن چیزهایی مانند متکا میگذاشتند که فرمانروایان به آن تکیه میدادند و به تدبیر امور حکومتی میپرداختند. کمکم به جای آن متکا، عرش و تخت گذاشته شد. ازاینرو هرگاه کلمة عرش به کار میرفت، معنای حکومت و جایگاه تدبیر امور به ذهن میآمد. بنابراین عرش الهی جایگاهی است که امور هستی از آنجا تدبیر میشود (طباطبایی، 1390ش، ج8، ص154ـ153)
از این تشبیه میتوان نظام تکوین و جایگاه عرش الهی را بهتر شناخت. دنیا و عالم ماده، که پایینترین مرتبه وجود محسوب میشود، دارای بیشترین کثرتهاست
و این کثرتها پرتویی از جهان بالاتر، یعنی عالم مثال هستند و آن هم پرتویی از عالم عقل و عرش الهی است که مجرد محض است و کثرتهای عالم دنیا و مثال را ندارد. بنابراین عرش، جایگاهی است که فیض الهی در آن به صورت بسیط
و تکثیرنیافته است و از آنجا به نظام هستی با تقدیر و حسابی خاص، نازل و منتشر میشود. در واقع همۀ أشیا نزد خداوند، خزائنى پایدار و فناناپذیر دارد و از آن گنجینههای غیبى نازل مىشوند؛ چنانکه قرآن کریم میفرماید: (وَإِنْ مِنْ شَىْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ) (حجر: 21)؛ «و خزائن همه چیز، تنها نزد ماست؛ ولى ما جز به اندازه معیّن آن را نازل نمىکنیم». در این آیه نزول دو خصوصیت دارد: اولاً تقدیر و حسابی دقیق دارد و ثانیاً به شکل تجلی است؛ نه جداشدنی که مستلزم نابودی است. بنابراین خزائن الهی هیچگاه پایانی نخواهند داشت؛ چنانکه در حدیثی قدسی، خداوند میفرماید: «اگر همة اهل هفت آسمان و زمین از من درخواست کنند و من به همة آنها هرچه درخواست دارند را عطا کنم؛ به اندازة بال پشهای از ملک و خزائنم کم نمیشود» (طوسی، 1414ق، ص548).
بنابراین همة موجودات دنیا در پیشگاه خداوند، اصلی دارند که از آن با تقدیر
و هندسهای خاص نازل میشوند. اصل کعبه نیز نزد خدا، تسبیحات اربعه است که از چهار رکن تشکیل شده و وجود آن، مایة تحقق عرش است. عرش هم چهار ضلع دارد و از تحقق آن، بیتالمعمور در آسمان چهارم تکون یافته؛ یعنی همان جایگاهی که قبلة اهل آسمان و ملائکه است و نهایتاً این سیر ادامه داشته تا بالاخره در پایینترین مرتبة هستی، یعنی جهان ماده، به شکل کعبه مجسم گشته است. در واقع باید گفت از آنجا که وجود هستی از اسمای حسنای خداوند، ناشی میشود و تمام عالم وجود، جلوهای از جلوههای اسماء و صفات الهی هستند، عرش که خزینه جهان هستی محسوب میشود، خود نیز پرتویی از اسمای حسنای الهی است؛ همان صفات خداوند که وجود، از آنها سرچشمه گرفته است. پس میتوان گفت اینکه در روایت، جایگاه عرش در برابر تسبیحات اربعه بیان شده، به معنای آن است که عرش، جلوه
و پرتویی از اسماء و صفات خدای یکتا است؛ زیرا تسبیحات اربعه دربردارندة کمالات محض خداوند، بدون هیچ نقص و شائبه است. چنانکه امام صادق7 در همین حدیث تسبیحات اربعه را کلماتی معرفی کردند که دین اسلام بر آنها بنا شده است. خلاصه آنکه نظام ربانی به ترتیب مراتب وجود و نظام هستی، قوامبخش سایر عوالم وجود یعنی عالم عقل، مثال و ماده است (ر.ک: جوادی آملی، ۱۳۸۶ش، ص92).
چنین تفسیری از روایات، ما را به معنای این کلام امام صادق7 رهنمون میسازد که فرمودند: «مادامى که کعبه پابرجاست، دین پاینده است» (شیخ حر عاملی، 1409ق، ج13، ص332) مشخص است که خود کعبه، یعنی آن ساختمان چهاردیواری سنگین، عامل حفظ دین نیست و اگر با خراب شدن آن، دین نابود میشد، باید در زمانی که سپاه یزید با منجنیق آن را ویران کرد یا در مواقعی که بر اثر بلایای طبیعی ویران میشد، چیزی از دین نمیماند. پس این حدیث نیز اشاره به همان الگویی دارد که بر جهان هستی حاکم است که هر آنچه در جهان ماده وجود دارد، اصلی نزد خداوند در مقام اسماءالحسنی دارد که کعبه هم از این قبیل است. در واقع این توحید است که قوام دین به آن است؛ همان طور که جلوههای دیگر توحید مانند ولایت یا حتی نماز، ستون و اساس دین شمرده شدهاند.
روایت دیگری که میتوان آن را مرتبط با این الگوی نظام هستی و محل سخن دانست، حدیثی است که میفرماید: «إنّها قِبلة مِنْ مَوْضِعها إلَى السَّماء» (شیخ حر عاملی، 1409ق، ج4؛ ص339)؛ «کعبه از جایگاه خود تا آسمانها قبله است». گرچه ظاهر روایت در بیان یک حکم فقهی است که قبله از کعبه تا آسمانها ادامه دارد و اگر کسی به طور مثال در حال پرواز هم باشد، باز برای او جهت قبله، سمت کعبه است، اما به قرینة مطالب گذشته، میتوان فهمید روایت به ارتباط عوالم وجودی از دنیا تا مقام اسماءالله اشاره دارد (ر.ک: جوادی آملی، ۱۳۸۶ش، ص93و94)
همچنین دو دسته از روایات نیز مؤید چنین برداشتی از روایت عرش است:
دستة اول احادیثی که بیان میکند توحید و چشمپوشی از اسباب و خالصانه دعا کردن از خداوند، تمسک به مقام عرش است؛ زیرا عرش، جایگاهی است که خدای سبحان، فیض خود را به صورت بسیط متجلی میکند. این فیض پرتویی از مقام اسمای حسنای الهی است؛ همان مقامی که یکتا و بیعیب و نقص است و تسبیحات اربعه حاکی از آن است (ر.ک: کلینی، 1407ق، ج2، ص509 ؛ ابن بابویه، 1413ق، ج1، ص188)
دستة دوم روایاتی که معنای عرش را بیان، و قلب المؤمن را عرش الرحمان معرفی میکنند (ر.ک: مجلسی، 1403ق، ج55، ص39) این روایات به همین جایگاه توحیدی عرش توجه دارند؛ زیرا قلب مؤمن، قلب سلیم است؛ همان قلبی که خالی از غیر خداست و چنین قلبی حامل عرشالرحمن است. مصداق بارز چنین قلبی، اهل بیت و پیامبران بزرگ الهی هستند. به همین خاطر در روایتی آنان را حاملان عرش معرفی کردهاند (ر.ک: قمی، 1404ق، ج2، ص 384).
3. تسبیحات اربعه و تجلی ولایت
از برخی روایات استفاده میشود که تسبیحات اربعه، تجلی ولایت و توجه تام به آن است که موجب قبولی حج میشود. تفصیل کلام اینکه برخی روایات «عرش» را به «علم» تفسیر کردهاند؛ به خاطر اینکه علم، امری مجرد و نیازمند به عالم است و عالم و معلوم اتحاد دارند. ازاینرو عرش، محمول ائمه و از تجلیات نور ایشان است (ر.ک: ابن بابویه، 1414ش، ص44) پس کعبه نیز پرتویی از نور ایشان است. بنابراین هرکس با توجه تام به محتوای ذکر تسبیحات، یعنی توجه به توحید و ولایت، طواف کند، حج کامل را به جا آورده است. چنین کسی، چنان اوج میگیرد که احترامش از کعبه نیز فراتر میرود؛ چنانکه اهل معرفت، قلب را حرم خدا و بیت باطنی خدا، و کعبه را بیت ظاهری خدا میدانند. از نظر آنان بیت باطنی خدا به مراتب با عظمتتر از بیت ظاهری اوست؛ زیرا خداوند میفرماید: «آسمانها و زمین گنجایش تجلی خاص مرا ندارند؛ اما قلب مؤمن چنین ظرفیتی را دارد» (ر.ک: ابن ابیجمهور، 1405ق، ج4، ص7) در مقابل، کسانی که بدون ولایت به طواف میپردازند، به حقیقت حج و کعبه نمیرسند و حجی ناتمام خواهند داشت؛ زیرا تمامیت حج به ملاقات امام است (ر.ک:کلینی، 1407ق، ج4، ص549) آنچه از روایات استفاده میشود این است که مراد از ملاقات امام، پذیرش ولایت و اعلام نصرت امام است.
با توجه به آنچه ذکر شد، کعبة زمینیْ جلوهای نازل از حقیقت بیتالله است. اگر کسی چشم قلب خود را فقط به دیدن جهان ماده عادت دهد و در طواف خانه خدا فقط نیت داشته باشد که به دور یک ساختمان سنگی بچرخد، بهرة چندانی از حج خویش نخواهد داشت؛ بلکه فقط عمل ظاهریش پذیرفته خواهد شد و تکلیف از او ساقط میشود و هیچگاه به حقیقت طواف نمیرسد. برای اینکه زائر خانه خدا به این نکته، متنبه شود، او را به ذکر تسبیحات سفارش کردهاند تا با تفکر در معنای آن، قلب خود را به حقیقت کعبه متوجه کند و از مرتبه ماده فراتر رود. علامه جوادی آملی در این زمینه میفرماید:
روح پارساى زائران کعبه با امداد الهى و توفیق یافتن تعالى و صعود، به مقام شامخ بیت معمور و سپس به مقام عرش خواهد رسید. همانطور که تنزل عرش الهى و بیت معمور به گونۀ «تجلى» است، ترقى انسان و تعالى او به مقام بالا نیز به صورت صعود روحانى و سیر مکانت است. پس اگر زائر این معناى بلند را ادراک نکند و هدف او از طواف کعبه، تعالى روح نباشد، به موقعیت والاى کعبه راه نمییابد؛ گرچه از صحت و قبول رائج فقهی برخوردار است. بنابراین قلب حجگزار و معتمر واقعی، عرش رحمان مىشود (ر.ک: جوادی آملی، 1386ش، ص92)
نتیجهگیری
ذکر تسبیحات اربعه از چهار رکن تشکیل شده و بیانگر تنزیه خداوند از نقص،
و مشتمل بر تمام ابعاد توحید است. برای این ذکر فضایل و آثار زیادی بیان شده که نشاندهنده جامعیت و کمال آن است. ازاینرو در موارد متعددی، از جمله در طواف خانة خدا، گفتن این ذکر توصیه شده است. مفاد بعضی از آیات و روایات این است که موجودات هستی در مراتب بالاتر از مرتبة وجود خود، اصلی دارند که از آن سرچشمه میگیرند. کعبه نیز اینگونه است و از بیتالمعمور در عالم مثال سرچشمه میگیرد و تحقق بیتالمعمور نیز از عرش در عالم مجردات تام است. در نهایت چهار رکن عرش نیز از تسبیحات اربعه، تکون یافته است. زائر خانه خدا اگر به این حقیقت توجه کند، میتواند تا آنجا پیش برود که زائر عرش و حتی اسمای حسنای الهی و مقام توحید شود. زائری که به حقیقت تسبیحات اربعه، که توحید محض است، توجه کند و در این راه همت به خرج دهد و دل را از اغیار خالی نماید، دارای قلب سلیم میشود؛ قلبی که خانه و حرم باطنی خداست. پس میتوان گفت توجه به ذکر تسبیحات اربعه و حقیقت توحیدی آن در به جا آوردن حجی مقبول، بسیار مؤثر است.