نوع مقاله : تاریخ و رجال
نویسندگان
1 دکتری تاریخ اسلام دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران
2 استاد گروه تاریخ دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران
3 دکتری تاریخ تشیع دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
بررسی نقش قبایل عرب، از موضوعات مهم تاریخ اسلام است. در آستانه ظهور اسلام، جزیرةالعرب سرزمینی دورافتاده و متروک بود. اجتماعاتی از اعراب بر پایه نظام قبایلی در این سرزمین، روزگار میگذرانیدند. فقدان رئیس قبیلهای قدرتمند و عدم وجود رهبران، منجر به رویارویی و کشمکش قبایل عرب میگردید. ظهور اسلام رویکرد جدیدی را در میان قبایل عرب بنیان نهاد و قبایل با رغبت سر تسلیم در برابر آن فرود آوردند.
هدف این پژوهش، بررسی حیات سیاسی ـ اجتماعی یکی از قبایل عرب به نام خزاعه در آستانه ظهور اسلام است و نیز در این بررسی، شمهای از حیات جاهلیت، روابط قبیله خزاعه با دیگر قبایل در جاهلیت، نقش قبیله خزاعه در غزوات پیامبر9 و گرایش این قبیله به اسلام، به تصویر کشیده خواهد شد. بنابراین برای شناخت بهتر اسلام، بررسی جایگاه و نقش هر یک از قبایل، چه در دوران جاهلیت و چه در آستانه ورود اسلام، ضروری است.
1.نسبشناسی قبیله خزاعه
قبیله خزاعه یکی از بزرگترین و مشهورترین قبایل عرب قحطانی (ابن حزم اندلسی، 1403ق، ص209) یا جنوبی (یمنی) است که در بخشی از یمن سکونت داشتند. با این حال اختلاف بسیاری دربارة نسب و تبار آنان دیده میشود؛ تا جایی که عدهای نیای آنان را از عدنان میدانند و سلسله نسب آنان را چنین نقل میکنند: بَنو لُحَّیِ بن عامِرِبن قُمعَة بن اِلیاسِبن مُضرِبن نِزِارِبن مَعدِ بن عَدنان (همان، ص7) اما گروه کثیری، آنان را از تبار قَحطان دانستهاند (زر کلی، بیتا، ج2، ص348؛ ابن عبدالبّر، 1405ق، صص82 ـ 81 ؛ قلقشندی، 1402ق، ج1، ص98).
اگر بپذیریم که خزاعیها از مُضر هستند، نامیدن آنها به خزاعه، معنایى نخواهد داشت؛ اما اگر از قحطان باشند، علت این نامگذاری، جدا شدن ایشان از قوم خود در مکه است. فرزندان عمرو بن عامر از یمن پراکنده شدند. سپس فرزندان حارثة بن عمرو بن عامر از آنان جدا، و در تهامه ساکن شدند و به همراه کعب، فتح، سعد، عوف و عدىّ فرزندان عمرو بن ربیعة بن حارثة بن عمرو بن عامر و نیز به همراه أسلم و ملکان دو فرزند افصی بن حارثة بن عمرو بن عامر را خزاعه نام نهادند (فاسی، 1386ش، ج2، ص76)
بنابراین، بنا بر قرائن موجود، بنیخزاعه را از فرزندان رَبیعه و أَفصی، پسران حارثة بن عَمرو بن عامرِ بن حارثَة بن إمرَیءالقِیس بن ثَعلبة بن مازنِ بن أزدِ بن غَوث بن نَبت بن
مالک بن زید بن کَهلان بن سبأ بن یشْجُب بن یعرب بن قحطان دانستهاند (ابن کلبی، 1939م، ج2، ص116؛ قلقشندی، 1411ق، ص244؛ کحّاله، 1414ق، ج1، ص338)
خزاعه در لغت به معنای قطعه بریده از چیزی، و از ریشة خَزَع، و انخزاع به معنای جدا شدن و بریدن است (ابن منظور، 1990م، ج8، ص70)؛ ازاینرو افراد منسوب به خزاعه را خزاعی میگویند (حازمی همدانی، 1965م، ج1، ص54) این قبیله دارای شاخههای زیادی است؛ مهمترین آنها عبارتاند از: کَعب، سَعد، سَلول، عَدّی، حِزمر، حُبشیّه، حُلیل، قُمیر، مُلَیح، مُصطلق (ابن کلبی، 1939م، ج2، ص120).
2.سکونتگاه خزاعیان
مورخان و جغرافیدانان، نواحی و مناطق سکونت خزاعه را آبها و کوهها و چشمههایی را که این قبیله در کنار آن اقامت داشتند، ذکر کردهاند؛ از جمله: مَرّ، بَیضان، وُتَیر، مُرَیسیع و غُرابات (شراب، 1411ق، ص108؛ کحّاله، 1414ق، ج1، ص338). همدانی در کتاب خود مینویسد که آنها در یَلَملَم، طَیِبَه، مَلکَان، بَیضا، مَدارج، مَرُّالظَهران، تَنعیم، جِعرانه، سِرف، فَخّ، عُصم و قُدَید که متعلق به خزاعه بود و جُحفه، خم و مکانهایی که به آن متصل بود در جُهینه و محلههای بنیحرب ساکن بودند (همدانی، 1989م، ص233ـ232) دیار خزاعه در جنوب دیار مزینه در ارتفاعات واقع در راه میان مکه و مدینه است. از بارزترین منازلشان عسفان بود. عسفان از آن بنىمصطلق از خزاعه است. با چاهها و حوضهاى بسیار و مرز تهامه است.
قبیله أسلم نیز در کوه «عِرج ویین» که در فاصله یک پست از مدینه در نزدیکی «سیاله» و «جمدان»، میان «قدید» (یعقوبی، 1338، ص94)، «عسفان»، «شبکه شَدخ» و «مَرّالظهران» قرار داشت، مسکن گزیده بودند (احمدعلی، 1385، ص264) و از قُرای آنها وَبره است (اسکندری، 1425ق، ج2، ص573) که قریهای آباد، دارای نخلستان خرم و سبز، واقع در مدینه است (دائرةالمعارف تشیع، 1371، ج3، ص446) یاقوت حموی در معجم البلدان مینویسد:
وَبره نام قریهای است که چشمة آب خروشان آن، از کوه «آره» میجوشد. همچنین دارای نخلستان خرمی است و در اطراف مدینه واقع است. سرزمین قبیله بنیأسلم از بلاد قبیلة بنیخزاعه میباشد (حموی، 1400ق، ج8، ص396).
همچنین پارهای از نواحی در خارج از جزیرةالعرب جزو مناطق سکونت خزاعه محسوب میشد؛ همچون یهودیه در حومه اصفهان (یعقوبی، 1337ش، ص50)، غزه (قلقشندی، 1402ق، ج1، ص99)، مصر، شام (مرزوقی، 1417ق، ج14، ص154)، اندلس
و عراق (عامری ناصری، 1427ق، ج1، ص123)
3. وضعیت سیاسی قبیلة خزاعه در عصر جاهلیت
پیش از اسلام، جُرهُمیان سالها بر مکه تسلط داشتند و امور کعبه را اداره میکردند. تیرهای از خزاعه به نام غبشان، با قبیلة بنیبکر، که از کنانه و قبایل عربستان شمالی بودند، در نزدیکی مکه خیمه و چراگاه داشتند و از ضعف و فساد جرهم و نارضایتی فرزندان اسماعیل، که در مکه روزبهروز زیادتر میشدند، استفاده کردند و شهر مکه را از دست جرهمیان در آوردند (ابن هشام، 1418ق، ج1، ص245)
نخستین کس ازخزاعه که عهدهدار تولیت کعبه شد، عمرو بن لحّی بودکه دین ابراهیم و اسماعیل را تغییر داد و آیین بتپرستی را در میان عربها رایج گردانید (ابن کلبی،1924م، ص8) او در میان عرب به مقام و منزلت و شرفی رسید که در تمام دوران جاهلیت، کسی پیش از او و پس از او به این شرافت و بزرگی نرسیده بود (ازرقی، 1275، ج1، ص56)
خزاعه پردهدار، نگهبان پایههای مکه و زمامدار و آبادکننده مکه بودند. آنان در این مدت چیزی از کعبه به سرقت نبردند و جایی را تخریب نکردند و همواره آن را تعظیم، و از مکه به خوبی دفاع کردند؛ حتی در چند مورد هنگامی که برخی از ملوک تُبَّع تصمیم بر تخریب مکه گرفتند، در مقابل آنها ایستادگی کردند و با شدت جنگیدند
و آنها را به بازگشت از مکه واداشتند (ازرقی، 1275، ج1، ص60)
به گفتة مسعودی، خزاعه سیصد سال و به روایت اغراقآمیز ازرقی، پانصد سال (ازرقی، 1275، ج1، ص59) حکومت بر مکه و حجابت کعبه را در دست داشتند؛ اما حمور مدت تسلط آنان را بر مکه از حدود اواخر سده دوم تا اواسط سده پنجم میلادی دانسته (حمور، 1427ق، ج1، ص211) و محبالدین خطیب تسلط خزاعه را در 429 پیش از هجرت ذکر کرده است (خطیب، 1347، ج1، صص473ـ472)
حجابت در کعبه در میان بزرگان خزاعه موروثی بود و سرانجام به واپسین آنان، حُلیل بن حُبشبه رسید. بر اساس برخی روایات، حُلیل صاحب فرزندی به نام مُحْتَرِش/ مُخْتَرِش، معروف به ابوغُبْشان، شد و او کسی است که به روایتی، حجابت و کلیدهای کعبه را به قصی بن کلاب فروخت یا واگذار کرد؛ بدین ترتیب، حکومت خزاعه بر مکه پایان یافت و آنان از مکه اخراج شدند (ابن کلبی، 1939م، ج2، ص443)
ضرورت شیوة زندگی در جزیرةالعرب، قبایل را وادار میکرد تا برای رسیدن
به اهداف امنیتی و دفاعی، با قبایل دیگر همپیمان شوند و پیمانها به اندازهای برای آنان اهمیت داشت که ادامة زندگی قبیلهای بدون همپیمانی با قبایل دیگر ناممکن مینمود.
آمدن قبیله خزاعه به مکه، همواره با جنگها و منازعاتی همراه بود که به دشمنی
و اختلاف شدید میان آنان با قریش و قبایل عدنانی و دیگر قبایل یمنی انجامید. نفوذ ازدیها در تهامه و شهر مکه موجب درگیریشان با قبیلة جرهم گردید؛ زیرا در آن زمان قبیله جرهم بر مکه مسلط بودند و امور کعبه را در دست داشتند. ثعلبة بن عمرو بن عامر، که رهبر ازدیهای مهاجر را به عهده داشت، در پیامی به جرهمیان از آنان اجازة اقامت خواست؛ اما جرهمیها از قبول این پیشنهاد به سختی خودداری کردند و تکبر ورزیدند و گفتند هرگز دوست نداریم شما در این شهر مقیم شوید. سرانجام به دنبال تصمیم ثعلبه بر اقامت در مکه و پیام تهدیدآمیز او، دو گروه آمادة نبرد شدند. در این جنگ جرهمیان شکست خوردند و ثعلبه و ازدیهای همراه وی مجبور به خروج از مکه شدند و هر کدام به ناحیهای رفتند. اما خزاعیها از همراهی با آنها امتناع کردند و به ناحیة مرّالظهران رفتند (ازرقی، 1275، ج1، صص54 ـ53)
4. انتقال قدرت از خزاعه به قریش
به دنبال سرکشی، فساد و بیعدالتی قبیله جرهم در اداره امور مکه، طایفة غبشان از خزاعه و بنوبکر بن عبد مناة بن کنانه از اعراب مضریْ تصمیم به جنگ با جرهمیان گرفتند و بر جرهمیان غلبه یافتند و آنها را از مکه بیرون راندند.
در بین راویان دربارة چگونگی قرار گرفتن مکه در اختیار قُصَّی بن کلاب اختلاف نظر است. برخی معتقدند قصّی بن کلاب، دختر حلیل را خواستگاری کرد
و او پذیرفت و دخترش را به ازدواج قصّی در آورد. قصّی از او دارای چهار پسر شد
و زمانی که فرزندان، مال و شرافتش فزونی یافت، حُلیل از دنیا رفت. قصّی نیز معتقد بود که او به ادارة امور کعبه و فرمانروایی مکه از خزاعه و بنیبکر سزاوارتر است. پس با عدهای از قریشیان و فرزندان کنانه گفتوگو کرد و آنها را برای بیرون کردن خزاعه و بنیبکر از مکه به همکاری فراخواند. ایشان به او پاسخ مثبت دادند. قصّی همچنین به رزاح بن ربیعه، برادر مادری خود، نامهای نوشت و از او و برادرانش خواست که او را در این امر یاری رسانند (همدانی، 61، ص989)
برخی روایت کردهاند، زمانی که مرگ حُلیل فرا رسید، امور کعبه را به دخترش حبّی واگذار کرد. حبّی به پدرش گفت: «تو میدانی که من بستن و گشودن در را نمیتوانم». حلیل گفت: «بستن و گشودن در را به عهدة مردی دیگر میگذارم که از طرف تو انجام دهد» و این کار را به عهدة ابوغبشان، که سلیمان پسر عمرو بن بوّی بن ملکان بن افصی بود، گذشت. قصّی بن کلاب امور خانه را از ابوغبشان به یک خمره شراب و یک عود خرید. در این میان خزاعیها شوریدند و گفتند ما به کردار ابوغبشان راضی نیستیم و جنگ درگرفت. شاعری در این باب گفت: «ابوغبشان از قصّی، ستمکارتر است
و خزاعیها از بنیفهر، بیدادگرترند. پس قصّی را در خریدش ناسزا نگویید؛ بلکه پیر خود را سرزنش کنید که آن را فروخت» (یعقوبی، 1358، ج1، صص198ـ197) آنها به جنگ خزاعه رفتند و جنگی سخت درگرفت که محل جنگ، مُفَجر[1] نام گرفت. سرانجام دو طرف ندای صلح سر دادند و شخصی از مردم عرب به نام یَعمُر بن عوف بن کعب بن لیث بن بکر بن عبد مناة بن کنانه را به داوری برگزیدند. او چنان رأی داد که قصّی برای تعهد کار مکه
و کعبه از خزاعه شایستهتر است و برای خونهایی که از خزاعه و بنیبکر از قریش و قضاعه ریختهاند، باید خونبها پرداخت کند. اینچنین قصّی عهدهدار امور کعبه شد (ازرقی، 1275، ج1، ص63) این روایت ثابت میکند اینکه ذکر کردهاند قصی با یک مشک شراب، کلید خانه را از ابوغبشان گرفت، موثق نیست.
برخی نیز روایت کردهاند که چون قصّی، حبّی را گرفت و از او دارای فرزند شد، حلیل هنگام مرگ، او را وصی خود قرار داد و به او گفت تو برای ادارة امور مکه از خزاعه سزاوارتری (یعقوبی، 1358، ج1، ص197؛ ابن سعد، 1410ق، ج1، ص56) این روایت درستتر به نظر میرسد. به هر حال، هرگونه باشد، قصّی بن کلاب از این پس عهدهدار امور کعبه و ولایت بر مکه شد و اینچنین حکمرانی و استیلای بر مکه از خزاعه به قریش انتقال یافت.
بیهقی در روایت مهمیکه درباره روابط میان قبیله خزاعه وقریش آمده است، میگوید:
زمانی که کلید خانه به دست قصی افتاد و میان قبیله خزاعه و فهر جنگ رخ داد، پسران فهر آنان را از مکه بیرون کردند و تسلط کعبه به دست آنها افتاد. اما قبیله خزاعه به سلطنت و تسلط آنها نزدیک نشدند و از فرمانروایشان (قریشیها) انتقاد نکردند
و بر سر ریاست قسمتهایی ازآنجا به اتفاق نظر رسیدند (حرفوش، 1417ق، ص50)
بیهقی میگوید:
قصَّی برای تسلط بر کعبه، تعداد یارانش اندک بود و زمانی که جنگ میان قریش
و خزاعه شدت گرفت، قصی به قومش گفت: «جنگ میان ما و این قوم به طول انجامیده و دلیل آن فرستادههایی هستند که میان ما رد و بدل میشوند و در کلام کوتاهی میکنند». پس قصیده گفت من گوینده میشوم و با آنها صحبت میکنم که در اینجا قصی، حاکم جداکننده و فیصلهدهنده در میان قبیله خزاعه و قریش بود. هنگامی که قصَّی بر اسبش سوار بود، گفت: «ای جماعت خزاعه، زمانی که کلید خانه خدا و فرمانروایی بر آن در دست شما بود، آیا با شما درباره چیزی درگیر شدیم»؟ گفتند: «نه». گفت: پس چرا زمانی که خداوند خانة پدرانمان را به ما برگرداند به ما حسادت کردید و شروع کردید با ما بجنگید؟ ما معذوریم؛ زیرا خواستن ارث در فرمانروایی و ریاست به وسیله شمشیر گرامیتر و بهتر است و بدانید که ما هرگز آن را ترک نمیکنیم! و اینها، برادران ما، پسران کنانه همراه با ما هستند نه همراه با شما و شما غریب و به دور از یمانیه در سرزمین معدی هستید و اگر به صلح گراییدید و آرامش را در گهوارة سلامتی خواستید، آنچه میخواهید را در بطن برپا دارید و فرمانروایتان برای خودتان و ما به شما دستور نمیدهیم و اعتراض نمیکنیم و خواستار قلمرویی نیستیم و ما به جز این خانه و نزدیکی به آن، به چیز دیگری نیاز نداریم. اگر به آنچه گفتم، عمل کنید ما نیز در کنارتان به خوبی میمانیم و اگر امتناع کردید، شمشیرها در بین ما حکم میکنند و پیروزی در آسمان است و هر کاری دلیلی دارد و خوشبختی علامتی دارد و بدبخت کسی است که در هنگام روی آوردن اقبال و خوشبختی
به سویش مخالفت ورزد (همان، صص52 ـ 51).
قصّی بن کلاب برای احیای قدرت قریش تصمیم گرفت خزاعیها را از مکه اخراج کند. لذا از قریش و بنیکنانه در این امر دعوت کرد و قریش پذیرفت و با او بیعت کرد. این یکی از مهمترین بیعتهای عصر جاهلی است. هدف وی، به دست آوردن اختیارات مربوط به کعبهداری و امتیازات اجدادی غصب شده خود بود. او پس از اخراج خزاعه، قبایل قریش را از اطراف مدینه جمع، و آنها را در مکه ساکن، و سپس دارالندوه را، که مکانی برای مشورت و اخذ تصمیم در مورد مسائل مهم مکه بود، تأسیس کرد.
همة این مطالب، یعنی بیتوجهی قصّی به ریاست مکه و توجه او به امور کعبه و قرار دادن اقوام مختلف در جایگاه خود و تأسیس دارالندوه و از همه مهمتر دعوت از قریش و بنیکنانه برای اخراج خزاعه از مکه و بیعت آنها با قصّی برای یاری او، همگی دلیل بر این است که بیعت با قصّی، نه برای اعطای ریاست و حکومت، بلکه برای تأکید بر تعهد و ابراز وفاداری نسبت به اوست (رنجبران، 1391ش، ص5) از طرفی بیعتِ قبیلة بنیبکر با خزاعیها نیز برای یاریدادن به آنها بود.
5. خزاعه و روابط قبیلهای
الف) اختلاف و منازعه
خزاعه از همان ابتدای مهاجرت از مأرب و آمدنشان به مکه، همواره با اختلافات و منازعاتی همراه بود که به دشمنی و اختلاف شدید میان آنان با قریش و قبایل عدنانی و دیگر قبایل یمنی انجامید. برخی از محققان علت عمدة این دشمنیها و منازعات میان عرب یمانی و عدنانی را ناشی از اختلاف میان زندگی بیابانگردی و شهرنشینی میدانند و معتقدند دشمنی میان آنها، حتی پس از اسلام نیز، به صورت تفاخر و مباهات در انتساب به پیامبر خدا9 جلوهگر بود.
خزاعیها در عرصه تحولات سیاسی، نظامی و اجتماعی پیش از اسلام، جایگاه مهمی را به خود اختصاص دادهاند. از روابط خصمانه میان خزاعه با دیگر قبایل عرب و ساکنان شبهجزیره عربستان میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
ـ نبرد میان قبیله قیس بن عیلان و خزاعیها که به دنبال اقامت کوتاهمدت آنان در مکه صورت گرفت. قبیله خزاعه در آن هنگام مسئولیت ادارة کعبه را بر عهده داشت و قبیله قیس بن عیلان طمع کرد که امور کعبه را از خزاعه بگیرد. در این نبرد، قیس بن عیلان شکست خورد (فاکهی، 1424ق، ج5، ص156)
ـ درگیری قبیله هوازن با تیرهای از خزاعه به نام «قبیله ضاطر» که در این نبرد تعداد زیادی از خزاعیها کشته شدند و اموالشان به غارت رفت (اصفهانی، 1407ق، ج14، ص148)
در این نبردها، علت این زدوخوردها بر پایه دشمنیهای قبیلهای و تأمین منافع معیشتی و اقتصادی قبایل صورت گرفته است.
ـ نبرد میان تیره کعب از خزاعه و قبیله کنانه (ابن هشام، 1418ق، ج3، ص392)
ـ منازعه تیره کعب از خزاعه با قبیله لحیان که قبیله لحیان از جنگ امتناع کرد. با این حال زدوخوردها و تنشهایی میان این دو قبیله وجود داشت (حموی، 1380، ج2، ص407)
علاوه بر منازعات مذکور، حضور خزاعه در یوم ذات نکیف نیز قابل توجه است. در این نبرد که به دنبال کینه توزی و دشمنی میان فرزندان بکر بن عبد مناف و قریشیان درگرفت؛ تیرهای از خزاعه (پسران مصطلق) نیز شرکت داشتند. این کینه و دشمنی از هنگامی آغاز شد که قصّی ایشان را همراه خزاعه از مکه بیرون کرد و با آنها جنگید. ازاینرو در زمان عبدالمطلب تصمیم گرفتند که قبیله قریش را از حرم بیرون کنند و با آنها بجنگند تا پیروز شوند. در این نبرد پسران بنیبکر و خزاعیها شکست خوردند و تعداد زیادی از آنها کشته شدند (بلاذری، 1417ق، ج1، ص76؛ ابن خبیب، بیتا، ص246).
ب) اتحاد و همپیمانی
خطر جنگ و تهدیدهای پیدرپی، تعدادی از قبایل کوچک و ضعیف را بر آن داشت که با قبایل قوی پیرامون خود همپیمان شدند. این قبایل با این روش، به هنگام بروز هرگونه خطر و تهدیدی، پشتیبانی قبیله همپیمان را برای خود تضمین میکردند. اغلب این جنگها زودگذر و کوتاه، و بیشتر برای از میان رفتن یکی از طرفین یا اخراج از سرزمینشان بود؛ همانگونه که قبیله خزاعه، جرهمیها را از مکه، و سپس قصّی، خزاعیها را از مکه بیرون راند.
این روابط جنگی با قبایل پیرامون، به صورت همیشگی و پایدار نبود و گاه وجود دشمن مشترک یا قویتر به رابطة دوستانه و همپیمانی کمک میکرد. گاه همپیمانى از حد دوستى فراتر میرفت و منجر به عقد و ازدواجهایى مىشد که مىتوانست زمینههاى امنیت و آسایش خاطر آنان را، در دست یافتن به اهداف مورد نظر فراهم سازد؛ مانند: ازدواج حبّی دختر حلیل بن حبشیة بن سلول بن کعب عمرو خزاعی با قصی بن کلاب، پیوند ازدواج قَیله دختر عامر بن مالک خزاعی با هاشم (بلاذری، 1417ق، ج1، ص553) و ازدواج لُبنی دختر هاجر بن عبدمناف بن ضاطر بن حبشیة بن سلول بن کعب بن عمرو خزاعی با عبدالمطلب (ابن هشام، 1418ق، ج1، ص237)
این قبیله با قبایل قریش، کنانه و هوازن در برپایی بازار عکاظ، که هر ساله از نیمه ذیقعده تا اول ذیحجه برپا میشد، شرکت میکرد (ابن سعد، 1410ق، ج1، ص102) هنگام حمله ابرهه به مکه، افراد قبیله خزاعه، کنانه، هذیل، قریش و دیگر ساکنان منطقه حرم، قصد مقابله با لشکر وی را داشتند؛ اما چون دیدند توان مقابله با آنها را ندارند، از این کار صرف نظر کردند (ازرقی، 1275، ج1، ص94؛ ابن فهد، 1403ق، ج2، ص34)
تیرههایی از قبیله خزاعه در جاهلیت جزو گروهی از قبایل به نام احابیش بودند که با مطلب بن عبدمناف و قبیله قریش پیمان دوستی و همدستی، معروف به حلف احابیش، بستند (ابن قتیبه، 1992م، ص616) یکی از پیماننامههای معروف، روابط خزاعه و بنیهاشم در زمان عبدالمطلب بود که به مسالمت گرایید و پیمان استواری بینشان بسته شد (منتظرالقائم، 91، ص380) این روابط چنان صمیمی بود که عبدالمطلب از آنان همسر برگزید. عبدالمطلب، نیای رسولالله9، دربارة میدانها و آستانههای آبرسانی به حاجیان با نوفل، عمویش، به کشمکش و ستیز برخاست؛ زیرا آبرسانی حاجیان در دست عبدالمطلب بود، ولی بنیهاشم و نوفل آن را از وی گرفته بودند. عبدالمطلب از خزاعه خواست که به یاری او برخیزند؛ ولی آنان گفتند ما در ستیز و کشمکش بین تو و عمویت در نمیآییم. بدین ترتیب عبدالمطلب به دائیهای خویش، بنینجار در یثرب نامه نوشت و از آنها درخواست یاری کرد و آنها آبرسانی مکه را از نوفل باز پس گرفتند. سپس بین نوفل و برادر زادگانش، عبد شمس و عبدالمطلب، با خزاعه همپیمان گشتند (بلاذری، 1417ق، ج1، صص80 ـ 78).
در روایتی از ابن حبیب، متن همپیمانی عبدالمطلب و خزاعه اینچنین آمده است:
بار خدایا به نام تو. این پیمانی است که عبدالمطلب بن هاشم و مردان عمرو بن ربیعه از خزاعه، بر آن همداستان گشتهاند. سوگندی فراگیر و ناشکستنی یاد کردهاند که یاور و غمگسار یکدیگر باشند. پیران بر پیران، خردسالان بر خرد سالان و شاهدان بر غایبان یاری کنند. با استوارترین پیمان و ریشهدارترین پیوند همپیمان و همپیوند گشتند که تا خورشید بر ثبیر میتابد و تا اشتری در بیابان به اشتیاق رسیدن
به آبادانی، راه میپوید و تا أخشبان برجایند و انسانی در مکه عمره میگذارد، این پیمان بر جای مانَد و گسسته نگردد. پیمانی که به سبب بلندی زمان خود، جاودانه است؛ برآمدن آفتاب و فرا رسیدن تاریکی شب، بر استواری و دیرپایی آن خواهد افزود. بیشک، عبدالمطلب و فرزندان او و همراهان ایشان و مردم خزاعه، پشتیبان و مددکار یکدیگرند. بر عبدالمطلب است که همراه پیروان خویش، در برابر هر دشمنی، خزاعه را یاری دهد
و نیز مردم خزاعه باید در برابر همة تازیان در خاور و باختر در دشت و کوهسار، به یاری عبدالمطلب و فرزندان وی وهمدستان ایشان، بشتابند (ابنحبیب، 1405ق، صص89 ـ86).
سپس عبدالمطلب به این مناسبت شعری سرود و گفت:
«زمانی که مرگم فرا رسد زبیر را به نگه داشتن آنچه میان من و عمرو است، توصیه خواهم کرد و با کوشش خود این پیمان استوار را حفظ کنند و آن را با ستم و خیانت از بین نبرند. آنان عهد قدیمی را حفظ کردند و پدرت نیز همپیمان شدند و در مقابل قومت افرادی از فهر بودند و او به پسرش زبیر وصیت کرد، سپس زبیر به ابوطالب و سپس او به عباس وصیت کرد که این پیمان را با قبیله خزاعه حفظ کند.» (حرفوش، 1417ق، ص107).
نزدیکى قبیله خزاعه با عبدالمطلب چنان بود که مطرود بن کعب خزاعى در سوگ مرگ وى مرثیهاى سرود (همان، ص268).
همپیمانی بنیهاشم و خزاعه، اگرچه امری قراردادی و قابل فسخ بود، به اندازهای اهمیت داشت که قبایل همپیمان از حقوق و امتیازات آن بهرهمند میشدند. آنان بعد از همپیمانی موظف بودند یکدیگر را علیه دشمن، برای تحکیم پایههای حیات خود، یاری دهند. شرایط حاکم بر شیوة زندگی در جزیرةالعرب، قبایل ساکن آنجا را وادار میکرد تا برای رسیدن به اهداف و حفظ موقعیت خود با قبایل دیگر همپیمان شوند. این پیماننامه قابلیت این را داشت که مناسبات و روابط اجتماعی دو قبیله را سامان بخشد و در دوره رسولالله9 نیز توانست کارآمدی خود را نمایان سازد.
خزاعیها در قبل از اسلام بر آیین بتپرستی بودند و آیین حنیف ابراهیمی را عمرو بن لحی به بتپرستی تغییر داد؛ بدین ترتیب تلاش عبدالمطلب بر این بود که آنها را از این طریق همپیمان خود گرداند و بتپرستی را از رونق بیندازد. عبدالمطلب نیز از طریق این همپیمانی و کمک از بنینجار میتوانست پایههای قدرت خود را تثبیت کند. این پیماننامه سبب هماهنگی خزاعه با بنیهاشم در ادوار بعدی نیز شد؛ چنانکه در نقلهای تاریخی آمده است خزاعه به دنبال متحدی در میان خاندانهای قریش میگشتند و در این میان، کسی را بهتر از عبدالمطلب نیافتند. در آن وقت ورقاء (پدر بدیل بن ورقاء) این درخواست را از عبدالمطلب کرد. آنان به دارالندوه رفتند، عهدی نوشتند و آن را در کعبه آویختند (بلاذری، 1417ق، ج1، ص72)
6. حیات دینی خزاعیان در عصر جاهلیت
قبیلة خزاعه نیز مانند برخی قبایل جزیرةالعرب، در عصر جاهلیتْ بت میپرستیدند. عمرو قبایل مختلف را به پرستش بتهای إساف، نائله، منات، عُزّی (ازرقی، 1275، ج1، صص79ـ49)، یعوق، یغوث (ابن کلبی، 1924م، صص57 و88) و ذوالکفیّن (اندلسی، 499، ص403) دعوت کرد.
بنابراین نخستین کسی که دین ابراهیم و اسماعیل را تغییر داد و مردم را به بتپرستی وادار کرد، عمرو بن لحی ابوخزاعه بود. اگرچه ممکن است این روایت ساخته قریشیان باشد تا اتهام بتپرستی را از خود بزدایند، ولی به دلایل زیر قابل پذیرش است:
الف) ظلم و ستم جُرهم بر مکه و اطراف آن، باعث ایجاد یک جبهه مخالف علیه جرهم گردید و همین مسئله موجب اختلافات داخلی مکه شد؛ بدینسان ساکنان مکه و اطراف آن به دنبال ناجی بودند. لذا به عمرو بن لحی، رئیس خُزاعه ساکن مرالظهران، روی آوردند. به همین سبب عمرو بن لحی بر امور مکه حاکم شد و فرهنگ بتپرستی را با استفاده از موقعیت خود در مکه شیوع داد.
ب) چون خزاعه جنوبی بودند، با فرهنگ تنجیم و کهانت و کاهنی بیشتر آشنا بودند. لذا فرهنگ بتپرستی موجب قدرت بیشتر کاهنان و شیوخ خزاعه میگردید.
ج) تصرف قدرت سیاسی ـ اجتماعی مکه از سوی خزاعه، نیاز به سلطه اقتصادی و فرهنگی داشت. لذا عمرو بن لحی با داشتن زمینه بتپرستی قبلی، بت نوینی را به مکه آورد تا قدرت فرهنگی بیشتر خزاعه را در میان رقبای مکیاش فراهم کند.
د) ارتباطات قبیلهای خزاعه با دیگر شعبات ازد در شمال شبهجزیره برای تجارت، موجب انتقال بیشتر فرهنگ بتپرستی آنان به مکه شد.
هـ) عصبیت و پیوند قبیلهای مستحکمی میان شاخههای خُزاعه وجود داشت؛ درحالیکه بر اثر رقابتهای خاندانی میان شاخههای خاندانهای ساکن مکه، این پیوند میان آنان وجود نداشت. لذا عمرو بن لحی به سبب همین همبستگی قبیلهای، موفق به گسترش فرهنگ بتپرستی در مکه شد.
و) امکان دارد عمرو، فریب بتپرستی عمالقه را خورده، و جذب بت زیبای هبل شده باشد. لذا آن را برای عبادت به مکه آورد.
بر اساس گزارشها و شواهد تاریخی گوناگون، عمرو بن لحی، بدعتگذار دین ابراهیم و محرف و تغییردهنده آیین حنیف بود و موجب گمراهی بیشتر عرب شد.
علاوه بر بتپرستی خزاعیها، ابن کلبی به جنپرستی بنوملیح از خزاعه اشاره میکند (ابن کلبی، 1924م، ص34) دستهای از قبیله خزاعه نیز کوکب مشعشع شعراى یمانى را میپرستیدند (فاکهی، 1424ق، ج5، ص207).
عمرو بن لحَّی، چون اشاعه بتپرستی را با شعار توحیدی حج متعارض میدید و آن را مانعی در پذیرش و استقبال مردم از بتپرستی میدانست، در صدد تغییر شعار حج برآمد و جملهای را به پایان این شعار افزود: «لَبَیک، لا شَریک لَکَ الا شَریکا هَوَ لَکَ تَملکه و ما مَلک»؛ «خدایا دعوت تو را اجابت کردم. ای کسی که شریک نداری جز شریکی که او متعلق به توست و تو مالک او هستی و او مالک چیزی نیست» (ابن هشام، 1418ق، ج1، ص97).
7. تعامل پیامبر9 در برخورد با قبیلة خزاعه
با ظهور اسلام وضعیت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و دینی شبهجزیره به سرعت دگرگون شد و نظام قبایلی در دو چهره موافقان و مخالفان دعوت جدید، به صفآرایی پرداخت. قبیله خزاعه، مانند دیگر قبایل عرب، در عصر جاهلیت بتپرست بودند. با گرایش گسترده قبایل به اسلام، قبیله خزاعه نیز به حضور پیامبر9 رسیدند و اسلام آوردند
و پس از اسلام آوردن، در جنگها رشادتهای زیادی از خود نشان دادند. پیامبر9 نیز توجه خاصی به آنها داشت و نمایندگانی از آنها را جهت اداره امور مختلف، به مناطق مختلف میفرستاد. قبیله خزاعه از جمله قدرتهای بیطرف بود که پیامبر9 از آنها در جنگ و صلح استفاده بسیار کرد و همواره با آنها در تعامل بود. در ادامه به برخی از غزایا
و سرایاییکه خزاعیها پیامبر9 را در آن همراهی کردند، میپردازیم:
الف) نقش قبیله خزاعه در غزوه بدر
کسانی که در این غزوه حضور داشتند و کسانی که غایب بودند، 313 نفر بودند که جمعاً هشت نفرشان از قبیلة خزاعه بود (واقدی، 1409ق، ج1، ص155) عدهای از خزاعیها در این نبرد جزء یاران پیامبر9، و عدهای از آنها با مشرکان بودند. نخستین کسی که خبر کشته شدن مشرکان و شکست خوردن قریشیان در جنگ بدر را به مکه برد، حَیسمان بن ایاس خزاعی بود. وی با مشرکان در جنگ بدر شرکت کرد و پس از این اسلام آورد (ابن اثیر، 1385، ج2، ص131؛ بیهقی، 1405ق؛ ج3، ص116) در این پیکار، شهدای اسلام چهارده نفر بودند. یکی از این شهدا، از مهاجرین، ذوالشمالین خزاعی بودکه زود مسلمان شده بود (ابن اثیر، 1385، ج2، ص23)
ب) نقش قبیله خزاعه در نبرد احد
خزاعیها و أسلمیها (شاخهای از خزاعه) در نبرد احد نقش داشتند. عمرو بن سالم خزاعی همراه گروهی از خزاعه، که چهار نفر بودند، از مکه راه افتادند و به قریش، که در ذیطوی لشکر زده بودند، برخوردند. سپس این خبر را به پیامبر9 رساندند (واقدی، 1409ق، ج1، ص149)
هنگامی که پیامبر خدا9 در این جنگ بر اثر شکسته شدن دندان و خرد شدن کلاهخود بر سر مبارکشان بیتاب شد، ابوبرزه اسلمی سر آن حضرت را به دامن گرفت. حضرت پس از بهبودی، وی را شناخت و برای او و خاندانش دعا کرد (ابن عساکر، 1415ق، ج62، صص94 و96)
ج) نقش قبیله خزاعه در جنگ خیبر
پیامبر خدا9 در سال ششم هجری، علی7 را برای سرکوبی یهودیان خیبر به آن منطقه فرستاد؛ زیرا یهودیان خیبر به واسطه ارتباط اقتصادی و اشتراک دینی که با یهودیان بنینضیر داشتند، آنان را در قلعههای خود پناه دادند و از همانجا به مکه رفتند و قریش را به جنگ رسولالله9 تحریک کردند (منتظرالقائم، 1386، ص203) شاخهای از قبیله خزاعه، به نام أسلم، در این جنگ حضور داشتندکه سرپرست ایشان بُریدة بن حصیب بود. معتب أسلمی گفته است:
«ما گروه أسلم، هنگامی که در جنگ خیبر بودیم، یک مشکل اساسی داشتیم. ده روز حصارهای منطقة نطاه را در محاصره داشتیم و هیچ جایی را نگشودیم که خوراکی در آن باشد. أسلمیان تصمیم گرفتند که أسماء بن حارثه اسلمی را به حضور پیامبر9 بفرستند تا در حق ایشان دعا کند. وی رفت و سلام بنوأسلم را به پیامبر خدا9 رساند و گرسنگی و ناتوانی ایشان را یادآور شد. پیامبر9 برای آنها دعا فرمود: خدایا! بزرگترین حصار را، که از همیشه بیشتر خوراک و خواروبار داشته باشد، برای ایشان بگشای.» (واقدی، 1409ق، ج2، ص660؛ شامی، 1414ق، ج5، ص121).
ام مطاع أسلمی، که همراه بانوان دیگر در جنگ خیبر حضور داشت، نیز گفته است:
هنگامی که بنیأسلم به پیامبر9 از سختی حال خود شکایت میکردند، من هم حضور داشتم. پیامبر9 مردم را فراخواند و به جنگ تشویق کرد و خود دیدم که بنیأسلم نخستین گروه بودند که به حصار صعب بن معاذ رسیدند و پانصد جنگجوی یهودی در آن حصار بود که آن را گشودند (واقدی، 1409ق، ج2، ص661)
د) نقش قبیله خزاعه در جنگ تبوک
هنگامی که بازرگانان شامی به مدینه آمدند و به پیامبر9 خبر دادند که هرقل نیروی وسیعی را با خود همراه ساخته است تا به مدینه حمله کند، پیامبر9 هم اشخاصی را به قبایل اعزام کرد تا آنها را برای جنگ شرکت دهند. بریدة بن حصیب را به قبیله أسلم روانه فرمود و به او دستور داد تا فرع پیش برود و بُدیل بن ورقاء، عمرو بن سالم و بُسر بن سفیان را به قبیلة کعب بن عمرو اعزام کرد (واقدی، 1409ق، ج3، ص990)
در غزوه حنین، بنیأسلم از خزاعه دو پرچم داشتند که یکی همراه بریدة بن حصیب و دیگری همراه جندب بن اعجم بود (واقدی، 1409ق، ج3، ص896)
در غزوه طائف هم خزاعیها نقش داشتند. پیامبر9 دستور داد تا اسیران را به جعرانه روانه کنند و بدیل بن ورقاء خزاعی را به سرپرستی ایشان منصوب فرمود و دستور داد تا غنائم و اسباب و اثاثیه را هم به جعرانه منتقل کنند (واقدی، 1409ق، ج3، ص923).
8. گرایش خزاعه به اسلام
الف) غزوه مُریسیع و نقش خزاعیها در آن
پیامبر9 در هیچ جنگی آغازگر پیکار نبود؛ بلکه این توطئههای پنهان و آشکار دشمنانش بود که آتش جنگ را بر میافروخت و پیامبر خدا9 ناگزیر به دفاع میشد. تا پیش از غزوه مُریسیع هیچ برخوردی بین ایشان و خزاعیان رخ نداده بود و شاید بتوان گفت این اولین رویاروئی خزاعه با پیامبر9 بود و جرقههای مسلمان شدن این قبیله زده شد. البته این بدان معنا نیست که پیش از این هیچ یک از خزاعیان با اسلام آشنا نشده بودند؛ بلکه به شرکت برخی از خزاعیان در غزوه بدر، احد، حمراءالاسد، سریه بئر معونه، غزوه احزاب میتوان اشاره کرد که مراتب وفاداری خود را به عرض پیامبر خدا9 رساندند و شماری از آنها مسلمان شدند. پس از هجرت رسولالله9 به مدینه، روابط و پشتیبانی خزاعه با رسولالله9 ابعاد وسیعی یافت؛ به گونهای که هر اتفاقی در مکه میافتاد، پیامبر9 را از آن باخبر میساختند.
بنیمصطلقْ تیرهای از خزاعه و از همپیمانان بنیمُدلِج بودند که در کنار چاه آبی به نام مُرَیسیع، که در راه فُرُع (مسعودی، بیتا، ص215) بود، اقامت داشتند. رئیس آنان فردی از خزاعه به نام حارث بن ابیضِرار بود. او پیش از قبول اسلام، در شمار دشمنان اسلام قرار داشت و به ویژه برخلاف دیگر تیرههای قبیله خزاعه که با پیامبر9 همپیمان بودند، او با ابوسفیان همپیمان بود (ابن عَساکر، 1415ق، ج3، ص174؛ مَقریزی، 1420ق، ج1، ص203) سبب این غَزوه این بود که بنیمصطلق در کنار چاهی به نام مریسیع فرود آمدند. حارث بن ابیضرار، قبیلة خویش و گروههای دیگری از اعراب را که توانسته بود گرد آورده، برای جنگ با پیغمبر9 آماده کرد. آنان تعدادی اسب و اسلحه خریدند و برای جنگ آماده شدند. در نتیجه میان آنان و مسلمانان جنگ درگرفت و مسلمانان به رهبری پیامبر خدا9 در این غزوه ـ که در شعبان سال پنجم هجرت واقع شد ـ به پیروزی رسیدند (ابن سعد، 1410ق، ج2، ص48) تعداد زیادی از مردان و زنان و کودکان بنیمصطلق دستگیر، و اسیر شدند. جُویریه، دختر حارث، نیز از جمله اسیران بود که به همسری پیامبر خدا9 درآمد (واقدی، 1409ق، ج1، ص410) مسلمانان همین که از ازدواج وی با پیامبر9 باخبر شدند، با خود گفتند که آن حضرت از این پس، داماد این طایفه است و بدین جهت صحیح نیست افراد این طایفه، اسیر مسلمانان باشند. پس از آن، همه اسیران بنیمُصطَلَق را که تعدادشان دویست، و به قولی یکصد نفر بود، آزاد کردند و به سرزمینشان برگرداندند و آنها مسلمان شدند (ابن خَلدون، 1408ق، ج2، ص446) در این حضور بود که حارث به همراه دو پسر و گروهی از افراد قبیلهاش اسلام آورد (ذهبی، بیتا، ج1، ص102)
دلیل اسلام آوردن حارث، بنا بر روایات، آن بود که او پیش از رسیدن به مدینه دو شتر از شتران مخصوص فدیه را برای آزادی دخترش، جویریه، در درهای به نام عقیق در نزدیکی مکه پنهان کرده بود که پیامبر خدا9 او را از محل دقیق آن شتران آگاه کرد. او نیز با شنیدن این خبر عینی، سخت تکان خورد و با دو فرزندش که همراهش بودند، اسلام آوردند. سپس فوراً فرستاد آن دو شتر را آوردند و تسلیم پیامبر خدا9 کرد (ابن هشام، 1418ق، ج4، ص259) و از پیامبر خدا9 خواست که برای دعوت دیگر افراد قبیلهاش و نیز گرفتن زکات از آنان، او را به میان قبیلهاش بفرستد (بَغَوی، 1421ق، ج2، ص68)
همچنین میتوان گفت یکی از دلایل پذیرش اسلام آنان این بود که در مدت اسارت خود، هیچ چیزی جز خوشرفتاری و نیک وگذشت ندیده بودند، تا آنجا که اسیران آنان، همگی به بهانههای گوناگونی آزاد گشتند. دختر حارث نیز پس از آزادی میتوانست به سوی خاندان خویش بازگردد؛ اما بازنگشت و دلش به اسلام متمایل گشت و اسلام آورد. این نشاندهندة نوع برخورد پیامبر9 است با قبیلهای که بتپرست و مشرک بودند.
ب) صلح حدیبیه و همپیمانی خزاعه با پیامبر9
صلح حدیبیه، نام پیمانی است که پیامبر9 در سال ششم هجری با مشرکان قریش
به امضا رساندند. این صلح یکی از نقاط عطف و بسیار مهم در تاریخ اسلام، و معرف عنایت ویژه پیامبر خدا9 به صلح است. بر اساس یکی از مفاد صلحنامة حدیبیه، مقرر شد که هر کس دوست دارد که در عهد و پیمان محمد9 قرار بگیرد، میتواند چنان کند و هر کس دوست دارد در عهد و پیمان قریش قرار گیرد نیز میتواند. به دنبال این مفاد، قبیلة خزاعه به پا خواستند وگفتند: «ما به محمد پیوستیم و همپیمان او هستیم» و افراد قبیلة بنیبکر هم برخاستند و گفتند: «ما در پیوند و پیمان قریش هستیم» (ابن هشام، 1418ق، ج4، صص286ـ285) .
این پیمان نتایج درخشانی برای گسترش اسلام در پی داشت. بسیاری از اعراب از گوشه و کنار شبهجزیره به آیین اسلام درآمدند و روانة مدینه شدند. پیامبر9 با استفاده از موقعیت مناسب ایجاد شده، طرحها، اقدامات و راهکارهای صحیحی که به کار برد، باعث شد تا این سفر پرماجرا نتایجی گرانبها را در پی داشته باشد. از جمله در روز حدیبیه، خُزاعیها پیماننامه خود با عبدالمطلب را نزد پیامبر9 آوردند و ابی بن کعب آن را برای حضرت خواند. پیامبر9 گفت:
مطالب این پیماننامه برای من آشناست و شما بر همین پیمان مسلمان شدهاید. اسلام، همه پیمانهای دوران جاهلی را استوار میدارد، ولی در اسلام چنین پیمانی نیست یعنی در اسلام پیمانی با ویژگیهای پیمانهای جاهلیت بسته نمیشود و با تأیید دوباره این پیمان کار به پایان آمد؛ ولی پیامبر9 با این شرط، تجدید پیمان را پذیرفت که به هیچ ستمگری یاری نرساند و تنها به یاری ستمدیده برخیزد (حمید الله، 1374ش، ص330)
منظور از این پیمان، پیمانی است که در دوره جاهلی بسته شده و در اسلام مورد تأیید است
و آن پیمانی است که هدف ازآن یاری حق و متضمن تعاون، مواسات و دفع ستمگری باشد. اسلام حرکت در این مسیر را حمایت و تأیید، و بر التزام و پایبندی به مفاد هر پیمانی با این مزایا تأکید میکند و همه مردم را برای پیوستن به چنین تعهدی فرامیخواند (عاملی، 1391ش، ص134).
پس از این پیمان همه خزاعیان مسلمان شدند و پیامبر9 را تصدیق کردند. ازاینرو هنگامی که علقمة بن علاثه و دو پسر هوذه هجرت کردند، پیامبر9 نامهای برای خزاعه نوشتند که در آن از خزاعیان بسیار تمجید، و به نیکی یاد کردند. پیامبر9 برای اشاعه و توسعه اسلام در شبهجزیره، اقدامات دیپلماتیک مختلفی را در پیش گرفتند؛ از جمله: ارسال نامه به سران قبایل. این نامهها خطاب به افراد و بزرگانی از قبیله خزاعه است که از نخبگان قبیلهای و افراد مرجع و تأثیرگذاری هستند و قبیله از آنها تبعیت میکند. پیامبر9 در این نامه، ضمن اینکه خزاعیها را گرامیترین مردم تهامه نامیدند، آنها را به عنوان نماینده خود در میان قبیله تعیین کردند. این بزرگان و رهبران قبایل، که اعضای قبیله از آنها اطاعت میکردند و حرفشنوی داشتند، تأثیر زیادی در گسترش اسلام میان قبیلة خود داشتند. در مورد اسلام آوردن خزاعه ـ که همکاری و روابط آنان با پیامبر خدا9 سابقهای دیرینه داشته ـ نهتنها نامة پیامبر به بُدَیل بن وَرقاءِ خُزاعی و دعوت او به اسلام، بلکه اسلام آوردن تیرههای مهمی از خزاعه همچون بنیمصطلق و اسلم نیز قابل توجه است.
نامه پیامبر به بدیل بن ورقاء را واقدی چنین آورده است:
بسمالله الرحمن الرحیم از محمد رسولالله9 به بدیل و بسر و آزادگان بنیعمرو، سلام
بر شما باد. خدا را ستایش میکند؛ خدایی که پروردگاری جز او نیست. اما بعد، من پیمان شما را نمیشکنم و هیچ کس را با شما برابر نمیدانم. گرامیترین مردم تهامه نزد من، شمایید و از همه، از نظر خویشاوندی، به من نزدیکترید و نیز پاکنهادانی که از شما پیروی و تبعیت کنند. من برای کسانی از شما که هجرت کردهاند، همان را میخواهم که برای خود؛ هرچند که در سرزمین خود هجرت کرده باشد، غیر از ساکنان مکه، مگر عمرهکنندگان و حجگزاران و چون صلح و مسالمت پیش آید، هرگز جزیهای بر شما نهاده نخواهد شد. از من نهراسید و از جانب من در هراس
و محاصره نخواهید بود. اما بعد علقمة بن علاثه و دو فرزندش هم مسلمان شدند و به سوی کسانی از قبیلة عکرمه، که از آن دو پیروی میکردند، هجرت نمودند. به هر حال من برای هر کس از شما که از من پیروی کند همان را میخواهم که برای خود و به هر صورت ما در حرم و غیر حرم همه از یکدیگریم. سوگند به خدا هرگز به شما دروغ نمیگویم و پروردگارتان شما را دوست میدارد (حمید الله، 1374، صص331ـ330).
در برخی منابع آمده است که پیامبر خدا9 در جمادیالثانی سال هشتم برای قبیله خزاعه نامهای نوشت و در آن بُدیل بن ورقاء و بُسر را مورد خطاب قرار داد و حمایت خویش را از آنان اعلام فرمود (طبرانی، بیتا، ج2، ص30) این نامه برای دعوت قبیله خزاعه به آیین اسلام نگارش یافت. پیامبر9 این نامه را با سلام آغاز میکند و پس از اشاره به صفات پروردگار، به سپاس و ستایش میپردازد که این نشانه نرمش و ملاطفت پیامبر9 در این نامه است. نوشتن نامه پیامبر9 به بدیل بن ورقاء و بسر از طرف قوم خزاعه، نشان از مقام شیخی و اشتهار او در قبیله دارد. به وضوح میتوان نقش خزاعیها را در صلح حدیبیه مشاهده کرد؛ به خصوص در زمان ریاست بُدیل بن ورقاء خزاعی، که خزاعیها با این معاهده، وارد حلف پیامبر خدا9 شدند و بعد هم پیوندشان را با بنیهاشم حفظ کردند. بنابراین، از یکسو انگیزههای معنوی و جذابیتهای اسلام و مصلحتاندیشی و تدابیر رسولالله9 و از سوی دیگر استفاده از یکی از مؤثرترین راههای ارتباط حکومت اسلامی مدینه با خزاعه، نامهنگاریهای فراوانی بود که بین رسولالله9 و کارگزاران خزاعی صورت میگرفت و از سوی دیگر با وجود مشکلات و فتنهها و پیکارهایی که عرب جاهلی با آن دست و پنجه نرم میکرد، سهم عمدهای را در اسلامپذیری خزاعیان ایفا میکند.
9. فتح مکه و نقش خزاعیها در آن
نخستین عامل ظاهری فتح مکه با جنگ دو قبیله خزاعه و بنوبکر با همکاری قریش آغاز گردید و خزاعیها از پیامبر9، که از همپیمانانشان بود، درخواست کمک کردند. خزاعیها در دورة جاهلیت، دشمنی دیرینهای با قبیلة بنیبکر داشتند. علت آن این بود که مردی به نام «مالک بن عباد» از قبیله بنوبکر برای تجارت به سفر میرفت. در یکی از سفرهای خود، هنگامی که به سرزمین خزاعه رسید، او را کشتند و اموالش را به غارت بردند. پس از آن، مردی از خزاعه به بنیبدیل گذشت که آنها هم او را کشتند و در نتیجه میان ایشان جنگ درگرفت. پس از مدتی هنگامی که فرزندان «اسود بن رزن دیلی»، به نامهای ذویب «سلمی» و «کلثوم» که از بزرگان بنوبکر بودند، از نزدیکی محل سکونت خزاعه میگذشتند، خزاعیها آنها را به قتل رساندند (واقدی، 1409ق، ج2، ص781؛ ابن سیدالناس، 1406ق، ج2، ص164؛ طبری، 1387، ج3، ص43).
آنها به خاطر اسلام ظاهراً دست از یکدیگر برداشتند؛ اما در باطن همچنان نسبت به هم، دشمنی و عداوت داشتند و چون اسلام همه اطراف آنها را فراگرفته بود، از جنگ با یکدیگر خودداری میکردند تا آنکه صلح حدیبیه پیش آمد و خزاعه در عقد حمایت پیامبر خدا9 قرار گرفتند و پیمان آن حضرت را پذیرفتند (امین، بیتا، ج1، ص274) خزاعیها پیش از اسلام از همپیمانان عبدالمطلب بودند و پیامبر9 نیز از این پیمان با اطلاع بود (حلبی، 1400ق، ج3، ص3).
آخرین درگیری میان خزاعه و بنیبکر اینچنین بود که هنگامی که دو سال از پیمان حدیبیه میگذشت، مردی از قبیله بنوبکر به نام «انس بن زنیم دیلی»، شعری در مذمت پیامبر9 بیان کرد. نوجوانی از خزاعه آن را شنید و به انس حمله برد و سر او را شکست. بعد از این حادثه، با توجه به سوابقی که میان ایشان بود و بنیبکر در صدد انتقام و خونخواهی از خزاعه بودند، آتش جنگ در میانشان شعلهور گردید (طبرسی، 1417ق، ج1، ص215) بنینقاثه، که از بنیبکر بودند، با اشراف قریش صحبت کردند که آنها را برای جنگ با بنیخزاعه از لحاظ تجهیزات جنگی و اسبهای تیزرو و سلاح یاری دهند و آنها را کامل، مجهز کنند (ابن کثیر، 1407ق، ج4، ص281).
به این ترتیب قریش با شتاب فراوان با آنها هماهنگ شدند؛ به غیر از ابوسفیان که نه با او مشورت کردند و نه از این موضوع آگاه شد. گفتهشده با ابوسفیان در این مورد مذاکره کردند؛ ولی او نپذیرفت و مخالفت کرد. بنینفاثه و بنیبکر گفتند ما از عهدة خزاعه بر میآییم و قریش نیز هم آنها را از لحاظ سازوبرگ نظامی یاری دادند و هم خودشان در جنگ شرکت کردند و شبانه درحالیکه قبیله خزاعه در کنار آبی از خودشان به نام «وتیر»، خوابیده، و بعضی در حال عبادت بودند به آنها یورش بردند؛ بدون اینکه خزاعه هیچ آمادگی و اطلاعی از دسیسه دشمن داشته باشد. بنیبکر شروع به کشتن افراد بنیخزاعه کردند و آنها را تا محل ستونهای حرم مکه تعقیب کردند. قبیله خزاعه هم که توان مقابله نداشتند، وقتی داخل حرم شدند، فرار کردند.
بنیخزاعه به نوفل بن معاویه میگفتند: «رعایت حرمت خدای خود را بکن. مگر نه این است که وارد حرم شدهای»؟! نوفل میگفت: «شما که در قدیم هم از حاجیان دزدی میکردید، حالا خون خود را از دشمن خویش گرفتید؟ اکنون هم بدون اجازه من حق ندارد به خانه و پیش زن خود برود و هیچ کس هم خونخواهی خود را از امروز به تأخیر نیندازد (واقدی، 1409ق، ج2، ص786) قبیلة خزاعه زمانی که به مکه رسیدند به خانة بدیل بن ورقا و رافع خزاعی، بنده آزادشدة خودشان، وارد شدند (واقدی، 1409ق، ج2، ص783) در آن شب بنیبکر و قریش بیست نفر از خزاعه را کشتند و صبح آن روز، تمام بنیخزاعه همراه کشتگان بر در خانة بدیل جمع شدند. قریشیان از اینکه بنیبکر را یاری داده بودند، سخت پشیمان و بیمناک شدند و متوجه شدند که در واقع پیمان میان خود و پیامبر خدا9 را شکستند (واقدی، 1409ق، ج2، ص784).
بعد از این جریان، عمرو بن سالم، رئیس خزاعه، به همراه چهل نفر ـ که بدیل بن ورقاء نیز همراهشان بود ـ برای دادخواهی و طلب یاری به حضور پیامبر9 آمد و مصیبتی را که بر سرشان آمده بود و یاری قریش به بنینفاثه با سلاح و نیرو را به اطلاع پیامبر9 رساند (واقدی 1409ق، ج2، ص789) پیامبر9 بعد از اینکه اعلام عمومی برای جنگ کردند، به تمامی مسلمانان در شهرها نامه نوشتند تا مردان آنها به مدینه بیایند. بعضی قبیلهها، از جمله قبیله اسلم که شاخهای از خزاعه بود، به مدینه آمدند (مقریزی، 1420ق، ج8، ص385) سپس برای حرکت به سوی مکه، افراد قبیلة اسلم که چهارصد نفر بودند به همراه دو پرچم عبور کردند که یکی را بریدة بن حصیب و دیگری را ناجیة بن اعجم حمله میکرد (آیینهوند، 1378، ص54) ایشان هنگامی که مقابل ابوسفیان رسیدند، سه مرتبه تکبیر گفتند. سپس قبیله عمرو بن کعب که پانصد نفر بودند، عبور کردند و پرچمشان را بسر بن سفیان حمل میکرد. ابوسفیان گفت: «اینها همپیمانهای محمدند». ایشان هم وقتی مقابل ابوسفیان رسیدند، سه بار تکبیر گفتند (واقدی، 1409ق، ج2، ص819).
بر پایه گزارشی، هنگام فتح مکه پیامبر9 به أسماء بن حارثه اسلمی مأموریت داد نزد قبیلة خود برود و به آنها ابلاغ کند که به فرمان پیامبر خدا9، ماه رمضان در مدینه حاضر باشند (واقدی، 1409ق، ج2، ص799) پیش از فتح مکه نیز بسر بن سفیان، از سوی پیامبر خدا9 مأمور شد به قبیلة خود، بنیکعب از خزاعه، برود و به آنان دستور دهد ماه رمضان در مدینه حاضر باشند و آنان را برای نبرد با اهل مکه فراخواند (واقدی، 1409ق، ج2، ص80).
پرچم قبیله خزاعه را در این فتح، عمرو بن سالم حمل میکرد (واقدی، 1409ق، ج2، ص80) این فتح آغازی نو را در تاریخ عرب رقم زد؛ زیرا طومار بتپرستی برچیده شد و اشخاصی که تا آن روز، اسلام نیاورده بودند، مجبور شدند، اسلام بیاورند و مسلمان شوند و تعداد زیادی از قبیله خزاعه هم به اسلام گرویدند. پیامبر اکرم9 با انجام پیمانهای متعدد، مسلمانان را متحد ساخت و به دنبال فتح مکه، زمینه ایجاد اتحاد، اتفاق و همکاری در کل جزیرةالعرب به وجود آمد.
10. عاملان زکات از طرف پیامبر خدا9 به قبائل
روش پیامبر خدا9 در امر وصول زکات و صدقات مسلمانان، استفاده از متنفذان و برجستگان قبایل بود. عواملی چون احتمال خیانت قبایل، عدم پذیرش عاملان قبایل دیگر، اهداف رسول اکرم9 در تسهیل امر وصول زکات، انتشار اسلام در میان قبایل، تضمین جانی مأموران و صدقات مسلمانان و تثبیت قدرت حکومت اسلامی در میان قبایل، اقدام رسولالله9 در انتخاب عاملانی از درون قبایل را تقویت میکرد.
پیامبر خدا9 در محرم سال نهم (ابن سیدالناس، 1406ق، ج2، ص233) بریدة بن حصیب أسلمی را برای دریافت زکات به سوی قبایل أسلم و غفار، و بُسر بن سفیان کعبی را به سوی بنیکعب از خزاعه اعزام فرمودند. گفته شده است که مأموران زکات در منطقه عسفان به خزاعیها برخوردند و دستور دادند چهارپایان قبیله خزاعه را سرشماری کنند تا زکات بگیرند. بنیخزاعه زکات خود را از همه جا جمع کردند که بپردازند؛ اما قبیله بنیتمیم به این کار اعتراض کردند و مانع شدند. آنها میگفتند: «این چه کاری است که بیهوده اموال شما گرفته شود» سپس آماده جنگ شدند. خزاعیها گفتند: «ما مردمی مسلمانیم و پرداختن زکات جزء آیین ماست». تمیمیها گفتند: «به خدا قسم نباید مأمور زکات، حتی به یک شتر دست یابد». در این میان، اسلام هنوز میان اعراب رایج نشده بود و هنوز برخی از قبایل بودند که پذیرای آن نبودند؛ ازاینرو فرستادگان زکات میترسیدند که بر آنها شمشیر کشیده شود. پیامبر9 هم به مأمورین زکات، دستور فرموده بود که مدارا کنند. مأمورین به حضور پیامبر9 آمدند و خبر را به اطلاع او رساندند. بنیخزاعه هم، که از یاران رسولالله9 بودند، بر بنیتمیم هجوم آوردند و آنها را از سرزمین خود بیرون راندند؛ به این دلیل که فرستادگان پیامبر خدا9 را از گرفتن زکات اموال منع کردند (واقدی، 1409ق، ج3، صص975ـ973)
نتیجهگیری
قبیله خزاعه مانند سایر قبایل، در عصر جاهلیتْ بتپرست بودند و به دنبال ویرانی سد مأرب، از یمن مهاجرت کردند و در مکه سکونت گزیدند. نخستین کسی که از خزاعه عهدهدار تولیت کعبه شد، عمرو بن لحّی بود که آیین بتپرستی را در میان عرب رایج گرداند. روابط خزاعه و بنیهاشم در زمان عبدالمطلب نیز مسالمتآمیز بود و پیمان استواری بینشان بسته شد. با ظهور اسلام وضعیت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و دینی شبهجزیره به سرعت دگرگون شد.
رسولالله9 در توسعه روابط دیپلماتیک نقش بسزایی داشت و اقدامات ارزندهای در این خصوص انجام داد. دیپلماسی رسولالله9، استفاده از شیوهها و روشهای متعددی بود؛ از جمله آنها، شیوه ارسال نامه به سران قبایل بود که تلاش نمود از این قبایل، به عنوان متحدین خویش، در برابر قریش استفاده کند. بنیخزاعه در مواجه با اسلام، همانند سایر بطون و قبیلهها، دو جبهة متفاوت اختیار کردند. از یکسو سران و اشراف قرار داشتند که همگام با دیگر بزرگان قریش در مقابل رسولالله9 ایستادگی کردند و ایمان نیاوردند و برای حفظ جایگاه خود به دشمنی با اسلام ادامه دادند. ازاینرو این گروه تا زمان غزوه مریسیع تسلیم نشدند. علیرغم همه سختگیریهای قریش، آئین اسلام روزبهروز در خانههای مکه در میان قبایل طنینانداز شد و رسولالله9 توانست به تدریج شمار زیادی از بنیخزاعه را به اسلام جذب نمایند که این امر در جامعة عرب جاهلی یک تحول چشمگیر بود. پیروزیهای مکرر سپاه اسلام، غزوه مریسیع، صلح حدیبیه، درهمشکسته شدن قدرت قریش، رفتار پیامبر خدا9 با خزاعیها و اسیرانشان، ازدواج با جویریه و نوشتن نامه به سران آنها در تسلیم شدن سران بنیخزاعه نقش بسزایی داشت.