نوع مقاله : اسرار و معارف حج
نویسنده
استاد تمام دانشگاه فردوسی مشهد
چکیده
تازه های تحقیق
-
حج در کتاب خداوند (3)
محمد علوى مقدم
یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَواقِیتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
«اى پیامبر! در باره هِلال ماه از تو پرسش کنند (که سبب بَدْر و هلالِ ماه چیست؟) بگو: اینها، براى بیانِ اوقاتِ عبادات و اندازهگیرى وقت جهتِ مردم و براىِ شناختنِ زمانِ حجّ است و نیکوکارى آن نیست که از پشتِ بام به خانهها در آیید (در جاهلیّت رسم بود که چون به هنگام حج مُحْرِم مىشدند وجامه احرام مىپوشیدند، از دَرِ خانه وارد نمىشدند، بلکه از ثقبِ پشت خانه وارد مىشدند تا حجّشان تمام شود) نیکى آن است که تقوا پیشه کنید و در هرکار از راه آن داخل شوید وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها و از خدا پروا داشته باشید، باشد که رستگار شوید.»
(مىتوان به جلد یکم، صفحه 47 تفسیر نسفى، از لحاظ به کار بردن برخى لغات مراجعه کرد.)
در بخش نخستِ این آیه، از «أهِلّة»- جمع هِلال- سخن گفته، که اهلّه براى اندازهگیرى وقت مردم و براى شناختِ زمان حجّ است و در بخش دوم، خداوند ضمن این که نفىِ یک عادتِ جاهلى کرده، دستور داده که در هر کار، از راهش داخل شوید.
زجّاج از کلمه «هِلال» و مشتقات آن به تفصیل بحث کرده و گفته است:[1]
______________________________
(1)- معانى القرآن و اعِرابه، ج 1، ص 246 و نیز مىتوان به: ج 2، ص 140 و 141، تفسیرالتبیان شیخ طوسى مراجعه کرد.
میقات حج، ج28، ص: 11
«استهلّ الصّبیّ، اذا بکى حین یولد او صاحَ»
و نیز در عربى گفته مىشود: «أهَلّ القوم بالحجّ و العمرة، أى رفعوا أصواتهم بالتّلبیة».
به ماه نو، «هِلال» گویند؛ زیرا وقتى که دیده مىشد، مردم صداى خود را بلند مىکردند؛ (وَانّما قیل له هِلال لَانَّهُ حین ترى یَهلّ الناس بذکره)
و مىگویند: «اهِلّ الهلال»- به صیغه مجهول- وَ اسْتُهِلّ و نمىگویند: اهلّ- به صیغه معلوم- و چون مىگویند: «اهْلَلْنا؛ أى رأینا الهلال». «و أهللنا شهر کذا و کذا: اذا دخلنا فیه».
زجاج مىافزاید:[2] شهر (/ ماه) را براى شهرت و آشکار بودنش، شهر گویند و هِلال را از آن جهت، هِلال گویند که با دیدنش مردم صداىِ خود را بلند کنند.
البته در این که ماه را در دو شب هِلال گویند یا در سه شب، اختلاف است.[3]
جصّاص در جلد یکم، صفحه 298 کتاب «احکام القرآن» نوشته است:
بعضى مىگویند: «انّ الاهلال هو رفع الصّوت و انّ اهلال الهلال من ذلک لرفع الصّوت بذکره عند رؤیته».
در آغازِ رؤیت هلال، اظهار تلبیه کنند.
استهلال الصّبى، هم از آن جهت است که کودک حیات خود را به آوازى و یا حرکتى ابراز مىدارد. «استهلال الصّبى: ظهور حیاته بصوت أو حرکة».
بیضاوى (متوفّاىِ سال 791 هجرى) نوشته است:[4]
عربها، از اختلاف حالات ماه، خواهند پرسید و خواهند گفت: که چرا گاه، ماه باریکهاى است همچون نخى و کم کم بزرگ مىشود و به صورت بَدْر و قُرصِ کامل درمىآید و سپس نقصان مىپذیرد و به صورت اولیّه، در مىآید؟
از طرفى مىدانیم که مردم آن زمان، قدرت بهرهبردن از پاسخ مستقیم نداشتند، به همین جهت، قرآن بدون این که از علّتِ دگرگونى وضع ظاهرى سخن بگوید و توضیح دهد که چرا ماه در آغاز به شکلِ هلال نمایان مىشود و سپس تربیع اوّل درست مىشود و بعد به شکل بَدْر، هویدا مىگردد و مجدّداً، در آغازِ ماه، باریکهاى در آسمان ظاهر مىشود. جواب داده است که این دگرگونىِ حالت ماه، نشانههایى است براى عباداتِ مردم تا که وقت را بشناسند
______________________________
(1)- معانى القرآن و اعرابه، ج 1، ص 247
(2)- آن چه درباره «یسئلونک عن الأَهِلّة» دیگران در قرن بعد گفتهاند، زجّاج در قرن سوم هجرى گفته است. براى آگاهى بیشتر نک: ج 1، ص 246 و 247 معانى القرآن و اعرابه لِلزجّاج.
(3)- تفسیر بیضاوى، ج 1، ص 222
میقات حج، ج28، ص: 12
و زمان حجّ را بدانند.
ذکر کلمه «حجّ» پس از «مواقیت للنّاس» و تخصیص یافتنِ این کلمه، از این جهت است که عربها پیش از نزول این آیه، بدون توجّه به رؤیت هلال با اعداد و ارقام و شمارش و حسابِ ماهها، حجّ به جا مىآوردند ولى اسلام، زمانِ حجّ را به رؤیت هلال مرتبط ساخت.[5]
حدیث: «صُومُوا لِرؤیته وَ أفْطِروا لرؤیته» از پیامبر صلى الله علیه و آله، مؤیّد همین معنى است.[6]
بیضاوى، نوشته است: «مواقیت» جمع «میقات» است از مادّه «وقت». و فرق میانِ «وقت» و «مدّت» و «زمان»، این است که:
مدّت؛ مطلقِ امتداد حرکت فلک است از آغاز تا انتها.
زمان؛ مدّت تقسیم شده است.
و وقت؛ زمان فرض شده است، براى کارى.
تقریباً همین تفاوت را، در تفسیر ابى السعود[7] مىبینیم با این بیان:
مدّت؛ مطلق حرکت فلک را از مَبْدأ به انتها گویند.
زمان؛ وقت تقسیم شده به ماضى، حال و استقبال است.
وقت؛ زمان مفروض و واجب، براى کارى است.
ابوبکر عتیق سورآبادى که ظاهراً تفسیرِ خود را در قرن ششم هجرى نوشته است، در ذیل آیه مورد بحث، مىنویسد:[8]
«همى پرسند تو را یا محمّد از نوماهها ...»
«معاذبن جبل پرسید که یا رسولاللَّه، آن زیاده و نقصانِ ماه چراست؟»
خداى مىگوید: ... قُلْ هِیَ مَواقِیتُ لِلنَّاسِ ...
با آن که سؤال معاذبن جبل به قول ابوبکر عتیق سورآبادى، لغو بود و سؤال از زیادت و نقصان جِرم ماه کرد، لیکن خداى تعالى جواب داد از روى حکمت، چنان که در آن فایده بود، خلق را.
«بگو یا محمّد صلى الله علیه و آله از ماهها و گشتن آن به زیادت و نقصان، از براى نگاه داشتن حسابِ روزهاست مردمان را تا وعدهها و گردش ایّام را بدان حساب نگاه دارند و موسم حج را بشناسند و در غلط نیفتند و از هِلال نگاه دارند.»
شاید براى برخى، ارتباط معنایىِ دو بخش آیه، دشوار باشد؛ زیرا در بخش نخست از
______________________________
(1)- ماههاى حج، در آیه 197 سوره بقره مشخص شده است: الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ ...
(2)- احکام القرآن ابن عربى، ج 1، ص 99
(3)- تفسیر ابىالسعود (/ ارشاد العقل السلیم الى مزایا القرآن الکریم)، ج 1، ص 156
(4)- تفسیر سورآبادى، ج 1، ص 107
میقات حج، ج28، ص: 13
نوماهها و مواقیتِ حجّ بحث شده و در بخش دوم، از افعالِ اعراب که ... وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها ...؛ «نیکوکارى آن نیست که از پشت بام به خانهها در آیید، بلکه نیکى در آن است که تقوا پیشه کنید و خویشتندار از شهوات باشید و در هر کار از راه آن داخل شوید.»
مفسّرانِ قدیم و جدید از این اشکالِ مُتبادر به ذهن، پاسخ دادهاند و مثلًا نویسنده تفسیر ابى السعود، نوشته است:[9]
یا مىگوییم: عربها از دو چیز پرسیدهاند:
1- از هلال و نوماهها؛ که پاسخ آن: ... مَواقِیتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ ... است.
2- چون مُحْرِم مىشدند، از دَرِ خانه و یا خیمه وارد نمىشدند و آن کار را خوب مىدانستند ولى اسلام آنان را نهى کرد و در جواب گفت: لَیْسَ بِبِرٍّ.
و یا مىگوییم: پیامبر اکرم برانگیخته شده تا بیان شرایع کند، بنابراین لازم دیده که پس از مسأله مربوط به «أهلّه/ نوماهها» که به حجّ هم مربوط مىشود، مسأله دیگرى از احکام حجّ را که در جاهلیّت معمول بوده، بیان کند و یکى از عادات و رسومِ خرافى دوران جاهلى که اعراب، چون محرم مىشدند، از راه معمولى و درِ رسمى به خانه وارد نمىشدند، نفى کند و این عادت جاهلى را منسوخ نماید و به طور ضمنى بگوید که: در هر کار از راهش داخل شوید.
نکته جالب، بخش پایانىِ آیه است که گفته: ... وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛ یعنى پس از بیانِ اهلّه و نوماهها، که مىتوان از روى آن آغاز، وسط و آخر ماه را تشخیص داد و کارهاى اجتماعى را طبق آن تنظیم کرد و پس از بیانِ نفىِ یکى از عادات و رسوم خرافىِ جاهلى، از آنجا که قرآن کتاب آیینِ بشرى است، کتابى است که مىخواهد جهان بشریّت را از لحاظ روحى و عملى بسازد و در صدد آن است که مجتمع انسانى را چنان بنا کند که آدمى بتواند در آن مجتمع به خوبى زندگى کند، دستور ... وَ اتَّقُوا اللَّهَ ... را صادر مىکند؛ زیرا تقوا را، راه رستگارى مىداند، سبیلِ فلاح را در تقوا مىداند، البتّه نه تقوا به معناى پرهیز، که آدمى به گوشهاى نشیند و از کار و فعالیّت دست بکشد و انزوا گزیند و از دسترنج دیگران بهره ببرد و لقمه نانى بخورد و خود منشأ اثر اقتصادِ جامعه نباشد و تحرّکِ اجتماعى نداشته باشد، بلکه تقوایى منظور نظر است که در آن ترس از خدا و اطاعت از او و پرهیز از محرّمات وجود داشته باشد؛ زیرا ریشه کلمه «تقوا» وِقایة است، به معناى خود را حفظ کردن و از گناه
______________________________
(1)- تفسیر ابى السعود، ج 1، ص 156
میقات حج، ج28، ص: 14
مصون داشتن.
در زبان عربى گفته مىشود:[10] «وَقاکاللَّه شرّ فلان وقایةً» و نیز گفته مىشود: «وقاهاللَّه وقایةً»؛ یعنى «حَفَظَهُاللَّه».
تقوا به معناى واقعىِ کلمه، همان چیزى است که رسالت انبیا است «فما مِن نَبِىٍّ الّا أَمَرَ بالتقوى. و ما مِن رسول الّا امر بتبلیغ التقوى»؛ یعنى تمام انبیا مأمور به تبلیغ تقوا هستند. رسولى نیست که مأمور رساندن تقوا به مردم نباشد.
تقوا، شعار تمام انبیا و هدف همه پیامبران و رسالتِ همگى آنان است.
پیامبران سفراى خدایند، براى بندگان خدا و تمام آنان، مشعل نورانى تقوا را در دست دارند و مىخواهند به وسیله آن مشعل، انسانها را به حقیقت برسانند، منتهى هر پیامبرى موقعیّت خاصّ و محیط ویژهاى دارد. لیکن هدف همه یکى است.
هر پیامبرى، انسانها را به تقوا تشویق مىکرد و به آنان امانت و درستکارى و دادگرى را یاد مىداد و از عواقبِ ستمکارى و نادرستى برحَذَر مىداشت و به آنان یاد مىداد که فضیلت در سایه تقوا فراهم است؛ «... وَ لَیْسَ لِعَرَبِىٍّ عَلى عَجَمىٍّ فضلٌ الّا بالتَّقوى ...»[11]
و هیچ کس بر دیگرى ترجیح ندارد، مگر در سایه تقوا و گرامىترین انسان، نزد خدا آنکس است که تقواى بیشترى داشته باشد؛ ... إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ ...[12]
در طول تاریخ اسلام، در سراسر عالم اسلام، از کناره اقیانوس کبیر تا سواحل اقیانوس اطلس، خطبهاى ایراد نشد، که خطیب نگوید: «اتَّقُوا اللَّهَ».
پیامبر اسلام: پیش از آن که به نبوّت مبعوث گردد و «نبىّ» باشد، «تقىّ» بود و به مردم ثابت شده بود که درستکار است و امین و با تقوا. روزى هم که به نبوّت مبعوث گردید، در آغاز مردم را با مَشعلِ تقوا به راه راست خواند.
خلاصه این که قرآن نمىخواهد قانون نجومى تشریح کند و بگوید: چرا ماه در آغاز به شکل هلال نمایان مىشود و سپس تربیع اوّل درست مىشود و بعد به شکل بدر هویدا مىشود و بار دیگر در اوّل ماه به شکل باریکهاى ظاهر مىگردد، بلکه هدفِ اصلى سر و سامان دادن به زندگىِ انسانها و سرانجام توصیه انسانهاست به تقوا.[13]
علاء الدین على بن محمّد بن ابراهیم بغدادى معروف به «الخازن» که تفسیر خود را به سال 725 هجرى تألیف کرده، مىنویسد:[14]
______________________________
(1)- لسان العرب المحیط، ج 3، ص 971، ذیل ماده «وَقَىَ»
و خداهم گفته است در سوره مدثّر آیه 56: ... هُوَ أَهْلُ التَّقْوى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ «هو أهلٌ أَن یُتَّقى عقابه و أهلٌ أَن یعمل بما یودّى الى مغفرته». ر. ک.: همان مأخذ و همان صفحه.
(2)- تحفالعقول، ص 33. بخشى از سخنرانى پیامبر خدا صلى الله علیه و آله است در حجة الوداع.
(3)- حجرات: 13
(4)- براى آگاهى بیشتر رجوع شود به فیظلال القرآن، ج 1، ص 258 و 264
(5)- بسیارى از مطالب پیشینیان در جلد یکم، ص 141 تفسیر الخازن، هست.
میقات حج، ج28، ص: 15
حالات مختلف ماه، که د ر آغاز ماه، هلالى است و سپس به صورت تربیع و بدر، در مىآید براى نگهدارى حساب و تنظیم امور دنیاوى و دینى مناسبتر است تا خورشید که همیشه به یک حالت است.[15]
و در باره بخش دوم آیه هم، الخازن، نوشته است: مرد مُحرِم، در آغاز اسلام و پیش از نزولِ این آیه، از درِ اصلى به خانه وارد نمىشد، اگر اهل شهر بود از نقب و یا نردبان به خانه وارد مىشد و چنانچه بیابانى بود، از پشت خیمه به خیمه در مىآمد و این عمل را کار نیک مىپنداشتند.[16]
آیات 189 تا 202 سوره بقره، بیشتر مربوط به احکام حجّ است ولى جالب این که بخش نخست این آیات، گاه از اهلّه جمع هلال (نوماهها) سخن گفته که اهلّه براى اندازهگیرى وقت مردم و براى شناختِ زمان حجّ است و گاه نفى یک عادت خرافى نادرست دوره جاهلى را کرده و در ضمن فهمانده که در هرکار از راهش داخل شوید و گاه گفته است با آنان که جنگ را با شما آغاز کردهاند، بجنگید تا وقتى که فتنه از میان برداشته شود، و دین خدا برقرار گردد و نیز دستور داده است: هرکه نسبت به شما تعدّى کرد، به مثل آنچه بر شما تعدّى کرده است، تعدّى کنید و نیز دستور داده که حجّ و عمره را براى خدا[17] تمام کنید. در حجّ کسى نباید مرتکب گناه شود و جدال کند. خداوند بزرگ دستورات دیگرى نیز در این آیات داده است ولى از آنجا که قرآن مىخواهد انسانها ساخته شوند و به کارهاى نیک و سازنده رهنمون گردند، در بخش دوم این آیات و یا بهتر بگویم در بخش پایانى آیات از مسائلى سخن گفته که براى جوامع بشرى مفید است و در نهاد انسانها تقوا به وجود مىآورد و انسانها را مىسازد.[18]
قرآن در بخش پایانى آیه 189 سوره بقره گفته است: ... وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛ «از خدا بترسید، باشد که رستگار شوید.»
و در بخش پایانى آیه 190 سوره بقره، گفتهاست: ... وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ؛ «تعدّى مکنید که خدا تجاوز کنندگان را دوست ندارد.» و در بخش پایانى آیه 194، سوره بقره، گفته است: وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ، «از خدا بترسید و بدانید که خدا با پرهیزگاران است.»
و باز دربخش پایانى آیه 195 سوره بقره گفته است: ... وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ؛ «و احسان کنید که خدا نیکوکاران را دوست دارد.»
______________________________
(1)- تفسیر الخازن، ج 1، ص 141
(2)- درباره تفسیر آیه مورد بحث، مىتوان به جلد یکم ص 225 تفسیر ابن کثیر و نیز جلد یکم ص 188 تفسیر البرهان، مراجعه کرد و ترجمه تفسیر طبرى ج 1، ص 118 و کشف الحقایق، ج 1، ص 128
(3)- ذکر کلمه «اللَّه» در آیه 196 بقره وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ ... و نیز در آیه 97 آل عمران، ... وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ ... از آن جهت است که حجّ باید للَّهو خالص براى خدا باشد، در تمام موارد باید خدا در نظر حجگزار باشد و به خدا توجّه داشته باشد.
(4)- براى آگاهى بیشتر در این زمینه، نک: فی ظلال القرآن، ج 1، ص 264 تا 283
میقات حج، ج28، ص: 16
و در بخش پایانى آیه 197 سوره بقره گفته است: ... وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْبابِ؛ «زاد و توشه برگیرید و بدانید که نیکوترین توشه، تقوا است ...» و به قول سیّد قطب[19] «والتقوى زاد القلوب و الأرواح» است.
اینک برخى از آیات را، که بیشتر به حجّ ارتباط دارد، مورد بحث قرار مىدهیم:
وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَکُمْ حَتَّى یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ ...
«حج و عمره را براى خدا به پایان برسانید (وقتى که براى حجّ یا عمره احرام بستید باید حج و عمره را به وجه کامل و با تمام شرایط براى خدا تمام کنید) و اگر بازماندید (موانعى مثل ترس از دشمن یا بیمارى، اجازه نداد که پس از محرم شدن وارد مکّه شوید) هرچه ممکن باشد و آنچه، از قربانى فراهم شود (ذبح کنید و از احرام، خارج شوید) و موىِ سر نسترید تا قربانى به محلّش برسد (و در قربانگاه ذبح شود).»
از بخش نخست این آیه، چنین استنباط مىشود که در بهجا آوردن اعمال و مراسم حجّ و عمره، جز تقرّب به خدا، نباید انگیزه دیگرى در کار باشد. تمام این مراسم باید به خاطر خدا انجام گیرد، نه براى تظاهر و ریا.[20]
کلمه «للَّه» در این آیه، حایز اهمیّت است، انجام حجّ باید خالصاً مخلصاً لِوَجْهِ اللَّه باشد؛ عرب پیش از اسلام، مطابق عُرف و عادت خود، حج بهجا مىآورد امّا نه براى خدا بلکه براى اجتماع و تظاهر کردن و به یکدیگر فخر فروختن و برآوردن نیازهاىِ یکدیگر. حضور در اسواق و اجتماعات به جهتِ مصالح مادّى و شخصى بود، قصد قربت به خدا در آن نبود. ولى اسلام هدف را تغییر داد و حقیقت حج را تبیین کرد و به شیوه ابراهیم علیه السلام برگردانید و مسلمانها را به یادگیرىِ مراسم حج تشویق کرد و پیامبراسلام گفت:
«خُذُوا عَنِّی مَناسِکَکُمْ ...»
به هر حال در اسلام حجّ باید للَّهِ باشد[21] و به قول ابوالبقاء عُکْبرى،[22] کلمه «للَّهِ» مفعول له است و متعلّق به فعل «اتِمُّوا».
درباره کلمه «اتِمُّوا» اقوالِ مختلفى نقل شده[23] که یکى از آنها به پایان رسانیدن حجّ و عمره است وقتى که آنها را شروع کنند و مجاهد گفته است:
«وَ اتِمُّوا الْحَجَّ بحدودها و سُنّتها» و حقیقة الإتمام للشیء: «استیفاؤه بِجمیع
______________________________
(1)- فی ظلال القرآن، ج 1، ص 283
(2)- زجّاج در جلد یکم، صفحههاى 255 و 256 کتاب «معانى القرآن و اعرابه» درباره برخى از کلمات این آیه، بحث کرده است.
(3)- احکام القرآن، ج 1، ص 118 و 119
(4)- امْلاء ما مَنَّ بِهِ الرَحمن ...، ص 85
(5)- احکام القرآن، ج 1، صص 117 و 118
میقات حج، ج28، ص: 17
اجزائه و شروطه و حفظه مِن مفسداته و منقصاته»
عمره در لغت: عبارةٌ عن الزیارة و در شرع: عبارةٌ عن زیارة البیت.[24]
در وجوبِ عمره، میانِ علماى فِرَق مختلف، اختلاف هست و در قرآن مجید حجّتى براى وجوب عمره (آن طور که براى وجوب حجّ هست)[25] وجود ندارد، بلکه امر براى اتمامِ عمره هست به صورتِ «وَاتمّوا ...» که در آیه مزبور اتمامِ عُمره، دستور داده شده و نه شروع و آغاز عمره.[26]
شیخ طبرسى نوشته است: به عقیده برخى «والعمرة واجبةٌ کوجوب الحجّ» و به اعتقاد برخى دیگر: «انّها مَشنونةٌ» و از قول اینان که به استحبابِ عمره عقیده دارند، استدلال کرده است که عمره واجب نیست؛ «لأنّ اللَّهَ تَعالى امَرَ بِاتْمامِ الحَجّ و العُمرة، وَ وُجُوب الإتمام لا یَدُلُّ عَلى أنَّه واجبٌ ...»
شیخ طوسى عقیده دارد عمره نیز واجب است؛ زیرا از قول امام على علیه السلام نقل کرده است که فعل وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ ... به معناى «أقیموها» مىباشد.[27]
یعنى: حج و عمره تا آخر آنچه دارند، به پا دارید.
این آیه در سال ششم هجرت، زمانى که مشرکان در حدیبیّه،[28] پیامبر اکرم را از مکه باز داشتند، نازل شد. البته نه این که پیامبر اکرم را حَبس کنند، بلکه او را از رفتن به خانه کعبه بازداشته بودند. در آیه 25 سوره فتح هم، اشارتى بدان شده است؛ هُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ الْهَدْیَ مَعْکُوفاً أَنْ یَبْلُغَ مَحِلَّهُ ...
ابن کثیر، نوشته است:[29] در معناى این آیه از ابن عبّاس روایت شده است: هرکس مُحرم به حج و یا عمره شود، حق ندارد تا پایانِ مراسم حج، از احرام در آید.
در تفسیر الخازن هم[30]، از ابن عبّاس روایت شده که تمام حدود و مناسک حجّ را انجام دهید و به اتمام رسانید.
ابىالسعود در تفسیر خود نوشته است: در ذیل وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ ... بیانى است براى این که کار آغاز شده را به پایان برسانید، همانطور که در آیه 187 بقره ... ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَى اللَّیْلِ ... براى بیان روزه است که باید تا شب ادامه یابد و وجوب روزه، از این آیه استنباط نمىشود، بلکه وجوب آن از آیه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ ...[31] فهمیده مىشود. همانطورهم وجوب حج از آیه مورد بحث وَ أَتِمُّوا الْحَجَ
______________________________
(1)- الحجّ و هو فى اللغة عبارة عن القصد و خصّه الشرع بوقت مخصوص و بموضع مخصوص على وجه تبیّن على الوجه الشروع، نک: احکام القرآن، ج 1، ص 178
(2)- آیه 97 آل عمران ... وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا ...
(3)- احکام القرآن، ج 1، ص 119
(4)- براى آگاهى بیشتر رجوع شود به تفسیر التبیان، ج 2، صص، 154 و 155
(5)- مکانى است در دو فرسنگى مکه و غزوه حُدیبیّه رسول صلى الله علیه و آله در آنجا روى داده است.
(6)- تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 230
(7)- تفسیر الخازن، ج 1، ص 145
(8)- بقره: 183
میقات حج، ج28، ص: 18
وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ ... استنباط نمىشود بلکه وجوب آن را از آیات دیگرى همچون آیه ... وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا ...[32] مىتوان فهمید. و خلاصه گفتارِ مفسّرِ مزبور این است که امرِ به اتمام فعلى، دلیل بر وجوب آن فعل، نمىتواند باشد.
فاضل مقداد[33] و نیز نویسنده کتاب «اقْصَى البیان»[34] نوشتهاند که: کلمه «للَّهِ» در این آیه به صراحت دلالت دارد بر این که انجام حجّ و عمره باید خالصاً مخلصاً لِوَجْه اللَّه باشد و نه براى ریا و تظاهر و نه براى هدفِ مادّى و تهیّه معاش زندگى؛ زیرا هدف باید امتثالِ امرِ خدا باشد و به قصدِ تقرّبِ به خدا؛ چه، حج و عمره از عبادات مىباشد و در عبادات باید قصد تقرّب به خدا باشد.
فاضل مقداد افزوده است: حج و عمره در قرآن مجید، بهطور مجمل بیان شده و نیاز به بیان معصوم هست و پیامبر اکرم هم در این باره، گفته است: «خُذُوا عَنّى مَناسِکَکُمْ»[35]
شیخ طوسى[36] و شیخ طبرسى،[37] ذیل بحث از آیه ... فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَکُمْ حَتَّى یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ ... نوشتهاند: در معناى «حَصْر» اختلاف هست؛ یعنى ممنوعیّت از طرف دشمن باشد یا قدرتِ زورمندى ایجاد ممنوعیّت کند و یا بیمارى آدمى را منع کند و محرم نتواند پس از احرام واردِ مَکّه شود، فَمَا اسْتَیْسَرَ[38] مِنَ الْهَدْیِ ... آنچه از قربانى فراهم شود، ذبح کند و از احرام، خارج شود.
بیضاوى ذیل «وَ إن احْصَرْتُم» نوشته است؛ یعنى منعتهم، یقال حَصَرَه العدّو و احصره؛ اذا حبسه و منعه عَنِ المُضىّ.
و افزوده است که مراد و مقصود در اینجا: حصر: لعدّو است، به دلیل «فاذا أمنتم» و به دلیل نزول این آیه در حدیبیّه، که مشرکان، پیامبر اکرم را از مکّه بازداشتند نه این که پیامبر را حبْس کنند.
... فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ ...
ابوالبقاء عکبرى[39]، در توجیه این بخش گفته است؛ یعنى «فالواجب ما استیسر» یعنى مبتداىِ کلام محذوف است یا به قول بیضاوى:[40] «فَعَلَیْکُمْ مااستیسرَ» جواب جمله شرطیّه «فان أحصرتم»، جمله «فما استیسر منَ الهَدىِ» مىباشد.
نویسنده کتابِ «أقصىالبیان»[41] گفته است: «فما استیسر» یا در محلِّ رفع است بنابر تقدیرِ «فَعَلیه ما استیسر» و جایز است که در محلّ نصب باشد و در این صورت، تقدیر آن
______________________________
(1)- آل عمران: 97
(2)- کنزالعرفان، ج 1، ص 271
(3)- اقصىالبیان، ج 1، صص، 351 و 359
(4)- در پاورقى کتاب «کنزالعرفان»، ج 1، ص 271 نوشته شده است که در جلد یکم ص 456 سنن ابى داوود حدیث چنین است: «لِتأخُذُوا مَناسِکَکُم فَانّی لاأدْری لَعَلى لا أحجّ بَعد حَجّتی هذه»
(5)- التفسیر فی التبیان، ج 2، صص 155 و 156
(6)- مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 289
(7)- در صفحه 210 کتاب لسان التنزیل نوشته شده است: «فما استیسر» پس آن چه آسان شود؛ یعنى دسترسد و سامان بود. از مصدر إستیسار»
(8)- املاء ما منّ به الرحمن ... ص 85
(9)- تفسیر بیضاوى، ج 1، ص 225
(10)- اقصى البیان، ج 1، ص 366
میقات حج، ج28، ص: 19
«فاهدوا ما استیسر» مىباشد.
نویسنده اقصى البیان، ضمن بحثِ مفصّل از کلمه حصروا[42] احصار مثل صدّ اصداد و گفتههاى جوهرى، در «صحاح اللغه» و ابن السکیت و تفاوتِ میان حَصْر و صَدّ افزوده است که در فقه امامیّه، از براى هریک حکم جداگانهاى است: زیرا حکم بیمارى که به علّت بیمارى، ممنوع شود، این است که بیمار قربانیش را با دوستانش بفرستد.[43]
... وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَکُمْ حَتَّى یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ ...؛ یعنى و موى سر نَسْتَرید[44] مگر وقتى که قربانى به محلّ خود برسد، تراشیدن موى سر یکى از کارهایى است که مىباید، در حج انجام داد، لیکن پیش از رسیدن هدى و قربانى به محلّ خود (قربانگاه)، لا حَلْقَ ولاتقصیرَ و لا احْلالَ؛ یعنى اگر محرم منع شد و در حصر قرار گرفت و خواست که از محرم بودن در آید. به وسیله قربانى کردنِ هَدْىِ ممکن براى او، خواه شتر باشد یا گاو و یا گوسفند، از حالتِ احرام بیرون مىآید ولى تا رسیدن هَدْى و فرستادن قربانى به قربانگاه، موى سر نمىتراشد.[45]
هَدْى:[46] بنابه گفته الخازن؛[47] یعنى ما یُهدى الى البیت. اعلاه: بدنه (شتر)، اوسطه: بقره (گاو)، ادناه: شاة، (گوسفند)
نویسنده کتاب «اقصى البیان»[48] نوشته است: اشتقاق «هَدْى» یا از مادّه هدیه است و یا از ریشه «هداه اذا ساقه الى الرشاد؛ لأنه یساقَ الى الحرم».
نکته جالب، بخش پایانى آیه این است که خدا گفته است: ... وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ[49]
به قول ابى السعود و بیضاوى؛[50] یعنى «واتقوا اللَّه فی المحافظة على أوامره و نواهیه خصوصاً فی الحَجّ» و خداوند شدید العقاب است، (لِمَن لم یتّقه)[51]
عَلّامه فاضل، جواد الکاظمى، مُتوفّى در اواسط قرن یازدهم هجرى، در بحث از آیه مزبور نوشته است: در عبادت «وَاتّموا الحَجَّ والعمرةَ للَّهِ ...» عمره عطف بر حجّ شده و ظاهراً چنین به نظر مىرسد که امر براى وجوب است و عمره نیز همچون حج واجب است، لیکن دلیل دیگرى بر عدم وجوبِ عمره هست و آن، چنین است: «قیل یا رسولاللَّه: العمرة واجبةٌ مثل الحجّ؟ فقال: لا ولکن ان تعتمر خیرٌ لک»[52]
نویسنده مزبور افزوده است که خداوند، پس از آن که دستور داده که حجّ و عمره را براى
______________________________
(1)- نویسنده تفسیر «مختصر من تفسیر الامام الطبرى» در ج 1، ص 62 نوشته است: «فان احصرتم ...»؛ یعنىمنعتم حبستم عَنِ العمل و الوصول الى البیت.
(2)- اقصىالبیان، ج 1، صص 362 و 363
(3)- در ج 1، ص 110، تفسیر سورآبادى نوشته شده «... مَسترید سرهاى شما را ...»
(4)- تفسیر بیضاوى، ج 1، ص 225
(5)- نویسنده تفسیر «مختصر من تفسیر الإمام الطبرى» در ج 1، ص 62 نوشته است: هَدْى: «و هو ما قرّب الىاللَّه- عزّ و جلّ- بمنزلة الهدیّه یهدیها الى غیره یتقرّب بها الیه.»
(6)- تفسیر الخازن، ج 1، ص 149
(7)- اقصى البیان، ج 1، ص 366
(8)- بقره: 196
(9)- تفسیر بیضاوى، ج 1، ص 225 و تفسیر ابى السعود، ج 1، ص 159
(10)- براى آگاهى بیشتر از تفسیر آیه مورد بحث (196 از سوره بقره) مىتوان به تفاسیر زیر نیز مراجعه کرد: مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 1، ص 289 تا 292 و تفسیر التبیان، ج 2، ص 154 تا 162 و تفسیر البرهان، ج 1، ص 92
(11)- مسالک الافهام، ج 2، ص 136
میقات حج، ج28، ص: 20
خدا انجام دهید و در صورت وجود موانع و ترس از دشمن و یا بیمارى، چنانچه نتوانستید پس از احرام بستن وارد مکّه شوید، آنچه فراهم شود و امکان داشته باشد، ذبح کنید و از احرام در آیید، نکته جالب، بخش پایانى آیه است که خدا گفته: وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ که مىخواهد بگوید: در محافظت حدود اللَّه و آنچه که بدان مأمور شدهاید و آن چه از آن نهى شدهاید، از خدا بترسید و بدانید که خدا، شدیدالعقاب و سخت کیفر است؛ «لمن خالَفَ اوامِرَهُ وَ نَواهیه و لم یتّقه».[53]
الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْبابِ
«حج در ماههاى معیّنى است، پس هرکه (با احرام و شروع به مناسِک حجّ) در آن ماهها، حج را بر خود واجب کند، نباید که با زنان در آمیزد و نباید گناه مرتکب شود و در حجّ به مُجادله برخیزد و هرکار خیرى که بکنید خدا مىداند و توشه برگیرید و بدانید که نیکوترین توشه، تقوا است. و اى صاحبان عقل و ادراک، خدا ترس شوید.»
نویسنده کتاب «لسان التنزیل» نوشته است:[54]
«الحجّ»؛ اىْ وقت الحج.[55]
«اشهرٌ معلومات»؛ ماههاى دانسته، یعنى شوال و ذوالقعده و دهه ذوالحجّة. لأنّ الإثنین و ما فوقهما جماعة و الوقتُ یذکر بعضه بکلّه، که: «زُرتک العام و جئتک الیوم»
این آیه دلالت مىکند بر این که، نیّتِ احرام بستن باید در ماههاى حجّ (شوال، ذوالقعده و ذوالحجّه) باشد و در غیر آن ایام روا نیست و وقت حجّ تعیین شده و اختصاص به زمان معیّن دارد.[56]
مکّى بن ابوطالب قیسى نوشته است:[57] «الحجّ اشهر مَعْلومات ...» مبتدا و خبر است و در این عبارت، مضاف محذوف است و در معنى مىگوییم:
«أشهرُ الحجِّ أشهرٌ مَعْلُومات»[58]
و اگر این تقدیر را قائل نشویم، طبق قاعده، «اشهرُ» باید بنابر ظرفیّت، منصوب باشد، همان طور که مىگوییم:
______________________________
(1)- همان مأخذ، ج 2، ص 186
(2)- لسان التنزیل، ص 210
(3)- ابن قتیبه در صفحه 210 کتاب «تأویل مشکل القرآن» در باب «الحذف و الاختصار» نوشته است: مضاف حذف شده؛ یعنى «وقت الحجّ»؛ ابوهلال عسکرى هم در صفحه 187 الصناعتین یکى از اقسام حذف را حذف مضاف و جانشین شدن مضاف الیه به جاى آن دانسته و آیه الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ را هم مثال آورده است.
(4)- متشابهات القرآن، ج 2، ص 180
(5)- مشکل اعراب القرآن، ج 1، ص 89
(6)- در جلد 1، صفحه 152 تفسیر الخازن نوشته شده است: «... وقت الحج اشهر معلومات» و در جلد 1، صفحه 159 تفسیر ابى السعود نوشته شده است: «یعنى وقته معروفات بین الناس»
میقات حج، ج28، ص: 21
«القتالُ الیومَ»، «الخروجُ الساعةَ».
فاضل مقداد[59] ذیل بحث از آیه «الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ ...» نوشته است: تقدیر آیه چنین است: «زمان الحج اشهرٌ معلومات»؛ یعنى «معروفات للنّاس» و منظور این است که زمانِ حج تغییر نمىکند و این موضوع در واقع ردّ بر عقیده عربِ جاهلى است که معتقد به نسىء[60] بودهاند.
و این ماههاى دانسته شده سه ماه: شوّال، ذىقعده و ذىحجّه است و این که برخى ماه شوّال و ذىقعده و 9 روز و یا 10 روز از ماه ذى حجه را زمان حج دانستهاند، درست نیست؛ زیرا که «اشهر» جمع است و جمع «لا یصدق على أقلّ مِن ثلاثة».
ابو بکر عتیق سور آبادى در جلد یکم، صفحه 111 تفسیر خود نوشته است: در بحث از الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ ... یعنى: للحجّ اشهرٌ معلومات ... یا «اشهر الحجّ أشهرٌ معلومات ...» یعنى هرکه احرام گرفت در آن ماهها و نیّت حج کرد، فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ ...
در بحث از ... فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ ... نوشتهاند:[61]
«فرض»؛ یعنى وجوب الشىء و یقال: «و فرضتُ علیک کذا، اىْ اوْجَبْتُه». و عبارتِ ... فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ ...؛ یعنى اوْحَبَهُ على نفسه.
و در آیه 85 سوره قصص (/ 28) که خدا گفته است: إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى مَعادٍ ... بعضى از مُفسّران گفتهاند؛ یعنى «انّ الَّذى انْزَلَ علیک القرآن ...»
گو این که مىتوان گفت؛ یعنى «اوجب علیک العمل بما فیه.»
فاضل مقداد در بحث از «فمن فرض فیهِنّ الحج ...» گفته است:[62] پس هرکه خود را ملزم به نیّتِ حج و گفتنِ تلبیه و احرام بستن کرد،[63] «فلا رَفث[64] و لا فسوق[65] و لا جدالَ فی الحجّ» آمیزش با زنان و دروغ گفتن و جدال ممنوع است.
و حتّى بعضى گفتهاند: از قرار گذاشتن و مُواعده، براى نزدیکى، به زبان و اشاره به چشم نیز منع شده است. از دشنام و بدگویى و تنابز القاب (یکدیگر را به لقب بد صدا کردن) هم منع شده است.
حتّى بنابه گفته عیّاشى در جلد یکم، صفحه 95 تفسیرش، شخصِ مُحرم، نباید کلماتِ «لا واللَّه» و «بلى واللَّه» به کار برد.
______________________________
(1)- کنز العرفان، ج 1، ص 300
(2)- قرآن مجید، آنان را که وقتِ حج را به تأخیر مىانداختند، مورد سرزنش قرار داده و در آیه 37 سورهتوبه گفته است: إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا ... یعنى تأخیر در حج، افزایش کفر است و به سبب این تغییر دادن، خود را به ضلالت انداخته گمراه مىکنند. ر. ک.: مجمعالبیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 293
(3)- تأویل مشکل القرآن، صص 475 و 476. و نیز مىتوان براى آگاهى بیشتر، رجوع کرد به: مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 294 و تفسیر التبیان، ج 2، صص 162 تا 166
(4)- کنز العرفان، ج 1، ص 301
(5)- در جلد 1، صفحه 133 احکام القرآن، ابن عربى نوشته است: حجّ را برخود واجب گرداند با نیّت کهقصد باطنى است و با احرام که عملِ ظاهرى است و با تلبیه که ذکر شنیدنى است.
(6)- در همان مأخذ و همان صفحه، نوشته شده: الرّفث کلّ قول یتعلّق بذکر النساء.
(7)- فسوق: جمیع المعاصى. قال النّبى صلى الله علیه و آله: سباب المسلم فسوق و قتاله کفرٌ. نک: احکام القرآن، ج 1، ص 134
میقات حج، ج28، ص: 22
نویسنده کتاب «اقصى البیان فی آیات الاحکام» و نیز نویسنده کتاب «مسالک الافهام فی آیات الأحکام» تقریباً بسیارى از مطالب کتاب «کنزالعرفان» را در باب آیه مورد بحث نوشتهاند و افزودهاند که:[66]
مثلًا مضاف کلمه حجّ، مقدّر است و در اصل آیه چنین بوده است: «زمان الحج» یا «وقت الحج اشهر معلومات»؛ یعنى زمان حجّ ماههاىِ مشخّصى است و «لا یصحّ وقوع الحجّ الّا فیها».
و نیز نویسنده «مسالک الافهام» گفته است: چون اشهر، جمع قلّه است اقلّ جمع هم سه مىباشد، بنابراین اکثر علماى شیعه، همچون سیّد مرتضى و دیگران گفتهاند که ماههاى حجّ، سه ماه است.[67] اخبارِ معتبر هم که از حضرت صادق علیه السلام نقل شده، این مطلب را تأیید مىکند:
«عن أبى عبداللَّه علیه السلام فى قول اللَّه عزّ و جلّ: الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ هى شوّال و ذوالقعده و ذوالحجّة».
از حضرت امام باقر علیه السلام نیز چنین روایتى نقل شده است.
سیّد هاشم بحرانى (بحرینى) هم نوشته است:[68] از امام صادق علیه السلام روایت شده که منظور از الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ 3 ماه شوال و ذوالقعده و ذوالحجّه است و «لیس لأحد ان یحجّ فیما سواهنّ».
نویسنده «مسالک الافهام» درباره فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَ نوشته است:[69]
هرکه با نیّت کردن و مُحرم شدن و تلبیه گفتن، حجّ را برخود فرض[70] کند (واجب کند) فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِ.
از امام موسى کاظم علیه السلام در این باره سؤال کردند، فرمود:
«الرفث»[71]؛ جماع النساء (و آمیزشِ جنسى با زنان) و «الفسوق»؛ الکذب و المفاخرة و «الجِدال»؛ قول الرجل: «لا واللَّه» و «بلىو اللَّه».
شاید کسى بگوید: حُرمت دروغ و فحش در گفتار و جدال با مردم، ویژه ایّام حجّ و زمان محرم شدن نیست، بلکه همیشه حرام است. در جواب گفته شده است: آرى، «هى حرام مطلقاً لکنّه فی الحجّ اکَدُّ وَ ابْلَغ».
و روى همین اصل است که با «لا» ى نفى جنس بیان شده تا که در نهى آنها، مبالغه
______________________________
(1)- اقصى البیان، ج 1، ص 375 و مسالک الافهام، ج 2، صص 187، 188 و 189
(2)- ابن عربى هم در جلد یکم، صفحه 132 احکام القرآن نوشته است: در این که ماههاى حجّ شوّال وذوالقعده و ذوالحجّه هست، اختلافى نیست جز این که اختلاف در ماه ذوالحجه است که آیا تمام ماه را باید جز ماهِ حجّ دانست و یا این که 10 یا 12 روز آغاز ماه را؟
(3)- البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 199
(4)- مسالک الافهام، ج 2، ص 195
(5)- فرض حجّ با نیّت کردن، که امرى قلبى است، مىباشد و تحقّق خارجى نیّت، محرم شدن و تلبیه گفتناست.
(6)- و قیل: الرَفث: کلام متضمّن لما یستقبح ذکره، من ذکر الجماع و دواعیه. نک: تفسیر الخازن، ج 1، ص 153
میقات حج، ج28، ص: 23
بیشتر باشد و به قول نویسنده تفسیر ابىالسعود:[72]
از نظر بلاغى، کلمه «فی الحجّ» به جهت اهمیّتِ آن تکرار شده و در واقع اضمار در مقام اظهار است؛ زیرا علّتِ حکم را هم بیان کرده است.
و باز هم نکته جالب در آیه مورد بحث (آیه 197 بقره) بخش پایانى آیه مىباشد که خدا گفته است: ... وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ ... دنبال نهى از چیزهاى بد و کارهاى شرّ، خدا انسانها را تشویق و ترغیب به کارِ خیر کرده است.
یعنى پس از این که خدا انسانها را از کارهاى ناشایست برحذر داشته، بلافاصله به کارهاى خوب تشویق و ترغیب کرده است، با توجّه به این که نگفته است: «و ما تفعلوا من شىءٍ» که شاملِ شرّ هم بشود، بلکه کلمه «خیر» آورده، آن هم به شکل نکره، تا به قول زمخشرى افاده عموم کند و یک نوع تشویق و تحریک به کار خیر باشد. و جالبتر این که: دنباله آیه هم، از تقوا سخن گفته و بهترین زاد و توشه را تقوا دانسته و عبارتِ ... وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى ... را آورده است. و چنین استنباط مىشود که علاوه بر انجام مراسم حجّ، باید زاد و توشه دیگرى که تقواست و توشه دل، تهیّه کنید و از تهیّه این زادِ مَعنوى غفلت نکنید.[73]
الخازن در تفسیر خود نوشته است:[74] در این بخش از آیه، خداى بزرگ پس از نهى از کارهاىِ زشت و ناپسند، انسانها را به کار خیر تشویق کرده و حتى افزوده است که مؤمن باید بداند که خدا از انجام کار نیک او آگاه است. نکته مهم این که: قرآن اگر مىخواست مقابل هرکار زشت، چیز خوبى بگوید، لازم بود که در برابر «رفث» مثلًا کلام حَسَن و در برابر «فسوق» بِرّ و تقوا و در مقابل جدال و مِراء، از وفاق و اخلاقِ جمیله سخنبگوید ولى یک کلمه گفته است که بیانگر همه خوبىهاست و همه محاسن را در برمىگیرد و آن کلمه «خیر» است ... وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ ...[75] و در پایان آیه گفته شده است: ... وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْبابِ؛[76] یعنى اى صاحبان خرد، خداترس شوید و از بیم عذاب من بترسید و به قول ملّا محسن فیض،[77] اقتضاى لُبّ، خشیت و ترس از خداست و دنبال تقوا «واتَّقون» آمده است؛ زیرا هدف اصلى، خداترسى و اطاعتِ از دستورات خدایى است.
ابوبکر عتیق سورآبادى، نوشته است:[78] «الْباب جمع لُبّ بود و لُبّ مغز بود ولیکن خرد را لبّ گویند؛ زیرا که حاصل و خلاصه مردم، عقل است؛ چنان که حاصل بادام مغز است و مردى
______________________________
(1)- نک: تفسیر ابىالسعود، ج 1، ص 159. ابى السعود در همین جلد و همین صفحه توضیحات زیر را نیز داده است:
«فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ: اى لا جماع لو فلا فحش من الکلام و لا خروج من حدود الشرع بارتکاب المحظورات».
«وَلَا جِدَالَ: اى لامِراءَ مَعَ الخدم و الرِفقة».
(2)- براى آگاهى بیشتر رجوع شود به: کنزالعرفان، ج 1، ص 302 و مسالک الافهام، ج 2، ص 197 و 198 و اقصى البیان، ج 1، ص 376 و 377
(3)- تفسیر الخازن، ج 1، ص 154 قبل از او زمخشرى در کشّاف جلد یکم صفحه 347 نوشته است.
(4)- براى آگاهى بیشتر درباره تفسیر این آیه، مىتوان به تفسیر بیضاوى، ج 1، ص 225 و ترجمه تفسیرطبرى، ج 1، ص 129 و تفسیر صافى، ج 1، ص 176 و 177 و کشّاف زمخشرى، ج 1، ص 346 و 347 و تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 111 و تفسیر منهج الصادقین، ج 1، ص 457 و تفسیر جلالین، ص 41 و تفسیر شبّر، ص 68 و 69 مراجعه شود.
(5)- در جلد یکم، صفحه 154 تفسیر الخازن، نوشته شده است. ذوى الألباب؛ یعنى ذوى العقول: الذینیعلمون حقایق الأمور.
(6)- تفسیر صافى، ج 1، ص 176
(7)- تفسیر سورآبادى، ج 1، ص 111
میقات حج، ج28، ص: 24
که وى را عقل نبود چون گوزى (جوزى) بود که در آن مغز نبود.»
معین الدّین محمّد بن محمود نیشابورى در تفسیر خود که بازمانده از قرن ششم هجرى است، چه زیبا به زبان فارسى در تفسیرِ ... وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْبابِ نوشته است:
«و از من که خداى شما هستم بترسید و از خلافِ فرمانِ من بپرهیزید، اى خداوندان خرد و از جز من باک مدارید که هرکه خرد دارد، داند که از عاجز باک نباید داشت و قادر بر کمال، خداوند زمین و آسمان است- جلّ جلالُه- پس، از وى باید ترسید»
اینک بحث خود را درباره آیات 198 و 199 و 200 و 203 سوره بقره که مربوط به حجّ است ادامه مىدهیم: خداى بزرگ در آیه 198 سوره بقره گفته است:
لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْکُرُوهُ کَما هَداکُمْ وَ إِنْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّینَ
«گناهى بر شما نیست که در حجّ از فضل پروردگار خود بر خوردار شوید (در هنگام حجّ کسب معاش کرده و از منابع اقتصادىِ حج بهره ببرید؛ زیرا یکى از فلسفههاى حجّ پىریزى یک طرحِ اقتصادى اسلامى است) و چون از عرفات باز گشتید، در مشعر الحرام خدا را یاد کنید و سپاس گزارید که راه را به شما نمود و حال آنکه پیش از آن شما گمراه بودید.»
این آیه، یک حکم دوره جاهلى؛ یعنى گناه بودن داد و ستد در ایّام حج را لغو کرده و گفته است که در زمانِ مراسم حج داد و ستد مانعى ندارد؛ زیرا اسلام مىخواهد در این کنگره عظیم که تمام مسلمانانِ واجب الحجِّ دنیا، در آن گرد مىآیند. افزون بر فلسفه اخلاقى و جنبههاى سیاسى و فرهنگى، این کنگره طرح ریزى یک اقتصادِ عمومى را هم بکند و با همکارى و همفکرى، پایههاى اقتصادىِ جوامعِ اسلامى ریخته شود تا که از مبادلاتِ تجارى میانِ مسلمین، چنان اقتصاد نیرومندى به وجود آیدکه مسلمانان از بیگانگان بىنیاز گردند.[79]
ابن عربىنوشته است:[80] سوقِ عکاظ[81] مَجِنّه و ذوالمجاز در جاهلیّت بازارهایى بوده و اعراب جاهلى در هنگام حجّ، در این بازارها داد و ستد مىکردند: به قول ابن عبّاس، این آیه نازل شده تا که معلوم گردد که در زمان حجّ با انجامِ مراسم حجّ و اداى واجباتِ حجّ، تجارت و داد و ستد اشکالى ندارد.
______________________________
(1)- براى آگاهى بیشتر رجوع کنید به: فی ظلال القرآن، ج 1، ص 283
(2)- احکام القرآن، ج 1، ص 135
(3)- محمّد بن ابى بکربن عبدالقادر رازى (متوفّاى سال 666 هجرى) در صفحه 14 کتاب «تفسیر أسئلة القرآن المجید و اجوبتها» نوشته است: فایده تکرارِ امرِ به «ذکر» این است که ذکر خدا به طور مکرّر باشد و نه فقط یک بار. نک: ص 14 کتاب تفسیر أسئلة القرآن المجید و اجوبتها.
میقات حج، ج28، ص: 25
البته برخى هم گفتهاند: «انّ الحجّ دون تجارة افْضَلُ».
سخن ابن عربى و روایت ابن عباس را، نویسنده تفسیر الخازن هم گفته و افزوده است:
«تجارتى که خلل و نقصى در اعمال حج وارد کند، مباح نیست و اولى ترکِ آن تجارت است و حج بدون تجارت اولى است.» (و قال بعض العلماء انّ التّجارة ان وقعت نقصاً فی اعمال الحجّ، لم تکن مباحةً و انْ لم توقع نقصاً فیه کانت من المباحات التى الاولى ترکها لتجرید العبادة عن غیرها؛ لانّ الحج بدون التجارة افضل و اکمل).[82]
ابو بکر عتیق سورآبادى در ترجمه آیه مورد بحث نوشته است:[83]
«نیست بر شما بزه، بدان چه بجویید افزونى نعمتى از خداى شما در سفر حجّ ...»
و سپس در تفسیر آیه افزوده است که:
«این آیه در شأن گروهى آید که پنداشتند در سفر حج، تجارت نشاید که گفتندى آن سفر خالصاً خداىراست و در آن سفر، طالب دنیا نشاید و تجارت را شأنِ مزدوران و جمّالان و حمّالان مىدانستند.»
نویسنده کتاب «اقصىالبیان» هم نوشته است:[84] در جاهلیّت تجارت در وقت حج روا نبود ولى اسلام آن را روا شمرد البته با توجه به دستور ... لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِ که با «لا» ى نفى جنس گفته شده است. و افزوده است که جمله «ان تبتغوا» در عبارت لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا ... در محلّ نصب است، بنابه تقدیر «فى» و به اصطلاح منصوب به نزع خافض است و اصلِ آن چنین بوده است: لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا ....
جصّاص در بحث از آیه مزبور نوشته است،[85] عربها، پس از اسلام، به قیاس دوره جاهلى، در هنگام حج، تجارت را رها کردند، تا این که آیه مزبور نازل شد و تجارت را در هنگام حج روا شمرد. جصّاص استدلال کرده به این که در آیه 28 سوره حج لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ ... منافع عام است و شامل منافع دنیاوى و اخروى مىشود و تخصیص ندارد، با توجّه به این که آیه ... وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا ...[86] نیز عام است و حجّاج را مستثنى نکرده است و دلالت مىکند بر این که، حجّ مانع تجارت نمىباشد.
______________________________
(1)- تفسیر الخازن، ج 1، ص 152 و 155
(2)- تفسیر سورآبادى، ج 1 صص 111 و 112
(3)- أقصى البیان، ج 1، ص 378
(4)- احکام القرآن جَصّاص، ج 1، ص 365 و 366
(5)- بخشى از آیه 275 سوره بقره.
[1] - معانى القرآن و اعِرابه، ج 1، ص 246 و نیز مىتوان به: ج 2، ص 140 و 141، تفسیرالتبیان شیخ طوسى مراجعه کرد.
[2] - معانى القرآن و اعرابه، ج 1، ص 247
[3] - آن چه درباره« یسئلونک عن الأَهِلّة» دیگران در قرن بعد گفتهاند، زجّاج در قرن سوم هجرى گفته است. براى آگاهى بیشتر نک: ج 1، ص 246 و 247 معانى القرآن و اعرابه لِلزجّاج.
[4] - تفسیر بیضاوى، ج 1، ص 222
[5] - ماههاى حج، در آیه 197 سوره بقره مشخص شده است: الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ ...
[6] - احکام القرآن ابن عربى، ج 1، ص 99
[7] - تفسیر ابىالسعود(/ ارشاد العقل السلیم الى مزایا القرآن الکریم)، ج 1، ص 156
[8] - تفسیر سورآبادى، ج 1، ص 107
[9] - تفسیر ابى السعود، ج 1، ص 156
[10] - لسان العرب المحیط، ج 3، ص 971، ذیل ماده« وَقَىَ»
و خداهم گفته است در سوره مدثّر آیه 56:\i ... هُوَ أَهْلُ التَّقْوى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ\E« هو أهلٌ أَن یُتَّقى عقابه و أهلٌ أَن یعمل بما یودّى الى مغفرته». ر. ک.: همان مأخذ و همان صفحه.
[11] - تحفالعقول، ص 33. بخشى از سخنرانى پیامبر خدا صلى الله علیه و آله است در حجة الوداع.
[12] - حجرات: 13
[13] - براى آگاهى بیشتر رجوع شود به فیظلال القرآن، ج 1، ص 258 و 264
[14] - بسیارى از مطالب پیشینیان در جلد یکم، ص 141 تفسیر الخازن، هست.
[15] - تفسیر الخازن، ج 1، ص 141
[16] - درباره تفسیر آیه مورد بحث، مىتوان به جلد یکم ص 225 تفسیر ابن کثیر و نیز جلد یکم ص 188 تفسیر البرهان، مراجعه کرد و ترجمه تفسیر طبرى ج 1، ص 118 و کشف الحقایق، ج 1، ص 128
[17] - ذکر کلمه« اللَّه» در آیه 196 بقره وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ ... و نیز در آیه 97 آل عمران، ... وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ ... از آن جهت است که حجّ باید للَّهو خالص براى خدا باشد، در تمام موارد باید خدا در نظر حجگزار باشد و به خدا توجّه داشته باشد.
[18] - براى آگاهى بیشتر در این زمینه، نک: فی ظلال القرآن، ج 1، ص 264 تا 283
[19] - فی ظلال القرآن، ج 1، ص 283
[20] - زجّاج در جلد یکم، صفحههاى 255 و 256 کتاب« معانى القرآن و اعرابه» درباره برخى از کلمات این آیه، بحث کرده است.
[21] - احکام القرآن، ج 1، ص 118 و 119
[22] - امْلاء ما مَنَّ بِهِ الرَحمن ...، ص 85
[23] - احکام القرآن، ج 1، صص 117 و 118
[24] - الحجّ و هو فى اللغة عبارة عن القصد و خصّه الشرع بوقت مخصوص و بموضع مخصوص على وجه تبیّن على الوجه الشروع، نک: احکام القرآن، ج 1، ص 178
[25] - آیه 97 آل عمران ... وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا ...
[26] - احکام القرآن، ج 1، ص 119
[27] - براى آگاهى بیشتر رجوع شود به تفسیر التبیان، ج 2، صص، 154 و 155
[28] - مکانى است در دو فرسنگى مکه و غزوه حُدیبیّه رسول صلى الله علیه و آله در آنجا روى داده است.
[29] - تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 230
[30] - تفسیر الخازن، ج 1، ص 145
[31] - بقره: 183
[32] - آل عمران: 97
[33] - کنزالعرفان، ج 1، ص 271
[34] - اقصىالبیان، ج 1، صص، 351 و 359
[35] - در پاورقى کتاب« کنزالعرفان»، ج 1، ص 271 نوشته شده است که در جلد یکم ص 456 سنن ابى داوود حدیث چنین است:« لِتأخُذُوا مَناسِکَکُم فَانّی لاأدْری لَعَلى لا أحجّ بَعد حَجّتی هذه»
[36] - التفسیر فی التبیان، ج 2، صص 155 و 156
[37] - مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 289
[38] - در صفحه 210 کتاب لسان التنزیل نوشته شده است:« فما استیسر» پس آن چه آسان شود؛ یعنى دسترسد و سامان بود. از مصدر إستیسار»
[39] - املاء ما منّ به الرحمن ... ص 85
[40] - تفسیر بیضاوى، ج 1، ص 225
[41] - اقصى البیان، ج 1، ص 366
[42] - نویسنده تفسیر« مختصر من تفسیر الامام الطبرى» در ج 1، ص 62 نوشته است:« فان احصرتم ...»؛ یعنىمنعتم حبستم عَنِ العمل و الوصول الى البیت.
[43] - اقصىالبیان، ج 1، صص 362 و 363
[44] - در ج 1، ص 110، تفسیر سورآبادى نوشته شده« ... مَسترید سرهاى شما را ...»
[45] - تفسیر بیضاوى، ج 1، ص 225
[46] - نویسنده تفسیر« مختصر من تفسیر الإمام الطبرى» در ج 1، ص 62 نوشته است: هَدْى:« و هو ما قرّب الىاللَّه- عزّ و جلّ- بمنزلة الهدیّه یهدیها الى غیره یتقرّب بها الیه.»
[47] - تفسیر الخازن، ج 1، ص 149
[48] - اقصى البیان، ج 1، ص 366
[49] - بقره: 196
[50] - تفسیر بیضاوى، ج 1، ص 225 و تفسیر ابى السعود، ج 1، ص 159
[51] - براى آگاهى بیشتر از تفسیر آیه مورد بحث( 196 از سوره بقره) مىتوان به تفاسیر زیر نیز مراجعه کرد: مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 1، ص 289 تا 292 و تفسیر التبیان، ج 2، ص 154 تا 162 و تفسیر البرهان، ج 1، ص 92
[52] - مسالک الافهام، ج 2، ص 136
[53] - همان مأخذ، ج 2، ص 186
[54] - لسان التنزیل، ص 210
[55] - ابن قتیبه در صفحه 210 کتاب« تأویل مشکل القرآن» در باب« الحذف و الاختصار» نوشته است: مضاف حذف شده؛ یعنى« وقت الحجّ»؛ ابوهلال عسکرى هم در صفحه 187 الصناعتین یکى از اقسام حذف را حذف مضاف و جانشین شدن مضاف الیه به جاى آن دانسته و آیه الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ را هم مثال آورده است.
[56] - متشابهات القرآن، ج 2، ص 180
[57] - مشکل اعراب القرآن، ج 1، ص 89
[58] - در جلد 1، صفحه 152 تفسیر الخازن نوشته شده است:« ... وقت الحج اشهر معلومات» و در جلد 1، صفحه 159 تفسیر ابى السعود نوشته شده است:« یعنى وقته معروفات بین الناس»
[59] - کنز العرفان، ج 1، ص 300
[60] - قرآن مجید، آنان را که وقتِ حج را به تأخیر مىانداختند، مورد سرزنش قرار داده و در آیه 37 سورهتوبه گفته است: إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا ... یعنى تأخیر در حج، افزایش کفر است و به سبب این تغییر دادن، خود را به ضلالت انداخته گمراه مىکنند. ر. ک.: مجمعالبیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 293
[61] - تأویل مشکل القرآن، صص 475 و 476. و نیز مىتوان براى آگاهى بیشتر، رجوع کرد به: مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 294 و تفسیر التبیان، ج 2، صص 162 تا 166
[62] - کنز العرفان، ج 1، ص 301
[63] - در جلد 1، صفحه 133 احکام القرآن، ابن عربى نوشته است: حجّ را برخود واجب گرداند با نیّت کهقصد باطنى است و با احرام که عملِ ظاهرى است و با تلبیه که ذکر شنیدنى است.
[64] - در همان مأخذ و همان صفحه، نوشته شده: الرّفث کلّ قول یتعلّق بذکر النساء.
[65] - فسوق: جمیع المعاصى. قال النّبى صلى الله علیه و آله: سباب المسلم فسوق و قتاله کفرٌ. نک: احکام القرآن، ج 1، ص 134
[66] - اقصى البیان، ج 1، ص 375 و مسالک الافهام، ج 2، صص 187، 188 و 189
[67] - ابن عربى هم در جلد یکم، صفحه 132 احکام القرآن نوشته است: در این که ماههاى حجّ شوّال وذوالقعده و ذوالحجّه هست، اختلافى نیست جز این که اختلاف در ماه ذوالحجه است که آیا تمام ماه را باید جز ماهِ حجّ دانست و یا این که 10 یا 12 روز آغاز ماه را؟
[68] - البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 199
[69] - مسالک الافهام، ج 2، ص 195
[70] - فرض حجّ با نیّت کردن، که امرى قلبى است، مىباشد و تحقّق خارجى نیّت، محرم شدن و تلبیه گفتناست.
[71] - و قیل: الرَفث: کلام متضمّن لما یستقبح ذکره، من ذکر الجماع و دواعیه. نک: تفسیر الخازن، ج 1، ص 153
[72] - نک: تفسیر ابىالسعود، ج 1، ص 159. ابى السعود در همین جلد و همین صفحه توضیحات زیر را نیز داده است:
« فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ: اى لا جماع لو فلا فحش من الکلام و لا خروج من حدود الشرع بارتکاب المحظورات».
« وَلَا جِدَالَ: اى لامِراءَ مَعَ الخدم و الرِفقة».
[73] - براى آگاهى بیشتر رجوع شود به: کنزالعرفان، ج 1، ص 302 و مسالک الافهام، ج 2، ص 197 و 198 و اقصى البیان، ج 1، ص 376 و 377
[74] - تفسیر الخازن، ج 1، ص 154 قبل از او زمخشرى در کشّاف جلد یکم صفحه 347 نوشته است.
[75] - براى آگاهى بیشتر درباره تفسیر این آیه، مىتوان به تفسیر بیضاوى، ج 1، ص 225 و ترجمه تفسیرطبرى، ج 1، ص 129 و تفسیر صافى، ج 1، ص 176 و 177 و کشّاف زمخشرى، ج 1، ص 346 و 347 و تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 111 و تفسیر منهج الصادقین، ج 1، ص 457 و تفسیر جلالین، ص 41 و تفسیر شبّر، ص 68 و 69 مراجعه شود.
[76] - در جلد یکم، صفحه 154 تفسیر الخازن، نوشته شده است. ذوى الألباب؛ یعنى ذوى العقول: الذینیعلمون حقایق الأمور.
[77] - تفسیر صافى، ج 1، ص 176
[78] - تفسیر سورآبادى، ج 1، ص 111
[79] - براى آگاهى بیشتر رجوع کنید به: فی ظلال القرآن، ج 1، ص 283
[80] - احکام القرآن، ج 1، ص 135
[81] - محمّد بن ابى بکربن عبدالقادر رازى( متوفّاى سال 666 هجرى) در صفحه 14 کتاب« تفسیر أسئلة القرآن المجید و اجوبتها» نوشته است: فایده تکرارِ امرِ به« ذکر» این است که ذکر خدا به طور مکرّر باشد و نه فقط یک بار. نک: ص 14 کتاب تفسیر أسئلة القرآن المجید و اجوبتها.
[82] - تفسیر الخازن، ج 1، ص 152 و 155
[83] - تفسیر سورآبادى، ج 1 صص 111 و 112
[84] - أقصى البیان، ج 1، ص 378
[85] - احکام القرآن جَصّاص، ج 1، ص 365 و 366
[86] - بخشى از آیه 275 سوره بقره.