نوع مقاله : فقه حج
نویسنده
گروه فقه و حقوق دانشگاه آزاد اسلامی واحد اسلامشهر، اسلامشهر، ایران
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
«تربت» و «تراب» در لغت به معنای خاک، ماهیت زمین (طبیعه الارض)، قبر و بخش سطحی زمین است. (لجنة من اعضاء مجمع اللغة العربیه، 1960م، «تراب») همچنین تربت به معنای خاک قبر و مقبره است. (ابن منظور، 1414ق، ج1، ص228) مقصود از تربت حسینی، خاکی است که بدن مطهر حضرت سیدالشهدا7 در آن دفن شده و زمینی است که قبر مطهر آن والامقام در آن قرار دارد.
درباره محدوده تربت حسینی در روایات مقادیر مختلفی ذکر شده است. شیخ مفید در جمع میان روایات این باب مینویسد:
«دورترین بخش حرم، پنج فرسخ است و نزدیکتر از آنجا به حرم، یک فرسخ است و شریفترین مکان تا فاصله 25 ذراعی قبر مطهر است و از آنجا شریفتر 20 ذراعی حرم میباشد و باز اشرف از آنجا ذراع اول است که به قبر مطهر متصل است و از آن شریفتر خود مرقد مطهر امام7 است و شرف مرقد نیز به بدن مبارک آن حضرت است که در آن قرار گرفته است.» (مفید، 1409ق ، ص142)
صاحب کتاب المزار الکبیر نیز به عیناً همین جمع بندی شیخ مفید را برگزیده است. (المشهدی، 1389، ص213و214) علامه مجلسی در تأیید این دیدگاه مینویسد:
«شیخ طوسی و عالمان پس از او در کیفیت جمع این روایات فرمودهاند: تا آخرین حدی که در روایتها وارد شده، خوردن تربت جایز است؛ ولی هرچه به قبر نزدیکتر باشد، فضیلت آن بیشتر است.»
وی همچنین از محقق اردبیلی نقل میکند:
«هرچه لفظ «تربت امام حسین7 » بر آن صدق کند، خوردنش جایز است
و موضوع حکم در بعضی از روایتها اگرچه خاک قبر است، ولی روشن است که چنین چیزی همیشه ممکن نیست.» (مجلسی، 1983م، ج60، ص160) (مجلسی، 1983م، ج60 ، ص160)
در مقدمه باید یادآور شد اگرچه اکثر احکام این باب از منفردات فقه شیعه است، اما مسئله شرافت و حرمت تربت حسینی به فرقهای خاص اختصاص ندارد و مسئلهای مستحدث و نو نیست؛ بلکه از صدر اسلام مطرح بوده و ریشه در سنت نبوی دارد.
طبق نقل منابع عامه، پیامبرگرامی9 به این تربت اشتیاق خاصی داشت و حرمت زیادی برای آن قائل بود؛ به گونهای که وقتی جبرئیل امین آن را به محضر مبارکش آورد، ایشان با استشمام رائحه آن تربت، اشک از دیدگان مبارکش جاری شد و آن را
به چشمان مبارک خود کشید و بوسید و نزد ام سلمه3 به ودیعت گذارد و به وی خبر داد، که در روز قتل حسین7 به خون تبدیل خواهد شد و ام سلمه سالها بعد شاهد این پیشگویی رسول خدا9 بود. صاحب کتاب فضائل الخمسة من الصحاح الستة دو باب کتاب خود را به این مطلب اختصاص داده است:
یکی به نام إن جبریل7 أخبر النبی9 بقتل الحسین7 و اتاه بتربته (فیروزآبادی، 1402ق، ج3، ص336ـ342)
دیگری به نام فی وضع النبی9 عند امّ سلمة تربة الحسین7 و قوله لها: اذا تحولت دماً فاعلمی ان ابنی قد قتل . (فیروزآبادی، 1402ق، ج3، ص354ـ356) وی در این دو باب بیش از بیست روایت از منابع معتبر اهل تسنن نقل کرده است.
احکام مخصوص تربت حسینی
احادیث فراوانی درباره این تربت مقدس وارد شده که فقها بر اساس آنها احکام متعددی در این باب صادر کردهاند. این احکام به احکام تکلیفی وجوب، حرمت، کراهت و استحباب تقسیم میشود.
الف) وجوب تطهیر و تحریم تنجیس تربت حسینی
به جهت حرمت و تقدس تربت حسینی، نجس کردن آن حرام است در صورت نجس شدن، پاک کردن آن واجب میشود؛ چنانکه صاحب مفتاح الکرامه مینویسد که شهیدثانی و دیگران بر وجوب ازالة نجاست از تراب حسینی و تسبیح آن تصریح کردهاند. (عاملی، 1391ش، ج2، ص99) صاحب مستمسک وجوب ازالة نجاست و تحریم تنجیس آن را به همه تربتهای معصومان: تعمیم داده و بیان کرده است.
واجب است نجاست از تربت حسینی، بلکه از تربتی که از قبور پیامبر خدا
و سایر ائمه: گرفته شده، برطرف گردد و نجس کردن آن حرام است. (حکیم، 1391ق، ج1، ص57) سپس ایشان درباره تربت محترم حسینی میافزاید که میان تربتی که از قبر شریف گرفته شود یا اینکه خارج از قبر باشد، تفاوتی نیست؛ اما به قصد تبرک و استشفا روی قبر گذاشته شود. همچنین اگر تربتِ خارج از قبر باشد، اما جهت تبرک برای تسبیح و نماز گرفته شده باشد، همگی تربت محترم محسوب میشود.
ـ مقصود از تربت محترم
صاحب جواهر نیز شبیه به همین تقسیم برای تربت محترم نقل میکند و مینویسد:
تربت محترم سه چیز است:
الف)آنچه از ضریح مقدس أخذ شود؛
ب)آنچه بر روی ضریح مقدس قرار داده شود مطلقاً (چه به قصد تبرک و چه غیر آن)؛
ج)آنچه از باقی حرم با دعا و ختم (نک: ابن قولویه، 1381ش، بابهای 93و94) أخذ شود (نجفی، 1412ق، ج2، ص488)
شهید ثانی پس از بیان سه قسم تربت محترم مینویسد:
اگر تربتی هم یافت شد که منسوب به تربت محترم کربلاست (اما معلوم نیست چنین باشد)، باید احترام آن را نیز نگه داشت و بنا بر معروف گذاشته میشود. (شهیدثانی، 1375ش، ج3، ص168)
آنچه باعث محترم شمردن این سه قسم میشود به این شرح است:
قسم نخست قدر متیقن از تربت است و وجوب احترامش روشن است.
قسم دوم نیز به جهت اینکه وقتی خاکی روی خاک مطهر قبر گذاشته شود عرفاً خاک قبر محسوب میشود یا لااقل به جهت اتصال با تربت محترم، کسب احترام
و شرافت میکند.
قسم سوم نیز به جهت تأثیر نیت در تفکیک و جدایی این قسمت از خاک از دیگر قسمتهاست و گویا دعا و ختم نسب به بخشی از خاک کربلا به منزله نیت
و صیغهای است که نسبت به قطعهای از زمین خوانده میشود و حرمت آن مکان را از دیگر امکنه متمایز میکند.
ـ دلیل حرمت تنجیس تربت محترم
بهترین دلیل بر حرمت تنجیس تربت حسینی، قاعده تحریم هتک حرمت شعائر
و حرمات الهی و بیاحترامی به آنچه نزد شارع محترم شمرده میشود، است.
صاحب صراط النجاه مقصود از اشیای محترم و ملاک آن را هر چیزی میداند که شرعاً احترامش واجب، و هتکش حرام است. وی از جمله مثالهایی که ذکر میکند تربت حسینی و تربت دیگر ائمه: است. (خوئی، 1416ق، ج1، ص437).
بیشک تربت حسینی از اشیای محترم نزد شارع است. بنابراین هرگونه بیاحترامی
به آن، از جمله نجس کردن آن، حرام است. صاحب مفتاح الکرامه پس از نقل کلام سیوری در باب احترام تربت شریف اینگونه به آن تعلیق میزند: «وجوب تعظیم آن در حد تواتر نقل شده است». (عاملی، 1391ش، ج2، ص10) محقق سبزواری نیز در تعلیق
بر کلام صاحب عروه در باب وجوب ازاله نجاست از تربت حسینی مینویسد:
«تربت حسینی از مقدسات مذهبی، بلکه فی الجمله از مقدسات دینی میباشد. بنابراین، هتک و بیاحترامی به آن حرام میباشد». (سبزواری، 1413ق، ج1، ص480)
محقق بحرانی پا را فراتر گذاشته، اهانت به تربت حسینی را در حد کفر شمرده است:
شکی در وجوب اکرام و حرمت اهانت به تربت حسینی از این جهت که منسوب
به آن حضرت است، نیست؛ بلکه حکم شود به کفر کسی که بدین جهت به آن اهانت ورزد.[1] (بحرانی، 1391ش، ج2، ص44)
ب) حرمت استنجا با تربت کربلا
یکی از احکامی که فرع بر حرمت تنجیس تربت کربلاست و به جهت بیحرمتی به تربت در درجه بالایی از تحریم قرار دارد، حرمت استنجا به آن تربت شریف است. (عاملی، 1391ش، ج2، ص101)
علامه حلّی در منتهی المطلب در باب شرایط استنجا مینویسد: «آنچه با آن استنجا میشود از چیزهایی نباشد که دارای حرمت است». آنگاه نمونه ذوالاحترام اول را تربه حسینی ذکر میکند. (علامه حلی، 1412ق، ج1، ص280) این خود حاکی از شدت حرمت این تربت مقدس و شهرت وجوب تعظیم آن میان فقهای عظام است. البته حکم حرمت استنجا به تربت مقدس کربلا در صورتی است که فاعل آن از این کار قصد اهانت نداشته باشد؛ در غیر این صورت عمل وی به منزله کفر تلقی، و به ارتداد وی حکم میشود؛ چنانکه صاحب جواهر در این باره مینویسد:
پس باید دانسته شود آنچه ما در مورد حرمت استنجا به اشیای محترم ذکر نمودیم
در جایی است که قصد اهانتی در کار نباشد؛ و الا فاعل چنین عملی با انجام این کار نسبت به برخی از این اشیا به حد کفر خواهد رسید که به خدا از آن پناه میبریم و ضابطه در این مسئله چنین است که هر کس حلال بداند چیزی را که از ضروریات دین دانسته شده یا آن را با قصد تکبر و عناد و فسق انجام دهد، اگرچه آن را حلال نداند به واسطه آن کافر میشود و نجس ذاتی خواهد شد. (نجفی، 1412ق، ج2، ص52)
ادله احکام الزامی تربت
مهمترین دلیل بر احکام الزامی تربت، مانند حرمت تنجیس، وجود شرافت
و قداست و نورانیت این تربت است که لازمهاش وجوب تعظیم و تکریم و تعزیز
و حفظ احترام است:
اولاً: تربت مقدس حسینی از چنان شرافتی برخوردار است که ائمة اهل بیت:
در مورد آن فرمودهاند: «فنری فیه من کل خیر». (ابن قولویه، 1381ش، ص277) کلمه «کل» (با دلالت وضعی) و کلمه «خیر» (با دلالت اطلاقی) دلالت میکنند
بر هر خیری که در این تربت است. تربت حسینی جامع الخیرات است؛ تا جایی که امثال سیدابوالحسن اصفهانی عظمت و قداست این تربت و مصحف شریف را در یک حد و درجه دانستهاند. (اصفهانی، 1380ش، ص71) مؤیدات زیادی بر این قول وجود دارد؛ برای مثال:
ـ همانطور که خدای متعال، قرآن کریم را شفا و رحمت برای مؤمنان قرار داده، تربت مقدس حسینی را نیز شفای هر درد قرار داده است.
ـ خداوند هر دو را آسمانی دانسته؛ به طوری که تربت کربلا را روضهای از روضات جنات، و قرآن کریم را وحی منزل قرار داده است.
ـ همانطور که خدای متعال قرآن کریم را معجزه خاتم پیامبران قرار داده، یکی از معجزات آن حضرت را مبدل شدن تربت حسینی به خون در روز عاشورا و پیشگویی آنجناب از این واقعه قرار داده است. (بیهقی، 1405ق، ج6، صص470ـ 468) همانطور که خدای متعال حامل قرآن را برای نبی مکرم اسلام، جبرئیل امین قرار داد، حامل تربت اعلای حسینی را نیز برای آن حضرت جبرئیل امین قرار داد.
(ابن قولویه، 1381ش، صص 280، 282 و284)
ـ و... .
بنابراین همانطور که قرآن کریم واجد ویژگیهای منحصر به فردی است، تربت حسینی نیز ویژگیهایی انحصاری، چون فضیلت سجده بر آن، دارد.
و بالجمله بر اساس حدیث نبوی، زمین کربلا پاکترین قطعه روی زمین
و عظیمترین آن از حیث حرمت است و بیشک از بساطهای بهشت است.[2] (ابن قولویه، 1381ش، ص264).
ثانیاً : اضافه بر تعظیمی که با مصحف در آن مشترک است از آنجا که از شعائر مذهب حقه اهل بیت: محسوب میشود مخصوص به تعظیم شعائر است.
ثالثاً : بر قداست تربت حسینی ادله عام در حد تواتر معنوی وجود دارد؛ هرچند
به صورت ضمنی از مضمون روایات به دست آید یا با ارتکاز متشرعه از آنها حاصل شود؛ چنانکه سید حکیم از برخی از فقها نقل کرده که نصوصی متواتر درباره تعظیم تربت حسینی وارد شده است؛ (حکیم، 1391ق، ج1، ص553) مانند روایتی به این مضمون که تربت حسینی هفت طبقه زمین را نورانی، و حجب هفتگانه آسمان را خرق میکند و گردش آن در دست ـ بدون گفتن ذکری ـ تسبیح محسوب میشود
و موجب شفای هر درد، و امان از هر ترس است و رسول خدا و امام رضا8 آن را بوییدند و بوسیدند و به چشم خود کشیدند و در اثر آن منقلب شدند و گریستند و...
رابعاً : روایاتی خاص با مضمون ممنوعیت اهانت به این تربت مقدس وارد شده است. صاحب جامع احادیث شیعه، بابی از کتابش را به عنوان «حرمة التوهین بتربة قبر الحسین و ما ورد فی عقوبة من وهنها» اختصاص داده است و ذیل آن جریان موسی بن عیسی را نقل کرده که در اثر بیاحترامی و توهین صریح به تربت مقدس بلافاصله در همین دنیا دچار عذاب الهی شد. (بروجردی، 1380ش، ج12، ص542 و541)
الف) کراهت خرید و فروش تربت حسینی7
از خرید و فروش تربت مقدس حسینی به جهت حرمت و شرافتی که دارد منع، و به هدیه دادن این تربت به یکدیگر به صورت تبرعی سفارش شده است. صاحب مهذب البارع مینویسد:
«مستحب است زائر [هنگام مراجعت به وطن] مقداری از تربت همراه خود نماید تا توسط آن خانواده و شهرش را مشمول برکت سازد.» (ابن فهد حلی، 1387ش، ج4، ص221)
مقصود این حدیث آن است که تربت را برای خانواده و دوستانش سوغات و هدیه ببرد و این تشویقی بر اعطای آن به دیگران بر وجه تبرع است.
هرچند ظاهر برخی روایات بر حرمت خرید و فروش تربت حسینی دلالت دارد، اما این روایات ضعف سندی دارند مشکل میتوان آنها را حمل بر حرمت نمود. برای نمونه در حدیث مرفوعهای از حضرت امام صادق7 نقل شده است:
«مَنْ بَاعَ طِینَ قَبْرِ الْحُسَیْنِ7 فَإِنَّهُ یَبِیعُ لَحْمَ الْحُسَیْنِ7 وَ یَشْتَرِیهِ» (ابن قولویه، 1381ش، ص865 ).
«همانا کسی که تربت قبر امام حسین7 را بفروشد، گوشت آن حضرت را فروخته و خریده است.»
شهیدثانی در کتاب اطعمه و اشربه شرح لمعه، آنجا که مینویسد پانزده چیز از ذبیحه حرام است، مستند این حکم را روایات ملفّقی معرفی میکند که برخی از آنها رجالش ضعیف، و برخی مجهول است. از این رو اصل را بر عدم حرمت اشیای مذکور میداند؛ مگر مواردی که بر آن دلیل خارجی وجود داشته باشد.
سپس مینویسد: با این روایات میتوان بر کراهت استدلال کرد؛ چراکه امر در حکم کردن به کراهت سهل است و در آن تساهلی راه دارد که در حرمت راه ندارد. (شهیدثانی، 1375ش، ج7، صص311ـ310)
در اینجا نیز بر اساس روایت مذکور میتوان به کراهت بیع تربت حکم کرد؛ بهویژه با توجه به درجه بالای وثاقت کتاب شریف کامل الزیارات و روایات آن؛ تا جایی که برخی همه روایات نویسنده آن از مشایخش را موثوق الصدور دانستهاند.
(حر عاملی، 1427ق، ج20، ص68)
ظاهراً این حکم متفرع بر حکم وجوب نگاه داشتن حرمت تربت حسینی است و آنچه در وجوب احترام این تربت نقل شد، مؤید این حدیث است. مطلب دیگری که مضمون
این حدیث را تأیید میکند روایتی است که درباره علت حلّیت اکل تربت حسینی مطرح شده است.
در آن حدیث (ابن قولویه، 1381ش، ص865) تربت حسینی به منزله گوشت بدن شریف حضرت اباعبدالله7 معرفی شده که خوردن مقدار کمی از آن جایز، و موجب شفاست. این روایت نیز، در تأیید خبر قبلی، تربت را به منزله گوشت بدن مبارک امام7 معرفی کرده و ازاینرو آن را به منزله شفا دانسته که باز تأییدی بر تقدس و وجوب احترام آن است و از لوازم آن، عدم امکان تقویم آن با مابه ازاهای مادی و اعتباری است؛ زیرا قیمتگذاری با اعتقاد و باور به تقدس اشیا در منافات است.
یک ـ دیدگاه مشهور فقها درباره حکم بیع تربت حسینی
شهید اول در دروس مینویسد:
برای کسی که تربت حسینی را حیازت میکند بیع آن به صورت کیلی و وزنی و با مشاهده جایز است؛ چه تربت تنها باشد [و] چه مشتمل بر هیئتی که بتوان از آن منتفع شد. (شهید اول، 1412ق، ج2، ص26)
سیدمحمد طباطبایی در مناهل نظر شهید را تأیید، و آن را اینگونه مستدل کرده است:
ـ اصل[جواز]
ـ عمومات قرآنی دال بر صحت بیع (مانند احل الله البیع و اوفوا بالعقود)
ـ روایات معتبر معصومین (مانند المومنون عند شروطهم و الناس مسلطون علی اموالهم) (طباطبایی، بیتا، ص673)
شیخ انصاری نیز ضمن احکام اراضی مفتوح العنوه، این اراضی را از مباحات دانسته و سیره خلف از سلف را بر بیع اشیای ساخته شده از خاک زمین عراق ـ از جمله آجر، کوزه، ظروف و آنچه از تربت حسینی ساخته شده ـ دانسته است. (انصاری، 1415ق، ج4، ص28)
بنابراین دلیل ایشان بر جواز بیع تربت، سیره متشرعه است. دلیل دیگر شیخ، تصریح ادله است بر جواز بیع آنچه از زمینهای مفتوح العنوه جدا میشود؛ مانند زمین عراق. (انصاری، 1415ق، ج4، ص28)
شیخ آل عصفور در ضمن بحث ربا به نقل اجماع شهید در دروس بر جواز بیع تربت حسینی پس از حیازت آن اشاره، و خبر مرسل منع شرای تربت را به جهت قصور در سند بر کراهت حمل کرده است. (آل عصفور، 1379ش، ص558)
با توجه به کلمات فقها و اجماع مذکور شهید به نظر میرسد نظر مشهور، جواز بیع تربت حسینی است. در اینجا تنها دو دلیل بر حرمت بیع تربت شریف باقی میماند:
دلیل اول حرمت بیع تربت و پاسخ آن
دلیل اول روایت مرفوعهای است که در کامل الزیارات و بحار الانوار (باب تربته صلوات الله علیه و فضلها و آدابها و احکامها) نقل شده است (مجلسی، 1983م، ج98، ص130) وجه استدلال به این روایت چنین است که در این روایت امام صادق7 بیع خاک قبر امام حسین7 را به بیع گوشت تن آن حضرت تشبیه فرموده و از قطعیات است که بیع گوشت مؤمن عادی حرام است؛ پس به طریق اولی بیع گوشت معصوم7 حرام خواهد بود.
در استدلال به این حدیث مناقشاتی شده است:
اولاً: سند حدیث مرسل است؛ زیرا یعقوب بن یزید آن را به صورت مرفوع از امام7 نقل کرده است.
ثانیاً: از جهت دلالت قابل حمل بر معانی دیگر نیز هست.
شیخ حر عاملی پس از نقل این روایت آن را بر وجوهی حمل کرده است؛ از جمله:
اول ـ این روایت به خاک خود قبر اختصاص دارد، نه غیر آن؛ زیرا در آن وارد شده است: «من باع طین قبر الحسین».
دوم ـ روایت بر کراهت بیع تربت و استحباب بذل تربت به صورت بدون عوض حمل میشود. (حر عاملی، 1427ق، ج24، ص228)
تمام کسانی که بیع تربت را مکروه دانستهاند، به استحباب هدیه دادن بلاعوض تربت قائل شدهاند؛ اما به دلیل مباشری برای آن استناد نکردهاند. البته به نظر میرسد میتوان در این باره به ادلهای که در باب استحباب همراه بردن تربت توسط زائر از حائر برای اهل و دیار خود وارد شده، استمداد جست و با قرار دادن این ادله (که ظهور در استحباب سوغات و هدیه بردن تربت توسط زائر دارد) در کنار ادله نهی از بیع تربت، روایات نهی از بیع تربت را ـ با توجه به ضعف سندی ـ بر کراهت بیع
و استحباب هدیه نمودن تربت به یکدیگر به صورت تبرعی حمل کرد. شهید درباره حکم استحبابی مذکور مینویسد:
سزاوار است زائر آن مقدار از تربت را که میتواند همراه خود نموده، [و به شهر خود ببرد] تا آن را میان اهل و بلدش تعمیم دهد که آن شفای هر درد، و امان از هر ترسی است. (شهید اول، 1412ق، ج2، ص26)
دلیل دوم حرمت بیع تربت و پاسخ آن
دلیل دیگر شبهه وقفی بودن زمین کربلاست؛ با این توضیح که بیع و شرای زمین وقفی جایز نیست.
شیخ جعفر آل کاشف الغطا در پاسخ به این شبهه چنین پاسخ میدهد که اگر قائل باشیم به اینکه زمین کربلا وقف است؛ باز هم اشکالی در بیع تربت حسینی در صورت جدا شدن آن [از زمین] نیست؛ زیرا آنچه از موقوف استنباط میشود این است که مال موقوف با فصل و جدایی به ملکیت در میآید؛ درحالیکه در حال وصل مال وقفی محسوب میشود؛ مانند خاکی که از زمینهای وقف عامه جدا میشود. البته در غیر مساجد
این خاکها به ملکیت در میآید و به فروش میرسد؛ چه بر همان حالی که هست و چه پس از اینکه به آجر یا ظروف و امثال آن تبدیل شد. (کاشف الغطاء، 1422ق، ج4، ص266)
طبق برخی روایات اساساً زمین کربلا ملک ائمه معصوم: بوده و آن را وقف نکردهاند. بر اساس این روایات امام حسین7 پیش از شهادتشان قسمتی از زمین کربلا را که میان چند روستا و آبادی (از جمله غاضریه، طف و نینوا) بود، از قبیله بنیاسد (که در یکی از این آبادیها زندگی میکردند) به مبلغ شصت هزار درهم خریداری کردند و پس از خرید، دوباره آن را به قبیله بنیاسد برگرداندند؛ مشروط بر اینکه از کسانی که به این سرزمین میآیند، پذیرایی کنند؛ به عبارت دیگر امام7 این سرزمین را وقف نکرد، بلکه آن را در اختیار اهالی آن منطقه قرار داد. (نوری، طبرسی، 1408ق، ج10، ص321؛ ابن مقرم، 1979م، ص235)
در نقل دیگری آمده امام حسین7 زمینهای پیرامون مرقد خویش را
به مساحت چهار میل در چهار میل از اهالی غاضریه و نینوا خریداری کرد و زمین وسیع یادشده را به اهالی همان جا بخشید؛ به شرط آنکه آنان پس از آن حضرت زائران قبر ایشان را راهنمایی، و به مدت سه روز از آنان پذیرایی کنند؛[3] ولی آنان به این شرط عمل نکردند. ازاینرو حقشان نسبت به آن زمین ساقط شد و زمینهایی را که امام
به آنان سپرده بود، به ملکیت فرزندان امام بازگشت. (کلیددار، 1416ق، ص12؛ بهائی، 1394ش، ص103)
در تأیید مطالب مذکور محدث نوری و دیگران از امام صادق7 نقل کردهاند:
حرم امام حسین7 چهار میل در چهار میل است که آن بزرگوار آن را خریداری فرمود. بنابراین برای فرزندان و دوستانش حلال است [که در آن وارد؛ و از آن بهرهمند شوند] و بر غیر ایشان از مخالفان آن حضرت حرام است و برکت در حرم آن حضرت هست. ( نوری، 1408ق، ج10، ص321؛ ابن مقرم، 1979م، ص235)
بنا بر هر دو مبنا در بیع تربت توسط کسی که از محبین آن حضرت بوده و آن را حیازت کرده است، اشکالی وجود ندارد: بنا بر وقفی بودن اشکالی ندارد؛ زیرا آن را از زمین جدا کردهاند و بنا بر ملک معصوم بودن اشکالی ندارد؛ زیرا آن را برای شیعیان خود حلال کردهاند.
ـ حکم بیع تربت به کافر
از آنچه گذشت روشن شد حکم بیع تربت حسینی مباح به معنی الاعم، و بهطور خاص کراهت است. این حکم بیع تربت نسبت به مؤمنان بود؛ اما حکم بیع تربت نسبت به کفار به جهت احترام و شرافت این تربت، حرمت، و دلیل آن قاعده نفی سبیل است. (رحمانی، 1382ش، ص14) صاحب جواهر در شرح کلام صاحب شرائع در مورد عدم جواز بیع عبد مسلم به کافر مینویسد:
فاضل و فقهای بعد از او به عدم جواز بیع عبد مسلم، مصحف و کتب حدیث
و تفسیر و مزار و خطب و مواعظ و تربت حسینی7 را نیز ملحق نمودهاند. (نجفی، 1412ق، ج22، صص340 ـ 338).
ب) استحباب تحنیک با تربت
محقق بحرانی در معنای تحنیک مینویسد: «تحنیک یعنی ادخال آن [چیزی چون آب، خرما، تربت] در حنک و حنک قسمت بالای داخل دهان است». (بحرانی، 1391ش، ج25، ص38). مستحب است هنگام ولادت، کام نوزاد با تربت حسینی برداشته شود. طریحی مینویسد: «حنک در معنای کام (سقف دهان) و زیر چانه به کار رفته است»
و برای آن مثال به تحنیک به تربت حسینی زده است. (طریحی، 1375ق، ج5، ص262)
صاحب حدائق نیز تحنیک را به معنای بازکردن کام نوزاد تعریف کرده و در باب سنن ولایت نوشته است: «و منها تحنیکه بماء الفرات و تربة الحسین7». (بحرانی، 1391ش، ج25، ص35) در کشف اللثام نیز چنین آمده است:
تحنیک نوزاد با آب فرات و تربت حسین7 است و صرف دلک به حنکین کفایت میکند به جهت عموم اخبار؛ اما متبادر از تحنیک، دلک به حنک اعلی است. لذا جماعتی از عامه و خاصه، تحنیک را محدود در حنک اعلی کردهاند. ... اگر تربت حسینی متعذر شد به آب فرات و سپس به آب باران و اگر آنها متعذر شدند به آب گوارا تحنیک نماید. (فاضل هدی، 1420ق، ج7، ص526)
پس صاحب کشف اللثام تحنیک به تربت را در مرتبه اول به تنهایی میداند
و در صورت معذور بودن با سایر آنچه مأثور است که این خود اهمیت خاص تربت را در تحنیک نوزاد میرساند.
ادلهای روایی حکم استحباب تحنیک نوزاد به تربت حسینی روایی موجود است؛ از جمله شیخ الطائفه در تهذیب از قول حضرت صادق7 نقل میکند: «حَنِّکُوا أولادَکُم بِتُربَةِ الحُسَینِ7 ؛ فَإِنَّها أمانٌ». (طوسی، بیتا، ص1059؛ همو، 1411ق، ص676)
ج) استحباب نوشتن با تربت بر کفن و همراه کردن با میت و حنوط کردن میت با آن
یکی از مستحبات تربت حسینی در باب تجهیز میت است؛ از جمله مخلوط کردن تربت با حنوط میت، نوشتن شهادت میت بر عقاید حقه بر کفن او با تربت مقدس و همراه کردن مقداری از آن در کفن و قرار دادن قدری از آن در مقابل صورت میت.
صاحب وسائل باب دوازده از ابواب تکفین کتاب طهارت خود را اینگونه معنون کرده است: «باب استحباب وضع التربه الحسینیه مع المیت فی الحنوط و الکفن
و فی القبر». (حرعاملی، 1427ق، ج2، ص469). همچنین باب 29 همین کتاب را چنین عنوان داده است: «باب استحباب کتابه اسم المیت علی الکفن و انه یشهد أن لا اله الاّ الله
و یکون ذلک بطین قبر الحسین7» (حر عاملی، 1427ق، ج2، ص479) وی بر اساس روایات ابواب دفن و کفن میت، چهار حکم مندوب را درباره تربت حسینی استفاده کرده است:
یک ـ استحباب قرار دادن مقداری از تربت حسینی با میت در قبر (مقابل صورتش)؛
دو ـ قرار دادن تربت در حنوط میت؛
سه ـ قرار دادن تربت در کفن میت؛
چهار ـ نوشتن نام میت و شهادت دادن وی بر عقاید حقه با تربت.
صاحب جامع المدارک در بیان احکام میت مینویسد:
«و گره از کفنش باز میشود و ولی میت به او تلقین میکند و با او تربت حسین7 قرار داده میشود». (خوانساری، 1355ش، ج1، ص152) علامه حلّی نیز در دو کتاب مهم خود، تذکرة الفقهاء و منتهی المطلب، مینویسد: «یستحب أن یضع معه [المیت] شیئاً من تربه الحسین7 لِلأمن و الستر». وی سپس این روایت را درباره اثر شگفت قرار دادن تربت همراه میت نقل میکند:
زنی زنا میکرد و فرزند به دنیا آمده از زنایش را از ترس اهلش میسوزاند.
پس هنگامیکه مردم، وی را دفن کردند؛ اما زمین بدنش را نپذیرفت و به بیرون افکند. بار دوم و سوم نیز همین اتفاق افتاد. پس مادر وی از امام صادق7
در این باره سوال نمود و از حالش به حضرت خبر داد. آن حضرت در پاسخ فرمودند: «او خلق خدا را به عذاب خدا تعذیب مینمود. پس مقداری از تربت حسین7 با او قرار دهید». پس این کار را کردند و زمین آرام گرفت.[4] (علامه حلی، 1414ق، ج2، ص95)
صاحب شرائع درباره نوشتن با تربت بر کفن مینویسد:
«بر روی حبره و قمیص و ازار و جریدتین اسم میت نوشته میشود و اینکه او شهادتین میدهد و ذکر تکتک ائمه: آورده شود.»
آنگاه میافزاید: «ویکون ذلک بتربه الحسین7»؛ «همگی اینها با تربت حسینی نوشته شود». (محقق حلی، 1377ق، ص11)
شیخ مفید نیز اینگونه مینویسد:
و یستحب أن یکتب علی قمیصه و حبرته او اللفافه التی تقوم مقامها و الجریدتین باصبعه، فلان شهد أن لا إله إلا الله فان کتب ذلک بتربه الحسین (صلوات الله علیه) کان فیه فضل کثیر و لایکتبه بسواد و لاصبغ من الاصباغ (مفید، 1410ق، ص78)
پس اولاً شیخ مفید روشن میکند که نوشتن بر تمامی قطعات کفن میت استحباب دارد؛ ثانیاً این استحباب در مرتبه اول با تربت حسینی است و سپس با انگشت، اما نوشتن با سیاهی یا رنگی از رنگها کراهت دارد؛ چنانکه علامه حلّی در مختلف از قول شیخ مینویسد که نوشتن با سیاهی کراهت دارد. وی پس از بیان استحباب نوشتن بر اکفان با تربت حسینی درباره کیفیت نوشتن از ابن ادریس نقل میکند که مفید در رسالهای به فرزندش فرمود: «تربت را با آب مرطوب کن و با آن بنویس»، اما باقی مصنفین از اصحاب، نوشتن را مطلق گذاشتهاند و تنها فرمودهاند: «یکتب ذلک بتربه الحسین7». سپس اضافه میکند که چون مقصود از نوشتن، ماندن آن است، مرطوب کردن آن سخن نیکویی است (علامه حلی، 1413ق، ج1، ص406). اما با توجه به اینکه در صورت نبودن تربت نوشتن با انگشت بر کفن هم استحباب دارد ـ چنانکه قاضی ابن براج به آن تصریح کرده (قاضی ابن براج، 1406ق، ج1، ص59) ـ و چون که نوشتن با انگشت چیزی از خود باقی نمیگذارد، این سخن نمیتواند برای کلام منسوب به شیخ مفید دلیل خوبی باشد.
برای استدلال بر احکام فوق، علاوه بر روایات عام مربوط به موجب امان بودن تربت از هرگونه بیم و ترس، به ادلهای خاص نیز در هر مورد میتوان استناد جست؛ برای مثال جعفر بن عیسی درباره استحباب همراه کردن تربت با میت از حضرت ابوالحسن علی بن موسی7 روایت میکند:
«چه [سختی] بر هر یک از شما دارد که هنگامیکه میتی دفن میشود و با خاک پوشانده میشود، در مقابل چهره او ـ و نه در زیر سر او ـ قطعهای از تربت [حسین7] قرار دهد؟!» (طوسی، 1411ق، 678)
در این روایت صراحتاً به قرار دادن تربت مقابل صورت میت سفارش شده و از قرار دادن آن در زیر سر وی پرهیز داده شده و ظاهرا علت آن نیز حفظ حرمت تربت مقدس است؛ زیرا بدن و صورت میت پس از چندی متلاشی میشود و چنانچه تربت در زیر صورت باشد، آلودگی به آن سرایت میکند.
درباره استحباب قرار دادن تربت در کفن میت نیز در فقه الرضا7 چنین آمده است: «قرار داده میشود با او (میت) در کفنهایش مقداری از خاک قبر و تربت حسین بن علی8». (بروجردی، 1380ش، ج3، ص266) ظاهراً عطف تربت بر خاک قبر در اینجا تفسیری است.
شیخ الطائفه درباره استحباب مخلوط کردن تربت با حنوط، از عبدالله بن جعفر حمیری نقل کرده است:
به فقیه (صاحب الزمان7) نوشتم و درباره خاک (تربت حسینی) سؤال نمودم که آیا جایز است با میت در قبر قرار داده شود یا خیر؟ در پاسخ توقیع نمودند که با میت در قبرش قرار داده میشود و با حنوطش مخلوط میگردد انشاءالله. (حر عاملی، 1427ق، ج3، ص29) گفتنی است که طبق قاعده کلی وجوب احترام تربت، نباید حنوط مخلوط با تربت را
در مواضع زیرین بدن، یعنی انگشت ابهام پا، به کار برد.
در مورد استحباب نوشتن شهادتین و غیر آن با تربت بر کفنها، علاوه بر اینکه روایت حمیری بر آن (حر عاملی، 1427ق، ج3، ص53) ، این عمل جمع میان دو عمل مندوب نوشتن بر اکفان و همراه کردن تربت با میت در قبر است. بنابراین تردیدی در استحباب آن باقی نمیماند.
د) جواز (استحباب) استشفای به تربت حسینی (حرمت خوردن تمامی خاکها به جز خاک قبر حسین7)
طبق روایات اهل بیت: خدای متعال عوض شهادت آن حضرت، امامت را در ذریهاش، و شفا را در تربتش، و استجابت دعا را نزد قبرش قرار داد.[5] (مجلسی، 1983م، ج44، ص221)
استشفای به تربت از مشهورترین احکام تربت حسینی است؛ چنانکه ابن شهرآشوب مینویسد:
والخبر المشهور عن النبی9 شفاء امّتی فی تربتک و الائمه من ذریتّک.
خبر مشهور نبوی9 است که خطاب به حضرت امام حسین7 میفرماید: شفای امّت من در تربت توست و امامان از فرزندان تو هستند. (ابن شهرآشوب، 1385ق، ج4، ص90)
روایات شیعه در باب استشفای به تربت حسینی در حد تواتر است؛ چنانکه صاحب مفتاح الکرامه مینویسد: «انّه ورد متواتراً بانّ الشفاء فی تربته». (عاملی، 1391ش، ج2، ص101) شیخ الطائفه از امام صادق7 نقل میکند: «فی طین قبر الحسین7 الشفاء من کلّ داء و هو الدّواء الاکبر». (طوسی، بیتا، ص1059) لفظ «کل»، که بر «داء» وارد شده، عموم را میرساند. بنابراین این تربت از جهت وسعت و کمیت کارآیی شامل تمام دردها میشود. از جهت کیفیت مداوا نیز میفرماید دوای اکبر است. دوا را با اسم تفضیل اکبر تبیین میکند؛ یعنی بزرگترین دواست. صاحب معالی السبطین مینویسد:
«همه پیشوایان معصوم با تربت ابیعبدالله شفا میگرفتند و به شیعیان خود امر میکردند تا شفا را از تربت آن حضرت بگیرند و کام بچههای خود را با تربت کربلا و آب فرات بگیرند.» (حائری، 1390ش، ص166)
سیدتحسین آل شبیب نیز مینویسد:
«أجمع أئمّة أهل البیت: على أن تربة الإمام الحسین7 هی شفاء من کلّ داء».
«اجماع تمام ائمه از اهل بیت: بر شفا بودن تربت حسینی از هر دردی است.» (آل شبیب، 1412ق، ص88)
در کتاب شریف کامل الزیارات سه باب مستقل به این امر اختصاص داده شده و در بابهای دیگر هم به آن اشاراتی شده است. این سه باب عبارتند از: باب 91 با عنوان «ما یستحّب من طین قبر الحسین7 و أنّه شفاء » باب 92 با عنوان «إِنَّ طِینَ قَبْرِ الْحُسَیْنِ 7 شِفَاءٌ وَ اَمَان» و باب 95 با عنوان «أن الطین کله حرام، إلا طین قبر الحسین 7 فإنّه شفاء». (ابن قولویه، 1381ش، ص832 و 848)
شهید اول در باب اطعمه و اشربه کتاب لمعه درباره حرمت خوردن طین مینویسد: «خوردن خاک حرام است؛ مگر خاک قبر حسین7 برای دفع امراض به قدر یک نخود یا کمتر و همچنین خاک ارمنی». (شهید ثانی، 1375ش، ج3، ص168) بنابراین از حکم کلی حرمت اکل طین تنها دو مورد را استثنا میکند: یکی خاک قبر حسین7 و دیگری خاک ارمنی. شهید ثانی درباره طین ارمنی مینویسد:
«طین ارمنی، طین معروفی است که از ارمنیه آورده میشود و رنگش به زردی میزند و به سهولت خرد میشود. خوردن این طین برای امراضی که نزد پزشکان نفعش مشخص شده، جایز است.» (شهیدثانی، 1375ش، ج3، ص168)
البته تربت حسینی به مراتب از طین ارمنی برتری و شرافت دارد؛ چنانکه امام صادق7 در پاسخ کسی که از حلیت اخذ طین ارمنی برای درمان سؤال کرد، فرمودند:
«لَا بَأْسَ بِهِ أَمَا إِنَّهُ مِنْ طِینِ قَبْرِ ذِی الْقَرْنَیْنِ، وَ طِینُ قَبْرِ الْحُسَیْنِ7 خَیْرٌ مِنْهُ».
«اشکالی ندارد؛ اما آگاه باش طین ارمنی از خاک قبر ذیالقرنین است و خاک قبر حسین7 از آن برتر است.» (حر عاملی، 1427ق، ج16، ص543)
یک؛ مقصود از طین قبر حسین7
طین یا همان گل، آب و خاک مخلوط است که حتی پس از بین رفتن آب آن، همچنان طین (گل) نام برده میشود؛ چنانکه در روایاتی که درباره استشفا و اکل وارد شده معمولا از واژه طین یا تربت استفاده شده است.
شهید ثانی درباره مقصود از طین قبر حسین7 و محدوده آن مینویسد:
«مراد از طین قبر شریف آن حضرت7 ، تربتی است که عرفاً مجاور قبر شریف محسوب میشود و درروایتی تا چهار فرسخ، و در روایتی دیگر تا هشت فرسخ از قبر، تربت محسوب شده و هر چه نزدیکتر به قبر باشد بهتر است.» (شهیدثانی، 1375ش، ج3، ص168)
بنابراین معلوم میشود رابطه میان طین قبر حسینی و تربت محترم، عموم
و خصوص من وجه است. البته بهتر است آن طین قبری را به جهت استشفا تناول کنند که رابطهاش با تربت محترم، اعم و اخصّ مطلق است؛ بهطوری که طین قبر أخصّ قرار گیرد تا درمان قطعی صورت گیرد؛ چنانکه در روایتی آمده که همانجا آن را تناول کنند و اگر آن را در معرض خارج کنند، اثر خود را از دست میدهد. البته
و صد البته اعتقاد قوی جابر فاصله و دعاست.[6]
دو مقدار جایز اکل تربت
شهید ثانی مقدار جواز اکل تربت را به قدر یک نخود متوسط متعارف و کمتر از آن میداند و مینویسد: در خوردنش أخذ به دعا شرط نیست؛ اگرچه بهتر است. (شهید ثانی، 1375ش، ج3، ص168)
در روایت هشتم از باب 91 کامل الزیارات آمده است: «اگر با اعتقاد و معرفت بخورد، مثل رأس انمله (سرانگشت) هم که باشد شفاست». (ابن قولویه، 1381ش، ص843) این روایت ـ چه تمامی راویانی که در سلسله اسناد این کتاب (کامل الزیارات) واقع شوند را موثق بدانیم و چه تنها ثقات را در مشایخ ابن قولویه منحصر، و شیوخ بلاواسطه وی را ثقه بدانیم (قمی، 1394ش، ج10، ص192) ـ واجد اعتبار لازم جهت استناد است.
علی بن حسن بن فضال از پدرش از اصحاب ایشان نقل میکند که از یکی از دو امام7 شنیدم: «خداوند تبارک و تعالی آدم را از خاک آفرید. بنابراین خوردن خاک را بر فرزندانش حرام فرمود». عرض کردم: پس چه میفرمایید در مورد تربت حسین7»؟ فرمود: «بر مردم خوردن گوشت خودشان حرام است، اما خوردن گوشت ما حلال است؛ ولی به مقدار خیلی کم به قدر یک عدس». (المشهدی، 1389، ص215) این روایت از بنوفضال است که امام عسکری7 درباره کتب و روایات آنها فرمودند: «به روایاتشان عمل کنید؛ اما دیدگاههایشان را رها کنید». (طوسی، 1387ش، ص239) بنابراین دو روایت از توثیقات عام برخوردارند و از آنجا که مضمونشان در جهت محدود کردن مقدار جایز اکل، موافق احتیاط است، مانعی برای عمل به مفاد آنها باقی نمیماند.
سه شرایط استشفای به تربت و کیفیت أخذ آن
هر عملی نسبت به اثربخشی، حکم مقتضی را دارد و رعایت شرایط عمل در حکم، فقدان مانع است. اکل تربت هم مقتضی است و برای اثربخشی نیازمند به رعایت شرایطی هست تا تأثیر آن محقق شود. طبق احادیث یکم و هفتم و هشتم باب 91 و حدیث ششم باب 92 و حدیث پنجم باب 93 و احادیث باب 94 و حدیث یکم باب 95 کتاب شریف کامل الزیارات شرایط استشفای به تربت حسینی از این قرار است:
ـ اعتقاد و یقین داشته باشد به اینکه خدا با آن طین به او نفع میرساند و او را شفا میدهد.[7] (به قصد تجربه و آزمایش نخورد).
ـ حق حضرت اباعبدالله7 و حرمت و ولایتش را بشناسد.[8]
ـ وقتی آن را از حائر اخذ کرد و خواست از آنجا خارج کند، در پوششی قرار دهد و پنهان کند، و بسیار بر آن ذکر خدا بخواند.[9]
ـ هنگام بیماری، پیش از استعمال هر دارویی، ابتدا این تربت را تناول کند که این خود از مصادیق اعتقاد و خفیف نشمردن آن تربت است.
ـ آن را از روی شهوت نخورد.
ـ بهتر است که آن را با اذکار و آیات و ادعیه وارده أخذ، و تناول کند.
ـ حرمت آن را نگاه دارد و مثلاً در مسیر حمل، حرمتش را نشکند و آن را خفیف نشمارد یا اینکه آن را با دست آلوده أخذ نکند یا در کنار اشیای کثیف یا در ظروف غذا و میان دیگر وسایل حمل مثلاً در خورجین یا میان لباسها و جیب پایین بدن قرار ندهد؛ چراکه حفظ حرمت آن تربت مقدس مربوط به تمام مراحل استفاده از آن است؛ از مرحله أخذ گرفته تا حمل و تناول. لذا صاحب جواهر یکی از غسلهای مستحبی را غسل برای أخذ تربت حسینی معرفی میکند. (نجفی، 1412ق، ج2، ص248)
چهار؛ آداب تناول تربت
زید بن ابیاسامه از امام صادق7 نقل میکند:
خدای متعال تربت جدم حسین7 را شفای از هر درد، و امان از هر خوف قرار داده است. پس هرگاه هریک از شما اراده تناول آن را کند، پس آن را ببوسد و بر دو چشمش بگذارد و بر سایر بدنش بکشد. (طوسی، 1411ق، ص676 ؛ اصطهباناتی، 1432ق، ص460)
این دستور امام7 تبعیت از همان سنت نبوی است که در مقدمه به آن اشاره شد.
پنج ـ حرمت تناول تربت سایر مشاهد مشرّفه به قصد استشفا
شفای در تربت ـ چنانکه در روایات مشهود است ـ جعل الهی است که مخصوص تربت حسینی7 است و در دیگر مشاهد مشرفه چنین جعلی رخ نداده است. شیخ حر عاملی در وسائل بابی با عنوان «باب عدم تحریم اکل طین قبر الحسین بقصد الشفاء...
و تحریم اکله بشهوه و اکل طین قبور الائمه غیر الحسین7» آورده است. مضمون حدیث دوم این باب به نقل از سعد بن سعد از حضرت اباالحسن7 چنین است:
«خوردن هر خاکی حرام است و به منزله خوردن میته و خون و گوشت خوک است؛ مگر طین حائر که در آن شفای هر دردی، و امان از هر خوفی است.» (حر عاملی، 1427ق، ج16، ص541)
ازاینرو حضرت موسی بن جعفر7 میفرماید:
«لاتأخذوا من تربتی شیئاً لتتبرکوا به فإن کل تربة لنا محرّمة إلاّتربة جدّی
الحسین بن علی7 فإن الله تعالی جعلها شفاء لشیعتنا وأولیائنا» (ابن بابویه قمی، 1404ق، ج1، ص96)
«چیزی از تربت قبر مرا برای تبرک أخذ مکنید، زیرا تمام تربتهای ما اهل بیت: حرام است مگر تربه جدم حسین7؛ چراکه خدا آن را شفا برای شیعیان
و دوستداران ما قرار داده است.»
مقصود از تبرک در این روایت، خوردن خاک دیگر مراقد به قصد استشفاست؛ چراکه طبق روایات دیگر تبرک جستن و استشفای به تربت دیگر مشاهد مشرّفه به غیر طریق اکل، بدون هیچ اشکالی، جایز است؛ اما استشفای به طریق اکل، مخصوص تربت حسینی است؛ چنانکه شافعی درباره قبر مطهر امام کاظم7 (صاحب فرمایش فوق) همیشه اذعان میداشت: «قبر موسی الکاظم التریاق المجرب»؛ «قبر موسای کاظم نوشدارویی مجرب است» (دمیری مصری، 2014م، ج1، ص432) ضمن اینکه تأثیر ویژهای در تربت پاک حسینی است که در دیگر مراقد نیست.
هـ) استحباب افطار روز عید فطر و عصر عاشورا به تربت حسینی
یک ـ افطار به تربت در عید فطر
یکی از مستحبات روز عید فطر این است که اولین چیزی که تناول میکند قدری از تربت حسینی باشد. کلینی از علی بن محمد بن سلیمان نوفلی نقل میکند:
«به امام کاظم7 عرض کردم: من در عید فطر با تربت و خرمای رسیده افطار کردم. ایشان فرمود: بین برکت و سنت جمع کردهای». (حرّ عاملی، 1427ق، ج7، ص452).
سیدبن طاووس در اعمال روز عید فطر مینویسد: امام باقر7 به جابر فرمودند:
«این روز، روز دادن جوایز ماه رمضان است. بنابراین مناسب است بنده در روز عید فطر از خداوند بخواهد یکی از جایزههایی که به او عطا میکند، اذن در برداشتن تربت امام حسین7 باشد تا اینگونه زمان برداشتن تربت مقدس امام حسین7 با زمان بخشش عطایا و مواهب عظیم الهی تناسب داشته باشد.» (سید بن طاووس، 1389ش، ج1، ص724)
این سخن کسی چون سید بن طاووس بیانگر جایگاه ویژه تربت حسینی نزد بزرگان قوم و اهل معرفت است؛ همانگونه که سیره سلف صالحین نیز بر تعظیم آن بوده است؛ چنانکه سید خود نقل میکند:
«عدهای از علمای امامیه را دیدم که در شب بیست و سوم ماه رمضان از ضریح مولا امام حسین ـ که سلام و درود و خشنودی خدا بر او باد ـ تربت شریف آن حضرت را برمیدارند به این امید که آن شب، شب قدر باشد.» (سید بن طاووس، 1389ش، ج1، ص724)
دو ـ افطار به تربت در روز عاشورا
شیخ طوسی مینویسد:
روزه دهه اول محرم مستحب است؛ اما وقتی روز عاشورا میشود، از غذا
و نوشیدنی تا بعد از عصر خودداری کن و سپس مقدار کمی از تربت حسین7 تناول نما. (طوسی، 1414ق، ص318 ؛ اصطهباناتی،1432ق، ص460)
و) استحباب سجده بر تربت حسینی
یکی از مستحبات مؤکدی که اهل بیت:، از جمله امام صادق7، به آن مقید بودند و پیروان خود را نیز به آن سفارش میکردند مسجودعلیه قرار دادن تربت حسینی در سجده نماز است. شکی نیست که برترین چیزی که میتوان بر آن سجده کرد، به اتفاق فقهای فریقین، زمین است. سجده بر تربت کربلا در نماز در واقع عمل به بهترین مصادیق افضل است؛ یعنی سجده بر مقدسترین أراضی.
بر همین اساس محقق بحرانی مینویسد:
«و أفضل افراد الأرض فی السجود التربة الحسینیة على مشرفها أفضل الصلاة
و السلام و التحیة» (بحرانی، 1391ش، ج7، ص260)
«برترین افراد زمین در سجده، تربت حسینی است که بر شرافتدهندهاش برترین صلوات و سلام و تحیات باد.»
طبق روایات سجده بر تربت حسینی از طرفی تا هفت طبقه زمین را نورانی میکند و از طرف دیگر تا هفت طبقه آسمان را میگشاید. شهید از کتاب
من لا یحضره الفقیه نقل مىکند: «السُّجُودُ عَلَى طِینِ قَبْرِ الْحُسَیْنِ7 یُنَوِّرُ إِلَى الْأَرْضِ السَّابِعَةِ»؛ «سجده بر تربت قبر حسین7 تا هفت طبقه زمین را نورانی میکند.» (شهید اول، 1272ش، ص161)[10]
شیخ الطائفه با سند صحیح از معاویة بن عمار نقل میکند که امام صادق7 همیشه ملتزم بودند مقداری از تربت قبر شریف آن حضرت را همراه داشته باشند تا در اوقات نماز تنها بر آن سجده کنند:
«کَانَ لِأَبِی عَبْدالله خَرِیطَةُ دِیبَاجٍ صَفْرَاءُ فِیهَا تُرْبَةُ أَبِی عَبْدالله فَکَانَ إِذَا حَضَـرَتْهُ الصَّلَاةُ صَبَّهُ عَلَى سَجَّادَتِهِ وَ سَجَدَ عَلَیْهِ»
«با آن حضرت پارچه ابریشمی زردی بود. که در آن تربت سیدالشهدا7 بود پس هنگام نماز که میرسید آن را بر سجادهاش میگشود و بر آن سجده میگذاشت.»
سپس شیخ از آن حضرت نقل میکند: «إن السجود على تربة أبی عبدالله7 یخرق الحجب السبع»؛ «به درستی که سجده بر تربت ابیعبدالله7 حجابهای هفتگانه (آسمان) را پاره میکند». (طوسی، 1411ق، ص677). ازاینرو صاحب جواهر مینویسد:
«و أفضل الأرض تربة سیّد الشهداء 7 قطعاً و سیرةً و لذا کان الصادق7 لایسجد الا علیها» و بنا بر سیرة معصومان برترین قسمت زمین، تربت سیدالشهدا7 است و برای همین بود که امام صادق7 بر چیزی غیر از آن سجده نمیکرد. (نجفی، 1412ق، ج8 ، ص437)
خلاصه مطالب فوق را میتوان در کلام صاحب عروه یافت؛ آنجا که مینویسد:
سجده بر زمین بهتر از سجده بر گیاهان و کاغذ است و بعید نیست که سجده بر خاک نیز بهتر از سجده بر سنگ باشد و آنگاه اضافه می کند:
«وَ أفضلُ مِن الجَمِیع التُربةُ الحسینیةُ، فإنَّها تَخْرِقُ الحُجُبَ السَبْعَ وَ تَسْتَنِیرُ إلی الأرضین السَّبعِ»، (یزدی، 1409، ج2، ص397)
«برتر از همه آنها تربت حسین است؛ زیرا [سجده بر] آن حجابهای هفتگانه آسمان را درمینوردد و هفت طبقه زمین را نورافشانی میکند.» (یزدی طباطبایی، 1409ق، ج2، ص397)
نتیجهگیری
نتایج مطالعه پیش رو به طور خلاصه از قرار ذیل است:
الف) خاکی که از قبر و ضریح مقدس گرفته میشود.
ب) خاکی که روی قبر گذاشته میشود؛ هرچند از خارج از قبر.
ج) خاکی که از باقی حرم همراه با دعا برداشته میشود.
الف) تحنیک فرزندان هنگام ولادت (مقصود از آن مالیدن مقداری از تربت مخلوط با آب فرات یا آب شیرین به سقف بالای دهان نوزاد است)؛
ب) وجوب ازاله نجاست و حرمت تنجیس تربت به دلیل قاعده تحریم هتک حرمت شعائر الهی و بیاحترامی به آنچه نزد شارع محترم است؛
ج) حرمت استنجای به تربت که فرعی بر حرمت بیاحترامی به تربت است و اگر به قصد توهین صورت گیرد، چه بسا مستوجب کفر میشود؛
د) استحباب قرار دادن تربت در حنوط و کفن و نیز مقابل صورت میت در قبر
و نوشتن نام میت و شهادت وی بر عقاید حقه بر کفن با تربت که موجب امان است؛
هـ) اگرچه برخی روایات ظهور در حرمت بیع و شرای تربت دارد، اما این روایات از لحاظ سند و دلالت، از اثبات حکم حرمت قاصرند و حمل بر کراهت میشوند (به جز بیع تربت کافر که محکوم به حرمت است)؛
و) حرمت خوردن خاک از دیدگاه فقه امامیه؛ به جز تربت سیدالشهدا7 به اندازه یک نخود و به قصد استشفا (این جواز به طین قبر دیگر ائمه7 تعمیم داده نشده و خود دارای شرایط و آدابی است)؛
ز) بر اساس سیره فعلی و قولی ائمه7 و اتفاق نظر فقهای امامیه، برترین چیزی که هنگام نماز میتوان برآن سجده کردتربت سیدالشهدا7 است که موجب برطرف شدن حجب و قبولی نماز میشود. ان شاءالله.
[2]. عن النبی9 : فی بیان فضل تربة الحسین7 «وَ هِیَ أَطْهَرُ بِقَاعِ الْأَرْضِ وَ أَعْظَمُهَا حُرْمَةً
وَ إِنَّهَا لَمِنْ بَطْحَاءِ الْجَنَّةِ».
[3]. خرید زمینی که مرقد ائمه: قرار میگرفته از سیره معصومان: بوده است؛ چنانکه صاحب کتاب اللؤلؤ الغالیه مینویسد:
«سید ابوطالب قائینی، از مجتهدان و علمای قرن 13، ضمن ذکر خرید زمین کربلا
به روایتی اشاره میکند که در آن آمده حضرت امیرالمومنین نیز وقتی از جنگ صفین بازمیگشت، سرزمینی را در عراق که کوفه نیز جزئی از آن بود به قیمت زیادی خریداری نمود و سپس به صاحبانش بازگرداند.
آن حضرت در پاسخ کسانیکه از این اقدام حضرت شگفتزده شده بودند، فرمود: خواستم این سرزمین ملک من باشد؛ چون از پیامبر شنیدم که از کوفه و اطراف آن عده زیادی وارد بهشت میشوند و من خواستم تا مردم از ملک من به بهشت بروند».
.[4] این روایت را بسیاری از فقهای عظام نقل کردهاند؛ از جمله مرحوم کرکی (کرکی، 1408ق، ج1، ص440) و فاضل هندی (فاضل هندی، 1420ق، ج1، ص135).
[5]. سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ8 یَقُولَانِ: «إِنَّ الله (تَعَالَى) عَوَّضَ الْحُسَیْنَ 7 مِنْ قَتْلِهِ أَنْ جَعَلَ الْإِمَامَةَ فِی ذُرِّیَّتِهِ، وَ الشِّفَاءَ فِی تُرْبَتِهِ، وَ إِجَابَةَ الدُّعَاءِ عِنْدَ قَبْرِهِ».
[6] . عن ابی عبدالله7: «وَ إِنَّمَا یُفْسِدُهَا مَا یُخَالِطُهَا مِنْ أَوْعِیَتِهَا وَ قِلَّةُ الْیَقِینِ لِمَنْ یُعَالِجُ بِهَا فَأَمَّا مَنْ أَیْقَنَ أَنَّهَا لَهُ شِفَاءٌ إِذَا تَعَالَجَ بِهَا کَفَتْهُ بِإِذْنِ الله مِنْ غَیْرِهَا مِمَّا یَتَعَالَجُ بِهِ». (ابن قولویه، 1381ش، ص851)
[7] . قال ابی عبدالله7: «لا وَ اللَّهِ الَّذِی لا إِلَهَ إِلاّ هُوَ مَا یَأْخُذُهُ أَحَدٌ وَ هُوَ یَرَى أَنَّ اللَّهَ یَنْفَعُهُ بِهِ إِلا نَفَعَهُ اللَّهُ بِهِ«(حرّ عاملی، 1427ق، ج14، ص522)
[8] . عن ابی عبدالله7 قال: «لَوْ أَنَّ مَرِیضاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ یَعْرِفُ حَقَّ أَبِی عَبْدِ اللهِ7 ـ وَ حُرْمَتَهُ وَ وَلَایَتَهُ أَخَذَ مِنْ طِینِ قَبْرِهِ ـ مِثْلَ رَأْسِ أَنْمُلَةٍ کَانَ لَهُ دَوَاءً» (همان، 1427ق، ج14، ص530)
[9] . عن ابی عبدالله7: «وَ لَا یُخْرَجُ الطِّینُ مِنَ الْحَائِرِ إِلَّا وَ قَدِ اسْتَعَدَّ لَهُ مَا لَا یُحْصَى مِنْهُمْ وَ أَنَّهُ لَفِی یَدِ صَاحِبِهَا وَ هُمْ یَتَمَسَّحُونَ بِهَا وَ لَا یَقْدِرُونَ مَعَ الْمَلَائِکَةِ أَنْ یَدْخُلُوا الْحَائِرَ وَ لَوْ کَانَ مِنَ التُّرْبَةِ شَیْءٌ یَسْلَمُ مَا عُولِجَ بِهِ أَحَدٌ إِلَّا بَرَأَ مِنْ سَاعَتِهِ فَإِذَا أَخَذْتَهَا فَاکْتُمْهَا وَ أَکْثِرْ عَلَیْهَا مِنْ ذِکْرِ الله تَعَالَى» (ابن قولویه،1381ش، ص852)
[10]. شهید در ادامه میفرماید: کسی که با او تسبیحی از خاک قبر حسین7 باشد مسبح (تسبیح گوی) نوشته میشود اگرچه با آن تسبیحی نگوید.
قرآن کریم