نقد نظریه موصلی در کفر منکران امامت

نوع مقاله : از نگاهی دیگر

نویسنده

دانشگاه سمنان، دکتری تصوف و عرفان اسلامی

چکیده

عبدالله موصلی، از نویسندگان وهابی، کتابی علیه شیعه نوشته و در نخستین
بخش‌های آن ادعا کرده است شیعه کسانی را که به امامت معتقد نیستند، کافر
می‌داند! وی در این راستا، تعدادی از احادیث و اقوال علمای شیعه را در تأیید ادعای خود ذکر کرده است. بنابراین، در این مقاله به دو صورت، ادعای وی پاسخ داده شده؛ «نقضی» و «حلّی». در پاسخ نقضی اشاره شده که وهابیان خود سردمدار تکفیر مسلمانان­اند. در پاسخ حلی نیز، ضمن واکاوی معنای واژة «کفر»
و برشمردن معانی مختلف آن، نتیجه گرفته شده که شیعه در مواجهه با دیگر مذاهب اسلامی، کفر را در معنای خروج از دین به کار نمی‌برد؛ چراکه کفری موجب خروج از دین است که عملی باشد؛ در صورتی که عباراتی که موصلی
به آنها استناد کرده، در صدد اثبات کفر عملی نیستند.
در ادامه فرازهایی از علمای شیعه‌ای که موصلی آنان را نامسلمان‌ شمارندة  اهل سنت دانسته بود و همچنین برخی از دیگر علما، مبنی بر مسلمان دانستن غیر شیعه آورده شد. ازاین‌رو شیعه تکفیری نیست و به تکفیر غیر خود مبادرت نمی‌ورزد.

کلیدواژه‌ها


مقدمه

عبدالله موصلی از نویسندگان فعال وهابی است که دروغ‌های بسیاری علیه شیعیان در کتاب «حتی لاننخدع» مطرح کرده؛ از جمله اینکه شیعه کسانی را که به امامت امامان اعتقاد ندارند کافر، و از دین خارج می‌داند. او برای مدعای خود، شواهدی از روایات و اقوال علمای شیعه می‌آورد؛ ولی دلایل وی ناکافی است.

در این نوشتار سعی شده، با ذکر فتوای فقهای شیعه مبنی بر مسلمان بودن اهل سنت و حلال بودن ذبیحه‌شان و توضیحی درباره روایات مورد ادعای موصلی، اثبات شود که شیعیان غیر خود را کافر نمی‌دانند.

از آنجا که وهابیت تکفیری به دنبال منزوی کردن گفتمان شیعی است، در این راستا
به جمع‌آوری روایات و سخنانی از بزرگان شیعه مبنی بر اینکه شیعیان غیر خود را مسلمان نمی‌دانند، اقدام کرده است تا بتواند هرچه بیشتر به بدنام کردن شیعه دامن بزند. ازاین‌رو ضرورت ایجاب کرد جهت رد ادعای موصلی و اثبات رأی صحیح تشیع، نظرات عالمان شیعه مبنی بر مسلمان بودن اهل سنت ارائه شود. بنابراین هدف این مقاله، معرفی شیعه
به عنوان مذهبی برخوردار از ظرفیت بالا در معاشرت با دیگر مذاهب اسلامی است.

درباره پیشینه تحقیق، می‌توان به نوشتاری با عنوان «تکفیر و اقسام آن از نگاه شیعه»  (سادتی، قادر، تکفیر و اقسام آن از نگاه شیعه، پژوهشنامۀ نقد وهابیت، شمارۀ ۱۳، ص۵۳)
و «تکفیر در بین علمای شیعه؛ تهمت یا حقیقت؟» (جابری، محمدعلی و عابدی، احمد، تکفیر در بین علمای شیعه؛ تهمت یا حقیقت؟، دوفصلنامه علمی ترویجی سلفی‌پژوهی، شمارۀ ۷، ص۴۳) و همچنین پایان‌نامه دکتری دانشگاه ادیان با عنوان «ضوابط تکفیر
از دیدگاه شیعه با تأکید بر نقد کتاب الفکر التکفیری عند الشیعة حقیقة ام افتراء» تألیف نسرین میانجی اشاره کرد. ولی نوشتار پیش‌رو، در نقد سخنان عبدالله موصلی و در توضیح شواهدی است که وی برای اثبات سخنان خود آورده است.

طرح ادعای موصلی و دلایل وی

موصلی در ابتدای بحث، به بیان مواضعی از علمای شیعه می‌پردازد که از آنها نامسلمان دانستن غیر شیعه را فهمیده ‌است؛ برای مثال از شیخ صدوق نقل می‌کند:

«اعتقاد ما بر این است کسی که امامت امیرالمؤمنین و امامان پس از وی را انکار کند، گویا رسالت تمام انبیا را منکر شده ‌است. همچنین کسی که به امیرالمؤمنین ایمان داشته باشد ولی حتی یک نفر از امامان دیگر را نپذیرد، گویا ایمان به همه پیامبران را پذیرفته، ولی رسالت حضرت محمد‌بن عبدالله را قبول ندارد.»

سپس می‌نویسد که شیخ صدوق حدیثی از امام صادق7 در این رابطه می‌آورد:

«کسی که آخرین نفر از ما را انکار کند، گویا از ابتدا به اولین نفر از ما نیز معتقد نبوده ‌است.» (شیخ صدوق، ۱۴۱۴ ق‌، ص۱۰۴)

موصلی در ادامه از علمای شیعه، از جمله یوسف بحرانی، فیض کاشانی
و مجلسی دوم، چند قول دیگر می‌آورد مبنی بر اینکه منکر امامت، در حقیقت منکر نبوت است. از شیخ مفید، محمدحسن نجفی، کامل سلیمان، سیدعبدالله شبر و آیت الله خویی نیز نقل می‌کند: «مخالف امامت، کافر است».

همچنین به نقل از مرحوم خویی می‌نویسد: «هیچ اخوتی میان ما و مخالفان نیست».

از شیخ‌عباس قمی و امام خمینی= نیز مطلبی آورده مبنی بر اینکه تنها پیروان امامت در صراط مستقیم قرار دارند. سپس چنین جمع‌بندی می‌کند که شیعه غیر خود را تکفیر می‌کند. (موصلی، بی‌تا، صص۴۳ـ۳۷).

نقد

ادعای موصلی را به دو گونه می‌توان پاسخ داد: یکی نقضی و دیگری حلی. در بخش اول مواردی بر نقض سخن او ذکر، و در بخش دوم نیز مفهوم و معنای کفر بررسی خواهد شد.

  1. جواب نقضی

وهابیان که برچسب تکفیریگری به شیعه می‌زنند، خود از پرچمداران تکفیرند. در ادامه به برخی از سخنان آنها در این زمینه اشاره خواهد شد.

ـ تکفیر مسلمانان توسط وهابیان

عموم مسلمانان شیعه و سنی قرن‌هاست در کنار یکدیگر به زندگی مسالمت‌آمیز مشغولند؛ البته نمی‌توان انکار کرد که گاهی بداخلاقی‌هایی نیز دیده می‌شده و برخی بزرگان اهل سنت را به ورطه تکفیر غیر همفکران خود ـ اعم از سنی و شیعه ـ می‌کشانده (حیدری آذر، مجید، «تبارشناسی تکفیر»، پژوهشنامۀ نقد وهابیت سراج منیر، شمارۀ ۲۶، صص۲3ـ۲0) ولی این کار هیچ‌گاه عمومیت نداشته است و اکثر علمای اهل سنت، دیگر مذاهب اسلامی را تکفیر نمی‌کرده‌اند؛ مثلاً احمد حنبل در جزوه‌ای که منشور عقاید اهل سنت را در آن تبیین کرده، از طرفی منکر قدیم بودن قرآن را دروغگو و منکر قرآن معرفی می‌کند، از طرفی دیگر تمامی اهل قبله را موحد می‌داند. (ابن حنبل شیبانی، ۱۴۱۱ق، صص۵۹ و ۶۰) اما تکفیریان چنین ظرفیتی ندارند و دیگر مسلمانان را تحمل نمی‌کنند؛ برای نمونه محمد‌بن عبدالوهاب، مؤسس وهابیت، بیش از بیست بار و صنعانی، از بزرگان سلفی ـ زیدی، بیش از سی بار دیگر مسلمانان را تکفیر کرده‌اند. (مغنیه، ۱۳۸۷ش، ص۱۲)

شیعه همچنین در تکفیر شدن توسط عناصر تکفیری ـ وهابی بیشترین سهم را برده است؛ برای نمونه:

ـ حمد‌بن عتیق، از مفتیان آل سعود در سده گذشته، شیعیان احسا را مهدورالدم،
و اموالشان را مباح دانست. (بن عتیق، ۱۴۰۸ ق، ص۱۳۷ و ۱۳۸)

ـ  داعش نیز با درج همین عبارات در نشریات خود، به کشتارهای خود توجیه شرعی بخشید. (مجلة النبا، شمارۀ ۱۰۲، ص۱۳).[1]

ـ  ناصر العمر، از مفتیان معاصر وهابی، اکثر شیعیان را مرتد دانست. (تارنمای «موقع المسلم»: حکم زواج السنی من شیعیة)

ـ  زرقاوی، سرکرده القاعده در عراق، شیعه را روباه و افعی می‌داند. (زرقاوی، بی‌تا، صص۱ و ۲۰)

ـ  عبدالله‌بن جبرین، از بزرگان وهابی معاصر، می‌گوید: «شیعیان، احمق و خائن و فاجرند». (تارنمای «موقع المسلم»: ابن جبرین والرافضة وآنفلونزا الخنازیر) وی به صراحت ازدواج با شیعیان را باطل (تارنمای «الموقع الرسمی لسماحة الشیخ عبدالله‌بن عبدالرحمن الجبرین»:  الزواج من الشیعه ، ش۸۷۴۸)، و آنان را بدون شک کافر (همان، منع إعطاء الزکاة للرافضة، ش۷۸۵۱) و مشرک،
و ذبیحه آنها را نیز نجس می‌داند؛ (تارنمای «مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر»:  خوردن گوشت ذبح‌شده به دست شیعیان حرام است) با اینکه در فقه اهل سنت، ذبیحه اهل کتاب، حلال است. (قدوری، ۲۰۰۶م، ج۱۲، ص۶۳۱۴ ؛ سُغدی، ۱۹۸۴م، ج۱، ص۲۲۸)

 ـ  فرد دیگری نیز به صراحت آثار شیعیان را منبع بدعت، انحراف و الحاد می‌داند. (قفاری، ۱۴۲۸ق، ج۲، ص۲۷۷؛ ابن قیم الجوزیه، ۱۴۳۲ق، ج۲، ص۷۷۹)

ـ  تویجری آنها را نجس می‌نامد. (تویجری، ۱۴۳۱ق، ج۱، ص۳۹۳)

ـ   فردی دیگری شیعیان را حزب گمراه معرفی می‌کند. (ابن عبدالهادی، بی‌تا، ص۱۹۸)

 از این قبیل تهمت‌ها و تکفیرها به ‌قدری در آثار وهابیان به چشم می‌خورد
که جمع‌آوری آن در یک نوشتار مختصر، ممکن نیست (فروتنی، بررسی
جریان سروریه عربستان سعودی، پژوهشنامۀ نقد وهابیت سراج منیر، شمارۀ ۲4، صص79 و 80).

این اتهامات منحصر به چند سال اخیر نیست بلکه از سالیان دور، دولت عثمانی میان
اهل سنت شایع کرده بود که شیعیان احترام خانة خدا را حفظ نمی کنند. همین شایعه دروغین باعث شد هنگامی که جوان شیعه ناخواسته، غذای مسموم را خورد و در محوطة مسجدالحرام تهوع کرد، وی را گردن زدند. (قاضى عسکر، ۱۳۸۸ش، ص۱۴)

یکی از نویسندگان تکفیری حدود بیست صفحه از کتابش را به سخنان بعضی از بزرگان غیر شیعه اختصاص داده که در آن شیعه را کافر، خارج از دین، بی‌دین، نجس، مرتد، شبه یهودی و واجب‌القتل دانسته‌اند. (کرخی، ۱۴۲۷ق، صص۲۰ـ ۸ و۵۰ ـ۴۰)

آنان حتی دیگر مذاهب اهل سنت را نیز تکفیر می‌کنند؛ برای مثال:

ـ  محمد آل شیخ، مریدان عبدالقادر گیلانی را تکفیر کرده است. (مقدسی، بی‌تا، ص۳۵۲؛ به نقل از: ورتابی کاشانیان، ۱۳۹۵ش، ص۳۰)

ـ  برخی از نویسندگان وهابی نیز، ماتریدیان را خارج از اهل سنت می‌پندارند. (السقاف، ۱۴۳۳ق، ج‌۲، ص‌۱۳۷)

ـ  بن‌باز مردم سنیِ عربستان در قرن دوازدهم را، گنبدپرست و درخت‌پرست معرفی می‌کند. (بن باز، ۱۴۱۱ق، ص۲۵).

ـ  فوزان معتقد است پیشینیانِ معتزله و اشاعره، مشرک هستند. (الفوزان، ۱۴۲۰ق، ص۸۲) ـ حمد‌بن عتیق نقل می‌کند محمد‌بن عبدالوهاب حتی کسانی که به جواز استعمال افیون حکم می کردند را تکفیر می‌کرد. (بن عتیق، ۱۴۳۷ق، ص۶۱)[2] 

ـ  حمد‌بن عتیق، خودش نیز مکه صد سال پیش را دارالکفر خوانده است. (بن عتیق، ۱۴۰۸ق، ص۲۰۷ و ۲۰۸)

گروه‌های تکفیری حتی به سلفیان نیز رحم نکرده‌اند و برخی از آنها را مورد حمله قرار داده‌اند؛ برای مثال داعش، اخوان المسلمین را به دلیل پذیرفتن دموکراسی، تکفیر کرد (ابراهیم‌نژاد، ۱۳۹۴ش، ص۷۶) و مشابه همین موضع را در قبال آل سعود نیز داشت.[3]

بنابراین، عموم مسلمانان و از همه بیشتر، شیعیان همواره مورد تکفیر عوامل وهابی قرار گرفته‌اند. ازاین‌رو، موصلی باید به مواضع آنان نیز توجهی داشته باشد.

  1. جواب حلی

این قسمت نیز به دو بخش «اجمالی» و «تفصیلی» تقسیم می‌شود:

الف) پاسخ اجمالی

در قسمت پاسخ اجمالی، به معنای کفر در نصوص دینی و عبارات علما پرداخته و اثبات می‌شود، حتی اگر در کلام یکی از بزرگان شیعه، جمله‌ای در تکفیر مسلمانان غیر شیعه یافت شود، به معنای خروج از ملت نخواهد بود.

ابتدا باید گفت، کسانی‌که موصلی از آنان نقل قول کرده، اهل سنت را از دایره اسلام خارج نمی‌دانند؛ بلکه صرفاً از قلمرو تشیع خارج می‌کنند و اهل سنت خود نیز قبول دارند که شیعه نیستند. بنابراین نباید از این عبارات علما، تکفیر غیر شیعه را فهمید؛ چراکه اولاً عبارت هیچ کدام از آنها لفظ کفر را ندارد و ثانیاً حتی اگر شامل این لفظ نیز باشد، نمی‌توان خروج از اسلام را از آن نتیجه گرفت؛ زیرا کفر نیز اقسامی دارد و برای مثال قرآن ناشکری را نیز کفر می‌داند.[4] در مجموع،‌ قرآن کریم واژه کفر را در چند معنا به کار برده که تنها یکی از آنها به معنای خروج از دین است؛ چهار معنای دیگر از این قبیل‌اند:

ـ  کفران نعمت: (هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُر). (نمل : ۴۰)

ـ  ارتکاب معصیت: (وَ لِله عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ‌الله غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِین ). (آل عمران : ۹۷)

ـ  بیزاری (ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْض). (عنکبوت : ۲۵)

ـ  کشاورزی کردن (کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُه). (حدید: ۲۰)(ر.ک: صادقی فدکی، ۱۳۹۰ش، صص۳۳ و ۳۴).

بنابراین، نمی‌توان در هر جا‌که آیات، کلمة کفر را بر شخصی حمل می‌کنند، وی را از دین خارج دانست.

در روایات اهل سنت نیز آمده است که هرکس ادعا کند از صلب پدرش نیست و از وی روی‌گردان شود، کافر شده است. (بخارى، ۱۴۲۲ق، ج۸، ص۱۵۶) در روایتی دیگر، آمده است کسی‌که نماز را ترک کند، کافر گشته است (ابن ماجه قزوینى، ۱۴۱۸ق، ج۱، ص۳۴۲) تفتازانی کسی را که از رحمت خدا مأیوس شده باشد کافر
می­داند و نیز از قول سرخسی نقل می‌کند کسی‌که نزدیکی با همسر در ایام قاعدگی را جایز بداند، کافر است. (تفتازانى، ۱۴۰۷ق، ص۱۰۷). این کفرها یقیناً به معنای خروج از دین نیست.

مرحوم کاشف‌الغطا، از علمای بزرگ شیعه، نیز چندین نوع کفر برمی‌شمارد که فقط یکی ـ دو مورد از آنها به معنای خروج از دین است. مواردی‌که وی نام می‌برد، از این قرار است: کفر انکار، کفر شک (در جایی‌که نباید شکی باشد)، کفر جحود، کفر نفاق (درباره عدم ایمان به خدا و نبوت و معاد)،[5] کفر شرک، کفر ناصبی‌گری، کفر هتاکی و توهین به مقدسات (مثل آلوده کردن کعبه و قرآن، کفران نعمت)،
و کفر انکار ضروری دین. (کاشف‌الغطاء، ۱۴۲۲ق، ج۴، صص199 و 329و ۳۳۱)

همچنین کفر دو معنای عمده دیگر نیز دارد: تنزیلی و تأویلی. کسانی‌که اصل تنزیل قرآن را بر پیامبر انکار می‌کنند، از دین خارجند؛ ولی کسانی‌که تأویل و تفسیر متفاوتی از آیات قرآن دارند، داخل در دین هستند.[6] مرحوم کلینی نیز از امام موسی‌‌بن جعفر نقل می‌کند کسانی‌که منکر امامت علی7 هستند، کافر تنزیلی‌اند. (کلینى، ۱۴۲۹ق، ج۲، ص۴۱۳) منظور ایشان ناصبیان و کسانی است که علی‌رغم اینکه
می‌دانستند آن حضرت حاکم مفترض‌الطاعه است، با وی دشمنی ورزیدند.[7] البته معلوم نیست افرادی‌که در طول خلافت امیرالمؤمنین7 با آن حضرت جنگیدند، جزو این گروه باشند؛ چون ظاهراً شهادتین را گفته بودند و اصل قرآن را نیز قبول داشتند؛ ولی اینکه آیا واقعاً می‌دانستند حضرت علی7 برحق است و از روی لجاجت با آن حضرت مبارزه کردند یا امر بر آنها مشتبه شده بود و به حقانیت ایشان آگاهی نداشتند، مشخص نیست.

قزوینی نیز پس از آنکه کفر منکر امامت را صرفاً به معنای کفر جحود و معصیت ذکر می‌کند، می‌نویسد که حتی همین معنا را نیز نمی‌توان بر عموم اهل سنت اطلاق کرد؛ چراکه آنان صرفاً به این علت معتقد به امامت نیستند که برایشان دلیل قانع‌کننده و محکمی در اثبات امامت، قائم نشده است و فقط کسانی را می‌توان منتسب به کفر به معنای انکار حق کرد که علی‌رغم اینکه دلیلی برای اثبات امامت به ایشان رسیده و هیچ راه توجیهی برایشان باقی نگذاشته، آن را انکار کنند. (حسینی قزوینی، ۱۴۳۴ق، ج۲، ص۴۲۰)

بنابراین از تحلیل عبارات علمای شیعه چنین فهمیده می‌شود که ایشان، اهل سنت را تکفیر نمی‌کنند؛ بلکه صرفاً از قلمرو تفکر خودشان خارج می‌دانند؛ چیزی‌که خود اهل سنت نیز بدان معترف­اند.

ب) پاسخ تفصیلی

در این قسمت باید گفت فقیهانی که موصلی قول به تکفیر غیر شیعه را از آنها ذکر کرده، اهل سنت را مسلمان می‌دانند و موصلی در نقل قول آنان جانب انصاف را رعایت نکرده ‌است.

ابتدا درباره شیخ صدوق باید گفت که ایشان نه‌تنها اهل سنت را مسلمان می‌داند، بلکه از برخی از آنان که بر طبق قواعد خودش ثقه تشخیص داده شده‌اند، روایت نقل کرده است؛ برای مثال در پژوهشی ادعا شده که وی از 37 راوی سنی‌مذهب بدون واسطه روایت نقل کرده که 23 مورد از آن روایات مربوط به باب عقاید بوده است. (ارجمند لاری، ۱۳۹۳ش، مقدمه) یکی از این افراد، «حسن‌بن محمد سکونی» است که طبق گزارش علما، سنی است. (همان، 1393ش، ص۶۵) شیخ صدوق از وی چنین نقل کرده است:

حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ الْحَسَنُ‌بن مُحَمَّدٍ السَّکُونِیُ‌ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَضْرَمِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا یَحْیَى الْحِمَّانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ عَنْ أَبِی بَلْجٍ عَنْ عَمْرِو‌بن مَیْمُونٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ الله: عَلِیٌّ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی. (شیخ صدوق، ۱۳۷۶ش، ص۲).

سکونی روایت کرد از رسول خدا که فرمود: «علی بعد از من، ولی و سرپرست هر مؤمنی است.»

نقل چنین روایتی، که کاملاً در تأیید ولایت امام علی7 است، از یک راوی سنی‌مذهب به این معناست که شیخ صدوق اهل سنت را منکر ولایت آن حضرت نمی‌داند.

دومین فردی که موصلی از وی نام برده، شیخ مفید، شاگرد مرحوم صدوق است. ایشان نیز در کتاب فقهی خود، ضمن شرط بودن اسلام برای ذابح، می‌نویسد کسانی از اهل سنت که مودت امام علی7 را در دل دارند، می‌توانند ذابح قرار گیرند. (شیخ مفید، ۱۴۱۳ق، ص۵۷۹)

فرد بعدی مرحوم صاحب جواهر است که تصریح می‌کند مخالفان، یعنی اهل سنت، تمام احکام مسلمانان را برخوردارند. (نجفى، ۱۴۰۴ق، ج۶، ص۵۸)

امام خمینی= نیز به مسلمان بودن عموم غیر شیعه معتقد بود. (امام خمینى،[8] ۱۴۲۴ق، ج‌۱، ص۷۶، ش۱۰۶) وی همچنین تصریح می‌کرد، در اینکه اعتقاد به ولایت (یعنی امامت) شرط اسلام نیست، هیچ شک و شبهه‌ای نیست. (همو، ۱۴۳۴ق، ج۳، ص۴۵۱) ایشان بازار اهل سنت را سوق‌المسلمین، و کشورشان را دارالاسلام می‌دانست (همان، 1434ق، ص۴۳۲) و درباره آنان می‌فرمود:

ما برادرى خودمان را به برادران اهل سنت اعلام می‌کنیم. دشمنان اسلام می‌خواهند ما را با برادرهاى خودمان مختلف کنند. (همو، ۱۳۸۹ش، ج۶، ص۸۳)

مسلماً امام خمینی= کلمه «برادر» را از آیة شریفة (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَة) (حجرات: ۱۳). اقتباس کرده است. بنابراین از این کلام فهمیده می‌شود که ایشان نه‌تنها اهل سنت را مسلمان، بلکه آنها را مؤمن نیز می‌داند؛[9] ضمن اینکه منظور وی از نداشتن اختلاف، این نیست که قرائت شیعه و سنی از اسلام یکسان است، بلکه علی‌رغم تعدد قرائت از دین، هرگز دشمنی بین شیعه و سنی حاکم نخواهد شد.

ایشان در جایی دیگر می‌نویسد:

اینکه برخی می‌گویند اسلام آن است که شخص به تمام فرامین رسول خدا ایمان بیاورد و ترک هریک از آنها موجب کفر است، سخنی قابل اعتماد نیست. (امام خمینى، ۱۴۳۴ق، ج‌۳، ص۴۶۹)

آیت الله خویی نیز می‌نویسد:

آنچه از مفهوم ولایت در امر دین ضروری است، صرفاً دوست داشتن اهل بیت است
و فقط در صورتی انکار ولایت به کفر کشیده می‌شود که انکار رسالت رسول خدا را در پی داشته باشد و از آنجا که اهل سنت نسبت به اهل بیت محبت دارند، پس منکر ضروری دین و کافر نیستند. (موسوى خویى، ۱۴۱۸ق، ج۳، ص۷۹)

ایشان همچنین می‌نویسد: آنچه عموم مردم بر آن هستند، مقتضای اسلام است. (همان، 1418ق، صص۵۸، ۷۳ و ۸۴ ـ ۸۵)

فرد دیگری که موصلی از وی نام می‌برد، سیدعبدالله شبر است. وی کفر به معنای خروج از اسلام را صرفاً «دشنام دادن به پیامبر و اهل بیت» معنا کرده ‌است؛ (شبر، ۱۴۰۴ق، ص۳۲۴) در صورتی که بدنه اهل سنت هرگز چنین نیستند.

همچنین مرحوم بحرانی (بحرانى، ۱۴۰۵ق، ج۷، ص۳۳۴)، مرحوم فیض (فیض کاشانى، بی­تا، ج۱، ص۷۰) و علامه مجلسی (علامه مجلسی، ۱۴۰۴ق، ج۱۱، ص۱۱۶) که موصلی از آنان نام برد، معتقدند اهل سنتی که مودت و محبت امام علی7 را در سینه دارند، مسلمان هستند.

حال پس از ذکر قول فقهایی که موصلی از آنان نام برد و اثبات اینکه آن بزرگواران اهل سنت را مسلمان می‌دانند و ادعای موصلی ناصحیح است، شایسته است از باب تأکید، به سخن برخی دیگر از علمای شیعه نیز در این زمینه اشاره کرد.

دانشمندان شیعه مکرر تصریح کرده‌اند که اهل قبله مسلمان‌اند؛ حتی اگر به امامت اهل بیت معتقد نباشند. صحابه رسول خدا از جمله این مسلمانان هستند. برای نمونه سید مرتضی تصریح می‌کند خلیفه دوم مسلمان است. (شریف مرتضى،۱۴۱۰ق، ج۳، ص۲۷۳)

علمای شیعه علاوه بر صحابه، پیروان آنان یعنی اهل سنت را نیز مسلمان می‌دانند؛ برای مثال علامه حلی معتقد است با اینکه اقرار به امامت دوازده امام لازم است، ولی کسی که این را نپذیرد، از اسلام خارج نیست. (علامه حلى، ۱۴۱۵ق‌، ص۴۸۴) دیگر فقهای شیعه نیز بدین امر تصریح کرده‌اند.[10]

مرحوم شرف‌الدین نیز اظهار می‌کند که مسلمان بودن اهل سنت امر واضحی است و هیچ شیعه فهیمی در آن تردید ندارد. (شرف‌الدین، ۱۴۳۱ق، ج۳، ص۲۴؛ ر.ک: گروهی از نویسندگان، ۱۳۸۵ش، ج۳، ص۴۹۶)

همچنین در فقه شیعه آمده است ذابح و کسی که حیوان را قربانی می‌کند، باید مسلمان باشد و ذبیحه کافر حرام و نجس است. بنابراین از آنجا که در بررسی روایات شیعه مشخص شد، امامان اهل بیت: ذبیحه اکثر مسلمانان را حلال می‌دانند؛ برای مثال امام صادق7 می‌فرماید: «الذَّبِیحَةُ لَا یُؤْمَنُ عَلَیْهَا إِلَّا مُسْلِمٌ»؛ (حر عاملی، ۱۴۰۹ق، ج۲۴، ص۴۹) «نمی‌توان بر حلال بودن ذبیحه مطمئن شد مگر اینکه به دست مسلمان ذبح شود». این نیز می‌تواند نشانه دانستن اهل سنت باشد.

فقهای شیعه نیز صرفاً ذبیحه گروهی از اهل قبله را حرام می‌دانند که دشمن اهل بیت:، و به اصطلاح «ناصبی» باشند؛ برای مثال شهید اول و شهید ثانی تصریح می‌کنند اینکه ذابح مسلمان و غیر ناصبی باشد، کافی است و نیازی به شیعه بودن وی نیست.[11] از این رو با توجه به اینکه هیچ‌یک از مذاهب اهل سنت ناصبی نیستند (همان‌طور که گذشت) بنابراین در نظر شیعه ذبیحه تمام مسلمانان غیر ناصبی اگر طبق احکام مذهب خود، صحیح ذبح شود، حلال است.

نتیجهگیری

در آثار برخی از نویسندگان وهابی، مانند کتاب «حتى لا ننخدع حقیقة الشیعه» از موصلی، دیده می‌شود که به شیعه نسبت تکفیر اهل سنت می‌دهند. ابتدا در پاسخ نقضی، ضمن یادآوری این مطلب که این وهابیان هستند که در موارد متعددی عموم مسلمانان را تکفیر کرده و نسبت‌های بسیار ناروا و رکیکی به آنان داده‌اند، در نقد محتوایی این نظریه، به این نکته گوشزد شد که اولاً بسیاری از کلمات مورد ادعای موصلی، از واژه کفر تهی است؛ حتی اگر شامل این لفظ باشد نیز، به شهادت قرآن
و روایات فریقین، کفر معانی متعددی دارد که همه آنها به معنای خروج از دین نیستند و آنچه از محتوای آنها می‌توان فهمید، این است که منظورشان صرفاً خروج از تشیع بوده و این مطلب مورد قبول اهل سنت نیز هست. در بررسی تاریخی نیز فتاوای علمای شیعه بر مسلمان بودن اهل سنت، آورده شد؛ مثل فتواهایی که در حلال بودن ذبیحه اهل سنت صادر کرده‌اند. بنابراین امامان و علمای شیعه، عموم اهل سنت را مسلمان می‌دانند و ادعای موصلی در این زمینه، بی‌اساس است.

 

[1]. داعش همچنین به سخن ابن تیمیه نیز استناد کرده بود که گفته بود: «در شهرهای مختلط از مسلمان و کافر، مانند شهر ماردین در ترکیه، کشتن سربازان آن شهر واجب است؛ چون از کفار دفاع می‌کنند». فتوای وی مطلق است و شامل سربازان مسلمان هم می‌شود.

[2]. گفتنی است که نام اصلی این کتاب، «سبیل النجاة و الفکاک؛ من موالاة المرتدین و الاتراک» است. داعش وقتی این کتاب را تجدید چاپ کرد، ادامه نام کتاب (من موالاة المرتدین و الاتراک) را حذف نکرد؛ چراکه ناراحتی ترکان از مشاهده این عنوان، برایش اهمیتی نداشت؛ ولی وقتی سعودیان آن را به چاپ رساندند، آن عبارت را حذف کردند.

[3]. از باب نمونه، فیلمی در اینترنت حاوی پایکوبی داعشی‌ها به خاطر مرگ عبدالله‌بن عبدالعزیز یا پیوستن یک تکفیری به نام بهاءالدین محمدیان به داعش منتشر شده است که در آن، با تأکید بر نگرش سلفی خود، حکومت عربستان را محکوم می‌کند. (تارنمای یوتیوب: یرقصون بموت الملک عبدالله؛ تارنمای آپارات: عضو ایرانی گروهک تروریستی داعش)

[4]. برای مثال: (لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدید). (ابراهیم : ۷) اینجا «کَفَرْتُمْ» در مقابل «شَکَرْتُمْ» است؛ نه در مقابل «آمَنتُم». همچنین در داستان حضرت سلیمان، وقتی ایشان به اطرافیانش دستور دادند؛ تخت ملکه سبأ را حاضر کنند، گفت: (قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُر)؛ (این نعمت خدا بر من است که مرا امتحان کند که آیا من شاکر خواهم بود یا کفران نعمت می‌کنم). (نمل: ۴۰)

اینجا نیز کفر به معنای کفران نعمت است؛ نه خروج از دین.

[5]. مشاهده می‌شود که وی انکار امامت را کفر نمی‌داند و فقط انکار توحید، نبوت و معاد را کفر می‌شمارد.

[6]. با توجه به اینکه پیامبرخدا9 فرمودند: «من با این قوم بر سر تنزیل قرآن جنگیدم و یکی از شما که در حال تعمیر کفش خود است (حضرت امیرالمؤمنین7) با آنها بر سر تأویل قرآن خواهد جنگید» (ابن حیون، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۳۳۷) و با عنایت به اینکه پیامبر خدا9 فقط
با مشرکان، و حضرت علی نیز در دوره خلافتش با مسلمانان جنگیدند، از این حدیث چنین نتیجه گرفته می‌شود که کفر تنزیلی درمورد غیر مسلمانان به کار می‌رود.

[7]. در تحقیقی‌که صورت گرفته است، افرادی‌که مرتکب کفر تأویلی شدند، باغیان و غالیان و نواصب دانسته شدند و اهل سنت از این سه گروه خارجند. (علی‌دوست، بی‌تا، ص۸۳)

[8].  همچنین دیگر مراجعی که به فتوای امام حاشیه زده‌اند، همگی بر کافر نبودن اهل سنت اتفاق نظر دارند؛ از جمله آیات عظام: خویی، گلپایگانى، اراکى، صافى، زنجانی، نوری، فاضل، بهجت، سیستانی و مکارم شیرازی.

[9].  با توجه به اینکه قرآن، مؤمن بودن را خاص‌تر و یک قدم جلوتر از مسلمان بودن می‌داند: (قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی‌ قُلُوبِکُم‌). (حجرات: ۱۴)

[10]. ر.ک: طباطبایی، ۱۴۱۸ق، ج۱۴، ص۲۲۶؛ طباطبایى حکیم، ۱۴۱۶ق، ج۲، ص۱۲۳؛ آملى، ۱۳۸۰ق، ج۱، ص۴۱۰؛ یزدى، ۱۴۱۹ق، ج۱، ص۱۳۸

[11]. «یشترط فی الذابح الإسلام، أو حکمه؛ لا الإیمان». (شهیدثانی، ۱۴۱۰ق، ج۷، ص۲۰۸)

 ر.ک: علامه حلى، ۱۴۱۱ق، ص۱۶۲ ؛  همو، ۱۴۱۰ق، ج۲، ص۱۰۶ ؛  راشد صیمرى، ۱۴۲۰ق، ج۴، ص۱۵ ؛  عاملی، ۱۴۲۹ق، ص۷۴۸ ؛  طباطبایی، ۱۴۱۸ق، ج۱۳، ص۳۰۲ ؛  نراقى، ۱۴۱۵ق، ج۱۵، ص۳۷۸ ؛ اصفهانى، ۱۳۸۰ش، ص۶۰۵ ؛ مغنیه، ۱۴۲۱ق، ج۴، ص۳۵۲ ؛ گلپایگانى، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۲۱۷ ؛  امام خمینى، ۱۴۲۴ق، ج۲، ص۵۷۳

  1. 1. قرآن کریم
  2. آل عصفور بحرانی، یوسف‌بن احمد‌بن ابراهیم (۱۴۰۵ق)، الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهرة، تحقیق محمدتقی ایروانی و سیدعبدالرزاق مقرم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول.
  3. آملى، محمدتقى (۱۳۸۰ق)، مصباح الهدى فی شرح العروة‌الوثقى، تهران، دفتر مؤلف، چاپ اول.
  4. ابراهیم‌نژاد، محمد (۱۳۹۴ش)، بررسی انتقادی تاریخ و افکار، قم، داعش، دارالاعلام لمدرسة اهل البیت، چاپ چهارم.
  5. ابن حنبل شیبانی، احمد (۱۴۱۱ق)، أصول السنة، ریاض، دارالمنار، چاپ اول.
  6. 6. ابن حیون، نعمان‌بن محمد مغربى (۱۴۰۹ق)، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، تحقیق محمدحسین حسینی جلالی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول.
  7. ابن عبدالهادی، محمد (بی­تا)، العقود الدریة؛ من مناقب شیخ الاسلام احمد‌بن تیمیة، تحقیق محمد حامد الفقی، بیروت، دارالکاتب العربی.
  8. ابن قیم الجوزیه، محمد‌بن ابی‌بکر‌بن ایوب (۱۴۳۲ق)، اغاثة اللهفان فی مصاید الشیطان، تحقیق محمد عزیر شمس، مکه، دار عالم الفوائد، چاپ اول.
  9. ابن ماجه قزوینی، محمد (۱۴۱۸ق)، سنن ابن ماجه، تحقیق بشار عواد معروف، بیروت، دارالجیل، چاپ اول.
  10. ابن تیمیه، احمد‌بن عبدالحلیم (۱۴۰۶ق)، منهاج السنة النبویة: فی نقض کلام الشیعة القدریة، تحقیق محمد رشاد سالم، ریاض، جامعة محمد‌بن سعود الاسلامیه، چاپ اول.
  11. ارجمند لاری، محمدعلی (۱۳۹۳ش)، استفادة شیخ صدوق از روایات اهل سنت در امالی: زمینه‌ها و آسیب‌ها، پایان‌نامۀ سطح سه حوزۀ علمیۀ قم.
  12. السقاف، علوی‌بن عبدالقادر و دیگران (۱۴۳۳ق)، موسوعة الفرق المنتسبة للاسلام (الدرر السنیة، بی‌جا، بی­نا.
  13. اصفهانی، سیدابوالحسن (۱۳۸۰ش)، وسیلة النجاة، تحقیق امام خمینی= ، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی=.
  14. الفوزان، صالح‌بن فوزان‌بن عبدالله (۱۴۲۰ق)، عقیدة التوحید، ریاض، دارالعاصمة، چاپاول.
  15. امام خمینی، سیدروح‌الله (۱۴۲۴ق)، توضیح المسائل (محشی)، تحقیق سیدمحمدحسین بنی‌هاشمی خمینى، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ هشتم.
  16. امام خمینی، سیدروح‌الله (۱۳۸۹ش)، صحیفه امام، تهران، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ پنجم.
  17. امام خمینی، سیدروح‌الله (۱۴۳۴ق)، کتاب الطهارة (موسوعة الإمام الخمینی
    ۸ الی ۱۱)، تحقیق مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی=دفتر قم، تهران، مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی=، چاپ سوم.
  18. بخاری، محمد‌بن اسماعیل (۱۴۲۲ق)، صحیح البخاری، تحقیق محمد زهیر‌بن ناصر، بیروت، دار طوق النجاة، چاپ اول.

19.‌ بن باز، عبدالعزیز‌بن عبدالله (۱۴۱۱ق)، الامام محمد‌بن عبدالوهاب؛ دعوته وسیرته، ریاض، الرئاسة العامة لادارات البحوث العلمیة و الافتاء و الدعوة
و الارشاد، چاپ دوم.

20.‌ بن عتیق، اسماعیل بن سعد (۱۴۰۸ق)، هدایة الطریق: من رسائل و فتاوی الشیخ حمد‌بن علی‌بن عتیق، بی‌جا، بی‌نا، چاپ چهارم.

21.‌ بن عتیق، حمد‌بن علی (۱۴۳۷ق)، سبیل النجاة و الفکاک، من موالاة المرتدین و الاتراک، موصل، مکتبة الهمة متعلق به داعش، چاپ اول.

  1. تفتازانى، سعدالدین (۱۴۰۷ق)، شرح العقائد النسفیة، تحقیق حجازى سقا، قاهره، مکتبة الکلیات الأزهریة، چاپ اول.
  2. تویجری، حمود‌بن عبدالله (۱۴۳۱ق)، غربة الإسلام، تحقیق عبدالکریم‌بن حمود تویجری، ریاض، دارالصمیعی، چاپ اول.
  3. حر عاملی، محمد‌بن حسن (۱۴۰۹ق)، وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، تحقیق گروه پژوهش مؤسسۀ آل البیت لاحیاء التراث، قم، مؤسسة
    آل البیت لاحیاء التراث، چاپ اول.
  4. حسینی قزوینی، سیدمحمد (۱۴۳۴ق)، نقد کتاب اصول مذهب الشیعة، تحقیق حسن سعدی، قم، مؤسسه ولی عصر، چاپ اول.
  5. راشد صیمرى، مفلح (۱۴۲۰ق)، غایة المرام فی شرح شرائع الاسلام، تحقیق جعفر کوثرانى عاملى، بیروت، دارالهادی، چاپ اول.
  6. رضوانی، علی‌اصغر (۱۳۸۸ش)، بررسی حکم امام خمینی درباره سلمان رشدی، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ اول.
  7. زرقاوی، ابومصعب احمد (بی­تا)، هل اتاک حدیث الرافضة، نسخه شامله،
    بی­جا، بی­نا.
  8. سُغدی، علی‌بن حسین (۱۹۸۴م)، النُتَف فی الفتاوى، تحقیق صلاح الدین ناهی، بیروت، مؤسسةالرسالة، چاپ دوم.
  9. شبر، سیدعبدالله (۱۴۰۴ق)، الاصول الاصلیة و القواعد الشرعیة، قم، کتابفروشى مفید، چاپ اول.
  10. شرف‌الدین، سیدعبدالحسین (۱۴۳۱ق)، موسوعة الامام السید عبدالحسین شرف‌الدین، تحقیق مرکز العلوم و الثقافة الاسلامیة قسم احیاء و التراث الاسلامى، بیروت، دارالمؤرخ العربی، چاپ دوم.
  11. شریف مرتضی علم‌الهدی، علی‌بن حسین موسوی بغدادی (۱۴۱۰ق)، الشافی: فی الامامة، تحقیق سیدعبدالزهرا حسینى، تهران، مؤسسة الصادق، چاپ دوم.
  12. شهیدثانی، زین‌الدین‌بن علی (۱۴۱۰ق)، الروضة البهیة: فی شرح اللمعة الدمشقیة، تحقیق سیدمحمد کلانتر، قم، کتابفروشی داوری، چاپ اول.
  13. شیخ صدوق، محمدبن علی‌بن بابویه (۱۴۱۴ق)، الاعتقادات، قم، المؤتمر العالمی للشیخ المفید، چاپ دوم.
  14. شیخ صدوق، محمد‌بن علی‌بن بابویه، (۱۳۷۶ش)، الامالی، تهران، انتشارات کتابچی، چاپ ششم.
  15. شیخ مفید، ابوعبدالله محمد‌بن محمد‌بن نعمان عکبری بغدادی (1413ق)، المقنعة، قم، کنگرۀ جهانی هزاره شیخ مفید، چاپ اول.
  16. صادقی فدکی، سیدجعفر (۱۳۹۰ش)، ارتداد بازگشت به تاریکی (نگرشی به موضوع ارتداد از نگاه قرآن کریم)، قم، بوستان کتاب، چاپ چهارم.
  17. طباطبایی حکیم، سیدمحسن (۱۴۱۶ق)، مستمسک العروةالوثقی، قم، مؤسسۀ دارالتفسیر، چاپ اول.
  18. طباطبایی، سیدعلی‌بن محمد (۱۴۱۸ق)، ریاض المسائل، قم، مؤسسة آل البیت، چاپ اول.
  19. عاملی، بهاءالدین محمد‌بن حسین و نظام‌بن حسین ساوجی (۱۴۲۹ق)، جامع عباسی و تکمیل آن (محشی)، تحقیق محققان دفتر انتشارات اسلامى، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول.
  20. علامه حلی، حسن بن یوسف‌‌بن مطهر (۱۴۱۰ق)، ارشاد الاذهان: الی احکام الایمان، تحقیق فارس حسون، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول.
  21. علامه حلی، حسن‌بن یوسف‌‌بن مطهر (۱۴۱۱ق)، تبصرة المتعلمین: فی احکام الدین، تحقیق محمدهادی یوسفی غروى، تهران، دفتر امور چاپ و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول.
  22. علامه حلی، حسن‌بن یوسف بن مطهر (۱۴۱۵ق)، مناهج الیقین: فی اصول الدین، تهران، دارالاسوه، چاپ اول.
  23. علامه مجلسی، محمدباقربن محمدتقی (۱۴۰۴ق)، مرآة العقول: فی شرح اخبار آل الرسول، تحقیق سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم.
  24. علی‌دوست، عبدالرزاق (بی­تا)، ارتداد تأویلی، پایان‌نامۀ سطح چهار حوزه علمیه قم.
  25. فروتنی، ابوذر (۱۳۹۵ش)، بررسی جریان سروریه عربستان سعودی، پژوهشنامۀ نقد وهابیت سراج منیر، شمارۀ ۲۴، زمستان.
  26. فیض کاشانى، محمدمحسن (بی­تا)، مفاتیح الشرائع، قم، کتابخانهآیت الله مرعشی نجفی، چاپ اول.
  27. قاضى‌عسکر، سیدعلى و ابوطالب یزدى (۱۳۸۸ش)، شهید مروه، تهران، مشعر، چاپ چهارم.
  28. قدوری، احمد‌بن محمد (۲۰۰۶م)، التجرید للقدوری، قاهره، مرکز الدراسات الفقهیة و الإقتصادیة، چاپدوم.
  29. قفاری، ناصر‌بن عبدالله (۱۴۲۸ق)، مسألة التقریب بین اهل السنة و الشیعة، ریاض، دار طیبه، چاپ سوم.
  30. کاشف‌الغطا، جعفر (1422ق)، کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول.
  31. کرخی، صادق (۱۴۲۷ق)، اجماع اهل علم و ایمان بر بطلان دین رافضیان، سایت عقیده.
  32. کلینی رازی، ابوجعفر محمد‌بن یعقوب (۱۴۲۹ق)، الکافی، تحقیق پژوهشگران بخش احیای تراث مرکز تحقیقات دارالحدیث، قم، سازمان چاپ و نشر مؤسسۀ علمی فرهنگی دارالحدیث، چاپ اول.
  33. گروهی از نویسندگان (۱۳۸۵ش)، مجموعه مقالات فارسی کنگره بین‌المللی بزرگداشت علامه شرف‌الدین، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی ـ معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزۀ علمیۀ قم، چاپ اول.
  34. مجلة النبا، شمارۀ ۱۰۲، محرم ۱۴۳۹ق.
  35. مغنیه، محمدجواد (۱۳۸۷ش)، این است وهابیت، تحقیق سامی غریری، ترجمۀ احمد مقدسی، قم، دارالکتاب الاسلامی، چاپ اول.
  36. مغنیه، محمدجواد (۱۴۲۱ق)، فقه الإمام الصادق، قم، مؤسسه انصاریان، چاپ دوم.
  37. مقدسی، ابومحمد عاصم (بی‌تا)، الرسالة الثلاثینیة؛ سایت منبر التوحید والجهاد.
  38. 60. موسوی خویی، سیدابوالقاسم (۱۴۱۸ق)، فقه الشیعة، قم، مؤسسۀ آفاق، چاپ سوم.
  39. موسوى خویى، سیدابوالقاسم (۱۴۱۸ق)، موسوعة الإمام الخوئی، قم، مؤسسة إحیاء آثار الإمام الخوئی، چاپ اول.
  40. موسوی گلپایگانى، سیدمحمدرضا (۱۴۱۳ق)، هدایة العباد، تحقیق على ثابتى همدانى و على نیرى همدانى، قم، دارالقرآن الکریم، چاپ اول.
  41. موصلی، عبدالله (بی­تا)، حتی لاننخدع: حقیقة الشیعة، اسماعیلیه، مصر، دارالایمان، چاپدوم.
  42. نجفى، محمدحسن (1404ق)، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، تحقیق عباس قوچانى، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ هفتم.
  43. نراقى، احمد‌بن محمدمهدى (۱۴۱۵ق)، مستند الشیعة فی احکام الشریعة، قم، مؤسسة آل­البیت، چاپ اول.
  44. ورتابی کاشانیان، مصطفی و دیگران (۱۳۹۵ش)، زادگاه تروریسم: با اسناد معتبر، قم، دارالاعلام لمدرسة اهل البیت، چاپ اول.
  45. یزدى، سیدمحمدکاظم (۱۴۱۹ق)، العروة‌الوثقى (محشی)، تحقیق احمد محسنى سبزوارى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ اول.