آسان است، و اعمالی که انجام دادن آن آسانتر از استطاعت مینماید.
آنچه در مناسک حج میخوانیم، آنچه در کتابهای فقهی نوشته شده همین است و همین. ولی راستی اگر استطاعت این چنین مختصر و اعمال حج بدین سادگی است، چرا در روایت ابن عباس حج را نوعی از جهاد شمردهاند
باید دانست آنچه فقها در رسالهها و مناسک نوشتهاند، تشریح حکم ظاهری مکلف است. حکمی است که مکلَّف باید با دست و پا و زبان انجام دهد، اما تعریف کامل حج را باید در کتابهای اخلاق اسلامی و دستورالعملهای أئمه (ع) جستجو کرد. باید در نظر داشت که مکلَّف پیش از آنکه فریضه حج بر او تعلق گیرد، مسلمان است و مسلمان در سنَّت تعریفی روشن دارد. اینکه سنت میگویم چون بین تعریف مسلمان در کتاب خدا و سنت رسول (ص) و اخبار اهل بیت (ع) ملازمه اجمال و تفصیل است. در قرآن، مسلمان از جهت سهیم بودن در حقوق سیاسی و اجتماعی تعریف شده است و در سنت از جهت شایسته بودن برای دریافت این لقب افتخارآمیز، شایسته این که او را بتوان موجودی با ایمان خواند، مسلمانی آنچنان که امام صادق (ع) او را توصیف میکند. چنین کساگر بخواهد فریضهحج راآنچنان کهباز دراخلاق اسلامیبیان شده است بگذارد، حقیقتاً جهاد و یا کاری بالاتر از جهاد کرده است. سختی شهادت، یکدم بیش نیست، اما در چنین جهاد هرلحظه باید خود را قربان کرد:
در میان آنان که با ادبیات فارسی سروکار دارند، کمتر کسی را میتوان یافت که این قطعه ناصر خسرو قبادیانی را برای یک بار هم که شده نخوانده باشد:
حاجیان آمدند با تعظیمشاکر از رحمت خدای رحیم ...
ص: 48
گفتم او را بگو که چون رستیزین سفر کردن به رنج و به بیم ...
چون همی خواستی گرفت احرامچه نیت کردی اندر آن تحریم؟
جمله بر خود حرام کرده بدیهر چه مادون کردگار قدیم
گفت نی، گفتمش زدی لبیکاز سر علم و از سر تعظیم
میشنیدی ندای حق و جوابباز دادی چنانکه داد کلیم ...
و همین گونه سؤالاتی چند درخصوص اسرار باطنی حج از دوستش میپرسد و او در پاسخ اظهار میکند که در حین اعمال حج به هیچیک از این معانی و اسرار توجهی نداشته است.
گفت از این باب هرچه گفتی تومن ندانستهام صحیح و سقیم
گفتم ای دوست پس نکردی حجنشدی در مقام محو مقیم
رفتهای مکه دیده، آمده بازمحنت بادیه خریده به سیم
(1)اگر حاجی شدن بدان آسانی است که نوشتیم این شاعر متکلم چه میگوید؟ آیا حجی را که از دوستش خواسته بِه رَوِشِ تفسیر باطنیان از احکام فقهی است؟ درست است که ناصر خسرو اسماعیلی و بر مذهب باطنی است، اما آنچه سروده و انجام دادن آن را حج واقعی دانسته در سنت رسول (ص) و اخبار اهلالبیت- مخصوصا روایتی که از امام صادق (ع) رسیده- میتوان دید:
«هرگاه خواستی حج کنی بر آن باش که دلت را برای خدا از چیزی که تو را به خود مشغول سازد و از هر چه میان تو و او در آید خالی کنی. همه کارهای خود را به آفریدگارت واگذار و در هر حرکت و سکون که از تو پدید میشود بر او توکل کن. تسلیم حکم خدا و قضا و قدر او باش. دنیا، آسایش و آفریدگان را رها ساز»
(2).
در مستدرکالوسائل
(3) حدیثی است نظیر پرسش و پاسخهای ناصر خسرو و دوستش. این پرسشها میان امام سجاد (ع) و شبلی رفته است.
اما اگر مقصود از شبلی، همان صوفی معروف است، وی در سده سوم (247 ه. ق) متولد شده و در سده چهارم (334 ه. ق) در گذشته است. و
1- دیوان ناصر خسروٰ چاپ مینوی و ص 301- 300- با توجه به اینکه متن کامل این قطعه در صفحه همین شماره آمده است در اینجا از تکرار آن خودداری گردید.
2- سفینةالبحارٰ ج 1ٰ ص 213.
3- مستدرک چاپ مؤسسه آلالبیتٰ قم ج 10 ص 72- 166.
ص: 49
شبلی دیگری را که در سده نخست (معاصر امام سجاد (ع)) در مدینه بسر برده باشد در کتابها نمیبینم «والعلم عنداللَّه». بهر حال مضمون آن روایت، رعایت شرایط معنوی در ادای مناسک حج به موازات انجام تکلیفهای ظاهری است.
پس بار دیگر میپرسم: استطاعت چیست؟
در آغاز بحث، از استطاعت سخن گفتیم، و گفته شد باید توجه داشت استطاعتی را که فقها شرط دانستهاند، استطاعت «مالی» و «جسمی» است، اما پیش از این دو، باید استطاعت دیگری تحصیل شده باشد.
استطاعتی که مخصوص زائر خانه خدا نیست. استطاعتی که هر مسلمان مکلف باید دارا باشد. استطاعت «علمی»، یعنی چه باید بکند و استطاعت «اخلاقی» یعنی آنچه را میداند چگونه انجام دهد. در شریعتی که درباره اخلاق عملی آن کتابهائی مانند: محجةالبیضاء، احیاء علومالدین، معراجالسعادة، کیمیای سعادت، مقاماتالعلیة و دهها کتاب اخلاقی دیگر نوشته شده است، در دینی که طلب علم را بر هر مسلمان واجب کرده است، مسلماً باید این استطاعت پیش از بلوغ فراهم گردد، و یا لااقل به تدریج در مدتی نه بسیار طولانی آماده شود. اما متأسفانه بسیاری از برادران مسلمان بدین دو امر مهم توجه ندارند. زائران خانه خدا بطور معمول هنگامی استطاعت مالی پیدا میکنند که بیش از نیمی از عمر طبیعی را پشت سر گذاردهاند؛ یعنی در سنین بالاتر از چهل سالگی. در چنین وقتی به فکر یادگرفتن احکام حج میافتند، آن هم در روزهای معین و در ساعتهای معدود.
میدانیم در چنین دوره از زندگی، تعلیم گرفتن دشوار است. و آنچه روحانیان گروههای حج از حاجیان میخواهند تقریباً محال. دشواری کار تنها در آموختن واجبات حج، یعنی همان اعمال و گفتار ساده نیست.
بسیاری از برادران و خواهران میخواهند حمد و سوره و اعمال نماز واجب را هم در همان مجالس یاد گیرند؛ مثل اینکه نماز، هنگام بیرون
ص: 50
شدن برای حج بر آنها واجب شده است.
خوب به قول معروف: «از هر جای ضرر برگردیم منفعت است»، اما
چگونه برگردیم؟ به تجربه دانسته شده است، چون سنین عمر از پانزده گذشت و تارِ آواهای گلو ستبر شد، دیگر محال است بتوان حرفها را مانند عرب زبانان از مخرج ادا کرد و چقدر آن روحانی محترم رنج میبَرَد که میخواهد به پیر مردی هفتاد ساله از روستای دور افتاده زنجان تعلیم دهد، تا «انَّ الْهَمْتَ وَالنِّهْمَةَ» نگوید و، «إنَ الْحَمْدَ وَالنِّعَمةَ» بگوید، و یا «وَلَاالضّالین» را «ولاالزّالین» تلفظ نکند. اگر آن برادر مسلمان پیش از آغاز بلوغ شرعی به یاد گرفتن و درست گفتن حمد و سوره میپرداخت و اگر در همان سالها احکام حج را که ممکن است روزی بر او واجب گردد میآموخت با چنین دشواریهایی روبرو نمیشد. این بنده در نخستین سال تأسیس جمهوری اسلامی پیشنهاد کردم که سازمان حج و اوقاف چند ماه پیش از فرستادن حاجیان به زیارت، کلاسهایی در تهران و شهرستانها تشکیل دهد و از داوطلبان زیارت خانه خدا بخواهد در آن کلاسها شرکت کنند و معلمان، علاوه بر تعلیم مناسک حج، آنان را با حداقل معلومات درباره وضعیت تاریخی، جغرافیایی و فرهنگی این دو حرم مقدس آشنا سازند. در تهران چندی این کار انجام شد و بعد تعطیل گردید و در شهرستانها نمیدانم عملی شد یا نه.
باید پذیرفت که مقدار توجه به فراگرفتن احکام و آداب دین نمایانگر درجه علاقه ما نسبت به دین است. اگر در مکه و مدینه اعمال بعضی حاجیان نشان میدهد که از دین و معارف اسلامی جز تعلیماتی سطحی ندارند، علامت این است که اجتماع مسلمان نسبت به آموختن احکام دین و فقه اسلام و اخلاق اسلامی بیاعتناست، مگرنه این است که در حدیث میخوانیم:
«مسلمان نسبت به مسلمان دیگر مانند اندامی از کالبد است که اگر فاسد شود به همه کالبد اثر میگذارد.»
ص: 51
تأسف ما وقتی شدیدتر خواهد شد که بر چنین سهلانگاری، این مطلب را نیز اضافه کنیم که شاید صد یک و بلکه هزار یک زائرانِ خانه خدا و حرم شریف پیغمبر، از وضع این منطقه، آداب و رسوم مردم حرمین، مقرراتی که در آنجا حاکم است، اماکن زیارتی و آداب خاص آن اماکن، اطلاع درست ندارند، تا چه رسد به وضع اقتصادی و موقعیت جغرافیایی حجاز و حرمین در بین دیگر کشورهای اسلامی.
زیان این ندانستن مخصوصاً در آن قسمت که به آداب و رسوم مذهبی مردم حجاز مربوط میشود کمتر از نقص ندانستن اعمال و فرایض حج نیست و بسا مشکلاتی را پیش میآورد. بدون شک اگر بازرگانی بخواهد کالایی را به ارزش همان مبلغ که یک تن حاجی در سرزمین حجاز مصرف میکند خریداری کند، اطلاعاتی وسیعتر از معلومات این برادر مسلمان درباره خصوصیات آن کالا، چگونگی تولید آن، بهای آن و بازار فروش آن به دست خواهد آورد. متأسفانه میبینیم در این چند سال که رفتار زائران باید نشان دهنده درجه آشنایی ما به احکام و آداب دین باشد، توجهمان به خرید و انتخاب کالا بسیار بیشتر از توجه به روشی است که امامان ما از ما همیشه و بخصوص در این سفر انتظار دارند. این بنده آن دسته از زائرانی را که گاهگاه در روزنامههای کشور خودمان از آنان انتقاد میشود به هیچ وجه مقصر نمیدانم، گناه از امثال من بنده است که در تعلیم آنان چنان که باید نکوشیدهایم. بیشتر برادران مسلمان ما به حج میروند و بر میگردند و درست نمیدانند به کجا رفتهاند وبرای چه رفتهاند. بلکه گروهی از آنان حتی به ظاهر هم نمیدانند به کجا رفتهاند. و اگر از آنان بپرسند شهر مقدس مکه و مدینه را از روی نقشه جهان بشناسانند که در کدام نقطه است، در میمانند، تا چه رسد به اینکه بدانند این دو شهر پیش از ظهور اسلام چه وضعی داشته و چگونه اداره میشده و
اسلام چه تغییرهای بنیادی در آن پدید آورده است.
بیشتر حاجیان نمیدانند چه رژیمی بر این منطقه حکومت دارد.
نمیدانند مردم این شهرها بر چه مذهبی هستند. آنان که آشنایی مختصری
ص: 52
به تاریخ داشته باشند، شنیدهاند که مکه و مدینه جزء عربستان سعودی است. و مذهب سعودیان، وهابی است. اما سعودیان کیستند و وهابی چیست؟ جزء مذهبهای اسلامی است و یا خود مذهبی ابداع شده است؟ پاسخ میدهند به ما چه مربوط است. چرا باید این چیزها را بدانیم.
ما آنچه در کتاب مناسک نوشته شده و یا آنچه روحانی کاروان بگوید انجام میدهیم و برمیگردیم، ما میخواهیم حاجی بشویم و برگردیم.
دانستن تاریخ مکه و مدینه به چه کار میآید؟ عربستان سعودی چه نوع حکومتی داشته باشد و چگونه اداره شود به ما چه؟ شاید این پاسخها تا حدی درست باشد، اما حج چنان که میدانیم عبادت است، جهاد است، رکنی از ارکان اسلام است. مجاهد در میدان جهاد باید از همه سو مواظب حمله دشمن باشد و بنیانگذار رکن، باید تا آنجا که میتواند پایه را استوار سازد.
حج، عبادتی واجب است و در هر عبادت باید مراقب بود که با محظوری بر خورد نکند، چه اگر چنین برخوردی پیش آید، تکلیف دشوار خواهد شد. اما متأسفانه کمتر سالی است که دشواریهایی برای حاجیان پیش نیاید. گاهی هم ممکن است کار از مرحله دشواری بالاتر رود و با فاجعهای دلخراش پایان یابد چنان که نمونههایی از آن را در عمر خود دیدیم.