کوهستانی و پرفراز و نشیب مشعر، که بر خلاف عرفات، بسی ناهموار است، هزاران هزار حاجی را شاهد است که همه، راز گونه و «در گوشی» وار، نقطه به نقطه، تنها و دو نفره و چند نفره ... به فراهم آوری سنگ برای نبرد فردا مشغولند. و به یاد داشته باش که بدون تهذیب نفس و (وقوف) در عرفات و مشعر و بدون دریافت و بازیافت شخصیت معنوی جدید، صلاحیت و لیاقت و آمادگی برای نبرد فردا را نخواهی یافت.
منی سرزمین آرزوها، سرزمین ناوردگاه پیروزمند ابراهیم، که بیشترین و سختترین مناسک حج در مدتی بیش از همه مدت حج (در کوتاهترین فرض) انجام میگیرد ...
سرزمین نبرد با شیطان و قربانی و تقصیر و شب را به روز آوردن در حالت بیم و امید و با ذهنیت و روحیه و اندیشه مجاهد خستگی ناپذیریکه سه روز متوالی به نشانه حدیث و پشتکار و تداوم نبرد تا مرحله نهایی پیروزی قطعی بر دشمن، جهاد خود را با نشاط و امید و سخت کوشی و پایداری ادامه میدهد.
در این سرزمین، با «تقصیر» بسیاری از محرمات احرام به تفصیلی که در کتب فقهی آمده است حلال میشود و حاجی، در اینجا پس از قربانی لباس عادی خود را میپوشد و آماده برای وصل یار و ورود به حریم معبود و طواف خانه خدا و سعی صفا و مروه میشود ... در منی جهاد روزانه و تأملات شبانه تواماً انجام میگیرد و این هر دو مکمل یکدیگرند. و بسیارند حاجیانیکه پس از قربانی، راهی مکه میشوند و طواف و سعی را بجا میآورند و باز به منی باز میگردند و تو میتوانی این سه روز و دو شب را در منی بمانی و عصر دوازدهم یکسر، برای اتمام مناسک به مکه بازآئی ...
(نکته: در روال جاری عصرما کنفرانسها و گردهمآئیها و بحث و تبادل نظر در مسایل دنیای اسلام، در منی صورت میپذیرد که از نظر کلی پسندیده مینماید بشرط آنکه شکل بیمحتوا و حرف بیعمل و از این بدتر، خدای ناکرده در جهت خلاف رضای خدا و مصالح مسلمین نباشد).
تمرینی زیبا برای تلقین روح جهاد با دشمن ... جمرات ثلاث، الگوهای پلیدی و ناپاکیاند. در اینجا ابراهیم خلیل (ع) با وسوسه شیطان (درباره حج و یا ذبح اسماعیل) در آویخت و با او نبرد کرد و او را مغلوب ساخت. این، سنگ پرانی بیمعنا، به یک جرثومه برآمده بدترکیب نیست، این، آمادهسازی نمونهوار بشر، برای نبردهای
ص: 87
سهمگین و همیشه مکرر و روزانه در عرصه زندگی است. «رمی» به تعبیر «حافظ عامربیک» محل سازی «دست جنگی» است. «رمی» در دست تو، ملکه کارآئی و دشمن یابی و نشانهگیری درست و دقیق ایجاد میکند ... که چنین دستی برای آینده زندگیت بسیار کارساز و مشکل گشا خواهد بود.
قربانی:
سنت بزرگ ابراهیم خلیل و یادگار همیشه جاوید فدای اسماعیل ... بیاد داشته باش که: فردی سالخورده که سالیان پربرکت عمرش را در تلاش و رزم و هجرت و ترک مال و اولاد گذارنده، اینک در اواخر عمر، که تمام امیدش در فرزند دلبندش که ناامیدانه و بر سر پیر شمع شبستان زندگیش شده متبلور است مأمور میشود او را برای خدا قربانی کند ... و وقتی ابراهیم، بر سر مأموریت خود کام صدق برداشت و با تمام جان از سر فرزند گذشت و بر گلویش کارد کشید، بفرموده قرآن:
«ونادیناه ان یا ابراهیم. قد صدقت الرویا انا کذلک نجزی المحسنین و فدیناه بذبح عظیم ...
(1)» برایش فدا آمد و مأمور به ذبح گوسفند بجای فرزند شد ...
و بدینسان، قربانی که آخرین عملِ در حال احرام حاجی است، ضمن تجدید خاطره فدای عظیم ابراهیم در برابر آن فداکاری مدهوش کننده و عقل ربا، به حاجی تعلیم فدا کردن مال در راه خدا میدهد ...
فدائیکه برای خودش و برای خلق خدا سود مادی نیز در بر دارد: «فکلوا منها و اطعموا الباس الفقیر»
(2).
و بر مسلمین جهانست که با همکاری و همفکری پروژه تحسین برانگیز تجمید و کنسروسازی گوشتهای قربانی در حج را بگونهای که بشود آیه قرآن را به طور کامل بکار بست و از اسراف و تباه سازی و به خاک سپاری گوشت قربانی جلوگیری کرد، تکمیل کنند و از این راه از پایمال شدن و ضایع شدن یکی از حکمتهای احکام حج مانع شوند.
تقصیر:
یکی از مناسک حج که در عمره، به معنی پایان عمره در حج، پایان یک مقطع از اعمال حج است «تقصیر» است یعنی مقداری از موی سر و صورت را کوتاه کنی و یا ناخن بگیری ... این عمل، بخش بزرگی از محرمات احرام را بر تو حلال میکند ولی هنوز کاملًا «مُحِل» نشدهای، هنوز نمیتوانی نیازهای شهوانی عمده خود را برآوری.
«عطر» و «زناشوئی» همچنان بر تو
1- صافات: 107- 105- 104.
2- حج: 28.
ص: 88
حرامست ... تقصیر میتواند نشانهای از آن باشد که در مرحله شستشوی تن و جان تا حدی موفق بودهای و اینک باید برای موفقیت نهائی هم در منی و هم در مکه، بخشی دیگر از مناسک را به پایان رسانی، پس «امید» و «آرزو» در اینجا تجلی ویژهای دارد. آیا «منی» را بدین خاطر «منی» خواندهاند؟
امام محمد غزالی در احیاءالعلوم و فیض کاشانی در محجةالبیضاء مطالبی آوردهاند که برگزیدهای از محتوایش این است:
طواف، نماز است. مراتب تعظیم و تکریم و بیم و امید و محبت را مراعات کن.
تو اینک همچون فرشتگانی هستی که برگرد عرش الهی طواف میکنند «گمان مکن که مقصود، طواف جسم و بدنت در اطراف» «خانه» است بلکه مقصود، طواف قلبت بذکر «صاحب خانه» است هیچ ذکری را جز به نام او آغاز مکن و به پایان مبر، همانگونه که طواف را به خانه آغاز میکنی و به خانه پایان میبری و بدانکه طواف اساسی طواف قلب است به پیشگاه الهی و «خانه» مثال ظاهری است در این عالم ملک برای حضرت ربوبی که به چشم ظاهر دیده نمیشود. همانطورکه بدن مثال ظاهری است در عالم شهود برای قلب
(1) و باید دانست که عالم ملک و شهود (عالم حس) برای کسی که در، به روی او گشاده است پله به پله بالا میرود ... اینکه در اخبار آمده است که «بیتالمعمور» در آسمانها در مقابل «کعبه» قرار گرفته و ملائکه در اطراف آن مانند مردم در اطراف کعبه طواف میکنند اشاره به همین موازنه و هماهنگی عالم «ملک» و «ملکوت» است.
و چون مرتبه غالب مردم از چنین طوافی قاصر است مأمور شدهاند تا حد امکام به آنها تشبه نمایند ... (پایان برگزیده محتوای کلام غزالی).
بدنیسان طواف، شاه بیت پرطراوت و دلنواز غزل شیوا و شکوهنده حج است.
طواف تبلور مقام قرب و وصل عبد و معبود است- طواف تنها منسکی است از مناسک حج که به همراه نمازش باید با طهارت انجام گیرد. شرط هیچیک از اعمال حج، آن نیست که حاجی با وضو باشد. یا اگر غسلی بر او واجب است، غسل کرده باشد و یا زن در عادت ماهیانه نباشد، تمام اعمال حج بجز طواف و نماز طواف بدون طهارت صحیح است. طواف دور خانه خدا، بدنبال همسان و هم وزن نماز است ... آری: نماز، همان طواف است که به صورت ساکن و رو به خانه انجام میشود و طواف همان نماز است که به صورت متحرک و بدور خانه انجام میشود.
برای تصویر بیشتر این تصور، کعبه را مرکز دایرههائی فرض کن که در شعاعهائی
1- مراد از قلب در این مواردٰ همان جوهره نفسانی و مجرد با روح و جان آدمی است.
ص: 89
متفاوت و محیط بر یکدیگر از «مطاف» (نزدیکترین و کوچکترین دایرهای که بر محور بیت با طواف ترسیم میگردد) تا اقصی نقاط مختلف کره ارض، این دایرهها که همیشه بطور محیط برهم در پهنای کره زمین ترسیم میشود، از نمازگزارانی تشکیل میگردد که از چارسوی جهان، در وطنهای خود رو به خانه کعبه نماز میگذارند، اگر نمازگزارانِ یک دایره از این دایرههای محیط را در نظر بگیری، میبینی حالت یک طواف را دارند، منتها طوافی ساکن به صورت نماز ...!
از لحاظ دیگر، طواف کنندگان بر محور بیت، نیز دایرهای را ترسیم میکنند که گویا همه دایرههای ترسیم شده از نمازگزاران سراسر گیتی را در طواف خود به نمایش میگذارند. نمازگزاران سراسر گیتی، هر کدام در هر قوس از هر دایره، نمایشگر طواف طواف کنندگان بیتاند و طوافگران بیت، ترسیم کنندگان نماز نمازگزاران سراسر گیتی.
تو هر جا که هستی وقتی به نماز میایستی قوسی از دایرهای هستی که قوسهای دیگر آن، در شعاع تو، به نماز ایستادهاند و قوسهای این دایره، در حقیقت، از دور دستترین فاصله به کعبه، با نماز خود، دایره کوچک طواف را در مقیاسی بزرگ و بزرگتر بازسازی میکنند. و طائفان متحرک حاضر در مسجدالحرام نیز، تجسم بخش دایرههای بسیار مکرر طائفان ساکن غایب، در سراسر جهانند ...!
با این تصویر، طواف دور خانه خدا منحصر به حاجیان نیست و بلکه نمازگزاران در سراسر گیتی، در هر شعاعی که باشند و هر دایرهای را کوچکتر یا بزرگتر تشکیل دهند، گوئی از دورترین نقطه برگرد خانه طواف میکنند: طوافی ساکن در صورت نماز ...! در یک کلام: «طواف»، «نمازِ» متحرک است و «نماز»، «طوافِ» ساکن ...
نماز و طواف، یک عبادتند در دو شکل یا یک روحند در دو کالبد و در توضیح بیشتر آن میتوان گفت که جذبه و عشق، بدوگونه در اعمال و حرکات عاشقِ مجذوب تجلی میکند: یا با آرامش و تامل و بگوشهای نشستن و زمزمه عشق سرودن ... و یا برخاستن و بجنبش در آمدن و از خود بیخود شدن ...
تجلی نخستین، نماز است و تجلی دوم طواف. طواف و نماز نمایانگر مطهرترین و مقدسترین و پرشکوهترین و پر جذبهترین و روحانیترین و ملکوتیترین حالات یک انسان است (الصلوه معراج المؤمن) آدمی در هیچ حالتی، تا بدین حد از قرب و وصال و نزدیکی تام و تمام به راز آفرینش و کُنْه هستی و معشوق همه جهان و معبود کل هستی، بهرهمند نمیگردد.
ص: 90
*** طواف، از سوی دیگر نمایشی از گردش دایرهوار کل نظام خلقت برمحور خالق است که از او میآغازند و بدو میانجامند. طواف باز ساخت سیر حیرتانگیز و سرگردانی و چرخش دایرهای ذره ذره عالم هستی است.
طواف، در عین حال، آغاز یک گردش جدید و یک «محور یابی» جدید است که زندگی انسانِ جدایِ از حقیقت و- پیوسته گردند بر محورهای فانی و باطل دنیا را بر محور حق وعدل و طهارت و پاکی بگردشی مجدد میاندازد. محور ما در اعمال و حرکاتمان، مگر جز همین آزها و طمعها و همین هدفهای مادی و فانی دنیوی است؟ طواف، دگرگونسازی محور چرخش زندگی ماست ...
طواف یک رمز دیگر دارد و آن آنست که انسانِ تکنگر و تک بعدی را به همه سونگری فرا میخواند و توجه او را از یک جهت به همه جهات سوق میدهد.
*** طواف، سیری است در بینهایت و گردشی است که «از حق» و «به سوی حق» است، تو در این سیر، انسانی میشوی که هدفی جز حق ندارد و بر محوری جز حق نمیچرخد ... طواف، همچون نماز معراج مؤمن است ... طواف، در نمایش حرکت و بیقراری از نماز فراتر مینماید و نماز در تجسم بخشی به آرامش و تأمل ...
حجرالاسود:
یک سنگ سیاه معمولی، که بیهیچ مزیت طبیعی و ساخت رمزوار و ناشناخته، بعنوان «یمین اللَّه» معرفی شده است.
حجرالاسود، بمَثَل، چونان پرچمی است که در بافت و ساخت ظاهری، تفاوتی با نظایر خود ندارد، اما رمز و نشانِ گویایِ همگی تاریخ و موجودیت و شرافت یک ملت است. پارهای، استلام حجر را چون احترام به پرچم یا سلام به آن تصور کردهاند که در بین ملل عالم مرسوم و معمول است. این تصوری درست مینماید که با روایات «مصافحه با خدا» و امثال آن هم سوئی دارد ...
حجر در تصوری دیگر قلب بیت است که گوئی هر چه قدس و حلال و معنویت و جذبه و شکوه است از همین عضو کوچک بسراسر بیت تزریق میگردد .. و بیت نیز به نوبه خود نسبت به مسجد و مسجد به مکه و مکه به حرم و حرم بسراسر جهان همین موقعیت را دار است ... قلب معنویت در «حجر» میزند و از آنجا به بیت جریان مییابد ... کعبه خود قلب تپنده مسجد میشود و مسجد قلب شهر مقدس مکه است که خون معنویت و تقدس
ص: 91
بعروقش میرساند و شهر مکه، محدوده حرم را اشراب میکند و از این مرکز مطهر و منور است که سراسر گیتی از شراب ناب توحید سرمست میگردند ...
*** «حجر» بادیدی دیگر رمز وحدت همه بشریت است: گوئی انسانهای همه روی زمین با استلام حجر وحدت در خاک و کشور را اعلام میدارند. همه یک سرزمین دارند و حد ومرزی بین خاک وطنها نیست ... در «حجر» تمام مردم ازیک نژاد و یک خاک و یک طبیعت اعلام میشوند
(1).سعی بین صفا و مروه:سنت است حاجی پس از طواف، به سوی زمزم رود و از آب زمزم بنوشد و آنگاه به سوی کوه صفا رود و سعی خود را به سوی مروه، با دعاهای بلند و با شکوهی که یادآور روح ملکوتی آخرین سفیر وحی الهی است آغاز کند.صفا، یادگار نخستین فریاد اعلام نبوت خاتم انبیاء حضرت محمد (صلیاللَّه علیه و آله و صحبهالمنتجبین) است. و سعی از این کوه تا آن کوه، ضمن تجدید خاطره پی جوئی جان فرسای هاجر مادر اسماعیل در جستجوی آب برای فرزند خردسالش، نمایشگر حالت بیم و امید و خوف و رجاء حج گذار است. در هیچ کجای عالم، در فاصله هیچ دو کوهی چون صفا و مروه این همه خاطرات روحانی و ملکوتی و سیر انفسی وجود ندارد ... در سعی بین صفا و مروه چه میخواهی؟ کوبکو بدنبال دوست گشتن و بیتاب و مضطرب در جستجوی قرب بودن، حالت حیرت و سرگشتگی را پس از تقرب یافتن در طواف، مجسم کردن ...حاجی در سعی، کوشش پیگیر و مکرر خود را برای ادامه راه وصال به نمایش میگذارد و اضطراب خود را نشان میدهد و بخصوص در «هروله» جزر و مد روحی و انعکاس این جزر و مد در تمامی اعضاء بدن و سراسیمه شدن و بیتاب شدن ... به خوبی تجلی مییابد. و بخصوص هروله، از سوئی موجب فرو ریختن بارهای سنگین کبر و خود بینی و انانیت و خودپرستی است. در روایت آمده است که «خداوند هیچ منسکی را بیش از سعی دوست ندارد زیرا همه جباران و گردنکشان در اینجا ذلیل میشوند» (2).
1- عمر حافظ بیک- فلسفه حج.
2- علل البرایع.