«اصحاب صفه» عنوان جمعی از مسلمانان پاکباخته و تهیدستی است که در صدر اسلام و زمان پیامبر اسلام (ص) در رکاب آن حضرت بودند و چون در مدینه خانه و آشیان و آشنایی نداشتند، در گوشهای از مسجد، سکویی ساخته شده بود که در همان جا روزگار میگذراندند و به عبادت مشغول بودند، هنگام جهاد هم به میدان رزم میشتافتند.
آنچه پیشرو دارید، ترجمه فشردهای است از جزوه «اصحاب الصفه» تألیف «ابوترابالظاهری» که در عربستان چاپ شده است. گرچه درباره این مسلمانان فداکار و حاضر در صحنه، باید کاوشی عمیقتر انجام گیرد تا روحیات و رفتار آنان «اسوه» مسلمانان تهیدست و جانباز قرار گیرد، لیکن فعلًا به همین حد اکتفا میشود تا به یاری خدای بزرگ در آینده گامهای بلندتری برداشته شود و در این زمینه تحقیقات جامعتری صورت گیرد. (مترجم)
در روایت است که «اصحاب صفه»، گروهی تهیدست بودند. رسول خدا (ص) به یاران خود فرمود:
«هر کس در خانه غذای دو نفر را داشته باشد، سومی را ببرد و هر کس به اندازه چهار نفر غذا دارد، پنجمی و ششمی را ببرد.» ابوبکر، سه نفر را برد و رسول خدا (ص)، ده نفر را.
و به نقل دیگری آن حضرت فرموده است: «اهل صفه» مهمانان اسلامند، بیخانمان و تنگدستند.
هرگاه «صدقه» ای به دست آن حضرت میرسید، خود از آن بر نمیداشت و همه را برای آنان میفرستاد، ولی هرگاه «هدیه» ای برای پیامبر میآوردند، هم خود بر میداشت و هم برای آنان میفرستاد.
طلحة بن عمرو میگوید:
هرگاه کسی به حضور پیامبر میرسید، اگر در مدینه آشنایی داشت، به خانه او میرفت
وگرنه، به جمع اهل صفه میپیوست.
و گفته است: من در میان اهل صفه بودم، همراه با مردی دیگر، هر روز از سوی پیامبر به اندازه یک «مد» خرما برای ما میرسید.
«ابورافع» نقل کرده است:
چون حضرت فاطمه، حسین را به دنیا آورد، روزی عرضه داشت: یا رسولاللَّه! آیا برای فرزندم عقیقهای بدهم؟
حضرت فرمود: نه، ولی موی سرش را بتراش و هموزن آن را به بینوایان و مساکین اهل صفه، صدقه بده.
فضالة بن عبید گفته است:
آنگاه که پیامبر اسلام با مردم به جماعت نماز میخواند، گروهی از مسلمانان (اهل صفه) از ضعف و ناتوانی خم میشدند، تا حدّی که برخی بادیه نشینان آنان را دیوانه میپنداشتند.
برخی گفتهاند: هفتاد نفر از اهل صفه بودند که هیچ یک، ردا نداشتند. روایت است که حضرت رسول (ص) نزد اصحاب صفه آمد و پرسید:
حالتان چطور است؟
خوبیم یا رسولاللَّه- امروز خوبید، روزی هم خواهد آمد که برای هر یک از شما ظرفی از غذا بیاورند و ظرفی ببرند و آن گونه که کعبه پوشش دارد، خانههای شما هم پرده خواهد
ص: 138
داشت.
ای پیامبر، آیا ما در حال دینداری به اینها خواهیم رسید؟
آری.
پس آن روز، ما خوبیم. صدقه میدهیم و بنده آزاد میکنیم.
نه، امروز شما بهترید؛ هرگاه به دنیا برسید، بر یکدیگر حسادت خواهید داشت و رابطهها قطع و آمیخته به دشمنی خواهد شد.
و نیز آوردهاند: در کنار مسجد پیامبر، سکویی برای مسلمانان تهیدست ساخته شد.
مسلمانان هر چه در توان داشتند، به آنان خیر و احسان میرساندند. پیامبر خدا نیز میآمد و خطاب به آنان میفرمود:
سلام بر شما ای اهل صفه.
و درود بر تو، ای رسول خدا.
چطورید؟
خوبیم، یا رسولاللَّه.
امروز، شما بهتر از آن روزید که ظرفهای غذا را برای شما بیاورند و ببرند و لباسهای گوناگون داشته باشید و خانههایتان را پردهپوش کنید.
آن روز بهتریم، خداوند به ما عطا میکند و ما هم شکر میکینم.
نه! امروز بهتر از آن روزید.
ابو نعیم در حُلیةالاولیاء گفته است:
تعداد اصحاب صفه، به اقتضای شرایط و زمانها متفاوت بوده است. گاهی غریبههای بیخانمان که به آنجا میآمدند، کم بودند و گاهی تعدادشان فزونی میگرفت. ولی حال اغلب آنان تنگدستی و فقر بود. آنان فقر را برگزیده بودند. هرگز دو لباس و دو نوع غذا نداشتند ...
گاهی جمعی از آنان برای نماز، یک لباس داشتند، لباس بعضی تا زانو میرسید و برخی بلندتر.
«واثلة بن اسقع» گفته است: من خود از اصحاب صفه بودم و هیچ یک از ما لباس کاملی نداشتیم.
محمد بن سیرین نقل کرده است:
شب که میشد، پیامبر عدهای از اهل صفه را میان اصحاب تقسیم میکرد؛ بعضی یک نفر برخی دو نفر و برخی سه نفر تا ده نفر را به خانه میبردند. «سعد بن عباده» گاهی شبها هشتاد نفر از آنان را برای غذای شام به خانهاش میبرد.
به نقل عقبة بن عامر: پیامبر نزد ما آمد، ما در صفه بودیم، فرمود: کدام یک از شما دوست دارد هر روز به «بطحا» و «عقیق» برود و دو ناقه کوهاندار بیاورد، بیآنکه گناه یا قطع رحم کرده باشد؟ گفتیم: همه ما این کار را دوست داریم ای رسول خدا. فرمود:
چرا به مسجد نمیروید تا دو آیه قرآن بخوانید یا قرآن بیاموزید، که این از دوشتر
ص: 139
برایتان بهتر است.
نویسنده «حلیةالاولیاء» در پی نقل این کلام، میافزاید:
از این حدیث چنین برمیآید که پیامبر اسلام، با این سخن میخواست آنان را از انگیزههای دنیاگرایی باز دارد و به آنچه برایشان مفیدتر و به حالشان مناسبتر است وا دارد.
ابو سعید خدری آورده است:
ما جمعی از مسلمانان ناتوان اهل صفه بودیم. و مردی بر ما قرآن میخواند. پیامبر اکرم (ص) نزد ما آمد. افراد اهل صفه، پشت
هم پنهان میشدند، چون بدون لباس کافی بودند و خجالت میکشیدند. پیامبر با دستش اشاره کرد و همه دایرهوار جمع شدند و به دور او حلقه زدند.
فرمود: چه میکردید؟
مردی از ما قرآن و دعا برای ما میخواند.
به کار خویش ادامه دهید. سپس فرمود:
خدا را شکر که در میان امتم کسانی را قرار داده که مرا دستور فرمود تا همراه آنان صبر و شکیبایی و مقاومت کنیم ... بشارت باد فقیران با ایمان را که روز قیامت پانصد سال پیش از توانگران نجات یافته و در بهشت، متنعم میشوند و هنوز ثروتمندان گرفتار حسابند.
سلمان فارسی میگوید:
«عینیه» و «اقرع بن حابس» و همراهانشان (که از اشراف پولدار بودند) نزد پیامبر آمدند و عرضه داشتند: یا رسولاللَّه، کاش در بالای مسجد مینشستی و این فقیران تهیدست را (منظورشان ابوذر و سلمان و
مسلمانان فقیر بود) از خود طرد میکردی، اگر چنین کنی ما دور تو را میگیریم و با تو خالص شده، به سخنانت دل و گوش میدهیم!
خداوند این آیه را نازل فرمود:
«و اتل ما اوحی الیک من کتاب ربک لا مبدل لکلماته ولن تجد من دونه ملتحدا واصبر نفسک معالذین یدعون ربهم بالغداة و العشی یریدون وجهه ...»
در این آیه خداوند متعال پیامبر را دعوت کرده است به تلاوت آیات قرآن، و صبر و تحمل در کنار آنان که صبح و شام، خداوند را میخوانند و رضای او را میجویند.
پس از نزول این آیه پیامبر برخاست و در پی آنان رفت. آنان را در آخر مسجد یافت که
ص: 140
مشغول ذکر خداوند بودند. فرمود: حمد خدایی را که من نمردم تا آنکه فرمانم داد خویش را به همراه گروهی از امتم صابر سازم. زندگی با شماست، مرگ هم با شماست (یعنی در هر حال با شما و در کنار شما هستم).
خباب بن ارت میگوید:
آن دو نفر (اقرع و عینیه) پیامبر خدا را دیدند که با «بلال» و «عمار» و «صهیب» و «خباب» در جمع مؤمنانی بیبضاعت نشسته است. چون آنان را دیدند به دیده حقارت در این گروه نگریستند.
در خلوت به پیامبر گفتند: دوست داریم برای ما در مجلس خود جای خاصی قرار دهی، تا عرب برتری ما را ببینند، چرا که گروههایی از عرب به حضور شما میآیند و ما خوش نداریم که ما را با این بردهها و ضعفا ببینند. وقتی ما پیش تو میآییم، آنها را از پیش خود طرد کن، وقتی کار و حرف ما تمام شد، اگر خواستی دوباره آنان را نزد خود بنشان.
و درخواست کردند که پیامبر چنین عهدنامهای میان خود و آنان بنویسد، ... که آیه نازل شد:
«ولا تطرد الذین یدعون ربهم بالغداة و العشی یریدون وجهه».
«آنان را که صبح و شام خدا را میخوانند و در پی رضای اویند، از خود طرد مکن».
پس از آنکه خدمت آن حضرت رسیدیم، زانو به زانوی وی نشستیم و پیامبر هم با ما مینشست تا وقتی که میخواست برخیزد و به کار خود برسد و اگر کاری نداشت، با ما آنقدر مینشست که ما برخاسته، برویم ...
و روایت شده از «عائذ بن عمرو» که:
ابوسفیان بر سلمان و صهیب و بلال عبور کرد. آنان گفتند: «هنوز شمشیرها، بهره خود را از گردن این دشمن خدا نگرفتهاند.» ابوبکر به آنان گفت: آیا به رئیس قریش این گونه میگویید؟ و نزد پیامبر آمد و سخن آنان را برای حضرت باز گفت.
پیامبر فرمود: شاید تو خشمگینشان کردهای. به خدا سوگند، اگر تو آنان را غضبناک کرده باشی، خدا را به خشم آوردهای، ابوبکر نزد آنان رفت و گفت:
برادران! نکند من ناراحتتان کردهام؟
گفتند: خیر ...
نام اصحاب صفه:
در کتابهای تاریخ، نام برخی از این مسلمانان باایمان و فداکار و تهیدست چنین آمده است:
1- اوس بن اوس ثقفی، که در سالهای آخر، همراه گروهی از «ثقیف» به مدینه آمد.
2- اسماء بن حارثه اسلمی، که به اتفاق
ص: 141
برادرش هند، خدمتگزار پیامبر بودند و در سال 60 هجری در بصره درگذشت، در حالی
که هشتاد سال عمر داشت.
3- بلال بن رباح، از مسلمانان پیشتاز و شکنجه شده در راه خدا که مؤذّن و خزانهدار پیامبر بود و در جنگ بدر هم حضور داشت.
4- براء بن مالک انصاری (برادر انس بن مالک) که در جنگ احد و دیگر معرکهها هم حضور داشت و دلیر و تکسوار بود. همو بود که در جنگ مسلمانان با مسیلمه کذاب، پیشنهاد کرد مرا داخل سپر گذاشته و با نیزهها بلندم کنید و داخل باغی که سنگر دفاعی دشمن است بیاندازید. او را از این طریق به داخل باغ انداختند و او در داخل با آنان جنگید تا آنکه در را گشود و در این حادثه بیش از هشتاد زخم برداشت. خالد، یک ماه به مداوای زخمهای او مشغول بود.
5- ثوبان، غلام پیامبر که از وفاداران قانع و عفیف بود. روایاتی هم از رسول خدا (ص) نقل کرده است. روزی پیامبر خدا (ص) فرمود: هر کس یک چیز را از من قبول کند من هم ضامن بهشت او میشوم.
وی گفت: من حاضرم یا رسولاللَّه. پیامبر
فرمود: شرط من آن است که از هیچ کس چیزی طلب نکنی.
گفتهاند: گاهی که ثوبان سوار بر مرکب خود بود و تازیانهاش به زمین میافتاد، هرگز از کسی درخواست نمیکرد که به او بدهد، خودش پائین میآمد و برمیداشت.
6- ابوذر غفاری (جندب بن جناده) چهارمین نفری بود که مسلمان شد. وقتی به مدینه آمد تنها بود و عبادت پیشه و خدمتگزار پیامبر بود. چون فراغت مییافت، به مسجد میرفت و به اهل صفه میپیوست.
وی از بهترین یاران رسولاللَّه بود و زبانی حقگو و صریح داشت. در زمان عمر بن خطاب در فتح بیتالمقدس هم شرکت کرد.
7- جُعَیل بن سراقه ضمری، که مورد عنایت رسولاللَّه بود.
8- حُذیفه بن یمان، او و پدرش از مهاجرین بودند. اهل شناخت و بصیرت و علم و عبادت بود. پیامبر او را بین هجرت و نصرت مخیّر ساخت. او انتخاب کرد که بماند و از یاوران پیامبر گردد.
از سوی پیامبر، به مأموریتهای ویژه میرفت. پیامبر، مخفیانه نام منافقان را به وی گفته بود.
9- حارثة بن نعمان انصاری، او در جنگ
ص: 142
«بدر» هم حضور داشت و در جنگ «حنین» نیز یکی از هشتاد نفری بود که فرار نکردند و در یاری و دفاع از پیامبر استقامت نشان دادند. وی در جنگ جمل در بصره هم حضور داشت و در آن، مجروح شد. در آن روزگار، آخر عمر خود را میگذراند.
حارثه از بهترین افراد نیکوکار نسبت به مادرش بود. در دوران پیری و نابینایی هم به دست خود، به مساکین کمک میکرد.
10- حنظلة بن ابی عامر (حنظله غسیل الملائکه) که در جنگ احد به شهادت رسید.
11- حکم بن عُمیر ثمالی، که بعدها ساکن شام شد. حدیثهای حکمتآمیزی از رسولخدا (ص) روایت کرده است.
12- خبّاب بن ارَتّ، که از مسلمانان نخستین (به قولی، ششمین مسلمان) و از مهاجرین زجر دیده و شکنجه شده صدر اسلام بود. آثار شکنجه آن دوران، تا مدّتها در بدنش باقی بود. از مجاهدانی بود که در جنگ بدر و سایر جنگها شرکت داشت.
13- ابو ایوب انصاری (برخی او را اهل عقبه دانستهاند، نه اصحاب صفه) نامش «خالد بن یزید» بود. همان که خانهاش در آغاز هجرت پیامبر، مدّتی محّل اقامت آن حضرت بود تا آنکه مسجدالنبی ساخته شد.
در جنگ بدر نیز حضور داشت. در قسطنطنیّه از دنیا رفت.
14- دکین بن سعید مزنی، به روایتی وی همراه چهارصد نفر به حضور پیامبر آمدند.
بعدها ساکن کوفه شد.
15- ابولبابه انصاری (رفاعه) در جنگ بدر حضور داشت.
16- سلمان فارسی وی از صحابه برجسته رسولاللَّه و از خردمندان روزگار و عابدان بزرگ بود.
17- سعید بن عامر جمحی، از مهاجرانی بود که فقر را برگزید. در مدینه خانهای نداشت. از دنیا و کالای فانی آن خود را آزاد ساخته بود.
18- ابو سعید خدری (نامش سعد بن مالک بود). صبر و عفاف را برگزید، هر چند میتوانست توانگر باشد و مرّفه.
19- سالم، غلام ابو حذیفه، که در یمامه شهید شد و در آن جنگ، پرچمدار بود و دستش قطع شد. وی از مسلمانان با سابقه بشمار میرفت.
20- شداد بن اسید، که از مهاجران بود و هنگامی که نزد رسولخدا آمد، آن حضرت وی را در «صفّه» جای داد.
21- صفوان بن بیضاء، از مجاهدان بدر
ص: 143
بود و پیامبر او را همراه سریه «عبداللَّه بن جحش» به مأموریت نظامی فرستاد. برخی شهادتش را در جنگ بدر دانستهاند.
22- صهیب بن سنان. گفتهاند او از مسلمانان نخستین بود که برای اسلام آوردن به حجاز هجرت نمود.
23- طخفه بن قیس. ساکن مدینه شد و در صفّه هم جان سپرد. او از اصحاب صفهای بود که مهمان پیامبر میشد.
24- طلحة بن عمرو بصری. چون در مدینه کسی را نداشت، ساکن صفه شد و از سوی پیامبر به او طعام داده میشد.
25- عبداللَّه بن مسعود که از مسلمانان اولیه و اصحاب قرآن شناس پیامبر بود. وی در روزگار عثمان از دنیا رفت.
26- عبداللَّه بن ام مکتوم. پس از جنگ بدر به مدینه آمد و ساکن صفه شد.
27- عبداللَّه بن عمرو بن حرام، که در جنگ احد به شهادت رسید.
28- عقبة بن عامر. همنشین با اهل صفه بود. به مصر رفت و همان جا درگذشت.
29- عمرو بن عوف. در جنگها شرکت داشت. روایاتی هم از رسولخدا (ص) نقل کرده است.
30- ابوالدرداء. وی از عالمان عابد و صحابه وارسته بود و پیشوای قاریان و قاضی دمشق بود. و از کسانی بود که آیات قرآن را بر پیامبر بازخوانی میکرد و در حال حیات پیامبر، از گردآورندگان قرآن بود.
31- عُکاشه بن مِحصَن اسدی. از بدریان نخستین بود و در جنگهای گوناگون شرکت داشت و در ایّام جنگ با «اهل ردّه» کشته شد.
32- عرباض بن ساریه. چشمی گریان داشت و اهل جهاد و عبادت بود و در فضیلت او و جمعی دیگر از مسلمانانی که عاشق جهاد بودند ولی امکانات جنگ را نداشتند وگریه میکردند، آیه نازل شد.
33- فضالة بن عُبید انصاری. رسول خدا (ص) به او و جمعی دیگر از اصحاب صفّه میفرمود: اگر بدانید که نزد خدا چه پاداشی دارید، از این وضع تهیدستی ناراحت نمیشوید و دوست میدارید که تنگدستتر باشید.
34- مصعب بن عمیر، جوان مهاجری بود که به خاطر ایمان، از پدر و مادر جدا شد و به مسلمانان پیوست. پیامبر اسلام پیش از هجرت، او را به عنوان معلّم قرآن به سوی مردم یثرب فرستاد.
35- مسعود بن ربیع، که اهل قرائت قرآن
ص: 144
بود.
36- وابصة بن معبد جهنی، وی با فقرا نشست و برخاست میکرد و میگفت: اینان برادران من در دوران رسولاللَّه (ص) بودند.
و ... گروهی دیگر.
نام اصحاب صفه بیش از اینهاست؛ برای رعایت اختصار، به همین اندازه اکتفا شد.
ص: 146
خاندان ابوسعد ورامینی
و تلاش برای:
آبادانی حرمین شریفین
رسول جعفریان
یکی از شهرهای شیعهنشین که از قدیمالأیام، مرکزیتی برای شیعیان داشته، شهر ورامین است. این شهر به مناسبت نزدیکی به قم، ری و طبرستان، و نیز سکونت برخی از سادات در آن به تشیعگرایش یافته و به همین عنوان نیز شناخته میشده است. منتجبالدین در «فهرست» نام جمعی از علمای شیعه را یاد میکند که به ورامینی شهرت داشتهاند
(1).
عبدالجلیل قزوینی نیز در «نقض» به طور مرتب شهر ورامین را در
کنار شهرهای شیعهنشینی چون آبه، قم و کاشان میآورد.
قاضی نوراللَّه نیز تشیع ورامین را از قدیمالأیام دانسته است
(2). عمران و
1- رک: تاریخ گسترش تشیع در ریٰ ص 106.
2- مجالسالمؤمنینٰ ج 1ٰ ص 94.
ص: 147
آبادی وسیعی که از قرن چهارم تا ششم در ری و نواحی آن صورت گرفت باعث رشد شهر ورامین نیز شده و به همت جمعی از خاندانهای شیعه، تعدادی مدرسه و مسجد در این شهر ساخته شد.
یکی از این خاندانها، خاندان «رضیالدین ابوسعد ورامینی» است که برای رونق تشیع در این شهر، بسیار کوشیدند؛ از جمله در خصوص «بنیاد مسجد جامع و مدرسه رضویه و فتحیه با اوقاف معتمد و مدرسان عالم و متدین و فقهای طالب مجد»
(1). فعالیت خستگی ناپذیری کردند.
شخصیت ابوسعد ورامینی و نیز فرزندش حسین، کاملًا در ایران و نیز دنیای اسلام شناخته شده بوده است، دلیل این امر رسیدگی وی به امور حرمین شریفین و انفاق زیادی است که وی برای حجاج و نیز آبادانی مکه و مدینه کرد.
سمعانی در ذیل عنوان «ورامینی» مینویسد: در زمان ما، در ورامین رئیس ثروتمندی وجود دارد که به عمران حرمین شریفین پرداخته و بر آنجا انفاقاتی دارد. فرزند او حسین نیز از کسانی است که فراوان به حج مشرف شده و در خیرات و مبرات رغبت فراوانی دارد، جز آنکه در تشیع غلو دارد
(2)!
عبدالجلیل قزوینی از خاندان «ابوسعد» با عنوان کسانی که «خیرات ایشان در حرمین شریفین؛ مکه و مدینه و مشاهد ائمه از شمع نهادن و برگ فرستادن، ظاهر است» یاد کرده است
(3).
وی در جای دیگری در شمارشِ «خواجگان و رؤسا که در عداد اعتبار و التفات آیند» از جمله از رضیالدین ابوسعد ورامینی یاد میکند و از او به عنوان «معمار حرم خدای و رسول» و کسی که «به چند موقف
باستاده عمارت مشاهده فرموده و مدارس کرده» ستایش کرده است.
آنگاه از فرزندان وی «با خیرات و احسان بیمر» یاد کرده و بویژه «عمادالحاج و الحرمینالحسین بن ابیسعد عالم و زاهد و محسن و خیر»
(4)6.
وی در جای دیگر نیز از شهرت جمالالدین موصلی مشهور به
1- نقضٰ ص 200.
2- الانسابٰ ج 5ٰ ص 587.
3- نقضٰ ص 200.
4- نقضٰ ص 222.
ص: 148
«جواد اصفهانی» و نیز «رضیالدین» در عالم اسلام یاد کرده که «این همه آوازه نیکنامی جمالالدین موصلی و رضیالدین بوسعد ورامینی در اطراف عالم، نه از برای زینت کعبه و حله روضه مصطفی است؟ علماء و عقلاء و فضلای طوایف اسلام ایشان را به آل، مَحْمدت میکنند که کعبه و خطیر مصطفی (ص) را در زر و نقره و مشک و عبیر میگیرند»
(1).
جمالالدین موصلی به آبادانی مساجد موجود در حرمین شریفین، شهرت فراوانی داشته و در اغلب کتابهای مربوطه از وی یاد شده است.
شهرت ورامینی نیز در حدّ وی بوده اما از آنجا که وی شیعی بوده شاید کمتر مورد عنایت مورخان اهل سنت قرار گرفته و لذا اطلاعات زیادی از وی در دست نداریم.
از دیگر کسانی که وی یاد کرده شاعر شیعی «رازی» است با شهرت «قوامی». وی در دیوان خود چندین نوبت از وی یاد کرده و اورا مورد ستایش قرار داده است، وی در شعری در ستایش او میگوید:
اختیار کعبه کرده سخت نیکبختیاری کاختیار این کردهای
چون توانی شد به کعبه کز سخاکعبه عالم ورامین کردهای
(2)وی در یک ترجیع بند بلند از «حسین بن ابیسعد» مدحی فراوان کرده و از جمله اشاره به خدمات او برای زائران خانه خدانیز کرده است.
آن امیر لطیف آزادهمحترم نفس و محتشمزاده
صدرنیکو خصال گردونقدربدر خورشیدزاد آزاده
... در بهاران شادی عدلشداده باد صبا بگُلْ باده
... سجدهها برده از سیاست اوشیر نر پیش آهوی ماده
... وز پی زائران بروز و بشبخوان نهادست و دست بگشاده
به ورامین ز بهر خدمت اودولت از ری مرا فرستاده
تاج آزادگان امیر حسینکه ندارد نظیر در کونین
(3)قوامی، شعر بلند دیگری نیز در مدح وی سروده که البته بخش عمده آن، در توحید و عدل خداوند است، آنگاه به ستایش امام امیرالمؤمنین-
1- همانٰ ص 579.
2- دیوان قوامی رازیٰ ص 199.
3- همانٰ ص 10.
ص: 149
علیهالسلام- پرداخته و پس از آن ستایش از منتجبالدین حسین بن ابیسعد ورامینی کرد است.
میگوی دلا منقب صاحب صفینواندرعقبش مدح اجل منتجبالدین
و باز:
مفتاح فرج منتجبالدین هنرورفرزانه حسین بن ابیسعد مظفر
ای بر همه احرار جهان گشته مقدمدر غایت اقبال تو را ملک مسلم
در حضرت پاک تو ز فضل ملکالعرشتأیید پیاپی شد و توفیق دمام
جاه تو رفیع است و دَرَجهای تو عالیعهد تو درست است و سخنهای (تو) محکم
ای نامه انصاف ز عنوان تو زیباوی حله اسلام زخیرات تو مُعْلَم
دلشاد بدیدار تو خلقان زمانهخشنود زکردار تو دارنده عالم
دست تو رسیدهست سوی تربت احمدپای تو سپردهست ره کعبه اعظم
پیران نکنند آنچه تو کردی به جوانیاز چون تو خلف مادر دین را نبود غم
(1)از مجموع این اخبار چنین به دست میآید که ابوسعد و فرزندش حسین، از کسانی بودهاند که به عنوان «معمارالحرمین» شهرت داشته و مبالغی فراوان در مکه و مدینه برای آباد ساختن حرم خدا و رسول صرف کرده و علاوه بر آن، به زائران خانه خدا نیز خدمات شایستهای کردهاند.
1- همانٰ ص 170.
ص: 150
چنین خاطرهای افتخاری است برای جامعه شیعه بویژه شیعیان ورامین که چنین یادگار پرارجی، در تاریخ تشیع و تاریخ حرمین شریفین از خود بر جای گذاشتهاند.