فترت مغول رو به اندراس میرفت- از نو زنده نمیکردند، و به طبقههای بعد از خود چون وحید بهبهانی، شیخ جعفر کاشفالغطا و شیخ محمد حسن صاحب جواهر نمیسپردند، بدون تردید شعائر شیعی در کارهایی خلاصه میشد که نمونه آن را در روز دهم محرم هر سال در استانبول، قبرستان ایرانیان «دره سید احمد» میتوان دید. درگیریهای خونینی که بین دو خاندان صفوی ایران و عثمانی ترکیه رخ داد و تذکار خاطره آن هر مسلمان غیرتمند را متأثر میسازد، موجب گردید که مذهب شیعه در دیده مسلمانان منطقه شرقی غیر ایرانی، عقیدهای معرفی شود که از فروع تنها به یک باب پای بند است و آن باب هم «تبری» است!
در اینجا مناسب است از شعائر مذهبی نیز سخنی بمیان آوریم. شعائر مذهبی عامل بزرگ مؤثری در بیداری و تحرک توده مردم بود. اما از این تاریخ به بعد بصورت نمایشی بیروح و گاهگاه مخالف با روح شریعت درآمد. از جمله این شعائر، حماسهسرایی و نوحه خوانی و تعزیه داری بیاد شهیدان کربلاست. حادثه دلخراش کربلا در تاریخ تشیع و بلکه اسلام، تحولی بزرگ بوجود آورد.
آثار این تحول را پس از گذشت سیزده قرن در کشورهای شیعی و اسلامی به چشم میبینیم. در آن حادثه تمام نیروی طرفدار ستمدیدگان و محرومان برابر تمام نیروی ستمکاری و عدالت کشی قرار گرفت. از آن روز که ادبیات شیعی حماسه این روز تاریخی را در قالب شعر ریخت، شاعران اهل بیت کوشش کردند مردم را به اهمیت این حقیقت آشنا کنند، حقیقتی که پیشوای وقتِ مذهب، جان خود و عزیزترین کسان خود را در راه تحقق آن فدا کرد. آن روز که مدیحه آل رسول در محضر امام هشتم خاطره این صحنه دلخراش را در قالب شعر تذکار کرد، در ضمن بیتهای مهیج خود چنین گفت:
بیت المال مسلمانان که باید به دست امام عادل بر مستمندان و محتاجان قسمت شود، صرفِ کاخهای مجلل و بذل و بخشش به کنیزکان خواننده و
ص: 98
بربطنوازان میگردد. و در پایان این قصیده امید را در دلهای مظلومان میافزود، امیدی که ادامه زندگانی با آن شیرین است، امیدی که اگر نباشد حیات و هرچه در آنست تاریک و بیمعنی جلوه میکند:
خُرُوجُ امامٍ لامُحالةَ واقعٌ
یَقُومُ عَلَی اسْمِ اللَّهِ وَالْبرَکاتِ
یُمَیِّزُ فینا کلّ حقّ وَ باطِلٍ
وَ یَجزِی عَلَی النَّعْماءِ وَالنَّقِماتِ
دنیان انسان همیشه مقهور چنین بیعدالتی و ستم نخواهد ماند. بدون تردید روزی امام آشکار خواهد شد، امامی که به نام خدا برخیزد و رحمت خدا را بر مردمان بگستراند، امامی که حق را از باطل آشکار کند، امامی که کردار نیک و اعمال زشت مردم را بیپاداش و کیفر نگذارد.
این شعرها و مانند آن که بوی خون میدهد و ستمدیدگان را به کین ستمکاران برمیانگیزد و به مردمان میآموزد که دنیا برای خیر و تقوا و عدالت آفریده شده است، نه زشتی و ناپارسایی و ستم، رفته رفته جای خود را به اشعاری از این قبیل داد:
هرگاه آب سرد بنوشید شیعیان
یاد آورید از لب خشکم به هر دیار
اگر به قیمت جانت آب در این دشت
به التماس من تشنه میدهم جان را
صبر کن تا حجله عیش ترا بندم به هم
حال کاندر این زمین داری بهقتل خودشتاب
و احیاناً اگر خواستند نوآفرینی کنند چنین سرودند:
باز دیوانه شدم زنجیر کو
من حسین اللهیم تکفیر کو
از میان رفت آن دوئی و آن توئی
شد یکی مقصود و بیرون شد دوئی
تردیدی نیست که سرایندههای این منظومهها احساس پاک خود را که ناشی از طبیعت ساده و قلب صافی و یا علیان محبت آنان بوده است در قالب این بیتها ریخته و به قدر درک خود نسبت به اهل بیت ارادت نشان دادهاند.
اما اگر متتبع دقیق ادبیات بعد از سال 906 تا پایان دوره قاجاریه را بررسی کنند، کمتر به مضمونهایی از نوع هاشمیات کمیت، غدیریه حمیری و تائیه دعبل دست خواهند یافت، و همین تحول نشان میدهد که سلطه زمامداران و پادشاهان و دربارها بر جامعه شیعی چگونه در طول سیصد سال مسیر فکری مردم را تغییر داده است.
سال 352 که معزالدوله دیلمی
ص: 99
زنان شیعه را گفت تا رویهای خویش را سیاه کنند و با گریبان چاک در بازار بغداد بیایند و فقهای اهل سنت آن سال را سنة البدعة نامیدند، میخواست بدین وسیله از قدرت و تطاول حکومت آل عباس بکاهد و عواطف مردم را به سود مستضعفانی که نسبت به آل رسول محبت میورزیدند برانگیزد. اما آنچه در عصر نزدیک به دوره ما به عنوان شعائر در تکیه دولتها برپا میشد بیشتر نمایشهایی بود که ترتیب دهندگان آن میکوشیدند استعداد و سلیقه خود و تجمل کارفرمایان خود را در مقابل مردان دیگر نشان دهند و آنچه در دربارها به نام عزاداری به راه میافتاد مجلسهایی بود که به منظور سرگرمی و تفریح مردمان وقتگذران تأسیس میگشت. اگر کسی بخواهد بداند چه مراسمی در این مجلسها به نام «زنده ساختن خاطره جانبازی شهیدان» برپا میشده کافی است که به یادداشتهای اعتماد السلطنه و یا گزارشنامههای دوره قاجار مراجعه کند. من در اینجا فقط یک نمونه را مینویسم بقیه را بدان قیاس کنید:
جمله «زینب زیادی» را شاید همه شنیده باشید. مرحوم عبداللَّه مستوفی مینویسد:
در زمان ناصرالدین شاه زنی با چادر نماز که فراشها به واسطه نداشتن چاقچور نگذاشتند وارد تکیه دولت شود، برای اینکه دست خالی برنگشته لامحاله بازیکنها را تماشا کرده، باشد کمی دورتر میایستد همینکه موقع سواری رفتن شبیه خوانها به تکیه میرسد، هر یک سوار شتری میشوند. زن چادر نمازی هم بر یکی از شترها سوار میشود. ساربانها به تصور اینکه این هم یکی از شبیه خوانها است مخالفتی به عمل نمیآورند. ام کلثوم ... و هریک در نوبت خود به انجام وظیفه پرداختند چادر نمازی هم دو شعر عامیانه سر هم کرده و موقعی که شتر او محاذی غرفه شاه میرسد شروع به خواندن میکند:
من زینب زیادی ام
عروس ملا هادیم
اومده ام پول بسونم
چادر و چاقچور بسونم
قهقهه خنده بلند میشود و پادشاه هم امر کرد پول و چادر و چاقچور به زنک دادند
(1)حالا پس از گذشت پنج قرن بار
1- شرح زندگانی من، ج 1، ص 420- 422.
ص: 100
دیگر ملت ما بر سر یکی از پنجهای مهم تاریخ خود رسیده است.
درست است که ایران از آغاز قرن دوم هجری تا امروز قیامها و نهضتهای فراوانی به خود دیده است، اما همه آن قیامها، جز سه نهضت، رنگ سیاسی داشته است. تنها قیام ابومسلم خراسانی و کوشش ضد خشونتهای نظام الملک طوسی و قیام شاه اسماعیل است که به نام مذهب آغاز شد.
قیام اخیر ملت ایران تنها جنبه مذهبی و محلی ندارد، قیامی است به نام اسلام و برای نجات مسلمانان، در این پیچ از تاریخ است که نهضت ملت ایران میخواهد سرنوشت ملتهای محروم مسلمان را تعیین کند، نه آینده تشیع را به تنهایی. اینبار دیگر شعار مردم ایران خشونت، نفرین، بیزاری، تهمت، افترا و بداندیشی نیست.
حقطلبی، عدالت خواهی و انسان سازی است. اگر این مقصود هنوز تحقق نیافته باید کوشید تا جامه عمل بپوشد. اگر در نخستین نهضت مردم ایران، چشم نومسلمانان ایرانی به قیام هواخواهان آل علی دوخته شده بود، امروز مسلمانان دنیا از کرانه اقیانوس اطلس تا ساحل دریای مازندران و از اقیانوس هند تا صحرای آفریقا دیده به این نهضت دوختهاند، بلکه دنیا متمدن و غیرمتمدن میخواهد ببیند مردم ما رسالت خود را چگونه پایان میدهند.
نهضت امروز ایران نهضتی نیست که بخواهد فکر و عاطفه و احساس مردم ایران را به نفع گروهی خاص برانگیزد، آتش افروختهای است که باید جویندگان اللَّه را در کنار خود گرم نگاهدارد.
اما آنچه باید نشان دهد ما تا چه اندازه در گفتار خود راستگو هستیم، کردار ما است. نتیجههای این نهضت بزرگ- تنها عائد نسل حاضر نمیشود.
سند قضاوت انسانهای پس از ما، در باره ما در طول تاریخ خواهد بود. آن چنانکه ما امروز بر اساس سندهای هزار سال پیش درباره حکومتهای گذشته داوری میکنیم. هر یک از ما برابر دیگری مسئولیم و همه ما برابر خدا. ما وقتی میتوانیم بگوییم حق را میطلبیم که حق دیگری را برسمیت بشناسیم، وقتی نشان میدهیم عدالت خواه هستیم که نخست عدالت را در باره خود، بین خود و خدای خود و خدا و دیگر بندگان خدا رعایت کنیم.
وقتی میتوانیم ادعای انسان پروری کنیم که خود چنانکه خدا فرموده است
ص: 101
در شمار «الا الذین» باشیم نه در زمره «ان الانسان»
(1)امام صادق پیشوای مذهب ما ضمن نامه مفصلی که به شیعیان خود نوشته است چنین میفرماید: بدانید که اسلام تسلیم و تسلیم اسلام است. هر کس تسلیم شد اسلام آورده است و کسیکه تسلیم نشود برای او اسلامی نیست.کسیکه دوست دارد درباره نفس خود احسان کند باید خدا را اطاعت کند، هر کس خدا را اطاعت کند به نفس خود احسان کرده است. از نافرمانی خدا بپرهیزید که هر کس خود را آلوده معصیت کند به نفس خود نهایت بدی کرده است، چه بین بدی و نیکویی واسطهای نیست ... در بلاهای دنیا شکیبا باشید که تحمل این بلا و سختگیری بر خود در طاعت خدا و ولایت آنکه به ولایت او امر میکند، در آخرت نزد خدا بهتر است از ملک این جهان که نعمت آن پیدرپی باشد، اما در نافرمانی خدا صرف گردد (2)در این نامه مفصل، امام به شیعیان میفرماید که ادب خدا و ادب ما اینست: اگر میخواهید خود را به ما ببندید باید به این ادب خو بگیرید.و امام هشتم به برادرش زید چنین میفرماید: «ای زید، اگر اعتقاد داری که تو نافرمانی خدا را بکنی و به بهشت بروی و پدرت موسی بن جعفر اطاعت خدا را کند و شبها قائم و روزها صائم باشد و به بهشت برود، پس تو نزد خدا از پدرت گرامیتری ... به خدا قسم کسی به آن کرامتها که نزد خدا است نمیرسد مگر به اطاعت و فرمانبرداری ...» (3) خدا ما را بخدمت مردمان موفق بدارد. آمین!
1- والعصر ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر.
2- کلینی: روضه کافی، چاپ آخوندی، ص 2 به بعد.
3- منتهی الآمال، احوال امام علی بن موسیالرضا. و نیز رجوع شود به سفینةالبحار: زیدالنار.