و بترسد که: مبادا جواب او رسد که «لا لبیّک و لا سعدیک». پس باید متردّد میان خوف و رجاء باشد واز خود و عمل خود نومید، و به فضل و کرم الهی امیدوار باشد. و بداند که: وقت لبیک گفتن، ابتدای عمل حجّ است و محل خطر است.
مروی است که: «حضرت امام زین العابدین- علیه السّلام- چون احرام بست و بر مرکب سوار شد رنگ مبارک او زرد شد و لرزه بر اعضای شریفش افتاد، نتوانست که لبیّک گوید. عرض کردند که: چرا لبیّک نمیگویید؟ فرمود که: میترسم که پروردگار من گوید: «لا لبّیک و لا سعدیک». پس چون زبان به تلبیه گشود و لبیک گفت بیهوش گشته از مرکب بر زمین افتاد؛ او را به هوش آوردند و سوار کردند. و لحظه به لحظه چنین میشد تا از حجّ فارغ گردید».
و چون صدای مردمان به تلبیه بلند شود متذکّر شود که: این اجابت ندای پروردگار است که فرموده است: «وَ أَذّنْ فِی النَّاسِ بِالحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالًا». خلاصه معنا آنکه: «ندا کن مردمان را که به حجّ حاضر شوند».
و از این ندا به یاد نفخ صور و بر آمدن مردم از قبور افتد، که کفنها در گردن به عرصات قیامت ایشان را میخوانند.
و چون داخل مکّه شد به فکر افتد که: حال، داخل حرمی گردید که هر که داخل آن شود در امن و امان است. و امیدوار شود که: به این واسطه از عقاب الهی ایمن گردد. و دل او مضطرب باشد که: آیا او را قبول خواهند کرد و صلاحیّت قرب حرم الهی را خواهد داشت یا نه؛ بلکه به دخول حرم، مستحقّ غضب و راندن خواهد شد و از اهل این مضمون خواهد بود:
و باید امید او در همه حالات غالب باشد؛ زیرا شرف خانه، عظیم است؛ و صاحب خانه کریم، و رحمت او واسع، و فیض او نازل، و حقّ زیارت
ص: 46
کنندگان خود را منظور دارد. و کسی که پناه به او آورد ردّ نمینماید.
و چون نظر او به خانه افتد مستشعر عظمت آن گردد، و چنان تصوّر کند که: گویا صاحب خانه را میبیند. و امیدوار شود که: چنان که به ملاقات خانه فایز شد به ملاقات صاحب خانه نیز مشرّف خواهد شد. و شکر خدا را به جا آورد که: به این موهبت کبری رسید.
و چون شروع به طواف نماید، دل خود را از تعظیم و محبّت و خوف و رجاء مملوّ سازد و بداند که: در حال طواف شبیه است به ملائکه مقرّبین که پیوسته در حول عرش اعظم طواف مینمایند. و بداند که: مقصود کلّی، طواف دل است به پروردگار خانه. پس ابتدا و ختم طواف را به یاد او کند. و روح طواف و حقیقت آن طواف دل است در حضرت ربوبیّت و خانه، مثال ظاهری است در عالم جسمانی. و خانه در عالم ملک و شهادت نمونهای است از حضرت ربوبیّت در عالم غیب و ملکوت.
و آنچه رسیده که: «بیت المعمور در آسمان در مقابل خانه کعبه است و طواف ملائکه بر آن چون طواف بنیآدم است بر کعبه».
(1) دور نیست که اشاره به این مشابهت باشد.
و چون رتبه اکثر نوع انسان از طواف خانه اصلی قاصر است امر شد به ایشان که: متشبّه به انسان شوند در طواف خانه مکّه.
«فانّ من تشبّه بقوم فهو منهم»؛ یعنی: «هر که خود را شبیه به قومی کند از ایشان محسوب است».
پریشان نیستی میگو پریشان.
و چون به نزد حجرالاسود آید که آن را ببوسد متذکّر این شود که: آن به جای دست خداست در زمین و عهود بندگان در آن است.
از حضرت پیغمبر- صلّی اللَّه علیه و آله- مروی است که:
«حجرالاسود دست خداست در میان خلق، که آن بندگان مصافحه میکنند
1- محجةالبیضاء، ج 2، ص 202.
ص: 47
با او چون مصافحه بنده با آقا، یا دخیل کسی با کسی»
(1)از حضرت امام جعفر صادق- علیه السّلام- مروی است که: چون خدای- تعالی- عهود از بندگان خود گرفت امر فرمود به حجرالاسود تا آن را فرو برد. پس، از این جهت در نزد آن میگویند: «امانتی ادّیتها و میثاقی تعهدّته»؛ یعنی: امانت خود را ادا کردم و پیمان خود را نگاهداشتم» تا حجرالاسود به این شهادت دهد.
(2) و فرمود که: «رکن یمانی دری است از درهای بهشت که از روزی که گشوده شده است هرگز بسته نشده است».
(3)و باید قصد آدمی در وقت بوسیدن ارکان و چسبانیدن خود به مستجار بلکه هر جزئی از خانه، طلب قرب باشد از راه محبّت و شوق به خانه و صاحبخانه. و تبرّک جستن باشد به رسیدن بدن به خانه. و امید داشتن به اینکه: به این وسیله بدن او از آتش جهنّم محفوظ بماند.
وچون چنگ در دامن خانه کعبه زند نیّت آن کند که: دست در دامن خدا آویخته و طلب مغفرت و امان میکند مثل تقصیر کاری که دست در دامن بزرگی زند. و چنان قصد کند که: دیگر مرا ملجأ و پناهی نیست. و به جز عفو و کرم تو راه به جایی ندارم. و دست از دامن خانه تو بر نمیبردارم تا مرا ببخشی و مرا امان عطا فرمایی.
و چون به میان صفا و مروه به جهت سعی آید باید متذکّر شود که:
اینجا شبیه است به میدانی که در بارگاه پادشاهی واقع باشد که بندگان در آنجا آمد و شد میکنند. گاهی میآیند و زمانی میروند و به جهت اظهار اخلاص خدمت و امید نظر رحمت در آنجا تردّد مینمایند. مثل کسی که: به خدمت پادشاهی رسیده باشد و بیرون آمده باشد و نداند که پادشاه در حقّ او چه حکم خواهد فرمود. پس در دور خانه آمد و شد میکند که شاید در یک مرتبه بر او ترحّم کند. و در وقت آمد و شد در آنجا، یاد آورد آمد و شد خود را در
1- بحارالانوار، ج 99، ص 225، ح 22. (با اندک تفاوتی).
2- بحارالانوارٰ ج 99ٰ ص 226ٰ ح 26.
3- بحارالانوار، ج 99، ص 220. (با اندک تفاوتی).
ص: 48
عرصات محشر میان دو کفه میزان اعمال خود.
وچون به عرفات حاضر شد نظر به ازدحام خلایق کند و ببیند که:
مردمان به لغتهای مختلفه صداها بلند کردهاند و هریک به زبانی به تضرّع و زاری مشغولند. و هر کدام به طریقه امام و پیشوای خود آمد و شد میکنند، یاد آورد عرصه قیامت و احوال آن روز پر هول و وحشت را. و پراکندگی مردمان در آنجا بطور حیران و سرگردان. و هر امتّی به گرد پیغمبر و امام خود جمع شده و چشم شفاعت بر او انداختهاند. پس چون به این فکر افتاد دست تضرّع بردارد و با نیّت خالص به درگاه خدا بنالد که خدا حجّ او را قبول کند و او را در زمره رستگاران محشور سازد. و چنان داند که: نومید نخواهد شد؛ زیرا روز، روز شریف، و موقف، موقف عظیمی است. و بندگان خدا از اقطار زمین در آنجا جمعاند و دلهای همه به خدا منقطع است. و همّتهای همه مصروف دعا و سؤال است. و دستهای همه به درگاه پادشاه بینیاز بلند است. و همگی چشم بر در فیض و رحمت او انداخته و گردنها به سمت لطف و کرم او کشیده.
و البتّه چنین موقفی از نیکان و اخیار خالی نیست؛ بلکه ظاهر آن است که:
ابدال و اوتاد ارض در خدمت صاحب عصر در آنجا حاضرند.
پس دور نیست که: از حضرت ذوالجلال به واسطه دلهای پاک و نفوس مقدّسه، رحمت بر کافّه مردمان فایض شود. و چنان گمان نکنی که همه این خلایق آنجا جمعاند و با هزار امیدواری راه دور و دراز پیمودهاند و اهل و وطن را دور افکنده و کربت غربت برخود قرار داده و رو به در خانه چنین کریمی آوردهاند. خداوند کریم همه را ناامید کند! و سعیشان را نابود سازد! و بر غریبی ایشان ترحّم نکند! زنهار! زنهار! دریای رحمت از آن وسیعتر است که در چنین حالی تنگی کند.
و از این جهت رسیده است که: «بدترین گناهان آن است که آدمی به عرفات حاضر شود و چنان گمان کند که خدا او را نیامرزیده».
(1)
1- بحارالانوار، ج 99، ص 263، ح 44.
ص: 49
و چون از عرفات برگردد و دوباره داخل حرم شود از اینکه خدا باز او را اذن دخول حرم داده تفأّل زند که خدا او را قبول فرموده و خلعت قرب بر او پوشانیده و از عذاب خود، او را ایمن ساخته.
و چون به منی آید و متوجّه «رمی جمرات» گردد، نیّت او از رمی جمرات، بندگی و قصد امتثال امر الهی باشد. و خود را متشبّه کند به حضرت خلیل الرّحمن در وقتی که در این مکان، شیطان بر او ظاهر گردید. پس خدای- تعالی- او را امر فرمود که: آن لعین را با سنگریزه براند. و چنان قصد کند که: سنگ ریزهها را بر روی شیطان میاندازد و پشت او را میشکند. و چون ذبح قربانی کند، یاد آورد که این ذبح، اشاره به آن است که:
به سبب حجّ بر شیطان و نفس امّاره غالب گشتم و ایشان را کشتم و از عذاب الهی فارغ گشتم. پس در آن وقت، سعی کند در توبه و بازگشت از اعمال قبیحه که سابق مرتکب بود تا در این اشاره صادق باشد. و فی الجمله شیطان و نفس امّاره را ذلیل کرده باشد.
و از این جهت رسیده است که: «علامت قبول حجّ، آن است که:
حال آدمی بعد از حجّ، بهتر از سابق گردد».
و در خبری دیگر وارد است که: «از علامت قبول حجّ، ترک معاصی است که سابق میکرد. و بدل کردن همنشینان بد را به همنشینان خوب، و مجالس لهو و غفلت را به مجالسی که در آن یاد خدا میشود».
(1) و از حضرت امام به حقّ ناطق، جعفر بن محمّد الصادق- علیه السّلام- حدیثی وارد است که متضمّن عمده اسرار و دقایق حجّ است. و خلاصه آن این است که فرمود: «چون اراده حجّ کنی پس دل خود را خالی کن از هر چه آن را از خدا مشغول میکند، و پرده میان تو و خدا میگردد. و همه امور خود را به خدا واگذار. و در جمیع امور خود بر او توکّل کن. و سر تسلیم بر قضای او نه. و وداع کن دنیا و استراحت و خلق را. و حقوق مردم را
1- رک: محجةالبیضاء، ج 2، ص 196.
ص: 50
که بر ذمه توست ادا کن. و اعتماد مکن بر زاد و راحله و رفقا و خویشان و جوانی و مال خود؛ که بر هر کدام اعتماد کنی وبال تو میشود. و چنان مهیّای سفر شو که امید بازگشتن نداشته باشی. و با رفقا نیکو سلوک کن. و اوقات نمازهای واجبی و سنّتهای نبوی را مراعات کن. پس به آب توبه خالص از همه گناهان غسل کن. و جامه صدق و صفا و خضوع و خشوع را در بر کن. و از هر چه ترا از یاد خدا باز میدارد و از اطاعت او مانع میگردد احرام بند، یعنی: بر خود حرام کن و لبّیک گو. یعنی: اجابت کن ندای خدا را اجابتی صاف و صادق، و پاک و خالص از برای خدای- تعالی- و چنگ در عروة الوثقی زن. و در دل خود با ملائکه در حول عرش طواف کن؛ چنان که با جسم خود با مسلمین در دور خانه طواف میکنی. و به هروله از هوا وهوس خود فرار کن. و از حول و قوّه خود بیزار شو. چون به منی رسی تمنّای هر چه از برای تو حلال نیست از دل بیرون کن. و در عرفات، اعتراف به تقصیرات خود کن. و عهد یگانگی خدا که در نزد تو است تازه ساز. و در هنگام ذبح قربانی، حلقوم هوا وهوس و طمع را قطع کن. و در وقت انداختن جمرات، شهوات نفسانیّه و خساست و دنائت و صفات ذمیمه را از خود بینداز. و چون سر خود را تراشی همه عیوب باطنیّه و ظاهریّه را از خود بتراش. و چون در حرم خدا داخل شوی و پا به خانه خدا نهی در کنف امان الهی و ستر و حفظ او داخل شو. و تعظیم صاحب خانه و جلال و عزّت او را در دل خود ثابت کن.
و در «استلام حجر» به جهت عظمت و سلطنت او خاضع شو. و چون طواف وداع کنی ماسوای خدا را وداع کن. و چون به صفا رسی باطن و ظاهر خود را از برای لقای الهی صاف کن؛ و در عهد و محبّت خود ثابت بایست تا روز قیامت. و بدان که: خدای- تعالی- حجّ را واجب نکرده و آن را نسبت به خود نداد. و پیغمبر- صلّی اللَّه علیه و آله- شریعت مناسک را نیاورد مگر از برای اشاره کردن به مرگ و بعث و قبر و حشر و قیامت».
(1)
1- مصباح الشّریعة، باب 22، ص 142.