است و در مورد آنچه در مسجدالحرام است «آیات بنیات».
آری، کعبه مکعب است، فراگیر است، همه سویی است، شکل آرامی است از هر سوی ممتد و کشیده است. از سوئی تا بیتالمعمور و عرش الهی، از سویی تا سدرةالمنتهی ربوبی، از سویی تا اوج هستی و فراز زمین و آسمان. و خلاصه از همه سو تا همه جا.
و چه قابل تعمق است که در آیه 97 مائده که کلمه کعبه آمده است بدو نکته نیز اشارت رفته، یکی اینکه در امتداد همه سویی کعبه، انسان است که باید در گردونه جذبههای الهی از قعود به قیام آید و دیگر آنکه، توجه به کعبه است که در چشم انداز انسان همه هستی را، آسمان و زمین را تشخیص میدهد.
چرا که کعبه محور بینهایت لطف و فیض خدا و مرکز هستی برای عنایت ربوبی حقتعالی است که تا خدا و هر چه از اوست، امتداد دارد.
«جَعَل اللَّه الکعبةالبیت الحرام قیاماً للناس و الشهرالحرام و الهدی و القلائد ذلک لتعلموا ان اللَّه یعلم ما فی السموات و ما فی الأرض و ان اللَّه بکل شیء علیم».
آری کعبه و آنچه در رابطه با اوست. انسان را به علم بینهایت خداوند، علم به بالا و پائین، علم به آسمانها و زمین و آنچه در آنها است، راهنمایی میکند؛ چرا که کعبه است.
البته کعبه و آنچه در حرم است، کعبه و مکانهای محترم، کعبه و زمانهای محترم. کعبه و موجودات در حرمش و حریمش، برای محرم و آنکه درگردونه حرمتش گرفتار آمده است. آن که در مدار میچرخد و سراز پای ناشناخته است.
ص: 222
پا بکش چون کعبه در دامن که در ملک وجودهر که در دامن کشد پا قبله عالم شود
آیات کریمه قرآن نیز، بلندای فرازین کعبه عزیز را که تا ملکوت اعلی کشیده شده و در گستره هستی تا شرق و غرب عالم هستی، ادامه دارد متذکر است.
که فرمود:
«سیقول السفهاء من الناس ما ولّاهم عن قبلتهم التی کانوا علیها، قل للّه المشرق و المغرب یهدی من یشاء الی صراط مستقیم». (بقره:
142)
و نیز فرمود:
«قد نری تقلّب وجهک فیالسماء فلنولینّک قبلة ترضیها فولّ وجهک شطرالمسجدالحرام».
کعبه یک سنگ بنائی است که ره گم نشودحاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست
نکته دیگر این که:
محل تلاقی اضلاع از سه طرف، رکن کعبه نامیده شده و این ارکان کعبه هستند که بسوی جهات اربعه «شمال، جنوب، شرق، غرب» قرار دارند نه اضلاع آن همانند دیگر بیوت متداوله، که این نیز علاوه بر افزایش قدمت و ماندگاری خانه و موقعیت جغرافیایی آن، نمودی از امتداد وسیع ارکان خانه خدا به اطراف جهان است.
که: «اینما تولّوا فثمّ وجه اللَّه».
ره مده در کعبهای پیر حرم «اقبال» راهر زمان درآستین دارد خداوندی دگر
***
چون طهارت نبود، کعبه و بتخانه یکی استنبود خیر در آن خانه که عصمت نبود
حرکات و سکنات
قال علی: «یا کمیل! ما من حرکة الّا وانت محتاج فیها الی معرفة».
(الحیاة، ج 1، ص 35)
گفتیم، نشانههای طبیعی و ایکونیک، علائمی هستند که میان صورت و مفهوم آن رابطه همجواری یا تماس میباشد. این قبیل نشانهها به عکس نمادها و علائم قراردادی از واقعیت شکل میگیرند. و اطلاعات تصویری و نمایشی از محیط هستند و چون واقعیتهای محیطیاند، سادهتر تفسیر میشوند و معنا میپذیرند، حالات چهره و حرکات دست و پا در انتقال مفاهیم از قبیل ترس و غم و التماس و قدرت و خصومت و تقاضاو نیاز، نقش گویایی دارند.
ما در ارتباطات روزمره خود از کدهای غیر کلامی زیادی استفاده میکنیم و عمدهترین ابزار انتقال پیام از دیرباز تا کنون و مخصوصاً در ارتباط با مخاطبین که فاصله زیادی دارند یا زبان کلامی آنها نامأنوس است، همین روشهای به اصطلاح بین المللی و حرکتهای به اصطلاح «پانتومیم» میباشد.
آزمایشات نشان میدهد که جانداران عموماً، بیشترین ارتباط و بیشترین دریافتهای اطلاعاتی خود را قبل از هر چیز با حرکات و علائم غیر صوتی و غیر کلامی مبادله میکنند که نسبت به پیامهای لفظی، قابل اعتمادتر و سریعتر است.
در برنامه حج، از هر دو استفاده میشود، از یکسو الفاظ و اذکار در تلبیه و صلوة و ادعیه و از یکسو، حرکاتی مانند طواف و سعی و رمی و یا وقوف
ص: 224
و سکوتی، وجود دارد.
بررسی حالات این حرکتها و سکونها، این دویدنها و ایستادنها، این گردشها و جهشها، که از کجا تا بکجا و چگونه است، خود کمکی است به دریافت پیامهای مربوطه.
به نمونهای اشاره میکنیم.
بعضی ویژگیهای طواف در فرهنگ ارتباطات:
از آنجا که طواف در میان ارکان حج، رکن رکین و حصن حصینی است که در تعیّن و ظهور، از فرآیندی بالا و والاتر برخوردار است، بدان اشارهای مختصر خواهیم داشت.
در طواف سه نمود است.
1- حرکت است و رفتن.
2- از سمت راست است.
3- دورانی متمایل به بیضی است.
که هر یک قابل تعمقاند.
اوّلًا حرکت است:
و تحرک، رفتن و شدن، که باید از بودن به شدن رفت، نباید ماند، که ماندن رکود است و سردی و پوسیدن و پوکیدن و نابودی.
حرکت خاصه پدیدهها است، از قوه به فعل؛ چرا که همه فقر ذاتی دارند و فقر ذاتی مساوق با حرکت به سوی غنی با لذات است.
و اینجا که محل عروج انسانی و تعیّن عبودیت است که
فرمود: «سبحان الذی اسری بعبده لیلًا من المسجدالحرام الی المسجدالأقصی».
سیر و هجرت و عبودیت و عروج از همینجا آغاز میگردد. که با
ص: 225
هجرت عبودیت حاصل آید و عبودیت، لیاقت عروج میبخشد.
و این حرکت است، حرکت در هجرت با تمام ابعادش.
«احتراز، فرار، اعراض، اجتناب، اعاذه، ورع، وقایه، تبتّل، انقطاع، وداع، اعتصام، نزع، خلع، قلع و قمع که همه کلمات مصطلح قرآنی و بیان ابعاد هجرتند.
و تا این بُریدنها نباشد، عبودیتی نیست، و چون لباس عبودیت بتن کردی به معراج خواهی شتافت.
و عروج تا مطلق، تا قاب قوسین.
و عروج در تمام زاویهها.
از دیار، به یار از بت به فطرت، از سیّئه به توبه. از اوهام به ذکر، از شرک به توحید، از آداب به سلوک، از بدعت به تفقد، از وسواس به رب الناس، از فکر به تفکر از اضطراب به امن، از تردید به انتخاب، از خطورات بهمعرفت، ازغفلت بهانابه ازتعلقات به کمال. از تمنیات به خوف، از ریا به خلوص، از ابتلاء به تسلیم از یأس به اطمینان، از شک به قبول، از اشتغال به رجوع، از شبهات به ورع، از غفلت به مراقبه، از استقلال به فقر، از خود به فراغ، از قبض به فیض، از عطش به عشق از مباحات به قتل نفس، و خلاصه از شهود به تجرید و از آخرت به رضوان و از خلق به حق و از حق به حق حق رسیدن.
و رهیدن از حرج و فزع و خوف و حزن.
که همه اینها، در قیام و رکوع و سجود متبلور است و همه در طواف خانه خدا.
که به ابراهیم خلیل- علیهالسلام- فرمان داد که خانه را برای قائمین و راکعین و ساجدین آماده سازد تا در طواف آیند. و در برابر هم خداوند وعده انعام عام و شکر عمیم و عنایت داد، که او بهر چیزی آگاه و
ص: 226
گستره علمش بیانتها است. (به آیه 158 بقره رجوع کنید)
طواف کعبه زدی گرد یار گردیدینگه، بخویشنهپیچیدهای، دریغازتو
اقبال لاهوری
ثانیاً حرکت از سمت راست است.
بر خلاف عقربه ساعت که از چپ براست میچرخد.
در فیزیک نجومی ثابت است که همه سحابیها، کهکشانها، حرکت منظومه شمس به سمت ستاره «ولکا»، حرکت اقمار بدور یکدیگر، همه از راست به سمت چپ میچرخند حرکت الکترونها بدور هسته مرکزی، و همه گردندههای فیزیکی و میکانیکی و همه امواج، از گردش امواج نوری «فوتون» تا چرخش طیفهای نوری، از پیچش حباب هوا تا نفوذ بخار و دود در روزن و جریان آب در میزاب همه از راست بچپ است
(1)حاجی در طواف کعبه از راست میچرخد.
از یمین اللَّه فی ارضه، از حجرالاسود که به دست راست خدا تعبیر شده، و به حجر خاتمه میدهد، از راست به راست.
حاجی در طواف کعبه از اصحاب یمین است. در اینجا از راست، از یمین اللَّه در راه راست و به سوی یمین اللَّه میگردد که تا بادست راست کتاب مرقوم و پرونده عمل به دست گیرد و در کنار اصحاب یمین مورد طواف کروبیان گردد.
و در این گردش چنان است که قلبش به سمت کعبه است، نه قالبش، که قلب مؤمن حریم است و قبله نما.
دل محال است زدلدار شود رو گردانهر طرف قبله بود، قبله نما میگردد
«صائب»
1- میتوانید چرخش آب را بهنگام خروج از زیرآب در سطح مستوی ملاحظه کنید.
ص: 227
حاجی در طواف، میگردد و بیت ثابت است، متحرک بدور محرک میچرخد و آنقدر میچرخد تا صاحب خانه، عنایات خاصهاش را بدور او بچرخاند که گفته است:
پیش از این پروانه میگردید اگر بر گرد شمعشمع میگردد کنون بر گرد سر پروانه را
خانه ثابت است و مطاف هم، تا تو بگردی و در هر گردش، گستره معرفت را بگستری.
گردش پرگار موقوف سکون مرکز استهر که در دامن کشد پا آسمان پیماتر است
ثالثاً: حرکت بیضی شکل است.
مدار سیارات جهان هستی و همه آنچه قبلًا یاد شد از گردش الکترونها تا مدارات در جهان بالا و اجرام سماوی بدون استثنا بیضی هستند، «گرچه در مورد مریخ دورانی دایرهای ذکر کرده بودند که آنهم با تحقیقات جدید معلوم گردید دایره متمایل به بیضی است».
و خانه خدا و حجر اسماعیل توأماً مطاف حاجیاند که بهنگام طواف و بویژه در هنگامه ازدحام جمعیت، طواف، شکل بیضی مییابد.
بنابراین حرکت و سمت حرکت و شکل آن هر سه، هماهنگ با حرکات جهان پدیدهها است، که این ارتباط تنگاتنگ که اندیشه آدمی را به بیکران افق دور دست میکشاند در کریمه قرآنی مورد یادآوری است که فرمود:
آری این حرکات نمادین و گویا که خود سراسر پیام است، در کنار دیگر ابعاد کیفی همانند طهارت و بلوغ و عقل و ... در مجموع نمودی است از اینکه هر حرکتی از مبدائی است که محرک بالذّات است و نه خود متحرک، و
ص: 228
پدید آورنده بینیازی که زمام هر متحرکی به دست اوست.
«فاعل لابمعنی الحرکات و الآلة». (نهج البلاغة)
خدایی که آسمان و زمین در حرکت خود، کمال خضوع به پیشگاهش دارند و این داوری فطرت سلیم است که ابراهیم را قرار داد تا همگان به پیروی نیک و تأسی صحیح از آن حضرت دعوت شوند، و او هم حرکت اختران و افول آنان و جمود بتان را شواهد گویایی بر مبدأیّت خلاق، استنباط فرمود و اینکه متحرک و آفل نمیتواند، رب و مدبر جهان باشد، متحرک نمیتواند محبوب باشد. حرکت نشانه طلب و محبت است، انسان خود مقصد نیست که مقصودی دارد.
«انی وجهت وجهی للذی فطر السموات و الارض».
همان که هفتمین امام- علیهالسلام- فرمود که، «و کل متحرک محتاج الی من یحرکه او یتحرک به فمن ظنّ باللَّه الظنون هلک». (اصول کافی)
حرکت در مطاف است میان بیت و مقام، در مدار هدایت و رحمت حق. و نه خارج، که در بیرون مقام، قوام و استقامت و مقاومت و قیام و قیامتی نیست، آنجا دیگر، دستت به یمیناللَّه نیست، دیگر نه ابراهیم و هاجر و اسماعیلاند و نه پایگاه رفرف و براق و نه مولد امام علی و نه صدای بلال و نه ... آنجا دیگر تو تنهایی پایت به هیچ جا بند نیست، ارباب متفرقه میبرندت، سرگردانی و هر دم سر به آستان کسی میسایی، به ذلت میافتی.
پشت مقام نرو، آنجا دیگر خبری نیست، کسی نیست، اینجا همه اعلام و علائماند، این بیت و حجر و حَجَر و هاجر، این ابراهیم و اسماعیل، این آدم و نوح و ابراهیم، این موسی و شعیب و ثمانی حجج، کجا میروی «فانّی تذهبون» چه چیز را طالبی «فانی تؤفکون» آنجا نیستی است،
ص: 229
نیستند همه و همین جا همه هستی است. از قالب برون آمدن و به قلب زدن و با سر رفتن و به سرّ رسیدن و اسرار شدن و سرالسرّ را به عین یافتن، بگرد، بچرخ، برخیز، خود برو، نبرندت، در میان باش، این ابراهیم خلیل، استاد خانه توحید است. ببین و لبیکش بگوی و همراهش برو، که پیر است و بیپیر به ظلمات نزن.
چشم در صنع الهی باز کن لب را ببندبهتر از خواندن بود، دیدن خط استاد را
که اگر ندانی و نفهمی، اگر بیمعرفت آمدهای، و اگر نمیدانی که کجایی، و اگر همچنان در قیود و تعلقات گرفتاری و هنوز دربند جسمی و گرفتار پیکری و درگیر با آرزوها و خواستهها و هنوز خود هستی هیچ بهرهای نخواهی برد. سهل است که زیان کاری.
و به تعبیر حضرت امام- قدس اللَّه نفسه الزکیه-.
«مگر ممکن است که بدون کندن نعلین شهوت و غضب! «اخلع نعلیک» از پای نفس و بدون ترک هوی و یکباره دل به حضرت مولا بستن.
به طور قرب رسید؟! که آنجا وادی مقدسی است و مقام شامخ اقدسی است.
و کسی که لباس جسمانیت پوشیده و ردای هیولای ظلمانی را بدوش افکنده است نمیتواند مقام مشیت الهی و کیفیت سریان مشیت و نفوذ و بسط و اطلاق آن را شهود نماید. (شرح دعای سحر، ص 156)
آری چنان خواهد بود که احرام بیوضو بسته و طواف بیخضوع.
حافظ هر آنکه عشق نورزید و وصل خواستاحرام طوف کعبه دلی بی وضو ببست
*** یا
ص: 230
چون طهارت نبود کعبه و بتخانه یکی استنبود خیر در آن خانه که عصمت نبود
***
چگونه طوف کنم در قضای عالم قدسکه در سراچه ترکیب، تخته بند تنم
سوّم، گیرنده پیام
«و اذّن للناس بالحج»
تاکنون به دو محور اصلی در رابطه با بحث «جایگاه حج در فرهنگ ارتباط. اشاره کردیم، و هرچند بعلت ضیق مقال و بضاعت مزجاة و ضعف حال نتوانستهایم، آنچه را که بایسته است بفهمیم و نه آنچه را که شایسته است بقلم آوریم، اما:
ران ملخی نزد سلیمان بردنچه کند بینوا ندارد بیش
اینک به سوّمین قسمت یعنی گیرنده پیام حج، میپردازیم و از خداوند تبارک و تعالی هم چنان استمداد کرده و از آیات الهی قرآن الهام میگیریم.