عبدالمطلب گفت: بگذارید بیاید، و مانع او نشوید، امید دارم که او آنچنان بزرگی و شرافت یابد که هیچ عربی بدان حد نرسد
.
ابوطالب از چهرههای درخشان و همچون فرزندش (علی- ع-) مظلوم تاریخ است. او به هنگام تنهایی و بیکسی پیامبر اسلام- ص- یار و مدافع او و آیین وی بود، و سیل تهمتها و دشنامها را از آن روز تا به امروز تحمّل کرده است.
فخار بن معد الموسوی به اسنادش از ابو بصیر به نقل از حضرت امام باقر- ع- آورده است که «ابو طالب در حال اسلام و ایمان از دنیا رفت، و سروده او در دیوان شعرش دلالت بر ایمان وی دارد. همچنین سرپرستی و سپس یاری او از پیامبر و ابراز محبت نسبت به او و دشمنی با دشمنان و دوستی با دوستدارانش، وتصدیق و اقرار به آنچه که از جانب خدایش بصورت وحی بر او نازل شد، و فرمان به اسلام آوردن دو فرزندش علی وجعفر و ایمان آوردن ایشان به آنچه که وی مردم را بدان فرا میخواند، و اقرار به این که او بهترین مردم است و مردم را به حق و راه و روش مستقیم فرا میخواند، و این که او پیامبر از جانب پروردگار جهانیان است و ... همه، دلالت برکمال ایمان ابوطالب دارند
.
این شخصیت ارزنده خاطراتی جالب و تکان دهنده در رابطه با دفاع از پیامبر- ص- از خود بیادگار گذاشته است که به چند مورد آن در رابطه با محور بحث- حجر اسماعیل- اشاره میشود:
ص: 130
الف) حضور ابوطالب با پیامبر- ص- در حجر اسماعیل
عدهای از قریش به منظور انجام پرسش و آزمایش پیامبر به نزد ایشان در حجر اسماعیل آمدند، در حالی که ابوطالب در کنار پبامبر بود.
از آنجا که محور این قضیه پیامبر اسلام- ص- است ما آن را در جای خود تحت عنوان «پیامبر اسلام در حجر اسماعیل» خواهیم آورد.
ب) رؤیاهای صادق ابوطالب در حجر اسماعیل
ابن شهر اشوب به نقل از کتاب «مولد امیرالمؤمنین» از ابن بابویه آورده است که: ابوطالب در حجر به خواب رفته بود، در عالم رؤیا میبیند که دری از آسمان به روی او گشوده شد و از آن نوری نازل گردید و وجود او را فرا گرفت. ابوطالب از خواب بیدار شده و جهت تعبیر آن، نزد راهب جحفه رفت، و آنچه را که دیده بود بازگو نمود، راهب پس از شنیدن آن، این اشعار را گفت:
ابشر اباطالب عن قلیل بالولد الحلاحل النبیل
یال قریش فاسمعوا تأویلی هذان نوران علی سبیل
کمثل موسی و اخیه السؤل
مضمون این ابیات تعبیر. خواب ابوطالب است که به وی بشارت ولادت فرزندی آقا، شجاع و یاری فداکار برای پیامبر آخر الزمان- ص- میدهد.
ابوطالب به سوی کعبه بازگشت، و در حالی که به طواف مشغول شده بود، این اشعار را گفت:
اطوف للإله حول البیت أدعوک بالرغبة محیی المیت
بأن ترینی السبط قبل الموت اغر نوراً یا عظیم الصوت
منصلتا بقتل اهل الجبت وکلّ من دان بیوم السبت
آنگاه به حجر آمد و باز در آن آرمید، در عالم خواب مشاهده کرد که لباسی از یاقوت و پیراهنی بسیار زیبا بر تن کرده است و در آن حال کسی به وی میگوید: ابوطالب!، چشمهایت روشن باد، و دستهایت پیروز، و دیدارت نیکو. فرزندی ارجمند و بسیار برومند به تو عنایت شده است، گرچه حسودان را ناخوش آید.
ابوطالب که به وجد وشعف آمده بود و از خوشحالی در پوست خود نمیگنجید از خواب بیدار شده و به طواف کعبه پرداخت، در حالی که میگفت:
أدعوک ربّ البیت والطواف والولد المحبوّ بالعفاف
تعیننی بالمنن اللطاف دعاء عبد بالذنوب واف
و سید السادات و الأشراف
مضمون این اشعار درباره این لطف و عنایت ویژهای است که از ناحیه ایزد متعال شامل حال ابوطالب شده است و مناجات آن بزرگوار با خداوند متعال و درخواست استمرار این عنایات و اعتراف به بندگی است.
ابوطالب باز به حجر آمد، این بار عبدمناف را در خواب دید که به او گفت: چرا با دختر اسد ازدواج نمیکنی؟
ابو طالب پس از این رؤیا به خواستگاری فاطمه بنت اسد رفت، و سرانجام این ازدواج با برکت صورت گرفت، آنگاه به طواف بیت آمد و
ص: 132
اشعاری را سرود که در آغاز آن چنین آمده است:
قد صدقت رؤیاک بالتعبیر ولست بالمرتاب فی الأمور
أدعوک ربّ البیت و النذور دعاء عبد مخلص فقیر
فاعطنی یا خالقی سروری بالولد الحلاحل المذکور
یکون للمعبوث کالوزیر یا لهما یا لهما من نور
قد طلعا من هاشم البدور فی فلک عال علی البحور ...
مضمون این اشعار این است که:
«تعبیر خواب مطابق با واقع شد، و من هیچ شکی در این مطلب ندارم، ای خدای کعبه و تعهّد، من از تو میخواهم خواسته بندهای خالص و فقیر، که به من آن فرزند شجاع موعود را عنایت کنی، تا این که برای پیامبری که خواهد آمد یار و یاور باشد ...
(1)».
دیری نیانجامید که علی ولید کعبه شد، و رابطه علی با کعبه شگفت آفرین است؛ بشارت ولادتش در جوار کعبه، ولادتش در درون کعبه، و سرانجام خود بت شکن کعبه و در نهایت شهادتش در مسجد و رو به سمت کعبه.
ج) احتجاج ابوطالب با مشرکین در حجر اسماعیل
علامه مجلسی- ره- به نقل از خرائج راوندی مینویسد: بنی هاشم حدود سه سال در شعب ابوطالب، زندگانی بسیار سخت و توأم با رنج و گرسنگی سپری کردند که در آن مدت، ابوطالب و خدیجه تمام اموالشان را خرج کردند. روزی پیامبر خدا- ص- به ابوطالب خبر مهمّی را میرساند که با اراده الهی صحیفه مشرکین توسط موریانه
1- المناقب، ج 2، ص 245؛ از او بحارالانوار، ج 38، ص 47- و نیز: منیة الراغب فی ایمان ابی طالب، ص 117 از دارالسلام حاجی نوری، ج 1، ص 119.
ص: 133
خورده شده است، و از آن چیزی بجز اسم «الله» باقی نمانده است.
پس از این خبر، تمامی بنیهاشم از شعب بیرون آمدند. قریشیان گفتند که فشار گرسنگی آنان را مجبور ساخت که از شعب بیرون آیند.
بزرگان قریش برای بررسی ماجرا در حجر اسماعیل گردهم آمدند، ابوطالب در جلسه حاضر بود، آنان رو به ابوطالب کرده، گفتند: الآن وقت آن فرا رسیده است که قضیه خویشاوندانت را فیصله دهی (کنایه از این که الآن دوران ضعف آنان فرا رسیده و باید از ادعای خود در مورد رسالت پیامبر- ص- و اعلان دین جدید و مبارزه با بتان، دست بردارند وباید ابوطالب در این جریان پا در میانی کند).
ابوطالب گفت: خبری برای شما دارم، برخیزید و صحیفه خودتان را به نزد من بیاورید، امید است که بواسطه آن بین ما و شما مصالحهای صورت پذیرد.
مشرکین این پیشنهاد را پذیرفتند، صحیفه قبلًا در کعبه بود، و بخاطر ترس از دستبرد مکان آن را تغییر داده و در نزد «ام ابی جهل» قرار داده بودند، آنان کسانی را برای آوردن صحیفه به نزد وی فرستادند، و ایشان صحیفه را در حالی که مهرهای قریش بر آن زده شده بود و باصطلاح مهر و موم شده بود، آورده و در مقابل آنان قرار داد.
ابو طالب گفت: شما در مورد این صحیفه حرفی ندارید؟
گفتند: خیر.
ابوطالب گفت: پسر برادرم به من خبر داده است- و او هیچ گاه خلاف واقع سخن نمیگوید- که خداوند به موریانه مأموریت داده است که
ص: 134
این صحیفه را بخورد، و موریانه آن را خورده است، و از آن جز نام «الله» چیزی باقی نمانده است، (ما این صحیفه را میگشاییم) اگر مطلب چنان باشد شما دیگر دست از ظلم و تعدّی نسبت به ما بردارید و گرنه ما او را به شما وا میگذاریم.
مشرکین وقتی که این پیشنهاد را شنیدند استقبال کرده و یکصدا فریاد برآوردند ای ابوطالب، انصاف بخرج دادی.
صحیفه را باز کردند، آنان با ناباوری تمام، آن را همانگونه یافتند که رسول خدا- ص- خبر داده بود. در این هنگام مسلمانان یکصدا تکبیر گفتند، و رنگ چهره مشرکین از غم و اندوه بکلّی عوض شد
(1).
4- توطئههای دشمن علیه پیامبر اسلام- ص- در حجر اسماعیل
چندین نقشه و توطئه حساب شده علیه رسول خدا- صلی الله علیه وآله- قبل و بعد از هجرت، در حجر اسماعیل، طراحی شد که با خواست و مشیت الهی همگی آنها، ناکام ماند و در اینجا سخنها علیه ایشان رد و بدل شده است، که نمونههایی از آ ن ذکر میگردد:
الف) اتفاق مشرکین در حجر اسماعیل بر کشتن پیامبر- ص-
ابن شهراشوب از ابن عباس نقل میکند: قریش در حجر اسماعیل اجتماع کردند و با سوگند به خدایان خود؛ لات و عزی و منات با یکدیگر عهد و پیمان بستند که همه با هم متحد شده و رسول خدا- ص- را بکشند.
1- بحارالانوار، ج 19، ص 16، ح 8.
ص: 135
فاطمه زهرا- سلام الله علیها- که در آن هنگام کودکی خردسال بود، از ماجرا آگاه شد و گریه کنان بر پیامبر خدا- ص- وارد شد و گفته مشرکین را برای پدر نقل کرد، رسول خدا- ص- فرمود: دخترم! قدری آب برایم بیاور تا وضو بسازم.
رسول خدا- ص- وضو گرفت و به سوی مسجد الحرام حرکت کرد، قریش وقتی نگاهشان به چهره پیامبر- ص- افتاد، نگاهی به هم کرده و با اشاره به ایشان گفتند: او آمد، همگی سرهای خود را پایین انداختند، آنقدر که چانهها به سینه رسید!
پیامبر اسلام- صلی اللّه علیه و آله- نزدیک آمد، و مشتی خاک از روی زمین برداشت و به طرف آنان پرتاب کرد و فرمود: «شاهت الوجوه»؛ «زشت باد رویتان!»، و سرانجام تمام کسانی که خاک بر صورت آنان پاشیده شد در روز جنگ بدر به هلاکت افتادند.
(1)ب) بدگویی مشرکین از پیامبر اسلام- ص- در حجر اسماعیل
ابن هشام از عبداللّه بن عمرو بن عاص نقل میکند: روزی در مجلس اشراف قریش داخل حجر اسماعیل نشسته بودم که سخن از پیامبر خدا- ص- به میان آمد، شنیدم که گفتند: ما آن صبر و تحملّی را که درباره او کردیم تاکنون در مورد هیچ چیز نداشتهایم. او خرمندان ما را نادان شمرد، پدران ما را دشنام داد، کیش و آیین ما را فاسد دانست، در بین ما تفرقه افکند و خدایان ما را سب نمود، و ما بر همه این موارد، از خود صبر زیادی نشان دادهایم.
1- المناقب، ج 1، ص 71، از او بحارالانوار، ج 18، ص 60.
ص: 136
در این هنگام بود که رسول خدا- ص- به طرف کعبه آمد، ابتدا استلام رکن نمود و سپس به طواف مشغول شد. هنگامی که او از برابر آنها در حین طواف گذشت، آنان لب به بدگویی او گشودند، آثار ناراحتی را در صورت پیامبر اکرم- ص- مشاهده کردم. این قضیه در هر دور از طواف تکرار شد، تا نوبت به طواف سوم رسید، آنجا بود که دیگر پیامبر از طواف باز ایستاد، و رو به آنها کرده، فرمود: «أتسمعون یا قریش، اما والذی نفسی بیده لقد جئتکم بالذّبح»؛ «آیا گوش فرا میدهید ای قریش؟!، قسم به آن کسی که جانم در دست اوست، هلاکت شما به دست من واقع خواهد شد!»
وقتی که رسول خدا- ص- این گفته را میفرمود، تمام صداها در سینه حبس شده بود. هیچ کس نتوانست پاسخی بگوید، بلکه به عکس، آن کسی که بدترین کلمات را در تحریک قریش علیه پیامبر زده بود، خود در مقام عذرخواهی برآمد
(1).
ج) طرح ترور پیامبر- ص- پس از جنگ بدر در حجر اسماعیل
واقدی مینویسد: پس از جنگ بدر و هلاکت اشراف قریش، «عمیر بن وهب بن عمیر» به مسجد الحرام آمد و در کنار «صفوان بن امیه» در حجر اسماعیل نشست. عمیر کسی است که پیش از هجرت در مکه، به آزار پیامبر خدا- ص- و مسلمانان مشغول بود، و در جنگ بدر فرزندش «وهب بن عمیر» به اسارت (مسلمانان) درآمد، اشراف قریش قضایای جنگ بدر را با یکدیگر مطرح کردند.
صفوان گفت: دیگر زندگی پس از کشتههای ما لطفی ندارد.
1- السیرة النبویه، ج 1، ص 309.
ص: 137
عمیر گفت: راست گفتی!، اگر من قرض و ترس از آینده اهل و عیال خود نداشتم، محمد را میکشتم!، چون من فرزندی اسیر دارم، لذا بهانهای برای رفتن به مدینه میتوانم داشته باشم.
صفوان گفت: من قرض تو را پرداخت میکنم و همان گونه که متکفل اداره زندگانی خانوادهام هستم عهدهدار اداره اهل و عیال تو نیز خواهم بود.
عمیر گفت: حال که چنین است این ماجرا را با کسی در میان نگذار.
(که این راز تا انجام مراد، پوشیده بماند).
عمیر شمشیر خود را تیز و زهرآلود کرد و مکه را به قصد مدینه ترک گفت. هنگامی که به مدینه رسید، مسلمانان نسبت به وی مشکوک شدند، لذا او را دستگیر کرده و به نزد پیامبر اکرم آوردند.
(1)رسول خدا- ص- پس از مقدماتی به او فرمود: برای چه به مدینه آمدهای؟
گفت: آمدهام تا سفارش فرزند اسیرم را بنمایم!
پیامبر- ص- فرمود: پس چرا این شمشیر را به گردن آویختهای؟
گفت: رویش سیاه باد که هیچ گاه به کارم نیامده است!، پس از ورود به مدینه فراموش کردم که آن را از خود دور سازم!، من کاری دیگر دارم!.
پیامبر اکرم- ص- فرمود: راست بگو! به چه منظوری به مدینه آمدهای؟
1- برحسب نقل بحارالانوار، خود او به نزد پیامبر خدا- ص- آمد.
ص: 138
گفت: مطلب همان است که گفتم.
رسول خدا- ص- فرمود: آن شرطی را که تو با صفوان بن امیه در حجر کردی چه بود؟!
عمیر که سخت ترسیده و شگفت زده شده بود پرسید: کدامین شرط؟
حضرت فرمود: تو متعهد شدی که مرا به قتل رسانی و در عوض او عهدهدار پرداخت قرض و اداره زندگانی اهل و عیالت باشد! خداوند حافظ و نگهدار من است.
عمیر گفت: شهادت میدهم که تو رسول خدا و راستگو هستی، و شهادت میدهم که هیچ معبودی جز خدای یگانه (اللّه) وجود ندارد، ما تو را در ادعای رسالت دروغگو میپنداشتیم ولی پرده از رازی برداشتی که جز من و صفوان کسی دیگر از آن با خبر نبود، من به او سفارش کردم که این راز را همچنان پوشیده نگاه دارد، ولی خدایت تو را نسبت به آن آگاه ساخت، من ایمان به خدا و رسول او پیدا کردم، و شهادت به حقانیت تو و آیینت میدهم، خدای را سپاس که مرا به راه هدایت رهنمون ساخت.
مسلمانان وقتی صحنه هدایت و اسلام آوردن عمیر را مشاهده کردند، شادمان شدند. پیامبر خدا- ص- به ایشان فرمود: به برادرتان قرآن و احکام دینی یاد دهید، آنگاه فرزندش را آزاد ساخت.
پس از مدتی عمیر خدمت رسول خدا- ص- رسید و عرضه داشت:
من قبلًا فعالیت شدیدی علیه شما داشتم، دوست دارم که به مکه
ص: 139
بازگردم، و مردم را به خدا و اسلام فرا خوانم، امید آن که موجب هدایت آنان باشم و در صورت عدم موفقیت، مایه اذیت و آزار ایشان گردم!.
رسول اللّه- ص- به او اجازه بازگشت داد. عمیر به مکه باز آمد و به برکت او عده زیادی توفیق تشرّف به دین اسلام را پیدا کردند.
(1)و اینگونه کسی که به منظور انجام ترور پیامبر اکرم- ص- به مدینه آمده بود، به عنوان سفیر و مبلّغ توانا و موفق رسول خدا- ص- به مکه بازگشت.
این جریان را علّامه مجلسی از کتاب «المنتقی فی مولود المصطفی» اثر کازرونی نقل کرده است
(2). و همچنین بصورت مختصر از ابن شهراشوب در «المناقب» آورده است که بر طبق آن، بنابر نقل قتاده، شأن نزول آیه شریفه «سواء منکم من اسر القول»
(3) نیز همین واقعه بوده است
(4).
د) سران شرک در حجر اسماعیل پس از فتح مکه
ابوالطیب تقی الدین فاسی به نقل از فاکهی به اسنادش از عبداللّه بن عباس مینویسد: رسول خدا- ص- در روز فتح وارد مکه شد، وقتی که مشغول سعی بین صفا و مروه بود، ابوسفیان بن حرب، عتاب بن اسید، صفوان بن امیه و سهیل بن عمرو پنهانی در حجر اسماعیل جمع شده بودند، بلال بر بام کعبه رفت و اذان سرداد، این اذان موج عجیبی در همگان ایجاد کرد، هریک چیزی گفتند. ابو سفیان گفت:
من چیزی نمیگویم، چون میترسم حتی این سنگ ریزه بر علیه من
1- المغازی، ج 1، ص 125.
2- بحار الانوار، ج 19، ص 326، ح 82.
3- رعد: 10.
4- بحارالانوار، ج 18، ص 140، ح 40.
ص: 140
خبر دهد!، خداوند گفتههای آنان را به پیامبر رسانید، رسول خدا در حالی که بر روی کوه صفا مشغول دعا بودند همه ایشان را احضار کرده و گفتههایشان را بازگو فرمود، در اینجا بیشتر آنان اسلام آوردند، ابو سفیان بقدری ترسید که نزدیک بود بیفتد
(1).
5- پیامبر اسلام- ص- در حجر اسماعیل
تاریخ صحنههای مختلف و گوناگونی را از حضور پیامبر اسلام- ص- در حجر اسماعیل ضبط و نقل کرده است. در یک نگاه، حجر محل جلوس، موضع اعلام رسالت، جایگاه تلاوت آیات قرآن، معبد، مکان پاسخ به سؤالات، و موضع وقوع و مشاهده معجزات پیغمبر اکرم- ص- بوده است:
الف) جلوس پیامبر اسلام- ص- در حجر
ازرقی مینویسد: پس از آن که آیه شریفه «تبت یدا ابی لهب وتب»
(2) که دربردارنده هجو ابولهب و همسر او- ام جمیل- بود، نازل گشت، ام جمیل در حالی که سنگی را در دست داشت به مسجد الحرام آمد.
رسول خدا- ص- داخل حجر نشسته بود، ام جمیل در حالی که مرتب به پیامبر- ص- ناسزا میگفت، نزدیک میشد، ابوبکر به پیامبر- ص- گفت: این زن ام جمیل است، و من از ناحیه او بر شما میترسم، رسول خدا- ص- فرمود: او نمیتواند مرا ببیند و آیاتی را تلاوت فرمود، و بدان پناه برد، آنگاه این آیه شریفه را تلاوت نمود:
«واذا قرأت القرآن جعلنا بینک وبین الذین لایؤمنون بالآخرة حجاباً مستورا».
(3) ام جمیل جلو آمد، وقتی در برابر ابوبکر ایستاد، سراغ
1- شفاء الغرام، ج 2، ص 157.
2- مسد: 5- 1.
3- اسراء: 45.
ص: 141
پیامبر- ص- را از او گرفت!
(1)البته در این نشستها، گاه جسارت و اهانت به ساحت مقدس نبوی به عمل آمده است. شیخ طبرسی و قطب راوندی نقل کردهاند که روزی رسول خدا- ص- در حجر اسماعیل نشسته بود که مشرکین قریش شکمبه گوسفندی را روی پیامبر خدا- ص- میاندازند. رسول اکرم- ص- در حالی که از این واقعه بسیار اندوهگین شده بود نزد ابوطالب آمد و فرمود: عمو! موقعیت من در نزد شما چگونه است؟
ابوطالب پرسید: پسر برادر، مگر چه شده است؟!
رسول خدا- ص- جریان را نقل فرمود: ابوطالب که بسیار ناراحت و خشمگین شده بود به جناب حمزه سیدالشهداء فرمود: این شمشیر را بدستگیر و همراه من بیا.
ابوطالب با همراهی حمزه به سمت مسجدالحرام و یکسر به نزد اهانت کنندگان آمد. آنگاه رو به حمزه کرد و گفت: این شکمبه را بر سر و صورت همه این افراد بگذار، هر کس که خواست مانع شود گردنش را بزن.
هیچ یک از مشرکین نتوانستند عکس العملی از خود نشان دهند و دستور ابوطالب کاملًا اجرا شد، آنگاه ابوطالب روی به جانب رسول خدا- ص- نمود و فرمود: پسر برادر! موقعیت شما در نزد ما اینگونه است
(2). رحمت خدا و علوّ مقام بر ابو طالب باد که با حمیت و غیرت و جوانمردی خود قلب پیامبر خدا- ص- را آرام ساخت.
1- اخبار مکه، ج 1، ص 316.
2- اعلام الوری، ص 57؛ قصص الانبیاء، ص 320، ح 399؛ از آنها بحار الانوار ج 18، ص 209، ح 38، و ص 187، ح 17.
ص: 142
ب) تلاوت قرآن در حجر اسماعیل
در تفسیر قمی نقل شده است که رسول خدا- ص- در میان حجر اسماعیل مینشست، و به تلاوت و قرائت آیات نازل شده قرآن میپرداخت.
(1)ج) عبادت در حجر اسماعیل و سوء قصد دشمن
ابن شهر اشوب در مورد نقشهها و مکرهای دشمنان اسلام در رابطه با رسول خدا- ص- از جابر و ابن عباس چنین نقل میکند:
روزی مردی از قریش گفت: من محمد را خواهم کشت! در این هنگام اسب او جستن گرفت و او را محکم بر زمین زد، و گردنش شکست!
مشرکین سراغ معمر بن یزید، که بسیار شجاع و فرمانده بنی کنانه بود، رفتند. معمر گفت: این کار از دست من ساخته است و من شما را از وجود او راحت خواهم کرد. بیست هزار مسلّح تحت فرمان من هستند وبنی هاشم توان جنگ و رویاروئی با من را ندارد و چون دارای مکنت مالی هستم، اگر آنان خواهان خونبهای او شوند، من دیه ده نفر را خواهم پرداخت!
معمر در حالی که شمشیر بلند و پهن خود را حمایل میکرد به سمت پیامبر خدا- ص- که در حجر اسماعیل به سجده افتاده بود حرکت کرد، همین که نزدیک شد ناگهان پای او لغزید و صورتش به شدت، به سنگ اصابت نمود، آنگاه با صورتی پرخون از جابرخاست و دوان دوان خود را به کنار آب رسانید.
1- تفسیر القمی، ج 2، ص 293.
ص: 143
قریشیان که نظارهگر صحنه بودند، گرد او جمع شدند و صورت غرق در خونش را شسته، بعد از آن پرسیدند: تو را چه شد؟
معمر گفت: بیچاره و فریب خورده واقعی کسی است که گول شما را بخورد!
گفتند: مگر چه شده است؟
گفت: مهلتی دهید تا که جانم به من بازگردد، هیچ روزی را همانند امروز ندیدهام!
گفتند: تو را چه چیزی رسید؟
گفت: وقتی که به او نزدیک میشدم از مقابل سر او دو مار بزرگ بیمو که از دهانشان آتش بیرون زده بود، به سویم حمله ور شدند.
(1)د) پاسخ به سؤالات
حجر اسماعیل از جمله جاهایی است که پیامبر اسلام- ص- در آن به جوابگویی سؤالات عرضه شده میپرداختند، و ما این رویه را در حق دیگر امامانمعصوم- علیهمالسلام- نیز مییابیم.
در رساله منسوب به سید مرتضی جریانی پیرامون اعزام سه نفر به نامهای «نضر بن حارث بن کلده، عقبة بن ابی معیط، و عاص بن
1- المناقب، ج 1، ص 76.
ص: 144
وائل» به نزد والی نجران توسط قریش، به منظور فراگیری مسائلی مشکل از یهود و نصاری و عرضه آنها بر رسول خدا- ص- نقل شده است، آنان پس از فراگیری مطالبی پیرامون اصحاب کهف، موسی و خضر، ذوالقرنین و زمان قیامت سؤالات خود را در حجر اسماعیل در حضور پیامبر اکرم- ص- مطرح ساختند که بدنبال آن با مدتی تأخیر سوره کهف در رابطه با سه سؤال اولی، و آیه 187 از سوره اعراف در مورد سؤال پیرامون زمان قیامت نازل شد.
(1)ه) درخواست شق القمر از پیامبر- ص- در حجر اسماعیل
فقیه محدث، قطب الدین راوندی مینویسد:
شبی رسول خدا- ص- در حجر اسماعیل نشسته بود، قریش نیز در محفلی مشغول سخن پراکنی بودند، در این هنگام یکی از ایشان گفت: ماجرای محمد- ص- ما را بیچاره و وامانده ساخته است، ما نمیدانیم درباره او چه بگوئیم؟
یک نفر از آنان پیشنهاد خود را اینگونه مطرح ساخت: بیایید هم اکنون همه ما از جای خود برخیزیم و به نزد وی برویم، و از او بخواهیم برای اثبات ادعای خود، نشانهای از آسمان بیاورد، چرا که سحر او در آسمان تأثیر ندارد!.
این پیشنهاد مورد پذیرش قرار گرفت و همگان به طرف رسول خدا- ص- در حجر اسماعیل براه افتادند، و پس از رسیدن، خواسته خود را مطرح ساختند.
1- رسالة المحکم و المتشابه المنسوب للسید المرتضی، ص 79.
ص: 145
پیامبر اکرم- ص- در حالی که به سمت ماه اشاره مینمود فرمود: آیا این ماه را که در این شب چهاردهم تمام آن روشن میباشد، میبینید؟
گفتند: بلی.
فرمود: آیا دوست دارید که آن نشانه درخواستیتان در این ماه صورت پذیرد؟
گفتند: پیشنهاد بسیار خوبی است.
رسول خدا- ص- با انگشت خود اشاره نمود، و ماه به دو نیم تقسیم شد، و همه آنان این واقعه را به خوبی مشاهده کردند، پس از آن ایشان خواهان بهم چسبیده شدن ماه شدند، رسول اکرم- ص- بار دیگر اشاره فرمود، و ماه صورت اولیه خود را بازیافت. مشرکین سیاه دل به جای آن که ایمان بیاورند و دست از لجاجت خود بردارند، گفتند: سحر محمد در آسمان نیز کارگر است! اینجا بود که آیه شریفه: «اقتربت الساعة وانشقّ القمر و ان یروا آیة یعرضوا و یقولوا سحر مستمر»
(1) نازل شد؛ یعنی آن ساعت نزدیک و ماه شکافته شد، اگر کافران آن را ببینند باز هم روی گردانده و میگویند که این سحر و جادویی همیشگی است.
(2)و) معراج پیامبر- ص- از حجر اسماعیل
اصل وقوع معراج غیر قابل انکار است و قرآن کریم با صراحت از آن یاد میکند
(3)، لیکن خصوصیاتی از آن، مورد کلام بعضی از مفسرین و مؤرخین و متکلّمین است (وبهیچ وجه آنچه را که برخی از حکما و
1- قمر: 2- 1.
2- الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 141، ح 229.
3- اسراء: 1.
ص: 146
فلاسفه مطرح کردهاند مورد نظر نیست)، یکی از آن مطالب بحث در مبدأ این سیر است، در اینجا چند قول وجود دارد:
1- مبدأ معراج از خانه امّ هانی خواهر امیرالمؤمنین- علیه السلام- است. شیخ طبرسی این قول را نظر اکثر مفسّرین میداند
(1)، طبق این نظر، توسعه در معنای مسجد الحرام داده میشود و بر کلّ مکه، مسجد اطلاق میگردد.
2- مبدأ، شعب ابوطالب بوده است.
(2) آن توسعه اینجا نیز جاری است، و با قول اول قابل جمع است.
3- مبدأ خود مسجد الحرام است، شیخ طبرسی این نظر را قول حسن وقتاده میداند
(3) و بر طبق آن، دیگر نیازی به توسعه در لفظ و توجیه آیه شریفه باقی نمیماند.
طبق این گفته، این سؤال مطرح میشود که: معراج از کجای مسجدالحرام آغاز شده است؟
روایاتی دال بر وقوع مبدأ معراج از حجر اسماعیل نقل شده است، که بخاطر دوری از اطناب از ذکر آن صرفنظر میکنیم. خوانندگان محترم میتوانند به مدارک بحث مراجعه نمایند.
(4)ز) سرنگونی بتان در اطراف حجر اسماعیل
سید ابن طاووس به نقل از تفسیر کلبی میآورد: رسول خدا- ص-
1- تفسیر مجمع البیان، ج 3، ص 396.
2- تفسیر المیزان، ج 13، ص 31.
3- تفسیر مجمع البیان، ج 3، ص 396؛ تفسیر الدر المنثور، ج 4، ص 137.
4- سعد السعود، ص 100؛ الیقین فی امرة امیرالمؤمنین، ص 83، باب 104؛ تأویل الآیات ج 1، ص 265 ح 1، وص 267 ح 2؛ بحارالانوار ج 18، ص 317 ح 32، وص 390، ح 98؛ مستدرک الوسائل، ج 4، ص 28، ح 5، و ص 43، ح 6. و نگاه کنید به: السیرة النبویه، ج 2، ص 38 که این نقل میتواند در جمع روایات کمک کند.
ص: 147
هنگام فتح مکه، سیصد و شصت بت را که در اطراف حجر اسماعیل چیده بودند مشاهده کرد که هر کدام در مقابل قبیله پرستش کننده آن قرار داشت. پیامبر اکرم- ص- در حالی که عصای خود را در چشم و شکم بت ها قرار میداد، این آیه شریفه را تلاوت میفرمود: «جاء الحق و زهق الباطل، انَّ الباطل کان زهوقا»
(1) و در همان حال بتان نیز با صورت بر روی زمین میافتادند، و اهل مکه نیز از این رویداد شگفت زده شدند
(2).
ح) مانور قدرت در برابر حجر اسماعیل
علامه مجلسی- ره- از برخی نسخههای فقه رضوی نقل میکند که گروهی از ابن عباس سؤال کردند که عدهای گمان میکنند که رسول خدا- ص- دستور داد که مردم در اطراف کعبه دوان دوان حرکت کنند، آیا این قضیه حقیقت دارد؟
ابن عباس گفت: دروغ گفتهاند، و راست گفتهاند!
راوی پرسید: چگونه؟
گفت: رسول خدا- ص- جهت انجام عمره قضاء داخل مکه شد، آن هنگام اهل مکه مشرک بودند و به آنها گفته بودند که یاران محمد- ص- خسته و ناتوانند. رسول خدا- ص- به اصحاب خود فرمود: خدا رحمت کند کسی را که قدرت و صلابت خود را به ایشان نشان دهد، آنگاه دستور داد که مسلمانان بازوان خود را بیرون آورده و در حالی که رسول خدا سوار بر ناقه خود بود و عبداللّه بن رواحه افسار آن را بدست گرفته بود، دوان دوان سه بار کعبه را دور بزنند. مشرکین در برابر
1- اسراء: 81.
2- سعد السعود، ص 220، از او بحار الانوار، ج 18، ص 180.
ص: 148
میزاب- ناودان کعبه- نظارهگر قدرت مسلمین، و مبهوت عظمت پیامبر اسلام- ص- بودند. پس از آن سال، رسول خدا به حج مشرف شد، و در این بار نه خود در طواف دوان دوان حرکت نمود، و نه به کسی چنین دستوری را داد. پس آنان در گفته خود هم راست گفتهاند (که در عمرة القضاء به منظور قدرت نمایی چنین دستوری صادر شد)، و هم دروغ (چون دستور ایشان همیشگی نبوده است که به نحو سنت قابل عمل باشد).
(1) پینوشتها:
1- بحار الانوار، ج 99، ص 353، ح 6.