مهیب را در «تاریخ المدینه» خود ثبت کرده و دیگران؛ از جمله ابن کثیر در «البدایة والنهایه» ضمن حوادث آن سال، مطالب وی را نقل کرده است.
خبر حریق دوم در برخی از مآخذ آمده است. اما به یُمن تلاش یکی از عالمان ایرانی، که آن زمان در مصر بوده و سپس به مدینه رفته، گزارش دقیقی از حادثه مزبور و نیز بازسازی حرم در دست داریم. وی فضل اللَّه بن روزبهان خنجی اصفهانی (م 927) است که از شخصیتهای فکری برجسته دو دهه آخر قرن نهم و سه دهه نخست قرن دهم هجری است.
وی در زندگی همواره درگیر تلاشهای فکری و سیاسی سختی بود. او سالها در مصر، آذربایجان و چند سالی در اصفهان و هفده سال آخر حیاتش را در ماوراءالنهر گذرانیده است. از وی آثاری برجای مانده که مهمترینش «عالم آرای امینی»، «مهمان نامه بخارا»، «وسیلة الخادم الی المخدوم در شرح صلوات چهارده معصوم»، «سلوک الملوک» و جز آنهاست. وی در شمار اهل سنت و جماعت بوده و علیرغم تعصب دینیاش- که بخش عمده آن در ضدیت با صفویان، بویژه شاه اسماعیل بوده- علاقه به خاندان عصمت و طهارت داشته است. به همین دلیل نیز کتابی در شرح حال چهارده معصوم نگاشته که ما آن را چاپ کرده و شرح حال او را در مقدمه آن آوردهایم.
زمانی که در مسجد نبوی آتشسوزی شد، فضلاللَّه در مصر بوده است. او خود میگوید:
در آن زمان سلطان «الملک الأشرف ابو نصر قایتبای» بر دیار مصر حکومت میکرد.
من نیز در شهر قاهره در محله بابالنصر، در نزدیکی مسجدی که به نام «امیر بردی بیک» شهرت داشت، در خانه «مولانا ملکالتجار بالبلادالمصریة و الدیارالشامیة و الحجازیة الخواجا شمسالدین محمد بن الزمنالشامی، صاحب الخیرات الکثیرة» زندگی میکردم.
مردم مدینه پس از وقوع حریق، از حاکم مصر، الملک الاشرف درخواست کمک کردند و او نیز همین خواجه شمسالدین را برای بازسازی مسجد و حرم نبوی به مدینه فرستاد. او خواجه نیز فضلاللَّه را به همراه خود برده و آنها در ربیعالآخر سال 887؛ یعنی شش ماه پس از وقوع آتشسوزی به مدینه رسیدند.
فضلاللَّه، مجموع رخدادهای مربوط به وقوع آتشسوزی را از زبان عالمان مدینه گردآوری و تحریر کرده، پس از آن، از وقایعی که از زمان حرکت از مصر آغاز شده تا انتهای
ص: 108
بنای مسجد را نگاشته است. بهعلاوه در مقدمه و مؤخره رساله خود نیز مباحثی در توجیه جنبههای دینی این واقعه ارائه کرده است. وی نام رساله خود را «هدایة التصدیق الی حکایة الحریق» گذاشته است.
رساله مزبور در چهار فصل تنظیم شده است:
فصل اول: در معنای این سخن رسول خدا- صلی اللَّه علیه و آله- که فرمود:
«حجابهالنور، لو کشف لاحرقت سبحات وجهه ما انتهی الیه بصره.»
فصل دوم: در بیان شفقت رسول خدا- صلی اللَّه علیه و آله- بر امتش.
فصل سوم: در تفصیل حکایت آتشسوزی تا بنای آن.
فصل چهارم: در نشانهها و آیات غریب که در حین آتشسوزی و پس از آن، در عمارت رخ داده است.
آنچه که ما در اینجا ترجمه کردهایم، فصل سوم رساله اوست که به عنوان نقل سخن شاهدان عینی در اصل آتشسوزی و نیز بنای عمارت از زبان خود او که شاهد ماجرا و دخیل در کارها بوده، ارزش دارد.
فضلاللَّه این رساله را به عربی در همان زمان تحریر کرده و بعداً در شب جمعه بیستم ماه شوال سال 907 در شهرستان جی اصفهان نسخهای از آن را نوشته است. نسخه مزبور عیناً به خط فضلاللَّه، به کوشش آقای ایرج افشار در «یادنامه ایرانی مینورسکی» چاپ شده و در همان یادنامه، متن حروفی آن را آقای دانشپژوه چاپ کردهاند. متن حاضر ترجمه فصل سوم رساله است.
فضلاللَّه در آغاز نام عالمانی را که گزارش آتشسوزی را برای وی نقل کردهاند، ذکر نموده و پس از آن، به بیان ماوقع میپردازد. افراد مزبور عبارتند از:
شیخ شمسالدین محمد بن ابیالفرج بن الشیخ زینالدین مراغی عثمانی مدنی که فضلاللَّه کتاب صحیح مسلم را بر وی خوانده است. قاضی صلاحالدین محمد مدنی که امام جماعت مسجدالنبی- صلی اللَّه علیه و آله- بوده است. قاضیالقضاة حنفیان در مدینه شیخ سخاوی فقیه و ادیب و قاضیالقضاة مالکیان در مدینه. عبدالقادر حسینی حنبلی قاضیالقضاة حنابله در مدینه. شمسالدین محمد بجاوی. شیخ مسعود مغربی. شیخ عثمان طرابلسی.
جلالالدین محمد بخاری معروف به ابن حلال. شیخ محمد بن تقی. سید شریف عبدالرحمن
ص: 109
بن ابیالسعادات رئیس مؤذنان حرم؛ ابن علبک مؤذن، که واقعه مزبور در آغاز از پدر او شیخ شمسالدین محمد رئیس وقت مؤذنان حرم رخ داده است.
*** «هر کدام از این مشایخ بخشی از ماجرا را برایم حکایت کردند. آنان- که خدای رحمتشان کناد- گفتند: در یکی از شبهای دهه دوم ماه رمضان سال 886، مردم مدینه از نماز تراویح
(1)- که آن را در پایان شب میخوانند- فارغ گشتند، مؤذنان بر حسب عادت، به تسبیح پرداختند. عادت مؤذّنان در مدینه این بود که با گذشت دو سوم شب، به کار تسبیح و تهلیل میپرداختند. اولین کسی که چنین میکرد رئیس مؤذنان بود که در «مناره بیضا» که بر فراز قبه حرم نبوی- صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم-
(2) اذان میگفت. آنگاه که او تسبیح و تهلیل میگفت، مؤذنی که در برابر او در مأذنه طرف راست باب جبرئیل بود، به تسبیح و تهلیل میپرداخت.
پس از آن مؤذنی که در مأذنه بابالرّحمه بود چنین میکرد و آنگاه مؤذن ناحیه بابالسلام و آنگاه رئیس مؤذنان در «مأذنةالبیضاء» بار دیگر تهلیل میگفت و مؤذنان دیگر تا طلوع فجر در پی او چنین میکردند. این عادت تهلیل، در مدینه منوّره بود.»
مشایخ گفتند:
زمانی که در آن سحرگاه، رئیس مؤذنان فریاد تهلیل سرداد، آسمان در غرّش (رعد و برق) بود و مردمان بعداز فراغ از نماز تراویح مشغول خوردن سحری بودند، ناگهان مردم صدای مهیب و دلخراشی شنیدند، گویی ستونی عظیم فرو افتاد. از آنجاکه آنان برق و صاعقهای ندیده و تنها آن صدای مهیب را شنیدند، به حیرت درافتادند و گمان کردند که در درون عمارت مسجد حادثهای روی داده است. صدای تهلیل رئیس مؤذنان خاموش شد و سکوت ادامه یافت در حالی که مؤذنان دیگر در انتظار بودند.
زمانی که این وضعیت به درازا کشید، یکی از خدام به مأذنه رفت و او خود برای من چنین حکایت کرد:
«وقتی به مأذنه درآمدم رئیس را که خدای رحمتش کند دیدم در حالی که شباک مأذنه را گرفته، چشم به آسمان دوخته و در همان حالت ایستاده، مرده بود، هیچگونه اثری از سوختگی و یا ضربه در وی مشاهده نشد. رئیس از اکابر صلحا و علما و محدثان بود، او حلقه درسی در حرم داشت و عالمی فرزانه از بزرگان اهل حرم بود. خادم مزبور افزود: وقتی او را در
1- نماز مزبور از بدعتهای خلیفه دوّم است که ضمن آن نماز شب ماه رمضان به جماعت در مسجد خوانده میشود. وقتی بهخلیفه گفته شد که این کار بدعت است، گفت: حتی اگر هم بدعت باشد بدعت خوبی است.
2- مؤلف در همه جا، در این رساله پس از نام رسول خدا- ص- به همین صورتی که در متن آمده، تحیت برسول و آل اومیفرستد، نه چون سایر سنیان که آل را حذف میکنند.
ص: 110
این حالت دیدم، از دیدن آن منظره وحشت کرده به تحیّر افتادم، به پیرامون نگریستم اما چیزی ندیدم، آنگاه به سقف مسجد نگاه کردم، دیدم در نزدیکی مأذنهای که در ناحیه بابالسلام بود، از سقف مسجد شعلهای به قد یک انسان در چوبهای سقف مسجد زبانه میکشد. پس فریاد آتش! آتش! سردادم. خدام و همسایگان همه جمع شده به کار انتقال قرآنها، کتابها، فرشها و قفسهها و اثاث حرم پرداخته با فریاد درخواست آب کردند. هرچه آب روی آتش میریختند، شعله آن زیادتر شده و آتش بیشتر میشد، گویی روغن در چراغ ریخته میشود! آتش همه سقف مسجد را دربرگرفت. هرچوبی که در مسجد بود و همه عودها در آتش سوخت، آنگاه به ستونهای سُربی مسجد سرایت کرده و آنها را ذوب نمود. بیشتر ستونها در آتش سوخته و تنها قبه شریف که محفوف به انوار قدسی و برکات قدوسی بود و ملائکه از هر طرف آن را پاس میداشتند، به امر خداوند از آتش در امان ماند.
کم کم آتش به روضه سرایت کرده، منبر، قرآنها، فرشها و قفسههایی که برای نگهداری قرآنها و کتابها بود، در میانه آتش قرار گرفت. گروهی از خادمان و طواشی کوشیدند تا قسمتی از وسایل را خارج کنند و این سبب شد تا با رئیس ده نفر در آتش بسوزند. کسانی در حالی که آتش گرفته و شعله آتش از آنان بلند بود، از مسجد خارج میشدند. آثار سوختگی تا مدتها بر جسم آنان بود. گروهی مردند و کسانی زنده ماندند. همه این حوادث در کمتر از سه ساعت نجومی اتفاق افتاد. این خود امری شگفتآور است؛ چرا که عمارات مسجد بسیار زیاد بود. و اگر آتش به آنها میرسید، تا چند روز آتش قابل کنترل نبود و آتش در میان ستونها پراکنده میگردید. استوانهها از سنگهای سخت سیاهی ساخته شده و همچون سنگهای آسیا بصورت فلکی و مدوّر بود؛ آنها را بر یکدیگر قرارداده و با سرب مذاب به یکدیگر پیوند داده بودند. به علاوه در میان هر استوانه یک میله آهنی قوی وجود داشت. همه استوانههای مزبور که این چنین مستحکم و پایدار بود، در برابر آتش چونان چوب خشکی بود که در کمتر از سه ساعت آتش گرفت و از آنها جز مشتی سنگ متفرق دودزده چیزی نماند.
منزه است خداوند آفریننده توانایی که آنچه را در کتابش بدان تهدید میکرد، به آنان نمایاند: «واتقوا النّار التی و قودها الناس و الحجارة.»
(1)
1- بقره: 24.
ص: 111
و این رخداد از نشانههای قیامت بود که خداوند به مردم نمایاند تا از قدرت و عذاب او آگاه باشند و از عقوبت و تعذیبش بهراسند.
این آن چیزی بود که موثقین از اخبار آتشسوزی برای من حکایت کردند. و باللَّه التوفیق.
*** زمانی که آتشسوزی رخ داد، مردم متحیّر شده و درباره آن به تفکر فرو رفتند؛ چرا که از عمارت مسجد هیچ اثر و بنایی برجای نمانده بود. آنان نمایندهای را به سوی سلطان «الملک الأشرف»- اناراللَّه برهانه- فرستادند؛ ناظر حرمین شریفین و قاضیان، حکایت آتش سوزی را برای او نوشتند. وقتی خبر به مصر رسید، دلهای مردم آتش گرفت، همه به گریه افتادند و فریاد نالهشان از هر سو برخاست. آتش اندوه در درونشان شعلهور شده، غم آن حریق دلشان را کباب کرد. سلطان نیز به شدّت متأثر شد. ناله عاشقان از درد آتشسوزی به آسمان برخاست و آشفتگی دل مشتاقان در مصیبتها مضاعف گردید.
در آن زمان
(1) خواجه شمسالدین محمدالزمن بعداز نماز عشاء در مسجد جامع بردی بیک، در کنار خانهاش در حره باب النصر- پایینتر از قلعه- خبر آتش سوزی را برای من نقل کرد. او از بهترین دوستان من بود و در حالی که قصه حریق را تعریف میکرد، اشک بر گونههایش روان بود و میگفت: «و ما أدریک ماهیة، نار حامیة.» ما تمام آن شب به نقل حکایت حریق و آنچه درباره آن گفته شده گذراندیم. من خواجه را با نصایح و مواعظ خود آرامش دادم و گفتم: این از تقدیرات الهی بوده و در آن اسرار و آیاتی است که بر هیچ کس مخفی نخواهد ماند؛ خدا! خدا! گمان مبر که این یک مصیبت بوده، بلکه برای آنان که رأیشان صائب است یک نشان غیبی است.
خواجه آرام شد و فردای آن روز نزد سلطان رفت. او آنچه را من در تعزیت و تسلیت وی گفته بودم، برای سلطان بازگو کرده بود. پس از آن، شاعران مصر شروع به انشای مراثی و قصاید کردند.
(2) پس از آن، سلطان به کار تهیه اسباب عمارت پرداخت. آن روزها تابستان و فصل
1- زمان آتش سوزی، مؤلف در مصر بوده است.
2- در اینجا مؤلف سه بیت شعر از انشای خود نقل کرده است.
ص: 112
رسیدن خرما و جمعآوری محصول بود، در چنین فصلی فرستادن قافلهها کار دشواری بود، چنانکه سرپرستی چنین کاری، موقعیّت ویژهای را میطلبید. این اقدام نیازمند آن بود تا شخصی بلندمرتبه، صاحب برهانی قاطع، دارای ابهت و مال و غلامان و مردان، آن را عهدهدار شود و در عین حال مهابت عربی داشته باشد تا بادیهنشینان از وی اطاعت کنند و چنانکه میبایست آگاه به کار عمارت باشد تا تجّار و حکام حجاز از وی پیروی نمایند. بعد از مشورتهای زیاد، خواجه ابنالزمن دوست و سید من انتخاب شد. او به عذرهایی که میدانست، از پذیرفتن آن خودداری میکرد، اما سلطان نیز اصرار ورزیده بر او تکلیف میکرد اما وی به هر روی، راضی نمیشد. این وضعیت ادامه یافت، خواجه اصرار بر عدم پذیرش داشت. در استنکاف از پذیرفتن، به استبداد گرایید. روزی در این باره با من به مشاوره پرداخت.
من از او خواستم تا دلایل خود را بازگوید و او چندی را گفت. مهمترین آنها تغییر مزاج سلطان و بیاعتمادی به او بود؛ چرا که اندیشه او مرتب دگرگونی یافته و به عهد و پیمان خود پایبند نیست. خواجه افزود: این کار بزرگی است، چنانکه تمام کردن این بنا نیاز به پول فراوانی دارد، اما سلطان از این امر آگاهی ندارد، او بر این گمان است که با انفاق مختصری میتوان آن را به انجام رساند. اما زمانی که بنا باشد پول زیادی بپردازد، کار بر او دشوار شده، حوصلهاش تمام گشته و بخل او گل میکند؛ سخنچینان مفسد نیز برایش «حبّ مال» را زینت داده فتنهانگیزی میکنند و همه این کینهها علیه من خواهد بود. در آن صورت جان و مالم هلاک خواهد شد.
خواجه فردی پرتجربه و در شمار زیرکان عرب و دقیق در امور بود. وقتی دلایل خود را برایم گفت، از من درخواست استخاره و ادای حق مشاورت کرد. من پس از استخاره به او گفتم: مطلب همان است که تو میگویی، تو بر اندیشه سلطان آگاهی و آنچه درباره او میگویی از وی متوقع است بلکه مسلّم واقع خواهد شد، اما من تو را میان دو چیز مخیّر میکنم؛ یکی آن که برای حفظ مال و جان، اقدام به این عمارت و خدمت را ترک کنی، در آن صورت در شمار کسانی هستی که دنیا را انتخاب کرده و خدمت مولای خویش را وانهادهاند و در شمار کسانی قرار میگیری که چنین منفعت آمادهای را، که کسب شرافت با چنین خدمتی است، به دلیل ضرر از دست دادن دنیا، رها کردهای، در حالی که قبول آن سبب شرف و سرافرازی تو در دنیا و بلندی رتبت و نجات تو در آخرت خواهد بود. راه دیگر آن که این خدمت را بپذیری و
ص: 113
توکّل بر خداوند کنی، خداوند ضامن نجات و افزودن رتبت کسی است که در راهش قدم مینهد. اگر عمارت مسجد تمام شد و تو از شرّ آنچه در انتظارش بودی، در امان ماندی، چه خوب! در غیر آن صورت تو از مجاهدان راه خدایی و رفتن جان و مال تو در راه حق چیزی نخواهد بود.
با این سخن من، خواجه به گریه افتاد و گفت: من آخرت را برگزیدم اما مایلم تا مرا در این سفر همراهی کرده، در کار عمارت با همت و رأی خود یاریم کنی. من پذیرفتم و اشتیاق خود را برای عزیمت، همراه وی به سوی آن حرم امن- که سبب خلاصی من از فراق و درد بود- بیان کردم.
سخن من که تمام شد، خواجه نزد سلطان رفت و کار عمارت را پذیرفت و برای همراهی من با او در سفر حجاز، از وی رخصت گرفت. آنگاه خواجه به تهیه مقدمات و اسباب پرداخته، قافلهای عظیم از صنعتکاران، بنّایان، سنگکاران ...، نقاشان، نجاران و دیگر مایحتاج کار عمارت، ترتیب داده ساج و مرمر و غلات و خوراکی، از راه دریا به ینبع ارسال کرد.
ما در تاریخ بیست و هشتم ربیعالأول از مصر خارج شده، بعد از پشت سرگذاشتن عقبه، به ینبع رسیدیم و در بیست و هشتم ربیعالثانی وارد مدینه شریف شدیم. اولین روزی که به مدینه درآمدیم و به شرف زیارت حرم نبوی نائل گشتیم، مشاهده کردیم که سقف مسجد و برخی از ستونها سوخته و شماری هنوز سرپاست؛
طوری که در هیچ جای مسجد به جز قبّه مرقد مقدّس، حتی به اندازه سایبان یک نفر، سقفی وجود ندارد. در قسمت روضه، ستونهایی از نخل نصب کرده با شاخههای درخت خرما آنجا را مسقف کرده بودند. درست همانند زمان رسول خدا- صلّی اللَّه علیه و آله و سلم- ما با چنین وضعی به روضه مشرف شدیم و این بهترین سعادت ما بود که آن را همانند وضعیتی که زمان رسول خدا- ص- داشت مشاهده کردیم نه وضعی که سلاطین آن را ساختند و با طلا و ساج آذین بستند. این وضعیت تا پایان کار سقف زنی روضه، سرپا بود و ما در مدتی قریب به شش ماه، در روضه با همان وضعیت نماز میگزاردیم.
زمانی که خواجه در مدینه استقرار یافت، کار عمارت را آغاز کرد. در آنجا بود که درباره چگونگی آن میان مهندسان، اختلاف افتاد. آنها میگفتند: اگر مثل بنای قبلی بسازیم و سقفهای چوبی را بدون عمل طاق زنی [قوسی] روی ستونها قراردهیم، آتش به سرعت آنها را
ص: 114
فرامیگیرد، چنانکه پیش از این، دوبار چنین شده است. بنابراین تصمیم گرفتند تا طاقها را بر روی ستونها بگذارند و سقفهای چوبی را در بین طاقها قراردهند تا آتش بدان نرسد. در این صورت- العیاذباللَّه- حتّی اگر سقفهای چوبی آتش بگیرد، مسجد به تمامه خراب نخواهد شد بلکه طاقها همچنان سرپا مانده، تنها سقفهای چوبی که بر روی طاقها قرار گرفت خواهد سوخت، در این صورت کار تعویض آنها آسان خواهد بود.
پس از آن، در این که قبّه مقدسه را با سقفهای چوبی بپوشانند، اختلاف نظر پدیدار شد. سرانجام تصمیم بر آن شد تا بر روی قبه مرقد، قبه بزرگتری بسازند که نقش غلاف آن را داشته باشد. پیش از آن تنها یک قبه بوده و قبه دیگری روی آن وجود نداشت، این عمل کار دشواری بود؛ زیرا اگر بنا شود قبه بالایی، قبه زیرین را دربرگیرد، باید بسیار بزرگ باشد در این صورت خطر تَرَک و انهدام در آن وجود دارد. برای این کار چهار حفره بزرگ در چهار زاویه قبه ایجاد کردند، آنگاه ستونهایی به بلندی مأذنههای برافراشته ساخته، آنها را با سنگ و گچ مستحکم کردند، سپس قبه را بر این پایههای چهارگانه قراردادند و بدین ترتیب قبه بزرگ و برافراشتهای بنا نمودند.
پس از آن طاقها را بنا کردند، سقفهای تزیین شده را بر روی آنها قرار دادند، کتیبهها را نگاشتند و در دیوارها از سنگ مرمر و سماق استفاده کردند. درباره منبر نیز از این که با چوب باشد یا سنگ اختلاف شد، عاقبت از سنگ مرمر ساخته شد. پیش از آن، از چوب بوده که برخی از شاهان یمن آن را ساخته بودند. و پیش از این، سطح محراب مسجد از سطح قسمتهای دیگر متفاوت بود؛ چرا که مردم بر آن بودند تا زمین محراب را به همان صورت زمان رسول خدا- صلّی اللَّه علیه و آله و سلم- حفظ کرده با بالاتر بودن سایر قسمتهای مسجد و پایینتر بودن آن از یکدیگر متمایز سازند. بنابراین، محراب از دیگر قسمتهای روضه و مسجد پایینتر بود، و این سبب انگیزش بحث فقهای مدینه درباره آن شده بود، آنها بر آن بودند که بالا بودن مأمومین بر امام کراهت دارد، بطوری که امام ابن فرحون مدنی رسالهای در این باره نوشته و کراهت آن را بیان کرد. ما این مطلب را به خواجه یادآوری کرده و او را به تسطیح زمین مسجد واداشتیم.
پیش از این برای زیارت قبر پیغمبر- صلّی اللَّه علیه و آله- روبروی میخ فضّهای که زیر چراغ- قندیل- بود میایستادند چنانکه برای زیارت ابوبکر روبروی میخ دوم و برای
ص: 115
زیارت عمر روبروی میخ سوم میایستادند، اما اکنون محل زیارت رسول خدا- علیه الصلاة و السلام- بر اساس آنچه ما مشخص کردیم. روبروی سنگ، سماقی است که در قبه مرقد قراردارد. برای زیارت شیخین نیز دو ذرع پایینتر، برای هر یک، یک ذرع.
مأذنهها نیز تغییری نیافت مگر «مأذنة البیضاء» که در آغاز آتش در آنجا شعلهور شده بود، بنابراین آن را تعمیر کرده و مزین نمودند. کار ساختن عمارت مزبور هفتماه به طول انجامید، ما شاهد این بنا بودیم و خداوند به دفعات، توفیق حمل خاک و خشت و کارگری در مسجد را نصیب ما کرد و ما را در زمره «من یعمر مساجداللَّه» قرار داد و نیز در زمره آنان که میگفتند:
اللّهم لا عیش الّا عیش الآخرة فاغفر للأنصار و المهاجرة
(1)در زمان بنای عمارت، بود که، الشریف الهمام السلطان الاجل المقدام شریف حرم مکه السید جمال السیادة و السلطنه محمد بن ابی البرکات الشریف الحسنی- اناراللَّه برهانه- به دارالهجره وارد شد. سلطان او را به «شریفی مدینه»، همانند «شریفی مکه» مشرف ساخته و او را شریف تمامی حجاز کرده است. وی به مدینه درآمده، روضه مقدسه و قبه منوره را زیارت کرده و چون از زیارت فراغت یافت، به کار حمل خاک و سنگ پرداخت. او سطل را برسر نهاده و مردم نیز در نقل خاک و کار عمارت وی را همراهی میکردند. وی هر روز در مسجد کار میکرد و مردم نیز تلاش زیادی کردند تا کار عمارت تمام شد.سپاس خدای را که کار عمارت مسجدی را که «اسّس علی التقوی مِنْ اوّل یوم» بود تمام کرده، حسنات مضاعف برای قیام کنندگان به این اقدام و بناکنندگان این اساس قرار داد و الحمدللَّه رب العالمین.
1- شعار مسلمانان در زمان ساختن مسجدالنبی در عهد خود رسول خدا- صلّی اللَّه علیه و آله و سلم.