سید رضا مؤید
آید به گوش، زمزمه کاروان حج برخیز و باش همقدم رهروان حج
برخیز تا دهیم به لبیکها جواب بر دعوت خلیل خدا قهرمان حج
برخیز تا به کعبه مقصود رو کنیم آنجا که خود خدای بود میزبان حج
آنجا میان زمزمه دل شکستگان در چهرههای سوخته بنگر نشان حج
هر سال عاشقان حریم خدا به شوق دارند انتظار که آید زمان حج
آنسانکه این سفر، سفرِ فیض ورحمت است باید که حال توبه بود ارمغان حج
هرچند برشمرده شود از فروع دین لیکن بود اساس شریعت بیان حج
بر هاجر و خلیل و به فرزند او سلام که اتمام یافت زین سه نفر داستان حج
حج با تمام برتریش پیکری بود مهر علی و آل علی هست جان حج
از بهر زادگاه علی ساخت کردگار آن کعبهای که هست مطاف و مکان حج
برگو طواف قبله هفتم رضا کند هر دل شکستهای که ندارد توان حج
یادش بخیر یاد امام فقیدمان که افزود با درایت خود بر توان حج
جواد محدثی
«بقیع»، مزرعه غم و کشتزار اندوه است.
درختی که در این غریب آباد میروید، ریشه در مظلومیّتی هزار و چهارصد ساله دارد.
اینجا دیگر باید عنان را به دستِ «دل» سپرد،
اینجا باید دل را در چشمه «اشک» شستشو داد،
دل، در سایه اشک است که نرم میشود و آرام میگیرد.
تنها اشک دیده، زخم دل را تسکین میدهد،
بگذار ببارد این چشم،
بگذار بریزد این اشک،
«مدینه»، همچنان مظلوم است و ... «بقیع» مظلومتر!
«اهل بیت» همچنان غریبند و ... پیروانشان، غریبتر!
این «سَنَد»، سالهاست که به گواهی ایستاده است و روشنتر از هر استدلال و گویاتر از هر کتاب و دلیل، برهان مظلومیّتهای جبهه حقّ است.
***