صفت دیگر آن «هدًی للعالمین» است؛ یعنی مردم گمراه جهان و کاروان بشر را به هدف کمال خود که شناختن حق و فدا کاری برای نجات خلق است و به محیط امنیت و عدالت و مدینه فاضله که مطلوب فطری و گم شده انسان است راهنمایی مینماید. پرچمی است بر نخستین بام کره زمین تا کاروان بشر راه را گم نکنند و خود را بر سایه عدالت و امنیت خدا برسانند؛ «غرض از کعبه، نشانی است که ره گم نشود»، «فیه آیات بیّنات»، چشم خدا بین در آن سرزمین و خانه باز میشود، آیات حق و صفات واراده خدا در آن آشکار و روشن دیده میشود. در ساختمان و کوه و دشت آن، آثار پیامبران و سران اصلاح باقی است. در مناسک و آداب، در تاریخ پر حوادث آن، صفات و مقصود پروردگار هویداست.
فکر ابراهیم در میان توده مغرور و گمراه و عقاید و تقالید پیچیده و در هم و عقول خفته برای شناسایی پدید آورنده آنها و زمین و حیات جاویدان قیام نمود و برای درهم شکستن بتها و ایستادن در برابر سیل بنیان کن اوهام عمومی و نجات خلق در آغاز جوانی یکتنه قیام نمود. روح فدا کاری او تا به آتش رفتن و قربانی نمودن فرزند ایستاد. تمام این قیامهای ابراهیم در قیام برای ساختن خانه کعبه که نقش و انعکاس روح اوست ظاهر شد، پس کعبه و آداب آن، یکسره مقام ابراهیم است، (محلی که بنام مقام ابراهیم است گویا رمزی از آنست).
«و من دخله کان آمنا» محیط امنیت، آن محیطی است که فاصلههای قومی و نژادی و رنگ و لباس را از میان میبرد. خیال متجاوز را محدود و دست متعدی را میبندد.
جنبشهای اختلاف انگیز را آرام میسازد و همه را به یک حقیقت متوجه مینماید و به یک رنگ در میآورد. از آغاز پایه گذاری و در قرون گذشته و دورههای جاهلیت و زمانهای پر حوادث و خونین گذشته، این ساختمان و محیط امنیت بوده.
ص: 21
بر مستطیع است حج این خانه
«و للَّهعلی الناس ...» چون در محیط این خانه فقط نام خدا ظاهر و اراده او حاکم است، برای خدا و بیدار شدن روح حق پرستی و زنده شدن وجدان عدالتخواهی و حکومت این روح بر سایر غرائز وهواهای انسان بر هر مستطیعی حج این خانه واجب است، تا برای یکبار هم شده در تمام عمر هرکس خود را از محیط غوغای شهوات و خود پرستی و نفع جویی و اختلافات که صدای پیامبران و ندای وجدان و دعوت خدا را دور و کم اثر نموده بیرون آید و تغییر محیط دهد و هر کس کفر ورزید و این دعوت را نپذیرفت، بداند که خداوند بی نیاز است و این بشر است که در تقویت و حفظ بنیه مادی و معنوی خود و در هر چیز سراسر احتیاج است.
«واذ بوأنا لابراهیم مکان البیت ان لا تشرک بی شیئاً،
وطهر بیتی للطائفین والقائمین والرکّع السجود،
و أذّن فی الناس بالحج یأتوک رجالا و علی کل ضامر،
یأتین من کل فجٍ عمیق،
لیشهدوا منافع لهم ویذکروا اسم اللَّه فی ایام معلومات ...»
(1) «آنگاه که برای ابراهیم، پس از جستجو و تحیر، مکان خانه را انتخاب نمودیم (یابه وی نمودیم) تا به من هیچگونه شرک روا نداری،
و خانه من را برای طواف کننده و قائمین ورکوع کنندگان سجده کننده، یکسر پاک سازی، و در میان مردم به حج اعلام نما، پیاده و سواره بر حیوان لاغر و از هر راه دور و عمیقی به سوی تو میآیند،
تا سودهای خود را بنگرند و نام خداوند را در روزهای معلوم به زبان آرند ...»
از مضمون آیه چنین بر میآید که ابراهیم خلیل برای انتخاب نمودن و یافتن مکان ساختن خانه خدا، چندی در تکاپو بوده، کلمه «بَوَّأ» تحیر و تکاپو و جستجو و در نتیجه انتخاب را میرساند. باید محیط و سر زمینی که چنین مؤسسهای در آن قرار میگیرد، از همه خیالات و اوهام و سیاستها و شهوات بشر دور و پاک باشد.
ابراهیم خلیل در شهر بابل و سواحل خرم و آباد فرات و دجله پا به دنیا گذارد، این شهر از مراکز ریشه دار تمدن دنیا بوده، در آن سدها معابد و هیاکل و مدارس کهانت و ستاره شناسی برپا بود، در این شهر کاهنان افسونگر و بتان جواهر پیکر و پادشاهان خود سر، هر
1- حج: 28، 29 و 30
ص: 22
یک به نحوی با خیالات مردم بازی میکردند و برای هر یک از این دستگاهها قوانین و دستورات و مقرارتی بوده.
نمرود یکی از پادشاهان بابل است که در زمان ظهور ابراهیم بر مردم پادشاهی یا خدایی میکرد و به وسیله همان مقررات و قوانین مردم را به زنجیر عبودیت خود کشیده و کوچکترین رابطه خلق را با خدا بریده بود.
در این محیط تاریک و همزا که ستارهای از هدایت و حق پرستی نمیدرخشید، ابراهیم چشم گشود و ماوراء پرده اوهام و شرک عمومی، پدید آرنده زمین و آسمان و گرداننده اختران را شناخت. روی فکر خود را از مردم و جهان به سوی وی گردانید. خود و اراده خود را یکسره تسلیم او کردو مانند جمله موجودات، مدار حرکت خود را مشیّت ازلی گردانید. بر خلاف اوهام متراکم عمومی قیام نمود و بتهای منصوب درهیاکل را با تبر خرد کرد و با بتهای ریشه داری که در معبد افکار جای گرفته بودند، با منطق روشن فطری جهاد نمود و برای نجات خلق تا حد سوختن فدا کاری کرد وبرای اجرای امر حق تا حد قربانی نمودن فرزند به دست خود، آماده شد.
ابراهیم پس از گذراندن مراحل امتحانات فکری و عملی به منصب امامت و پیشروی نائل شد.
باید سرّ امامت و پیشرو ابراهیم و مراحل فکری و نقشه عمل وی در زمین برای همیشه مستقر گردد. و حقیقت وجود او که میزان کمال آدمیت است، باقی بماند. ابراهیم مأمور شد که آنچه با فکر نورانی خود دریافته و در عمل بطور کامل ظاهر شده در قطعهای از زمین مستقر گرداند. باید محیط مناسبی بجوید، مراکز تمدن ریشهدار بابل و مصر و آشور و شام، محیط مناسبی نبود که فکر ابراهیم برای همیشه در آن مستقر شود.
تمدنهایی که محصول خیالات بشر است، مجموعهای است از قوانین و رسوم که به نفع فرد یا جمعیتی وضع و رایج شده و نتیجهای است از معلومات ناقص که حجاب آزادی فکر گشته و تجسّمی است از شهوات و گمراهیها. ریشه درخت کهنه تمدن در اعماق ظلمت اوهام محکم شده، شاخ و برگ آن، با صورتهای مختلف زمان، بر تودهها سایه افکند و مردم را از مشاهده نور آسمان و اختران درخشان و ماوراء جهان بازداشته، شکوفه این درخت کهن
ص: 23
پیوسته به ظلم و گناه و میوه آن تیره بختی بشر است. کاخهای حکمفرمایی در سایه این تمدنها برپا گردید برای عبودیت و شکستن قوای بشر. کلّ ساختمانهای با شکوه آن، از خون تیره بختان خمیر شده و هندسه زیبا و دقیقش بر جمجمه محرومان قرار گرفته، فضای آن را دود گناه و شهوات و ظلم تیره نموده و سرزمینهای سبز و خرم و دامنه کوه و دشت آن را آثار عیش و نوش وجنایات هوسبازان و فرمانروایان و اشراف زادگان آلوده ساخته. مردمی که در سایه این تمدنها به سر میبرند، تیره بختانی هستند که به غلهای عادات میراثی و زنجیر قوانین بشری گرفتار و به آن دلخوش و سر مستند، چنان در تاریکی اوهام گرفتارند که دوست و دشمن را نمیشناسند، دست کسانی که زنجیرهای اوهام و بندگی را به صورت قوانین و آداب به گردنشان افکندهاند، میبوسند، و دست غل شکننده و زنجیر پاره کنندگان را قطع میکنند، بر سر نمرود و فرعون که آتش به فکر و جان و هستی آنها زده، تاج خدایی میگذارند، ابراهیم آزاد کننده را به آتش میکشند، بیماران رنجوریاند که در بستر هزاران آلودگی دست و پا میزنند و به روی طبیب مهربان پنجه میاندازند و گلوی معالج را میفشارند، چون طبیب و مصلح خود را خفه کردند بالای قبرش بنایی میسازند، و میگویند مصلح عظیم الشأن و طبیب حاذقی بوده و بتدریج او را بمرتبه خدایی میرسانند و در برابر قبرش سجده میکنند.
در غوغای چنین اجتماعات، گوشها کر و چشمها کور و دلها در قفس سینهها مرده است، چشمی نیست تا حقی را بنگرد، گوشی نیست تا ندای مصلحین را بشنود، دلی نیست تا خیر و مصلحت را بفهمد و بپذیرد، مردان اصلاح از رنج و فداکاری خود جز میوه یأس، بهرهای ندارند و جز روحی خسته و دلی آزرده با خود به گور نمیبرند.
ابراهیم بزرگ باید برای تأسیس مدرسه حق پرستی و آزادی، به امر خداوند محلّی را بجوید که از همه این آلودگیها پاک باشد، از دست رس تمدنها و افکار و اوهام و کشمکشها وسیاستها و حکومتها و تهییج شهوات دور باشد. دست تقدیر خداوند او را از شهرها و مراکز تمدن ریشه دار عبور داد و از بابل و شام و مصر و از بیابانهای وسیع و دشتهای سبز و خرم گذراند و با چشم حق بینی، این سرزمینها و شهرها را مطالعه کرد. هیچ یک را لایق تأسیس خانه خدا ندید.
ص: 24
در میان بیابان شنزار حجاز و در وسط بیابان ریگ و سنگلاخ دور از هر تمدن و کاخ و در عمق درهای که سلسله حصار کوهها آن را احاطه نموده، مکان مناسب را یافت.
قطعهای را یافت که پیش از پیدایش قطعات دیگر و وجود انسان، مانند لؤلؤ میدرخشید، پیش از آن که مردم یکدیگر را به عبودیت خود آرند و در راه ظلم و ستم غوغا روی زمین راه اندازند، اوّلین تابش نور حیات بر آنجا بود، سالهای دراز، نور بر آن میتافت و نسیم بر دریاها میوزید فرشتگان بر اطراف زمین بال میزدند و روح حق و اراده خدا بر زمین حکومت داشت. در حقیقت نخستین نقطه استقرار، عرش پروردگار بود.
در روایات وارد است که آدم و حوّا، پس از آن که موقعیت نخستین خود را از دست دادند و در زمین هبوط نمودند، وسیله رسیدن به بهشت و برگشت به طرف حق و پذیرش توبه را در آن سرزمین یافتند، و در آن سرزمین به طواف و سعی مشغول شدند و پایه آن را آن پدر و مادر بزرگوار نهادند، در طوفان نوح از میان رفت و ابراهیم مأمور یافتن همان مکان شد.
خلاصه مکانی را یافت که بشر را از آلودگیها و هوسها و تاریکیهای اجتماعات بالا میآورد و به اسرار نخستین خلقت و عرش خداوند نزدیک میگرداند.
چند جملهای هم از امیر المؤمنین علی- ع- درباره انتخاب مکان خانه خدا و اسرار آن بشنوید؛ آن حضرت در قسمتی از خطبه مفصل «قاصعه» بدین مضمون میگوید:
«آیا نمینگرید: چگونه خداوند سبحان از آغاز جهان و زمان آدم- ع- آخرین مردم را در معرض آزمایش آورده، به وسیله سنگهای روی هم چیدهای که سود و زیانی از آن بر نمیآید و گوش و چشمی که بشنود و بنگرد ندارد، آن را بیت حرام خود و وسیله قیام خلق قرار داده، در سرزمین سخت سنگستانی و کمترین تپههای حاصلخیز خاکی، و تنگترین درهها و دامنههای کوهستانی، در دل سلسله کوههای ناهموار، و ریگستان نرم و بی قرار، در بیابانهایی که جز چشمهها و چاههای خشگ و کم آب و دهکدههای پراکنده کم حاصل که بهرهای از آن به دست نمیآید و حیوان نافعی پرورش نمییابد برپا ساخته، آنگاه آدم و فرزندانش را وادار کرد که روی خود را به سوی آن گردانند و در برابر آن خضوع نمایند. این خانه مرکز رفت و آمد رهروان خدا جو و سر منزل کوچهای لبیک گو گردید، دلهایی که ثمرات ایمان و معرفت بار میآورند و به هوای آن میپرند، از بیابانهای دور و دراز و صحراهای
ص: 25
خشک و باز و از دل درّهها و پیچاپیچ عمق جادهها و سواحل منقطع دریاها به سوی آن کوی میروند، تا چون به آستانه آن نزدیک شدند، کتفهای خود را برای اظهار فروتنی در برابر آن، به حرکت آرند، و بانک تهلیل و تلبیه را بلند سازند، ژولیده و غبار آلود بر پاهای بی قرار شتابان و حیران به این سو و آن سو روند، در حالی که جامههای گوناگون را پشت سر انداخته و موی سر و روی خود را رها کرده و چهره نیکوی خود را دگرگون ساخته. شگفتا! ابتلایی است بس بزرگ، امتحانی است بس دشوار، آزمایشی است آشکار، آخرین وسیله تصفیه نفس و انقلاب درون است، خداوند این خانه و اعمال آن را سبب رسیدن به رحمت و راه یافتن به سوی جنّت خود گردانید. خداوند سبحان میتوانست بیت الحرام و مشاعر عظامش را در سرزمین خرم و در میان باغستانها و نهرهای جاری قرار دهد. میتوانست آن را در قطعهای از زمین برپا سازد که درختهای سبز و شاخههای رنگارنگش سر بهم کرده و میوههای گوناگونش به زمین نزدیک شده و کاخهای با شکوهش در آغوش هم قرار گرفته، و ساختمانهای آن بهم پیوسته باشد، در دشتهایی که مزارع گندم و حبوباتش چشم رباید و مرغزارهای سر سبزش نشاط انگیزد، در دامنههای با طراوت و چشمهسارهای جوشان و جادههای آباد، اگر خداوند خانه خود را در اینگونه سرزمینها تأسیس مینمود، ارزش عمل و نتیجه کوشش به حسب سبکی امتحان ناچیز و کم میگردید و مقصود نهایی به دست نمیآمد. اگر سنگهای بنا و دیوار و نمای آن از زمرد سبز و یاقوت سرخ و بلورهای نور افشان ساخته و پرداخته شده بود، به آسانی شکوک در قلوب ره مییافتند و به سرعت در درون دل رخنه مینمودند و پایداری در برابر وسوسههای شیطان ضعیف میگردید، و قدرت مجاهده و ارزش آن کاسته میشد و مقاومت حق و زد و خورد آن با باطل از میان میرفت (حکومت قلوب به دست شکوک و شبهات میگردید).
خداوند حکیم است که بندگان را به وسیله ابتلای به شداید در معرض آزمایش میآورد و به انواع مجاهده، آنان را به بندگی وامیدارد و با سختیهای گوناگون امتحان مینماید، باشد که طغیان و خود سری از دلها برود، فروتنی و تسلیم در برابر حق در نفوس جایگیرد. خداوند این امتحانات و شداید را درهای گشوده به فضل خود و راههای آسان به عفو و مغفرت خود میگرداند.»
ص: 26
از آنچه درباره انتخاب مکان بیت بیان شد، مطالب جملههای بعد آیه و ربط آنها با جمله اول «بوّأنا» معلوم میشود، گویا این جملهها شرح و تفسیری است برای «بوّأنا» نه آن که مطلب و دستور جدایی باشد. به این جهت با «واو» عطف بیان نشده و با «ان» تفسیری آغاز گردید؛ یعنی انتخاب مکان از این جهت است که: «لا تشرک بی شیاً». واضح است که ابراهیم با آن همه فداکاری برای توحید و مبارزه با شرک، حال که میخواهد خانه توحید بسازد، ممکن نیست هیچگونه گونه شرک آورد، این سفارش شرح همان انتخاب مکان است که باید از محیطها و شهرهایی که مردم را آلوده میسازد، بر کنار باشد و ابراهیم بانی در تأسیس این بنا نتواند گوشه نظری به غیر خدا داشته باشد و برای خود و ذرّیهاش سود مادی بخواهد، و نیز باید از محیط تجارت و عمران عمومی هم بر کنار باشد، «وطهرّ بیتی للطائفین والقائمین» این قسمت از آیه کریمه نیز شرح انتخاب مکان و تکمیل آن است؛ یعنی خانه در سرزمین و محیطی باشد که در آن کشش و جاذبههای متضاد نباشد، یا ضعیف باشد تا شخص بتواند سبک و آسان در اطراف خانه یا محور اراده خدا طواف کند و محیطی باشد که احتیاجات و عادات عقل و همت را برای قیام به شعور عمومی و انجام وظیفه از پا در نیاورد و شخص آزادانه برای حق قیام نماید. در آن بارگاه قامت راست انسانی جز در برابر فرمان حق خم نشود (الرکّع) و پیشانی باز آدمی جز در آستانه او سائیده نگردد (السجود).
«و اذن فی الناس ...» چنین مکانی و سرزمینی باید مرکز پخش صدای پیامبران باشد تا در پیچ و خم قرون و بیابانهای نشیب و فراز تاریخ و گوشه و کنار معموره زمین این صدا بپیچد و پیوسته در دل درّهها و در سینه کوهها منعکس شود. در این میان گوشهای شنوا بشنود و مغزهای گیرنده و متناسب با آن امواج، آن را بگیرد و در پی صوت و دعوت صاحب آن مشتاقانه سواره و پیاده، نفس زنان، لبیک گویان برود تا از نزدیک صدای او را بشنود و به رموز دعوت پی برد، و شبح نورانی صاحبان ندا را بنگرد و با چشم باز سرمایهها و سودهای حقیقی را مشاهده کند و راه صرف را تشخیص دهد. در محیطهایی که غوغای آز و طمع و خود پرستی و نعره شهوات، فضای آن را پر کرده و پیوسته جمجمهها پر است از صداهای گوناگون و اعصاب و مغز اندیشه و ضبط را از دست داده، نه صدای حقی شنیده میشود، نه سرمایههای معنوی و مادی درست مشخص میگردد و نه سود و زیان زندگی به حساب
ص: 27
میآید؛ «ولیشهدوا منافع لهم ....»